( 0. امتیاز از )

هنر متعالی همواره در طول تاریخ رسانه‌ای برای انتقال مفاهیم و اندیشه‌های ناب معرفتی است و در میان تمام هنرها، شعر در جامعه ایرانی همواره بزرگترین رسالت را در این زمینه بر دوش داشته است. گواه آن هم می‌تواند ابیاتی باشد که واقعه‌ای را در دل تاریخ زنده نگاه می‌دارند و با ترسیم حقیقت، جبهه‌ حق و باطل را مشخص می‌کنند. شاعرانی که اینگونه شعر را باور کرده‌اند، همواره می‌کوشند از قریحه‌ خود در حساس‌ترین مواقع به بهترین نحو بهره ببرند و آثاری خلق کنند که بجا و تأثیرگذار باشد. نمونه‌ای از این دست از شاعران در خیل کاروان شعر و ادب این سرزمین کم نبوده و نیستند؛ شاعرانی که صداقت و حقیقت را به ثمن بخس معاوضه نکردند.

پس از انقلاب اسلامی نیز کم نبودند شاعرانی که با چنین هدفی در میدان حاضر شدند و با هنرشان از دین و میهن خود دفاع کردند. در خیل شاعران انقلاب اسلامی، بخش قابل توجهی از روشنگری بر عهده شاعران آیینی بوده که با الهام از مکتب حسینی، در راه احیای دین گام برداشته‌اند. در سال‌های گذشته شاعران آیینی تلاش کردند تا حوزه‌های جدیدتری را تجربه و وارد شعر کنند. از جمله این موارد می‌توان به ادای دین شاعران به ساحت حضرت فاطمه معصومه(س) اشاره کرد. شاعران در این دسته از اشعار تلاش دارند تا با نشان دادن سیره حضرت، ارادت خود را به ایشان نشان دهند.

سروده‌های ذیل نمونه‌ای از اشعار شاعران در رثای بانوی باکرامت قم است که به مناسبت سالروز شهادت ایشان منتشر می‌شود:

محمد جواد زمانی

این جا که آمدى سخن از تازیانه نیست
حرفى ز بى وفایى و ظلم زمانه نیست

در دست‏‌هاى مردم شهر تو سنگ نیست
یعنى سلام مردم تو وحشیانه نیست

سیلى نزد کسى به رُخ داغدار تو
اینجا خبر ز خون دل و دردِ شانه نیست

با شاخ گل ترا به سوى خانه مى‏‌برند
کنج خرابه بهر تو آشیانه نیست

آرى حریم تو حرم اهل بیت شد
حتى فراز آنکه ز قبرش نشانه نیست

تا نیت زیارت معصومه مى‏‌کنم
یاد از مزار مادر مظلومه مى‏‌کنم

***

سیدمحمدجواد شرافت

ای سوره نامت تفسیر اعطینا
زهراترین زینب، زینب‌ترین زهرا

خیر کثیر تو، آئینه کوثر
نامت سرآغاز تکثیر خوبی‌ها

روشن‌تر از نوری، در نور مستوری
پیداترین پنهان، پنهان‌ترین پیدا

ماه مقیم قم، خورشید «بیت‌النور»
در سایه‌سار توست سرتاسر دنیا

وقتی که معصومان، معصومه‌ات خواندند
در وصف تو لال است، شعر و شعور ما

فهم زمین عاجز، از درک اوصافت
والا مقامی تو، در عالم بالا

از آه لبریزم، از اشک سرشارم
این قطره را دریاب، دریاب ای دریا

***

حمیدرضا برقعی

همسایه سایه‌ات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

وقتی انیس لحظه تنهایی‌ام توئی
تنها دلیل اینکه من اینجایی‌ام توئی

هر شب دلم قدم به قدم می‌کشد مرا
بی‌اختیار سمت حرم می‌کشد مرا

با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل می‌کند آدم کنار تو

حالی نگفتنی به دلم دست می‌دهد
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو

با زمزم نگاه دمادم هزار شمع
روشن کنند هاجر و مریم کنار تو

تا آسمان خویش مرا با خودت ببر
از آفتاب رد شده شبنم کنار تو

در این حریم، سینه زدن چیز دیگری است
خونین‌تر است ماه محرم کنار تو

مادر کنار صحن شما تربیت شدیم
داریم افتخار که همشهری‌ات شدیم

ما با تو در پناه تو آرام می‌شویم
وقتی که با ملائکه همگام می‌شویم

بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات
مردان شهر نوکرو زن‌ها کنیزهات

زیباترین خاطره‌هامان نگفتنی است
تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی است

باران میان مرمر آئینه دیدنی است
این صحنه در برابر آئینه دیدنی است

مرغ خیال سمت حریمت پریده است
یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است

خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمیم
جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم

اعجاز این ضریح که همواره بی‌حد است
چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است ...

***

علی‌اکبر لطیفیان

حرم امن تو کافی است هراسان شده را
مثل شه راه بده آهوی گریان شده را

دل سپردیم به آن معجزه چشمانت
تا که آباد کنی خانه ویران شده را

مِهر تو باعث خاموشی آتشدان است
خارج از دست خلیل است، گلستان شده را

گندم ری به تنور کرمت پخته شود
از تو داریم پس این مزرعه نان شده را

هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است
از طلا حرف نزن، نقره ایوان شده را

به درخانه تو بسته و وابسته شدیم
چه نیازی است به جنّت سگ دربان شده را

گر قرار است جبینش به قدومت نرسد
کافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را

در محلّه خبر لطف تو بهتر پیچید
پخش کردند اگر قصه مهمان شده را

شدنی نیست کرم داشته باشی، امّا
دستگیری نکنی دست به دامان شده را

پنجره ساخته‌ای دور ضریح کرمت
تا ببندند به آن زلف پریشان شده را

ما فقط ظاهری از اوج تو را می‌بینیم
گذری نیست به معراج ِ تو حیران شده را

جلوه‌ای کردی و زهرای پر از جذبه تو
تا قم آورد دل شاه خراسان شده را

***

قادر طراوت‌پور

عاصی و محتاجِ ترّحم شدم
راهیِ بیت‌الکرمِ قم شدم

رد شدم از وحشتِ دشتِ کویر
رد شدم از تشنگیِ گرمسیر

کیست که این‌گونه جلا می‌دهد
بوی غریبیِ رضا می‌دهد

پاره‌ای از بارگهِ شاه طوس!
فاطمه ای خواهر «شمس‌الشّموس»!

عمّه‌ مظلومه‌ «صاحب زمان»!
روشنیِ نیمه‌شبِ جمکران!

از سفر سختِ کویر آمدم
شاعر و رنجور و فقیر آمدم

اذنِ زیارت بده بانو! به من
رو به تو کردم، بنما رو به من

اذنِ نمازم بده، بانویِ آب!
روضه‌ معصومیت آفتاب!

شیعه به نام تو مباهات کرد
نور در این خانه مناجات کرد

بس که در این خانه خدا منجلی است
هرکسی آمد به لبش «یا علی» است

بُقعه‌ای از کوی بنی‌هاشم است
مدرسه‌ عالمه و عالِم است

دل تپش از بزم محبت گرفت
در ملکوتش سرِ خلوت گرفت

لحظه‌ای آرام به کنجی نشست
حضرت معصومه! دل من شکست

اشک! خدا را، تو به من بد نکن
حضرت معصومه! مرا رد نکن

اشک! به راهِ سخنم سد شدی
خوب من این باره چرا بد شدی؟

اشک! خدا را، تو بگو: این منم
شمع همین خانه‌ام و روشنم

من نگرانم که مرا رد کنند
خواستنی‌هام به من بد کنند

عمّه‌ مظلومه‌ صاحب زمان!
روشنیِ نیمه‌شبِ جمکران!

نام تو یادآور زینب شده
موجبِ آوارگیِ شب شده

هم‌سخنِ خلوتِ تنهای من!
دخترِ خورشید و مسیحای من!

مریم قدّیسه‌ آلِ علی!
سیّده‌ نسلِ زلالِ علی!

کوثری از سلسله‌ی حیدری
پاره‌ای از عصمتِ پیغمبری

شیفتگانت به طواف آمدند
در «حرم ستر عفاف» آمدند

جرعه‌ای از آب حیاتم بده
حضرت معصومه نجاتم بده

با دل آغشته به داغ آمدم
از طرف شاه‌ چراغ آمدم


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر