(
امتیاز از
)
نقش صهيونيسم در منازعات شاخ آفريقا
به دنبال حمله مشترک آمريکا و اتيوپي به سومالي در دسامبر سال 2006، رسانه هاي صهيونيستي به خاطر پيروزي که اتيوپي کسب کرده بود، جشن گرفتند و هلهله شادي سر دادند؛ ضمن آنکه رژيم اشغالگر قدس به خاطر نقشي که در نابودي دولت محاکم اسلامي سومالي داشت، به خود مي باليد و بر شايعه ساختگي مبني بر همکاري مبارزان مسلمان سومالي و حزب الله لبنان تاکيد مي کرد، شايعه اي که ساخته و پرداخته واشنگتن و تل آويو بود و حتي به سندهاي رسمي سازمان ملل متحد نيز راه يافت. بنا به گزارشي که با موضوع نقش رژيم صهيونيستي در حمله اتيوپي به سومالي توسط روزنامه کويتي "السياسه " در تاريخ 19/1/2007 منتشر شد، هدف از ترويج اين شايعه بسيج افکار عمومي غرب عليه سومالي بود.
رسانههاي صهيونيست همچنين اسطوره هاي خيالي و وهمي را در مورد سومالي منتشر مي کنند و مدعي هستند که اين کشور يک سرزمين مقدس يهودي به شمار مي رود و در قديم نامش سرزمين بونت بوده است و پيامبراني همچون موسي سياه، حزقيل و حبقوق نبي در اين سرزمين زيسته اند.
به هر حال اگر از اسطوره هاي خيالي و وهمي قديمي بگذريم، رسانه هاي صهيونيستي اسطوره هاي جديدي را نيز تبليغ مي کنند و مدعي هستند که در حدود 50 هزار يهودي سوماليايي در "اسرائيل " زندگي مي کنند که به خاطر مسائل مختلفي از جمله درگيري هاي داخلي در اوايل دهه نود به مناطق اشغالي نقل مکان کرده اند و در حال حاضر جايگاه مهمي را در اقتصاد رژيم صهيونيستي دارند و به خاطر سيطره شان بر صنايع مهم در "اسرائيل " و برخي کشورهاي جهان از جمله سومالي تاثير اقتصادي شان بيشتر و بيشتر مي شود.
در توضيح اسطوره هاي فوق، بايد گفت که جنبش صهيونيسم از زمان تشکيل، به منظور تحقق منافع سياسي خود از داستان پردازي و دروغ پراکني استفاده مي کند و در اين راه از رسانه هاي جهاني و بين المللي نيز کمک مي گيرد تا بتواند اين دروغ ها و شايعات را در افکار ناآگاه عمومي در جهان که کاملا همراه و هماواز با "اسرائيل " هستند، تزريق کنند.
جنبش صهيونيسم به اين نکته ايمان دارد که حاکميت آمريکا بر سومالي، بستر را براي اجراي طرح هاي توسعه طلبانه اش فراهم مي آورد. راديو "صداي اسرائيل " در جهت دروغ پراکني و بسترسازي براي اقدامات توسعه طلبانه اش، گزارشي را منتشر کرد مبني بر اينکه شماري از يهوديان سوماليايي با همکاري يهوديان فلاشا در جريان جنگ اخير اتيوپي عليه مگاديشو، کمک هاي مالي را براي اعطا به اتيوپي جمع آوري کردند و حتي دولت صهيونيستي را براي کمک به نيروهاي اتيوپيايي و همچنين تامين بودجه و تجهيزات نظامي لازم براي آنها در نبرد با دولت محاکم اسلامي تشويق کرده اند؛ چرا که به اعتقاد آنها پيروزي مگاديشو به معناي تضييع حقوق يهوديان در سرزمين مقدس شان (بونت) مي باشد.
در بخشي ديگر از گزارش راديو "صداي اسرائيل " در خصوص اين امر آمده است: "در نهايت حمايت از اتيوپي تا به آنجا رسيد که نظاميان صهيونيستي که از يهوديان فلاشا بودند، در جنگ عليه سومالي شرکت کردند. "
رژيم اشغالگر قدس از زمان شکل گيري، اتيوپي را به عنوان همپيمان استراتژيک خود مي داند؛ چرا که اين کشور حکم حافظ منافع "اسرائيل " در درياي مديترانه را دارد و ما نمونه اين امر را در زمان هيلاسيلاسي، امپراتور اتيوپيايي شاهد بوديم که به تبار يهودي خود افتخار مي کرد و خود را نوه دختري يهودا و نوه پسري ملکه سبا مي دانست. علاوه بر هيلاسيلاسي، در زمان افرادي همچون منگستو و ملس زناوي نيز چنين وضعيتي حاکم بود. امروز اتيوپي به حکم هميپماني اش با ايالات متحده به عنوان يک قدرت منطقه اي حاکم بر شاخ آفريقا شناخته مي شود.
آديس آبابا امروز به فضل حمايت هايش از جنبش جدايي طلب حاضر در جنوب سودان، از بين بردن آرامش در دارفور، روابط مستحکم با اوگاندا و کنيا توانسته است کنترل منابع آبي نيل را در اختيار گرفته، گلوي مصر و سودان را بفشارد و نقش آنان در آفريقا و جهان عرب را کمرنگ سازد. به ديگر سخن؛ همپيماني ميان آمريکا و اتيوپي به مثابه يکي از محورهاي اساسي براي کنترل جهان عرب و خاورميانه است. ضمنا حاکميت آديس آبابا بر سومالي اين اجازه را به رژيم صهيونيستي مي دهد تا سيطره خود بر درياي مديترانه، درياي عمان و خليج فارس را تثبيت کند و ثروت هاي اقتصادي، نفتي و دريايي سومالي را به غارت ببرد و توان اقتصادي و استراتژيکش را در تهديد امنيت جهان عرب افزايش دهد.
اتيوپي هميشه به عنوان مرکز ثقل سياست خارجي رژيم صهيونيستي بوده و سياست هاي آديس آبابا و تل آويو در قبال سومالي همسو با هم بوده است و از همين رو، اشغالگران قدس از همان دهه نود، از حمله اتيوپي به مگاديشو و تقسيم سومالي به مجموعه اي از مناطق جدا از هم که تحت سيطره اتيوپي باشد، حمايت مي کردند.
امروز براي همگان اين نکته روشن شده است که تمامي امراي جنگ ـ صرف نظر از گرايش عشيره و قبيله اي شان ـ از حمايت هاي مالي و نظامي رژيم صهيونيستي برخوردار بودند و سلاح هاي صهيونيستي نيز از طريق اتيوپي به آنان واگذار مي شد.
امراي جنگ سومال سر تا پا غرق درگيرهايي بودند که براي نابودي اين سرزمين، تبديل آن به يک سري دولت هاي ضعيف عشره اي، از بين بردن تماميت ارضي و لغو هويت عربي و اسلامي اش برگزار مي شد.
سوالي که به ذهن انسان خطور مي کند، آن است که چگونه ايالات متحده که بعد از پيروزي جنبش محاکم اسلامي در مگاديشو در حساب و کتاب هاي خود در قبال سومالي تجديد نظر کرده و حاضر به گفتگو با آنها شده بود، موضع خود را تغيير داد.
سوال اينجاست، چرا همان کاخ سفيدي که زماني از تلاش هاي ميانجيگرايانه خرطوم براي آشتي ميان طرف هاي سوماليايي حمايت مي کرد، تلاش هاي ميانجيگرايانه اي که نتيجه آن بعد از دو دور مذاکره توافق ميان طرف هاي مختلف در مورد ادغام نيروهاي امنيتي دو گروه در يک قالب، ايجاد يک نظام اداري يکپارچه و مشارکت سياسي بود.
