( 0. امتیاز از )


ما نمي توانيم بگوئيم که اين اعتماد تماما ميان دو طرف ازبين رفته و اکنون وجود ندارد اما انکار نمي کنيم که اين اعتماد به روشني شکاف برداشته است . اين مسئله به دلايل بسياري برمي گردد برخي از اين دلايل تاريخي و قديمي هستند و بعضي ديگر ريشه در شرايط و عوامل جديد دارد. مي توان اين دلايل و عوامل را به شکل زير دسته بندي و خلاصه نمود :
الف ـ فتح اندلس به دست عرب علي رغم اينکه فتح اندلس تاثيرات تمدني قابل ملاحظه اي براي اروپا به ارمغان آورد و به اروپا کمک کرد تا مسير انتقالي از قرون وسطا به دوران رنسانس و عصر جديد را طي کند.
ب ـ جنگ هاي صليبي و آنچه که از تخريب قتل و غارت به همراه داشته است .
ج ـ تهاجم عثماني به بالکان و محاصره وين پايتخت اتريش .
د ـ تهاجم استعماري به سرزمين هاي اسلامي در عصر جديد بطور خاص از سوي انگليس و فرانسه و برخي از ديگر کشورهاي اروپائي .
هـ ـ وعده انگليس به يهود در سال 1917 م مبني بر ايجاد وطن ملي براي آنها در فلسطين به ضرر ساکنان فلسطيني آنجا که همچنان بصورت آواره در کشورهاي مختلف جهان به سر مي برند و از ابتدائي ترين حقوق انساني از نيم قرن پيش تاکنون محروم هستند.
و ـ جانبداري همه جانبه از اسرائيل در جنگش با عرب بطور عام و فلسطيني ها بطور خاص از سال 1948 م تاکنون .
علي رغم گذشت نزديک به شش دهه از مسئله درگيري عربي اسرائيلي غرب اقدامات سرنوشت سازي براي پايان دادن به اين درگيري برنداشته است و غرب اگر بخواهد مي تواند اين کار را بکند. اما احتمالا نمي خواهد شايد هم براي دادن فرصت به اسرائيل جهت سيطره کامل بر سرزمين فلسطين در نتيجه در آنجا چيزي به نام مسئله فلسطين وجود ندارد.
پيوسته سخناني را که فيلسوف معروف آلماني کارل ياسبرز پس از جنگ سال 1967 م ميان عرب و اسرائيل گفت بياد مي آورم . زماني که گفت : « اما اگر از اسرائيل دست برداريم به معناي اينست که از تمدن غربي دست برداشته ايم » . ما نمي خواهيم که غرب اسرائيل را رها کند اما مي خواهيم که موضع متوازني داشته باشد تا عدالت و کرامت انساني براي همگان محقق شود.
ز ـ جنگ عليه عراق اين جنگي است که قانون بين المللي را زيرپا گذاشته و قوانين مرسوم و پيمان هاي بين المللي را ناديده گرفته و براساس پندارهائي شکل گرفته که غلط بودن آن به اثبات رسيده و روشن است که هدف اين جنگ از يکسو دست يابي و تسلط بر نفت عراق و از سوي ديگر حمايت از اسرائيل است .
ح ـ ترويج ارتباط ميان اسلام و تروريسم در رسانه هاي غربي قابل ملاحظه است . بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 م گرايش نيرومندي در غرب وجود دارد که تروريسم را به اسلام متصل مي کند. واقعيت اينست که تروريسم در همه تمدن ها وجود دارد و تبديل به پديده اي جهاني شده است و در هيچ روزگاري ساخته اسلام نبوده است .
مسئله قابل ذکر اينست که بخش بزرگي از تروريسم امروزه از سوي بعضي از گروه هائي است که خود را به اسلام منسوب مي کنند آنها نتيجه پناه دادن غرب به عناصر قانون گريز و محکوماني هستند که در کشورهاي مختلف اسلامي محکوم شده اند. اين مسئله به ايشان فرصت برنامه ريزي سازماندهي و سرمايه گذاري براي کارهاي تروريستي داده است .
