( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: اگر کسی به فطرت اسلام به دنیا آمده باشد و اسلام را دین خود بداند هنگامیکه به حد بلوغ و تکلیف رسید انکار ضروری از ضروریات دین مقدس اسلام را بنماید حکم مرتد فطری بر او بار می شود، مصداق به تمام معنای این حکم (میرزا علی محمد باب) و (میرزا حسینعلی بهاء) هستند چراکه این دو نفر (علی المشهور) و بعلاوه مدارکی‏ که از هر دوی آنها در دسترس مسلمانان است منکر ضروریات اسلام بلکه‏ به صراحت لهجه منکر ضروریات تمامی شرائع انبیاء (ع) (از قبیل‏ توحید و معاد) بوده اند، پس هر دوی ایشان مرتد فطری خواهند بود و البته هرکس هم که به طریقه‏ این دو نفر باشد مسلما حکم ارتداد بر او بار خواهد شد لذا برای این‏که‏ مخاطبان با این مسلک زشت خبیث آشنا شوند و فریب هر صیادی‏ را از این رشته شقیه نخورند و گوهر ایمان خود را از دست ندهند و به‏ حکم مرتد فطری مبتلا نشوند در چند مقاله پی در پی سعی داریم شناسنامه این دو نفر را بانضمام معتقدات ایشان و محرکینی که از بیگانگان آنان را تحریک‏ به دین‏سازی کردند و فتنه و آشوبی که در ایران به پا نمودند به طور اختصار بیان کنیم.


نسب‏نامه میرزا حسینعلی بهاء خدای بهائیان
آنچه را که از کتب و رسائل دانشمندان قرن اخیر از قبیل‏ اسرار العقائد رضوان آرامگاه میر ابوطالب شیرازی و مقالات‏ سه‏گانه جناب آقای عبدالحسین نوائی و یادداشت های (کینیاز دالگو روکی روسی) و رساله ساخته‏های بهائیت انورودود و کتاب مواد تحقیقی‏ درباره مذهب باب تصنیف مستر براون انگلیسی و رساله شمشیر بران‏ تصنیف صدر الدین مولوی فاضل و رساله ایراد تصنیف و سایر رسائل دیگر بدست آمده در نسب میرزا حسینعلی بهاء آن است که میرزا عباس نوری‏ معروف به میرزا بزرگ از اهالی(تاکر) از قرای (نور) مازندران بود، وی‏ از زنان متعددی که گرفته بود فرزندان متعدد یافت به این ترتیب که از زن اول خود به نام خانم جانی سه فرزند یافت. نخستین به نام میرزا حسن که بعدها منشی سفارت روس شد دوم‏ دختری به نام سارا و سومین پسری بنام میرزا حسینعلی.
زن دوم وی تنها دو فرزند پیدا کرد به ترتیب به نام میرزا رضا قلی‏ و میرزا محمد قلی سومین زن او گویا گرجیه بوده و از وی پسری‏زاده شد به نام میرزا یحیی و دختری به نام عزیه خانم که در بین این خانواده به عمه‏ معروف شد و از زن چهارم میرزا عباس دو فرزند آورد نخستین به نام موسی که حضرات بهائی ها به او به مناسبت اسمش لقب (کلیم) داده‏اند و دیگر دختری‏ فاطمه نام.


میرزا حسینعلی بهاء و میرزا یحیی صبح ازل در ابتدای جوانی‏ در همان ابتدای شروع سروصدای میرزا محمد علی باب بوسیله فریب‏ و دغلبازی ملاحسین بشرویه که یکی از مریدان باب بود این دو برادر در تهران به مسلک (باب) درآمدند اما میرزا حسینعلی فی الجمله تحصیلات‏ مقدماتی داشت و به متصوفه و عرفاء اظهار ارادت می‏نمود و حتی با درزی‏ درویشی و لباس قلندران ملبس می شد، زلف و گیسوی بلند داشت و کلاه‏ درویشی بر سر می گذاشت.
سال ولادت میرزا حسینعلی دوم محرم سال 1233 می باشد، بعضی‏ می گویند که (همان شبی که قرة العین خانم بهائیان) به دنیا آمده میرزا حسینعلی هم همان شب به دنیا آمده، نویسنده گوید که اگر این حرف راست‏ باشد مصداق (الخبیثات للخبیثین)صورت گرفته چه هردو نفر دو دشمن‏ بزرگ اسلام بودند که فتنه شدید در اسلام نمودند باری میرزا حسینعلی‏ در اثر اغوای شیاطین انسی یکی از عوامل اساسی بزرگ ضلالت و از تند روان طریق مخالفت اسلام و وضع بدعت های تازه بوده که شاید بتوان گفت‏ در دشمنی اسلام سربه سر و شانه‏به شانه با بنی امیه لعنهم الله گذارد و به پیشنهاد قرة العین لقب (بهاء اللّه) گرفته و بعضی می گویند که خودش برای خود این‏ لقب را اختیار نموده و در سن 27 سالگی مسلک باب را اختیار کرد و در هنگام‏ اقامت باب در تبریز با او مکاتبه داشت و در فتنه ای که بابیها در مازندران برپا نمودند میرزا حسینعلی هم وارد بوده و بعد از اینکه قوای دولتی غالب‏ می شوند و بابیها را محبوس نمودند مردم آمل که از فجائع بابیها دلی پر خون داشتند خواستند هجوم نمایند و این عده را به قتل برسانند (ولی رشوه‏کار کرد) و بوسیله رشوه‏خواری بعضی از مصادر امور میرزا حسینعلی را از حبس‏ فراری دادند.


در طی اقامت آمل میرزا حسینعلی در نمازخانه مجتهد آمل‏ به چوب بسته شد مدتی هم پس از چوب خوردن تحت الحفظ بود و از قرار نوشته صاحب کتاب «کواکب الدریة»در یکی از قراء مازندران مستخدمین‏ دولت روس می خواستند که وی را از دست مأمورین ایرانی نجات دهند و به روسیه بفرستند ولی خود قبول نکرد زیرا که مقصد او که دین‏سازی باشد در ایران بایستی صورت بگیرد این بود که مردن محمد شاه قاجار پیش‏ آمد کرد و میرزا حسینعلی به تشبثاتی از مازندران فرار کرد و به تهران آمد.
موضوع کشتن باب در تبریز پیش‏آمد و باب هم قبل از کشته شدن‏ خود وصایت خود را به میرزا یحیای صبح ازل که برادر میرزا حسینعلی باشد توصیه نمود. ضمنا سفر ناصر الدین شاه به اصفهان پیش‏آمد کرد و امیرکبیر میرزا تقی خان هم که صدراعظم بود میرزا حسینعلی را تبعید به عراق نمود تا در غیبت شاه، میرزا حسینعلی در تهران مصدر شرارتی نشود. در اوائل شعبان‏ 1267 میرزا حسینعلی از تهران راه افتاد و راه کرمانشاه و بعد راه بغداد را پیش‏گرفت و از گفتار و رفتارهای او پیدا بود که داعیه نیابت باب و بلکه داعیه‏ نبوت و بلکه داعیه ربوبیت در سر او بوده است.


مدتی ساکن بغداد و قسمتی هم در کربلا سکنی گرفت و بعد از کشته‏ شدن «میرزا تقی خان» امیرکبیر، صدارت ایران به یک مرد ضعیف فاسدی‏ به نام «میرزا آقاخان نوری» رسید و میرزا آقاخان هم به مناسبت نوری بودن‏ و میرزا حسینعلی هم نوری بودن نامه نوشت به میرزا حسینعلی و او را به‏ ایران دعوت نمود و در ماه رجب 1268 میرزا حسینعلی به تهران وارد شد و مدتی در تهران و در افجه منزل گرفت و چون بابیه سوء قصدی به ناصر الدین‏ شاه داشتند که شاه را به قتل برسانند در نتیجه سران بابیه را گرفتند و دستگیر نمودند و حبس کردند لذا میرزا حسینعلی فرار کرد و خود را به زرگنده‏ رسانید و در منزل پرنس میرزا مجید منشی، پرنس (کینیاز دالگوروکی) که وصل به سفارت و منزل سفیر بود پناهنده شد. این قسمت را به سمع ناصر الدین شاه رسانیدند شاه فرستاد نزد سفیر و میرزا حسینعلی را از سفارت روس مطالبه نمود، سفیر روس هم‏ نامه نوشت به صدراعظم ایران و سفارش میرزا حسینعلی را به صدراعظم نمود و او را به منزل صدارت فرستاد.


ولی مأمورین دولت اعتنا نکردند به این سفارشات و حسینعلی در بین راه به چنگ مأمورین افتاد، لباس و کلاه و کفش او را گرفتند و او را سنگ‏باران کردند و بر او لعن و نفرین نمودند و او را به سیاه‏چال انداختند زنجیر بگردن و کند به پای او نهادند و مدت چهار ماه در حبس بود تا در نتیجه توصیه سفیر روس و خواهش میرزاآقاجان صدراعظم نوری شاه اجازه داد که او را از حبس بیرون بیاورند و شاه را راضی نمودند که اجازه بدهد میرزا حسینعلی از ایران خارج شود، پرنس کینیازدالکوروکی که خود در کسب این اجازه دخالتی تمام داشت پس از صدور فرمان شاه به میرزا حسینعلی پیشنهاد کرد که تحت حمایت سفارت روس به روسیه برود ولی میرزا حسینعلی رفتن به بغداد را ترجیح داد.
میرزا حسینعلی هم با پسرش عباس افندی عبدالبهاء و دخترش بهیه (ورق علیاء) و برادرش موسی ملقب به کلیم تحت نظر سربازان دولتی و نماینده سفارت روس از تهران حرکت کرده و روز اول ربیع الثانی 1269 وی به بغداد رسید.

 

سرگذشت میرزا یحیی صبح ازل رئیس ازلی‏ها با برادرش میرزا حسینعلی بهاء
میرزا علی محمد، رئیس بابیان طبق نصوص و مدارکی که در کتاب نقطة الکاف حاجی میرزا جانی کاشانی است وصایت‏ خود را به میرزا یحیی صبح ازل محول داشته میرزا یحیی هم برحسب مصلحت‏ از انظار مخفی بود و برادر خود میرزا حسینعلی بهاء را در کارهای خویش‏ وکیل کرده بود پس از اینکه در زمان ناصر الدین شاه بابیه قتل‏عام شدند و ریشه فساد ظاهرا در ایران قلع ‏و قمع شد میرزا یحیی از راه گیلان و آذربایجان با درزی درویشی، عصا و خرقه و کشگول، خود را به بغداد رسانید و میرزا حسینعلی هم به ترتیبی که ذکر شد به همراهی دو غلام سفارت روس‏ و نماینده دولت ایران به عراق تبعید شد و به برادر پیوست و تقریبا مرکزیت فرقه ضاله بابیت که از ایران پاشیده شده بود به عراق منتقل شد و چون‏ خدا خواست دروغگویان را رسوا کند مابین دو برادر اختلاف افتاد که‏ کار به افتضاح کشید. دروغگویان و دین‏سازان به جان هم افتادند و یکدیگر را به زخم شمشیر و طعن سنان مجروح و مقتول ساختند.


پیدایش نزاع بین دو برادر؛ میرزا یحیای صبح‏ ازل و میرزا حسینعلی بهاء
پس از کشته شدن باب این دو برادر صورت مشغول کار شدند با خود گفتند که«میرزا علی محمد باب»با آنکه از حیله علم و فضل و کمال عری‏ و بری بوده و دست او از همه کمالات تهی بوده مع ذلک جمعی کثیر از مردم‏ در اثر متابعت او تن به کشته شدن دادند و جان و مال در راه او بذل نمودند. پس این دو برادر به خیال افتادند که ما را که برحسب انشاء و املا و ترسیم و ترقیم مراسلات حظی است وافر تا کی به متابعت با بیان سرفرود آوریم و به ملازمت هر بی سروپا به این شهر و به آن دیار بنده وار خود را بدوانیم. بایستی تدبیری ساخت تا ریاست میرزا علی محمد باب را برای خود جلب نمائیم. پس ترتیب مقدمات را چنان دادند که میرزا یحیی مدعی مرتبه وصایت‏ از میرزا محمد علی باب گردد و میرزا حسینعلی هم تصدیق وصایت برادر خود را بنماید و در امر برادر ساعی در ترویج او بشود، البته وصیت نامه درمیان بابیه منتشر ساختند و میرزا یحیی که دارای لقب «صبح ازل» و «مستغاث» و «وحید» بود از نظرها مخفی و پنهان شد و میرزا حسینعلی‏ بهاء هم بوسیله ارسال رسل و مراسلات طائفه بابیه را بر این امر جعلی‏ مجتمع می‏نمود.
ولی عاقبت الامر میرزا حسینعلی به این قسمت پایداری ننمود بلکه‏ پس از سیزده سال که ترویج از برادرش می‏نمود عنوان دعوت را تغییر داد و خودش برای خودش دعوی مظهریت رب اعلی نمود در نتیجه میان بابیه‏ اختلاف افتاد و بابیه دو فرقه شدند یک فرقه (ازلی)ها که تابع میرزا یحیی صبح ازل بودند و یک فرقه (بهائیه) که تابع میرزا حسینعلی بهاء می‏ باشند. کم‏کم این دو فرقه به جان هم افتادند و کارشان به قتال انجامید ولی‏ به تدریج ازلی‏ها تحلیل رفتند و فرقه بهائیه که میرزا حسینعلی را بهاء اللّه و مظهر الوهیت و ربوبیت می دانستند قوت گرفتند و میرزا یحیای صبح ازل را دجال عصر معرفی نمودند. و بالجمله منازعت و مشاجره بین ازلی‏ها و بهائیها در (اردنه) از ممالک‏ عثمانی بالا گرفت و راپورت آنها را به اسلامبول پایتخت عثمانی دادند و از ناحیه دولت عثمانی حکم صادر شد که میرزا یحیی را به (ماعوسا) و میرزا حسینعلی را به (عکا) تبعید نمودند.


تبدیل عنوان مذهب بابی به بهائی
و از هیمن تاریخ عنوان مذهب بابی به عنوان مذهب بهائی تبدیل‏ گردید زیرا میرزا حسینعلی به خود لقب بهاء اللّه داده لذا مریدانش به‏ بهائی شهرت یافتند و باز میرزا حسینعلی خود را (من یظهره اللّه) و بالنتیجه‏ ظهور اعظم معرفی نمود و البته علت اینکه میرزا حسینعلی این لقب را به خود داد این است که میرزا علی محمد باب در کتب خود به ظهور دیگری بشارت‏ می داد و آن موعود را (من یظهره اللّه)می‏خواند لذا میرزا حسینعلی از این لقب استفاده نمود و لقب خود را من یظهره اللّه گذارد تا اشاره به این‏ باشد که میرزا علی محمد باب، رئیس بابی‏ها به ظهور من بشارت داد است.‏
اما نکته مهم اینجاست که میرزا علی محمد باب ظهور بعد از خود را روی عدد حروف کلمه‏ (مستغاث) که تقریبا (دو هزار و یک) سال می شود قرار داده و دوام مسلک‏ بابیت را تا دو هزار و یک سال بعد از خود قرار داده ولی متأسفانه این خبر دروغ درآمد و به فاصله نوزده سال بعد از او میرزا حسینعلی بهاء خود را به ظهور شمس حقیقت معرفی نمود و مسلک باب را درهم و برهم نمود و بلکه او را منسوخ کرد.


نویسنده گوید: حالیا بایستی از (بابیها) و (بهائیها) پرسید که قول‏ باب درست‏تر است که وعده دو هزار سال بعد از خود داده و یا قول بهاء درست‏تر است که نوزده سال بعد از او اعلان ظهور خود داده است؟ البته کذب‏ ادعا و مدعای هردوی ایشان روی حرف خودشان خواهد آمد.
باری میرزا حسینعلی بهاء پس از استقرار در (عکا) به تدریج در دعاوی‏ خود بالاتر رفت و تا حد الوهیت یعنی ادعای خدائی نمودن رسید و ضمنا القابی هم برای خود قرار داد که (بهائیان) او را به اسم نخوانند و از جمله آن القاب (طلعت مبارک) و (جمال مبارک) و (جمال قدم) و (جمال حق) و (جمال بهاء) بود.
دوران زندگانی میرزا حسینعلی بهاء در (عکا) از دوازدهم جمادی‏ الاولی سال (1285) تا سال (1309) هجری قمری می باشد و در این‏ سال که سال 1309 می باشد در ساعت پنج بعد از نصف شب، شب‏ شنبه مطابق دوم ذی القعدة الحرام از دنیا رقت. مدت عمر میرزا حسینعلی میرزا 76 سال تقریبی است. از آثار او یکی کتاب ایقان است که بعد از میرزا علی محمد باب برای دعوت‏ بابیان به برادرش میرزا یحیی صبح ازل نوشت و یکی هم کتاب‏ (اقدس) است که در احکام مسلک خود نوشته و یکی هم کتاب (هیکل) است‏ و یکی کتاب (الواح) است و چند رساله دیگر و پس از میرزا حسینعلی بعد از یک‏ سلسله مناقشات افتضاح‏آمیز جانشینی او به پسرش عباس افندی ملقب به‏ (عضن اللّه الاعظم) رسید.


اکملیت شرایع اسلام از حیث اصول و فروغ آن
بر روشندلان دانا و هشیاران بینا کاملا مکشوف است که پایه و اساس‏ تمامی ادیان حقه عالم و شرایع آسمانی روی سه اصل قرار دارد (1) اقرار به صانع متعال و وحدانیت خدای ذو الجلال، (2) ستایش و عبادات حضرت معبود بی‏زوال روی دستور انبیاء علیه السلام و حفظ انتظامات جهانی و ادای حقوق‏ افراد بشر شخصی و اجتماعی و (3) اعتراف به قیامت کبری و دار جزا. این سه اصل توحید و نبوت و معاد سه پایه و اساسی است که ما به‏ الاشتراک تمامی ملیین عالم از یهود و نصاری و مجوس و اسلام است.
برخلاف میزان تمامی انبیاء و سفراء الهی اسلام سلام اللّه علیهم اجمعین در قرون اخیر مسلکی پدیدار شد که ماسک دین بر صورت خود گذارده ولی در حقیقت بشر را به بی دینی و لامذهبی دعوت نمود که آن مسلک میرزا علی محمد باب‏ و نیرنگ‏بازی میرزا حسینعلی بهاء است.
بلی آن مسلکی که در عالم صورتا ماسک دین به خود گرفته ولی‏ در عالم معنی برای ریشه‏کن نمودن ادیان الهیه وضع شده مسلک میرزا علی محمد باب و میرزا حسینعلی بهاء است که در سنین اخیر صیادان (بابی) و شیادان (بهائی) به منظور دین‏سازی و دغل کاری در مقابل ادیان حقه الهی‏ مردمان عوام ساده‏لوح بی‏خبر از حقیقت را در گوشه و کنار به چنگ آورده‏ و آنان را در خفیه و پنهانی بوسیله مبلغین سالوس و راهزنان جاموس جاسوس‏ از راه حق و حقیقت به در برده و در چاه ضلالت و گمراهی آنان را فرو برده‏ و به اسم دین و مذهب آن بیچاره‏گان گوسفند خصلت را به بی دینی و لامذهبی‏ کشانیده‏اند.


مرام میرزا علی محمد باب و میرزا حسینعلی بها برخلاف مرام انبیاء الهی
به بیان نگاشته شده روشن آمد که مرام و مقصد سلسله جلیله انبیاء و سفراء الهی علیهم الصلوة و السلام (1) اثبات صانع متعال‏ (2) توحید خدای ذو الجلال (3) طاعت و عبادت حضرت اقدس الهی (4) اقرار به حقانیت سلسله علیه مرسلین و پیغمبران (5) اعتراف به قیامت کبری‏ و تنظیم امر معاش و نیز تربیت روی میزان اخلاق الهی و رعایت نظم و انتظام و حفظ مواد قوانین آسمانی در مناکحات و مزاوجات و معاملات و تجارات و مواریث و حدود و دیات و سیاسات و اجتناب از محرمات و نجاسات بوده‏ و خواهد بود.


مقصد باب و بهاء
ولی بالعکس مقصد باب و بهاء انتشار شرک به خدا و نهی از عبادات حقه و انکار قیامت کبری و حلال‏ نمودن تزویج محارم و پاک شناختن تمامی خبائث و نجاسات و آزاد بودن‏ در مناهی الهی و فتنه و فساد و خیانت به نوامیس و دروغ و تزویر و تقلب و حیله‏ و دغل‏بازی و اشاعه فحشاء و منکرات و حرام کردن نماز جماعات و نهی از تحصیل علوم الهی و محو نمودن تمامی کتب علمی و خراب کردن تمامی‏ بقاع مبارکه انبیاء علیهم السلام و روی همه این‏ها دعوای خدائی نمودن و همه موجودات را مخلوق خود شناختن و بالجمله آنچه را که همه صد و بیست‏ و چهار هزار پیغمبر فرمودند از اصول و فروع برخلاف ایشان مقصد باب و بهاء همه را از بین بردن و خلاف آنها را ترویج نمودن و حق را باطل و باطل را حق و سنت را بدعت و بدعت را سنت، حلال را حرام و حرام را حلال و پاک را نجس و نجس را پاک‏ شناختن است.


نقطه نظر میرزا علی محمد باب و میرزا حسینعلی بهاء از دین‏سازی؛ ریشه‏کن کردن شرائع آسمانی
پرروشن و آشکار است که مسلکی که برخلاف مسالک تمامی‏ انبیاء و دینی که برخلاف تمامی ادیان مقدسه الهی است مبدعین و مخترعین‏ آن هیچ نظری نداشتند جز آنکه به نام دین تیشه بر ریشه ادیان الهی بزنند و شریعت‏های آسمانی را نابود و مضمحل گردانند و بشر را به سیر قهقرایی‏ به وحشیت و دورهء جاهلیت برگردانند زیرا که آنچه انبیاء سلام‏ اللّه علیهم اجمعین البته بشر را بدان دعوت نمودند چه اموری که اتفاقی تمامی‏ انبیاء بوده و چه اموری که مربوط به شخص حضرت اقدس خاتم النبیین صلی الّله علیه و سّلم‏ بوده نوعا بابیان و بهائیان انکار نمودند.
انکار وحدانیت- انکار نفی شریک برای خدای متعال- انکار قیامت و عالم آخرت- انکار محارم و انکار نجاست پلیدها-انکار تحصیل علم و کمال- انکار خاتمیت خاتم انبیاء صلی الّله علیه و سّلم- انکار نماز جماعت- انکار وجود مهدی‏ صاحب الزمان علیه السلام- انکار بودن قرآن آخر کتاب آسمانی- انکار بودن بهشت‏ و جهنم در عالم قیامت- انکار وجوب روزهء ماه رمضان- انکار احترام قبور انبیاء و ائمه دین علیهم السلام- انکار وجوب نمازهای پنج‏گانه- انکار وجوب حج کعبه‏ و بیت اللّه- انکار حساب و میزان و صراط در قیامت- انکار اولاد برای امام‏ یازدهم امام حسن عسکری علیه السلام- انکار نجاست کفار و مشرکین- انکار حدود و سیاسات- انکار ارث بردن دختران و انکار صیغه و عقد در ازدواج از جمله آنها است.
البته تمامی این انکارها که نوشته شد دارای مدارک از نوشته‏های‏ میرزا علی محمد باب و میرزا حسینعلی بهاء است.


حالیا به بانگ رسا و ندای بلند میگوئیم که هرکس که از طبقات مختلف‏ وکلا و وزراء و امراء و شورائیان و سنائیان کمکی به این فرقهء ضالهء مظله‏ بدهد و همراهی از ایشان بنماید و یا در سرکوبی این فرقه کثیفه سکوت‏ نماید بدون ریب و شک از جمله کسانی خواهد بود که در باطن خود دشمنی‏ با انبیاء و فرستاده‏گان الهی و کتب آسمانی داشته و عدوی سرسخت و خشمگین حضرت اقدس محمد صلی اللّه علیه و سلّم و فرزند دلبندش حضرت مهدی صاحب الزمان علیه السلام بوده و مسلما در حیث مسلک مادی و طبیعی بوده و یا لااقل اینکه از‏ عمال اجانب و مزدور بیگانگان بوده که به این عفریتان عیار و جاسوسان‏ تبه‏کار کمک داده و معاونت نموده (وگرنه) اگر کسی ولو اندکی از دین خدا و شریعت حضرت محمد مصطفی صلی اللّه علیه و سلّم بهره داشته باشد غیر ممکن است‏ که امضای بقاء این فرقه ضاله را ولو یک ساعت هم باشد بنماید چه اینان‏ برحسب مدارکی که در دست است از جنبهء روحی دشمن سرسخت‏ ادیان الهی می باشند و از جنبهء مادی دست پرورده لانه جاسوسی و محرک به تحریک‏ بیگانگان خواهد بود.
در قسمت سوم این مطلب جهت روحی و علت فاعلی برای‏ پیدایش مسلک بابیت و بهائیت و دست داشتن عمال خارجی در تشکیل و تبلیغ این فرق ضاله تبیین می شود.
نویسنده: حجت الاسلام والمسلمین جعفر خندق آبادی

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر