درس وادادگی شاه برای امروز; الزام تاریخی حمایت از بحرین
صدای شیعه: 14 دی ماه مصادف است با روزی سیاه در تاریخ ایران معاصر. روزی تلخ و فراموش نشدنی که حاکم ایران با سخنانی ضد ملی و بهت آور، چشم پوشی از یک بخش از خاک میهن را رسانه ای کرد. 46 سال پیش در 14 دی ماه 1347، محمد رضا شاه در سفر خود به دهلی نو در سخنانی تامل برانگیز گفته بود:"... اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند ما هرگز بزور متوسل نخواهیم شد.زیرا این خلاف سیاست دولت ما است که برای گرفتن این قسمت از سرزمین خود به زور متوسل شود…" (روزنامه کیهان شماره 7635 مورخه 15 دیماه 1347)
از سویی پس از چهار دهه جدایی بحرین از ایران ، امروزه قیام مردمی بحرین در طول چهار سال اخیر اثبات می کند که مردم شیعه بحرین که اعراب در محافل خود از آن ها به عنوان تحقیر آمیز «مستعرب» (منظور عجم یا ایرانی عرب شده) نام می برند، از دو قرن حاکمیت استعماری خاندان آل خلیفه خسته شده اند و می خواهند به پیشینه غنی فرهنگی تاریخی ایرانی و شیعی خویش بازگردند.
خیزش بازگشت به خویشتن مردم بحرین
کریم فخراوی یکی از شیعیان ایرانی تبار بحرینی است که در خیزش همگانی ایرانی و شیعی خواهانه مردم بحرین به شهادت رسیده است. او اصالتا از بردستان شهرستان دیر از استان بوشهر است که پس از دستگیری توسط مأموران بحرینی و سعودی کشته شده است.
فعالیت های وی در عرصه ترویج فرهنگ تشیع بود و به کار نشر آثار شیعه از طریق انتشارات خود با نام فخراوی می پرداخت. کریم فخراوی همچنین در عرصه توزیع کتاب های نویسندگان ایرانی در میان مردم بحرین و سایر شیعیان در عربستان و امارات و غیره نیز مشغول بود. از دیگر فعالیت های این بحرینی ایرانی تبار به تقویت کتابخانههای مساجد و حسینیهها و مدارس بحرین و اهدای فراوان کتاب به مراکز مذکور و دعوت از مبلغان ایرانی برای رفتن به بحرین جهت اداره مجالس سوگواری در ایام عزاداری حسینی می توان اشاره کرد.
وی پس از 9 روز دستگیری توسط ماموران بحرینی بر اثر شکنجه جان باخت و روز چهارشنبه 23 فروردین ماه 1390 خورشیدی تشییع شد.
خیزش همگانی مردم بحرین علیه آل خلیفه از سال 2011 میلادی آغاز شده که شامل مجموعهای از راهپیماییها، اعتراضات و نافرمانیهای مدنی در کشور بحرین است که خواستههای اصلی معترضان بحرینی شامل برکناری آل خلیفه از قدرت، آزادی زندانیان سیاسی و تدوین یک قانون اساسی جدید میشود.
پشتوانه تاریخی قیام شیعیان ایرانی تبار بحرین
در بحرين امروزین با وسعت 333 کيلو متر مربع و کمتر از 688000 نفر جمعيت (آمار 2008) تا پيش از استقلال، بيش از 70 درصد ايراني تبار شيعه مذهب و پارسي زبان بودهاند، ولی متأسفانه، پس از جدا شدن اين کشور از ايران، کشورهاي عربي و انگلستان تلاش بسیاری در تغيير هويت ايراني آنجا داده و عربهاي بسياري را با وعده مالي و فراهم کردن امکانت رفاهي راهي بحرين کردند. همزمان با اين اقدامات، ايرانيان بسياري مجبور به کوچ به سواحل شمالي خليج فارس شدند و در حالي که تا آن هنگام پول ايران، پول رايج بحرين بود ولي انگلستان پول خود را جايگزين آن کرد.
