( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: حادثه عاشورا از دلخراش ترين وقايع تاريخ اسلامي به شمار مي رود. اين رخداد از هنگامه وقوع تاکنون مورد اهتمام و توجه انسان هاي آزاده قرار گرفته است. متفکران و نويسندگان مسلمان و غير مسلمان از زاويه هاي گوناگون آن را کاويده و به موضوعاتي از اين دست نظر افکنده اند: علل شکل گيري و پيدايش حادثه کربلا، درس هاي عاشورا، حضور زنان، گريه و عزاداري، تحريف ها و ....

و البته هنوز جاي مباحث بسيار تاريخي، اخلاقي و انساني، جهت پژوهش هاي عميق خالي است. يکي از پرسش هايي که مطرح است و در لابه لاي نوشته ها به اجمال بدان پرداخته شده، راز جاودانگي اين قيام است. با آنکه قيام هاي بسياري در تاريخ بشريت و نيز در دوره هاي اسلامي به وقوع پيوسته، اما کشش و جاذبه و ژرفايي حادثه عاشورا در آنها مشهود نيست. چه تفاوتي ماهوي ميان آنها وجود دارد؟ چه رمز و رازي در اين قيام و رخداد نهفته است؟ آيا تا به حال از خود پرسيده‎ايم که:

1ــ اجتماع مردم در اين ايام، و تجمع وصف ناشدني روزهاي تاسوعا و عاشورا، به ويژه در کشورهاي شيعه‎نشين از چه نيرويي تغذيه مي‎شود؟ چرا گذشت قرن‎ها، نه تنها از نشاط آن نکاسته بلکه سال به سال بر رونق آن افزوده است؟

2ــ حضور گسترده نيروهاي جوان که همه تعلق‎هاي جواني، اعم از مد لباس تا خواب سنگين را کنار نهاده‎اند، چگونه توجيه مي‎شود؟ جوانان با ايده‎ها و حساسيت‎هاي متفاوت، که انرژي غير قابل کنترل و روحيه‎اي گريزان از توصيه و پند دارند، چرا عميقاً جذب اين حادثه مي‎شوند؟

آيين‎ها، مرام‎ها و حوادث تاريخي هر چه انساني‎تر باشد و به جوهره وجودي انسان نزديک‎تر، ماندگارتر خواهند بود.

3ــ نمايش زيباي هيئت‎هاي عزاداري و دسته‎هاي سينه‎زني بدون آموزش‎هاي فني و درازمدت که بسا زيباتر از رژه دسته‎هاي نظامي صورت مي‎گيرد، آن هم با تنوع فراوان، بر حسب عرف‎ها و عادت‎هاي بومي و منطقه‎اي، چگونه تحليل مي‎شود؟ بسيار ديده مي‎شود که سربازان بعد از آموزشي درازمدت به خوبي از عهده وظايف خود برنمي‎آيند، اما دسته‎هاي عزاداري خودآموز، آرايشي زيبا پيدا مي‎کنند؟

4ــ چه چيزي مردم را در ايام محرم به احسان‎ها و ايثارهاي بزرگ مالي وامي‎دارد؟ اطعام‎ها و خوان‎هاي گسترده در اين ايام از چه عاملي سرچشمه مي‎گيرد؟ با آنکه براي جلب احسان‎هاي کمتراز اين به تبليغاتي گسترده و برنامه‎ريزي‎هاي درازمدت نياز است. اين همه، پس از قرن‎هاي متمادي که از حادثه کربلا گذشته، و بدون کمترين جبر و تشويق دنيايي و حکومتي چه توجيهي دارد. اين نوشتار بر آن است تا اندازه‎اي در مورد اين پرسش بررسي و کاوش کند. مي‎توان علل و عوامل متعددي براي اين جاودانگي برشمرد:

1ــ انتساب امام حسين عليه السلام و فرزندانش به رسول خدا

2ــ حضور زنان و کودکان

3ــ نهايت درنده‎خويي و ستمگري يزيديان

4ــ مشيت الهي

5ــ ماهيت انساني قيام عاشورا

به نظر مي‎رسد نمي‎توان ماندگاري و جاودانگي را به يک راز و سبب منتهي کرد، بلکه تمامي علل و عوامل پيش گفته در آن دخالت دارد.

