(
امتیاز از
)
تحليل جامع رهبر معظم انقلاب از نقش تاريخي آيت الله کاشاني در حادثه سي تير
در روز سي ام تير،مردم به دعوت آيت الله کاشاني براي مقابله با حکومت تحميلي شاه که قوام السلطنه را نخست وزير کرده بود و اين، مقدمهاي بود براي اينکه مجددا انگليسيها برگردند و دوباره امتياز نفت به آنها داده شود و همان سلطههاي قديمي انگليس مجددا از سر گرفته بشود به خيابانها آمدند. عامل و قهرمان و صحنه گردان اصلي اين ماجرا مرحوم آيتآلله کاشاني بود.آن نکتهاي که فوق العاده اهميت دارد اين نکته است که بعد از آنکه مجددا دولت مصدق روي کار آمد. اولين عکس العملي که نشان داده شد بياعتنايي به مرحوم آيتالله کاشاني است. مصدق ديد مردم آمدند توي خيابانها و شعار دادند و يا مرگ يا مصدق گفتند و يک عدهاي کشته شدند و مطلب براي مشتبه شد و خيال کرد اين مردم از او حمايت ميکنند، در حالي که مردم از دين و از احساسات دينشان حمايت ميکردند.
تحريف و يا ناديده انگاشتن نقش بي مانند مرحوم آيتآلله کاشاني در بستر سازي و تداوم نهضت ملي شدن نفت از پديدههاي در خور توجه و در عين حال تلخ تاريخنگاري معاصر است نيم نگاهي به پاره اي از آثاري که تبيين اين بخش مهم از تاريخ کشور که عمدتا توسط وابستگان به جناح غير مذهبي نهضت نفت نگاشته شده اند شاهدي بر اين مدعاست در پي پيروزي انقلاب اسلامي و مجاهدت رهبران آن پردههاي غفلت يا تحريف از چهره رهبران راستين نهضت نفت به يک سو رفت و پارهاي از حقايق اين جريان مهم تاريخي آشکار شدند. آنچه که در پي ميآيد تحليلي مستوفي از اين واقعه است که توسط رهبر معظم انقلاب حضرت آيتالله خامنهاي "دام ظله " و در روزنامه جمهوري اسلامي مورخه 30/4/ 63 منتشر شده است.
در مورد حادثه سي ام تير بايد عرض کنم که اين حادثه مورد يک تحريف بزرگ تاريخي قرار گرفته است. روزي که در حقيقت بايد روز کاشاني اسم پيدا ميکرد و روز حضور فقاهت اسلام و حضور مظهريت دين و عواطف ديني در صحنه مبارزات سياسي ميبود. در طول زمان و تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي کمتر کسي باور مي کرد که حادثه مهم سي ام تير به يک مرجع ديني به يک عالم بزرگ و يک فقيه ارزشمند مرحوم آيتالله کاشاني ارتباطي به اين نزديکي داشته باشد.
البته بسياري از مردم ما حادثه سي ام تير را به ياد دارند اما نه فقط جوانهايي که متولد بعد از آن حادثه هستند يا در اوقات آن حادثه کم سن و خارج از گود و صحنه سياسي بودند بلکه اکثر مردم ما هم تحليل درستي از آن حادثه ندارند علت هم اين است که بعد از سي ام تير تا روز پيروزي انقلاب اسلامي هميشه بلندگوهاي تبليغاتي در دست کساني بود که با کارگردان و صحنه گردان اصلي اين حادثه يعني مرحوم آيتالله کاشاني مخالف بودند يک مدتي که دکتر مصدق بر سر کار بود و جبهه ملي مسئول امور کشور بود آن روز که بلندگوهاي آنها مرحوم آيتالله کاشاني را به صورت يک انسان ضد حرکت آزاديخواهانه و عامل اختلاف و عامل تفرقه و تجزيه معرفي کردند. بعد هم که آنها رفتند و جاي خودشان را به کودتاگرها و آمريکاييها و عناصر و ايادي سلطنت طلب رژيم پادشاهي ايران دادند ، آنها هم عينا همين خط را تعقيب کردند همين راه را رفتند و معلوم شد که هدفها در مورد کوبيدن روحانيت مبارز و شخص مرحوم آيت الله کاشاني ميان سلطنت طلبها و ملي گراها هدفهاي مشترکي است
من فراموش نميکنم آن روزگاري را که شخصيت آيتالله کاشاني به کلي تحريف شده بود. شخصيت آيتالله کاشاني مرحوم آيتالله کاشاني يک مرد فاضل و يک ملاي مجتهد تحصيلکرده بود. پدرش مرحوم سيد مصطفي کاشاني از علماي بزرگ و مبارزي بود که با فرزند خود در نجف بودند و مرحوم سيد مصطفي کاشاني پدر مرحوم آيتالله کاشاني و هم خود مرحوم آيت الله کاشاني در بعد از پايان جنگ بين الملل اول در سال 1920 ميلادي که انگليسيها حمله کردند براي اينکه عراق را بگيرند و در سرزمين عثماني تجزيه و قطعه قطعه شود و تنها نقطه مقاومتي که در سراسر اين قلمرو وسيع وجود داشت مرکز و پايگاه فقاهت شيعه يعني نجف اشرف بود اين دو بزرگوار در کنار علماي بزرگ و مبارز ديگر نجف مدتها با سلطه انگليس جنگيدند مرحوم ميرزا محمدتقي شيرازي مرجع تقليد وقت ميرزاي دوم شيرازي قضيه تنباکو اشتباه نشود.(ايشان شاگرد ميرزاي شيرازي بزرگ بودند) پيشواي مبارزه بود و بعد از فوت ايشان مرحوم شيخ الشريعه اصفهاني که ايشان هم مرجع تقليد ديگري بودند و بعد از مرحوم ميرزا محمدتقي شيرازي مرجعيت شيعه و رياست حوزه علميه نجف به عهده گرفتند ، پي در پي و متوالي به کمک اغلب علما و فضلا و مديران معروف نجف و طلاب در مقابل سلطه انگليس ايستادند و به کمک عشاير و مردم مدتها مقاومت کردند.
البته يک جنگ نابرابر با ربود و طبيعي بود که انگليسيها بر مدافعين حصار محدود و کوچک نجف به راحتي پيروز شوند و پيروز هم شدند مرحوم آيتالله کاشاني که سابقه علميش در حد اجتهاد يک مرد مجتهد قوي بود. در دوران بعد از حادثه 28 مرداد ايشان چند سفر به مشهد آمده بودند. بنده درآن وقت طلبه کوچک و جواني بودم و در مجلس ايشان حاضر ميشدم . علماي بزرگ مشهد در شبهاي ماه مبارک رمضان که ايشان يک يا دو ماه در مشهد بودند در محضر ايشان ميآمدند و بحثهاي علمي ميشد و همه متفق القول بودند که از مرحوم آيتالله کاشاني استفادههاي بزرگي ميکردند يک چنين مردم عالم و فاضل و مجتهد و دانشمندي و آن هم مقام مبارزاتيش ، مبارزهاش با انگليسيها ، که همين مبارزه بعد از آمدن ايشان به ايران هم ادامه پيدا کرد، چه در دوران پهلوي و چه پيشتر، بعد از سال 1320 و رفتن پهلوي اول ، رضا خان قلدر از ايران و روي را آمدن محمدرضا اين مبارزات ادامه پيدا کرد و به تبعيد و زندانهاي متعددي هم منتهي شد.
