( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: مکتب اهل‌بيت معروف به مذهب جعفري است. اين نسبت دو علت داشت:‌ امام صادق(ع) در اواخر دولت اموي و اوايل حکومت عباسي آزاديي داشت که توانست بسياري از تعاليم دين را بيان کند، به همين دليل، بيشتر احاديث فقهي مذهب اهل بيت از ايشان نقل شده است. از سوي ديگر، امام به علم و دانش شهرت داشت. به ‌اين دو دليل مکتب اهل بيت را مذهب جعفري مي‌گويند؛ اما در حقيقت اين مذهب همه اهل بيت است و شيعه احکامش را از همه آنها گرفته است و پيامبر اکرم(ص) آنان را همسنگ قرآن دانست، تبعيت از ايشان را واجب کرد و تمسک به ‌ايشان را مايه رهايي از گمراهي شمرد.

تاريخ تولد شيعه به ابتداي رسالت برمي‌گردد و بنابر مصلحت‌سنجي به وجود نيامده است. در دوره‌اي اسم امام صادق(ع) بر مکتب شيعه اطلاق شد که انگيزه‌هايي براي ايجاد مذاهب جديد پيدا شده بود؛ اما بايد مشخص شود که اسم امام بر مذهب شيعي براي اشاره و مشخص ساختن اين مذهب است، نه به ‌اين دليل که ‌ايشان مذهبي جديد پايه گذاشته است. در هر صورت، محور اصلي تشيع، اطاعت از پيامبر اکرم(ص) و اقتدا به اهل بيت او و پيروي از آموزه‌ها و تعاليم آنان است. ابوحاتم رازي مي‌گويد: «اولين عنواني که در اسلام به وجود آمد، عنوان شيعه بود. اين عنوان لقب چهار تن از صحابه بود: ابوذر، سلمان، عمار و مقداد و بعد از جنگ صفين، ياران علي به ‌اين اسم شناخته شدند.»

درگيري نهضت‌ اصلاحي و دولت عباسي

در زماني که موج سرکش گرفتاريها بر جامعه حاکم بود،‌ در زماني که ‌انديشه‌ها به جريان افتاده، ديدگاهها به هم آميخته و مردم دچار اختلاف شده بودند و بر اثر خودپرستي، با يکديگر درگير شدند و بر سر سلطه و برتري بر ديگري، به نزاع پرداختند، در نتيجه بدعتها و خرافه‌ها گسترش يافت و گروههايي به وجود آمدند که لباس اسلام را به تن کردند، در حالي که از آموزه‌هاي اسلام خالي و منکر اصول آن بودند. کساني هم که در واقع بيش از پيروان ديگر اديان براي اسلام خطر داشتند، خود را در ميان مسلمانان جا کرده بودند. برخي نيز ادعاي دوستي اهل بيت و ارتباط با آنها را داشتند، ولي دشمن آنان و مخالف نهضت ايشان بودند. از اين رو امام صادق(ع) به کار آنان بسيار توجه و دقت مي‌کرد و در برابرشان به شدت مي‌ايستاد.

امام مردم را به اصلاح و تمسک به آموزه‌هاي ديني فرا مي‌خواند و از آنها مي‌خواست قواعد اسلام را در زندگي فردي، اجتماعي و اقتصادي خود اجرا کنند؛ نظرات اختلاف‌برانگيز را دور بريزند؛ هواي نفس و چنددستگي و جدايي در دين را رها کنند تا همه مسلمانان زير پرچم قرآن و آموزه‌هاي پيامبر(ص) متحد شوند؛ برادري عمومي، برابري کامل و همبستگي اجتماعي شکل بگيرد و تعاون و مهرباني، عدالت و راستي، رحم و صبر، احسان و نيکي و خير و هر آنچه بر پايه ‌اين وحدت قرار دارد، در جامعه اسلامي ‌حکمفرما شود.

امام از سياست کناره گرفت و خويشتن‌داري پيشه کرد و جايگاه علمي ‌خود را نگه داشت. او شخصيتي بود که همه بدو توجه داشتند و مردم با ديده بزرگي و شکوه به او مي‌نگريستند و جويندگان علم با وجود اختلاف نظرشان، از گوشه و کنار به محضرش مي‌آمدند و دانشمندان سرشناسي به محضرش رفت و آمد داشتند که در زمره پيشوايان مذاهب و گروههاي اسلامي ‌درآمدند و همگي به برتري و علم آن حضرت اعتراف مي‌کنند.

تاثير نهضت اصلاحي امام بر منصور عباسي بسيار زياد بود. نه ‌اينکه منصور آن را تحسين کند و موضع‌ خوبي در برابرش داشته باشد، بلکه گاه خشم خود را از آن آشکار و گاه پنهان مي‌کرد؛ زيرا توجه مردم به ‌امام و گسترش مرامش را نشانه‌هاي انقلابي مي‌دانست که به زودي شعله‌ور مي‌شد و توانايي فرو نشاندنش را نداشت؛ به ‌اين ترتيب منصور از آل علي به صورت کلي و از امام صادق(ع) به طور خاص، بيمناک بود و از آن حضرت با عنوان «استخوان در گلو» ياد مي‌کرد! او حيله‌هاي خود را به کار مي‌بست تا بر امام چيره شود. نيز نامه‌هاي دروغيني مي‌نوشت و او را به قيام فرا مي‌خواند؛ ولي امام نقاب از چهره توطئه‌ها بر مي‌داشت و خليفه را که مي‌کوشيد او را به شورش متهم کند، ناکام مي‌گذاشت.

منصور اين نقشه را درباره ديگر بزرگان آل‌علي هم اجرا کرد. قيامهاي خونباري به پا شد و منصور پس از آنکه انواع گرفتاريها و سختي‌ها را بر آنها تحميل کرد، توانست باقيماندة علويان را شکست دهد و به صورتي وحشيانه به قتل برساند. امام که از همين نتيجه مي‌ترسيد، علويان را به خويشتن‌داري و پاسخ ندادن به انقلابيون فرمان مي‌داد و به هر وسيله‌اي مي‌کوشيد شمشير منصور را از خود دور کند و بهانه‌اي به دست او ندهد. منصور که به خوبي از اين‌ نکته آگاه بود و مي‌دانست امام سخت از او پرهيز مي‌کند، نزديک به ده بار امام را احضار کرد تا ايشان را تحريک کند و دشمني‌اش را برانگيزد، حتي کار را به بي‌ادبي نيز مي‌کشانيد، تا شايد واکنشي از امام سر بزند و بهانه‌اي براي کشتن آن حضرت به دست آورد. وقتي منصور با امام که تا اين اندازه احتياط مي‌ورزيد، چنين برخورد مي‌کند، در برخورد با کسي که شمشير کشيده، از او چه انتظاري مي‌رود؟

هنگامي‌که به حج مي‌رفت، تمام توجهش به ‌امام صادق(ع) بود. ربيع همراه و مشاور منصور مي‌گويد: با منصور به حج رفتيم. در راه به من گفت: «هنگامي‌که به مدينه رسيديم، جعفر بن محمد را به من يادآوري کن. به خدا سوگند جز من کسي او را نمي‌کشد. مواظب باش يادآوري به من را فراموش نکني!» يک بار هم منصور وقتي با امام صحبت مي‌کرد، شمشير خود را ذره‌ذره از غلاف بيرون کشيد [به ‌اين انگيزه که اگر توانست، به او ضربه بزند].

دولت عباسي از ابتداي شکل‌گيري، خود را وارث پيامبر‌(ص) جا مي‌زد و ادعا مي‌کرد آنها سزاوارترين مردم به حکومت هستند و خلافت راستين را به اجرا مي‌گذارند و مي‌کوشيدند وجهه ديني به دولت خود بدهند، در مقام پاسداري پايه‌هاي اسلام در برابر مردم ظاهر شوند و نشان دهند که قدرتشان قدرت خداست و بر اساس فرمان او حکومت مي‌کنند. عباسيان ردايي را که پيامبر(ص) به کعب بن زهير بخشيده بود، در جشنها و مراسم و حتي گردهماييهاي جنگي و بسياري وقتها در نمازهاي جماعت مي‌پوشيدند. هلال صابي آنجا که درباره بر تخت نشستن خلفا و لباس آنان در مراسم مي‌گويد، آورده است: «عادت اين است که خليفه بر صندلي بلندي بنشيند، لباسش سياه باشد، عمامه سياه بر سر بگذارد، شمشير پيامبر(ص) را به کمر ببندد، موزه سرخ به پا کند، قرآن عثمان را پيش رو قرار دهد و رداي پيامبر(ص) را بر دوش افکند.»

