اخوانالمسلمين و شيعه-بخش اول
مقدمه: پس از پيروزي حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه برضد نيروهاي فاشيستي ـ صهيونيستها و استقبال نسل جوان دنياي اسلام از روش مبارزاتي حزب الله، و پس از روشن شدن کمک و ياري مقاومت اسلامي لبنان به برادران مسلمان فلسطيني محاصره شده از سوي مصر و اسرائيل، در «غزه» و همکاري لجستيکي حزب الله با حماس، و پس از اوجگيري گرايش به ضرورت «مقاومت اسلامي» در قبال امپرياليسم و صهيونيسم در ميان نسل جديد اعراب... «فقها البترول و علماً السلطان»! در گوشه و کنار دنياي عرب بحرکت درآمدند و ضمن تکفير شيعه و هشدار در مورد «تبشير شيعي!!» و اعلام خطر از هجوم!! تشيع به دنياي اهل سنت و حتي تحريم دعا کردن براي پيروزي حزب الله توسط فقيان کروکور آل وهاب (علماً وابسته به حاکميت ارتجاعي زر و زور و تزوير)... ناگهان بعضي از علما باصطلاح معتدل الازهر و يا ساکنان بلادعربي ديگر هم «رانضي» و «مبتدع» خواندن شيعيان پرداختند و در رأس همه آنها، متأسفانه دوست و برادر قديمي ما، شيخ يوسف القرضاوي قرار گرفت که مستبصر! گرديد و به ميدان آمد و از خطر تهاجم و تبشير شيعي «مبتدع»! در ماهوارههاي آلسعود و در کنفرانسها و کتابهاي که منتشر ساخت خبر داد! و به جنگ با شيعه، آنهم به عنوان باصطلاح دبيرکل «اتحاديه علماي مسلمان جهان اسلام!» پرداخت.
متأسفانه شيخ قرضاوي در اوج بيتقوائي به تحريف تاريخ پرداخت و کتابي هم تحت عنوان: «تاريخنا المفتري عليه» منتشر ساخت که درآن به دفاع از معاويةبن ابي سفيان و بقيه تفالههاي بني اميه و بني عباس و حتي حجاج بن يوسف ثقفي پرداخت... و در اين راستا به شخصيتهاي برجسته حرکتهاي اسلامي معاصر، بويژه مولانا سيدابوالاعلي مودودي موسس و امير جماعت اسلامي پاکستان و شيخ محمدغزالي و شهيد سيدقطب، بشدت حمله کرد و انتقاد آنان از روش حکومت بنياميه و بني عباس، را خلاف حقيقت ناميد! و کتاب «خلافت يا سلطنت» مودودي و «عدالت اجتماعي در اسلام» سيدقطب و کتاب شيخ محمدغزالي را جزء کتب ضاله! تلقي کرد و آنان را «افتراء» گريان ناميد.
اين دفاعيه شيخ قرضاوي از بني اميه نخست در بيروت و سپس عمان و بعد کويت و مصر و... در تيراژ وسيعي با هزينه آلوهاب چاپ بطور رايگان توزيع گرديد.
البته برادر عزيزمان دکتر احمد راسم النفيس، استاد دانشکده پزشکي اسکندريه و از شيعيان معروف مصري، در کتاب «القرضاوي، وکيل بني امية» به دفاع از حق برخواست و اباطيل شيخ را با مستندات تاريخي پاسخ داد، ولي آنچه که در اين ميان مهم است اين نکته است که آل سعود، کوشيدند که شيخ يوسف القرضاوي را از «رهبران اخوان المسلمين» قلمداد کنند تا روابط شيعيان و اخوان را تيره سازند...
اما عليرغم خواست آنان اغلب اعضا«مکتب الارشاد» اخوان المسلمين در مصر، به دفاع از شيعه پرداختند و حتي «مرشدعام» شيخ مهدي عاکف، ضمن ارسال پيامي، در بحران تجاوز اسرائيل به لبنان، اعلام نمود که اخوان حاضرند ده هزار نفر از ميلشياي رزمنده خود را به لبنان اعزام دارند تا در کنار حزبالله و مقاومت اسلامي لبنان، بر ضد متجاوزان، بجنگد! و البته همين اعلام همدردي و آمادگي، باعث گرديد که بغض و کينه ارتجاع عرب و حاکميتهاي مزدور، نسبت به اخوان تشديد گردد و دهها نفر از رهبران و اعضا اخوانالمسلمين مصر، دستگير و به زندان بروند و سپس گروههايي از شيعيان مصر تنها به دليل شيعه بودن، بازداشت و زنداني شوند و سرانجام چند هفته قبل، سازمان امنيت مصر، ضمن دستگيري 17 نفر ديگر از رهبران اخوان، به اتهام تشکيل يک سازمان بينالمللي – التنظيم الدولي- خواستار تعقيب و بازداشت ديگر منسوبين به اين تنظيم – از جمله دکتر اياد السامرائي، رئيس فعلي مجلس ملي عراق، که عضو رسمي حزب اسلامي عراق است- گرديد...و بموازات اين تلاشهاي مذبوحانه، گروهي از جوانان مصري را که در کمک به مردم غزه، با حزب الله همکاري داشتند، به بهانه عضويت در «هسته مصري حزبالله» بازداشت و به زندان افکند که هم اکنون براي محاکمه به دادگاه نظامي مصر تحويل گرديدهاند...
