حضرت محمد(ص) مصداق تمام عصمت است; وحشت غرب ازنفوذ معنوی پیامبر(ص)
صدای شیعه: تخریب چهره نورانی و ملکوتی پیامبر مکرم اسلام در سالهای اخیر به نوعی نشان دهنده هراس غرب از تسخیر قلوب جهان توسط اسلام است. در آستانه ولادت با سعادت نبی اکرم(ص) برآن شدیم تا با بررسی ابعاد و دلایل تخریب چهره پیامبر، شناخت بیشتری از اخلاق اجتماعی سیاسی و همچنین سنت پیامبر خاتم بیابیم. به همین منظور به سراغ حجت الاسلام ادیب یزدی خطیب و کارشناس دینی رفتیم تا در این خصوص با ایشان به گفتگو بپردازیم. متن زیر مشروح گفتگو با این کارشناس دینی است؛
*در سالهای اخیر ما شاهد نوعی اوجگیری تخریب چهره پیامبر اکرم(ص) در جهان هستیم به نظر شما این تخریب چهره پیامبر با چه اهدافی صورت میگیرد؟
در ابتدا باید گفت پیامبر(ص) مصداق تمام عصمت است و حتی علمای غیر اسلامی هم در مقابل ایشان متذلل و خاضعاند. هرکس که به تحقیق در مورد پیامبر(ص) پرداخته در نهایت تسلیم واقع شدهاست. اما متاسفانه شاهدیم مخصوصاً در سالهای اخیر جسارتها نسبت به پیامبر مکرم اسلام شدت گرفته است. از یک طرف مسلمانان خوب نتوانستهاند از جایگاه پیامبر اکرم(ص) دفاع کنند. یعنی پیامبر مهر و رحمت را که مخاطب به خطاب إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ میباشد را شخصیتی خشونت طلب و متفرد و متصلب نشان میدهند. از طرف دیگر رفتار برخی جریانهای خبیث در دوران ما تحت عنوان سلفیگری و تکفیری و... باعث شده که وجود مبارک پیامبر به قدری تنزل کند که هرکسی به خود اجازه دهد که در مورد پیامبر اکرم به راحتی نظر بدهد. تا حدود زیادی جریانات تندرو موجبات این جسارت را فراهم کردهاند.
جسارت غرب به نبی مکرم اسلام نشان دهنده وحشت غرب از حضور معنوی رسول خدا در پایگاه های هدایتی عالم بشریت است. جاذبه پیامبر بسیار زیاد و حتی نام مبارک ایشان در جوامع بشری نام اول است؛ جالب اینجاست که اسم محمد در انگلیس و دیگر جوامع غیراسلامی هم نام اول است. لذا نفوذ معنوی و بیسابقه رسول خدا، غرب را به وحشت انداخته؛ چون تعداد مسلمانان هم روز به روز در کشورهای مختلف رو به رشد است. لذا بدیهی است که جریانات باطل و صهیونیستی از این موج رویآوری به رسول خدا و خاندان مطهرشان در هراس هستند و به هر طریقی میخواهند عقده حقارت خود را جبران کنند.
*منظور از سنت نبوی در مباحث دینی چیست و چگونه میتوان از سنت نبوی الگو گرفت؟
پیامبر اکرم(ص) دارای عصمتی فراگیر و کلی است که شامل حتی چشم برهم زدن ایشان هم میشود؛ لذا در تعریف معصوم گفته شده که ینظر بعین الله، با چشم خدا میبیند، یسمع باذن الله، یتکلم بلسان الله، مصداق تمام این کلمات رسول خداست. پیامبر شخصیتی است که خداوند در قرآن اطاعت از ایشان را مطابق اطاعت از خودش قلمداد نموده است و میفرماید: «مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ». بدیهی است هرچه از وجود مبارک پیامبر سربزند برای آحاد بشر حجت است. خود پیامبر هم بر این امر تاکید میکردند که حتی در جزییات رفتار هم به من نگاه کنید. حالا در کلیت و احکام که جای خود دارد.
پیامبر فرمودند: «من احیا سنتی فقد احیانی» یعنی هر کس روش و منش مرا پیشه بگیرد و سنت مرا زنده کند مرا زنده کرده است؛ «و من احیانی کان معی فی الجنه» و هرکس مرا زنده کند در بهشت کنار من است. سنت پیامبر، عملکرد رسول خدا در امور شخصی، عبادی، سیاسی و... را شامل میشود.
*به نمونههایی از اخلاق اجتماعی پیامبر مکرم اسلام اشاره بفرمایید؟
در احوالات پیامبر داریم که در میان مردم زندگی میکرد ولی مثل مردم زندگی نمیکرد. در میان مردم زندگی میکرد تا حجت خدا باشد اما روح مبارکش متوجه به عالم بالا بود. جهتگیری پیامبر رو به عالم معنا بود. به همین خاطر تمام رفتار ایشان مشحون از بشارتهای توحیدی است. ایشان غوطه ور در ذکرالله بود و لحظه ای از عمر شریفشان نبود که متوجه به پروردگار نباشد. اصلا لذتی از معیت پرودگار میبرد که تمام توجهشان به سمت خدا بود. لذا سنگینترین مصائبی که برای حضرت پیش میآمد به شوق لقای حضرت باری تعالی برای ایشان سبک بود و تحمل میفرمود. شدت توحید و عشق به رضای پرودگار همه این امور را برای ایشان آسان میکرد.
نکته دیگری که در زندگی ایشان بسیار پررنگ است اختلاط ایشان با مردم است. غمخوار مردم بود و هر وقت مسئلهای پیش می آمد، اولین نفر قدم پیش میگذاشتند و سنگینترین کارها را به عهده میگرفتند. در جریان جنگ خندق که قرار شد خندقی در اطراف شهر به عرض 6 تا 7 متر و به طول 2 تا 3 کلیومتر کنده شود، اولین کسی که کلنگ برداشت و سختترین جای زمین را برای کندن انتخاب کرد خود ایشان بود.
عمامه کرباسی به سر مبارک میگذاشتند و هرگز دنبال عمامه پارچهای و نرم نبودند. یک پیراهن عربی به تن میکردند که در اثر شستن زیاد، تار و پود آن معلوم بود. آن حضرت مثل بردهها بر روی زمین می نشست و زانوهای خود را در بغل می گرفتند. از حضرت سوال شد: «یا رسول الله لم جلست کجلسه العباد؟» یعنی چرا مثل بردهها مینشینی؟ فرمود من هم بندهای بیش نیستم. مثل فقیرترین مردم زندگی میکرد و میفرمود: «الفقر فخری» یعنی فقر افتخار من است و میفرمود خدایا فردای قیامت من را با فقرا محشور کن. لذا تامل در این مفاهیم تفاسیر زیادی وجود دارد.
ابوذر میگوید به پیامبر وارد شدم در حالی که در حجر اسماعیل نشسته بودند، میفرمودند بخدا قسم آنها پستترین اند. سوال کردم یا رسول الله چه کسی را میگویید؟ پیامبر فرمود کسانی که طلا روی طلا جمع میکنند و بین فقرا تقسیم نمیکنند. پیامبر هرگز با ابهت و عظمت در میان مردم ظاهر نمیشد و سعی میکرد در نهایت افتادگی باشد. اینها بود که اسلام را پیش برد و دلهای مردم را به سوی پیامبر جذب کرد.
*در مورد اخلاق سیاسی پیامبر اسلام نیز اشاراتی داشته باشید؟
در راس رفتار سیاسی پیامبر عفو و اغماض بود. پیامبر حتی قاتل عمویشان حمزه را نیز بخشید. پیامبر او را بخشید ولی فرمود من نمیتوانم تو را ببینم و جلوی چشمان من نباش. در قضیه فتح مکه که فرمودند «اذهبوا فانتم الطلقاء» سران مشرکین را که میتوانست همه را از دم تیغ بگذراند، آزاد کرد. اگر آنها را میکشت کسی پیامبر را مذمت نمیکرد که چرا دشمنان خود را کشتی، ولی پیامبر همه را آزاد کرد. پیامبر چه فتحی در دلهای اهل عالم کرد؟
پیامبر، پیروزی انقلاب خود و تشکیل حکومت را باز یکی از مراحل مبارزه و ایجاد حاکمیت را بخشی از مبارزه و یکی از ایستگاههای مبارزه برای رسیدن به مقصود میدانستند. اصلا مبارزه تمام شدنی نیست و انقلاب، انقلابی تکاملی است. یکی از نکاتی که باید از زندگی پیامبر احصا بکنیم این است که از نظر پیامبر انقلاب تا نهایت ادامه دارد. روش حضرت امام خمینی هم مبین همین قضیه است. در دوران پیروزی هم باید مثل دوران مبارزه تحمل و پرهیز از دنیا و ... داشت.
*مولفههای جامعه سازی دینی در عصر پیامبر چیست، ایشان مدینه النبی را بر پایه چه مختصاتی شکل دادند؟
اولین و مهمترین مسئله عدالت محوری پیامبر اکرم بود. عدالتی که قرآن آن را تبیین میکند که جای بحث مفصلی دارد. ایشان حتی وقتی برفراز منبر سخنرانی میکردند نگاهشان نسبت به افراد نیز یکسان بود.
ایشان عدم تفاوت و تفارق بین آحاد مردم قائل بود و اینطور نبود که روسای قبایل و تجار را تکریم کند و مردم بدوی و بیابانگرد را مورد توجه قرار ندهد. پیامبر همان اعرابی بیابانگرد را همان قدر تحویل میگرفت که فلان بزرگ قریش را تحویل میگرفت. لذا عدالت محوری یکی از مهمترین این مسائل است.
در مورد انتخاب افراد برای مناصب گونان باید گفت ممکن بود افرادی توسط پیامبر انتخاب شوند که تا آن زمان گمنام بودند. لذا پیامبر ملاکهای دیگری را برای انتخاب افراد در نظر میگرفت و اصالت و مبارزه با نفس و توانمندیهای آنان را ملاک قرار میداد.
حضرت برای جبران ظلمهایی که در طول تاریخ به اقشار مختلف مثل بردگان و زنان شده بود، بسیار تلاش نمود. مردم بردهها و زنان خود را با چهارپایان عوض میکردند. رسول خدا تلاش کردند اقشار ضعیف و زیردستی که در جامعه هیچ فرصت اظهار وجود در جامعه را نداشتند، جایگاه واقعی خود را پیدا کنند. پیامبر به بردگان جایگاه ویژهای بخشید بطوری که حتی سخنگوی پیامبر بلال حبشی بود. حرمتی که ایشان برای زنان قائل بود و مدون شدن حقوق آنها از این قبیل است.
*در ادیان گذشته نویدهایی برای ظهور پیامبر اکرم وجود داشته که قرآن نیز اشاراتی به این موضوع داشته است، اما اتفاقاتی که پس از بعثت پیامبر اکرم شاهد هستیم منتهی به این شد که به پیامبر ایمان نیاوردند. به عنوان مثال یهود اقداماتی برای ضربه زدن به پیامبر اکرم انجام دادند، این نافرمانی و مقابله با پیامبر از چه جهتی بود؟
در بسیاری از آیات قرآن به این مهم پرداخته شده است. هم دلایل عدم ایمان آوردن آنها و هم توطئههایی که بر علیه پیامبر اکرم انجام دادند در قرآن آمده است. عدم ایمان آوردن آنها حب ریاست و حب دنیا بود که اینها فکر میکردند که اگر مسلمان شوند دیگر در میان مسلمانان جایگاهی نخواهد داشت. لذا علمای دیگر ادیان برای اینکه جایگاه خود را از دست ندهند در مقابل مسلمانان قرار میگرفتند. مثلا قرار بود در قضیه شق القمر ایمان بیاورند ولی زیر حرف خود زدند و به مخالفت با پیامبر پرداختند. پیامبر اکرم هم مماشات میکردند و سیاست صبر داشتند.
اما آنها با شیطنتهایی که بر علیه پیامبر کردند بی شرمی را به اوج رساندند. جنگهای متعددی را علیه پیامبر ترتیب دادند و عهدهای خود را شکستند. بعد از وفات پیامبر هم دست از شیطنت و ضربه زدن به اسلام برنداشتند که اگر گذشت و فداکاری امیرالمومنین نبود، یهود اسلام را نابود کرده بود.
در قضیه سقیفه و هر توطئهای که بر علیه خاندان پیامبر میشد هیچ جا نبود که پای یهود وسط نباشد. کعب الاحبار یک نمونه بارز این موضوع است. این شخص تا زمان حیات پیامبر ایمان نیاورد ولی پس از وفات پیامبر مسلمان شد و حتی امام جمعه موقت خلیفه دوم شد و خطبههای نماز جمعه را اداره میکرد. او عالم یهودی خیلی معاندی بود و وقتی وارد دستگاه خلافت شد، مواظب بود که مبادا اهل بیت احقاق حقی کنند. او اصلا با امیرالمومنین مواجه نمیشد و وقتی ایشان را میدید فرار میکرد. امیرالمومنین هم خطر او را گوشزد کرده بودند ولی به حرف ایشان توجه نمیشد.
یهود چه در زمان پیامبر و چه پس از آن علیه خط اصیل اسلام اقدامات زیادی انجام دادند. معارضه یهود با خط اصیل اسلام و اهل بیت پیامبر ادامه داشته و تا الان هم آنها خود را با شیعه درگیر میبینند اما با سلفیها و تکفیریها رابطهای تنگاتنگ دارند.
سوال اینجاست که جریانهای وهابی چطور میتوانند با یهود کنار بیایند؟ یهودی که قرآن در مورد آنها در آیه 82 سوره مائده میفرماید: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا» یعنی ای پیامبر به طور مسلّم دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهی یافت. یهود با وهابیت مشکلی ندارد، آن جریانی که یهود از آن خوف دارد، جریان حقه اسلام است. یعنی همان جریانی که خیبر را فتح کرد. ما اوائل انقلاب شعاری داشتیم که «خیبر خیبر یا یهود، جیش محمد سوف یعود» لذا آنها از خط اصیل اسلام یعنی خط امیرالمومنین احساس خطر دارند. بخاط همین یهود همچنان در حال توطئه است و میدانند شیشه عمر یهود در دست شیعه است. انشاالله با ظهور حضرت صاحب این خس و خاشاک خبیثه به زبالهدانی تاریخ خواهند پیوست و آنچه مورد نظر پیامبر مکرم اسلام است تحقق پیدا خواهد کرد.
منبع: مهر
انتهای پیام