(
امتیاز از
)
عزت حسيني در شعر مسيحي
صدای شیعه: کسانی که بدون دلبستگیهای عاطفی یا باورهای اعتقادی شیعی با حماسه کربلا و شخصیت عظیم و آسمانی سیدالشهدا(ع) آشنا شدهاند و از قیام و جهاد و شهادت بینظیر او شنیده یا خواندهاند، به میزان سلامت فطرت و وجدان خود و به اندازه انصاف و صداقتشان گمشده حقیقت را در این نهضت بزرگ و خونین یافتهاند. شاید از این روست که مهاتما گاندی نهضت کربلا را الگوی نجات میبیند و میگوید: «از حسین آموختم چگونه در مظلومیت پیروز باشم.»
خورشید حقیقت هر چه هم به ابرهای ظلمانی جهالت و ظلم پوشانده شود، همچنان میدرخشد و جویندگان نور را به سوی خود جذب میکند. در طول تاریخ اسلام از آغاز دعوت پیامبر اکرم و ایمانآوردن بسیاری از راهبان چشمانتظار مسیحی و همراهی و همدلی نجاشی، پادشاه مسیحی حبشه، تا امروز نمونههای فراوان از این ایمان و باور مشاهده میشود.
تاریخ نمونههای متعدد از کسانی نقل میکند که بدون بغض و تعصب به حق اعتراف کردهاند و آن را پذیرفتهاند و چون زندانبان مسیحی تسلیمش شدهاند. در دوران خلافت، عباسیان که اوج حضور چهرههای مسیحی در دربار خلافت با مناصب گوناگون (عمدتاً اقتصادی) است، در بسیاری از موارد کار نگهبانی زندانها را به مسیحیان میسپردند، به امید این که کمتر ترحم و تأثر داشته باشند. یکی از این زندانبانهاي مسيحي، زندانی خود در زندان کوفه را روزها روزهدار و شبها در نماز میبیند. وي از برترین اهل کوفه سراغ میگیرد، کسانی را به او معرفی میکنند؛ اما وقتی در رفتارشان دقیق میشود، جز توجه به دنیا نمیبیند و از این رو به سوی زندانی خود برمی گردد و مسلمان میشود و میگوید: «هر خدایی که او دارد میپرستم و هر آیینی که دارد آیین من است.»1
اینگونه تأثیرپذیری از اسلام و مسلمانان بیشتر زمانی دیده میشود که تماس و ارتباط نزدیک وجود دارد. آمارها نشان میدهند، اکثر کسانی که مسلمان شدهاند متأثر از دوستان و همسایگان و همکاران مسلمان خود به این آیین روی آوردهاند.2
شاید مهمترین عامل فشارها و سختگیریهای مادی و معنوی دولتهای غربی بر اقلیتهای رو به گسترش مسلمان به دلیل همین تأثیرگذاری باشد؛ زیرا تشنگی و نیاز روحی و فکری چنین کسانی با مشاهده نمونههای عملی و واقعی جواب پیدا میکند. موج وسیع اسلامگرایی در جهان پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران و رویداد عظیم تغییر مذهب در برخی کشورهای عربی بعد از پیروزی حزبالله لبنان نمونهای از این حقیقت است. کسانی که چندین دهه خفت و خواری در مقابل دشمن را تحمل کرده و از سران و حاکمان کشورهای عربی جز تسلیم و ذلت ندیده بودند، اکنون با گروهی کم شمار روبه رو بودند که رژیم اشغالگر قدس و آمریکا در مقابل ایمان و استواریشان به زانو در آمده بود.
اهل جنوب لبنان ــ چه مسلمان و چه مسیحی ــ که در طول سالها از نزدیک، تجاوزها و غارتگریهای صهیونیسم را شاهد بودهاند و بهیقین دریافتهاند که جز مقاومت راهی برای سعادتمندی و عزت ندارند، ریشههای این مقاومت و پایداری را در حقجویی و شهادتطلبی نهضت کربلا مییابند و این باور تاریخی در ادبیات متعهد و معاصر لبنان مشهود است.
یکی از مهمترین عناصر در اشعار و نوشتههای ادبای مسیحی لبنان همین توجه به بُعد حماسی در نهضت عظیم سیدالشهداست. این موضوع به منزله یکی از عناصر مهم در شکلگیری باور عمومی عامه مردم و مسیحیان لبنان بهویژه در جنوب نسبت به مقاومت و جایگاه حزبالله خود به صورت مستقل ارزش پژوهش دارد. این بُعد حماسی و ارزشی در اساس مفهوم عاشورا و نهضت امام حسین (ع) و امتداد این رویکرد در شرایط روز در ادب مسیحی معاصر به شکل برجسته دیده میشود.
چیزی که شاید امروز ما در ایران به مرور از آن دور و دورتر شده ایم. در سالهای آغازین شکلگیری انقلاب اسلامی این عنصر در ادبیات آیینی ما به وضوح دیده میشد؛ اما بهتدریج جنبههای احساسی و عاطفی برجستهتر شده و گاه متأثر از اسباب مختلف خواسته و ناخواسته به نوعی عوامگرایی مبتذل مبتلا شده است.
هرچند نمیتوان جنبههای عاطفی و احساسی این موضوع را نادیده گرفت، شک نیست که بخشی از این جنبههای عاطفی حاصل معرفت و شناخت مقام و جایگاه ولایی امام و اهل بیت او (ع) است، و آنچه باید به آن تأکید کرد، اهمیت و جایگاه معرفت در عزاداری حسینی است.
در طول تاریخ شیعه، این عزاداریها مهمترین وسیله انتقال معارف بوده و به تعبیر بنیانگذار جمهوری اسلامی محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.
اگر شعر آیینی از عنصر معرفتی و یادآوری حقایق شیعی، تبیین اهداف عالی قیام سیدالشهدا (ع) و تأکید بر عناصر اساسی این نهضت الهی چون عدالت خواهی، جهاد، حق طلبی، امر به معروف و نهی از منکر، خالی یا کمبهره باشد، از هدف اساسی خود دور مانده است. مطلوب است که چنین عناصری در قالب و ظرف ادبی و هنری متناسب با شرایط مخاطب و اقتضای زمان ریخته شوند و در پوششی از جنس احساس و عاطفه به گوش و چشم مخاطب انتقال یابند.
امروز این جنبه در شعر و ادبیات عاشورایی مسیحی لبنان واضحتر دیده میشود. این اتفاق که میتوان آن را گونه ادبی جدیدی برشمرد، از این عناصر بهخوبی بهره برده و از آنجا که شرایط سیاسی و اجتماعی منطقه و رویارویی با دشمنان خارجی و مزدوران داخلی نیز فقدان و حسرت چنین ارزشهایی را سبب میشد؛ به عناصری چون عزتمندی و شجاعت و قیام علوی در نهضت کربلا بسیار توجه داشته است؛ البته در این میان نمیتوان منکر خصوصیتهای فردی شاعران و نویسندگان شد.
چه بخواهیم و چه نخواهیم، کسی چون «جورج شکور» که حتی در زندگی فردی، دارای نوعی مناعت طبع و آزادگی است و در یکی از اشعار خود میگوید: «هنگام مرگ جنازهام از تشییعکنندگان پیشی خواهد گرفت و با چنگ خود، گور را حفر خواهد کرد تا حتی منت گورکن هم بر سرم نباشد!» بیش از دیگران به این عناصر در قیام عاشورا توجه میکند.
به طور طبیعی کسی چون جوزفهاشم که بهصراحت به پیشینه شیعی، اصالت حسینی و سیادت هاشمی خاندان خود افتخار میکند و میسراید که: «من هاشمی هستم و از آن خاندان پاکم و خون آن خاندان پاک در رگهایم جاری است.» بیش از دیگران احساس ارتباط و تعلق بدین ارزشهای بزرگ و عظیم دارد.
از این رو چنین شاعران و نویسندگان و اندیشمندانی که از بیرون و بدون پیشداوری اعتقادی یا عاطفی با ابعاد گوناگون حادثه کربلا آشنا شدهاند، به این عناصر بیشتر توجه کرده و گاه از کمتوجهی شیعیان به این ابعاد و اکتفا به جنبۀ عزاداری و سوگواری گلایه دارند.
نکتۀ جالب توجه در بسیاری از این آثار بهرهگیری آنان از کلمات و عبارات سیدالشهدا و زینب کبری در مسیر حوادث مختلف است تا جایی که بسیاری از اشعار آنان حاوی متن این عبارات و کلمات است و این موضوع خود بر غنای معرفتی این گونه ادبی میافزاید؛ بهویژه با توجه به این نکته که صاحب اثر از پیروان اهل بیت نیست.
نمونههایی که در اینجا ذکر میکنیم، تنها مثالهایی پراکنده برای تبیین موضوع است و جا دارد برای بررسی این گونۀ ادبی خاص، مطالعه و تحقیق مستقلی صورت گیرد.