ايالت متحده آمريکا با رهبر سازمان القاعده همکاري کرد و با مال سلاح و آموزش افراد وي آن را در جنگ عليه کمونيسم در افغانستان کمک کرد. همان گونه که مفتي گروه هاي تندرو در مصر را پناه داد و بعد از آن به مخالفت با او برخاست و وي را زنداني نمود. آمريکا با باز کردن جبهه جديدي در عراق به گسترش دايره تروريسم کمک کرد و با اين کار اراده جامعه جهاني را زيرپا گذاشت . بنابراين غرب مسئوليت اساسي در انتشار تروريسم به شکل ترسناک کنوني را برعهده دارد.
معروف است که خود اروپا ـ به عنوان مثال ـ در نيمه دوم قرن بيستم به شکل ويژه اي از سلسله عمليات تروريستي از سوي گروه هاي شناخته شده رنج برده است . برخي از اين گروه ها همچنان تا به امروز فعاليت خود را ادامه مي دهند; آن گونه که در ايرلند و استان باسک اسپانيا رخ مي دهد.
خود آمريکا قبل از رخدادهاي يازدهم سپتامبر از تروريسم در امان نبوده است . حادثه هجوم به مرکز تجارت جهاني در اوکلاهما بهترين دليل براي اين مسئله است . همان گونه که صحنه جهاني شاهد عمليات تروريستي ديگري در اماکن مختلف بوده است . امثال : پخش گاز سمي در متروي زيرزميني ژاپن قتل رابين در اسرائيل نابود کردن مسجد بابري در هند توسط هندوهاي تندرو و ديگر کارهاي تروريستي که خاطره آن در ذهن ها هست .
اسلام از چهارده قرن پيش وجود داشته است . همان گونه که ديگر اديان مسئول کارهاي تروريستي نيستند که پيروانشان به آن دست مي زنند لذا اسلام نيز مسئول کارهاي تروريستي نيست که برخي از مسلمانان انجام مي دهند. حتي اگر آنان شعارهاي اسلامي سربدهند.
تروريسم در گذشته و همچنين در آينده شاخصه اسلام در ميان اديان نخواهد بود. اسلام دائما توانش را براي صلح آشکار کرده است آنهم نه فقط از خلال قرون بسياري که شاهد دوران شکوفائي تمدني مسلمانان بود بلکه در همه ادوار تاريخ اسلامي . تمدن اسلامي در اندلس نمونه ايست براي پيروي همزيستي مثبت ميان پيروان ديانت هاي سه گانه اسلام مسيحيت و يهود. اين درست برعکس آن چيزي است که استعمار غربي در دوران جديد از قبيل تخريب نابودسازي و غارت ثروت هاي کشورهاي مسلمان انجام داده و نيز اجراي سياست « تفرقه بينداز و حکومت کن » تا ضامن استمرار وجودش در اشغال اين کشورها باشد.
در اينجا مسئله ديگري در موضوع تروريسم وجود دارد و آن خلط آشکار تصورات غربي ميان تروريسم و حق مردمان مظلوم در دفاع از حقوق مشروعشان است . و اين حقي است که قوانين بين المللي آن را پذيرفته است .
برپايه اين آميزه غريب آنان به قربانيان به چشم تروريست مي نگرند همان گونه که با مردم فلسطين انجام مي دهند و تروريسم حکومتي را ـ همان گونه که اسرائيل است ـ دفاع از نفس مي نامند. اضافه بر اين جنگ عليه تروريسم مورد سواستفاده قرار گرفته و پوششي براي ترساندن مردم جهان از خطر نابود کننده همه جهان است تا در سايه وحشت از تروريسم زندگاني کنند. و اين مسئله به منظور کامل شدن سيطره آنان بر جهان و دستيابي بر منابع ثروت مردم کشورهاي در حال توسعه صورت مي گيرد.
طبيعي است در سايه اين شرايط پيچيده اين مسئله منجر به از ميان رفتن اعتماد ميان جهان اسلام و غرب مي شود. از سوي ديگر جهان اسلام کاملا درک مي کند که نبايد مسئوليت اين شرايط را برعهده غرب بگذارد. در اين ميان کشورهاي غربي اي وجود دارند که نقطه نظر و ديدگاه هاي مخالفي نسبت به اين سياست هاي غربي در برابر جهان اسلام دارند و جنگ عراق بهترين دليل براي آن محسوب مي شود.
