راه حل کم توجهی ما به حضرت حجت (عج)
بسم الله الرحمن الرحیم
از مسائل مهمی که معمولا کمتر به آن توجه داریم مسألهی توجّه به حضرت حُجّت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است.
اگر ما 3 نکته را در رابطه با ائمّهی معصومین (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) توجّه کنیم ممکن است برای ما از جهت توجه به حضرت یک حال معنوی بهتری ایجاد شود.
نکتهی اوّل: علم ائمّهی معصومین (علیهم السلام)
شیعه اعتقادش در رابطه با علم ائمّهی معصومین این است که آنها عالم هستند بما کان و ما سیکون و ما هو کائنٌ إلی یوم القیامة. شما جلد 26 بحارالانوار را مراجعه بفرمایید؛ یک بابی را مرحوم علّامهی مجلسی باز میکنند تحت عنوان « باب انهم عليهم السلام خزان الله على علمه و حملة عرشه» [2]. اعتقادمان این است که ائمّهی معصومین کلیددارهای علم خدا هستند. یک حدیثی را علّامه نقل میکند که صحیحه هست؛ یعنی سند این حدیث هم قابل مناقشه نیست؛ که امام صادق (علیهالسلام) به عبدالله بن ابی یعفور فرمودند که: «إنَّ الله مُتِوحّدٌ بوحدانیّة، مُتِفَرِّدٌ بأمره فخلق خلقاً فقدرهم علی ذلک الأمر و نحنُ و الله هم یا بن ابی یعفور نحن خُزّان علمه و حَمَلةُ عرشه بعبادتنا عُبِدَالله و لولانا ماعُبِدَالله» هر جملهی اینها تفسیر دارد ولی اینها مقدّمهایست که میخواهم یک نتیجهی کلّی از آنها بگیریم.
روایتی داریم در حدّ تواتر که اهلسنّت و شیعه نقل میکنند که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «اُعطوا علمی و فهمی هم عترتی من لحمی و دمی.» (فهم و علم مرا به اهلبیتم دادند.)
خلاصه این که اعتقاد شیعه این است که اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) «عالمٌ بما هو کان و ما سیکون و ما هو کائنٌ إلی یوم القیامة.»
نکتهی دوّم: قدرت اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)
در رابطه با قدرت اهلبیت (علیهم السلام) همین بس که در روایات داریم که عاصف بن برخیا و حضرت سلیمان با آنهمه قدرتشان فقط یک حرف از اسم اعظم را میدانستند در حالی که بنابه روایات متواترهی موجود پیامبر و اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) از 73 حرف از حروف اسم اعظم به 72 حرف از آن عالمند.
حضرت امیر (علیه السلام) در خطبهای در رابطه با قدرت اهلبیت (علیهم السلام) میفرمایند: «و هم مشیّته و السن ارادة» (اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) مشیّت خدا و لسان ارادهی خدا هستند.) یعنی هر فیضی که از طریق خداوند بخواهد به خلق جاری بشود باید از راه اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) باشد.
نکتهی سوّم: اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) ناظر بر اعمال شیعه هستند
شما اواخر کتاب احتجاج ابی منصور طبرسی را مراجعه بفرمایید؛ نامهها و مکاتباتی است که حضرت حجّت با شیخ مفید (رحمةالله علیه) دارند. یا بحارالانوار همان جلد 26 را مراجعه بفرمایید؛ بابی را مرحوم علّامهی مجلسی باز میکنند، ده روایت در این باب ذکر میکنند، مضمون این ده روایت این است که حضرت میفرمایند: ما شیعیان خودمان را فراموش نمیکنیم. در این نامهها حضرت با شیخ مفید میفرمایند:
«إنّا غیرُ مُحملین لرعایتکم، غیرُ ناسین لذکرکم»
ما در رابطه با توجّه به شما احمال نمیکنیم ما از یاد شما فراموشمان نمیشود، ما به یاد شما هستیم.