سه عامل نخست واضح است و پيرامونش بسيار نوشته شده است. عامل چهارم شايد همان باشد که در پاره‎اي احاديث بدان اشاره مي‎شود؛ مانند: قال رسول الله صلي الله عليه و آله:«انّ لقتل الحسين عليه السلام حرارة في قلوب المومنين لاتبرد ابداً»1؛ شهادت امام حسين عليه السلام را در دل‎هاي مومنان شراره‎اي است که هيچ گاه خاموش نشود. حقيقتاً تاثير عوامل غيبي و آسماني بر ماندگاري اين حادثه را نمي‎توان انکار کرد.

به نظر ما عامل پنجم جايگاه ويژه‎اي دارد، گرچه علل چهارگانه ديگر هر يک تاثير خود را مي‎گذارد. چرا که اين عامل بيشتر عمق معرفت، انتخاب، اراده، تصميم‎گيري و زيبايي عمل امام حسين و همراهانش را نشان مي‎دهد؛ به تعبير ديگر حسن فاعلي و حسن فعلي حادثه عاشورا، با اين علت بيشتر نمايان مي‎گردد.

در اين نوشتار بر آنيم به اختصار، حادثه کربلا را از اين زاويه مورد مطالعه قرار دهيم. آيين‎ها، مرام‎ها و حوادث تاريخي هر چه انساني‎تر باشند و به جوهره وجودي انسان نزديک‎تر، ماندگارتر خواهند بود. حادثه عاشورا نيز چنين است. نمي‎بايست آن را تنها از زاويه انتساب به خاندان پيامبر بررسي کرد يا تنها بر عوامل غيبي پاي فشرد يا اوج درنده‎خويي يزيديان را منظور داشت يا بر حضور زنان و کودکان تاکيد ورزيد، بلکه بايد آن را به عنوان حادثه‎اي که بر تمام اصول و ضوابط انسان تکيه دارد و هيچ امر غير انساني در هدف و روشش به چشم نمي‎خورد، مطالعه کرد.

گاه انسان‎ها درباره اهداف و روش‎هاي انساني، خوب سخن مي‎گويند و نيک قلم مي‎زنند و برخي اين هدف‎ها و روش‎ها را در عادي‎ترين شرايط زندگي پياده مي‎کنند. اعجاز و اعجاب حادثه عاشورا در آن است که در ناگوارترين شرايط زندگي، گروهي ذره‎اي از اهداف، روش‎ها و منش‎هاي انساني تخطي نمي‎کنند و در دشوارترين شرايط به آنها عينيت مي‎بخشند.

انساني بودن اين حادثه را در دو بعد هدف‎ها و روش‎ها پي مي‎گيريم:

الف- اهداف

آرمان‎ها و اهدافي که امام حسين و يارانش از آغاز حرکت تا شهادت و اسارت بر آن پاي مي‎فشردند، کاملاً انساني است که به برخي از آن اشاره مي‎شود:

1ــ آگاهي بخشي

آگاهي بخشي، هوشيار کردن انسان‎ها و از جهالت و سرگرداني درآوردن آنها، از عالي‎ترين اصول انساني به شمار مي‎رود. امام حسين عليه السلام براي رهايي انسان از جهالت، سر درگمي، خون خود را نثار کرد. در زيارت اربعين که شيخ طوسي و ديگران آن را روايت کرده‎اند، چنين مي‎خوانيم: «و بذل مهجته فيک ليستنقذ عبادک من الجهالة و حيرة الضلالة»2؛ او خون خودش را در راه تو نثار کرد تا بندگانت را از جهالت و ناداني رهايي بخشد.

2ــ اصلاح‎گري

هميشه زدودن پيرايه‎ها از زواياي زندگي جمعي انسان‎ها، آرماني ارزشمند و بزرگ بوده. مصلحان تلاش مي‎کنند جامعه انساني را از حرکت در بيراهه ها باز داشته و پايبند به قواعد انساني سازند. برداشتن غل و زنجيرهاي اجتماعي، فقر و پريشان خاطري آدميان جزو اصول اصلاح گري و اصلاح طلبي است.