با استفاده از اين ظاهر فريبنده، توانستند بر بسياري از مردم تأثير بگذارند، به گونه‌اي که مردم آنان را افرادي مقدس ببينند و اعتقاد داشته باشند آنها وارث پيامبر و شايسته حکومت هستند و هرکس به آنان انتقاد يا عليه آنان قيام کند، بر خداوند شوريده است! عالماني که ضعف و سستي بر دل و جانشان سايه افکنده و طمع، زمام عقلشان را به دست گرفته بود، انتشار عقايد دروغين را برعهده گرفتند، افسانه‌ها بازگو کردند و از پيش خود حديث ساختند، به گونه‌اي که ‌اين اعتقادها در دل و جان بسياري از مردم رخنه کرد. در نتيجه هر کس دولت عباسي را مشروع نمي‌دانست، ملحد خوانده مي‌شد.

در دوران حکومت منصور مردم با ستمهاي گوناگون روبرو شدند که پيش از اين سابقه نداشت؛ همان‌گونه که زجر و بدبختي را بر سر علويان فرود آورد و با آنان چنان رفتار کرد که تاريخ مانندش را به خود نديده است: آنها را پراکند، دنيا را برايشان تنگ کرد و انواع سختي‌ها و آزارها را به ‌ايشان چشانيد. در عين حال، به کار خود رنگ قداست مي‌داد و خود را حاکم شرعي مي‌دانست؛ بدين معنا که هر چه مي‌کند، به خواست و اجازه خداست؛ چنان که در خطبه روز عرفه گفت: «اي مردم، من فرمانرواي خدا بر زمين او هستم و شما را اداره مي‌کنم. من خزانه‌دار فيء او هستم، به خواست او عمل مي‌کنم و با اجازه او به شما مي‌بخشم. خداوند مرا قفل اين خزانه قرار داده است؛ هرگاه بخواهد، مرا باز کند که به شما پرداخت کنم و في‌ء را ميانتان تقسيم کنم و هرگاه بخواهد مرا ببندد، مي‌بندد.»

منصور نگاه مردم را به دلخواه خود تغيير مي‌داد و حيله‌هاي گوناگوني را براي پيروزي بر امام به کار مي‌بست. او نمي‌توانست شهرت علمي‌امام را برتابد. از اين رو کوشيد جايگاه مالک را بالا ببرد و صدور فتوا را تنها به او منحصر کند. جارچي منصور همه جا فرياد مي‌زد: «هيچ کس جز مالک فتوا ندهد!» از سوي ديگر از مالک خواست کتابي بنويسد که به عنوان مرجع رسمي‌ در فقه باشد و نتوان به غير آن رجوع کرد يا از ديگري پرسيد؛ به همين علت علماي مدينه را کنار گذاشت و تنها به مالک چنين امتيازي داد که مي‌دانست منشأيي اموي دارد.

در آن زمان اين سخن امام صادق(ع) در همه جا پيچيده بود که: «پيشوايي و امامت، تنها سزاوار کسي است که سه صفت داشته باشد: ورع که او را از انجام حرام باز دارد؛ بزرگ‌منشي که به وسيله آن خشم خود را نگاه دارد؛ و نيک‌رفتاري با کسي که سرپرستي‌اش را به عهده گرفته است، به گونه‌اي که همچون پدري بسيار مهربان براي او باشد. » بنابراين سخنان، منصور شايسته خلافت نبود؛ چرا که هيچ يک از اين ويژگيها را نداشت.

همچنين امام مردم را از شکايت بردن به نزد حاکمان و قاضي قرار دادن آنان نهي مي‌کرد و آنان را حاکمان ستمگر و پيشوايان گمراهي مي‌خواند که قضاوتشان را نمي‌پذيرفت و مي‌فرمود: تسليم فرمان آنان شدن و براي آنان کار کردن، زير پا گذاردن حق و همدستي در ظلم است.

ياران خود را که با افراد حکومت همکاري داشتند، سرزنش مي‌کرد و از اين کار باز مي‌داشت و مي‌فرمود: «ستمگر و کسي که او را ياري مي‌کند و کسي که از کار او راضي است، شريک يکديگرند» و «هر کس ستمگري را در برابر ستمديده‌اي ياري کند، خداوند بر او خشمگين خواهد ماند تا اينکه دست از ياري او بردارد.» درگيري ميان مکتب امام صادق(ع) و دولت عباسي، به مرور زمان بالا گرفت. دولت راههاي گوناگون را آزمود و حيله‌هاي بسياري به کار بست تا مکتب را به فرمان خود درآورد و با خود همراه سازد؛ ولي هيچ‌يک سودي نبخشيد.

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر