سطرهای نانوشته; داستاننویسی عاشورا در هالهای از بیتوجهی
صدای شیعه: داستاننویسی دینی در ایران با ذکر حکایات و قصص کوتاه از ائمه(ع) و انبیا(ع) آغاز شده است، آثاری که در آنها روایتی خطی و تکگویی از عمده ویژگیهای پربسامدی است که تکرار میشود. نمونه این نوع قصص را میتوان در «قصص الانبیا(ع)» نوشته ابراهیم ابن منصور نیشابوری دید. عمده آثار نوشته شده در قالب دین پیش از انقلاب برای عموم به همین موضوع ختم میشد، حکایتی کوتاه با برداشتی از برشی از زندگی پیامبران و ائمه(ع).
هرچند تحول از روایتی خطی به روایتهای گوناگون، از تکگفتاری به چند صدایی و از ساختاری ساده به ساختاری پیچیده در داستانهای اجتماعی و رئالیستی در آثار نویسندگان پیش از انقلاب ایجاد شده بود، اما تحولی در داستاننویسی دینی تا پیش از انقلاب ایجاد نشده و عموم نویسندگان یا به این حوزه وارد نمیشدند و یا به همان سیاق گذشته و تنها با بسنده کردن به ذکر چند حکایت و حدیث به این کار میپرداختند. تحول در داستاننویسی دینی با انقلاب آغاز شد. پیروزی انقلاب فضای جدیدی در ادبیات باز کرد و توجه عمده اهالی قلم را به این سمت سوق داد.
این تحولات را میتوان از شعر تا پژوهش مورد بررسی قرار داد که بیشتر آنها در رابطه با عاشورا و قیام امام حسین(ع) نوشته و سروده شدهاند، اما در این میان داستان سهم اندک و حتی در برهههایی ناچیز را برعهده داشته است. آثار متعددی در رابطه با چرایی قیام امام حسین(ع) نوشته و منتشر شدهاند، علاوه بر این اطلاعرسانی در این زمینه طی سالهای پس و حتی پیش از انقلاب بیش از دیگر حوادث تاریخ اسلام بوده است، با وجود این شمار آثار داستانی نوشته شده در این رابطه در مقایسه با دیگر موضوعات بسیار اندک است که حتی از شمار انگشتان دست هم بیشتر نمیشود.
حواشی جایگزین دغدغههای دینی
نویسندگان دلایل مختلفی را برای این امر ذکر کردهاند. مصطفی جمشیدی که خود اولین رمان در خصوص زندگی پیامبر(ص) را نوشته، معتقد است که نوشتن در رابطه با موضوعات دینی به ویژه عاشورایی، دغدغه امروز نویسندگان ما نیست. او دلایل مختلفی را برای تولد این دیدگاه در میان نویسندگان ذکر میکند و میافزاید: در میان نویسندگان ایرانی هنوز پرداختن به موضوعات دینی مانند زندگی ائمه(ع) و امام حسین(ع) به عنوان محور اصلی اثر، تعریف نشده است و نویسندگان تلاش و توجه خود را صرف موضوعات حاشیهای میکنند؛ حال آنکه ادبیات فاخر در دنیا به سمت بررسی و تبیین نقش انسان در هستی، تقدیر در کائنات، رسالت انبیا (ع)، زندگانی بزرگان دینی و ... پیش میرود. تا وقتی که گرایش عمومی و ضرورت آن برای نویسنده مشخص نباشد، وضعیت ادبیات به همین سمت پیش خواهد رفت. البته چرایی برزو چنین روندی در ادبیات را میتوان از چند جهت مورد بررسی قرار داد.
وی ریشه این نوع دیدگاه را در عملکرد سازمانهای متولی میداند و میگوید: یکی از اموری که میتوان آن را دخیل در ایجاد چنین روندی دانست، عملکرد دستگاهها و نهادهای دولتی است. با وجود اینکه در کشور نهادها و سازمانهای مختلف فرهنگی فعالیت میکنند و رویدادهای مهم در این حوزه را رصد میکنند، اما در برخی از موارد از به سرانجام رساندن دغدغههای اصلی غافلاند. یکی از حوزههای مغفول مانده، تولید فکر، اندیشه و رمان دینی به عنوان تغذیه مهم در تمدن اسلامی است. بخش دیگر کمکاریها به ناشران بازمیگردد که معمولاً از کارهایی استقبال میکنند که در آن سود بیشتری باشد. به نظر میرسد باید برای اینکه حرفی گفتنی برای نسل آینده داشته باشیم، نیازمند تلاش جمعی همه سازمانها و موسسات فرهنگی هستیم. باید با مشارکت و همکاری، راهی یافت تا آثاری خلق کرد و در اختیار آیندگان قرار داد و بر گنجینه آثار ادبی افزود.
برخی دیگر از نویسندگان مانند ابراهیم حسنبیگی معتقدند که داستاننویسی در حوزه دین خط قرمزهای متعددی دارد و همین امر منجر شده تا نویسندگان از نوشتن در این رابطه امتناع کنند و به سراغ موضوعات سهلالوصولتری بروند. داستاننویسی در حوزه موضوعات دینی به ویژه معصوم(ع) اقتضائات خاص خود را دارد که عبور از هر یک از آنها تابو محسوب شده و عکسالعملهای متفاوتی را در پی دارد.
یکی از این موضوعات پرداختن به زندگی مستقیم معصوم(ع) است. در رابطه با این موضوع میان نیوسندگان بحث و نظرهای متعددی رواج دارد، عدهای معتقدند که نمیتوان این موضوع را تم اصلی داستان قرار داد؛ داستان در رابطه با عاشورا و امام حسین(ع) و دیگر ائمه(ع) با محوریت خود امام، دیگر به ساحت داستان نزدیک نمیشود و تنها روایتی ساده از یک واقعیت خواهد بود. در این آثار باید سخن، کلام امام(ع) و حوادث آن چیزی باشد که در تاریخ و احادیث ذکر شده است؛ ورود نویسنده به هر یک از این مسائل او را از تخیل که بنمایه اصلی داستان است و آن را از تاریخ و واقعیت دور میکند، خارج میسازد.
برخی دیگر نیز معتقدند که میتوان از این واقعه نوشت، اما آن را طوری دیگری روایت کرد. میتوان از عاشورا نوشت، اما شخصیت اصلی را امام(ع) قرار نداد. این دست نویسنده را در بیان داستانی واقعه باز میکند. سیدمهدی شجاعی در «پدر عشق پسر» و صادق کرمیار در «نامیرا» این را اثبات کردند. «پدر عشق پسر» داستان زندگی حضرت علیاکبر(ع)، فرزند ارشاد امام حسین(ع) است که از زبان اسب او روایت میشود.
خط قرمزها دست تخیل را میبندد
با وجود این، هنوز بسیاری از نویسندگان به رغم داشتن میل به پرداختن به داستان زندگی امام حسین(ع) از نوشتن در رابطه با این موضوعات پرهیز دارند. ابراهیم حسن بیگی دلیل این امر را همان خط قرمزها میداند و با بیان اینکه در ایران ژانر داستان دینی وجود ندارد، میگوید: نویسنده در داستان رئال خود از تمام عناصر استفاده میکند، اما به داستان دینی که میرسد، محدودیت ایجاد میشود. باید این را در نظر داشته باشیم که خود داستان دینی محدودیت ایجاد میکند. در حوادث تاریخی غیردینی یک نویسنده به راحتی در اتفاقات دست میبرد، مثل کاری که نادر ابراهیمی و علی حاتمی میکردند و واقعیات را با هنر میآمیختند؛ اما در ادبیات دینی این آمیختگی به راحتی انجام نمیشود و نویسنده باید توان و جسارت داشته باشد و بدون اینکه لطمهای به اصل موضوع وارد شود، داستان خود را با استفاده از عناصر تقویت کند.
نویسنده کتاب «محمد(ص)» در ادامه تأکید میکند: هیچ تناقضی بین ادبیات دینی با سبک مدرن وجود ندارد، اگر یک مفهوم دینی مثل مرگ و حیات، خیر و شر و ... را در نظر بگیریم، هر قالبی میتواند ظرف آن قرار بگیرد. یک مسیر را هم میتوان پیاده رفت هم از قطار و هواپیما و... استفاده کرد. در نهات هم همه به یک مقصد میرسند و مشکلی از نظر قالب وجود ندارد، اما ریسکپذیری استفاده از قالب مدرن یا پسامدرن برای ادبیات دینی بسیار بالا است و شاید کمتر نویسندهای آن را به جان میخرد.
نویسنده در کشاکش شناخت سره از ناسره کربلا
در کنار همه این موضوعات، مطالعه و غور در منابع دسته اول تاریخی و حدیثی کار را برای نویسنده داستانهای عاشورایی دشوار میکند. منابع متعددی این واقعه را از وجوه مختلف مورد بررسی قرار دادهاند، اما در این میان اغلاط فراوانی نیز وجود دارد که غباری است بر واقعیت. تشخیص سره از ناسره در کشاکش حوادث تاریخی، امری است که کار نوشتن را دشوار میکند. به همین خاطر برخی از نویسندگان در سالهای اخیر با تکیه بر آنچه شنیدهاند و یا در کتابهای دمدستی خواندهاند، به نوشتن در این حوزه روی آوردهاند که اثر خلق شده تکرار مکرراتی است که پیش از این در قالبی دیگر در اثری دیگر نقل شده بود.
زواریان در این خصوص معتقد است: یکی از دشواریها کمبود منابع است، منابع تاریخی که بتوان به آنها استناد کرد، بسیار کم است. آن چه یک کار ادبی را از کاری تاریخی متمایز میکند، نگاه نویسنده به عنوان خالق اثر، به آن موضوع خاص است. نگاه من به عنوان هنرمند به حادثهای باعث میشود که اثری هنری خلق شود.
تلتگری تلخ برای داستانهای عاشورایی
وی ادامه میدهد: حادثه کربلا در کتابهای تاریخی به وفور است، ولی وقتی قرار است من هنرمند درباره آن داستانی بنویسم، باید از منظر نگاه من آن ماجرا روایت شود. آنچه یک اثر را هنری میکند، نگاه خاص هنرمند و خلاقیت او در به کارگیری عناصر هنری و ادبی در ساخت و ابداع اثر است. باید نگاه ویژه هنرمند در اثر بارز باشد. ما در آثارمان متأسفانه فاقد این نگاه ویژه هستیم. به همین خاطر کارها بسیار شبیه به هم و سطحی و غیرخواندنی شده است.
این رویه در حالی پیش میرود که بسیاری از نویسندگان و فیلمسازان بزرگ جهان به تولید اثری تاریخی بر مبنای داشتههای دینی و تاریخی خود، هر چند اندک، روی میآورند. این در حالی است که تنها یک واقعه در تاریخ اسلام که مایه حیات اسلام و فرهنگ ناب تشیع تاکنون بوده است، در هالهای از فراموشی به سر میبرد. شاید نویسندهای از دیگر آیینها میخواهیم تا داشتههای خودمان را با زبان هنری خود و نه آنچه که واقعیت داشته بنویسد؛ تلنگری تلخ که هر چند سال یکبار اتفاق میافتد.
تسنیمانتهای پیام