اين ، شخصيت اين مرد خستگي ناپذير است. مرحوم آيت الله کاشاني انسان مبارزي بود که ما در ميان علماي مبارزمان نزديک به اين مرد را کم داشتيم. مردي بود قوي مردي بود پارسا ، آدمي بود بيطمع ،تهديد و تطميع در او اثر نميکرد. بسيار زيرک و هوشيارانه مسائل را ميديد و زمينه چنين نفوذ آمريکا در کشور ما را بعد از واقعه خلع يد و روي کار آمدن دکتر مصدق به روشني پيش بيني کرد . حتي به دکتر مصدق خبر هم داد که متاسفانه اثري نکرد . يک چنين شخصيت با عظمتي را بعد از آنکه واقعه سي تير گذشت . اول از طرف آن دولت ملي و کارگردانان دولت مصدق و بعد هم از طرف ايادي رژيم آنچنان زير فشار قرار دادند که اين مرد سالهاي متمادي از عمرش را که بعد از آن زنده بود ( بيش از 10 سال بعد از اين حادثه زنده بودند ) در غربت و انزوا به سر برد و با کمال قدرت و استقامت تحمل کرد. ماجراي نهضت ملي ايران را که از حدود سال 1329 و از ماجراي خلع يد شروع شد بايد تقريبا وابسته به مرحوم آيتالله کاشاني دانست.
اين يک حقيقتي است در باب نهضت ملي . در اسلامي 29 و 30 و 31 که نهضت ملي منتهي به حکومت مصدق شد و دو يا سه سال يک فصل جديد و بسيار مهمي را در کشور ما و در جامعه ما وجود آورد . اين نهضت ماهيتا ديني و اسلامي بود. اين يک نکتهاي است که متأسفانه در همه تحليلهايي که از نهضت ملي ميشد مسکوت ماند و نخواستند از آن اسمي به ميان بياورند طبيعي است که بعد از ماجراي نهضت ملي و شکست آن ،مدتها رژيم سر کار بود. آن کساني هم که راجع به قيام نهضت ملي حرف ميزدند غالبا ملي گراهاي بودند که با دين ،ميانه و سر و کاري نداشتند و همچنين خيلي علاقهاي هم نداشتند و معتقد بر سياست ديني نبودند اما اين يک حقيقتي است. مردم که در ماجراهاي مصدق و قبل از روي کار آمدن مصدق اجتماعات بزرگي را تشکيل دادند ، مردم که در ماجراي خلع يد انگليسيها و شرکت انگليسي از نفت جنوب آن همه تظاهرات کردند شعر خواندند. سخنراني کردند، تظاهرات در همه شهرهاي بزرگ کشور به راه انداختند و مردم که در ماجراي سي تير در مقابل حکومت تحميلي قوام السلطنه ايستادند و قدرت شاه را به زانو در آوردند ، اين مردم که تا اين لحظات در صحنه بودند با يک انگيزه آمده بودند و آن انگيزه ديني بود
اگر مرحوم آيت الله کاشاني را از نهضت ملي کنار مي گذاشتيم اگر مرحوم کاشاني در نهضت ملي نبود، يقينا چيزي به نام نهضت ملي در کشور ما به وجود نميآمد و من به شما عرض بکنم که نهضت ملي يک از فصول مهم تاريخ ماست ،به خاطر اينکه در يک فصل حساسي از فصول تاريخ معاصر دنيا واقع شد آن زماني که ما در اينجا سرگرم مبارزه با انگليسيها بوديم در هند هم انگلستان تازه شکست خورده بود در مصر هم با روي کار آمدن افسران آزاد و سقوط رژيم سلطنتي فاروق، انگليسيها داشتند ميلرزيدند . در يک چنين شريطي بود که انگليسيها در ايران از ناحيه مردم يک ضربه محکم خوردند، از ناحيه احساسات ديني مردم ، از ناحيه رهبري ديني و اسلامي مردم ، از ناحيه شخص آيتالله کاشاني . البته مطلب نهضت ملي به اينجا خاتمه پيدا نکرد نهضت ملي به دنبال خودش نهضتهاي ديگري را هم آورد که يکي از مهمترينش نهضت ضد سلطنتي بود که سه يا چهار سال بعد در عراق انجام گرفت. بنابراين يک چنين حرکت عظيمي در جامعه ما به وسيله روحانيت بيدار و مبارز و در صحنه به وجود آمد و متأسفانه توسط ملي گراها سقوط کرد و به لجن کشيده شد .
اين يک حقيقتي است . اگر مرحوم آيتالله کاشاني نبود اگر نمايندگان مرحوم آيت الله کاشاني در سال 1330 نبود که آنها را به تمام شهرها يا اغلب شهرها ميفرستاد ،اگر ماجراهاي 30 تير و قبل از 30 تير که کاملا يادم هست ،از جمله آمدن نمايندگان مرحوم آيتالله کاشاني به مشهد و اجتماعات عظيمي که در آن روز انجام گرفتند و آن چيزي که همه احساس ميکردند يک احساس مذهبي بود ،اگر اينها نبودند ،يقينا اين اجتماعات تشکيل نميشدند. اين ،نقش مرحوم آيتآلله کاشاني بود. خوب، مرحوم کاشاني با علاقه و احساساتي که مردم نسبت به او داشتند ،ارادتي که داشتند سوابق مبارزاتي که از او ميشناختند محبت شديدي که در اعماق خانهها، خانوادهها و دلها از اين مردم وجود داشت ، توانست حکومتي را که از طرف شاه بود (حکومت رزمآرا ) متزلزل کند، براي تشکيل يک حکومت ملي و مردمي زمينه سازي کند و مصدق را بر سر کار بياورد يعني کارگر مرحوم کاشاني نبود مصدق يک گوشهاي نشست بود و در صحنه سياست هم نبود و کاري هم به سياست نداشت.
مرحوم آيتالله کاشاني زمينهسازي کرد و دو دستي حکومت و دولت را به دکتر مصدق و مليگراها داد. البته لازم است که ما يک تجربهاي اينجا از آن وضعيت بگيريم . همان طور که گفتم ، درس سي ام تير براي ما يک درس فراموش نشدني است که من بعد از جمعبندي اين مطلب ،به صورت کوتاهي عرض خواهم کرد. درسهاي سيام تير مجلس هفدهم در اوايل سال 1331 تشکيل شد که به طور اجمال گزارش اين تاريخ را لازم است عرض بکنم که همه مطلع بشوند اين ، يک سالي بود که حکومت مصدق سرکار بود، چون مجلس جديد تشکيل شده بود. دولت استعفا داد و به دنبال استعفا ، مجددا انتخاب شد و يک مشکلي پيش آمد که دولت مصدق پيش شاه رفت و استعفاي خودش را به شاه داد يا اينکه مجلس راي اعتماد به دولت مصدق داده بود مصدق بدون اينکه هيچ کس را در جريان بگذارد يا با مرحوم آيتآلله کاشاني مشورت بکند يا به آن کساني که عوامل اصلي در صحنه نگه داشتن مردم بودند چيزي بيان کند يا با مردم چيزي را در ميان بگذارد استعفا داد و ناگهان همه مطلع شدند که مصدق استعفا کرده است .
شاه هم از فرصت استفاده کرد و يکي از مهره هاي قديمي دست نشانده استعمار انگليس از نوکرهاي ديرين خانه زاد انگليس يعني قوام السلطنه را به سرکار آورد. البته قوام السلطنه قبلا هم نخستوزير بود و در دوران حکومت دست نشانده انگليس در ايران سوابق خيلي زيادي داشت. وقتي که قوام السلطنه به سر کار آمد، اعلاميه بسيار تند و شديد اللحني را منتشر کرد بنده يادم هست و فراموش نميکنم آن فضاي پر از رعبي را که به خاطر اعلاميه قوام السلطنه به وجود آمده بود من در مشهد با پدرم ميرفتم که ديدم افراد به هم که ميرسند ،از جمله به پدر من آهسته از اعلاميه تهديد آميز و خطرناک قوام السلطنه حرف ميزنند در اين اعلاميه ،قوامالسلطنه مردم و سردمداران نهضت را تهديد کرده بود که خشونت به خرج خواهد داد سرکوب خواهد کرد و هر مانعي را از سر راه خودش بر خواهد داشت . به هر حال ، همه را تهديد کرده بود .
درباره اين اعلاميه هم يک نکتهاي است که بعدا عرض خواهم کرد در مقابل اين اعلاميه در نقطه مقابل اين اعلاميه در نقطه مقابل اين توپ و تشر بسيار قوي که البته متکي به ارتش و به گروههاي مسلح هم بود و به انگليسيها در خارج هم متکي بود ،فقط يک نفر مقام و مبارز فريادش را بلند کرد و بلند کردن فرياد او ترس و محيط رعب را شکست ،به مردم وارد صحنه شدند و نتيجه به عکس آنجا چي شد که شاه و درباريها و پشتيبانانش ميخواستند آن شخص مرحوم آيتالله کاشاني بود بعد از آنکه قوام السلطنه اعلاميه را منتشر کرد ، آيتالله کاشاني ، متقابلا يک اعلاميه تندي داد و گفت ، " من مقاومت ميکنم من حکومت قوام را قبول نميکنم اگر قوام السلطنه کنار نرود و ان حکومت دست نشانده عقب ننشيند ،من کفن ميپوشم و بيرون ميآيم " اجتماعات مدرم را تشکيل داد و هنر 48 ساعت نشده بود که با حضور مردم در صحنه و با مقاومتشان و خود نداد نشان و کشتههايي که دادند دولت قوام سقوط کرد و مجددا مصدق را از خانه بيرون آوردند و نخست وزير کردند حادثه سيام تير اين بود در روز سي ام تير ،مردم به دعوت آيت الله کاشاني براي مقابله با حکومت تحميلي شاه که قوام السلطنه را نخست وزير کرده بود و اين ، مقدمهاي بود براي اينکه مجددا انگليسيها برگردند و دوباره امتياز نفت به آنها داده شود و همان سلطههاي قديمي انگليس مجددا از سر گرفته بشود به خيابانها آمدند . عامل و قهرمان و صحنه گردان اصلي اين ماجرا مرحوم آيتآلله کاشاني بود. مصدق فکر ميکرد مردم از او پشتيباني ميکنند!!
آن نکتهاي که فوق العاده اهميت دارد اين نکته است که بعد از آنکه مجددا دولت مصدق روي کار آمد . اولين عکس العملي که نشان داده شد بياعتنايي به مرحوم آيتالله کاشاني است. مصدق ديد مردم آمدند توي خيابانها و شعار دادند و يا مرگ يا مصدق گفتند و يک عدهاي کشته شدند و مطلب براي مشتبه شد و خيال کرد اين مردم از او حمايت ميکنند، در حالي که مردم از دين و از احساسات دينشان حمايت ميکردند. همان اشتباهي که آن رو سياه فراري هم هميشه در ايران داشت که ميگفت مردم فلان قدر به من راي دادند. يک وقتي در خدمت امام بوديم، صحبت بود و امام فرمودند که مردم به اشخاص راي نداند، مردم به دين راي دادند، به اسلام و قرآن راي دادند تا وقتي با قرآن و اسلام باشيد ، مردم با شما هستند و اگر پشت کرديد به اسلام مردم از شما بر ميگردند و ديديد که همين طور هم شد. آن روزي که به اسلام پشت کردند . آن روزي که خودشان را از اسلام و از قرآن و از احکام اسلامي و از فقاهت اسلامي جدا کردند، مردم به آنان آن چنان پشت کردند که در تاريخ به عنوان يک درس باقي ماند. مرحوم دکتر مصدق هم درست همين اشتباه را کرد .
سراب مرم و پشتيباني مردم او را فريب داد و خيال کرد مردم از اوست که دارند حمايت ميکنند ،در حال که مردم از دين حمايت ميکردند. " نه " آيتالله کاشاني هم شخصيتش مهم نبود. فکرش ،راهش ،حرکتش و اعتقادش مهم بود. اگر خداي ناکرده يک روحاني هم پياده بشود که به اهداف اسلامي پشت بکند، مردم از او هم بر ميگردند، اگر يک مرجع تقليد هم به ارزشهاي اسلامي بياعتنايي بکند ،به احساسات مردم بي اعتنايي کند و تحقير کند، به او هم پشت ميکنند در نظر مردم ، اشخاص ملاک نيستند ، مردم اسلام را ميخواهند اين ايمان قلبي مردم و احساسات عميق ديني آنهاست که آنها را در صحنهها حاضر نگه داشته است . آن روز هم اين طور بود امروز هم اين طور است و اين يک درس بزرگي است . پشت کردن مصدق به آيتالله کاشاني اينجا و درس وجود دارد يکي اين درس تلخ که آن کساني که با کمک دين ،با کمک علما ،با کمک احساسات ديني مردم سر کار آمدند تا در طول تاريخ ، اندک فرصتي پيدا کردند لگد زدند. اين درسي است که ما در مشروطه هم گرفتيم در نهضت ملي هم اين درس تکرار شد، در انقلاب خودمان هم اين درس پيش آمد و اين براي ما يک حقيقت تلخي است . مردم اينها را نميشناختند در يک گوشهاي بودند در انزوا بودند و دلشان خوش بود که دو کلمه يک جا بنويسند آن هم اگر جرئت پيدا ميکردند که بنويسند . پيشوايي علماي دين اشاره و تاييد آن کساني که مورد تاييد مردمند .
نفس گرم آن کساني که مردم به نفس آنها احترام ميگذاشتند و اعتماد ميکردند ، اينها را وارد صحنه کرد و به مجرد اينکه وارد صحنه شدند و احساس کردند که زير پايشان محکم است ، پشت کردند ، بيوفايي کردند، بيصفايي کردند و از ريشهاي که بر آن روييده بودند، خودشان را قطع کردند ،همان حالتي که در مشروطيت پيشآمد در مشروطيت هم همين طور بود اولين کاري که آن کساني که در راس کار قرار گرفتند ،انجام دادند،اين بود که مشروطيت را از مادر او که از سينه او شير نوشيده بود، جدا کردند يعني از دامن علماي اسلام و فقهاي دين همين کاري هم که در نهضت ملي متاسفانه پيش آمد ،مصدق بعد از سي تير احساس کرد که ديگر به آيت الله کاشاني احتياج ندارد. حالا من نميخواهم راجع به احساسات دکتر مصدق که از آن ،درست خبر هم ندارم، صحبت کنم ،اما آن چيزي که در عمل نشان داده شد ،اين بود که به مرحوم کاشاني پشت کرد . مرحوم آيتالله کاشاني ميخواست اسلام پياده شود لذا بر روي احکام اسلام پافشاري ميکرد و اين امر از نظر ملي گراهاي آن روز ،يک نوع ارتجاع به حساب ميآمد .
تذکرات مرحوم کاشاني نسبت به افراد که اين آدم ، آدم خطرناکي است چرا اين شخص را در رأس کار گذاشتهايد يا اين اقدام ، يک اقدام لازمي است، چرا انجام نميدهيد ،دخالت و فضولي به حساب ميآمد و ميگفتند " اينها دخالت و فضولي ميکنند. " دلشان ميخواست علماي اسلام بيايند مردم را حرکت بدهند، هدايت کنند در صحنه حاضر کنند ، خون بدهند ،سينههايشان را سپر کنند و بعد حکومت را در اختيار آنها بگذارند و بگويند خداحافظ شما و بروند در مدرسههايشان بنشينند همان طوري که بعضيها بعد از پيروزي انقلاب بزرگ و شکوهمند خودمان اينقدر گستاخي و وقاحت به خرج دادند که اين حرف را به زبان هم آوردند و در مشروطيت ،اين کار را با قلدري بيشتري ا نجام دادند. در نهضت ملي البته يک مقدار مردم آگاهتر بودند ، علما يک مقدار روشن تر و باهوش تر بودند و اين کار در آنجا با شکل ديگري انجام گرفت . خوشبختانه در انقلاب شکوهمند ما ،به کلي نقشههايشان خنثي شد و نتوانستند اين کار را انجام بدهند . به هر حال نتيجه اين شد که بين مرحوم آيت الله کاشاني و مرحوم دکتر مصدق بر اثر همين تصورات واهي و غلطي که مرحوم دکتر مصدق داشت جدايي افتاد و آن نهضتي که با اين همه خون دل به وجود آمده بود، شکست خورد اعلاميه قوام السلطنه همان احساسات مليگراها بود!
يک نکته ديگري را من در اعلاميه قوامالسلطنه بگويم که اين نکته خيلي نکته تکان دهنده عجيبي است من احساس ميکنم تصورات و احساسات قوامالسلطنه و سلطنت طلبها و انگليسيها در مورد روحانيت درست همان احساساتي بوده که ملي گراها داشتند اين يک چيز عجيبي است . اينکه هر دو ا هم دشمن و مخالف بودند اما در مقابله با دين و حضور علماي دين و دخالت افکار اسلامي ،يک فکر داشتند . اگر در اعلاميه قوم السلطنه دقت کنيد . دکتر مصدق تحقير شده اما با مرحوم آيت الله کاشاني با خصومت برخورد شده است در اين اعلاميه، قوام السلطنه ميگويد که ، " من از عوامفريبي سياسي بودم ميآيد. " و اشاره ميکند به مصدق چون مصدق ميآمد با مردم دوست ميداشتند ولي آن مردم سياستمدار انگليسي مستبد از اين کارها بدش ميآمد و اسم اين را عوامفريبي سياسي ميگذاشت بعد ميگويد " من از رياکاري ديني هم بدم ميآيد و اينکه شما بياييد به بهانه ترس از تسلط خرابکاران سرخ ،ارتجاع سياه را بر کارها مسلط کنيد. "يعني ميگويد من از مصدق متنفر و منزجرم به خاطر اينکه کاشانيها و دينيها را بر سر کار آورده است. پيداست آن کسي که نقطه مقابل حرکت انگليسيها در ايران است آن کسي که دستگاه استبداد شاه و انگليسيها و کمپانيها و سوءاستفادهچيها او را در واقع سد و مانع در راه خودشان ميدانند ،او مصدق نيست بلکه او کاشاني است با مصدق هم بد هستند که چرا کاشانيها را سر کار آورده است .
چرا آيتالله کاشاني را به تصور آنها و به قول آنها به قدرت رسانده . البته آنها هم اشتباه ميکردند از باب اينکه قدرت آيت الله کاشاني وابسته به مصدق و امثال او نبود بلکه مصدق و امثال او قدرتشان وابسته به آيت الله کاشاني بود اما آنها از اين جهت ناراحت بودند . آن چيزي که ايادي استکبار را آن روزها ناراحت ميکرد ،آيت الله کاشاني و امثال او بودند چرا؟ آيا با شخص آيتالله کاشاني مخالف بودند چون روحاني بود؟ "نه " آن روز بودند روحانيوني که در مقابل آيتالله کاشاني قرار داشتند . آيت الله کاشاني مبغوض و مغضوب دستگاه استکبار بود به دليلي اينکه منادي دين و اسلام بود و ميخواست اسلام بر اين کشور حکومت کند
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامي
انتهای پیام