یکی از ادبا و نویسندگان برجستهای که این ویژگی در آثارش به وضوح دیده میشود، «بولس سلامه» ادیب و شاعر برجسته لبنانی است. او که در اشعار گوناگون خود، درباره امیر مؤمنان (ع) و سیدالشهدا (ع) به بیان مراتب عشق و اخلاص و اعتقاد و دلبستگی پرداخته، مینویسد:
«شاعر عرب چه مسلمان باشد و چه مسیحی، به اسلام مدیون است؛ چرا که ممکن نیست قلمی به فصاحت برگیرد مگر آن که نمیاز باران قرآن قلمش را تر میکند و نمیتواند سُرمه بیان در چشمی کشد جز آن که از سبزه زار این آیین بهره گیرد. و من از کودکی شیفته قرآن مجید و تاریخ اسلام بودهام و هرگاه شهادت امیر مؤمنان و فرزندش حسین (علیهالسلام) را به خاطر میآوردهام، شعلۀ یاری حق و ستیز با باطل در سینهام زبانه میکشیده است.»3
«شاید کسی اعتراض کند و بگوید که چرا یک مسیحی به تشریح تاریخ اسلام پرداخته است... آری من مسیحیام؛ ولی مسیحی يی که افقی گسترده دارد، نه منظری تنگ... اکنون میتوانی مرا از شیعیان بهشمار آوری... اگر تشیع یعنی محبت علی و اهل بیت بزرگوار و پاک او و قیام علیه ظلم و دردمندی از آنچه بر سر حسین و فرزندانش آمد، اگر شیعه این است من شیعهام.4
جورج شکور در قصیدۀ «حماسه حسین» چنین مینویسد:«یزید او را تهدید کرد؛ اما آیا میتوان با فاسقان در حکومت بیعت کرد؟ حسین چون شمشیری بُرنده پاسخ قاطع «نه» داد و پیشوای حق در گفتن «نه» میخروشد. گفت: «از جدّم، پیامبر خدا شنیدم که این تسلیم را بر ما حرام کرد و خاندان ابوسفیان حق حاکمیت بر مسلمانان را ندارد. اساس و قاعده آزادگی، حقیقتی است که آن را زیر پا نمیگذارم و این سرّ قدسی را جز آزادگان، پاسبانی نمیتوانند کرد.»
«جورج زکی حاج» نیز در «قصیده الحسین» چنین میسراید:«از روزصفین که حاکمان ظالم بر سر کارند، کمان عدالت شکسته است و با ظلم چه کسی میستیزد جز سرافرازانی که همچون اهل بیت رسول خدا حیات خود را برای یاری حق وقف کرده اند؟ ای حسین... تو را در میانه میدان میبینم که چون قهرمانی از بهشت خداوند فراتر از همه آدمیان با شر میجنگد و به قدرت ایمان، بر آن پیروز میشود... چون شیر در میانشان ایستادی و آن گرگان را پس زدی، خوشا مرگی چنین که عظمت را از دین وام میگیرد.»
و جوزف هاشم در قصیدۀ «ذکری اهل البیت» میگوید:«فرزند فاطمه و علی! آیا عظمتی بالاتر از این در قلهها هست؟ ای کسی که همه بزرگیها و بزرگواریها را به ارث بردهای، وسوسههای رنگارنگ دنیا تو را نفریفت و روح با عظمت خود را نذر قربانیشدن کردی... و چون شرک و فساد، عالم را فراگرفت، خداوند، اهل بیت را برای مغفرت بندگان چون مشعلی برانگیخت تا حق را در میان امتها نشر دهند... اگر شما نبودید هیچ پرچم الهی برافراشته نمیشد، تو تنها امام شیعیان خود نیستی، بلکه پیشوای همه خلایق و بندگانی که جایگاه ایمان را در زمین بر فراز بردی...»
و آنگاه پس از شرح جنایتهای صهیونيسم و مظلومیت مردم در جنوب لبنان مینویسد:«هان ای مردم، به هر کس اقتدا کنید با او خواهید بود، و هر کس به «اهل بیت» راه جوید، سود خواهد برد؛ در دنیا و آخرت پا بر جای پای آنها بگذارید که حق با غیر آنها برایتان برپا نخواهد شد.»
اما در این میان، گفتار شورانگیز «نصری سلهب» در آغاز کتاب «فی خطی علی» بیش از همه خواندنی است. او پس از یاد عظمت و جهاد امیرمؤمنان و نیاز و احتیاج عصر جدید به مانند او مینویسد:
«حسین ــ علیهالسلام ــ و خاندانش در کربلا مرگ را در آغوش کشیدند و از این رو تا ابد در وجدان مردمان ماندگار شدند؛ اما ما بر خاکی که مورد اهانت واقع شده، زندگی کردیم و هر روز ذلیل و بیکرامت نفس کشیدیم. چرا در راه وطن غارت شده و امت مجروح و کرامت خونینمان به میدان جهاد قدم نگذاریم؟ چرا با حسین، قهرمان کربلا ــ بلکه قهرمان همه روزگاران ــ که در مسیر علی علیهالسلام رفت، با زبان و عمل فریاد نزنیم که:
مردانه پیش میروم که مرگ بر جوانمرد حقیقی و مسلمان مجاهد ننگ نیست. اگر زنده بمانم پشیمان نمیشوم و اگر بمیرم سرزنش نخواهیم شد؛ زیرا این برای ذلت انسان کافی است که زیر بار زور زنده بماند.
ای سالار شهیدان! بگذار من که به راهت قدم گذاشتهام با کلامی صریح که از دلی زخم خورده بر میآید بگویم که من از سرزمین ناقوسهای غمگین و گلدستههای خاموشم. من از سرزمین کلیساهای فرزند مرده و مساجد زخم خوردهام. من از سرزمین کرامتهای قربانیشده گریختهام و از کسانی که بر من حمله آوردند، فرار کردهام؛ زیرا من، تو و یاد تو را فراموش کرده بودم و بر تعالیم انجیل و قرآن چشم بسته بودم.
آمدهام تا در راه تو گام بگذارم و از تو شعلهای برگیرم که در درونم عظمت را روشن کند و نخست بردشمن درون خود پیروز شوم و آنگاه بر دشمن بیرون که خوارم کرده و سرزمینم را آلوده و حرمتها را لگدمال کرده است.»
آثار و نوشتههای «ادموند رزق»، حقوقدان و ادیب برجسته لبنانی نیز از این نظر بسیار در خور توجه است. وی که از جوانی به سخنرانی در مجالس حسینی میپرداخت، توفیق زیارت کربلا را نیز پیدا کرده و میگفت: «من هم میگویم: یا لیتنی کنت معکم.»
وی در بعضی از مقالات خود چنین مینویسد:«هیچ کاروانی را در تاریخ سراغ ندارم که آرزو کنم در میانشان باشم، مانند کاروانی که از حجاز به رهبری فرزند علی و زهرا به عراق میرفت تا با فداکردن خود حق را زنده کند.
هیچگاه دلم نمیخواسته تیری بیفکنم یا نیزهای بیندازم؛ مگر آن روزی که در نوباوگی، داستان حسین را شنیدم که تنها و غریب بر شمشیرش تکیه کرده و یاری میطلبد.
... بین مردان و تصمیمهایشان ارتباط و رابطهای رودرروست؛ مردان تصمیم میسازند و تصمیم مردان را برمیآورد. به من بگو چگونه تصمیم میگیری تا بگویم تو کیستی! آن است که چهرهات را ترسیم میکند و هویتت را آشکار میسازد و جایگاه تو را در میان مردان تعیین میکند و موقعیت تو را در خط زمان مشخص میسازد. مردان هنگام تصمیمگرفتن دو گونهاند؛ یکی که تصمیم میسازد و دیگری که تسلیم آن میشود. والاترین تصمیم، فداشدن است؛ زیرا قدرت در آن است هرچند که ظاهرش به ناتوانی ماند.
... هنوز قتل و جنایت [یزیدیان] پایان نیافته است. امام حسین، فرزند علی و زهرا، شهید کربلا از هزار و چهارصد سال پیش تاکنون هنوز دارد، چندباره کشته میشود، در «اقلیم التفاح»! آیا مقدّر است که اقلیم التفّاح، کربلایی دیگر باشد؟»
شاید کمترین نتیجه مطالعه و مرور این نمونهها و قطعههای بسیار دیگر و آثار مشابه، این شود که در رویکرد و مسیر فعلی شعر آیینی فارسی معاصر و لجامگسیختگی نوحهسرایی و نشر متون و اشعار مورد استفاده در مجالس حسینی به تأمل بنشینیم؛...«فأین تذهبون؟».
کافی است تنها بعضی از این مضامین را در کنار مضامین رایج این روزها در برخی مجالس عزاداری قرار دهیم تا فاصلۀ میان ارزشهایی چون عدالتخواهی، ایثار، حقطلبی، مردانگی، انتخاب و جهاد را با تعابیری چون مژگان سیاه، چشم قشنگ و ابروی کمانی و... آشکار شود.
آیا زمان آن فرا نرسیده که به اهداف اساسی این مجالس و خطوطی که پیشوای مذهب جعفری (سلام الله علیه) ترسیم کرده، برگردیم و به جای میداندادن به حال و هوای شخصی، امیال فردی، تشخیص و فهم خود، راه را برای تابش خورشید هدایت آل الله بگشاییم؟ و از سرانجام نفسانیتها و خودخواهیها حتی به گمان خیرخواهی و خدمت بهراسیم؟...«ألم یأن للذین آمنوا أن تخشع قلوبهم لذکرالله؟»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پینوشت ها:
1ــ دین محمد و أمـه من بشّر بأحمد، ص 521
2ــ المفکرون الغربیون المسلمون، ص 77
3ــ مآثر، ص 277
4ــ المجموعـه الکاملـه لمؤلفات بولس سلامـه، ج 4
* نشريه موعود، ش 130 و 131
codex27x
انتهای پیام