( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: دهم مهرماه سال 1357 شورای امنیت ملی رژیم پهلوی جلسه‌ای را با موضوع «خبر واصله از عراق مبنی بر تصمیم روح‌الله خمینی به خروج از عراق» به ریاست نخست‌وزیر تشکیل داد.

بر اساس گزارش ساواک به شماره 7582/312، در جلسه مذکور «منوچهر آزمون» وزیر مشاور در امور اجرایی پیشنهاد می‌دهد که «برای حفظ رژیم شاهنشاهی ایران، ما باید راه سازش با [آیت‌الله] خمینی را در پیش گیریم و به کیفیتی با وی تماس گرفته و مشکل را حل نماییم».

رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور هم ضمن طولانی‌مدت دانستن این راه‌حل، بر این نکته تأکید می‌کند که در صورت تصمیم ناگهانی امام‌خمینی(ره) برای ورود به کشور چه باید کرد. نخست‌وزیر وقت نیز توصیه می‌کند که «فعلاً باید اقداماتی به عمل آید که [آیت‌الله] خمینی مدتی در عراق مانده و از آن کشور خارج نشود». در ادامه‌ی این جلسه، آزمون پیشنهاد نزدیک شدن به بستگان امام برای مفتوح کردن باب مذاکره را مطرح می‌کند.

سپس نخست‌وزیر فردی را مأمور می‌کند تا به عراق برود و در این مورد تحقیق کرده و به دولت عراق یادآور شود که محدودیت‌های امام برداشته شود تا دولت ایران در فرصت مناسب، راه‌حلی بیابد. آزمون هم در پایان یادآوری می‌کند که منظورش از برقراری تماس با امام مماشات با ایشان نبوده، بلکه قصد وی سازش با امام و در صورت عدم نتیجه دادن، عمل کردن با قدرت بوده است.[1] تمایل رژیم به مذاکره با امام‌خمینی(ره) در حالی صورت گرفت که سه روز بعد، هجرت تاریخی ایشان از عراق به پاریس، انقلاب را وارد مرحله‌ای تأثیرگذار می‌کند.


شاه باید برود!

اوج‌گیری قیام خونین مردم ایران به رهبری امام‌خمینی(ره) در نیمه دوم سال 1357 باعث شد تا شاه که پیش ‌از این اعتنای چندانی به نهضت نداشت، گستردگی این حرکت و ناتوانی نظام را به شکلی جدی و البته دردناک احساس کند. در این میان امام‌خمینی(ره) در پاریس به حملات کوبنده خود علیه رژیم و شخص شاه ادامه می‌داد و بر تشدید مبارزه با دولت و نافرمانی عمومی و ادامه اعتصاب تأکید داشت. این دستورالعمل‌های انقلابی علاوه‌بر پیام‌هایی که به‌طور منظم از پاریس به تهران فرستاده می‌شد، از طریق مطبوعات و رسانه‌های خارجی نیز انتشار می‌یافت.

شریف امامی که کشتار بی‌رحمانه 17 شهریور، شعار معروفش یعنی «دولت آشتی ملی» را به لکه‌ ننگی بدل کرده بود، می‌کوشید با زبانی که ترکیبی از تهدید و عجز بود امام‌خمینی(ره) را از ادامه مبارزه منصرف سازد. او در اواخر مهرماه نمایندگانی را به پاریس فرستاد تا سه مطلب را به اطلاع ایشان برسانند. نخست این‌که در جریان آشوب‌ها صدها مسلمان کشته شده‌اند و آیت‌الله نباید راضی به چنین وضعی باشند؛ دوم این‌که او قادر به برکنار کردن شاه نیست و شاه پس از مرگ او هم سلطنت خواهد کرد؛ سوم اگر آیت‌الله به ایران بازگردد، دستگیر خواهد شد. امام‌خمینی(ره) به پیام شریف امامی پاسخی نداد و حملات خود را علیه شاه و رژیم او تشدید کرد.[2]