از همين رو مي توان گفت اگر اعتماد ميان طرفين به اين شکل وحشتناک شکاف بردارد بطور نهائي نمي توان اين مشکل را حل کرد. دليل اين مسئله نيز ادامه پيوستگي فرهنگي ميان جهان اسلام و غرب و گفتگوي موجود ميان آنها در عرصه هاي مختلف مي باشد. مسئله اي که بازسازي اعتماد ميان دو طرف را امري غيرمستحيل مي سازد.

موانع بازسازي اعتماد
بدون شک راه بازسازي اعتماد ميان طرفين با گل و گياه پوشيده نشده است . در اين زمينه موانع واقعي وجود دارد که تلاش هاي بازسازي اعتماد ميان جهان اسلام و غرب را با مشکل روبرو مي کند. مهمترين اين موانع به شرح زير هستند :
الف ـ تصوير دشمن متقابل
شکي نيست که اين تصوير منفي متقابل از زماني که درگيري مسلحانه ميان دو طرف رخ داد کم و بيش وجود داشته است . اما هيچ زماني حجم آن به اندازه امروزي نرسيده است . يعني در عصر انقلاب اطلاعات و ارتباطات و انقلاب فناوري که باعث گرديده اين تصاوير منفي را در سطح وسيعي منتشر نمايد که در همه ادوار تاريخي سابقه نداشته است .
در پايان جنگ سرد غرب با اسلام براي مبارزه با کمونيسم همکاري کرد. اگر که غرب از کمونيسم نفرت داشت : اما اسلام و کمونيسم نقيض يکديگر هستند. از اين رو همکاري ميان دو طرف در اين زمينه همکاري محکم و استواري بود. اما بعد از فروپاشي کمونيسم و بيرون رفتن کمونيستها از افغانستان اين موضع صدوهشتاد درجه تغيير کرد. غرب شروع به سخن گفتن از دشمن سبز به جاي دشمن سرخ نمود که در اسلام تجلي مي يافت .
سخن راندن از بنيادگرائي اسلامي و تروريسم اسلامي در سطح وسيع شروع شده است و علي رغم اينکه تروريسم پديده اي جهاني است و کوچکترين ارتباطي به اسلام به عنوان دين ندارد. در اين زمينه سخنان زيادي گفته شد و نوشته هاي بسياري در غرب پديد آمد که از خطر اسلام سخن مي راند. مسئله چنان ترسيم شده گويي که جهان از خواب بيدار شده و ناگهان دين جديد غريبي را در برابرش مي بيند که جهان را تهديد مي کند. نکته عجيب اينست گروه هائي که در افغانستان در جنگ با کمونيسم از پشتيباني غرب و بويژه آمريکا برخوردار شده بودند به دلايل سياسي که هيچ ربطي به اسلام به عنوان دين ندارد به گروه هاي تروريستي تبديل شدند.

ب ـ پيشگويي در مورد برخورد تمدن ها
جهت تاکيد و پشتيباني از تصوير دشمن متقابل از دهه آخر قرن گذشته ادعاي برخورد تمدن ها رواج يافت . هانتينگتون برخورد ميان دو تمدن اسلامي و غربي را پيشگوئي کرد و اين بدان معناست که امکان برخورد تمدني بر امکان گفتگوي تمدني برتري جست و برخورد اجتناب ناپذير است و بايد با همه ابزار براي آن آماده شد. پيشگوئي هانتينگتون ما را به ياد گفته هاي فيلسوف انگليسي توماس هوبز مي اندازد که گفت : انسان نسبت به برادرش به مثابه گرگ است و همه در جنگ بر ضد يکديگرند. بدين گونه هانتينگتون روغن بر آتش مي ريزد تا باعث شعله ور شدن بيشتر نفرت نگراني و ترس از جهان اسلام در غرب شود.
علي رغم اينکه اين ادعا مستند به هيچ پشتوانه علمي و واقعي نيست اما ترويج آن در سطح گسترده از سوي رسانه هاي گروهي مي تواند باعث پيشرفت آسان آن گرديده تا تبديل به مسئله اي واقعي گردد و خطر در همين نهفته است . لذا ترويج براي اين برخورد جهاني خيالي مي تواند ـ همان گونه که دانشمند ديني آلماني هانز کونج مي گويد ـ فضاي ترس و وحشت ايجاد کند تا سوداگران براي تحقق اهدافشان که بطور قطع اهداف مخالف تلاش هاي صلح هستند آنرا به خدمت بگيرند.
در اينجا لازم اسد در مورد ادعاي برخورد تمدن ها توضيح دهيم :
تمدن ها باعث پيشرفت مادي و معنوي براي انسانيت شده است همان گونه که آلبرت شفيتسر نيز مي گويد و آن به معناي بردباري و قبول ديگران و بازکردن آغوش به روي همه تمدن ها فرهنگ ها و اديان است . بدين منظور اين مسئله بيانگر دژ انسانيت عليه گرايش هاي بيهوده و نابودکننده است و اما قطعا علت آن نيست . زيرا هدف تمدن هاي واقعي ساختن نظامي است که دربرگيرنده عدالت امنيت و ثبات براي انسانيت باشد.
اما علل درگيري ها ـ همان گونه که هانتينگتون مي پندارد ـ ريشه در اختلاف تمدن ها ندارد زيرا درگيري ها در داخل يک تمدن هم رخ مي دهد. همان گونه که در دو جنگ جهاني در نيمه اول قرن گذشته رخ داد. لازم به ذکر است که قربانيان اين دو جنگ در داخل تمدن اروپائي بيش از 60 ميليون انسان بود . يعني خلال ده سال فقط (1914 ـ1918 و از 1939 ـ1945 م ) در حالي که تعداد قربانيان جنگ هايي که ميان اروپا و اسلام در طي چهارده قرن رخ داده در مقايسه با جنگ هاي جهاني همانند نسبت قطره با درياست و اساسا نمي توان قربانيان آن را با قربانيان دو جنگ جهاني مقايسه کرد.
از اينرو اگر برخوردي ميان تمدنها رخ دهد بايد به جستجوي علل ديگري براي آنها به غير از خود تمدن ها گشت . احتمالا اين علل در تلاش سوداگران براي سيطره سياسي يا تسلط برخي از نيروهاي جهاني بر سرنوشت جهان يا تلاش براي بدست آوردن منافع مادي يا ديگر علل مشابه آن وجود دارد همان گونه که در جهان امروزي مشهود است .
به هر حال اسلام ديني است که ادعاي برخورد تمدن ها را رد مي کند و دعوت به گفتگو ميان آنها مي نمايد. قرآن کريم هنگامي که از اختلافات بين مردم و روابط ميان آنها سخن مي گويد تاکيد مي کند : يا ايهاالناس انا خلقناکم من ذکر وانثي و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا (حجرات 13 ) .
دو جنگ جهاني در قرن گذشته بيهوده بودن جنگ ها را براي ما اثبات کرد لذا جنگ ها حلال مشکلات نيستند بلکه منجر به وخيم تر شدن مشکلات و نابودي مي شود که معنائي ندارد. برماست که از تاريخ درس بياموزيم تا بارديگر آن اشتباهات را تکرار نکنيم .

ج ـ ناديده انگاري و بي توجهي از سوي غرب
اين ناديده انگاري بطور خاص به رخدادهاي جهان اسلام و عللي که در پس آنها قرار دارد و تلاش هائي که براي مقابله با آن بايد صورت گيرد مربوط مي شود. نتايج اين ناديده انگاري در مواضع اشتباه و سوفهم در جهان ما نمايانگر مي شود.جهاني که بايد جهاني جديد و جذاب باشد اما عملا نسبت به قربانيان آن به جهان ترسناک و هولناکي تبديل شده است .
نتيجه اين ناديده انگاري و بي توجهي از سوي غرب اين کشتار دسته جمعي است که براي مسلمانان در بوسني و هرزگوين در قرن گذشته و در سرزمين هائي رخ داد که نيروهاي بين المللي مسئول حمايت از آن بودند. اگر در آنجا کمترين توجهي به سرنوشت اين انسان ها مي شد مي توانست جلوي اين کشتارهاي دست جمعي گرفته شود.
قتل و آوارگي و نابودي انسانها منازل و کشتزارها و درختان که امروزه در فلسطين رخ مي دهد در حالي که ابزار زندگي زيرچشم و گوش جهان است و بطور ويژه زيرچشم و گوش نيروهاي فعال جهان در غرب است مسئله اي که مافوق تصور است .
همه اين نيروهاي فعال براي حمايت از ساکنان تيمورشرقي و حمايت از استقلال آن از اندونزي به حرکت درآمدند. چرا اين نيروها سه ميليون فلسطيني را که در زندان بزرگي بدون حمايت بين المللي زندگي مي کنند ناديده مي گيرند آيا اين مسئله باعث سئوال هاي بسياري نمي شود

د ـ تلاش براي تحميل نيک و بد جهاني شدن
بدون شک جهاني شدن و جنبه هاي اقتصادي سياسي و فرهنگي آن شامل بعضي مسائل مثبت مي باشد اما همزمان داراي جنبه هاي منفي هم هست . جهان اسلام حق دارد ـ و داراي ذخيره تمدني است که تاريخ آن را مي شناسد ـ تا آنچه را از جهاني شدن مناسب مي داند برگزيند و آنچه را که مناسب نمي داند رد نمايد و اين ساده ترين حقوق انسان است .
اما در زمينه تلاش هايي که از سوي غرب براي تحميل نظام و ارزش هاي غربي بر جهان اسلام بدون توجه به اينکه موارد ياد شده با اعتقادات ديني اخلاقي و سنت هاي آشکار مسلمانان مناسب است يا خير صورت مي گيرد. اختلافات تمدني از آغاز تاريخ وجود داشته است و نبايد هيچ قومي ديگر مردمان را وادارد تا ارزش هاي ملت ديگري را بپذيرد. به عنوان مثال غرب مبارزه جهان اسلام با همجنس گرائي را عيب مي شمارند و از او مي خواهند که از عمل به متون قطعي قرآن کريم دست بردارد و يا ديگر خواسته هاي عجيب . آيا اين مخالفت با آزادي فردي و اجتماعي انسان نيست

هـ ـ بکارگيري زور به جاي گفتگو
اين مسئله آشکارا در جنگ عراق هويدا شد. علي رغم همه بدي هاي نظام سابق عراق و رد کردن آن از سوي ما در اين زمينه هيچ منطقي براي بکارگيري زور عليه هيچ حکومتي بدون اجازه سازمان ملل وجود ندارد. در غيراين صورت جهان دچار هرج و مرج شده و هر حکومتي بدون توجه به قانون بين المللي اقدام خواهد کرد.
گفتگو تنها راه درست حل مشکلات است و خشونت آخرين داروئي است که مي توان آنرا بکار گرفت البته با اجازه سازمان ملل . آنچه درباره عراق گفته مي شود در مورد فلسطين هم صادق است . در همان زماني که افکار عمومي غرب عمليات استشهادي فلسطيني ها را رد کرده و آنرا تروريستي توصيف مي کند لازم است که غرب معيارهاي عادلانه را برپا دارد ـ غربي که دائما در مورد حقوق بشر به ما تذکر مي دهد ـ تروريسم دولتي اسرائيل را متوقف کند که جديدترين ابزار نظامي را عليه مردمي بکار مي گيرد که جز سنگ و اسلحه سبک در اختيار ندارند.
تحميل جنگ هاي صليبي به جهان اسلام تهاجم استعماري به سرزمين هاي اسلامي در عصر جديد تشکيل رژيم صهيونيسمي در بخشي از سرزمين هاي اسلامي و جانبداري مداوم غرب از اين رژيم ترويج ارتباط ميان اسلام و تروريسم حمله غرب به کشورها و سرزمين هاي اسلامي همچون افغانستان و عراق از علل از ميان رفتن اعتماد بين جهان اسلام و غرب است.

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر