تکامل دلِ زار من از کمال گذشت; سه سال طفل تو بودن هزار سال گذشت
صدای شیعه: «او تنها شاعر نسل جدید شاعران آئینی است که به معنای واقعی قلندرانه شعر میگوید» این سخن را پیشکسوت شعر آئینی محمدعلی مجاهدی (پروانه) درباره محمد سهرابی جوان گفته است. سهرابی در کنار دوستانش از جمله علی اکبر لطیفیان، احمد بابایی، وحید قاسمی، مریم سقلاطونی، مهدی رحیمی و دیگران از جمله شناختهشدهترین چهرههای شعر اهلبیتی(ع) یا هیئتی امروز قلمداد میشوند؛ جریانی که ویژگیهای خاص خود را دارند و هر شاعر این جریان تقریبا جدید هم ویژگی منحصر به فرد خودش را فریاد میزند.
فارغ از این ویژگیها محمد سهرابی یکی از محبوبترین چهرههای ادبیات آئینی جدید است، او هم با شاعر باسوادی است و هم پر از ارادت و عشق و شوق و شور و جذبه. با شعرهایش هم از نظر ادبی و محتوایی شیدایی میکند و هم در حین شعرخوانی مفتونی از بیانش هویدا است. همینها باعث شده گاهی او را به اغراقگویی بیش از حد در شعر متهم کنند که شاید بتوان چنین معنایی را پذیرفت اما پیش از آن هم باید قبول کرد که قرار نیست همه شاعران یکسان شعر بگویند؛ خاستگاه شعر زیبایی و احساس کمالجویی است که البته باید با قیدهای عقلانیت هم مقید باشد؛ اما شاعری که ویژگی زبانیاش اغراق هنری است و عشق را در کشف صریح شاعرانه میجوید، چرا باید به اغراقگویی متهم شود و اگر آنچه میکاود بزرگ است چرا به اجبار زبان معیار کوچکاش سازد.
محمد سهرابی شاعر شعرهای اثرگذار مذهبی است که بخشی از این اثرگذاری در ویژگی بیانی او نهفته است. او از زمره شاعرانی است که شعر مذهبی دوران جدید بواسطه آنها از جای خود برخاسته و کشفهای نویی را تجربه میکند. البته فراموش نباید کرد که او کارشناس ارشد ادبیات است و غنا و تاثیرگذاری شعر او تا حدی هم برگرفته از دانش او در ادبیات است. هر چند که برخی در اثرگذاری شعر، عنصر جوشش را بسیار مهمتر از جوشش شاعران میدانند.
در ادامه به مناسبت سالروز شهادت حضرت رقیه(س) دختر 3 ساله امام حسین(ع) دو غزل از سرودههای محمد سهرابی برای آن حضرت را میخوانید؛
السلام علیک یا بنت الحسین(ع)
فارغ از خود کی کند ساز پریشانی مرا
بس بود جمعیتم کز خویش می دانی مرا
شبنم صبحم، خیالم، خاطرم، شوقم، دلم
ارتباطی نیست هرگز با گران جانی مرا
در بساط وصل چشم و لب ندارند اختلاف
گر بگریانی دلم را، یا بخندانی مرا
انتظاری مانده روی گونهای پژمردهام
میتوان برداشت با بوسی به آسانی مرا
دختران شام میگردند همراه پدر
کاش می شد تا تو هم با خود بگردانی مرا
چند شب بیبوسه خوابیدم دهانم تلخ شد
نیستی دختر، مرنج از من، نمیدانی مرا
خیزران از حرمتم برخاست اما بد نشست
کاشکی بابا نمیبردی به مهمانی مرا
السلام علیک یا ملیکه السماء
تکامل دلِ زار من از کمال گذشت
سه سال طفل تو بودن هزار سال گذشت
محال بود که آن خارها مرا نکشند
ولی به شوق تو جان من از محال گذشت
پس از تو آب نخوردم به اصغر تو قسم
لبم به یاد تو از جرعهی زلال گذشت
لبت به چوب حراج از بها نمیافتد
لبم خرید و پسندید و بیسؤال گذشت
برای رنگ و رفو از حنا و شانه چه سود؟
حریر زلف من از مرز پایمال گذشت
نسیم شام وزید و مرا پریش نکرد
نیافت چون به سرم مو، به انفعال گذشت
دهان تنگ تو اینقدرها محیط نداشت
جمالت از اثر سنگ، از جلال گذشت
به غارت حرم تو عروسکم گم شد
پس از تو بازی من بین قیل و قال گذشت
گدای قرص مَهام قرص نان نمیخواهم
دلم به عشق هِلال تو از حلال گذشت
مرا همیشه دم خواب بوسه میدادی
تو وام دار منی، وعده رفت و مال گذشت
چو رنگ صورت خود میپرم به اوج فلک
و بال زخمی من امشب از وبال گذشت
الا لعنة الله علی القوم الظالمین
انتهای پیام