سوال ديگري که در اين ميان مطرح مي شود، آن است که چرا بعد از نظارت کامل جامعه بين الملل بر تلاش هاي ميانجيگرايانه جهت حل مسئله سومال و همچنين اجماع متخصصان امر، به ويژه کارشناسان آمريکايي مبني بر اينکه هيچ گزينه اي جز حمايت از توافقات صورت گرفته ميان طرف هاي سوماليايي جهت برقراري آرامش در شاخ آفريقا وجود ندارد، ايالات متحده راه مخالفت با ديدگاه جامعه بين الملل را پيش گرفت و تصميم شوراي امنيت را زير پا گذاشت و در درگيري هاي داخلي در سومالي شرکت کرد و بر خلاف پيش بيني تحليلگران و کارشناسان آمريکايي نزديک به مراکز تصميم گيري در واشنگتن، کاخ سفيد از حمله اتيوپي به سومالي حمايت کرد و حتي نيروهاي آمريکايي مستقر در جيبوتي نيز در اين حمله شرکت کردند. واشنگتن همچنين با جلوگيري از طرح مسئله يورش اتيوپي به موگاديشو در شوراي امنيت و جلب حمايت جامعه بين الملل با دولت موقت، در واقع بر يورش اتيوپي به سومالي سرپوش نهاد.
بديهي است که سياست کاخ سفيد در خاورميانه تنها در گرو تامين منافع آمريکا نيست؛ بلکه منافع صهيونيست ها نيز در اين زمينه دخيل است و گهگاه منافع "اسرائيل " بر منافع آمريکا نيز پيشي مي گيرد که دليل آن را بايد در نفوذ لابي صهيونيست و توان اين لابي در جهت دهي به تصميم گيري هاي ايالات متحده جستجو کرد.
حيم وايزمن که به عنوان اولين رئيس جنبش صهيونيسم و آژانس يهود و اولين رئيس "اسرائيل " به شمار مي رود، در خاطرات خود در مورد تشکيل کشور يهودي به تفصيل در مورد مسئله نفوذ لابي صهيونيسم مي پردازد و مي گويد: «توان آن را دارم که در انگلستان و ايالات متحده، با نخست وزير و روساي جمهور اين کشورها ديدار کنم و آنها را به سمت تصويب مسائلي بکشانم که منافع صهيونيسم و اسرائيل را به دنبال دارد و ممکن است در تناقض با تصميماتي باشد که وزارت خارجه و دفاع اين کشورها اتخاذ کرده اند. "
تامين منافع رژيم صهيونيستي تنها تفسيري است که مي توان از تصميم آمريکا مبني بر باز گذاشتن دست اتيوپي براي حمله به سومالي داشت؛ زيرا چنين تصميمي در واقع ناقض منافع استراتژيک آمريکا، به ويژه در پرتو شکست مذبوحانه اي است که واشنگتن در افغانستان و عراق متحمل شده است. با وجود آنکه يک سالي از حمله اتيوپي به سومالي مي گذرد، مقاومت ملي اين کشور توانسته است تا تمامي اهداف توسعه طلبانه اتيوپي را ناکام بگذارد و بهترين گواه بر اين مدعا مطلبي است که نيويورک تايمز در تاريخ 21/8/1985 منتشر کرد و به تبيين جنگ اتيوپيايي ـ سومالي در سال 1976 ـ 1977 پرداخت و اعلام کرد که در آن دوره روابط ميان آديس آبابا و آمريکا به خاطر قدرت يابي منگستو و فروپاشي امپراتوري هيلاسيلاسي، نماينده اول آمريکا در آفريقا رو به تيرگي نهاد و معاهدات دوستي و هميپماني ميان اتيوپي و واشنگتن که پنجاه سال از تاريخ امضاي آنها مي گذشت، ملغي اعلام شد و تمامي پايگاه هاي نظامي آمريکا در اين کشور برچيده شد. به دنبال اين حوادث، واشنگتن که احساس حقارت مي کرد، تصميم به انتقام گرفت و در تماسي با سومالي ها، حمايت خود را از قضيه ملي آنان اعلام و بر آمادگي خود جهت اعطاي کمک هاي مالي و تسليحاتي جهت آزادسازي سومالي و جبران خسارت هاي ناشي از واکنش اتحاد جماهير شوروي اعلام کرد. موگاديشو به دنبال وعده ها و تشويق هاي آمريکا وارد جنگ شد و به دنبال آن هميپمان تاريخي خود، تامين کننده سلاح مورد نياز و همچنين عامل رشد اقتصادي اش را از دست داد.
پيش از آنکه آمريکا اولين گام را در حمايت از سومالي بردارد، نخست وزير وقت رژيم صهيونيستي وارد عرصه شد. مناحيم بگين به درخواست منگستو راهي واشنگتن شد تا در نشست خود با جيمي کارتر به بحث در خصوص تغيير سياست ايالات متحده در قبال اتيوپي بپردازد.
درخواست بگين براي تغيير سياست کاخ سفيد در قبال آديس آبابا براي آمريکايي ها غافلگير کننده و غير منتظره بود؛ ولي آنها ديگر چاره اي جز اطاعت از رژيم صهيونيستي نداشتند و همچون هميشه در برابر خواست و منافع "اسرائيل " تسليم شدند و به همان شکلي عمل کردند که وايزمن از آن صحبت کرده بود. آمريکايي ها عهد خود با سومال ها را شکستند.
بعد از هفده سال برنامه ريزي و بستر سازي براي تداوم درگيري هاي عشيره اي و قبيله اي در سومالي و کنترل از راه دور اين درگيري ها توسط آمريکايي ها و همچنين اشغال سومالي و حمايت نيروهاي اتحاديه آفريقا از اشغالگران و در لحظه اي که جبهه آديس آبابا ـ تل آويو ـ واشنگتن فکر مي کرد جنگ را برده است؛ ملت سومالي براي دفاع از خود، مقاومت قهرمانانه اي را آغاز کرد. اشغالگران براي سرکوب مقاومت ملي مردم سومالي جنگنده ها، تانک ها و موشک هاي خود را نيز به کار گرفتند تا از شهروندان بي پناه سوماليايي انتقام بگيرند و آنها را به تداوم کشتارها تهديد کنند. مهاجمان در حالي به جنايت هاي خود عليه شهروندان بي گناه سوماليايي ادامه مي دادند که جامعه جهاني سکوت مرگباري را اختيار کرده بود و لام از کام بر نمي داشت؛ زيرا تنها قطبي که جامعه جهاني را در جنگ توهم بارش عليه تروريسم هدايت مي کرد، به دنبال انجام چنين جنايت هايي بود.
جانداي فريزر، معاون وزير امور خارجه آمريکا در امور آفريقا بعد از گذشت تنها يک هفته از اشغال سومالي توسط اتيوپي، قصد داشت تا به موگاديشو سفر کند و به مسئولان اين کشور به خاطر پيروزي بر نيروهاي محاکم اسلامي تبريک گويد و اعلام کند که اتيوپي مسئوليت خود را به صورت کامل انجام داده و سفارت آمريکا در اين کشور بازگشايي مي شود و دور جديد حاکميت اتيوپي بر شاخ آفريقا آغاز مي گردد؛ ولي تا به امروز اين ديدار انجام نشده، زيرا آتشفشان خشم مردم کشور سومالي فعال شده است و کسي جرات نزديک شدن به آن را ندارد و همين امر نيز جانداي فريزر و ملس زناوي را بر آن داشت تا اعتراف کنند که در محاسبات خود اشتباه کرده و هرگز فکر ظهور مقاومت ملي را در سومالي نمي کرده اند.
به دنبال شکست طرح هاي آمريکا در سومالي و همچنين فرو رفتن واشنگتن در ورطه اي که به خاطر مقاومت سياسي و مسلحانه در اين کشور به وجود آمده بود، پنتاگون مايوسانه اعلام کرد که اميدي به جنوب سومالي نمي رود و به خاطر وجود نابساماني هاي رو به گسترش نمي توان کاري براي اين منطقه کرد و بايد سومالي را از جنوب اين کشور جدا کرد.
نويسنده: محمد شريف
انتهای پیام