با وقوع حوادث 13 آبان 1357 و استعفای شریف امامی، شاه که به سیاست جلب رضایت نخبگان سیاسی و افکار عمومی پناه آورده بود، در نطقی رادیو‌–‌تلویزیونی در 15 آبان‌ماه ضمن اعلام خبر تشکیل دولت نظامی (به نخست‌وزیری ازهاری) پیامی خطاب به مردم ایران بیان کرد. او ضمن اعتراف به اشتباهات سال‌های گذشته گفت که پیام انقلاب مردم ایران را شنیده است. شاه با لحنی مستأصل بار دیگر سوگند یادکرد و تعهد نمود که دیگر خطاها، بی‌قانونی‌ها و ظلم و فساد تکرار نشود و آنچه را که مردم ایران برای به دست آوردنش قربانی داده‌اند، تضمین کند.

درحالی‌که همگان منتظر واکنش رهبر انقلاب نسبت به این موضع شاه بودند، امام‌خمینی(ره) محکم‌تر از گذشته تمام مصاحبه‌های خود را به یک خواسته ختم می‌کرد: شاه باید برود!

از سوم آبان تا بیست و یکم آذر 1357 امام‌خمینی(ره) طی پنجاه‌وسه مصاحبه، نظرات خود را در زمینه‌های مختلف، ازجمله حذف رژیم سلطنتی و استقرار رژیم جمهوری اسلامی بیان نمود. ایشان در پاسخ گزارشگر تلویزیون سی.بی.اس آمریکا در روز پانزدهم آبان فرمودند: «تغییر دولت تأثیری در نهضت عمومی مردم ایران ندارد. دولت‌ها، چه نظامی و چه غیرنظامی دیگر نمی‌توانند مسائل را حل کنند. اکنون این تعهدات دیگر اثری ندارد. ایشان بدون این‌که خودشان را خیلی زحمت بدهند، باید بروند تا ملت خودش تکلیف کشور را تعیین کند». در همان روز و در گفتگو با کانال 2 تلویزیون آلمان نیز چنین بیان داشتند: «این دست‌وپا کردن‌ها در ایران دیگر هیچ درنگی ندارد و فایده‌ای برای شاه ندارد. شاه باید برود و چاره‌ای جز این نیست».

ایشان همچنین در مصاحبه با خبرگزاری «آسوشیتدپرس» انتصاب دولت نظامی را توطئه جدید شاه برای کشتار بیشتر و تسلیم مردم ایران دانستند که شاه و حامیان او را در بن‌بست بدتری قرار داده و سرنگونی رژیم را قطعی‌تر می‌کند. امام‌خمینی(ره) در پاسخ خبرنگار یک روزنامه هلندی نیز گفتند: «اگر شاه پیام انقلابی مردم را شنیده که حتماً شنیده، پیام ملت به او این است که شاه و همه خاندان سلطنت باید کنار بروند.»[3]

امام همچنین در بیاناتی مفصل در شانزدهم آبان‌ماه، عذرخواهی شاه و تلاش برای اصلاح وضعیت را ناممکن دانسته و ضمن رد سازش بر لزوم تداوم مبارزه تا رسیدن به هدف غایی و نهایی تأکید کردند: «حالا غیر آن‌وقت‌هاست. این ملت غیر آن ملت است و تحولی که حاصل شده است مردم را عوض کرده است... دیگر راه آشتی نیست! راه نیست که کسی بگوید که شما اشتباه‌هایتان تا حالا هیچ، حالا از این به بعد ان‌شاالله دیگر اشتباهی نمی‌کنید. راه نگذاشتید برای این کار. امکان ندارد که اگر یک روحانی، یک سیاسی، یک بازاری، یک دانشگاهی بخواهد به مردم بگوید که بیایید باهم سازش کنیم. شاه امروز آمده توبه و استغفار کرده. مگر قابل بخشش است؟! در هر صورت مسیر همین است. هر که غیرازاین فکر کند خائن به ملت است! خائن به مملکت و خائن به اسلام است. اگر این مهلت را بدهید فردا نه اسلام برای شما می‌ماند، نه مملکت برای شما می‌ماند. مهلت ندهید او را. این گلو را فشار بدهید تا خفه شود!»