در اين بحران عظيم و تبليغات وسيع دشمنان عليه شيعه و تشيع و هواداران اخواني آن و صدور تکفيرنامههاي مکرر و متعدد از سوي «فقهاء البسترول» آلسعود در وجوب قتل رافضيها! که گويا «امالمؤمنين» و «صحابه» را «صب» ميکنند؟! مردي از تبار اخوان، عليرغم مشکلاتي که پس از جريان 11 سپتامبر، با آنها روبرو است، در مقالهاي روشنگر به دفاع از شيعه پرداخت و چگونگي روابط با شيعيان و عقايد اخوانالمسلمين را تشريح نمود.
مهندس يوسف ندا، به علت فعاليتهاي اجتماعي- اقتصادي در سطح جهان و تأسيس «بنک التقوي» در سوييس، که جناب شيخ قرضاوي هم از سهامداران عمده آن بود (بقول خود در «الجزيره» «ملاليمي» - مليم واحد پول ريز مصر – در آن سهام داشت و بقول يوسف ندا، «ملايين» بود!) به عنوان يکي از رهبران سازمان بينالمللي اخوان – التنظيم الدولي- معروف شده است.
يوسف ندا عليرغم اينکه در دادگاه سوييس و ايتاليا، از اتهامات اف-بي-آي آمريکا تبرئه شد، ولي بانک تأسيس شده توسط او دچار ورشکستگي شد و اموال او هم «مصادره» يا توقيف گرديد. يوسف ندا عليرغم اين فشارها و اقامت اجباري 7 ساله در منزل خود در «لوگانو» دفاعيه اخوان از شيعه را در «اسلام انلاين» منتشر ساخت که مورد توجه مسلمانان جهان قرار گرفت.
... با توجه به سابقه چند دهه دوستي و اخوت ما و روابط فرهنگي درازمدت، دو هفته قبل تلفني با وي تماس گرفتم و ضمن ابراز تأسف نسبت به شرايطي که براي او پيش آوردهاند، از وي خواستم اجازه دهد که بحث منتشر شده وي را، در راستاي ايجاد وحدت مسلمين و تقريب بين مذاهب اسلامي، و دفاع از حق و حقيقت و روشن شدن موضعگيري رسمي اخوانالمسلمين نسبت به شيعه و تشيع، ترجمه و در جرايد ايران منتشر سازم؟
مهندس يوسف ندا، ضمن ابلاغ سلام و احترام به ملت شريف ايران و دوستاني که از قديم با آنها در ايران، آشنا است و روابطي دارد، در مورد ترجمه، گفت: «اختيار ما همه با شماست»! اينک ترجمه فارسي نوشته يوسف ندا را در «اطلاعات» منتشر ميسازيم و متن عربي آن را در شماره آينده مجله «رسالةالتقريب» ارگان مجمع جهاني تقريب بين مذاهب اسلامي، مطالعه فرمايند.
ترديدي نيست که موضعگيريهاي خصمانه آلسعود و ارتجاع عرب – که به تبعير قرآن «أشّد کفراً و نفاقاً» ميباشند و تکفيرها و تبليغات ضد وحدت مسلمين و ضد تقريبي تبهکاران، مانند هميشه، سرانجام نيکي براي آنان نخواهد داشت و خداوند ميفرمايد: «فمن أظلم ممّن افتري عليالله کذباً او کذّب بآياته انه لايفلح المجرمون»
تهران: جمعه 15 شعبان 1430 هـ
سيدهادي خسروشاهي
اخوانالمسلمين و شيعه
يوسف ندا
بخش اول
گستردگي جغرافيايي انديشه اخوانالمسلمين و ميزان روابط اعتقادي و سياسي آنان با شيعيان، بيش از آن که تحت تأثير موانع جغرافيايي باشد، از «افتوخيزهاي تاريخي» تبعيت ميکند؛ چرا که پيروان مذاهب شيعي در داخل محيط جغرافيايي امت اسلامي رشد کرده و زيستهاند و همچنان در درونِ آن قرار دارند.
هرچند ميان گروههايي که مکتب اخوان را به عنوان مرجع انديشه خويش پذيرفتهاند، تفاوتهايي ديده ميشود، ولي اين تفاوت، به دگرگونيهاي دائمي و ابداعهاي جهشي در نسلهاي متفاوت اخوانيها بازميگردد که زاده تفاوت محيطهاي زيستي و تفاوتهاي فرهنگي ـ تربيتي آنها در نقاط و محيطهاي مختلف است.
از اصول ثابت در عقايد اخوان آن است که «الله» پروردگار پاک و مقدس جهان است که با فرستادن «وحي» در قالب کلامي مقدس بر سرورمان حضرت رسول اکرم(ص) از قداست خويش به ايشان بخشيد و به جز اين دو، هرچه بر روي زمين قرار دارد، از فرزندان آدم و مخلوقات ديگر، همه فاقد اين نوع قداست هستند؛ هرچند که جانشينان خدا بر روي زمين باشند. آن گونه که از سخنان و ديدگاههاي اخوان فهميده ميشود، حتي «خلفاي راشدين» که از اين دين خدا محافظت کردند تا به دست ما برسد و بر ما است که از سنتهاي آنان تبعيت کنيم، نظريات و ديدگاههاي متفاوتي داشته و از اشتباه در تفسير و استدلالهايشان به دور نبودهاند، بلکه آنها انسانهايي فاقد قداست نبوي هستند. در مورد خاندان رسول اکرم و اصحاب و همسران ايشان نيز گفته ميشود که آنان سزاوار احترام هستند و از عملکرد و جهاد و اخلاص آنان و خدماتشان به رسول خدا و بهرهمندي آنان از علوم وحي دفاع ميکنيم؛ ولي همگي انسانهايي فاقد قداست نبوي هستند.
از ديگر اصول ثابت در انديشه اخوان آن است که حضرت علي ـ (ع) ـ صالحترين و پرهيزکارترين شخص در ميان خلفاي راشدين بود و اين موضوع، يک حقيقت تاريخي ثابتي است که اخوان آن را از خود نقل نميکنند. همچنين در برابر منش فاخر و سخنان و کردار بانو فاطمه زهرا(ع) و زينب و اصل و نسبشان، واکنشي به جز احترام و تکريم نميتوان داشت و سرورمان امام حسن، از نظر اخلاق و دين و علم و نسب، بزرگ و بلندمرتبه بود و امام حسين با شرافت و تقوا زندگي کرد و با شهادت از اين دنيا رخت بربست. ايشان والاترين نمونه در دفاع از دين و شهادت در راه خدا بود.
اخوان المسلمين بر اين باور استوارند که «فقه» و آن چه از اختلاف نظريات و آراي فقهي در ميان مذاهب اسلامي وجود دارد، همگي مسائلي بشري و ساخته و پرداخته ذهن زميني است که فقيهان بزرگوار، تمام زندگي و تلاشهاي فکري خود را با اخلاص و دقت فراوان در راه ايجاد آن فدا کردهاند و در تکامل اين مسير، از تمام پژوهشهاي علمي در لغت و تاريخ و حديث و بحث و نظر بهره بردهاند. اين باور و اصل ثابت در انديشه اخوان، احترام نهادن و بزرگداشت فقيهان و متصديان اين دانش را لازم ميشمرد؛ چه آن که آنان متون اصلي را از نابودي پاس داشتند، ليکن نتيجه تلاش آنها، توليدي بشري و نه رباني است.
باز بودن باب اجتهاد و لزوم باز نگه داشتن آن تا روز قيامت نيز از باورها و اصول ثابت اخوان است؛ ليکن تنها کسي حق تصدي اين منصب را دارد که ابزارهاي لازم را از دانش لغت و تاريخ و درک و شناخت بالا و دقت و انديشه روشن، دارا باشد.
از ديگر اصول ثابت اخوانالمسلمين آن است که تلاشهاي اجتهاديِ پيشوايانِ ديني و فقيهان درباره تاريخي معين و محدودي صورت گرفته و بخشي از فتواها و تفسيرهايي را که در پي داشتهاند ميتوان مختص به زماني خاص دانست و تعميم و استمرار تمام آنها به زمان حاضر درست نيست. بر اين اساس نميتوان همچنان به اين دليل که به ظاهر از ضروريات دين هستند در هر زمان و مکان به آنها پايبند بود. بهترين مثال بر اين گونه فتاوا، آراي ابن تَميمه و ابن قيم درباره لزوم اطاعت از «ولي امر» است که به ابزاري در دست طاغوتان و غاصبان حکومتها براي تداوم سلطه خود و فرزندانشان بر مردم، تبديل شد و به اين بهانه که آنها ولي امر مسلمانان هستند و به نام دين امر و نهي ميکنند و اطاعت از آنان واجب است. در اين زمينه نيز به احاديثي استناد کردند که آنها را مطلق دانسته و به قيود آنها يا آن چه درباره ضعف يا قوت آنها گفته شده، توجهي نکردند. همچنين به بخشي از اين آيه کريمه استناد کردند: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم: ... خدا را اطاعت کنيد و پيامبر و اولياي امر خود را [نيز] اطاعت کنيد...» (نساء/59) در حالي که ادامه آيه، قاعدهاي اصلي را بيان ميکند و آن را معيار در زمان اختلاف است: «پس هرگاه در امري [ديني] اختلافنظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد...» بر اين اساس خداوند و پيامبرش که از سوي خداوند به واسطه وحي قداست خاصي يافته، مرجع اختلافات معرفي شدهاند. و به همين دليل خليفه اول گفت: تا زماني که در بين شما از خداوند اطاعت کردم، از من فرمان بريد.
از آرا و فتاواي مردود در نزد اخوان، سخنان و ديدگاههاي تنگنظرانه و تنشزايي است که درباره شيعيان گفته ميشود و به تفرقه و شکاف ميانجامد. همان ديدگاههايي که گاه آنان را «رافضي»!! و گاه «متبدع» ـ بدعتگذار ـ ميخواند! سيل عظيمي از کتابها در اين زمينه تاليف شده است تا بدانجا که بيشتر اهل سنت گمان کردند آن چه در اين کتابها از افترا و دروغ و مبالغه در دستکاري و بدعتگذاري، به شيعيان نسبت داده شده، همگي حقايق ثابت و غيرقابل انکاري هستند. اما حقيقت آن است که مؤلفان اين گونه کتابها يا کينهتوزاني هستند که خونبهاي عزيزانشان را نتوانستهاند باز بستانند، يا فريبخورده و نادانند و يا فرصتطلبان و سياستمداران سودجوئي هستند که دين خود را ميفروشند تا حاکمان را خشنود سازند و بدتر از همه اينکه ـ از طرف بعضيها! ـ گاه کافران و اهل کتاب، بر شيعيان ترجيح داده ميشوند!
يکي از بدترين جنايات تاريخي، انتساب شيعيان به ابنسبأ است که از لحاظ تاريخي اصولاً ثابت نشده که وجود خارجي داشته يا شخصيتي افسانهاي بوده است تا بهانهاي براي زدن برچسب کفر بر شيعيان باشد. شايسته است در اينجا سخني را از علامه آيتالله محمدحسين کاشفالغطا نقل کنيم: «اما عبدالله بن سبأ که او را به شيعه ميچسبانند و يا شيعيان را به او نسبت ميدهند، در تمام کتابهاي شيعه ملعون شمرده و از او بيزاري جستهاند و کمترين چيزي که در کتابهاي شيعه در حق او گفته شده اين است که عبدالله بن سبأ ملعونتر از آني است که نامش برده شود؛ و لعن و نفرينهاي ديگري از اين قبيل...»
همچنين انديشه اخوان المسلمين بدگويي از همسران پيامبر و بزرگان صحابه و يا ايراد اتهام ستمکاري يا کفر به آنان را از سوي هيچ کسي برنميتابد. نصوص قرآني و رواييِ معتبر بر عدالت آنان و خرسندي و رضايت خداوند از جملگي آنان دلالت دارند و از آن جمله، اين آيه قرآن است: «به راستي خدا هنگامي که مؤمنان زير آن درخت با تو بيعت ميکردند از آنان خشنود شد...» (فتح/18) در آن زمان هزار و چهارصد نفر در زير درخت با پيامبر بيعت کردند. بر همين اساس پس از نام بردن از مهاجران و انصار و تابعانِ آنان گفته ميشود که خداوند از آنان خشنود ميشود (رضيالله عنهم). در آيه ديگري آمده است: «و پيشگامان نخستين از مهاجران و انصار و کساني که با نيکوکاري از آنان پيروي کردند، خدا از ايشان خشنود و آنان [نيز] از او خشنودند...» (توبه/100) اي کاش ميدانستم چگونه افراد ديندار به خود اجازه ميدهند درباره صحابه و همسران پيامبر بد بگويند و به آنان نسبت کفر بدهند و حتي لعن آنان را عبادت بخوانند؟
برخي از مناسک و آداب عبادي در ميان پيروان مذاهب چهارگانه اهل سنت متفاوت است و گاه بين آنها و شيعيان دوازده امامي نيز در اين زمينه اختلافاتي وجود دارد. ولي هيچ فرد با انصافي يافت نميشود مگر آنکه امکان تعبد به يکي از روشها و آداب مذاهب پنجگانه را بپذيرد و جايز نيست که با استناد به تفسيرها و قياسهايي بشري، عبادتکنندگان به روش يکي از مذاهب پنجگانه را خارج از امت اسلامي و کافر بخواهيم، مادامي که در چارچوبي حرکت ميکند که جبرئيل(ع) آن را به پيامبر نشان داد. در حديث آمده است که جبرئيل(ع) در هيأت مردي اعرابي بر پيامبر وارد شد و پرسيد: اي رسول خدا «اسلام» چيست؟ پيامبر فرمود: اسلام شهادت به يگانگيِ خداوند و پيامبريِ من و برپاداريِ نماز و پرداخت زکات و روزهداري ماه رمضان و رفتن به حج خانه خدا در صورت استطاعت است. اعرابي گفت: درست گفتي. سپس پرسيد: «ايمان» چيست؟ پيامبر پاسخ داد: ايمان آن است که به خداوند و فرشتگان و کتابها و پيامبرانش و روز رستاخيز باور داشته باشي و به «قدر» چه خير و چه شر، اعتقاد داشته باشي. اعرابي گفت: درست گفتي و پس از آن پرسيد: «احسان» چيست؟ پيامبر فرمود: احسان پرستش خداوند به صورتي است که گويا او را ميبيني و اگر او را نديدي، بداني که او تو را ميبيند. اعرابي گفت: درست گفتي و سپس پرسيد: «قيامت» چه زمان به پا خواهد شد؟ پيامبر پاسخ داد: پاسخگو چيزي بيشتر از پرسشگر نميداند.
اما در مورد غاليان شيعه، استاد سيدهادي خسروشاهي که خود يکي از مهمترين علماء و مراجع معاصر در فقه جعفري و همچنين فقه اهل سنت است، در تحقيق تحليلي ـ تاريخي خود ميگويد: «توجه به اين مسأله لازم است که دانشمندان شيعه در رد غاليان و لعن و بيزاريجويي از آنان کوتاهي نکردهاند و هيچ فرقي ميان عبدالله بن سبأ ـ بر فرض واقعي بودن اين شخصيت ـ و ديگران وجود ندارد. حتي در تمام کتابهاي کلامي و فقهي شيعه به نجاست غاليان و خروج آنها از دين حکم کردهاند؛ به عنوان نمونه شيخ مفيد (د413هـ) از بزرگترين دانشمندان شيعه در کتاب «تصحيح الاعتقاد» تحت عنوان «غلو» آورده است: غاليانِ به ظاهر مسلمان، افرادي هستند که مقام خداوندي و پيامبري را به اميرمؤمنان و امامان از خاندانِ او نسبت ميدهند و چنان توصيفاتي از مقام و فضيلت آنان در دين و دنيا ميکنند که از حد اعتدال خارج است. اينان گمراهاني کافر هستند که امير مؤمنان حکم قتل آنان را صادر کرد و امامان، آنان را کافر و خارج از اسلام دانستند. البته بايد گفت که اين، باورهاي غلوآميز و افراطگونه فقط مختص برخي از شيعيان جاهل و ناآگاه نيست؛ بلکه افرادي در ميان اهل سنت نيز باورهايي در مورد بزرگانشان دارند که تداعيگر عقايد غاليانه برخي از شيعيان ناآگاه است...» (عبدالله بن سبأ بين الواقع و الخيال، سيدهادي، چاپ قاهره، دارالهدف).با توجه بر اين نکات اخوانالمسلمين به اين مسأله باور قطعي دارند که اختلاف در فروع دين باعث خروج از دين نميشود. معرفت خداوند و پذيرش يگانگي او از اصول دين، و شريعت و فرمانبرداري، از فروع دين هستند و به عبارتي ديگر، اصول دين موضوع «علم کلام» و فروع دين موضوع «علم فقه» است. شهرستاني در کتاب مشهور «الملل و النحل» گفته است: «ماجراي شيعيان تنها به اختلاف در مسأله ولايت و امامت برميگردد و اختلافي در اصول و پايههاي دين وجود ندارد.» به بياني ديگر، اين موضوع اختلافي سياسي است که سرورمان علي ـ(ع)ـ و خلفاي راشدين توانستند آن را مهار کنند و اين اختلاف دوباره در زمان امويان و عباسيان در مبارزه آنها با اهلبيت پيامبر(ص) سر باز کرد و توسعه يافت و جوانب مختلف ديني و فقهي در جهت تقويت رويکرد آنان، شروع به فعاليت کردند. درنتيجه بر اين باوريم اختلافي که آغازي سياسي داشته است، بايد از روش سياسي نيز حل شود؛ نه با اتهامهاي شرعي و خارج کردن گروهي از جرگه امت اسلام. هر گاه که دو ديدگاه مختلف بر مصادر مورد پذيرش و اصول تاريخي غيرقابل انکار استناد کنند، چارهاي از پذيرش هر دوي آنها نيست. از همين جا است که نوآوري و پيشرفت تقويت ميشود و خير و برکت سرزمين و مردم را به دنبال دارد.
از ديگر اصول ثابت در انديشه اخوان آن است که اسلام ميان نژادها و قوميتهاي مختلفي که به دين اسلام ميگروند، وحدت بوجود آورد و همه آنها را جمع کرد و هيچکدام از آنها را نفي و لغو نکرد. خداوند در قرآن ميفرمايد: «و شما را ملتها، و قبيلهها گردانيديم تا با يکديگر شناسايي حاصل کنيد...» (حجرات/13) هدف از اشاره به تنوع قبايل و نژادها در اين آيه شناسايي متقابل و نه دشمني و تحقير يکديگر و يا ترک اصول و ريشهها دانسته شده است.
بنابراين فريادهاي قوميگرايانه و نژادپرستانه عربي و ايراني در ميان ملتهاي مختلف مسلمان، مخالفت با اراده خداوند است. هيچ فضيلتي براي عرب بر عجم نيست، مگر در تقوا و پرهيزکاري. «بخاري» نمونه خوبي در اين زمينه است که اصل و ريشهاش به دورترين مناطق فارسيزبانان برميگردد و مجموعه عظيمي از احاديث را گرد آورد که مرجع عرب و غيرعرب گشت. خداوند در قرآن ميفرمايد: «در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست.» (حجرات/13)
از ديگر باورهاي اصولي و ثابت در انديشه اسلامي اخوانالمسلمين، احترام گذاردن و ارج نهادن به سنتها و آداب و رسوم قبايل و ملتهايي است که به دين اسلام گرويدهاند. البته تا جايي که اين آداب و رسوم با اصول اسلامي مغايرتي نداشته باشند و همعرض اسلام قرار نگيرند. به عنوان نمونه در فرهنگ و انديشه اخواني، زنان با حجاب اسلامي به صورتي که تنها مچ دستان و صورتشان ديده شود، ميتوانند در تمام زمينههاي اجتماعي فعاليت داشته باشند... تا جايي که به تعهدات ديني و عفت و پاکدامني آنها لطمهاي وارد نشود.
اخوانالمسلمين تلاشي براي تحميل نظر خود بر زنان وابسته به گروه از ديگر فرهنگها و مليتها با آداب و رسوم متفاوت، نميکنند و مادامي که آنان از وضعيت سنتي خويش راضي بوده و با دين اسلام مغايرتي نداشته باشد، اخوان المسلمين نيز دخالتي در امور آنها نميکنند؛ هرچند در برخي فرهنگها که چادر يا روبند را براي زنان ميپسندند، زيادهرويهايي نيز ديده ميشود، اما فرهنگ و انديشه اخوان بر اساس عدم اجبار زنان به نوع خاصي از پوشش است. بنابراين، در جهت حفظ اين رويکرد، زنان را به استفاده از چادر يا روبند يا غير آن دعوت نميکنند و جائز بودن باز بودن مچ دستان و صورت، تنها سخن اخوان در اين زمينه است.
البته اخوان المسلمين نخست جمعيتي محدودي بود و در طول زماني که به نيم قرن نميرسد به انديشه و نهضت و فرهنگي ويژه تبديل شد که اکنون مورد بحث ما است. نگارنده ادعاي نظريهپردازي يا رهبري فکري و يا داشتن مقام و درجهاي ـ کوچک يا بزرگ ـ در دانش فقه يا اداره جمعيت اخوان را ندارد و هيچ کدام از اينها جزو تخصص يا فعاليتها يا وظايف او نبوده است؛ بلکه از تجربه شصت ساله خود با سازمان اخوان، در نمايندگيها و کادر اداري جمعيت، در گردانها يا اردوهاي نظامي و اردوگاهها، در تجمعات و تظاهرات و راهپيماييهاي سياسي، در بازداشتگاهها و زندانها، در کارهاي خيريه و خدمات اجتماعي، در سياستگذاريهاي منطقهاي و يا کشوري و بينالمللي و همچنين در اقتصاد و صنعت و تجارت و بانکداري و در تمام زمينههاي فعاليت حرکت اخوان المسلمين سخن ميگويد. فعاليتهاي گسترده اخوان با گرايشي ديني منجر به بازداشت و زنداني شدن ـ و اعدام ـ بسياري از رهبران و فعالان آنها شد و تمام اين ضربهها و زخمها را در مسير دعوت به راه خدا، از پيش ميدانستند و آنها را پذيرفته بودند. از خداوند متعال براي هر آن که به مصايب اين مسير رضايت داد، طلب آرامش ميکنيم و آزادي تمام زندانيان اين راه را خواستاريم. همانا خداوند يگانه است و شايسته ستايش.
بخش دوم ـ
اختلاف شيعيان و اخوان در فروع دين است، نه اصول آن
پس از جستاري که درباره ارتباط انديشه اخوان با شيعه نگاشتم، نامههاي فراواني دريافت کردم که پرسشي شگفت را مطرح ميکردند: دفتر ارشاد ـ کميتة مرکزي سازمان ـ بر روش و اقدام شما اعتراض کرده است... و آيا اين موضوع، آغاز رويارويي شما با اعضا دفتر ارشاد است؟ پاسخ من به آنها چنين است:
اين سخن درست نيست؛ زيرا همانگونه که گفتم من تنها سطري در دايرةالمعارفي هستم که نامش اخوان المسلمين است و تصميمات دفتر ارشاد به رياست «مرشد عام»، بيانگر راه و گرايش تمام افرادي است که به اين جمعيت وابستهاند. اين مسأله به آن معنا نيست که نبايد ميان ديدگاه من و يا اعضاي ديگر اخوان با ديدگاه هر يک از اعضاي دفتر ارشاد، اختلافي وجود نداشته باشد. لازم است بر عبارت «اعضاي دفتر ارشاد» تأکيد کنم؛ زيرا من تنها از سوي يک نفر مورد اعتراض قرار گرفتم. و البته گروهي هم عقيده من و گروهي مخالف هستند. جمعيت اخوان از امکانات عظيم علمي و فقهي و تخصص در همه زمينهها برخوردار است و حکيمانه نيست که بخشي را سرکوب و ساکت کنيم؛ ليکن رهبري جمعيت ميتواند اين گرايشهاي متفاوت را هدايت کند. منظور از رهبري، دفتر ارشاد به رياست مرشد عام، و نه تکتک اعضاي آن است.
اخوان و رابطه آنها با شيعيان
مطلب خود را خطاب به افرادي که نميفهمند يا بهتر بگويم نميخواهند بفهمند تکرار ميکنم تا متهم به نظريهپردازي نشوم: گستردگي جغرافيايي انديشه اخوانالمسلمين و ميزان ارتباطات اعتقادي و سياسي آنان با شيعيان، بيش از آن که تحت تأثير موانع جغرافيايي باشد، از افت و خيزهاي تاريخي تبعيت ميکند؛ چه آن که پيروان مذاهب شيعي در داخل محيط جغرافيايي امت اسلامي رشد کرده و زيستهاند و همچنان درون آن قرار دارند. همچنين بايد اضافه کنم طبق اصول ثابت در باورهاي اخوان که با آنها بزرگ شدهام، «الله» پروردگار پاک و مقدس جهان است و با ارسال وحي در قالب کلامي مقدس بر سرورمان حضرت رسول اکرم(ص) از قداست خويش به ايشان بخشيد و به جز اين دو، هر چه بر روي زمين قرار دارد، از فرزندان آدم و مخلوقات ديگر، همه فاقد آن نوع قداست هستند. و ميدانيم که آرا و ديدگاههاي خلفاي راشدين نيز با يکديگر تفاوت داشته و از خطا و اشتباه مصون نبودهاند.
از ديگر باورهاي اساسي و ثابت اخوان که در طول همراهيام با جمعيت، با اين باورها رشد يافته و شخصيتم شکل گرفته، آن است که علي(ع) صالحتر و پرهيزکارتر از معاويهاي بود که خلافت را غصب کرد و سپس مسلمانان را بازيچه دست خود نمود و تملک خويش را براي وارثان فاسدش بر جاي گذاشت. اين موارد، حقايقي تاريخي هستند که فقط توسط اخوانالمسلمين نقل نميشوند. همچنين اخوان بر اين باور استوارند که فقه و اختلافات کوچک و بزرگ فقهي در ميان مذاهب، همگي محصولي بشري بوده و البته احترام متصديان اين دانش، ضروري و لازم است.باز بودن باب اجتهاد و لزوم باز نگه داشتن آن تا روز قيامت نيز از باورها و اصول ثابت اخوان است و تلاشهاي اجتهادي پيشوايان ديني و فقيهان در دوره تاريخي معين و محدودي صورت گرفته که فتاوا و تفسيرهايي را در پي داشتهاند که مختص آن زمان بودهاند و نميتوان همة آنها را در زمان حال نيز تعميم داد و پيگرفت. بهترين نمونه بر اين گونه فتاوا، آراي ابن تميمه و ابن قيم در ضرورت اطاعت از ولي امر است که به ابزاري در دست طاغوت و غاصبان حکومت تبديل شد تا خود و فرزندانشان را ولي امر مسلمانان بخوانند.
از آرا و فتاواي مردود نزد اخوان، اتهام تعصب و خيرهسري و تنگنظري به شيعيان و توصيف آنان به «رافضي» (از دين برگشته) است. در اين زمينه کتابهاي فراواني نوشته شده و به دروغ نسبتهايي به آنان داده شده است تا جايي که بيشتر اهل سنت گمان کردند آن چه در اين کتابها از افترا و دروغ و مبالغه در دستکاري و بدعتگذاري، به شيعيان نسبت داده شده، همگي حقايق ثابت و غيرقابل انکاري هستند. در حالي که نويسنده يا ناشر اين گونه کتابها يا کينهتوزاني هستند که بر ستاندن خونبهاي عزيزانشان ناتوانند يا فريب خورده و نادانند، يا فرصتطلبان و سياستمداران سود طلبي هستند که دين خود را ميفروشند تا سلطان! را خشنوند سازند.
همچنين انديشه اخوان، بدگويي از همسران پيامبر و بزرگان صحابه و يا ايراد اتهام ستمکاري يا کفر به آنان را برنميتابد. نصوص قرآني و روايي معتبر برعدالت آنان و خرسندي و رضايت خداوند از آنان دلالت دارند و از آن جمله، اين آيه قرآن است: «به راستي خدا هنگامي که مؤمنان زير آن درخت با تو بيعت ميکردند از آنان خشنود شد...» (فتح/18)
همچنين اخوانالمسلمين باور قطعي دارند که اختلاف در فروع دين باعث خروج از دين نميشود و مسأله اساسي در تشيع به اختلاف در مسأله ولايت و امامت برميگردد و به اصول و پايههاي دين ارتباطي ندارد. به عبارتي ديگر موضوع اختلاف، يک امر سياسي است.
سخن من در اينجا درباره ايده تهاجم فکري نيست که گروهي با نام خويش خوانده و فريبنده سلفي (اصولگرايي) به آن ميپردازند. اين نام شايسته آنان نيست که انديشهاي ظاهرنگر و سطحي و غلوآميز و گزينشي را ترويج ميکنند. تلاش صاحبان انديشه سلفي در کنار شرايط مساعدي که براي آنان فراهم شد و مجالهاي سخنراني و منابع مالي که جهت چاپ کتابهايشان در اختيارشان قرار گرفت، آنان را در مقابله با جريان معتدل اخوانالمسلمين که تمام انديشههاي تعصبآميز و زيادهخواه را از جلوي راه خود برکنار کرده بود، توانا ساخت و اين مهاجمان، رمهوار در مسيري حرکت کردند که گويا خط توحيد و عقيده نام گرفت!در واقع اخوانالمسلمين، نه براساس ظاهر اين نامگذاري، بلکه همگام با مضمون آن و در راه علماء و پيشوايان پرهيزکار پيشين حرکت ميکند. آنان به باطن و نه فقط ظاهر اهميت ميدادند و برهمين اساس، همگان را جذب کرده و هيچ کس را دفع نکردند؛ همه مسلمان دانستند و کسي را تکفير نکردند؛ همواره آسان گرفتند و سختگيري نکردند؛ همه جا بذر دوستي کاشتند و کينه و بيزاري را به دل راه ندادند؛ با همگان نرمخو بودند و تندي روا ندانستند.
اما آنان که به زور نام «سلفي» را مصادره کرده و بهخويش چسباندهاند، دينگرايان تازهکاري هستند که ميخواهند نشان دهند هرکدام به شيوهاي متفاوت خوانده و شنيدهاند و غير خود را با ترشرويي به باد انتقاد بگيرند. با اين حال نميدانند که آن چه شنيده و خوانده و ديدهاند تنها يک انديشه و فکر بوده که ذهنشان را پر کرده و مجالي براي شنيدن رأي مخالف و حقايق پنهان مانده ديگري قرار نداده است. آنان همواره سخن رهبر يا سرور خود را تکرار ميکنند که عقلشان را تهي ساخته و جاي آن را با تخم کينه و بيزاري، و تعصب و زيادهخواهي و غلو سطحي نگري و کوري انديشه و دريافت پوسته علم و معرفت، پرکرده است.اظهارات پيشين من درباره اختلاف ميان اهل سنت و شيعيان دوازده امامي و اختصاص آن به فروع و نه اصول دين، واکنش تند اين گروه سطحينگر و زيادهخواه را در پي داشت و مرا با نوشتهها و سخنرانيهايشان مورد آماج حملات خود قرار دادند.
هيچ کدام پيش از اظهارات کم عمق و سطحي خويش، از خود يا بزرگانشان نپرسيدند و يا در کتابهاي پيشوايان فقهي گذشته جستجو نکردند تا تفاوت اصول و فروع دين را بدانند.
انتهای پیام