( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: الف) امام على(عليه‎السلام) هنگامى که مالک اشتر را به فرماندارى مصر منصوب نمودند، در نامه‎اى خطاب به وى، آشفتگى دوران پيش از حکومت خود را چنين توصيف کردند: «فان هذا الدين قد کان اسيراً فى ايدى الاشرار، يعمل فيه بالهوى و تطلب به الدنيا»(1)؛ همانا اين دين در دست بدکاران اسير گشته بود، با نام دين به هواپرستى پرداخته و دنياى خود را به دست مى‎آوردند.

ب) امام علي(عليه‎السلام) در جايى ديگر، بدون آن که به فرد خاصى تصريح نمايند، رفتار برخى را به افشاندن بذر گناه تشبيه مى‎کنند و مى‎فرمايند: «زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبور»(2)؛ کسانى که تخم گناه افشاندند و با آب فريب، آبيارى کردند و محصول آن را که جز عذاب و بدبختى نبود، برداشتند.

ج) يکى ديگر از انتقادهاى کلى امام اين است که آنها، منافقان را با آن که مى‎شناختند، به حکومت و ولايت مى‎گماشتند: «ثم بقوا بعده، فتقربوا الى ائمة الضلالة و الدعاة الى النار بالزور و البهتان، فولّوهم الاعمال و جعلوهم حکاماً على رقاب الناس، فأکلوا بهم الدنيا»(3)؛ آنان ـ منافقان ـ پس از پيامبر(صلى الله عليه و آله) باقى ماندند و به پيشوايان گمراهى و دعوت کنندگان به آتش با دروغ و تهمت نزديک شده، پس به آنان ولايت و حکومت بخشيدند و بر گردن مردم سوار گرديدند و به وسيله آنان به دنيا رسيدند.
آرى، از آنچه آسمان بر آن سايه افکنده، فدک در دست ما بود که مردم بر آن بخل ورزيده و مردمى ديگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند و بهترين داور خداست. مرا با فدک و غير فدک چه کار؟

د) امام على(عليه‎السلام) در جواب پرسش شخصى از طايفه بنى اسد که از وى پرسيد: چگونه شما را که از همه سزاوارتر بوديد از مقام خلافت کنار زدند؟؛ فرمود: «اما الاستبداد علينا بهذا المقام و نحن الاعلون نسباً و الاشدّون برسول الله(صلى الله عليه و آله) نوطاً، فانها کانت اثرة شحّت عنها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرين»(4)؛ آن ظلم و خودکامگى که نسبت به خلافت بر ما تحميل شد، در حالى که ما را نسب برتر و پيوند خويشاوندى با رسول الله(صلى الله عليه و آله) استوارتر بود، جز خودخواهى و انحصارطلبى چيز ديگرى نبود که گروهى بخيلانه بر کرسى خلافت نشستند و گروهى سخاوتمندانه از آن دست کشيدند.

هـ) امام على(عليه‎السلام) در نامه‎اى به عثمان بن حنيف به داستان غصب فدک اشاره مى‎کند و مى‎نويسد: «بلى، کانت فى ايدينا فدک من کل ما اظلته السماء، فشحّت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرين و نعم الحکم الله»(5)؛ آرى، از آنچه آسمان بر آن سايه افکنده، فدک در دست ما بود که مردم بر آن بخل ورزيده و مردمى ديگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند و بهترين داور خداست. مرا با فدک و غير فدک چه کار؟

و) امام على(عليه‎السلام) در نامه‎اى به مردم مصر در خصوص علت بيعت با خلفا مى‎نويسد: «فامسکت يدى، حتى رأيت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام، يدعون الى محق دين محمد(صلى الله عليه و آله) فخشيت إن لم انصر الاسلام و اهله ان ارى فيه ثلماً او هدماً، تکون المصيبة به علىّ اعظم من فوت ولايتکم التى انما هى متاع ايام قلائل»(6)؛ از پذيرش خلافت امساک کردم تا آنگاه که ديدم گروهى از اسلام بازگشته، مى‎خواهند دين محمد(صلى الله عليه و آله) را نابود سازند. پس ترسيدم که اگر اسلام و طرفدارانش را يارى نکنم، رخنه‎اى در آن ببينم يا شاهد نابودى آن باشم که در اين صورت مصيبت آن بر من سخت‎تر از رها کردن حکومت بر شماست که کالاى چند روز دنياست.
از پذيرش خلافت امساک کردم تا آنگاه که ديدم گروهى از اسلام بازگشته، مى‎خواهند دين محمد(صلى الله عليه و آله) را نابود سازند. پس ترسيدم که اگر اسلام و طرفدارانش را يارى نکنم، رخنه‎اى در آن ببينم يا شاهد نابودى آن باشم که در اين صورت مصيبت آن بر من سخت‎تر از رها کردن حکومت بر شماست که کالاى چند روز دنياست.

ز) در سال چهلم هجرى امام على(عليه‎السلام) دستور دادند تا براى روشن شدن وقايع تاريخى، مجموعه‎اى از آن مطالب افشاگرانه از زبان ايشان نوشته شود. در فرازهايى از آن نوشته‎ها، امام (عليه‎السلام) به غصب حق خود و پايين آوردن منزلت بلند ايشان توسط قريش اعتراض مى‎کنند و مى‎فرمايند: «اللهم انّى استعديک على قريش و من اعانهم! فانهم قطعوا رحمى و صغّروا عظيم منزلتى و اجمعوا على منازعتى امراً هو لى»(7)؛ بار خدايا! از قريش و از تمامى کسانى که يارى‎شان کردند به پيشگاه تو شکايت مى‎کنم زيرا قريش پيوند خويشاوندى مرا قطع کردند و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند و در غصب حق من با يکديگر هم داستان شدند.

ح) امام على(عليه‎السلام) در جايى ديگر، از گمراهى گروهى و هدايت و يقين خود ياد مى‎کنند و مى‎فرمايند: «و انّى من ضلالهم الذى هم فيه و الهدى الذى انا عليه لعلى بصيرة من نفسى و يقين من ربى»(8)؛ من به گمراهى آنان و هدايت خود که بر آن استوارم، آگاهم و از طرف پروردگارم به يقين رسيده‎ام.

ط) امام على(عليه‎السلام) از فضاى اجتماعى و سياسى دوران خلافت خود که متأثر از دوران گذشته است چنين انتقاد مى‎کنند: «واعلموا ـ رحمکم الله ـ انکم فى زمان القائل فيه بالحق قليل و اللّسان عن الصدق کليل و اللازم للحق ذليل. اهله معتکفون على العصيان، مصطلحون على الادهان»(9)؛ خدا شما را رحمت کند، بدانيد که شما در روزگارى هستيد که گوينده حق اندک، زبان از راستگويى عاجز و حق‎طلبان بى ارزشند و مردم گرفتار گناه و به سازشکارى هم داستان شده‎اند.

پي‎نوشت‎ها:

1- نهج البلاغه، نامه 53، بخش 70 ـ 71.

2- همان، خطبه 2، بخش 12.

3- همان، خطبه 210، بخش 6 ـ 7.

4- همان، خطبه 162، بخش 1 ـ 2.

5- همان، نامه 45، بخش 7 ـ 8.

6- همان، نامه 62، بخش 3 ـ 5.

7- همان، خطبه 172، بخش 4.

8- همان، خطبه 62، بخش 8.

9- همان، خطبه 233، بخش 2.
 

برگرفته از کتاب روابط امام علي(عليه‎السلام) و خلفا به روايت نهج البلاغه؛ حسين رجبي، سيدمهدي موسوي کاشمري، احمد رهدار .

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر