در سوگ کاظم آل محمد(ص)
صدای شیعه:
وقتی دیده ها، «عبد صالح» خدا را می جوید،
وقتی دل ها، عشق پاکان را می پرورد،
چشم دل، سراغ تو را می گیرد
که تو، تجسم عبودیت و تبلور صلاح و طهارتی
تو، قربانی استقامت و پیشوای راست قامتی
تو، امام مظلوم و مسموم، زجردیده زندان جفایی
ای امام:
ای رداپوش محنت در راه خدا
ای جرعه نوش جام بلا
ای به عشق مولا مبتلا!
ای کاظمین تو قبله اهل ولا! ...
ای حجت حق
ای کعبه عشق،
ای منزلگه شوق!
تا «حق» را از زندان اتهام بیرون آوری، زندانی طاغوتیان شدی.
تا ذهن تیره تاریخ را روشن کنی، به زندان های تاریک، تن دادی و آغوش گشودی.
تا عزت «امامت» را تثبیت کنی، ظلمت محبس ستم را تحمل کردی
تا شرف دین و آبروی «علی» را حفظ کنی، همدم سلسله سنگین و حلقه های زنجیر شدی.
تا غرور فرعونی «هارون» را در هم شکنی، موسی وار، از «نیل بلا» گذشتی.
* *
ای زندانی بغداد!...
ای شب زنده دار عابد،
ای شیر بسته به زنجیر!
خلفای عباسی می پنداشتند که با بند زدن به پای حق پوی تو،
می توانند راهت را ببندند و با افکندن کند و زنجیر بر دست و گردنت، قامت افراشته ات را به ذلّت کشند و با محبوس ساختنت
محبت تو را از دل حقیرستان بیرون کنند.
اما ... غافل از آنکه نور را نمی توان پوشاند،
و عطر حقیقت را نمی توان پنهان کرد.
تو رفتی، اما راه تو، در گام های زندانیان مبارز، ادامه یافت.
ناله های دردمندانه ات، در فریاد خشمگین امت های انقلابی انعکاس داشت
و عزت تو، الهام بخش ستمدیدگان شد.
عشق تو، هر دل را خانه خود کرد،
نام تو، تاریخ حماسه های مقاومت را زینت بخشید،
شهادت مظلومانه ات،
رسواگر سلطه شکنجه و شلاق گشت.
و جای کبود تازیانه ها بر پیکر نحیف تو،
خطوط روشنی از سیه روزی حکام جور را ترسیم کرد.
* *
ای کاظم آل محمد!
ای مهار حکمت و حلم، بر دهان کف آلود خشونت و خشم!
غضب از حلم تو خشمگین می شد،
صبر از صبر تو، بی طاقت می گشت،
حکومت ستم، از «نستوهی» تو به «ستوه» می آمد.
و ... مقاومت جائران، از مقاومت تو در هم می شکست.
زندانبانان، اسیر صفا و عبودیت تو می شدند.
و محبس به محبس، شب زنده داری تو را جابجا می کردند
زندان به زندان، ایمان و ذکر و تهجد تو را به بند می کشیدند.
پای اراده ات را، به حلقه های کین و حسد می آزردند،
تن رنجورت را، در ژرفای تاریک «مطامیر»، محبوس و معذب می کردند.
و جنازه مطهرت را مظلومانه و غریبانه، تشییع می نمودند ...
شگفتا! ...
که دوش تشییع کنندگان، آن کوه سکینه و وقار را چگونه تاب آورد!
و ... «جسر بغداد»، چگونه آن پیکر را که به عظمت عرش بود، تحمل کرد؟
* *
سلام بر تو، که وارث نیکان و آبرو بخش نیاکانی!
سلام بر تو، که نیازمندان را «باب الحوائجی».
سلام بر نام معطر و زیبایت، که الهام بخش صبوری و شکیبایی است.
سلام بر سجاده ای که از اشک هایت خیس می شد.
و بر زمینی که پیشانی و صورت بر آن می نهادی.
و بر آن دست ها، که به درگاه خدا می گشودی،
سلام بر گوهرهای غلطانی که از آسمان چشمانت،
بر گونه نورانی ات می چکید.
سلام بر کند و زنجیری که از بوسه بر دست و پایت، قداست یافت.
سلام بر مرقد نورافشانت،
که آسمان تیره عراق را روشن ساخته است.
سلام بر تو،
و بر پدرانت، و بر فرزندانت و بر شیفتگان و پیروانت.
سلام بر تو، که مایه افتخار اسلامی،
و ... «شیعه» به وجود تو می بالد.
ایران همراه عشق تو پیکر فرزندان بسیاری از نسل تو را در آغوش کشیده است.
خراسان، راضی است که «رضا»ی تو را دارد.
شیراز، حمد می کند، که «احمد» تو در آن جاست،
قم، «عاصمه» تشیع و فقاهت، «معصومه» تو را در بر دارد.
و شهرها و روستاهای بسیار، نوادگان تو را، چونان گنجی در سینه های خود، به امانت، نگه می دارند، و هر کدام، منبع برکت های فراوان!
حتی «حوزه علمیه» درخت پرثمری است که در بوستان حرم دخترت روئیده و شکوفه ای است که بر شاخه «حرم اهل بیت» شکفته است.
و ... انقلاب اسلامی ایران، عطیه ای است الهی که به دست پیشوا و امامی «موسوی» نسب، به ارمغان آمد
مردی از آن سلاله، که خون «اهل بیت» را در رگ ها داشت
و محبت «عترت» را در دل!
سلام بر آن امام معصوم و مظلوم،
و ... درود بر رهروان و دوستداران خاندان رسول.
جواد محدثی
انتهای پیام