(
امتیاز از
)
هر که با او در افتاد، ور افتاد
صدای شیعه: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اى حذیفه ، حجت خدا بر شما پس از من على بن ابى طالب است ، کفر به او کفر به خدا، شریک ساختن براى او شرک به خدا، شک در او شک در خدا، انحراف از او و طعن زدن به او انحراف از خدا و طعن در او، و انکار او انکار خداست .( بحارالانوار 38/97)
همچنین ام سلمه به حسن بصرى فرمود: تو را حدیثى گویم که دو گوشم از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیده وگرنه کر شوند، و چشمانم دیده وگرنه کور شوند، و قلبم را فرا گرفته وگرنه خداوند بر آن مهر (نافهمى) زند، و زبانم را لال کند اگر از رسول خدا صلى الله علیه و آله نشنیده باشم که به على بن ابى طالب علیه السلام مى فرمود: اى على، هیچ بنده اى در قیامت خدا را با انکار ولایت تو دیدار نکند جز آنکه او را با پرستش بت و صنم دیدار کند.( بحارالانوار 38/101)
سرنوشت کتمان حقیقت
روزى سوارانى که شمشیر حمایل داشتند و روپوش بر صورت و تازه از راه رسیده بودند، با امام على علیهالسلام روبرو شدند و گفتند: السلام علیک یا امیرالمۆمنین و رحمة الله و برکاته! السلام علیک یا مولانا !
امام على علیهالسلام پس از جواب سلام فرمودند: در اینجا از اصحاب رسول خدا چه کسانى هستند؟ پس دوازده تن از آنها برخاستند و شهادت دادند که از رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم شنیدند که مى فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه ... پس از آن حضرت به انس بن مالک و براء بن عازب که از اداى شهادت خوددارى کرده بودند، فرمود: چه چیز مانع شد از این که شما برخیزید و شهادت دهید؟ زیرا شما نیز آنچه را که این گروه شنیده اند، شنیده اید.
سپس فرمود: بارخدایا اگر این دو نفر به علت عناد و دشمنى، این حقیقت را کتمان کرده اند، آنها را به سزاى اعمالشان برسان و آنها را مبتلا کن .
پس از مدتى براء بن عازب نابینا شد و پس از نابینا شدن هنگامى که راه منزل خود را گم مى کرد و از مردم سۆال مى کرد با خود مى گفت : کسى که گرفتار نفرین شده چگونه راه به مقصود را در مى یابد؟
انس بن مالک نیز مبتلا به برص شد و گفته شده است هنگامى که امام على علیه السلام طلب گواهى دائر به گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود، نامبرده بهانه آورد که مبتلا به برص فراموشى شده است . و امام على علیه السلام فرمود: بارخدایا اگر دروغ مى گوید او را مبتلا به برص سفیدى کن که دستار او آنرا مخفى نسازد. پس چهره او دچار برص شد و پیوسته خرقه بر چهره خود مى افکند.( الغدیر، ج 2، ص 50)
سرانجام تکذیب ولیّ
ابى عمرو نقل مى کند که روزى امام على علیه السلام در میدانی از مردى درباره حدیثى پرسش کرد؟
آن مرد او را تکذیب نمود. امام علیه السلام فرمود: مرا تکذیب کردى ؟
گفت : تو را تکذیب نکردم .
پس امام على علیه السلام فرمود: از خدا مى خواهم اگر مرا تکذیب کردى ، چشم تو را کور کند، آن مرد گفت : این را از خدا بخواه . در این هنگام امام علیه السلام او را نفرین کرد و نتیجه آن مرد از آنجا بیرون نرفته بود که چشمش نابینا شد.( الغدیر، ج 2، ص 57)
امام علی
گرز آتشین
علامه طباطبایى (صاحب تفسیر المیزان) نقل کرد: استاد ما، عارف برجسته، حاج میرزا على آقا قاضى مىگفت:
در نجف اشرف در نزدیکى منزل ما، مادر یکى از دخترهاى افندى ها (سنى هاى دولت عثمانى) فوت کرد. این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و ناله مى کرد و عمیقا ناراحت بود، و با تشیع کنندگان تا کنار قبر مادرش آمد و آن قدر گریه و ناله کرد که همه حاضران به گریه افتادند.
هنگامى که جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد مى زد: من از مادرم جدا نمى شوم .
هر چه خواستند او را آرام کنند، مۆثر واقع نشد. دیدند اگر بخواهند با اجبار، دختر را از مادر جدا کنند ممکن است جانش به خطر بیفتد، سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم در کنار پیکر مادر، در قبر بماند، ولى روى قبر را با خاک نپوشانند، بلکه با تخته بپوشانند، و دریچه اى بگذارند تا دختر نمیرد، و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید.
دختر در شب اول قبر، کنار مادر خوابید، فرداى آن شب آمدند و سرپوش را برداشتند، تا ببینند بر سر دختر چه آمده است ؟
دیدند تمام موهاى سر او، سفید است .
پرسیدند: چرا این طورى شده اى ؟
در پاسخ گفت : شب کنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و یک شخص محترمى هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سۆال از عقاید مادرم شدند، و او جواب مى داد، سۆال از توحید نمودند، جواب درست داد، سۆال از نبوت نمودند، جواب درست داد که پیامبر من ، محمد بن عبدالله است تا این که پرسیدند: امام تو کیست ؟.
آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود، گفت : « لست لها بامام ؛ من امام او نیستم ». (آن مرد محترم، امام على علیه السلام بود).
در این هنگام ، آن دو فرشته ، چنان گرزى بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوى آسمان زبانه کشید، من بر اثر وحشت و ترس زیاد، به این وضع که مى بینید (که موهاى سرم سفید شده) درآمدم .
مرحوم قاضى مى فرمود: تمام افراد طایفه آن دختر در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تاثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق مى کرد) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع گروید.(معادشناسى علامه سیدمحمدحسین تهرانى، ج 3، ص 110)
آری، راز و رمز دشمنی با امیرمومنان امام علی علیه السلام همان است که پیام آور وحی بارها به آن اشاره فرمود و آن وجودِ ملکوتی را معیار و ملاک ایمان انسانها قرار داد.
ابوالفضل صالح صدر
منابع:
داستانهایى از امام على علیه السلام ؛ حمید خرّمى.
320 داستان از معجزات و کرامات امام على علیه السلام ؛ عباس عزیزى.
داستانهاى الغدیر، تجلى امیر مۆ منان على علیه السلام ؛ سیدرضا باقریان موحد.
انتهای پیام