نتیجه
حالا ببینید آن نتیجهای که میخواهم بگیرم این است که ما امروز اعتقاد داریم یک کانون قدرت و یک کانون علم که ناظر بر اعمال ماست در بین بشر وجود دارد. در مقام عمل بین خود و خدا حساب کنیم ببینیم ما که اینچنین کانون علم و قدرتی که ناظر بر اعمال ماست در دسترس داریم چهقدر به آقا توجّه داریم؟
مخصوصا ما طلبهها که در یک راهی وارد شدهایم که تمام این راه باید با استمداد از خود حضرت حجّت (عج) باشد. یعنی اگر در این راه علامهی دهر هم بشویم اگر استمداد و لطف و عنایت حضرت ما را کمک نکند این اصطلاحات هیچ برای ما ارزشی ندارد؛ بلکه گاهی به قول حضرت امام (ره) اینها حجاب میشود بین ما و آن چه باید داشته باشیم.
بزرگان از علماء سلف ما چهکار میکردند که به این کانون قدرت و علم نزدیک میشدند؟ آن وقت ما داعیهی سربازی حضرت را داریم، یک عمر بر ما میگذرد، برای یک لحظه اطمینان نداریم که آیا چشممان به جمال حضرت روشن خواهد شد یا نه؟ آیا فرماندهی ما یک ذرّه توجّه به ما داشتهاند یا توجّهی نداشتهاند؟ آیا اعمالمان مورد رضایت آقا بودهاست یا نبوده؟
من گاهی با خودم فکر میکنم واقعاً خیلی احساس شرمندگی میکنم که چرا باید ما اینطور باشیم؟
شرح حال بزرگان را بخوانید؛ آنها چهکار میکردند؟
علامه سیّد محمّد بحرالعلوم
ملّا زین العابدین سلماسی شاگرد و یاور مرحوم آیت الله علامه سیّد محمّد بحرالعلوم (رَحِمَهُالله) است. میگوید رفته بودیم سامرّا زیارت حضرت امام هادی و امام حسن عسکری (علیهما السلام). هر روز مرحوم بحرُالعلوم با خضوع و خشوعِ تمام وارد میشدند، إذن دخول میخواندند، زیارت میکردند و برمیگشتند. یک روز دیدم میخواهند وارد حرم بشوند نمیتوانند وارد بشوند. ایستادهاند، سرشان را گذاشتهاند روی در حرم حضرت عسکری (علیه السلام)، حالشان متغیّر است، به یک نقطه چشم دوختهاند و دارند گریه می کنند. دیدم زیر لب یک چیزی را زمزمه میکنند. رفتم جلو دقیقترگوش کردم. دیدم دارند این بیت شعر را میخواند:
«چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن به رُخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن»[3]
من تعجّب کردم که چرا امروز حال آقا اینطور است! یک مدّتی ایستادند و بعد از مدّتی وارد شدند، زیارت کردند و برگشتند. آمدم خانه. اصرار کردم آقا این چه حالی بود که شما داشتید؟ فرمودند امروز تا خواستم وارد حرم بشوم دیدم آقا و مولایم حضرت حجّت نشستهاند و دارند برای پدر بزرگوارشان قرآن میخوانند. من نتوانستم وارد شوم مدام به آقا نگاه میکردم و میگفتم:
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن به رُخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن
این بزرگان چه میکردند که به این مقامات عالیه میرسیدند؟ اینها قصّه نیست اینها واقعیّت است.
علامه حلی
مرحوم علّامهی علیالاطلاق، علّامهی حلّی، مفصّل در شرح حالشان نوشتهاند، شبهای جمعه برای زیارت از حلّه میرفتند به کربلا. سوار بر مرکب برای زیارت میروند. یک مرتبه سوار دیگری را میبینند که با او همراه میشود. علّامه در طول مسیر ده فرسخی از حله تا کربلا مسائل علمی مختلفی را مطرح میکند. میبیند این آقا آدم مسلطی هست و خیلی زیبا دارد جواب میدهد. یک مرتبه علّامه یک مسألهای را مطرح کرد و نظر آن آقا را پرسید که نظر شما چیست؟ آن آقا نظری گفت بر خلاف نظر علّامهی حلّی. علّامه گفت آقا این حرف شما بر خلاف قاعده است، نصّ خاصّ هم در مسأله وارد نشده، چرا این طوری نظر میدهید؟ فرمودند اتّفاقاً نصّ خاصّ داریم؛ روایت موثّقهای داریم در کتاب تهذیب شیخ طوسی. علّامه فرمود کتاب دست من است، من آن را مطالعه میکنم و چنین روایتی را ندیدم. آن آقا فرمودند نسخهی کتاب تهذیب شما فلان نسخه است، در جلد چندم، صفحهی چندم، قسمت میانی صفحه مراجعه کنید حدیث آنجاست؛ شما توجّه نداشتهاید. علّامه یک مرتبه یکّه خورد که این آقا کیست که دارد از نسخهی کتاب تهذیب خانهی من خبر میدهد. در این بین تازیانه از دست علّامه افتاد. مقام معنوی علّامه را ببینید؛ این مرد خم شد تازیانهی علامه را بردارد. علّامه سؤالی کرد. گفت: آقا؛ ممکن است در عصر غیبت کسی آقا و مولایش، امام زمانش را ببیند؟ آقا خم شد تازیانه را برداشت و در دست علّامه گذاشت. همین طور که دستش در دست علّامه بود فرمود: علّامهی حلّی، ممکن نیست؟ چرا ممکن است. الآن دست تو در دست آقا و مولایت حضرت حجّت است. ممکن نیست؟[4] علّامه متغیّر شد به دست و پای آقا افتاد. از خود بیخود شد. بعد متوجّه شد آقایش را زیارت کرده است. و مشهور است، علماء نوشتهاند، در حاشیهی کتاب تهذیبش، در کنار آن حدیث، مرحوم علّامه نوشت که به این حدیث به اشارت مولایم حضرت حجّت توجّه پیدا کردم.
... واقعاً دوستان در مسائل معنوی چهقدر کار کردهایم؟ توجّه به حضرت چهقدر بوده؟ ... به علماءِ سلف نگاه کنیم که چه کار میکردند و چهجور معنویتی داشتند که گاهی این راهها برایشان باز میشده است؟
هنوز هم این راهها باز است. ... . چنین مسائلی زیاد است. اگر واقعاً انسان نفسش را تکامل دهد و به وظیفهاش عمل کند به مراحلی خواهد رسید.
علیایّحال مناسب دیدم به مناسبت ایام ولادت حضرت این نکات را عرض کنم. واقعاً به حضرت توجّه داشته باشیم و بیاد آقا باشیم. آن دعاهایی که وارد شده است و در رابطه با توجّه به حضرت هست آنها را بخوانیم و سعی کنیم به وظایفمان عمل کنیم تا آقا هم بیاد ما باشد إنشاءالله.
خدایا به مقرّبان درگاهت سوگند میدهیم ما را از سربازان واقعی حضرتش قرار بده؛
توفیق اندوختن علم صالح و عمل کردن بر طبق این علم را به همهمان عنایت بفرما؛
مراجع عالیقدر عالم تشیّع، رهبر معظّم انقلاب حفظ بفرما؛
انقلاب اسلامی ما را به انقلاب جهانی حضرت حجّت متّصل بفرما؛
چشمهای رمق دیدهی ما را به جمال آقا و مولایمان، امام زمانمان روشن و منوّر بفرما؛
قلب حضرتش را از همهی ما راضی و خشنود بگردان؛
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
--------------------------------------------------------------------------------
[1] این سخنان در روز چهارشنبه 28/10/1373 ه.ش. مطابق با 16 شعبان در پایان درس مکاسب، قسمت بیع، جلسهی 273 ایراد گردیده است.
[2] بحار الانوار ج26 باب5
[3] حال حضرت استاد در این هنگام متغیّر شده است.
[4] حال شاگردان متغیّر شده و صدای گریهشان شنیده میشود.
منبع:
انتهای پیام