صدای سیلی از کشمیر میآید، عجب دردی است
به روی تارک تاریخ، رنجی جاودان باقی است
که تا دنیاست دنیا، دردهای بیامان باقی است
شکایت می کنم دیروزها را زخم های کهنه را اما
روایت همچنان سرخ است!...حکایت همچنان باقی است
زمان آبستن درد است، انسان در هجوم رنج تنهاتر
سکوت شهرها سرد است تا زخم زبان باقی است
تمام خاک را خون رنگ می خواهند در عصیان
همانهایی که میدانند شیطان در زمان باقی است
هزار و چهارصد سال از غم غیرت گذشت اما
ردّ این داغ در پس کوچههای کهکشان باقی است
تواز این سوی عالم میتوانی رنج را نجوا کنی در چاه
شبستان آه در چاه است و مه درآسمان باقی است
صدای سیلی از کشمیر میآید، عجب دردی است
کبودستانی از غمهای عالم، گوشه چشمانمان باقی است
لگد کوبیده شد، دروازههای شهر برهم خورد
کسی در پشت در مانده است درد بی امان باقی است
شکستم تا نوشتم از غم مردی که کوثر بود
ترک برداشت دستم، دردهای استخوان باقی است
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل
کجا دانند اینها! داغ محسنهایمان باقی است
صدای مادر کشمیر پیچیده است در بهت سکوت قرن
نمیدانم در اینجا چند قبر بی نشان باقی است
اگرچه رو به اقیانوسها عصر زمین نور است
دلم روشنتر از این است ... صاحب در زمان باقی است
من و پایان قصه ...خوب میدانم...دلم تنگ است
روایت همچنان سرخ است!...حکایت همچنان باقی است
انتهای پیام