با این وجود با توجه به پيشينه تاريخي بحرين و وابستگي آن به ايران ،تعداد زيادي از ساکنان آن ايراني تبار هستند که در بخش هاي گوناگون کشور مشغول به کار هستند. چنان که با وجود تغيير و تحولات گسترده در اين امر در خلال دهههاي گذشته ، حتي بر اساس منابع آماري کشور انگلستان حدود 60-70 درصد مسلمانان بحرين را شيعيان ایرانی تبار و تنها 30- 40 درصد آنان را اعراب سني تشکيل ميدهند .
در بحرین با وجود اکثريت شيعيان، قدرت سياسي در دست اعراب سنی است.
همين امر اعتراضات گسترده مردمی را در تاریخ بحرین به دنبال داشته است، چنان که مثلا در سال 1953 شيعيان بحرين که از افزايش سريع مهاجرت کارگران عرب سني مذهب و تغيير مصنوعي ساختار جمعيتي نگران و ناراضي بودند، شورش کردند. لذا برخورد بين گروههاي شيعه و سني بحرين توسعه يافت .
خاندان آل خلیفه در عمل از هیچ کاری علیه هر آنچه رنگ شیعه، فارس و یا ایرانی دارد، فروگذار نمی کنند؛ از جمله به عنوان یکي از کشورهاي شش گانه عضو شوراي همکاري خليج فارس به همراه ديگر اعضاي این شورا، در بيانيه پاياني نشستهاي رسمي خود ادعاي مالکيت امارات متحده عربي بر سه جزيره ايراني را در خليج فارس مطرح ميکند و ايران را اشغالگر جزاير ابوموسي، تنب بزرگ و تنب کوچک ميخواند و دانشگاهي بزرگ با نام خليج ع... تأسيس کرده و در آن همایش بسیار بزرگ ستایش از صدام حسین ملعون را برگزار می نمایند... و در همین راستا، حاکمان اقلیت سنی و عرب بحرین اکثریت شیعیان ایرانی تبار و فارسی زبان را مورد تحقیر و بی احترامی قرار می دهند و از کوچکترین حقوق اجتماعی آنها را محروم می کنند.
خاندان آل خلیفه بحرین را به مرکز عیش و نوش شاهزاده های عربستان تبدیل کرده اند که برای تسهیل این نیت شوم، دولت عربستان با احداث پل ملک فهد ، اتصال زمینی جزیره بحرین با خاک عربستان را تسهیل کرده و این گونه است که با کارهای شنیع شاهزاده های عربستانی در خاک بحرین انتقاد و خشم شدید شیعیان غیرتمند بحرین به طور روز افزونی در حال گسترش است.
حمایت قاطبه مردم ایران از شیعیان بحرین چه در سال های اشغال توسط انگلیس و چه در سال های جدایی نافرجام از ایران بسیار قابل تامل است.
در سال 1301 خورشیدی" حزب نجات بحرین" برای"استخلاص بحرین از عناصر اجنبی و الحاق آن به کشور اصلی" به رهبری شیخ عبدالوهاب زیانی از روحانیان شیعه بحرین تشکیل شد و شرط عضویت در این حزب از حفظ داشتن دست کم دو اصل از اصول قانون اساسی ایران اعلام شد.
مساله بحرین علاوه بر حساسیت عمومی مردم ایران مورد توجه مراجع بزرگ شیعه نیز بوده است،همچنان که آیت الله سید «صادق روحانی» از مراجع بلند پایه قدر قم در اوایل انقلاب اسلامی ایران اظهارنظر و موضع گیری های جالبی در مورد بحرین داشته که در تاریخ ضبط شده است.
ایشان در اظهارنظری نیز از مردم بحرین و سایر شیخ نشین های خلیج فارس خواست که بر علیه رهبران و شیوخ نوکرمأب خود قیام کنند و دولت عدل و مساوات تشکیل دهند.
به عقیده آیت الله روحانی "بحرین جزء لایتجزای ایران است و 75 % شیعیان آنجا باید متحد شده حکومت را که وابسته به امپریالیزم غرب است سرنگون کنند".
آیت الله روحانی در سال 1358 در مصاحبه با مجله جوانان بحرین گفت: "مصوبه استقلال بحرین و جدا شدن از ایران غیرقانونی بوده است. به نظر ما شیخ بحرین به مردم این منطقه ظلم و تعدی زیادی می کند، به خصوص به شیعیان که 85 % مردم بحرین را تشکیل می دهند، این شیعیان به هیچ وجه از امتیازات قانونی زندگی در یک منطقه آزاد بهره ای نمی برند، از شرکت در مقامات عالیه حکومتی محروم هستند، وضع اقتصاد مردم بحرین در حالیکه درآمد کافی دارند دلخراش است، حکومت از سیاستی وابسته به آمریکا پیروی می کند و تقریباً هیئت حاکمه خود فروخته ای دارد، ما به عنوان یک رهبر دینی که مکلف به حفظ حقوق مسلمانان در هر نقطه دنیاست به امیر بحرین نامه ای نوشتیم و به او تذکر دادیم هرچه زودتر برگردید به احکام اسلام اگر تغییر رویه ندادید و به ظلم و ستم در حق مسلمانان ادامه دادید ما سند و برگه ای علیه شما در دست داریم که به موجب آن وارد مبارزه سیاسی حاد خواهیم شد."
این مرجع شیعه همچنین افزود: "همان طور که می دانید بحرین جزو ایران و استان چهاردهم کشور ما بوده، که در یک مجلس غیرقانونی و فرمایشی از ایران جدا شده و در حالی که امروز آن مجلس حتی از نظر همین امور خارجه ایران هم غیرقانونی است و به وکلای عضو این مجلس اخطار شده که حقوق هایی که بابت عضویت در این مجلس غیرقانونی گرفته اند مسترد کنند، در این صورت وقتی مجلس قانونیت نداشته باشد مصوباتش هم قانونی نیست و از جمله استقلال بحرین و جدا شدن از ایران، به هر حال این سند در اختیار هست ما نمی خواهیم به بحرین لشکرکشی کنیم ولی به موجب همین سند سعی می کنیم در وهله اول حاکم بحرین را به اجرای مقررات مذهبی، حفظ مسلمانان و احکام اسلامی دعوت نماییم ولی اگر زیربار نرفت اینجانب اعلام خواهم کرد که بحرین جزو ایران بوده و از ایران جدا نشده ولی ما در نامه ای که برای امیر بحرین نوشته ایم تأکید کرده ایم چنانچه به احکام اسلام گردن بگذارید ما هم دستور می دهیم که اهالی بحرین از شما حمایت کنند."(http://www.shia-online.ir/article.asp?id=23136)
پیشینه تاریخی تعلق بحرین به ایران
در دوران هخامنشی و هنگامه سیادت ناوگان ایران بر آب های خلیج فارس و مدیترانه و احداث اولین کانال سوئز توسط داریوش بزرگ هخامنشی، بحرین همواره یکی از استان های داخلی ایران تلقی میشدهاست.
در دوران اشکانیان و ساسانیان نیز بحرین جزء خاک ایران بود و شاپور دوم ساسانی به عمران و آبادی جزیره بحرین همت گماشت و شهرهایی در آن بنا نمود.
در زمان ورود اسلام به این بحرین، اغلب مردم مانند سایر ایرانیان زرتشتی بودند.
تا زمان شاهنشاهی سلاطین ایرانی آل بویه، نفوذ معنوی و فرهنگی ایران، هیچ گاه از این منطقه زدوده نشد و تجارت و صنعت بحرین همواره در دست ایرانیان بود.
در دوره اتابکان فارس و همچنین آل مظفر و تیموریان، بحرین نیز به عنوان بخش جدا نشدنی ایران محسوب میشد. تا آن که سرانجام در اوایل قرن دهم هجری قمری بحرین با توپ های پرتغالی اشغال شد.
اشغال بحرین توسط نیروهای پرتغالی در حدود یکصد سال به طول انجامید. در سال 1010، بحرین به دست امامقلی خان سردار میهن پرست شاه عباس صفوی آزاد شد. در اواخر عهد صفوی مدتی انگلیسیها و هلندیها که سودای اشغال بحرین را داشتند به دست نادر شاه افشار شکست سختی خوردند. در دوره کریمخان زند به بعد نیز حکام بحرین اسماً و رسماً تابع حکومت ایران بودند و در اختلافات داخلی میان آلخلیفه، جاسمی ها و عتوبیها، هریک خود را نماینده بلامنازع شاه ایران میشناختند.
دخالت رسمی انگلستان بر امور بحرین، از سال 1820 آغاز شد. در این سال انگلستان با کمک قوای خود قراردادی غیر قانونی را به امیر عتوبی (دست نشانده ایران در بحرین) تحمیل نمود که به موجب آن اختیارات فوقالعادهای در بحرین به انگلستان واگذار میشد. این قرارداد برخلاف قرارداد مودت ایران و انگلستان بود که بر اساس آن انگلستان، متعهد شده بود، «اگر احدی از...[حکام ولایات ایران] ولایتی و یا جایی از خاک متعلقه یه ایران را به آن دولت بهیه بدهند، که به ازاء آن کمک و اعانتی نمایند، هرگز امنای دولت بهیه انگلیس به این امر اقدام نکرده و پیرامون آن نخواهند گشت و دخل و تصرف در ممالک متعلقه به ایران نخواهند کرد».
این امر در قراردادهای زیاد دیگری که توسط نمایندگان دولت انگلستان با دولت ایران بسته شده بود، آمده بود و بحرین توسط نمایندگان دو دولت جزء جدایی ناپذیر ایران قلمداد میشد؛ ولی با این حال، ایران قاجاری مجال و قدرت مقابله نظامی با انگلستان را نداشت و انگلستان موفق شد تا حکومت دست نشانده آلخلیفه را در بحرین مستقر نماید.
در حقیقت جدایی خواهی در بحرین زمانی پدیدار شد که این منطقه از 1892 م. تحت سلطه کامل بریتانیا درآمد. پیش از این انگلستان از طریق انعقاد قراردادهای گوناگون کوشیده بود تا این سرزمین را تحت حاکمیت خود درآورد.
تا پیش از کودتای 1299 ایران 11 بار در صدد بازگرداندن بحرین برآمد که به دلیل مخالفت دولت انگلیس ناکام ماند. از آن پس نیز تا سال 1346 هرگز از ادعای حق حاکمیت خود بر بحرین چشم نپوشید. همزمان که بریتانیا اقدامهای متفاوتی برای افزایش نفوذ خود در جزیره میکرد، ایران با اعتراضهای رسمی و غیررسمی و گاه با اقدامهای عملی و نامهنگاری پاسخ میگفت. ایران حتی به سازمانهای بینالمللی نیز شکایت کردهبود که براثر اشغال ایران در جنگ جهانی دوم به جایی نرسید. همزمان حکومت آلخلیفه با وارد کردن نیروهای عرب سنی به بحرین میکوشید تا ترکیب جمعیتی را تغییر دهد.
در دوران رضا شاه، ایران همچنان مدعی حاکمیت بحرین بود؛ ولی در این دوران نیز عملاً حکومت آل خلیفه (دست نشاندگان انگلیس) بر بحرین ادامه داشت. دولت ایران در شهریور 1301، قیمت تمبر برای مرسولات پستی به بحرین را «مانند سایر نقاط ایران» معین کرد. در 1306 ش (1927) دولت انگلستان قراردادی با عربستان سعودی درباره بحرین امضا کرد. دولت ایران بلافاصله نسبت به آن معاهده رسماً اعتراض کرد و از آن بهعنوان «تجاوز به تمامیت ارضی ایران» به جامعه ملل شکایت کرد. این دادخواهی ایران، توسط مخبرالسلطنه به عنوان نخستوزیر، در صفحه 605 «روزنامه جامعه ملل» مورخ ماه مه 1928 به چاپ رسید، اما به علت ضعف جامعه ملل و سپس شروع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین در شهریور 1320 راه به جایی نبرد.
دولت ایران در آبان 1336 طی مصوبهای در هیئت وزیران که با حضور شاه لایحهٔ جدید تقسیمات جدید کشوری را برای تقدیم به مجلس آماده کردهبود بحرین را رسماً استان چهاردهم ایران اعلام کرد و در مجلس شورای ملی، 2 کرسی خالی برایش در نظر گرفتند.
شوروی اعلان حاکمیت ایران بر بحرین را رسمی تایید کرد ولی انگلیس بلافاصله رد کرد که با استقبال کشورهای عرب روبهرو شد. این اقدام و تهدید ایران به تحریم هر سازمان و مجمعی بینالمللی که بحرین را به رسمیت بشناسد، موضوع را پیچیده کرد.
بریتانیا بدین لایحه اعتراض نمود و اعلام کرد که بحرین کشوری مستقل عرب است و نمایندگان مجلس عوام بریتانیا نیز تکرار کردند. علیقلی اردلان وزیر خارجهٔ وقت در پاسخ به اعتراض نمایندگان مجلس عوام انگلیس به لایحهٔ ایران گفت که حق حاکمیت ایران بر بحرین از اواخر قرن هجدهم به بعد تنها بر مبنای ادعای محض نبوده است، بلکه «در واقع و بنا به دلایل و شواهد عینی، ایران بر بحرین حکومت میرانده است و شیوخ [بحرین] نیز هر زمان که آزاد بودهاند و حکومت مرکزی [ایران] نیز قدرتمند بودهاست، خودشان را خراجگزار و تابع حکومت ایران دانستهاند». وی در پاسخ به اعتراض دولتهای عرب اعلام کرد «برادران عرب ما باید بدانند که بحرین جزیی از پیکر ماست و مسالهٔ بحرین از جمله منافع حیاتی ایران به شمار میآید».
حتی سید مهدی فرخ معتصمالسلطنه استاندار بحرین تعیین شد و در خیابان شاه، ساختمانی به عنوان مرکز استانداری بحرین انتخاب شد.
شاه دوم مرداد 1338 در دهمین جلسهٔ مصاحبهٔ مطبوعاتی مدیران و سردبیران روزنامهها و مجلههای کشور گفت: «بحرین مال ما و متعلق به ماست. منتها فعلاً این اشکال در کار هست که شخصی به عنوان حاکم این جزیره وارد معاهداتی شده و بعضیها [انگلیسیها] هم در مقابل او تعهداتی به گردن گرفتهاند».
در همین راستا در اوایل دهه چهل و با آغاز خروج انگلستان از خلیج فارس، طرحی مخفی در دست مطالعه قرار گرفت که براساس آن بحرینیها را به ضرورت الحاق رسمی بحرین به ایران مشتاق کنند و تحرکات و تظاهراتی در بحرین و ایران برای انجام این الحاق انجام دهند و با اعزام مأموران ساواک به شکل مسافر، توریست و بازرگان به بحرین ازیکسو و تقویت نیروی دریایی ازسوی دیگر، در یک روز معین شخص شاه به همراه تعدادی از رجال سیاسی و فرماندهان نظامی در یک فروند هواپیما به منامه حرکت کنند و در میان استقبال پرشوری که آنجا توسط بحرینیها و ایرانیان از هیئت ایرانی به عمل خواهد آمد، در عمل بحرین را به تصرف نیروهای ایرانی در آورند. این طرح یک سال بعد بطور موجز با انگلستان در میان گذاشته شد و در نطفه خفه شد.
شاه در مارس 1968 میلادی (حدود اسفند 1346) سفر خود به عربستان سعودی را در اعتراض به این کشور که از حاکم بحرین بهعنوان رئیس کشوری در دیدار از عربستان استقبال کرده بود، لغو کرد.
پس از زمستان 1346 که بریتانیا اعلام کرد تصمیم دارد تا سال 1350 از شرق سوئز نیروهایش را خارج کند در صدد برآمد که با تشکیل کشور امارات متصالحه که بحرین هم جزو آن بود جلو بازگشتنش به ایران را بگیرد.
موضع حاکمیتی ایران پیوسته ادامه داشت. 18 تیر 1347 ایران به شرکت دادن بحرین در «فدراسیون خلیج فارس» اعتراض کرد.
در نهایت انگلیسیها با مذاکرههای پشتپرده با شاه موفق شدند او را عقب بنشانند و در 1347 ناگهان نخستین بار در تاریخ کشور شاه اعلام کرد که حاضر است از حاکمیت بحرین چشمپوشی کند. سرانجام با هماهنگی ایران و انگلیس کار به دبیرکل سازمان ملل واگذار شد و نمایندهٔ سیاسی وی به جای همهپرسی تنها با یک نظرسنجی سهگزینهای از چند مقام دست نشانده دولت وابسته آل خلیفه، در گزارش خود ادعا کرد که تقریباً همهٔ مردم بحرین خواهان استقلال از کشور ایران و تحتالحمایگی انگلیس اند. بسیاری از تاریخنگاران این نظرسنجی را محدود به قشرهای نزدیک به حکومت بحرین و بریتانیا خواندهاند.
این گزارش باعث شد تا حزب پانایرانیست دولت را به دلیل این اقدام استیضاح کند. فردای این استیضاح شورای امنیت برپایهٔ گزارش سازمان ملل قطعنامهٔ 278 را در 21 اردیبهشت 1349 برابر 11 مهٔ 1970 میلادی تصویب کرد. چندی بعد مجلس شورای ملی با 187 رای موافق در برابر تنها 4 رای مخالف ( اعضای حزب پان ایرانیست) به دولت رای داد و با تصویب آن در مجلس سنا همهچیز به پایان رسید.
بحرین روز 15 آگوست 1971(24 امرداد 1350 )رسما استقلال خود را اعلام کرد و در 16 دسامبر 1971( 25 آذر 1350 )رسماً عضو سازمان ملل متحد شد و به عنوان یکصد و بیست و نهمین عضو آن درآمد. از آن پس تاریخ 16 دسامبر ـ 25آذر ـ به عنوان روز ملی بحرین شناخته میشود.
روزشمار جدا کردن بحرین از ایران
• 21 اردیبهشت 1346: شاه ایران در مصاحبهای گفت که ایران حضور جمال عبدالناصر را در خلیج فارس تحمل نمیکند.
• 18 تیر 1347: ایران به شرکت بحرین در فدراسیون پیشنهادی امارات عربی خلیج فارس، اعتراض کرد.
• 2 آبان 1347: ایران و عربستان دربارهٔ اختلافهای خود بر سر مرزهای آبی در خلیج فارس و جزایر فارسی و عربی قراردادی امضا کردند.
• 23 شهریور 1348: شاه ایران در مصاحبهای اعلام کرد که ایران از حاکمیت خود بر بحرین صرفنظر میکند.
• 18 اسفند 1348: شاه ایران از سازمان ملل درخواست کرد که بین بحرین و ایران میانجیگری کند و تصریح کرد که هر نظری که دبیر کل سازمان ملل ابراز کند، خواهد پذیرفت.
• 9 فروردین 1349: تحویل گزارش اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه دربارهٔ بحرین و مراجعه به سازمان ملل متحد به مجلس شورای ملی
• 10 فروردین 1349: هیاتی از طرف سازمان ملل برای نظرخواهی از مردم بحرین وارد منامه شد.
• 21 فروردین 1349: نمایندگان سازمان ملل گزارش خود را دایر به استقلال بحرین به دبیرکل ارایه دادند.
• 1 اردیبهشت 1349: استیضاح دولت توسط گروه پانایرانیست به رهبری محسن پزشکپور در مجلس شورای ملی
• 22 اردیبهشت 1349: شورای امنیت، استقلال بحرین را تصویب کرد.
• 24 اردیبهشت 1349: گزارش دولت ایران توسط امیرعباس هویدا نخستوزیر و دکتر عباسعلی خلعتبری قائممقام وزارت امور خارجه از نتیجهٔ مراجعهٔ ایران به سازمان ملل برای حل مسألهٔ بحرین به مجلس شورای ملی با 187 رأی موافق و 4 رأی مخالف( اعضای حزب پان ایرانیست) از 191 نمایندهٔ حاضر تصویب شد.
• 28 اردیبهشت 1349: تصویب گزارش در مجلس سنا با همهٔ رایها (60 رای)
• 24 خرداد 1349: شیخ خلیفه بن سلمان آل خلیفه رییس شورای دولتی بحرین وارد تهران شد.
• 8 تیر 1349: روادید ورود اتباع بحرینی به ایران لغو شد.
• 5 آذر 1349: ارتش انگلیس خلیج فارس را تخلیه کرد.
• 28 آذر 1349: حاکم بحرین وارد تهران شد.
• 3 دی 1349: امضای قرارداد اولیهٔ تحدید حدود فلات قاره بین ایران و بحرین.
• 6 تیر 1350: هویدا اعلام کرد که اگر مسئلهٔ جزیرههای ایرانی خلیجفارس با مسالمت حل نشود، آنها را با قدرت نظامی پس خواهیم گرفت.
• 24 امرداد 1350: اعلام استقلال بحرین از سوی شیخ بحرین و تبریک گفتن آن از سوی شاه ایران به فاصلهٔ چند ساعت.
چرا جدایی بحرین از ایران غیر قانونی بوده است؟
تجربه بازگشت هنگ کنگ به چین بعد از199 سال اشغال توسط بریتانیا و تجربه بازگشت ماکائو به چین پس از 400 سال اشغال توسط پرتغال این افسوس دائمی را برای نسل های امروزین و فردای ایران به همراه دارد که چرا بحرین همانند هنگ کنگ و ماکائو به مام میهن بازنگشت.
واقعیت تلخ این است که ناتوانی و سستی حکومت وقت و البته سستی و رخوت نخبگان سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی ایران در آن عصر زمینه را به گونه ای فراهم کرد که نه تنها بحرین به ایران بازنگشت بلکه با توطئه ای غیر قانونی از ایران جدا شد.
با این حال علی رغم همه اقدامات درونی و بیرونی که برای جدایی بحرین از ایران انجام گرفت، بر پایه قوانین مشروطیت، بحرین هنوز یکی از استان های ایران است و از نظر حقوق داخلی ایران، هیچ تغییری در تعلق این بخش از خاک ایران به مام میهن انجام نشده است. دلایل حقوقی این مدعا به قرار زیر است:
1- برپایه قانون اساسی مشروطیت، تغییر در حدود کشور می بایست با طی مراحل قانونی صورت پذیرد.
2- طبق نظام نامه داخلی مجلس، قانون به دوشکل می توانست وجود داشته باشد. نخست چیزی که نمایندگان اشاره می کردند که برای ارائه طرح به مجلس تعداد مشخصی از نمایندگان باید پیشنهاد این طرح را امضا می کردند. طرح می بایست عنوان مشخص و توجیه برای مطرح شدن می داشت و بعد از طرح در صحن علنی و بررسی در کمیسیون ها اگر در مجلس رای می آورد به قانون تبدیل می شد و بعد از آن در روزنامه رسمی منتشر می شد و شاه دستور اجرای آن را به نخست وزیر صادر می کرد. برای جدایی بحرین هیچ طرحی از سوی نمایندگان مجلس ارائه نشد.
3- در شکل دوم ، می بایست لایحه ای از طرف دولت به مجلس می آمد و می بایست توجیه لازم را هم می داشت و اگر تقاضای فوریت نمی شد در کمیسیون و بعد هم در صحن بررسی می شد. اگر تصویب می شد تبدیل به قانون می شد و باید تشریفات قبلی را طی می کرد. یعنی حتما باید به توشیح نفر نخست کشور می رسید و در روزنامه منتشر می شد و توسط شاه برای اجرا به نخست وزیر ابلاغ می شد.
در حالی که آن نامه ای که به مجلس آمد، هیچ کدام از این ها را نداشت. عنوان آن "تصمیم قانونی مجلس" بود و محتوای آن گزارش عملکرد سازمان ملل بود. در حالی که حتی اگر فراگشت انجام شده در سازمان ملل را به عنوان توجیه آن می دانستند باید عنوان آن "لایحه جدایی بحرین از ایران" می بود. بعد از آمدن به مجلس هم باید به کمیسیون های مربوطه می رفت. در غیر این صورت باید تقاضای دو فوریت می کردند که اگر موافقت می شد می توانستند برای آن در همان جلسه رای گیری کنند. که هیچ کدام از این مراحل برای جدایی بحرین از ایران انجام نشد.
4- از سوی دیگر شاه هم به عنوان مقام اول ایران در آن عصر چیزی را به عنوان جدایی بحرین از ایران امضا نکرده ، در روزنامه رسمی هم منتشر نشده و برای اجرا هم به کسی ابلاغ نشده است.
بنابراین از نظر قانون اساسی ایران مشروطیت، علی رغم فعالیت های شومی که در مجلس بیست و دوم انجام شد، هیچ تغییر حقوقی در موضوع مالکیت ایران بر بحرین صورت نگرفته و بحرین همچنان یکی از استان های ایران محسوب می شود.
فرجام سخن
هم اکنون پس از مرور چگونگی جداسازی مزورانه و غیر قانونی بحرین به عنوان یکی از بخش های مهم ایران زمین، پرسشی بی پاسخ ذهن جوانان ایرانی را به خود مشغول می سازد و آن این که در برابر پاره کردن یک بخش از خاک ایران چرا جامعه ایرانی و از آن مهم تر نخبگان فرهنگی اجتماعی و سیاسی ایران را در آن عصرسکوتی غیر قابل توجیه فرا گرفته بود؟
به راستی سکوت غریب ایرانیان در برابر این تصمیم، چگونه قابل توجیه است؟
بی تردید در فرآیند مقاومت در برابر جداسازی بحرین از ایران، مردم عادی را می بایست رهبران سیاسی و مراجع فرهنگی جامعه هدایت می کردند. همان گونه که در فرآیند آزادسازی خرمشهر در سال 1361 عزم راسخ ملی و اتحاد رهبران نظامی و سیاسی کشور به نجات خرمشهر از دست دشمن قهار و قدرتمندی مثل صدام انجامید.
واقعیت تلخ تاریخ اثبات می کند به هنگام دسیسهٔ انگلیس برای ربودن بحرین، رهبران سیاسی و فرهنگی ایران در آن عصر به جز انگشت شمار 4نماینده حزب پان ایرانیست در مجلس شورای ملی، هیچ قدمی برنداشتند.
براستی این بیتفاوتی نسبت به جداکردن یک بخش از خاک ایران از چه توجیهی برخوردار بود؟
چرا احزاب سیاسی، قوهٔ مقننه، مطبوعات، قوّهٔ قضاییه، ستاد بزرگ ارتشتاران و دیگر نهادهای مرتبط با حفظ یکپارچگی سرزمینی کشور هیچ واکنشی درباره این موضوع نداشتند؟
چرا شاعران و نویسندگان ایرانی آن عصر، جملگی سکوت پیشه کردند؟ و به جز معترضان انگشت شمار پیش گفته کدام سیاستمدار یا روزنامهنگار ایرانی از احزاب مختلف آن عصر در این باب موضع گرفتهاست؟
این انتقاد از سوی نسل های ایرانی همچنان بر دوش شاعران بلندآوازه ای چون شاملو، اخوان ثالث، سهراب سپهری و ... سنگینی می کند که چرا این اندیشمندانی که حتی برعلیه جنگ های ویتنام سینه چاک می دادند، اشک میریختند، قلم میزدند و شعر میگفتند، در باب جدایی غم انگیز بحرین سکوت مرگ بار را پیشه کردند.
بی تردید تمامیت ارضی ایران ناموس ملی است و وجدان بیدار جامعه و نسل های آینده ایران زمین قصور اندیشمندان و نخبگان آن عصر را در مساله تمامیت ارضی ایران نمی بخشد همان گونه که نفرین ابدی بر امضا کنندگان قرار دادهای گلستان و ترکمانچای همراه است از این پس هم ملت و هم نخبگان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران با هوشیاری خود اجازه نخواهند داد قطعه ای دیگر از تمامیت ارضی ایران در خلیج فارس، جزایر سه گانه همیشه ایرانی و سهم 50 درصدی ایران در دریای مازندران، طعمه دشمنان ایران و ایرانی شود.
دکتر میرمهرداد میرسنجری/ استادیار دانشگاه و پژوهشگر ژئوپلتیک و فرهنگی
انتهای پیام