دو روز پیش از خروج شاه از ایران، به درخواست او شورای 9 نفره‌ای با حضور برخی چهره‌های سیاسی و اقتصادی و به ریاست «سید جلال‌الدین تهرانی» تحت عنوان شورای سلطنت تشکیل شد. روز بیست و هشتم دی‌ماه، امام‌خمینی(ره) به مناسبت فرارسیدن اربعین حسینی بیانیه‌ای صادر و شورای نیابت از سلطنت را غیرقانونی اعلام کرد. ایشان همچنین به کسانی که در این شورا عضو شده بودند اخطار داد که این عمل غیرقانونی است و دخالت آنان در مقدرات مملکت جرم است.

در همین روز تهرانی به نمایندگی از شورای سلطنت و نخست‌وزیر «شاپور بختیار»، جهت دیدار و مذاکره با امام وارد پاریس شد. امام اجابت درخواست تهرانی را موکول به استعفای وی از شورا نموده و تأکید کردند که استعفای او باید کتبی باشد و در آن تصریح کند که چون شورای سلطنت را غیرقانونی می‌داند استعفا می‌دهد. روز بعد تهرانی نامه‌ای مبنی بر استعفای خود از شورای سلطنت نوشت و برای امام فرستاد؛ اما چون اشاره‌ای به غیرقانونی بودن سلطنت نکرده بود مورد قبول امام‌خمینی(ره) قرا نگرفت. سرانجام تهرانی در متن دوم استعفای خود چنین آورد: «... برای احترام به افکار عمومی، با توجه به فتوای حضرت آیت‌الله‌العظمی خمینی مبنی بر غیرقانونی بودن آن شورا، آن را غیرقانونی دانسته و کناره‌گیری کردم». این استعفا به‌منزله انحلال شورای سلطنت بود و با تدبیر و پایمردی امام، چاره‌جویی رژیم برای احیاء سلطنت پهلوی با شکست مواجه شد.

وقتی پاسخ انتقاد، تبعید بود

شاید در نگاه اول برای برخی ناظران، سرسختی و عدم سازش امام‌خمینی(ره) با اقدامات ترمیمی رژیم شاه قابل هضم نباشد؛ اما اگر پیشینه مبارزاتی ایشان و برخوردهای قهرآمیز و مستبدانه رژیم شاه در طول 15 سال منتهی به انقلاب، در نظر گرفته شود، ماهیت رویکرد محکم و سازش‌ناپذیر امام روشن خواهد شد.

در سال‌های ابتدایی دهه 1340 حضرت امام‌خمینی(ره) به‌عنوان مرجعی آگاه و متعهد، با بیانی نافذ و آتشین به امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر متولیان امر پرداختند. اقدام دولت «اسدا... علم» در سال 1341 در تصویب لایحه «انجمن‌های ایالتی و ولایتی» که در آن علاوه بر اعطای حق رأی به زنان، قید اسلام از شرایط انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان حذف شده و به‌جای سوگند به قرآن سوگند به کتاب آسمانی نیز مورد پذیرش قرار می‌گرفت، از نگاه ایشان پنهان نماند و مصرانه تا حصول نتیجه مطلوب مورد پیگیری قرار گرفت. امام‌خمینی(ره) در تلگراف خود خطاب به شاه می‌گوید: «باآنکه به آقای اسدا... علم در این بدعتی که می‌خواهد بگذارد، تنبه دادم و مفاسدش را گوشزد کردم، ایشان نه به امر خدا گردن نهادند و نه به قانون اساسی و قانون مجلس اعتنا نمودند و نه امر ملوکانه را اطاعت کردند و نه به خواست ملت مسلمان ... وقعی گذاشتند و نه به اجتماعات انبوه قم تهران و سایر شهرستان‌ها و ارشاد خطبای اسلام احترامی قائل شدند. انتظار ملت مسلمان آن است که با امر اکید آقای علم را ملزم فرمایید از قانون اسلام و قانون اساسی تبعیت کند و از جسارتی که به ساحت مقدس قرآن کریم نموده استغفار نماید».[4]

هنگامی‌که نتیجه موردنظر ایشان حاصل نمی‌شود نیز در پیامی که این بار خطاب به «علم» است، با لحنی جدی‌تر این‌گونه اعتراض خود را اعلام می‌کنند: «... معلوم می‌شود شما بنا ندارید به نصیحت علمای اسلام که ناصح ملت و مشفق امت‌اند توجه کنید و گمان کردید ممکن است در مقابل قرآن کریم و قانون اساسی و احساسات عمومی قیام کرد... اینجانب مجدداً به شما نصیحت می‌کنم که به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسی گردن نهید و از عواقب تخلف از قرآن و احکام علمای ملت و زعمای مسلمین بترسید و عمداً و بدون موجب، مملکت را به خطر نیندازید وگرنه علمای اسلام درباره شما از اظهار عقیده خودداری نخواهند کرد.»[5]

نکته قابل این است که به طرزی نظام‌مند مراتب امر‌به‌‌معروف و نهی‌‌از‌منکر با اعلام بیزاری قلبی و نهی زبانی شروع و به اقدام عملی ختم می‌شود تا به‌نوعی اتمام‌حجت با دولت حاکم صورت گرفته باشد و در آینده نکته‌ای برای بهانه‌تراشی باقی نماند.
با بی‌اعتنای هئیت حاکمه، این وضعیت تا سخنرانی آتشین ایشان در 13 خرداد 1342 که مقدمه‌ای برای قیام پانزده خرداد بود تداوم یافت. جایی که این بار با لحنی هشدار‌گونه چنین گفتند: «من به شما نصیحت می‌کنم ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‌کنم، دست از این اعمال و رویه بردار، من میل ندارم که اگر روزی ارباب‌ها بخواند تو بروی، مردم شکرگزاری کنند؛‌ من نمی‌خواهم تو مثل پدرت بشی... نصیحت مرا بشنو، از روحانیت بشنو، از علمای اسلام بشنو، این‌ها صلاح ملت را می‌خواهند،‌ این‌ها صلاح مملکت را می‌خواهند. از اسرائیل نشنو اسرائیل به درد تو نمی‌خورد. بدبخت! بیچاره، 45 سال از عمرت می‌رود یک کمی تأمل کن، یک قدری عواقب امور را ملاحظه کن، کمی عبرت بگیر، عبرت از پدرت بگیر».[6]

فرجام سخن

اصرار و پافشاری امام بر اصول انقلابی و عدم سازش با رژیم پهلوی علاوه بر آرمان‌های الهی ایشان، ریشه در یک تجربه تلخ تاریخی داشت و آن جریان ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد بود. دست‌کم گرفتن شاه و حامیان داخلی و خارجی او و عدم حضور مستقیم و پررنگ مردم در لحظات حساس و سرنوشت‌ساز اشتباه مهمی بود که مصدق و اطرافیانش مرتکب شدند و حضرت امام خمینی(ره) با داشتن ذهنیت تاریخی مانع از تکرار این اشتباه شدند.[7] رد ادعای شاه مبنی بر شنیدن صدای انقلاب و تأکید بر تداوم مبارزه تا فروپاشی کامل نظام شاهنشاهی و عدم شناسایی چهره‌های حقوقی که وابسته به این ساختار بودند باعث شد تا انقلاب اسلامی همچنان در مسیر اصلی و واقعی خود باقی مانده و به‌سرانجام برسد. موضع تاریخی و سازش‌ناپذیر امام مبنی بر این‌که «شاه باید برود!» اگرچه در آغاز هدفی بلندپروازانه و حتی رؤیایی به نظر می‌رسید اما با پایمردی و استقامت ایشان و جان‌فشانی ملت به حقیقتی ابدی و دلپذیر بدل شد. (*)



پی‌نوشت‌ها:
[1]پایگاه خبری جماران،23367.aspx http://www.jamaran.ir/fa/NewsContent-id_
[2]غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست‌وپنج‌ساله ایران (از کودتا تا انقلاب)، تهران: رسا،1379، ج 2، ص 115
[3]همان، صص 145-143
[4]خمینی، روح‌الله (1378) صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج 1، ص 35
همان، ص 43[5]
[6]همان، ص 68
[7]جهت مطالعه بیشتر ر.ک: یرواند آبراهامیان، کودتا، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران: نی،1392، ص 30

منبع:سایت برهان


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر