(
امتیاز از
)
اصول تغذيه در سيره پيامبر اعظم
صدای شیعه:
محمدرضا جبارى 1
چکيده
تغذيه از نيازهاى اجتنابناپذير هر موجود زندهاى است و انسان نيز از اين قانون، مستثنا نيست. از اين روآگاهى از روش و شيوه بزرگان دين در اين زمينه، شايان توجه و تأمل است. نوشتار حاضر درصدد پاسخگويىبه چند پرسش محورى و مهم دربارة تغذيه، بر اساس سيرة پيامبر اعظم… است.پرسشهايى چون چرايى تغذيه، نوع غذا، تنوع و مقدار آن، زمان تغذيه، همراهى با ديگران در تغذيه وبالاخره چگونگى انجام تغذيه.
در سيرة نبوى… غذا خوردن با هدف کسب توان براى طاعت و عبادت بوده است.غذاهاى آن حضرت، ويژگىهايى چون حلال بودن، تنوع، سادگى، مضرّ نبودن و سودمندى را داشته است.آن حضرت از صرف بيش از يک نوع غذا در يک وعده ـ به منظور زهد ـ پرهيز داشته، مقدار غذاىمصرفىاش نيز در حد نياز بدن بوده است. وقت غذاى حضرت، هنگام گرسنگى بوده و اصرار بر صرف غذا بههمراه ديگران داشته است. نيز آن حضرت در شروع و پايان صرف غذا نام خدا را بر زبان جارى و در اينزمينه، آداب خاص ديگرى را رعايت مىفرمود.
واژگان کليدى: سيرة نبوى…، تغذيه، خوردن و آشاميدن.
مقدمه
خوردن و آشاميدن از لوازم اصلى استمرار حيات مادى انسان است و بدون آن، هيچ انسانى قادر به انجام تکاليفاساسى خويش و حرکت در مسير کماليابى نخواهد شد. جسم انسان، همچون مرکبى است که روح را حمل مىکند واختلال در کار اين مرکب، اختلال در کار روح پديد مىآورد. اين حقيقت، اقتضاى آن داشته که حتى برترين موجوداتنظام هستى، يعنى انبيا و اولياى الهى نيز وجود را بىنياز از خوردن و آشاميدن ندانند و با بهرهگيرى از شيوههاى صحيحو در عين حال ضرورى، لوازم استمرار حيات و حرکت جسم خويش را فراهم کرده و آن را در خدمت روح بلندشانقرار دهند.
با توجه به آنچه گفته شد، در اين نوشتار به بررسى روايات حاکى از سيره نبوى در اين باره مىپردازيم. مجموعاطلاعات موجود در اين زمينه، در حقيقت پاسخ به اين سؤالهاست که پيامبر اکرم… چرا، چه نوع،چند نوع، به چه ميزان، چه هنگام، تنها يا با ديگران، و چگونه مىخورد و مىآشاميد.
1. چـرا؟
سخن از چرايى خوردن و آشاميدن در سيره نبوى…، منطقاً بايد پيش از ديگر مسائل مربوط به سيرهآن حضرت در خوردن و آشاميدن، مورد توجه قرار گيرد. اينکه چرا انسان به خوردن و آشاميدن رو آورده، پرسشىاست که پاسخ آن ابتدا بديهى مىنمايد، زيرا به محض طرح چنين پرسشى، اين پاسخ به ذهن مىرسد که خوردن وآشاميدن لازمه طبيعى زندگى بشر و زنده ماندن اوست. اين سخن در عين درستى، تمام پاسخ نيست، زيرا فلسفهخوردن و آشاميدن در نگاه اولياى دين، صِرف تأمين نيازهاى جسمانى نيست، بلکه مسئلهاى مهمتر و برتر مطرحاست. طبق اين ديدگاه، جسم، نقش آلى و ابزارى براى حقيقت انسان، يعنى روح او دارد، از اين رو براى اينکه روحبتواند مسير کماليابى خود را طى کند بايد نيازهاى جسم به عنوان مرکب و ابزار روح، تأمين شود. بر اساس ديدگاهاول، انسان و حيوان مشترک و همسان مىشوند، اما در اين نگاه، انسان در تأمين نيازهاى جسم در پى تأمين هدفى بسوالاست. در برخى روايات به نقش ابزارى خوردن در راستاى عبادت و انجام فرائض و تکاليف اشاره شده است. درروايتى، از پيامبر اکرم… چنين نقل شده است که به خداوند عرضه داشت:
در نان به ما برکت عطا کن، و بين ما و نان جدايى ميفکن، چرا که اگر نان نباشد قادر به اداى نماز و گرفتن روزه و انجام فرايضپروردگارمان نخواهيم بود.2
و در روايت امام صادق(عليه السلام) نيز آمده است:
بنيان جسم بر نان نهاده شده است.3
بنا بر روايتى ديگر، هنگامى که مردى از ابوذر درباره برترين اعمال پس از ايمان پرسش کرد وى پاسخ داد: «نماز وخوردن نان!» و هنگامى که آن مرد با شگفتى به ابوذر نگريست، وى ادامه داد: «اگر نان نباشد خداوند عبادت نمىشود».و مراد ابوذر اين بود که انسان براى کسب توانايى انجام عبادت بايد از نان بهره ببرد.4
با توجه به اين گونه روايات، هدف انسان مؤمن از خوردن غذا، آمادهسازى جسم براى انجام تکاليف عبادى وفرايض دينى است، و ـ چنان که گذشت ـ اين نوع نگاه به خوردن، به مراتب والاتر از نگاه طبيعى به آن است.
2. چه نوع؟
پرسش ديگر درباره سيره نبوى… در خوردن و آشاميدن، مربوط به نوع غذاى آن حضرت است. بنابرروايات سيره مىتوان ويژگىهايى را در مورد غذاى پيامبر اکرم… استنباط کرد که عبارتاند از:
حلال بودن
از مهمترين اين ويژگىها حلال بودن غذاست. طبيعى است پيامبر اکرم… با توجه به جايگاههدايتىاش در ميان انسانها، بارزترين مصداق براى رعايت اين اصل است. در برخى روايات آمده است که آنحضرت آنچه را خداوند برايش حلال کرده بود به همراه خانواده و خدمتکار تناول مىکرد.5
تنوع
ويژگى ديگر در غذاهاى پيامبر اکرم… آن بود که اصرار بر نوع خاص و برجستهاى از غذاها نداشت وغذايى، همچون غذاى متعارف همه مردم را مصرف مىکرد، و در اين ميان، به سادهترين نوع آن قناعت مىکرد و بر آنشاکر بود. بنا به نقل طبرسى، آن حضرت گونههاى مختلف از غذاها را مصرف مىکرد.6 معناى اين سخنمىتواند آن باشد که حضرت اصرار بر نوع خاصى از غذاها نداشت و در اين زمينه، تکلف نمىورزيد و در صورتدسترسى به غذاهاى نافع، براى تأمين نياز جسم از آنها بهره مىبرد.
سادگى
در بيشتر موارد، آن حضرت نان جو، با آرد سبوسدار، و در حدّ عدم سيرى مصرف مىکرد. در برخى روايات، از نانجو به عنوان غذاى انبيا ياد شده است. به عنوان نمونه در روايتى، به نقل از امام رضا(عليه السلام) چنين مىخوانيم:
هيچ پيامبرى نبوده جز آن که مردم را به خوردن [نان] جو فرا خوانده و براى آن، برکت طلبيده است. و [اين غذا] در هيچشکمى داخل نشده جز آن که بيمارى را از ميان برداشته است. و اين، غذاى پيامبران است و طعام نيکان. و خداوند ابا کرده ازاينکه غذاى انبيا را چيزى غير از جو قرار دهد.7
از ديگر روايات مربوط به سادگى غذاى پيامبر…، روايت قتاده است. وى گويد: ما گاه نزد انس بنمالک مىرفتيم و مىديديم که خدمتکار او مشغول پختن نان بود. روزى انس در همين حال، رو به ما کرده، گفت: [از ايننانها] بخوريد، اما نسبت به پيامبر، من سراغ ندارم که حضرت نان با آرد الک کرده و بدون سبوس، و گوشت گوسفندکباب شده مصرف کرده باشد.8
خورشِ غذاى پيامبر… نيز معمولاً بسيار ساده بود. بنا به نقل کلينى از امام صادق(عليه السلام)، روزىپيامبر اکرم… به حجره امسلمه وارد شد. امسلمه قطعه نانى نزد حضرت آورد. پيامبر فرمودند: آياخورش نيز دارى؟ گفت: خير يا رسول الله، جز سرکه ندارم. فرمود: سرکه خوب خورشى است، و خانهاى که سرکه درآن هست بىچيز نيست.9
مضرّ نبودن
ويژگى مهم ديگر در غذاهاى مورد استفاده پيامبر اکرم…، مضرّ نبودن است. از نظر آن حضرت،گذشته از مفيد و نافع بودن، يک غذا ـ که در ادامه، به آن خواهيم پرداخت ـ مىبايست فاقد آثار منفى بر بدن باشد. بهعنوان مثال، بنا به نقل کلينى از امام صادق(عليه السلام)، و آن حضرت از اميرالمؤمنين(عليه السلام)، هنگامى که براى پيامبراکرم… غذاى داغى آوردند، فرمود:
آن را بگذاريد تا سرد شود، خداوند آتش را غذاى ما قرار نداده و برکت در غذاى غير داغ است.10
بنا بر بعضى روايات، آن حضرت از خوردن برخى غذاها يا گياهان که بوى آنها در دهان مىماند نيز اجتناب مىکرد.البته اين پرهيز، ناشى از آثار خانوادگى يا اجتماعى بقاى بوى اين غذاها در دهان بود و نه به سبب ضرر آن براى بدن.بنا به نقل طبرسى، پيامبر اکرم… سير، پياز، تره و عسلى که مغافير11 در آن بود تناولنمىکرد، زيرا بوى آنها در دهان مىماند.12
سودمندى
ويژگى ديگر غذاهاى مورد استفاده پيامبر اکرم…، ميزان نافع بودن غذا براى بدن بود. بنا بر روايتى کهپيش از اين گذشت، حضرت سادگى را در مجموع زندگى و از جمله تغذيه، رعايت مىکرد، اما اين، منافات با توجه بهسودمندى غذاها ندارد و در مواردى که گشايش اقتصادى براى مسلمانان و خود حضرت پديد مىآمد با تنوعبخشىبه غذاى خود و خانواده، از غذاهاى سودمند بهره مىبرد. در برخى روايات، ضمن اشاره به اين موارد، از زبانپيامبر… و ديگر معصومان(عليهم السلام) فوايدى براى برخى غذاها بيان شده است. مجموع اينروايات، حکايت از آن دارند که پيامبر اکرم … به علت اتصال به منبع علم الهى و آگاهى از خواصغذاها، نافعترين آنها را براى بدن ـ در صورت دسترسى به آنها ـ بر مىگزيده، ضمن آنکه در ميزان مصرف نيزاصول سلامت را رعايت مىکرد.
در روايتى که پيش از اين از امام رضا(عليه السلام) نقل کرديم، به خاصيت درمانى نان جو اشاره شد.13 به جزآن، در برخى روايات، امام صادق(عليه السلام) شير، سرکه، روغن و سويق (نوعى حليم از گندم يا جو، و شکر و خرما) راغذاى پيامبران، و گوشت و شير را، شورباى (آبگوشت) آنان معرفى کرده است.14
همچنين گفته شده است که محبوبترين غذاها نزد پيامبر اکرم… گوشت بود و مىفرمود:«گوشت موجب افزونى قوه شنوايى و بينايى مىشود». و در کلامى ديگر فرمود:
گوشت، سرآمد غذاها در دنيا و آخرت است و اگر از خدايم مىخواستم که هر روز مرا با آن اطعام کند چنينمىکرد.15
آن حضرت گوشت را گاه به صورت پخته [با آب] و گاه به صورت کباب، همراه نان مصرف مىکرد.16
بنا به نقل طبرسى، پيامبر اکرم … تگرگ را جمع کرده و تناول مىکرد و مىفرمود: اين موجبنابودى عوامل فساد دندانها مىشود.17
نيز از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است که پيامبر اکرم… در صورت دسترسى به شيرينىجاتبا آن افطار مىکرد، و اگر بدان دسترسى نداشت با آب گرم افطار مىکرد و مىفرمود:
اين باعث پاکسازى کبد و معده، و موجب خوشبو شدن بوى دهان، و سبب تقويت دندانها و چشم، و عامل تيزى بينايىمىشود؛ و گناهان را مىشويد و عروق تحريک شده را ساکن، و تلخى غالب را از بين مىبرد و بلغم را قطع مىکند و حرارت را ازمعده فرو نشانده و سردرد را زايل مىکند.18
گفتنى است، تأثير افطار با آب ولرم در شسته شدن گناهان مىتواند به لحاظ فضيلتى باشد که شخص روزهدار در اثرگرسنگى و سپس افطار با نوشيدنى سادهاى چون آب به دست مىآورد.
پيامبر اکرم… عسل را بسيار دوست داشت و خوردن آن را همراه با قرائت آياتى از قرآن و جويدنکُندر موجب زوال بلغم مىدانست.19
پيامبر اکرم… مطلوبيت بعضى غذاها را گاه با تعبير «طيّب» تأييد مىکرد. به عنوان مثال، هنگامىکه يکى از اصحاب حضرت فالودهاى به ايشان هديه کرد و حضرت قدرى تناول کردند، پرسيدند: «اى ابا عبدالله، اينرا از چه چيزى فراهم کردهاى؟» عرض کرد: پدر و مادرم فدايت، روغن و عسل را در ظرفى سنگى ريخته، با آتش تفتمىدهيم و سپس مغز گندم را آسياب کرده و با آن مخلوط مىکنيم تا به خوبى با هم عجين شوند و چنين چيزى فراهمآيد. حضرت فرمود: «اين غذايى نيکو و گواراست».20
3. چن ـ د ن ـ وع؟
روح سادهزيستى در پيامبر اکرم… مانع از آن بود که بر سر سفره غذاى آن حضرت بيش از يک نوعغذا يافت شود. علت اين امر در روايت صحيحة کلينى از امام صادق(عليه السلام) بيان شده است. بنا بر اين نقل، پيامبراکرم… در شامگاه پنجشنبهاى که در مسجد قبا حضور داشت، براى افطار، نوشيدنى طلب کرد و اوسبن خولى انصارى کاسة بزرگى حاوى شير مخلوط با عسل آورد. حضرت چون آن را به لبهاى مبارک رسانيد ناگاه آنرا کنار نهاد و فرمود:
اين، دو نوع نوشيدنى است که به يکى از آنها نيز مىتوان بسنده کرد. من آن دو را با هم نمىنوشم، اما تحريم نيز نمىکنم،لکن من براى تواضع در برابر خداوند چنين مىکنم، و هر کس براى خدا تواضع کند خداوند او را بلند مرتبه سازد، و هر کستکبّر ورزد خداوند او را فرود آورد. و هر آن کس که در معيشت، راه ميانه برگزيند خداوند روزىاش دهد، و هر آن که اهل تبذيرباشد خداوند او را محروم سازد، و هر آن که فراوان ياد مرگ کند خداوند دوستش دارد.21
اين روايت چندين پيام دارد:
. قناعت پيامبر اکرم… بر يک نوع از نوشيدنى و غذا؛
. اين قناعت، بُعد استحباب و ترجيح داشته و ترک آن حرام نيست؛ و اين در حقيقت، ناشى از شريعت سهلهاىاست که پيامبر… خود را مروّج و آورنده آن معرفى کرد.22 و از اين رو فرمود: من اين دونوشيدنى را با هم نمىنوشم، اما تحريم نيز نمىکنم؛
. زهد مثبت در سيره معصومان(عليهم السلام) و اولياى صالح خداوند عبارت از همين است که با وجود دسترسى بهمواهب دنيوى جز در حد ضرورت، از آنها چشمپوشى مىکردند؛
. پيامبر اکرم… سرّ اين اقدام خويش را تواضع در برابر خدا معرفى مىکند، و اين، جلوهاى ديگر ازصفت تواضع است که عبارت از تواضع در برابر خداست. افراد متکبّر و دنيازده با گردن کشى و روحية طلب کارانه دربرابر خداوند ظاهر شده و نعمتهاى الهى را بىتوجه به مُنْعِم مصرف مىکنند، در حالى که بندگان حقيقى خداوند بااظهار کوچکى و تواضع در برابر خداوند، خود را مستحق کوچکترين نعمتها نيز نديده و نسبت به توان برشکرگزارى براى کمترين نعمت نيز اظهار عجز مىکنند و درصدد افزون خواهيِ همراه با ناسپاسى نيستند؛
. توصيه کلى پيامبر اکرم… در اين حديث، به اعتدال و ميانهروى در زندگى، و ترک تبذير است؛
. و نهايتاً در راستاى اصول و سيره و شيوه تربيتى پيامبر اکرم…، مسئله ياد مرگ مطرح مىشود کهبهترين وسيله حفظ انسانها از کژى است.
4. به چـه ميزان؟
اولياى دين و نيز حکيمان، همواره به کمخورى و پرهيز از پرخورى سفارش اکيد داشتهاند. اين مسئله امروزه نيز موردتأکيد پژوهشگران علوم پزشکى است و به عنوان راز سلامت و پيشگيرى از بيمارىها مطرح است. در روايت کلينى ازامام باقر(عليه السلام) آمده است:
چيزى نزد خداوند، مبغوضتر و ناپسندتر از شکم پر نيست.23
در روايتى ديگر از آن حضرت آمده است:
آن گاه که شکم پر شود، ره طغيان در پيش گيرد.24
و به گفته برخى حکما:
زياد نخوريد تا زياد بنوشيد تا زياد بخوابيد تا زياد حسرت بخوريد.25
در روايات نبوى… نيز بر اين امر تأکيد شده است. آن حضرت، پرخورى را موجب فساد بدن، بروزبيمارى، کسالت در عبادت، قساوت و مردن قلب، دورى از خدا، مبغوض خداوند واقع شدن، ضرر زدن به دين فرد واز ويژگىهاى افراد کافر و منافق معرفى فرموده است.26 در بعضى روايات، آن حضرت ميزان مناسب براىخوردن را چنين تعيين کرده است:
فرزند آدم! هيچ ظرفى بدتر از شکم را پر نکرده، براى او تنها چند لقمه که سبب قوام وجودش شود کافى است. و اگر ناچار ازغذا خوردن شد، پس ثلث [معده] براى غذايش، و ثلث آن براى نوشيدنىاش، و ثلث ديگر را براى نفس بگذارد.27
در اين زمينه، از بعضى همسران پيامبر اکرم… نقل شده است که: «هيچگاه شکم پيامبرصلى الله عليه و آلهو سلم از غذا پر نشد».28
5. چه هنگام؟
پرسش ديگر دربارة سيره نبوى… در تغذيه، اين است که آن حضرت در چه اوقاتى غذا صرفمىکرده است؟ از برخى روايات مىتوان اصلى کلى در اين باره استنباط کرد و آن اينکه آن حضرت جز به وقتگرسنگى و احساس نياز بدن، اقدام به صرف غذا نمىکرده است.29 در روايتى از آن حضرت نقل شده استکه فرمود:
بخور در حالى که اشتها به خوردن دارى، و دست بکش در حالى که هنوز اشتها به خوردن دارى.30
و بنا به نقل انس بن مالک:
هيچ گاه در روز يا شب، آن حضرت گوشت يا نان مصرف نکرد مگر هنگامى که بدن نياز به آن داشت.31
بر اين اساس، نقل شده است که پيامبر اکرم… شخصاً با مردم مواسات و همراهى مىکرد، به گونهاىکه ازار (لنگ) خود را با پوست وصله مىکرد و هيچ گاه، هم صبحانه (يانهار) و هم شام نخورد تا اينکه از دنيا رحلتفرمود.32
بنا بر بعضى روايات، معصومان(عليهم السلام) دو وعده غذايى را در طول شبانه روز سفارش مىکردند و از صرف غذابين آن دو وعده، نهى مىکردند.33 و از برخى روايات، بر مىآيد که معصومان(عليهم السلام) تأکيد بر آن داشتند کهافراد، شب هنگام چيزى خورده و بخوابند، ولو بسيار اندک باشد. امام صادق(عليه السلام) در اين زمينه فرموده است:
خوردن شام را ترک نکن، حتى اگر سه لقمه به همراه نمک باشد. و کسى که شام خوردن را [به کلى] ترک گويد رگى در بدنشمىميرد که هرگز احيا نخواهد شد.34
پيامبر اکرم… نيز مىفرمود:
شام بخوريد هر چند يک مشت خرماى غيرمرغوب باشد، چرا که ترک شام خوردن موجب پيرى است.35
6. تنها يا با ديگران؟
بخش ديگرى از روايات سيره نبوى… در باب خوردن و آشاميدن، از آن حکايت دارد که پيامبراکرم… در حدّ امکان، به تنهايى غذا نمىخورد و مىفرمود: آيا شما را از بدترينتان خبر دهم؟ کسى کهبه تنهايى بخورد و بردهاش را بزند و ميهمانش را ردّ کند.36 آن حضرت، غذا خوردن جمعى، حلال بودن غذا،و گفتن بسم الله در ابتدا و حمد خدا در پايان را از اسباب کمال در غذا خوردن معرفى مىفرمود.37 و نيزمىفرمود:
بهترين غذاها نزد خداوند آن است که دستان زيادى آن را بخورند.38
و بنا به نقل امام صادق(عليه السلام) از اميرالمؤمنين(عليه السلام)، پيامبر اکرم… مىفرمود:
جماعت، موجب برکت است و غذاى يک نفر، دو نفر را، و غذاى دو نفر، چهار نفر را کفايت مىکند.39
گفتنى است که هر چند زيادتر شدن افراد ممکن است سهم هر فرد از غذا را کاهش دهد، اما مراد پيامبر اکرمصلى الله عليهو آله و سلم مىتواند آن باشد که حتى با وجود عدم سيرى، نياز بدن همراه با کم خورى که مطلوب است، تأمين مىشودو اين مىتواند در نتيجه ايثار افراد در اختصاص سهم خود به ديگران باشد.40 امروزه نيز ثابت شده است کهصرف غذا باديگران، همراه با نشاط و گوارايى مىشود و اين امر، در جذب نيکوى غذا و تعادل گوارش نقش مهمىدارد.
بنا به نقل طبرسى، پيامبر اکرم… آنچه را خوردنش بر وى حلال بود، همراه اهل و خادم يا همراهکسانى که حضرت را دعوت به غذا خوردن مىکردند، روى زمين يا آنچه دعوت کنندگان بر آن غذا مىخوردند، و ازآنچه آنان مىخوردند تناول مىفرمود، مگر آن که ميهمانى بر حضرت وارد مىشد که در اين صورت، به همراه ميهمانغذا مىخورد.41 بنابه نقل ديگر طبرسى، هنگامى که کسى به پيامبراکرم… عرض کرد: ماغذا مىخوريم، اما سير نمىشويم! حضرت فرمود:
شايد به صورت متفرق غذا مىخوريد؛ در حال غذا با هم جمع شويد و نام خداى بر زبان آريد تا موجب برکت براى شماشود.42
آن حضرت، گاه غذا را در ميان مساکين و نيازمندان و همراه آنان ميل مىکرد و از برکت حضور حضرت، آنان نيز سيرمىشدند، بنا به نقل حميرى از امام باقر(عليه السلام)، شبى پيامبر اکرم… همراه مساکينى که در مسجدمىخوابيدند در کنار منبر، روزه خود را افطار کرد و از غذايى که در ديگى سنگى نهاده شده بود ميل فرمود، و به برکتحضور حضرت، سى نفر از آنان از آن غذا خورده و سير شدند، سپس آن ظرف نزد همسران حضرت باز گردانده شد وهمه آنان نيز سير شدند.43 اينگونه روايات هرچند از يکى از معجزات آن حضرت حکايت دارد، اما پيش ازآن ـ با توجه به آنچه گذشت ـ حاکى از اهتمام حضرت بر ايثار و نيز توجه به غذا خوردن در جمع مىباشد.
7. چـگونه؟
درباره اينکه پيامبر اکرم… چگونه غذا مىخورد و چه آدابى را رعايت مىکرد روايات زيادى دردست است و طبيعى است که سيره نبوى… در اين زمينه نزد مسلمانان جذابيت بسيارى دارد، چراکه آنان مايلند در آداب و شيوه عمل، به آن حضرت تأسّى کنند.
ويژگىها و آدابى که براى غذا خوردن يا نوشيدن حضرت نقل شده بدين قرار است:
7 ـ 1. شروع با نام خدا و دعا؛ و ختم با حمد خدا
پيامبر اکرم … همچون ديگر کارها، خوردن و آشاميدن را نيز با جارى کردن نام خدا بر زبان آغازمىکردند.44 پيش از اين، از آن حضرت نقل شد که مىفرمودند: هنگامى که غذا چهار ويژگى بيابد کامل شود:حلال باشد، و دستانى که از آن مىخورند زياد باشند، و با بسم الله آغاز شود، و با حمد ختم شود.45
هنگامى که مقابل حضرت غذا نهاده مىشد مىفرمود:
بسم الله، خدايا آن را نعمتى مورد سپاس قرار ده که به واسطهاش نعمت بهشت را دريابيم.
و يا مىفرمود:
بسم الله، خدايا در آنچه به ما روزى کردهاى برکت عطا کن وآن را استمرار بخش.46
نکتة قابل توجه در اين روايت اين است که برخلاف عادت رايج، پيامبر اکرم… پيش از شروع غذادست به دعا بر مىداشته است که قابل حمل بر پيشدستى در شکر پيش از تنعم و در آستانه آن است.
آن حضرت به وقت نوشيدن نيز نام خدا و دعا را در ابتدا، و حمد خدا را در پايان بر زبان جارى مىساخت، و چونآب را در سه نفس مىنوشيد، لذا سه بسم الله و سه حمد اشت47 و هنگام شروع به نوشيدن، چنين دعامىکرد:
حمد خدايى را که نازل کننده آب از آسمان، و تبديل کننده امور است به هرگونه که بخواهد. به نام خدا که بهتريننامهاست.48
در روايت امام صادق(عليه السلام) از پدران گرامىاش از اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز آمده است:
بارها ديدم پيامبر اکرم… هنگام نوشيدن، سه بار نفس مىکشيد، و با شروع به نوشيدن، بسم الله، و درپايان آن حمد خدا مىگفت.49
بنا به نقلى ديگر، پيامبر اکرم… هنگام نوشيدن شير مىفرمود:
خدايا، براى ما در آن برکت ده و بيشتر از اين روزى کن.
و هنگام نوشيدن آب مىفرمود:
حمد خدايى را که با رحمتش ما را از آب گوارا و زلال سيراب کرد و به واسطه گناهانمان، آب شور و تلخ بر ماننوشانيد.50
7 ـ 2. نوشيدن در سه جرعه
آن سان که گذشت، روش و سيره پيامبر اکرم… در نوشيدن، چنين بود که هر وعده نوشيدن را در سهجرعه تقسيم مىکرد، و در هر جرعه نيز نام و حمد الهى را بر زبان جارى مىنمود. در روايات معصومان(عليهم السلام)،تفاوت انسان و حيوانات در نوع نوشيدن، چنين معرفى شده است که انسان همچون بهائم به يک باره آب ننوشد. ازامام باقر و امام صادق‡ نقل شده است که فرمودند: نوشيدن در سه نفس بهتر از يک نفس است. و آن دوبزرگوار اکراه داشتند از اينکه انسان، همچون شترِ بسيار تشنه سر در آب فرو بَرَد و سر بر ندارد تا سيرابشود.51 اما از ابنعباس نقل شده است که پيامبر اکرم… هنگام نوشيدن، دو بار نفسمىکشيد.52 نيز بنا به نقلى از طبرسى، آن حضرت گاه با يک نفس مىنوشيد.53 البته اين دو روايت رامىتوان بر مواردى حمل کرد که حضرت آب اندکى مىنوشيده و نوشيدن با سه نفس لزومى نداشته است.
7 ـ 3. پرهيز از نوشيدن از داخل ظرف
از ديگر آداب نوشيدن که مورد تأکيد پيامبر اکرم… بود، پرهيز از نوشيدن از داخل ظرف است. آنحضرت هنگامى که مردى را ديدند که دهان در آب کرده و همچون حيوانات از وسط آب مىنوشد به وى فرمودند:
آيا مثل بهائم سر در آب کرده و مىنوشى؟ اگر ظرف ندارى با دستانت بنوش که از پاکيزهترين ظروف تو به شمارمىروند.54
البته روشن است که توصية حضرت به نوشيدن با دست، هنگام پاکيزگى دستان است که نکتة بهداشتى مهمى است.
از ديگر شيوههاى پيامبر… در نوشيدن، اين بود که آب را با حال مکيدن تناول مىنمود ومىفرمود:
آب را با مکيدن بنوشيد و به يک باره سر نکشيد که موجب درد کبد مىشود.55
امروزه نيز از نظر علمى ثابت شده که نوشيدن تدريجى آب در رفع تشنگى مؤثرتر است.
عدم تنفس در ظرف آب
پيامبر اکرم… هنگام نوشيدن، براى نفس کشيدن، ظرف آب را از دهانش دور مىکرد.56 واين شيوه، به خوبى گوياى رعايت دستورات بهداشتى توسط آن حضرت، در شرايطى است که مردم عرب جاهلى درشرايط نامناسب بهداشتى مىزيستند و با اين گونه نکتههاى ظريف بهداشتى، کاملاً بيگانه بودند.
7 ـ 5. خوردن از غذاى مقابل و نزديک خود
ويژگى ديگر اخلاق نبوى در تغذيه، اين بود که در صورت حضور ديگران بر سر غذا، آن حضرت به غذاى متقابل خودبسنده کرده و دست به سمت غذايى که در مقابل ديگران بود، دراز نمىکرد.57 اين، نوعى ادب اجتماعىاست که از ظرافت خاصى برخوردار است، و گرچه به اخلاق اجتماعى حضرت مربوط است، اما به لحاظ ارتباط آن باسيره حضرت در تغذيه در اينجا بدان اشارت رفت.
7 ـ 6. شروع قبل از ديگران و ختم بعد از ديگران
اين ويژگى ـ به خصوص ـ در آنجا که ديگران ميهمان حضرت بودند، بيشتر نمود مىيافت.58 روشن است کهاين اقدام حضرت نه براى پرخورى، بلکه براى رفع حجب و حيا در ميهمان، و آسودگى وى در خوردن بود. اين صفتنيز از ظرافت خاص اخلاقى برخوردار است و همواره مىتواند مورد توجه پيروان آن حضرت باشد.
7 ـ 7. رعايت ادب در خوردن
به عنوان نمونه، در برخى روايات، درباره چگونگى گوشت خوردن پيامبر… آمده است که حضرتسر را به سوى غذا خم نمىکرد، بلکه گوشت را به دهان نزديک کرده و با دندان آن را جدا مىکرد.59 اينمىتواند ناشى از آن باشد که حضرت، همچون برخى افراد، حرص بر خوردن از خود نشان نمىداد و تأنّى و ادب را درخوردن رعايت مىکرد.
7 ـ 8. خوردن و آشاميدن با دست راست
در فرهنگ دينى ما دست راست به عنوان نماد و سمبل يُمن و برکت مطرح است. در قرآن کريم «اصحاب الميمنه» يا«اصحاب اليمين» به فلاح و رستگارى معرفى شدهاند، و نيز آمده است که نامة اعمال نيکان نيز به دست راست ايشانداده مىشود.60 پيامبر اکرم… نيز کارها، از جمله خوردن و آشاميدن را با دست راست انجاممىداد. طبرسى ضمن برشمارى مکارم اخلاق حضرت چنين گفته است:
... و دست راست حضرت براى خوردن و نوشيدن و گرفتن و دادن بود و جز به دست راست نمىگرفت و جز به دست راست عطانمىکرد، و دست چپ حضرت براى کارهاى ديگر بود. و آن حضرت تيمّن (عمل با دست راست) را در تمام کارهايش دوستداشت؛ در لباس پوشيدن، در کفش پوشيدن، در حرکت کردن و... .61
همچنين بنا بر روايت امام صادق(عليه السلام) از پدران گرامىاش، پيامبر اکرم… از خوردن و آشاميدن بادست چپ نهى کردند.62 روايات ديگرى نيز وجود دارد که حاکى از تأکيد پيامبر اکرم… دراين زمينه است.63
7 ـ 9. تواضع در نشستن براى غذا
رواياتى حاکى از آن است که پيامبراکرم… به وقت خوردن، به حال تواضع و همچون برده و بدونتکيه و بىشباهت به وضع نشستن ملوک و پادشاهان مىنشستند. از امام صادق(عليه السلام) در اين باره چنين نقل شدهاست:
پيامبراکرم… از آن گاه که به نبوت مبعوث شد تا وقت مرگ، هيچ گاه در حال تکيه کردن غذا نخورد، و اينبه سبب تواضع در برابر خداوند بود... .64
در روايت محمد بن مسلم از امام باقر(عليه السلام) نيز آن حضرت ضمن تأکيد بر اينکه پيامبر… هيچ گاهبا حال تکيه کردن غذا نخورد، اين گونه حالات را نتيجه تواضع خاص پيامبر… در برابر خداونددانستهاند.65
در روايتى ديگر، بشير دهّان از امام صادق(عليه السلام) پرسيد: آيا رسول الله… با حال تکيه بر چپ ياراست غذا مىخورد؟ آن حضرت در پاسخ فرمود:
رسول الله… هيچ گاه چنين نبود که در حال تکيه کردن بر سمت راست يا چپ خويش غذا بخورد، بلکه اوهمچون عبد مىنشست، و اين به سبب تواضع در برابر خدا بود.66
نيز امام صادق(عليه السلام) به معلى بن خنيس فرمود:
پيامبر… از وقتى که به پيامبرى مبعوث شد با حال تکيه کردن غذا نخورد، و آن حضرت اکراه داشت کهشبيه پادشاهان و ملوک رفتار کند.67
اينکه مراد از نخوردن در حال تکيه کردن چيست، آنچه ابتدا از واژة «متکىء» به ذهن مىرسد، تکيه به پشت يا چپ وراست در حال خوردن است و دليل پرهيز از اين گونه خوردن نيز ـ چنان که از روايات ياد شده بر مىآيد ـ پرهيز از تشبّهبه ملوک، و اظهار تواضع در برابر حق است.
نوع نشستن متواضعانه پيامبر اکرم… بر سر سفرة غذا، در روايتى از خود آن حضرت و ديگرمعصومان(عليهم السلام) به نشستن عبد تشبيه شده است؛ يعنى همان گونه که بندگان نه با حال تبختر و غرور، بلکه با حالتذلل و خشوع بر سر سفرة غذا حاضر مىشوند، پيامبر… نيز چنين بود. خود آن بزرگوار در اين بارهمىفرمود:
من، بندهاى هستم که همچون بندگان مىخورم، و چون آنان مىنشينم.68
امام باقر(عليه السلام) نيز در اين باره فرمود:
پيامبر اکرم… همچون بندگان مىخورد و چون آنان مىنشست و روى زمين غذا مىخورد ومىخوابيد.69
نيز از امام باقر(عليه السلام) از پيامبر اکرم… چنين نقل شده است:
پنج چيز است که تا هنگام مرگ آنها را ترک نخواهم کرد: خوردن روى زمين همراه بردگان، سوارى بر چهارپاى بىپالان،دوشيدن شير بز با دستانم، پوشيدن لباس پشمينه و سلام کردن بر کودکان، تا اينها پس از من سنّت شوند.70
روشن است که مرادِ حضرت از سنّت شدن اين امور، پيامى است که در پس اين رفتارهاى ظاهرى نهفته است که همانداشتن روحيه تواضع در برابر بندگان است، چراکه امروزه زمينة عمل به برخى از موارد ياد شده، براى بسيارى از افرادـ به ويژه شهرنشينان ـ وجود ندارد و طبعاً هر فردى بايد به تناسب وضعيتى که در آن زندگى مىکند تلاش کند خود رادر داشتن روحية تواضع، با پيامبر اکرم… منطبق سازد.
از ابن عباس نيز نقل شده است که:
پيامبر اکرم… بر زمين مىنشست و روى زمين غذا تناول مىکرد و شخصاً گوسفندان را مىبست و دعوتبردگان را براى صرف نان جو مىپذيرفت.71
امام صادق(عليه السلام) نيز فرمود:
پيامبر اکرم…، همچون عبد غذا مىخورد و همچون عبد مىنشست و مىدانست که عبداست.72
نشستن حضرت همچون عبد را چنين تفسير کردهاند که حضرت مثل بردگان به نشانه تذلل در پيشگاه الهى بر دو زانومىنشستند. اين معنا در نقل طبرسى چنين آمده است:
پيامبر اکرم… در غالب اوقات، هنگام غذا خوردن، از غذاى مقابل خود مىخورد و دو زانو و دو پا را جمعمىکرد همان گونه که نمازگزار هنگام تشهد مىنشيند، جز آن که حضرت يک زانو را روى زانوى دگر، و يک پا را بر پاى ديگرمىنهاد و مىفرمود: من بندهاى هستم که چون عبد مىخورم و چون عبد مىنشينم.73
به جز آنچه گذشت، در بعضى روايات مىخوانيم که پيامبر اکرم… از خوردن در حال خوابيده بر قفايا بر شکم نيز نهى مىفرمود، و اين نيز علاوه بر جهت ادب و تواضع، ناشى از رعايت مسائل طبّى در خوردن بودهاست.74
7 ـ 10. عدم تقيّد به وجود لوازم اضافى
در برخى روايات آمده است که پيامبر اکرم… تقيدى به وجود سفره و لوازم آن نداشت و غذا را روىزمين نهاده و تناول مىکرد،75 به ويژه در صورتى که چيزى يافت نمىشد تا آن را به عنوان سفره يا در حکمسفره قرار دهد. به عنوان مثال، روزى يکى از انصار مقدارى خرما براى حضرت هديه آورد و چون در خانه ظرفىنيافتند، حضرت با لباسِ خود زمين را جارو کرده و فرمود:
اينجا بريز؛ به خدا قسم اگر دنيا نزد خدا به قدر بال مگسى ارزش داشت چيزى از آن را به کافر و منافق نمىداد.76
7 ـ 11. خوردن با دست
در راستاى پرهيز پيامبر اکرم… از هرگونه رفتارى که به گونهاى شائبه تشبّه به سلاطين و اهل کبر راتقويت مىکرد، آن حضرت هنگام غذا خوردن نه همچون آنان از دو انگشت، بلکه ـ بسته به اقتضاى مورد ـ از سه ياچهار انگشت و گاه از تمام دست يا هر دو دست براى تناول غذا بهره مىجست.77 امام صادق(عليه السلام) دراين خصوص فرموده است:
پيامبر اکرم…، همچون عبد مىنشست و دست بر زمين مىنهاد و با سه انگشت غذا مىخورد؛ او همچونجبابره با دو انگشت نمىخورد.78
طبرسى نيز در توصيف اين معنا گفته است:
پيامبر اکرم… با سه انگشت ابهام و دو انگشت کنار آن، و گاه با کمکگيرى از انگشت چهارمى و [گاه] باتمام دست غذا مىخورد، و با دو انگشت نمىخورد و مىفرمود: خوردن با دو انگشت [همچون] خوردن شيطانىاست.79
7 ـ 12. اسراف گريزى
پيامبر اکرم… پس از صرف غذا، انگشتانى را که با آنها غذا خورده و باقىمانده غذا به آنها چسبيدهبود، و همچنين باقىمانده غذاى ظرف را مصرف کرده و دست خود را پس از خوردن غذا و پاک کردن تمام انگشتان،با دستمال پاک مىکرد و مىفرمود: «معلوم نيست که برکت در کدام انگشت [نهاده شده] است».80 آن حضرتدرباره مصرف غذاى مانده در ظرف نيز مىفرمود: «بيشترين برکت در آخر غذاست».81 از امام صادقعليهالسلام نيز نقل شده است که فرمود:
پيامبر اکرم… ظرف غذا را مىليسيد و مىفرمود: کسى که چنين کند گويا به اندازة غذاى آن ظرف،صدقه داده است.82
بنا به روايت ديگرى از امام صادق(عليه السلام)، پيامبر اکرم… مىفرمود:
آن گاه که يکى از شما پس از خوردن، غذاى باقىمانده در انگشتان را بليسد خداوند خطاب به او مىفرمايد: برکت خداوند برتو باد.83
اينکه ليسيدن انگشتان يا ظرف غذا منشأ برکت دانسته شده، مىتواند ناشى از آن باشد که در اين کار به نوعى شکرنعمت و پرهيز از اسراف و کفران نعمت، نهفته است و از اين رو، صاحب چنين عملى مشمول «لئن شکرتملازيدنّکم»84 مىشود.
بنا بر روايتى ديگر، پيامبر اکرم… ظرف غذا را مىليسيد و مىفرمود آخر غذا بيشترين برکت رادارد، و فرشتگان بر کسانى که چنين مىکنند درود فرستاده، براى وسعت روزى آنان دعا مىکنند. و چنين کسىحسنهاى دوچندان دارد.85
از آنجا که حکمت ليسيدن انگشتان توسط پيامبر… و ديگر معصومان… پس ازصرف غذا، پرهيز از اسراف، و اداى شکر نعمتهاى الهى بود، آنان قبل از پاک شدن کامل دستان از غذا، آنها را بادستمال پاک نمىکردند. بنا به نقل عياشى امام صادق(عليه السلام) فرمود:
پدرم اکراه داشت از اينکه دستانش را در حالى که چيزى از غذا بر آن مانده بود، پاک کند مگر پس از مکيدن انگشتان توسطخود ايشان يا کودکى که حضور داشت، و اين به خاطر تعظيم [و رعايت حرمت] غذا بود.86
روشن است که اين گونه رفتارها براى تواضع در برابر خداوند، رعايت عظمت و حرمت رزق او، پرهيز از تشبّه به ملوکو رفتار جباران بوده است.87
7 ـ 13. رعايت بهداشت غذايى
از جمله ويژگىهاى مهم پيامبر اکرم… توجه به بهداشت در ابعاد مختلف بود. در همين راستا، درخوردن و آشاميدن نيز نمودهاى اين امر ديده مىشود. به عنوان مثال، ايشان بر شستن دستها، هم قبل و هم بعد ازغذا، بسيار تأکيد مىکرد، به ويژه که در آن عصر، معمولاً غذا را با دست تناول مىکردند. بنا بر روايتى، آن حضرتفرموده است:
شستن دستها قبل و بعد از غذا موجب از بين رفتن فقر و جلب روزى است.88
و در برخى روايات نيز بر داشتن وضو قبل و بعد از غذا تأکيد شده است.89 بنا بر نقل اميرالمؤمنين(عليه السلام)،پيامبر اکرم… فرمود:
کسى که مىخواهد فزونى در خير يابد، هنگام حاضر شدن غذا وضو سازد.90
و در روايتى ديگر، فرمود:
وضو قبل از غذا موجب نفى فقر، و وضوى بعد از غذا موجب نفى جنون و موجب صحت بينايى است.91
و نيز فرمود:
کسى که قبل از غذا وضو سازد با وسعت روزى زندگى کرده و از بيمارى جسم رهايى مىيابد.92
نمود ديگر بهداشت غذايى در سيره نبوى…، تأکيد حضرت بر بهداشت ظرف آب و غذاست. بنا برروايتى از امام صادق(عليه السلام)، پيامبر اکرم… دوست داشت که از ظروف شامى که از شام برايشهديه مىآوردند، آب بنوشد93 و مىفرمود که: «اين، نظيفترين ظرفهاى شماست».94
همچنين آن حضرت در ظروف چوبى، پوستى و سفالى، و هم در کف دو دست آب مىنوشيد و مىفرمود: «هيچظرفى تميزتر از کف دست نيست».95 پيش از اين گذشت که توصيه و عمل حضرت بر نوشيدن با کف دودست بايد در کنار توصيه و عمل حضرت بر شستن دستان قبل از خوردن و آشاميدن مورد توجه قرار گيرد.
بنا بر بعضى روايات، پيامبر اکرم… از اينکه کسى در مشک را خم کرده و آب بنوشد نهى مىفرمودو خود نيز چنين نمىکرد و مىفرمود: اين عمل آن را بدبو و متعفن مىکند.96 گفته شده که اين نهى ممکناست ناشى از دو چيز باشد: نخست، اينکه ممکن است در چنين حالتى حيوانى که داخل مشک رفته، به اين وسيلهداخل دهان شود. دوم، ـ چنانکه ذيل روايت تصريح شده ـ ممکن است به سبب بدبو شدن آب مشک در نتيجه خمشدن و کثيفى و آلودگى تدريجى قسمت خم شده باشد، چرا که با وجود مرطوب بودن مشک و خم شدن يک قسمتو مرطوب ماندن طولانى و مکرر دهانة آن، امکان کثيفى و عفونت آن قسمت بيشتر است.97 و اين، نکتهبهداشتى ظريفى است.
پيش از اين، اشاره به روايتى شد که طبق آن، پيامبر اکرم… هنگام تنفس در اثناى نوشيدن آب،ظرف آب را از مقابل دهان دور کرده و پس از تنفس، آن را مجدداً به دهان نزديک مىکرد،98 و اين مىتواند ازتوجه آن حضرت به ظريفترين اصول بهداشتى و تربيتى حکايت کند، زيرا تنفس در ظرف آب، به ويژه اگر ديگرى نيزبخواهد از آن بنوشد، با ادب و اصول بهداشتى، همخوان نيست.
نتيجه
مىتوان با تأمل در آنچه گذشت به اين حقيقت دست يافت که رفتار به ظاهر طبيعى و سادهاى که موجودات زنده چونانسان و حيوان در آن مشترکند، مىتواند از آداب و قواعدى برخوردار باشد که انسانهاى برجستهاى چون انبياء ـ ازجمله پيامبر خاتم… ـ و نيز امامان معصوم(عليهم السلام) مقيد به رعايت آنها بودهاند. اين رفتار طبيعى وساده نيز همچون ديگر نمودهاى حيات اين بزرگان، جلوة توحيدى داشته و مقدمة حرکت و سلوک معنوىشان بودهاست. در نوع غذا، تنوع، مقدار، زمان و چگونگى مصرف آب و غذا، آداب دقيق و قابل تأملى وجود داشته که براىبشر امروز از ضرورىترين دستورات زندگى دنيايى است. بشر ناچار از تغذيه است و بسيارى از مشکلات بهداشتى ـ وحتى روانى ـ او به دنبال سوء رفتار او در تغذيه پديد مىآيد، و معصومان(عليهم السلام) در سيره و سخن خود تلاشداشتهاند الگوهايى ثابت و ماندگار در اين باره از خود برجاى نهند.
کتابنامه
. ابن حنبل، احمد (م 241 ق)، مسند احمد، بيروت، دارصادر.
. ابن عساکر، على بن حسن بن هبة الله (م 571ق)، تاريخ مدينة دمشق، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالفکر، 1415 ق.
. بخارى، محمد بن اسماعيل (م 256 ق)، صحيح البخارى، بيروت، دارالفکر، 1401 ق.
. برقى، احمد بن محمد بن خالد (م 274 ق)، المحاسن، تحقيق سيد جلالالدين حسينى؛ دارالکتب الاسلاميه.
. بغدادى، احمد بن على خطيب (م 463 ق)، تاريخ بغداد، تحقيق مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، دارالکتب العلميه، 1417 ق.
. بيهقى، احمد بن حسين بن على (م 458 ق)، السنن الکبرى، بيروت، دارالفکر، [بىتا].
. ترمذى، محمد بن عيسى بن سوره (م 279 ق)، الشمائل المحمديّه…، تحقيق سيد عباس جليمى، بيروت، مؤسسةالکتب الثقافيه، 1412 ق.
. ترمذى، محمد بن عيسى (م 279ق)، سنن ترمذى، تحقيق عبدالوهاب عبداللطيف، بيروت، دارالفکر، 1403 ق.
. تميمى مغربى، نعمان بن محمد بن منصور بن احمد بن حيون (م 363 ق)، دعائم الاسلام، تحقيق آصف بن على اصغر فيضى، دارالمعارف،1383 ق / 1963م.
. حرّ عاملى، محمد بن حسن (م 1104 ق)، وسائل الشيعة، تحقيق محمد رازى، تهران، اسلاميه.
. حسنى راوندى، فضل الله بن على (م 571 ق)، النوادر، تحقيق سعيدرضا علىعسکرى، قم، دارالحديث، 1377.
. حميرى بغدادى، ابوالعباس عبدالله بن جعفر (م 300 ق)، قرب الاسناد، تحقيق و نشر مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، قم، 1413 ق.
. راوندى، قطب الدين (م 573 ق)، الدعوات، قم، مدرسة الامام المهدى(عليه السلام)، 1407 ق.
. سرخسى، شمسالدين (م 483 ق)، المبسوط، تحقيق جمعى از فضلا، بيروت، دارالمعرفه، 1406 ق.
. سيدمرتضى، على بن حسين موسوى (م 436 ق)، الانتصار، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1415 ق.
. سيد مرتضى، على بن حسين موسوى (م 436 ق)، امالى المرتضى، تحقيق احمد بن امين شنقيطى، قم، کتابخانه آيت الله مرعشى نجفى،1403ق.
. شيخ صدوق، محمد بن على بن بابويه قمى (م 381ق)، من لايحضره الفقيه، تحقيق على اکبر غفارى، قم، نشر جامعه مدرسين، 1404 ق.
. طبرسى، حسن بن الفضل (قرن ششم)، مکارم الاخلاق، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1392 ق / 1972م.
. طبرى، محمد بن جرير بن رستم (قرن چهارم)، دلائل الامامه، قم، مؤسسةالبعثه، 1413 ق.
. طوسى، محمد بن حسن (م 460 ق)، الامالى، تحقيق مؤسسة البعثه، قم، دارالثقافة للطباعة و النشر و التوزيع، 1414 ق.
. قضاعى، قاضى ابى عبدالله محمد بن سلامه (م 454 ق)، مسند الشهاب، تحقيق حمدى عبدالمجيد سلفى، بيروت، مؤسسة الرساله، 1405ق.
. کلينى، محمد بن يعقوب (م 329 ق)، الکافى، تحقيق على اکبر غفارى، چاپ سوم: تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1367 ق.
. کوفى، ابن ابى شيبه (م 235 ق)، المصنف، تحقيق سيد محمد لحام، چاپ اول: بيروت، دارالفکر، 1409 ق.
. کوفى اهوازى، حسين بن سعيد (قرن 2 و 3)، کتاب الزهد، تحقيق غلامرضا عرفانيان، قم، علميه، 1399 ق.
. مجلسى، محمد باقر (م 1110ق)، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم: بيروت، 1403ق.
. نورى طبرسى، ميرزا حسين (م 1320 ق)، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، چاپ دوم: قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1409 ق.
. نيسابورى، محمد بن فتال (شهيد در 508 ق)، روضة الواعظين، با مقدمة سيد حسن خرسان، قم، منشورات الرضى، [بىتا].
. يحصبى، قاضى ابى الفضل عياض، (م 544 ق)، الشفاء، بتعريف حقوق المصطفى…، بيروت، دارالفکر، 1409 ق.
1 دکترى علوم قرآن و حديث.
2 قال رسول اللَّهصلى الله عليه وآله: «بارک لنا فى الخبز و لاتفرّق بيننا و بينه، فلولا الخبز ما صلينا و لا صمنا و لا ادّينا فرائض ربنا» (کليني، الکافي، ج 5، ص 73، ح 13 و ج 6، ص 287، ح 6).
3 «انما بنى الجسد على الخبز»؛ (همان، ج 6، ص 286، ح 3 و 7).
4 «قال ابوذر حين سأله رجل عن أفضل الأعمال بعد الايمان. فقال: الصلوة و اکل الخبز. فنظر اليه الرجل کالمتعجب. فقال: لولا الخبز ما عبداللَّه تعالي؛ يعنى بأکل الخبز يقيم صلبه فيتمکن من اقامة الطاعة» (شمس الدين سرخسي، المبسوط، ج 30، ص 258).
5 «... و کان يأکل ما احلّ اللَّه له مع أهله و خدمه أذا أکلوا...» (طبرسي، مکارم الاخلاق، ص 26 و مجلسي، بحار الانوار، ج 16، ص 241).
6 «... کان يأکل کل الاصناف من الطعام...» (طبرسي، همان، ص 26 و مجلسي، همان، ج 16، ص 241).
7 و عن ابى الحسن الرضاعليهالسلام: «ما من نبى الاّ و قد دعى لأکل الشعير و بارک عليه. و ما دخل جوفا الاّ اخرج کل داء فيه، و هو قوت الانبياء و طعام الابرار، ابى اللَّه ان يجعل قوت انبيائه الا شعيراً» (کليني، همان، ج 6، ص 305، ح 1).
8 «عن قتادة: کنّا نأتى الانس و خبازه قائم، فقال يوما: کلوا فما اعلم رسول اللَّه رأى رغيفاً مرققا و لا شاة سميطا قطُّ» (مسند احمد، ج 3، ص 134 و صحيح البخاري، ج 6، ص 206).
9 «دخل رسول اللَّهصلى الله عليه وآله الى امسلمه رضى اللَّه عنها فقربت اليه کسرة، فقال: هل عندک ادام؟ فقالت: لا يا رسول اللَّه، ما عندى الّا خلّ، فقال: نِعْمَ الإدام الخلّ ما اقفر بيت فيه خل» (کليني، همان، ج 6، ص 329، ح 1 و مجلسي، همان، ج 16، ص 267، ح 70).
10 عن ابى عبداللَّهعليهالسلام قال: «قال اميرالمؤمنينعليهالسلام: اقرّوا الحار حتى يبرد فان رسول اللَّه قرب اليه طعام حارّ فقال: اقروه حتى يبرد ما کان اللَّه عز و جل ليطعمنا النار و البرکة فى البارد» (ر.ک:کليني، همان، ج 6، ص 322، ح 4-1، باب الطعام الحارّ).
11 مراد از مغافير، بقاياى گياهان در شکم زنبور عسل است که آن را در عسل داخل مىکند.
12 «... و کانصلى الله عليه وآله لا يأکل الثوم و لا البصل و لا الکرات و لا العسل الذى فيه المغافير، و هو ما يبقى من الشجر فى بطون النحل فيلقيه فى العسل فيبقى ريح فى الفم» (طبرسي، همان، ص 30 و ر.ک: طبري، دلائل الامامه، ص 11 و بيهقي، السنن الکبري، ج 7، ص 50 و خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج 2، ص 262).
13 کليني، همان، ج 6، ص 305، ح 1.
14 عن خالد بن نجيح عن ابى عبداللَّهعليهالسلام قال: «اللبن من طعام المرسلين» (برقي، المحاسن، ج 2، ص 491)؛ ... عن خالد بن نجيح عن ابى عبداللَّهعليهالسلام قال: «الخلّ و الزيت من طعام المرسلين» (همان، ص 482)؛... عن خالد بن نجيح عن ابى عبداللَّهعليهالسلام قال: «السويق طعام المرسلين» (کليني، همان، ج 6، ص 306)؛ عن هشام بن سالم عن ابى عبداللَّهعليهالسلام قال: اللحم باللبن مرق الانبياء» (برقي، همان، ج 2، ص 467).
15 کان احبّ الطعام اليه اللحم، و کان يقول: «هو يزيد فى السمع و البصر». و «اللحم سيد الطعام فى الدنيا و الاخرة، و لو سألت ربّى أن يطعمينه کلّ يوم لفعل» (طبرسي، همان، ص 30).
16 «وکان صلى الله عليه وآله يأکل اللحم طبيخاً بالخبز و يأکله مشوياً بالخبز» (همان).
17 «و کانصلى الله عليه وآله يأکل البرد و يتفقد ذلک اصحابه فيلتقطونه له فيأکله و يقول انه يذهب بأکلة الأسنان» (همان، ص 31).
18 عن الصادقعليهالسلام: ان رسول اللَّهصلى الله عليه وآله کان يفطر على الحلو، فاذا لم يجده يفطر على الماء الفاتر و کان يقول: «انه ينقى الکبد و المعده و يطيّب النکهة و الفم و يقوى الاخراس و الحدق، و يحدّ الناظر و يغسل الذنوب غسلا، و يسکن العروق الهائجة و المرة الغالبة و يقطع البلغم، و يطفىء الحرارة عن المعدة و يذهب بالصداع» (نيسابوري، روضة الواعظين، ص 341؛ طبرسي، همان، ص 27 و 28 و مجلسي، همان، ج 16، ص 242). در برخى از آثار ياد شده براى افطار با آب ولرم در روايتى از امام صادقعليهالسلام نيز آمده است:... عن ابن ابى عمير عن رجل عن ابى عبداللَّهعليهالسلام «اذا افطر الرجل على الماء الفاتر نقى کبده و غسل الذنوب من القلب و قوى البصر و الحدق» (کليني، همان، ج 4، ص 152).
19 عن ابى عبداللَّه: «کان النبىصلى الله عليه وآله يأکل العسل و يقول: آيات من القرآن، و مضغ البان، يذيب البلغم» (همان، ج 6، ص 332). در روايتى مشابه، از امام صادقعليهالسلام درباره اميرالمؤمنينعليهالسلام چنين نقل شده است: ... عن محمد بن مسلم عن ابى عبداللَّهعليهالسلام قال: «قال اميرالمؤمنينعليهالسلام: لعق العسل شفاء من کل داء. قال اللَّه عز و جل: يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فيه شفاء للناس و هو مع قرائة القرآن. مضغ اللبان يذهب البلغم» (همان).
20 و لقد جاءهصلى الله عليه وآله بعض اصحابه يوماً بفالوذج فأکل منه و قال: ممّ هذا يا اباعبداللَّه؟ فقال: بابى انت و امّي، نجع السَّمْن و العسل فى البُرْمة و نضعها على النار ثم نقليه ثم نأخذ الحنطة اذا طحنت فنلقيه على السمن و العسل ثم نسوطه حتى ينضج فيأتى کما تري. فقالعليهالسلام: «ان هذا الطعام طيّب» (طبرسي، همان، ص 28).
21 محمد بن يعقوب الکليني، عن على بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى عمير عن عبدالرحمن بن الحجاج عن ابى عبداللَّه عليهالسلام قال: «أفطر رسول اللَّهصلى الله عليه وآله عشيّة خميس فى مسجد قبا فقال: هل من شراب؟ فأتاه أوس بن خولى الانصارى بُعسّ مخيض بعسل، فلما وضعه على فيه نحّاه، ثم قال: شرابان يکتفى بأحدهما من صاحبه، لا أشربه و لا احرّمه، و لکن أتواضع للَّه فان من تواضع للَّه رفعه اللَّه، و من تکبّر خفضه اللَّه، و من اقتصد فى معيشة رزقه اللَّه، و من بذر حرمه اللَّه، و من اکثر ذکر الموت احبّه اللَّه» (کليني، همان، ج 2، ص 122، ح 3؛ شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 219، ح 31 و مجلسي، همان، ج 16، ص 265 و ج 75، ص 126، ح 25). اين روايت را حسين بن سعيد اهوازى نيز در کتاب الزهد، ص 55، ح 148، از ابن ابى عمير و او از عبدالرحمان بن حجاج نقل کرده است و در بحارالانوار، ج 16، ص 265، ح 64، ج 75، ص 126 در ادامه روايت 25 آمده است.
22 ولکن بعثنى بالحنيفة السهلة السمحة» (کليني، همان، ج 5، ص 494)؛ «جئتکم بالشريعة السهلة السمحاء» (سيد مرتضي، الانتصار، ج 9، ص 407).
23 قال ابوجعفرعليهالسلام: «ما من شىء ابغض الى اللَّه عز و جل من بطن مملوء» (الکافي، ج 6، ص 270، ح 11).
24 عن ابى جعفرعليهالسلام: «اذا شبع البطن طغي» (همان، ح 10).
25 قال بعض السلف: «لا تأکلوا کثيراً فتشربوا کثيراً فترقدوا کثيراً فتحسروا کثيراً» (يحصبي، الشفاء بتعريف حقوق المصطفىصلى الله عليه وآله، ج 1، ص 85).
26 نوري، مستدرک الوسائل، ج 16، ص 221-209.
27 عن المقدام بن معديکرب: قال سمعت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله يقول: ما ملأ ابن آدم وعاء شرّاً من بطن، حسب ابن آدم أکلات يقمن صلبه، فان کان لا محالة فثلث لطعامه و ثلث لشرابه و ثلث لنفسه» (احمد بن حنبل، مسند، ج 4، ص 133). روايت مشابهى با همين مضمون از امام صادقعليهالسلام نقل شده است (ر.ک: برقي، همان، ج 2، ص 440 و کليني، همان، ج 6، ص 269).
28 و عن عايشه: لم يمتلىء جوف النبىعليهالسلام شبعا قطّ» (يحصبي، همان، ج 1، ص 85).
29 «و کان احبّ الطعام اليه ما کان على ضفف، فلا يأکل مع الشبع» (طبرسي، همان، ص 27 و مجلسي، همان، ج 16، ص 241). «ضفف» را گاه حاجت و نياز معنا کردهاند و گاه به اجتماع چند نفر بر غذا، و بنا بر معناى دوم، اين روايت به مبحث بعد مربوط خواهد بود (ر.ک: صحاح جوهري، ماده ضفف و مجلسي، همان، ج 16، ص 254 و 255).
30 و قالصلى الله عليه وآله: «کل و أنت تشتهي، و أمسک. و أنت تشتهي» (نوري، همان، ج 16، ص 221).
31 «عن انس: انهصلى الله عليه وآله لم يجتمع عنده غداء و لا عشاء من خبز و لحم الاعلى ضفف» (مسند احمد، ج 3، ص 270 و ترمذي، الشمائل المحمديه، ص 318).
32 ... عن منصور بن زادان عن الحسن قال: «کان رسول اللَّهصلى الله عليه وآله يؤاسى الناس بنفسه حتى جعل ]يرقع[ ازاره بالأدم و ما جمع بين عشاء و غداء ثلاثة ايام حتى قبضه اللَّه» (ابن ابى شيبه، المصنف، ج 8، ص 143، ح 126).
33 عن ابى اخى شهاب بن عبدربه، قال: شکوت الى ابى عبداللَّهعليهالسلام ما القى من الاوجاع و التخم، فقال: تغد و تعش، و لا تأکل بينهما ]شيئا[ فان فيه فساد البدن. اما سمعت اللَّه عز و جل يقول: «لهم رزقهم فيها بکرة و عشيّا» (کليني، همان، ج 6، ص 288، ح 2).
34 عن الصادقعليهالسلام:«لا تدع العشاء ولو بثلاث لقم بملح و من ترک العشاء ليلة، مات عرق فى جسده لا يحيى ابداً» (طبرسي، همان، ص 195).
35 ... عن انس بن مالک عن النبىصلى الله عليه وآله، انه قال: «تعشوا ولو بکفّ من حشف، فان ترک العشاء مهرمة» (سنن الترمذي، ج 3، ص 188 و مجلسي، همان، ج66، ص 346، ح 22).
36 عن ابى حمزة عن ابى جعفرعليهالسلام قال: خطب رسول اللَّه صلى الله عليه وآله الناس فقال: «الا أخبرکم بشرارکم؟ قالوا بلى يا رسول اللَّه، قال: الذى يمنع روزه، يضرب عبده و يزود وحده...» (کليني، همان، ج 2، ص 290).
37 عن عبداللَّه بن مسکان عن ابى عبداللَّهعليهالسلام قال: قال رسول اللَّهصلى الله عليه وآله: «الطعام اذا جمع أربعا فقد تمّ: إذا کان من حلال و کثرت الايدى عليه و سمّى اللَّه فى اوله و حمداللَّه فى آخره» (برقي، همان، ج 2، ص 398).
38 قال صلى الله عليه وآله: «أحبّ الطعام الى اللَّه ما کثرت عليه الايدي» (نوري، همان، ج 16، ص 227، ح 11، به نقل از: مستغفرى سمرقندي، طب النبىصلى الله عليه وآله).
39 الجعفريات باسناده عن جعفر بن محمد عن ابيه عن جده على بن الحسين عن ابيه على بن ابيطالبعليهالسلام قال: قال رسول اللَّهصلى الله عليه وآله: «الجماعة برکة و طعام الواحد يکفى الاثنين، وطعام الاثنين يکفى الاربعة» (نوري، همان، ج 16، ص 230، ح 1، به نقل از: الجعفريات، ص 159). همچنين از امام صادقعليهالسلام از پيامبر اکرمصلى الله عليه وآله روايتى مشابه بدين صورت نقل شده است: ...عن غياث بن ابراهيم عن ابى عبداللَّهعليهالسلام قال: قال رسول اللَّهصلى الله عليه وآله: «طعام الواحد يکفى الاثنين و طعام الاثنين يکفى الثلاثة و طعام الثلاثة يکفى الاربعه» (برقي، همان، ج 2، ص 398 و کليني، همان، ج 6، ص 273 باب اجتماع الايدى على الطعام).
40 قاضى نعمان ذيل روايتى مشابه از امام صادقعليهالسلام، سخنى شبيه آنچه گفته شد، دارد. روايت و نيز سخن قاضى نعمان چنين است: و عن جعفر بن محمدعليهالسلام انه قال: «الثريد برکة، و طعام الواحد يکفى الاثنين»، يعنى عليه السلام انه يقوتهم، لا على الشبع و الاتساع (تميمى مغربي، دعائم الاسلام، ج2، ص 111).
41 «کان صلى الله عليه وآله يأکل کل الاصناف من الطعام، و کان يأکل ما احلّ اللَّه له مع اهله و خدمه إذا أکلوا، و مع من يدعوه من المسلمين على الارض و على ما أکلوا عليه و مما أکلوا، الاّ أن ينزل بهم ضيف فيأکل مع ضيفه...» (طبرسي، همان، ص 26 و 27 و مجلسي، همان، ج 16، ص 241).
42 سأل رجل رسول اللَّهصلى الله عليه وآله، فقال: يا رسول اللَّهصلى الله عليه وآله، انا نأکل و لا نشبع! قال: «لعلکم تفترقون عن طعامکم، فاجتمعوا عليه، و اذکروا اسم اللَّه عليه، يبارک لکم ]فيه[» (طبرسي، همان، ص 149 و نيز ر.ک: ابن عساکر، تاريخ مدينة دمشق، ج 62، ص 420).
43 ابوالبختري، عن جعفر، عن أبيه عليهالسلام،«أنّ المساکين کانوا يبيتون فى المسجد على عهد رسول اللَّه صلى الله عليه وآله، فأفطر النبىصلى الله عليه وآله مع المساکين الذين فى المسجد ذات ليلة عند المنبر فى بُرْمة، فأکل منها ثلاثون رجلا، ثم ردّت الى ازواجه شبعهن» (حميرى بغدادي، قرب الاسناد، ص 148 و مجلسي، همان، ج 16، ص 219، ح 9).
44 «کانصلى الله عليه وآله اذا أکل سمّي...» (طبرسي، همان، ص 27).
45 برقي، همان، ج 2، ص 398.
46 «و کانصلى الله عليه وآله اذا وضعت المائدة بين يديه قال: بسم اللَّه، اللهم اجعلها نعمة مشکورة نصل بها نعمة الجنة»؛ «و کانصلى الله عليه وآله اذا وضع يده فى الطعام قال: بسم اللَّه، اللهم بارک لنا فى ما رزقتنا و عليک خلفه» (طبرسي، همان، ص 27 و مجلسي، همان، ج 16، ص 242-241).
47 «و کان صلى الله عليه وآله اذا شرب بدء فسمّى و حساحسوة و حسوتين ثم يقطع فيحمد اللَّه ثم يعود فيسمّى ثم يزيد فى الثالثة، ثم يقطع فيحمداللَّه فکان له فى شربه ثلاث تسميات و ثلاث تحميدات...» (طبرسي، همان، ص 31 و مجلسي، همان، ج 16، ص 246).
48 «الحمدللَّه منزل الماء من السماء و مصرف الامر کيف يشاء، بسم اللَّه خير الاسماء» (طبرسي، همان، ص 151 و مجلسي، همان، ج 16، ص 475).
49 و عن علىعليهالسلام: «تفقدت رسول اللَّهصلى الله عليه وآله غير مرة و هو يشرب الماء، تنفس ثلاثا، مع کل واحدة منهنّ تسمية إذا شرب، و حمد اذا قطع» (تميمى مغربي، همان، ج 2، ص 130، ح 453).
50 و عن رسول اللَّهصلى الله عليه وآله انه کان اذا شرب اللبن قال: اللهم بارک لنا فيه و زدنا منه، و إذا شرب الماء قال: الحمدللَّه الذى سقانا عذبا زلالاً برحمة، و لم يسقنا ملحا أجاجا بذنوبنا» (همان، ح 456).
51 و عن ابى جعفر و ابى عبداللهعليهماالسلام انهما قالا: «ثلاث انفاس فى الشراب افضل من نفس واحدة.» و کرها أن يتشبّه الشارب بشرب الهيم، يعنيان الابل الصادية، لاترفع رؤوسها من الماء حتى تروي» (تميمى مغربي، همان، ج 2، ص 130، ح 454).
52 عن ابن عباس: «ان النبىصلى الله عليه وآله کان اذا شرب تنفّس مرّتين» (همان).
53 «... و کان صلى الله عليه وآله ربّما شرب بنفس واحد حتى يفرغ» (طبرسي، همان، ص 31).
54 . و عن رسول اللَّهصلى الله عليه وآله انه مرّ برجل يکرع فى الماء بفيه، يعنى بشربه من اناء أو غيره من وسطه، و قال: «أتکرع ککرع البهيمة؟ ان لم تجداناء فاشرب بيديک، فانهما من أطيب آنيتک» (تميمى مغربي، همان، ج 2، ص 130، ح 451).
55 . و عنه صلى الله عليه وآله انه قال: «مصوّا الماء مصّاً و لا تعبّوه عبّا، فان منه يکون الکباد» (همان، ح 452 و طبرسي، همان، ص 31).
56 . «و کانصلى الله عليه وآله لايتنفس فى الاناء اذا شرب، فان أراد أن يتنفس، أبعد الاناء عن فيه حتى يتنفس» (طبرسي، همان، ص 31).
57 . «کانصلى الله عليه وآله اذا اکل سمّى و يأکل بثلاث اصابع و ممايليه و لا يتناول من بين يدى غيره» (همان، ص 23 و 28).
58 . «و کانصلى الله عليه وآله إذا أکل مع القوم، کان أول من يبدء و آخر من يرفع يده» (همان، ص 23).
59 . «و کان صلى الله عليه وآله إذا أکل اللحم لم يطأطىء رأسه اليه و يرفعه الى فيه ثم ينتهشه انتهاشاً» (همان، ص 30).
60 . «فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ... فِى جَنَّاتِ النَّعِيمِ...» (واقعه(56) آيه 8)؛ «وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ فسلام لک من اصحاب اليمين...» (همان، آيه 90)؛ «فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ کِتابَهُ بِيَمِينِهِ * فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً...» (انشقاق (84) آيه 7).
61 . «... و کان يمينهصلى الله عليه وآله لطعامه و شرابه و اخذه و اعطائه، فکان لا يأخذ الا بيمينه، و لا يعطى الا بيمينه، و کان شماله لما سوى ذلک من بدنه، و کان يحبّ التيمّن فى کل اموره: فى لبسه و تنعّله و ترجّله...» (طبرسي، همان، ص 23).
62 . روينا عن جعفر عن ابيه عن آبائهعليهمالسلام: «ان رسول اللهصلى الله عليه وآله نهى عن الشرب و الاکل بالشمال، و أمر أن يسمّى الشارب اذا شرب، و يحمده اذا فرغ، يفعل ذلک کلما تنفس فى الشراب أو ابتدء او قطع» (تميمى مغربي، همان، ج 2، ص 130، ح 447).
63 . و عن رسول اللَّهصلى الله عليه وآله: «انه نهى أن يأکل أحد بشماله او يشرب بمشاله، او يمشى فى نعل واحد. و کان يستحب اليمين فى کل شىء» (همان، ج 2، ص 119، ح 399 و نيز ر.ک: نوري، همان، ج 16، ص 228، باب کراهة الاکل و الشرب و التناول بالشمال مع عدم العذر).
64 . ... عن معاوية بن وهب عن ابى عبداللَّهعليهالسلام: «ما أکل رسول اللَّهصلى الله عليه وآله متّکئا منذ بعثه اللَّه عز و جل نبيّاً حتى قبضه اللَّه اليه متواضعاً للَّه تعالي....» (کليني، همان، ج 6، ص 164، ح 175؛ طبرسي، همان، ص 23 و 27 و مجلسي، همان، ج 16، ص 242 و ج 41، ص 130، ح 41).
65 . ... عن محمد بن مسلم قال: دخلت على ابى جعفرعليهالسلام ذات يوم، و هو يأکل متکئاً، و قد کان بلغنا أن ذلک يکره، فجعلت انظر اليه، فدعانى الى طعامه، فلما فرغ، قال: يا محمد، لعلکترى ان رسول اللَّهصلى الله عليه وآله ما رأته عين و هو يأکل متکئاً منذ بعثه اللَّه الى أن قبضه؟ ثم ردّ على نفسه فقال: لا واللّه ما رأته عين و هو يأکل متکئاً منذ بعثهاللّه الى أن قبضه...فيختا را التواضع لربه عز و جل...» (کليني، همان، ج 8، ص 129، ح 100؛ شيخ طوسي، الامالي، ج 2، ص 629 و مجلسي، همان، ج 16، ص 277، ح 116 و ج 40، ص 339، ح 25).
66 . ... عن ابى خديجه قال: سأل بشير الدهان ابا عبداللَّهعليهالسلام و انا حاضر، فقال: هل کان رسول اللَّه صلى الله عليه وآله يأکل متکئاً على يمينه و على يساره؟ فقال: ما کان رسول اللَّهصلى الله عليه وآلهيأکل متکئاً على يمينه و لا على يساره، ولکن کان يجلس جلسة العبد. قلت: و لم ذلک؟ قال: تواضعاً للَّه عز و جل» (کليني، همان، ج 6، ص 271، ح 7 و مجلسي، همان، ج 16، ص 262، ح 53).
67 . ... عن المعلى بن خنيس قال: قال ابوعبداللَّهعليهالسلام: «ما أکل نبى اللَّه و هو متکىء منذ بعثه اللَّه عز و جل، و کان يکره أن يتشبه بالملوک، و نحن لا نستطيع ان نفعل» (کليني، همان، ج 6، ص 272، ح 8).
68 . و کانصلى الله عليه وآله يقول: «انما أنا عبد آکل کما يأکل العبد و أجلس کما يجلس العبد» (يحصبي، همان، ج 1، ص 86).
69 . ... عن جابر عن ابى جعفرعليهالسلام قال: «کان رسول اللَّهصلى الله عليه وآله يأکل أکل العبد، و يجلس جلسة العبد، و کان يأکل على الحضيض و ينام على الحضيض» (کليني، همان، ج 6، ص 271، ح 6؛ برقي، همان، ج 2، ص 457، ح 387 و مجلسي، همان، ج 16، ص 262، ح 55).
70 . ... عن ابى جعفرعليهالسلام، قال رسول اللَّهصلى الله عليه وآله: «خمس لا أدعهنّ حتى الممات: الأکل على الحضيض مع العبيد، و رکوبى على الحمار مؤکفا، و حلبى العنز بيدي، و لبس الصوف، و التسليم على الصبيان، لتکون سنّة من بعدي» (شيخ صدوق، الأمالي، ص 130 و مجلسي، همان، ج 16، ص 215، ح 2).
71 ....عن ابن عباس: «کان صلى الله عليه وآله يجلس على الارض و يأکل على الارض ويعتقل الشاة، و يجيب دعوة المملوک على خبز الشعير» (طبرسي، همان، ص 16 و مجلسي، همان، ج 16، ص 222، ح 19).
72 . ...عن ابى بصير عن ابى عبداللَّهعليهالسلام قال: «کان رسول اللَّهصلى الله عليه وآله يأکل اکل العبد، و يجلس جلوس العبد و يعلم انه عبد» (برقي، همان، ج 2، ص 456، ح 386 و مجلسي، همان، ج 16، ص 225، ح 29).
73 . «و کان صلى الله عليه وآله کثيراً اذا جلس ليأکل أکل ما بين يديه و يجمع رکبتيه و قدميه کما يجلس المصلّى فى اثنتين، الا أنّ الرکبة فوق الرکبة و القدم على القدم، و يقول صلى الله عليه وآله: أنا عبد آکل کما يأکل العبد، و اجلس کما يجلس العبد» (طبرسي، همان، ص 27).
74 . و عن رسول اللَّه صلى الله عليه وآله انه نهى عن ثلاث أکلات: أن يأکل احد بشماله، او مستلقياً على قفاه، او منبطحاً على بطنه» (تميمى مغربي، همان، ج 2، ص 119، ح 399).
75 . «و روى أن رسول اللَّه صلى الله عليه وآله لم يأکل على خوان قطّ حتى مات...» (همان، ص 28).
76 . مجلسي، همان، ج 16، ص 284، ح 133.
77 . «و يستعين باليدين جميعاً» (طبرسي، همان، ص 29 و نيز ر.ک: تميمى مغربي، همان، ج 2، ص 119، ح 402).
78 . ... عن ابى عبداللَّهعليهالسلام: «کان رسولاللَّه صلى الله عليه وآله يجلس جلسة العبد و يضع يده على الارض و يأکل بثلاث اصابع، و ان رسول اللَّهصلى الله عليه وآله کان يأکل هکذا، ليس کما يفعل الجبّارون، أحدهم يأکل باصبعيه» (کليني، همان، ج 6، ص 297، ح 6؛ برقي، همان، ج 2، ص 442 و مجلسي، همان، ج 63، ص 414).
79 . و کانصلى الله عليه وآله يأکل باصابعه الثلاث، الابهام و التى تليها و الوسطي، و ربما استعان بالرابعة، و کانصلى الله عليه وآله يأکل بکفّها کلها و لم يأکل باصبعين و يقول: ان الأکل باصبعين هو أکلة الشيطان» (طبرسي، همان، ص 28).
80 . «و کانصلى الله عليه وآله اذا فرغ من طعامه، لعق اصابعة الثلاث التى اکل بها، فان بقى فيها شىء عاوده فلعقها حتى تنظف، و لا يمسح يده بالمنديل حتى يلعق اصابعه واحدة واحدة و يقول: انه لا يدرى فى اى الاصابع البرکة» (همان، ص 30).
81 . «و کانصلى الله عليه وآله يلحس الصحفة و يقول: آخر الصحفة اعظم الطعام برکة» (همان).
82 ....عن عمرو بن جميع عن ابى عبداللَّهعليهالسلام قال: «کان رسول اللَّه صلى الله عليه وآله يلطع القصعة و يقول: من لطع قصعة فکأنما تصدق بمثلها» (کليني، همان، ج 6، ص 297، ح 4؛ برقي، همان، ج 2، ص 443، ح 318 و شيخ حر عاملي، همان، ج 16، ص 496، ح 1).
83 . ... عن ابىعبداللَّهعليهالسلام قال: قال رسول اللَّهصلى الله عليه وآله:«إذا اکل احدکم طعاماً فمصّ اصابعه التى أکل بها، قال اللَّه عز و جل: بارک اللَّه فيک» (برقي، همان، ج 2، ص443، ح 315).
84 . ابراهيم (14) آيه 7.
85 . و عنهصلى الله عليه وآله انه کان يلعق الصحفة، و قال: «آخر الصحفة اعظمها برکة. و ان الذين يلعقون الصحاف تصلى عليهم الملائکة و يدعون لهم بالسعة فى الرزق، و للذى يلعق الصحفة حسنة مضاعفة.» و کانصلى الله عليه وآله اذا أکل لعق اصابعه حتى يسمع لها مصيص (تميمى مغربي، همان، ج 2، ص 120، ح 405).
86 . عن جعفر بن محمدعليهالسلام قال: «کان أبى يکره أن يمسح بالمنديل و فيها شىء من الطعام تعظيماً له، الا أن يمصّها أو يکون الى جانبه صبّى فيعطيه انامله يمصّها» (همان، ج 2، ص 120، ح 406).
87 . همان.
88 . ابوالقاسم الکوفي، فى کتاب الاخلاق، عن رسول اللَّهصلى الله عليه وآله، انه قال: «غسل اليدين قبل الطعام و بعده ينفى الفقر و يجلب الرزق» (نوري، همان، ج 16، ص 269، ح 11).
89 . گفتنى است که برخى انديشمندان وضو در اين روايات را به معناى لغوى آن، يعنى شستن دستها دانستهاند (ر.ک: سيد مرتضي، الأمالي، ج 2، ص 58).
90 . ... ان عليّاعليهالسلام قال: قال رسول اللَّهصلى الله عليه وآله: «من سرّه أن يکثر خير بيته فليتوضاً عند حضور طعامه» (الجعفريات، ص 27؛ شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 358 و نوري، همان، ج 16، ص 267).]90[
91 . سهل ابن ابراهيم مروزى عن موسى بن جعفرعليهالسلام عن ابيه عن جدّه متصلا قال: قال رسول اللَّهصلى الله عليه وآله: «الوضوء قبل الطعام ينفى الفقر، و بعده ينفى اللمّ و يصح البصر» (قضاعي، مسند الشهاب، ج 1، ص 205 و ر.ک: قطبالدين راوندي، الدعوات، ص 142).
92 . قال جعفرعليهالسلام عن ابيه عن آبائه عن علىعليهالسلام قال: قال رسول اللَّهصلى الله عليه وآله: «من توضأ قبل الطعام، عاش فى سعة، و عوفى من بلوى فى جسده» (فضل اللَّه راوندي، النوادر، ص 222).
93 . ... عن طلحة بن زيد عن ابى عبداللَّهعليهالسلام قال: «کان رسول اللَّهصلى الله عليه وآله يشرب فى الاقداح الشامية يجاء بها من الشام و تهدى لهصلى الله عليه وآله» (کليني، همان، ج 6، ص385، ح 1 و مجلسي، همان، ج 16، ص 268، ح 79).
94 . ...عن طلحة بن زيد عن ابى عبداللَّهعليهالسلام قال: «کان النبىصلى الله عليه وآله يعجبه ان يشرب فى الاناء الشامي، و کان يقول: هذا انظف آنيتکم» (کليني، همان، ج 6، ص 386، ح 8 و مجلسي، همان، ج 16، ص 286، ح 80).
95 . «و کانصلى الله عليه وآله يشرب فى الاقداح التى يتخذ من الخشب، و فى الجلود، و يشرب فى الخزف، و يشرب بکفّيه، يصبّ فيهما الماء و يشرب و يقول: ليس اناء اطيب من الکف» (طبرسي، همان، ص 31).
96 . «و کانصلى الله عليه وآله يشرب من افواء القرب و الاداوى و لا يختنثها اختناثاً و يقول: «ان اختناثها ينتنها» (همان).
97 . و عن رسول اللَّه صلى الله عليه وآله: أنه نهى عن اختناث الاسقية، و هو أن يثنّى افواه القرب ثم يشرب منها. و قيل ان ذلک نهى عنه لوجهين: احدهما انه يخاف أن تکون فيها دابّة أو حيّة فتنساب فى فم الشارب، و الثانى ان ذلک ينتنها (و هو الاحسن) (تميمى مغربي، همان، ج 2، ص 129، ح 448).
98 . «و کان صلى الله عليه وآله لا يتنفّس فى الاناء اذا شرب، فان أراد أن يتنفس أبعد الاناء عن فيه حتى يتنفس» (طبرسي، همان، ص 31).
منبع: تاریخ در آیینه پژوهش/
انتهای پیام