رسول خدا صلي الله عليه و آله با بعثت خود، تحولي الهي و انساني در جامعه پديد آورد، لکن پس از رحـلت ايشان پـيـرايه‎ها گريـبانگير جامـعه نبـوي شـد و جـامعه دچـار ارتجـاع گـرديد. اصلاحات حسيني در جهت برداشتن اين پيرايه‎ها و زدودن کجي‎ها و جنگيدن با ارتجاع به جاهليت و از ميان برداشتن آن بود. امام حسين به واقعيت آن روز جامعه چنين اشاره فرمود:

«الا ترون الي الحق لايعمل به والي الباطل لايتنهاي عنه»3؛ آيا نمي‎نگريد که به حق عمل نمي‎شود و از باطل پرهيز نيست. ايشان اصلاح‎گري خود را نيز با اين جملات بيان داشتند:

«انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي»4؛ همانا براي اصلاح در امت جدم قيام کردم.

3ـ امنيت

استعداد آدميان در فضاي آرام و امن به فعليت مي‎رسد، شکفته مي‎شود و کمال مي‎يابد. اگر اين امنيت فراگير نباشد و تنها متمولان و قدرتمندان از آن بهره‎مند گردند، چنين جامعه‎اي را نمي‎توان امن ناميد. هرگاه که دورافتادگان از هرم قدرت و ثروت که هميشه بيشترين قشرهاي اجتماعي را تشکيل مي‎دهند، از امنيت برخوردار گردند، جامعه، انساني و الهي است. امام حسين عليه السلام يکي از اهدافش را چنين بيان مي‎کند: «و يأمن المظلومون من عبادک»5؛ (بدان خاطر قيام کردم) که ستمديدگان از بندگانت در امنيت به سر برند.

4ـ امر به معروف و نهي از منکر

يکي از مهمترين اهداف قيام حسيني نظارت و کنترل بر قدرت متمرکز جامعه به شمار مي‎رود. آن حضرت بر اين باور است که حکمرانان در مسير صواب حرکت نمي‎کنند و يکي از راه‎هاي بازدارندگي و نيز ايستادگي در برابر آن نظارت همگاني و کنترل قدرت، از طرف نخبگان اجتماعي بلکه توده‎هاي اجتماعي است. امام حسين عليه السلام بر اين هدف نيز بارها تاکيد مي‎ورزد: «اريد أن آمر بالمعروف وانهي عن المنکر و اسير بسيرة جدي و ابي»6؛ تصميم دارم امر به معروف و نهي از منکر نمايم و بر روش جدم و پدرم رفتار کنم.

در منزلگاه عُذَيب خبر شهادت قيس بن مسهر صيداوي به امام حسين داده شد و نيز گزارش دادند که مردم دل‎هايشان با شماست و شمشيرهايشان بر رويتان کشيده. طرماح به حضرت پيشنهاد کرد که از راه منصرف شويد و به سوي کوهي در منطقه ما حرکت کنيد که دوراز دسترس است و ما تعهد مي‎کنيم بيست هزار رزمنده از شما دفاع کنند. امام حسين پس از تشکر و سپاس فرمود:«ان بيننا و بين القوم عهداً و ميثاقاً و لسنا نقدر علي الانصراف»؛ ميان ما و مردم کوفه پيماني است که نمي‎توان از آن سر باز زد. روشن است که يکي از حوزه‎هاي اصلي امر به معروف و نهي از منکر، نظارت عمومي بر حکمرانان و متوليان امور است که در زمان امام حسين عليه السلام اين نظارت حاکم بود.تا اينجا چهار آرمان اصلي قيام امام حسين که تمامي آنها در راستاي اعتلاي انسانيت و رشد و کرامت انسان‎هاست، برشمرده شد.

ب- روش‎ها

بسياري از حرکت‎هاي اجتماعي، انقلاب‎ها و اصلاح‎طلبي‎ها، با آرمان ها و اهداف بلند و انساني شروع مي‎شود، اما آنچه در روش و عمل اتفاق مي‎افتد، معمولاً با اهداف و آرمان‎ها سازگاري ندارد. اما درنهضت حسيني روش به کار گرفته شده از سوي امام، صد در صد مطابق با آرمان و هدف آن بود. اينک به نمونه‎هايي از اين روش و منش انساني اشاره مي کنيم:

1ـ صداقت و يکرنگي

عاشورا نمايش مجسم و عيني باورهاي ديني و خصلت‎هاي انساني، در دشوارترين لحظات زندگي است. عاشورا مي‎آموزد که در سخت‎ترين حالت‎ها مي‎توان پايبند به آموزه‎هاي دين و صفات انساني بود. آنجا که خطرها و دلهره‎ها بسياري را به مصلحت‎سنجي و دوگانه زيستي وامي‎دارد، عاشورا افقي فراتر از آن، يعني صداقت و يکرنگي را به نمايش مي‎گذارد؛ زيرا عاشورا زاييده مکتبي است که يکرنگي در عقيده را مي‎پسندد و از نفاق برحذر مي‎دارد. عاشورا يکرنگي در انگيزه و نيت را توصيه کرده و ريا را شرک مي‎شمرد، يکرنگي در سخن را تعليم داده و دروغ را کليد همه پليدي‎ها مي‎داند، يکرنگي در داد و ستد را ‎آموزانده و غش را حرام مي‎کند، يکرنگي در دوستي را سفارش کرده و خيانت را مذمت مي‎کند و ....

2ـ عدالت در عمل

عدالت را به آساني مي‎توان بر زبان راند، به سادگي مي‎توان نوشت، به سهولت مي‎توان نمايش داد، اما به سختي مي‎توان با عدالت زيست. از همين روست که خداوند در قرآن هنگامي که از روزه، عبادت و ذکر سخن مي‎راند، با تعبير«لعلکم تتقون: شايد پارسا شويد.»(بقره:21و 63 و183) آن را ختم مي‎کند. اما زماني که به عدالت فرمان مي دهد، آن را نزديک ترين راه حتمي و قطعي به تقوا مي‎داند.«اعدلوا هو اقرب للتقوي: عدالت پيشه کنيد، که نزديک‎ترين راه به پارسايي است.»(توبه:8)

امام حسين عليه السلام گرچه به شهادت عشق مي‎ورزيد و از مرگ هراسي نداشت و آن را چونان گردنبند دختران جوان، مايه زيبايي و زيور زندگي مي‎دانست، اما به کشتن ديگران راغب نبود و از آن کناره مي‎گرفت، مگر ديگران به نبرد دست زنند. و حسينيان نيز بايد خصلت عشق به شهادت را از پيشواي خود به ارث برند و بدان ببالند و از نبرد و خونريزي خرسند نباشند که اصل و قاعده اولي، صلح است و نبرد و جنگ، صورت اضطرار زندگي است.

3ـ گفت وگو

خردمندان و فرزانگان به سخن ديگران گوش مي‎سپارند و تبيين باورها و توجيه رفتار خويش را عار نمي دانند. اينان گفتگو را بهترين راه نزديکي انسان‎ها به يکديگر مي‎دانند. در مقابل، آنان که براي خود شأن و منزلتي ساخته و ديگران را کمتر به حساب آورند، نه به سخن ديگران گوش کنند و نه راضي مي شوند کردار و رفتار خويش را توجيه و روشن کنند.

در حادثه عاشورا خصلت نخست را در حسين عليه السلام و يارانش مي‎بينيم. امام حسين عليه السلام با نوشته‎ها و خطابه‎ها، از راز حرکت خويش پرده برمي‎دارد، انگيزه و مرام خود را باز مي‎گويد، سبب نافرماني از حکومت يزيد را به زبان مي‎آورد و ... همين رويه را در ياران وي نيزمي‎بينيم؛ آنان نيز هر يک خطابه‎هايي ايراد کرده و به تبيين مواضع و توجيه رفتار خود دست مي زنند. اما جريان مقابل نه تنها حاضر نبود کار خود را موجه سازد، بلکه شنيدن سخن حق ياران حسين عليه السلام را کسالت‎آور قلمداد مي‎کرد. در روز عاشورا زهير در برابر لشکريان يزيد قرار مي‎گيرد و به تبيين مواضع خود مي‎پردازد. شمر به سويش تير پرتاب کرده و مي‎گويد: أبرمتنا يکثرة کلامک 7؛ ساکت باش، ما را از زياده‎گويي خسته کردي. برير هم که از سربازان کهنسال امام حسين عليه السلام و از استادان قرائت در مسجد جامع کوفه بود، نزد لشکريان عمر سعد آمد و شروع به سخن کرد. هنوز چند جمله بر زبان نياورده بود که از ميان جمعيت فرياد برآمد: يا برير! قد اکثرت الکلام8؛ برير زياده سخن گفتي.

4ـ ادب

سلوک اجتماعي بر پايه باور به شخصيت انساني جدا از همه باورها، خصلت‎ها و طبقه اجتماعي را مي‎توان ادب ناميد. اين همان است که اميرمومنان به مالک اشتر فرمود: مردمان يا برادر تواند در دينداري يا همتاي تواند در آفرينش.9

در اينجا به دو پرده از ادب رفتاري در حادثه عاشورا بنگريد:

- در روز هفتم محرم شمر نزديک خيمه‎هاي امام حسين عليه السلام آمد و با صدايي بلند فرياد زد: ابن بنو اختنا؟ خواهرزاده‎هاي ما کجايند؟ عباس و برادرانش کجا هستند؟ (شمر با مادر ابوالفضل خويشاوندي قبيله‎اي داشت). عباس عليه السلام رو گرداند و پاسخي نداد. امام حسين عليه السلام فرمود: پاسخ دهيد گرچه فاسق باشد.10آنگاه عباس عليه السلام و شمر به گفتگو پرداختند.

- در مسير مکه به کوفه، حرّ با هزار سواره راه را بر امام حسين عليه السلام و يارانش بست. وي ماموريت داشت امام را به کوفه نزد عبيدالله ببرد. پيمودن راه طولاني تشنگي را بر حر و همراهانش غالب کرده بود. امام حسين چون تشنگي آنان را ديد، فرمان داد آنها و اسبانشان را سيراب سازيد.

5ـ احترام به پيمان‎ها

در منزلگاه عُذَيب خبر شهادت قيس بن مسهر صيداوي به امام حسين داده شد و نيز گزارش دادند که دل هاي مردم با شماست و شمشيرهايشان بر رويتان کشيده. طرماح به حضرت پيشنهاد کرد که از راه منصرف شويد و به سوي کوهي در منطقه ما حرکت کنيد که دور از دسترس است و ما براي شما بيست هزار رزمنده تعهد مي‎کنيم که از شما دفاع کنند. امام حسين پس از تشکر و سپاس فرمود:«ان بيننا و بين القوم عهداً و ميثاقاً و لسنا نقدر علي الانصراف»11؛ ميان ما و مردم کوفه پيماني است که نمي‎توان از آن سر باز زد.

و از اين روست که در روايت‎هاي بسياري، پايبندي به پيمان‎ها نشانه دينداري شمرده شده است. امام باقر عليه السلام در حديثي فرمود: «انّا لنحب من کان عاقلاً، فهماً، فقيهاً، حليماً، مدارياً، صدوقاً، وفيّاً»12؛ ما دوست داريم کسي را که خردمند، فهيم، دانا، بردبار، سازگار، يکرنگ و وفادار به پيمان باشد.

6ـ پرهيز از جنگ افروزي

آنگاه که امام به سرزمين نينوا رسيد، نامه عبيدالله بن زياد به حر رسيد که بر امام حسين عليه السلام سخت گيرد. در اين هنگام زهير به امام حسين گفت: نبرد با اينان براي ما آسان تر است از جنگيدن با لشکرياني که پس از اين خواهند آمد. امام حسين عليه السلام در پاسخ فرمود:«ما کنت ابداً هم بقتال»13؛ من نبرد را آغاز نخواهم کرد. امام حسين عليه السلام گرچه به شهادت عشق مي‎ورزيد و از مرگ هراسي نداشت و آن را چونان گردنبند دختران جوان، مايه زيبايي و زيور زندگي مي‎دانست، اما به کشتن ديگران راغب نبود و از آن کناره مي‎گرفت، مگر ديگران به نبرد دست زنند. و حسينيان نيز بايد خصلت عشق به شهادت را از پيشواي خود به ارث برند و بدان ببالند و از نبرد و خونريزي خرسند نباشند که اصل و قاعده اولي، صلح است و نبرد و جنگ، صورت اضطرار زندگي است.

7ـ شيوه دعوت

وقتي امام به منزلگاه قصر بني مقاتل فرود آمد، چادر بزرگي بر پا ديد. پرسيد از آن کيست؟ گفته شد از عبيدالله بن حر جعفي است که مردي متمول و ثروتمنداست. امام حسين عليه السلام حجاج بن مسروق را نزد او فرستاد تا وي را به سوي حسين عليه السلام فراخواند. حجاج چيزي همراه داشت. عبيدالله پرسيد: اين چيست؟ حجاج گفت: هدية اليک و کرامة قبلته هذاالحسين يدعوک الي نصرته14؛ اين هديه‎اي براي توست اگر بپذيري. اينک حسين تو را براي ياري فرا مي‎خواند. عبيدالله گفت: وقتي از کوفه بيرون آمدم جمعيت بسياري ديدم که براي نبرد با حسين مهيا مي‎شدند ، اما من توانايي ياري حسين را ندارم. چون حجاج سخن عبيدالله را براي امام نقل کرد، امام حسين عليه السلام با جمعي از ياران و خاندانش نزد او رفت.

8 ـ حضور زنان

حضور زنان و احترام به اين حضور از سوي امام حسين يکي از منش‎هاي انساني اين قيام است. حادثه عاشورا از آغاز تا پايان از حضور زنان برخوردار بوده و آنها بسيار تاثيرگذار بودند. استاد مطهري حادثه عاشورا را مذنث (مخفف مذکر و مونث) دانسته، يعني حادثه‎اي مردانه و زنانه. همسر زهير دلهم، دختر عمرو، او را با توصيه و تشويق بسيار، به ياري حسين عليه السلام وامي‎دارد و از او وعده شفاعت در آخرت مي‎گيرد.15 گرچه نام زهير آوازه تاريخ شد و از همسر وي کمتر سخن به ميان مي‎آيد. ام وهب دختر عبدالله، همسر عبدالله بن عمير کلبي، با برداشتن عمودي به تشويق شوهرش به نبرد مي‎پردازد و مي‎خواهد به همراه شوهر کشته شود که امام حسين عليه السلام او را برمي‎گرداند و مي‎فرمايد بر زنان نبرد واجب نيست.16 همچنين وقتي کعب بن جابر بر برير يورش برد، همسرش او را سرزنش کرد و گفت ديگر با تو سخن نگويم، تو دشمنان فرزند فاطمه را ياري دادي. 17

عمرو بن جناده کودکي يازده ساله بود که مادرش او را به رزمگاه فرستاد و شوهر اين زن در يورش نخست دشمن، به شهادت رسيده بود. وقتي کودک از امام حسين اجازه نبرد خواست، حضرت فرمود پدرش کشته شده و شايد مادرش راضي نباشد. عمرو گفت مادرم مرا فرستاده است. 18

همچنين زني از قبيله بکر بن وائل، هم تباري هاي خود را به جهت غارت رزمگاه امام حسين سرزنش کرد.19 و زن خولي تا پايان عمر از اندوه غم شهادت امام حسين عليه السلام آرايش نکرد.20 نيز در برخي کتب تاريخ نقل شده که امام حسين عليه السلام در آخرين لحظات زندگي به خواهرش زينب گفت:«يا اختاه لاتنسيني في نافلة الليل»21؛ خواهرم مرا در نماز شب از ياد مبر.

جالب است بدانيد که در واقعه کربلا حضور مثبت زنان در اردوگاه امام حسين چشمگير است و نيز جماعت و ياري زنان از سپاه دشمن؛ ولي نام هيچ زني که به ياري يزيديان برخاسته و آنان را مدد رسانده باشد، نقل نشده است.

9ــ اهتمام به گرفتاري‎ها

در غروب روز نهم که امام حسين عليه السلام يارانش را گرد آورد و آنان را براي رفتن مخير ساخت، به محمد بن بشير حضرمي که پسرش در مرزهاي ري به اسارت گرفته شده بود، فرمود:«انت في حَلِّ من بيعتي فاعمل في فکاک ولدک»؛ بيعت خود را از تو برداشتم براي رهايي فرزندت تلاش کن. وي در پاسخ گفت: به خداوند چنين نکنم. آنگاه امام حسين عليه السلام فرمود:«اذا أعط ابنک هذه الاثواب الخمسة ليعمل في فکاک اخيه22؛ پس اين پارچه‎ها را به فرزند ديگرت ده تا در راه آزادي برادرش از آن بهره برد.



پي‎نوشت‎:

1ــ مستدرک الوسائل، ج10، ص 318

2ــ مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ص 731

3 و4ــ مقتل الحسين، ص 232 و 156

5 و6ــ الحياة، ج2، ص 284

7ــ نهج البلاغه، نامه 53

8 و9 و10 و11ــ مقتل الحسين، ص 285 و252 و 214 و 222

12ــ بحارالانوار، ج 78، ص 245، ح 56

13 و14 و15 و16 و17 و18 و19 و20ــ مقتل الحسين، ص 228 و223-224 و208-209 و293-294 و309-310 و314 و386-387 و391-392

21ــ اعلام النساء المومنات، ص 381

22ــ مقتل الحسين، ص 260


حجت الاسلام مهدی مهریزی

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر