( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: کتاب «معنی حدیث الغدیر» نوشته مرحوم حضرت  آیت الله سید مرتضی خسروشاهی از علمای برجسته آذربایجان با تحقیقی از استاد سید هادی خسروشاهی و مقدمه امام موسی صدر توسط موسسه بوستان کتاب به زبان عربی منتشر شده است.

 در انتهای این کتاب مؤلف  معزز (ره) رساله «کشف الستر و الاستار عن وجه زیارة الزوار» را  الحاق نموده که  به اعتراف بعضی از علمای نجف تاسال تألیفش چنین رساله‌ای در این باب نوشته نشده بود. در همه این رساله شریفه با وجود اخبار کثیر و معتبر و متواتر ( که درباره فضیلت زیارت و ثواب زیارت وارد شده است، و هر کسی وسائل الشیعه و مزار و بحار و کامل الزیارة ابن قولویه و غیر آن را سیر نماید مطلع می‌باشد )،  یک حدیث نقل نشده است، بلکه تمام مطالب را از طریق آیات شریفه اثبات نموده که مقبول سنی و شیعه نیز می‌باشد.

در ادامه ترجمه این بحث را برای اولین بار و جهت استفاده عموم منتشر می کنم .

مرکز بررسی های اسلامی قم - سید محمود خسروشاهی

.........................................

رفتن به قبرستان و ایستادن بر سر قبر مؤمنین و صلوات فرستادن بر آنان، یعنی طلب رحمت از خدا برای آنان، با دلالت قرآن جزء سیره پیغمبر صلی الله علیه و آله بوده است، زیرا در آیه شریفه: «وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ»[1] آن حضرت صلی الله علیه و آله را از این کار در خصوص منافقین نهی می‌فرماید که معلوم می‌شود سیره پیامبر صلی الله علیه و آله در خصوص مؤمنین ایستادن بر سر قبر آنان و دعاء و صلوات فرستادن بر آنان بوده است. اگر کسی بگوید که منظور از ایستادن به سر قبر همان ایستان در مقام دفن است نه ایستادن بعد از دفن برای زیارت؛ در جواب می‌گوییم:

اولاً: لفظ «وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ» مطلق است، و تقیید و تخصیص دلیل می‌خواهد[2].

ثانیاً: معنای جمله «وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ» به جهت (واو) عاطفه لفظ «ابداً» به سر او هم می‌آید، و مقدر می‌شود و معنای آن چنین است: (ابداً بر سر قبر او نایست)، یعنی در هیچ زمانی نایست. پس ایستادن به جهت زیارت بعد از دفن (چنانچه مرسوم است در هفته یک مرتبه یا در اربعین میت یا سر سال یا سایر اوقات) را نیز شامل می‌شود. چنانچه اگر کسی به غلام خود بگوید: «لا تطعم زیدا ابداً و لا تسقه» معنای آن به حکم (واو) عاطفه چنین می‌شود: «و لا تسقه ابداً» یعنی: (هرگز زید را طعام مده و هرگز او را سیراب مکن در هیچ زمانی). شاید برای همین دو جهت که ما گفتیم، در تفسیر جلالین در تفسیر آیه شریفه گفته است: «خواه برای دفن خواه برای زیارت [نایست]»[3]. نیز، همان‌طور که منظور از قیام، مطلق ایستادن است منظور از صلوات طلب رحمت است نه خصوص نماز میت، زیرا اگر تنها نماز میت مراد باشد لفظ «ابداً» لغو می‌شود به دلیل اینکه بدیهی است نماز میت یک مرتبه است و در تمام عمر تکرار نمی‌شود تا به لفظ «ابداً» احتیاج باشد.

اگر کسی بگوید منظور از لفظ «ابداً» بیان استغراق افراد است، یعنی: (به هیچ فردی از افراد منافقین نماز مخوان)؛ در جواب می‌گوییم: اولاً: استغراق افراد را قبل از لفظ «ابداً» با لفظ «عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ»[4] بیان فرموده است. ثانیاً: لفظ «ابداً» در زبان عرب موضوع برای بیان استغراق حکم در ازمان است نه در افراد، چنانچه در جای دیگر می‌فرماید: «وَلَا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا»[5] به این معنا که: (جایز نیست که زوجات او را بعد از وفات او تزویج نمایند ابداً)، یعنی در هیچ زمان اگرچه ده یا بیست سال بعد از وفات پیغمبر صلی الله علیه و آله باشد.

پس معلوم شد که منظور از صلوات، مطلق رحمت است که می‌تواند در مدت عمر تکرار شود نه تنها نماز میت. بله؛ روشن است که نماز میت هم در عموم آیه داخل است. پس زمانی که به حکم دلالت آیه شریفه ثابت شد که زیات قبور مؤمنین و طلب رحمت نمودن برای آنان جزء سیره پیغمبر صلی الله علیه و آله خدا بوده، چگونه بدعت می‌شود؟ بلکه به حکم آیات شریفه: «لَکُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[6]، و: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»[7] قطعاً سنت است. بنابراین زمانی که استحباب زیارت قبر مؤمن ثابت شد، زیارت قبر شریف پیغمبر صلی الله علیه و آله و قبور ائمه هدی علیهم السلام چگونه خواهد بود؟[8] حال آنکه ایشان ارکان دین، و رؤسای مؤمنین هستند که اکمل و افضل و سادات هم مؤمنین‌اند[9].

حمد و ثناء اصفیاء و اشاره به شهادت آنان

حمد و ثناء ایشان را گفتن، مصائبی که در راه خدا بر آنان وارد شده را ذکر نمودن، لعنت نمودن قاتلان و ظالمان و راضی‌شوندگان به فعل ستم‌کنندگان، سلام دادن بر آنان با وجود اینکه آنان اموات‌اند به این جهت است که خدای متعال خود همه اینها را در حق برگزیدگان بندگان خودش انجام داده و آنان را مدح نموده است، مانند ثناء در این آیه شریفه: «إِنَّهُمْ کَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ»[10]. ما هم مثل همین کارها را در زیارت امام حسین(ع) انجام می‌دهیم و می‌گوییم: «شهادت می‌دهم بر اینکه تو اقامه نماز کردی، ایتاء زکات نمودی، امر به معروف و نهی از منکر کردی، و خدا را با اخلاص عبادت نمودی تا وقتی که مرگ برای تو رسید».[11]

هم‌چنین، به قتل آنان به ناحق و صبر ایشان بر اذیت در راه خدا در این آیات اشاره فرموده است: «وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ»[12]، و: «وَکَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ کَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ»[13]. ما نیز در زیارات ائمه علیهم السلام همین کار را انجام می‌دهیم و می‌گوییم: «شهادت می‌دهم بر اینکه تو در راه خدا مظلوم کشته شدی و بر آزار و اذيت در راه خدا تنها براى خدا صبر نمودى».

نیز، قاتلین و ظالمین به آنان و راضی‌شوندگان به فعل آنان را در آیه شریفه: «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»[14] لعنت می‌نماید. هیچ‌یک از مسلمانان شک ندارد که سلسله انبیا همگی کسانی هستند که خدا به صله آنها امر فرموده است و شکی نیست که قرابت پیامب ما و اهل بیت او نیز چنین است، زیرا در قرآن می‌فرماید: «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»[15]. هم‌چنین شک ندارد که قتل و ظلم و رضا به آنها قطع صله است و این مطلب بدیهی است. هم‌چنین کسی شک ندارد که امام حسین علیه السلام با پیغمبر صلی الله علیه و آله قرابت دارد و پسر دختر او است. ما [شیعه‌ها] در زیارت او می‌گوییم: «خدا لعنت کند امتی را که تو را کشتند، و خدا لعنت کند امتی را که به تو ظلم کردند، و خدا لعنت کند امتی را که این را شنیدند و به آن راضی شدند، و خدا لعنت کند کسی را که میان تو و میان آب فرات حائل شد».

پس ما [به توفیق خدا] تابعان کتاب خدا، عمل‌کنندگان به آن، هدایت‌یابندگان به کتاب خدا به مشیت او، و لعنت‌کنندگانی هستیم که خدا آنان را در کتاب ذکر کرده و فرموده است: «أُولَئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ»[16]، که لعنت می‌کنیم آن کسی را که خدا لعنت کرده است، و صله می‌کنیم با آن کسی که خدا به صله او امر کرده است، و قرابت پیغمبر صلی الله علیه و آله او را به جهت اجر برای رسالت او دوست می‌داریم.

هم‌چنین، خداوند در کتاب خود بر بندگان برگزیدگانش سلام داده است، و در بیان علت سلام دادن خود به آنان می‌فرماید: زیرا آنان نیکوکار بودند، آنجا که می‌فرماید: «سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ * کَذَلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ»[17]، و: «سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ * إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ»[18]، و: «قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى»[19]، و نمونه‌های دیگری از آیات. ما هم در زیارت ائمه علیهم السلام چنین می‌کنیم و از نزدیک و دور به آنان سلام می‌دهیم و می‌گوییم: «سلام بر تو باد ای پسر پیغمبر، سلام بر تو باد ای ولیّ خدا و پسر ولیّ خدا، سلام بر تو باد ای برگزیده خدا» و امثال این کلمات که مشتمل بر مدح و ثناء و ذکر مصیبت آنان است.
 

شفاعت و استشفاع

شفیع بردن صاحب قبر به درگاه خدا به این جهت است که خداوند خودش در قرآن به این کار ترغیب کرده و می‌فرماید: «وَمَا کَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»[20]. خداوند در این آیه مقام و مرتبه پیغمبر صلی الله علیه و آله خود، و جلالت و احترام و قرب منزلت او را بیان فرموده است، که اگر در میان مستحقین عذاب باشد به خاطر وجود، و جلالت، و احترام پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را عذاب نمی‌کند. طبیعت انسان چنین است که اگر نزد پادشاه مقصر باشد و بداند مقام و مرتبه کسی از مقربان و امنای دولت نزد پادشاه به این درجه است او را به درگاه پادشاه شفیع می‌کند و به دامن او متوسل می­شود و می­گوید: «تو را قسم می­دهم به فلان، به جان عزیز او و مقام و مرتبه او که از تقصیر من بگذری، و عفو فرمائی، و مرا صدقه سر او فرمائی». چنانچه ما می­گوئیم: «ای خدا از تو می‌خواهم و تو را قسم می­دهم به پیغمبر رحمت خود که از تقصیر ما بگذری، و گناهان ما را ببخشی».

اگر کسی دلالت آیه را انکار نماید و بگوید: «آیه شریفه ترغیب به شفیع آوردن نمی­کند»، باید دلالت آیه را بر ترغیب به استغفار انکار کند و بگوید: «آیه نه ترغیب به استشفاع می­کند و نه ترغیب به استغفار»، و بدیهی است که این سخن خارج از منطق است، زیرا هیچ کس شکی ندارد که آیه شریفه گناه‌کاران را به استغفار ترغیب می­کند تا از آنان رفع عذاب شود. اولاد یعقوب هم برای بخشش گناه خود پدرشان را به درگاه خدا شفیع قرار دادند چون می‌دانستند که او مقرب درگاه خدا است، پس به او متوسل شدند و گفتند: «قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِينَ»[21]، و پدرشان این را از آنان قبول نمود، و آنان را رد ننمود و نگفت: استشفاع غلط است، بلکه به آنان وعده داد و گفت: «قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّي»[22]. پس چگونه ما گناه‌کاران این مطلب را از پیغمبر صلی الله علیه و آله خودمان نخواهیم و به او متوسل نشویم حال آنکه او نزد خدا از یعقوب مقرب­تر است و رأفتش به ما از رأفت یعقوب به اولادش بیشتر است؟ چنانچه خدا درباره پیغمبر صلی الله علیه و آله می­فرماید: «حَرِيصٌ عَلَيْکُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ»[23].

واضح­تر از آیه سابق از جهت دلالت بر استشفاع و توسل بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و بزرگ‌تر از آن در ترغیب بر این امر، این آیه شریفه است: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا»[24]. آیا آمدن گناه­کار نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و درخواست او از پیغمبر صلی الله علیه و آله که برای او از خدا طلب مغفرت نماید، توسل به پیغمبر صلی الله علیه و آله و شفیع بودن پیغمبر صلی الله علیه و آله به درگاه خدا نیست؟ یا اینکه مغفرت خدا بعد از استغفار نمودن رسول خدا صلی الله علیه و آله چنانچه صریح آیه است، از جهت شفاعت پیامبرش برای آنان از سوی خدا پذیرفته نیست؟ حال آنکه معلوم است پیغمبر صلی الله علیه و آله در آیه شریفه: «مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ»[25] داخل در مستثنی است و از جانب خدا در شفاعت کردن به ذنوب امت خود در دنیا قبل از آخرت مأذون است. خدا شفاعت او و اهل بیت او را روزی ما قرار دهد.

هم‌چنین از این آیه شریفه معلوم شد که خانه پیغمبر صلی الله علیه و آله داخل در خانه‌هائی است که خدا اذن داده است رفعت یابند و اسم خدا در آنها ذکر شود، زیرا در این آیه گنهکار را ترغیب نموده که به خانه او بیاید، و از او التماس استغفار نماید، و خودش نزد او استغفار نماید. و روشن است که استغفار از او یا از رسول او مستلزم ذکر اسم خدا است. پس خدا به ذکر اسم او در خانه پیغمبر صلی الله علیه و آله اذن داده است. بلکه از بعضی آیات شریفه ظاهر می‌شود که استشفاع به پیغمبر صلی الله علیه و آله ـ و توسل به او برای اینکه ایشان استغفار نماید ـ در میان مسلمانان امری شایع بوده است، به جهت اینکه یکدیگر را به این مطلب دعوت می‌نمودند و تنها منافق از قبول این مطلب اباء و امتناع می‌نمود. چنانکه خدای تعالی در سوره منافقین درباره آنها فرموده است: «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ»[26].

اگر کسی توهم نماید که این مطلب مختص به زمان حیات پیغمبر صلی الله علیه و آله است زیرا میت قادر به سخن گفتن و طلب نمودن و و دعا و استغفار نیست؛ این توهم بسیار سخیف است. زیرا پیغمبر صلی الله علیه و آله بعد از وفات هم در نزد پروردگار خود زنده و مرزوق است و هر کس اینطور باشد، قادر به سخن می­شود. چنانچه خدای تعالی در حق شهداء می‌فرماید: «فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»[27]. بدیهی است کسی که می‌تواند به فلان کس بگوید: «مترس و محزون مباش» می‌تواند بگوید: «خدایا فلان کس را بیامرز». این آیه شریفه در حق کسانی نازل شده که در برابر پیغمبر صلی الله علیه و آله شهید شده و جان خود را برای او فدا کرده­اند پس در حق خود پیغمبر صلی الله علیه و آله چگونه خواهد بود حال آنکه ایشان آقای همه آنان است؟

هم‌چنین اگر کسی توهم نماید و بگوید که پیغمبر صلی الله علیه و آله زنده و مرزوق است و قادر به کلام است اما در حالت موت صدای امت خود، و توسل و التجاء ایشان را نمی­شنود تا اینکه در حق آنان شفاعت و استغفار نماید؛ نیز توهم سخیفی است. زیرا بدیهی است هر کس که چنین است، یعنی نزد پروردگار خود زنده باشد، روزی بخورد و فرح نماید و به دیگران مژده دهد، می­شنود و می­بیند و می­داند. بلکه پیامبر صلی الله علیه و آله علاوه بر این که سلام و اذن مخاطب نمودن، و استغاثه و التجاء نمودن کسی را به خود می­داند و می­شنود، جمیع آنچه از امت صادر می­شود، از اعمال و اقوال و افعال می­داند. اگرچه ما نحوه علم او را ندانیم ولی اینقدر می­دانیم که می­داند، زیرا اگر نداند شهادت دادن او به چیزی که آن را نمی­داند صحیح نخواهد بود، و بدیهی است شهادت بدون علم عقلاً و شرعاً قبیح است. حال آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله طبق نص قرآن مجید شاهد امت خود است: «فَکَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا * يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ کَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ وَلَا يَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثًا»[28]، و: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا»[29].

اگر کسی ادعا نماید که راست است پیغمبر صلی الله علیه و آله شاهد بر اعمال امت است، اما شهادت او درباره کسانی است که در زمان او حضور داشتند نه کسانی که بعد از وفات او به دنیا آمده­اند، و شهادت او به کسانی اختصاص دارد که در زمان حیات او حاضر بوده‌اند، باید ادعا نماید که بشارت و انذار او نیز به کسانی اختصاص دارد که در زمان او حاضر بوده‌اند. و نمی‌توان چنین گفت زیرا بطلان آن بدیهی است. به این ترتیب معلوم شد که کلام شیخ عبدالوهاب، که درباره او حکایت کرده‌اند عصا را در دست گرفته و اشاره به عصای خود نموده و گفته این عصای من از محمد افضل است، زیرا ضرر و نفع می­رساند و محمد میت است و نفع و ضرر نمی­رساند![30] ؛ کلامی دور از حق است و ناشی از عدم تأمل در آیات شریفه است. زیرا از طریق آیات شریفه قدرت پیغمبر صلی الله علیه و آله را برای شفاعت و استغفار گناهان امت، هم در حال حیات و هم در حال ممات، ثابت نمودیم؛ و کدام نفع از این بزرگ‌تر است؟ در حالی که عصای او تنها در دنیای فانی نفع می‌رساند.

بوسیدن قبر، دیوارها، ضریح و در، و مالیدن چشم­ها بر آنها نیز از نظر عرف و عقلا تعظیم صاحب قبر است، و خداوند در آیه شریفه: «فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ»[31] به تعظیم پیغمبر صلی الله علیه و آله ترغیب نموده است. تعزیر عبارت است از تعظیم و توقیر، و در تعظیم حقیقت شرعی نیست [و مثل نماز معنای شرعی ندارد] بلکه عرفی است و بوسیدن آنچه ذکر شد تعظیم صاحب قبر است. چنانچه بوسیدن جلد قرآن، که از مقوله کلام است و خطوط از آن حکایت می­کند، و بوسیدن اوراق آن و خط آن و مالیدن چشم­ها بر آن عرفاً تعظیم نسبت به قرآن است، و در نزد عرف عقلا مثل بوسیدن دست پیغمبر صلی الله علیه و آله در زمان حیات او است که تعظیم و اکرام او است. پس بوسیدن دیوارها برای کسی که دست او به دست [پیغمبر صلی الله علیه و آله] نرسیده بدل از بوسیدن دست او است، و مجنون عامری چه نیکو گفته است: «به شهرها گذر می­کنم. به شهر لیلی. این دیوار و آن دیوار را می­بوسم و محبت شهرها به قلب من نرسیده بلکه محبت لیلی که ساکن آن دیار است به قلب من رسیده و از آن محبت این دیوار و آن دیوار را می­بوسم»[32].

 

خفض جناح نسبت به صاحب قبر

خفض جناح یعنی تذلل کردن و اظهار تواضع و کوچکی نمودن به صاحب قبر را خدا در حق والدین امر فرموده و می‌فرماید: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا»[33]. ما را چه شده است که برای والدین خفض جناح می­نمائیم و می‌گوئیم: «رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا» اما بر کسی که به مراتب اعظم از حق تربیت والدین است و حتی به ما از نفس‌های خودمان اولی است خفض جناح ننمائیم و نگوییم: خدایا صلوات بفرست به پیغمبرت، پیغمبر رحمت، چنانچه ما را از حیرت ضلالت، هدایت کرد و به توحید تو ارشاد نمود، احکام دینت را به ما تعلیم داد، ما را از شرک و جهالت خلاصی داد، و به ما قرآن مجید و حکمت، یعنی طریق رضای تو را تعلیم نمود؟

اگر مطلق تعظیم و کوچکی نمودن عبادت و شرک به خدا باشد هر آینه خدا در حق پیغمبر صلی الله علیه و آله و والدین به آن امر نمی­کرد، زیرا بدیهی است عبادت غیر خدا حرام است ولو پیغمبر صلی الله علیه و آله باشد، یا پدر باشد، یا بت باشد یا غیر اینها. چطور می­توان گفت که مطلق تعظیم و تذلل عبادت است، حال آنکه تمام فرقه‌ها حتی فرقه وهابیت در مقابل سلطان خود تعظیم و تذلل می­کنند؟ آیا این عبادت سلطان است؟ بلکه خدا امر به تعظیم در مقابل آدم می‌نماید و می‌فرماید: «اسْجُدُوا لِآدَمَ»[34]. آیا خدا آنها را به عبادت آدم امر فرموده است؟!

خلاصه کلام: ما برای پیغمبر صلی الله علیه و آله نماز نمی­خوانیم و روزه نمی­گیریم و حج به‌جا نمی‌آوریم مگر برای اینکه او ما را نزد خدا مقرب نماید، چنانچه بت‌پرست‌ها گفتند: «مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى»[35]، و چنانچه فرعون بت‌ها درست کرد و به قوم خود امر نمود آنها را عبادت کنند و گفت: «اینها معبودهای شما هستند، پس اینها را عبادت کنید تا شما را به من مقرب نمایند و من هم رب اعلای شما هستم» چنانکه بعضی از مفسرین عامه[36] در معنی آیه شریفه: «وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَيَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ»[37] گفته‌اند. 

ما عبادت نمی­کنیم مگر برای خدا، و تفاوت میان ما و شما این است که شما پیغمبر صلی الله علیه و آله را مثل سایر اموات جماد محض و لایضر و لا ینفع می‌دانید ولی ما پیغمبر صلی الله علیه و آله را در حال موت نیز زنده و نزد پرورگار مرزوق می‌دانیم، او را به آنچه امت او عمل می‌کنند عالم می­دانیم، نسبت به او تعظیم می­نماییم، برای او پر ذلت می­گشائیم، و اعتقاد داریم این هم یک عبادت برای خدا است، زیرا خدا در قرآن به تعظیم او ترغیب فرموده است. ما معتقدیم که پیغمبر صلی الله علیه و آله در حال موت نیز قادر است برای ما صلوات بفرستد و از خدا برای ما ما طلب رحمت و مغفرت نماید، و طلب مغفرت پیغمبر صلی الله علیه و آله از خدا برای خود را اسباب تقرب می­دانیم، و امید داریم که خدا به این جهت ما را به رحمت خود داخل نماید. چنانچه بعضی از اعراب این‌طور می­کردند و این عقیده را داشتند، و خدا در قرآن از آنان حکایت می­کند و می­فرماید: «وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ يَتَّخِذُ» تا آنجا که می‌فرماید: «مَا يُنْفِقُ قُرُبَاتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ»[38]. اما این کار را اسباب قربت به پیامبر برای ورود به رحمت خداوند می‌دانستند. اگر این مطلب عبادت و شرک به خدا بود پس خدا چطور آنها را مدح و ثنا کرد و کار و عقیده آنان را تمجید نمود؟ بنابراین دلیلی ندارد که ما از اعراب کمتر باشیم، و فهم و ادراک ما از آنان ناقص­تر باشد و حال آنکه ما بادیه‌نشین نیستیم و سکنه شهرها هستیم. و به تحقیق خدا با فهم و ادراک و عقل و ذهن سلیم و فکر عمیق بر ما منت گذاشته است.

حاصل آنکه، یک‌دفعه انسان برای پیغمبر صلی الله علیه و آله عبادت می­کند که او آن را نزد خدا مقرب نماید مثل بت‌پرستان، و این شرک و کفر است. و یک‌دفعه جز خدا عبادت کسی را به‌جا نمی‌آورد، نه عبادت پیغمبر صلی الله علیه و آله و نه غیر پیغمبر صلی الله علیه و آله ، ولی پیغمبر صلی الله علیه و آله را مقرب درگاه خدا می­داند و شفاعت و طلب رحمت و مغفرت او را از خدا نیز اسباب قرب و نجات خود می‌داند؛ این شرک در عبادت نیست، بلکه این هم کار خوبی است که خدا در قرآن آن را تصدیق کرده و به آن ترغیب نموده است. این چه ربطی به شرک دارد؟ هر کس این را شرک بداند عبادت و توسل و استشفاع را از هم تمیز نداده، و به حقیقت هیچ یک از اینها نرسیده، و از روی نافهمی به کارهای مسلمانان خرده‌گیری نموده است.

 

بناء حرم و قبّه

بناء حرم و قبه بر قبر شریف و تعمیر آن در وقت خراب شدن؛ از چند وجه بدعتی ندارد:

وجه اول؛ آنکه ما با آیات کریمه استحباب زیارت قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله و دعا و استغفار نمودن در نزد او را ثابت نمودیم، و این بر بقاء اثر قبر موقوف است، و بقاء آن موقوف به تعمیر در وقت خراب شدن است، و چنانچه بدیهی است مقدمه مستحب به حکم عقل مستحب است، همان‌طور که مقدمه واجب نیز به حکم عقل واجب است. لذا به وجوب تعمیر بیت خدا در وقت خراب شدن حکم می­کنیم، به جهت اینکه فرموده است: «وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ»[39].

اگر کسی اشکال کند: که دلیل استحباب زیارت قبر شریف مادامی که باقی است دلالت بر استحباب آن دارد نه همیشه و ابداً تا مستلزم استحباب تعمیر و ابقاء اثر آن شود؛ در جواب می­گوئیم: دلیل وجوب طواف نیز این‌گونه است و نمی‌توان این را گفت زیرا بدیهی البطلان است. آیه طواف، که دلیل وجوب طواف است، مطلق است، و لفظ دوام و ابد ندارد. از خارج معلوم است که این حکم دائمی است. هم‌چنین دلیل استحباب زیارت ـ که عبادت باشد ـ هم مطلق است و قید دوام و ابد ندارد، اما از خارج معلوم است که این حکم دائمی است و موقتی نیست و منسوخ نشده است.

وجه دوم؛ آیه شریفه: «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْکَرَ فِيهَا اسْمُهُ»[40]. پیش از این بیان نمودیم که آیات قرآنی دلالت می­کند که خانه پیامبر صلی الله علیه و آله از جمله این بیوت است ولو از این جهت که وجود محترم پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا است، و تفاوتی میان زمان حیات و ممات پیامبر صلی الله علیه و آله وجود ندارد. پس کلام را به اعاده آنچه گذشت طول نمی­دهم.

علاوه بر آن، دلیل دیگری برای اثبات اینکه خانه پیغمبر صلی الله علیه و آله از جمله این بیوت است، را ذکر می‌کنیم: ظاهر لفظ (بیوت) این است که منظور از این آیه مساجد نباشد، بلکه غیر مساجد باشد زیرا مکشوف ساختن ـ که سقف نداشته باشد ـ مساجد مستحب است، و افضل مساجد در روی زمین چهار مسجد است: مسجد الحرام، مسجد مدینه، مسجد کوفه، و مسجد اقصی (بیت المقدس) که بدون سقف بنا شده‌اند. افضل آن چهار مسجد، مسجدالحرام است و با چشم خودمان می­بینیم که مکشوف بنا شده است. لفظ (بیت) نیز حقیقتاً بر مکان مکشوف اطلاق نمی­شود، بلکه بیت عبارت از مکانی است که سقف داشته باشد. چنانچه اطلاقات قرآن مجید شاهد سخن ما است: «لَجَعَلْنَا لِمَنْ يَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ»[41]، و: «وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا»[42]. این مطلب به ملاحظه عرف هم واضح است. چرا که اهل عرف به خیمه‌های اعراب در بادیه (بیوت) می­گویند اما به خود بادیه (بیوت) نمی­گویند، زیرا صحرا مکشوف است به خلاف خیمه‌ها که سقف دارند. از این جهت در قرآن مجید جائی پیدا نمی­کنی که به مسجدالحرام (بیت) گفته باشد، به خلاف کعبه که [سقف دارد و] در چند جا لفظ (بیت) به آن اطلاق فرموده است. مانند جائی که به ابراهیم می­فرماید: «وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ»[43]، و: «جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِلنَّاسِ»[44]، و: «ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ»[45].

وقتی ثابت شد که منظور از این (بیوت) مساجد نیست بلکه بیوت بنی آدم است، پس حتماً منظور از این بیوت مشرفه که خدا دستور داده است در آنها اسم او ذکر شود، بیوت انبیاء است. به این معنی که آنها قدر متقین است و از همه بیوت انبیاء بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله ما اولی است، زیرا خداوند این بیت و اهل آن را در آیه شریفه: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ»[46] مخصوص به کرامت زیاد نموده است. بعد از این بیت شریف، بیت ابراهیم خلیل اولی است، زیرا نظیر این شرف در حق خانه او هم در قرآن وارد شده است و می‌فرماید: «أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَيْکُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ»[47].[48]

وقتی ثابت شد خانه پیغمبر صلی الله علیه و آله قطعاً داخل در این بیوت است، می­گوییم مراد از رفع بیوت در آیه شریفه یا بناء کردن و تعمیر کردن و بلند کردن است، چنانچه خداوند تعالی در قرآن به بلند کردن بناء (رفع) گفته است: «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَيْتِ»[49]، بلکه این از خود لفظ ظاهر است زیرا رفع بیت عرفاً ظاهر در بناء عمارت و بلند کردن است. یا اینکه منظور از رفع بیت در آیه شریفه تعظیم و توقیر و احترام است.

اگر منظور، معنای اول باشد: آن وقت نص می­شود و دلالت صریح بر مطلوب ما دارد. یعنی بر جواز تعمیر قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله و بقعه مبارکه؛ و اگر منظور، معنای دوم باشد پس نص خواهد بود در این که بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله از خانه­هائی است که خدا امر به توقیر و تعظیم آن نموده است. بنابراین خانه او داخل در حرمات و شعائر الله می­شود، و در قرآن به خصوص ترغیب به تعظیم حرمات و شعائر فرموده است: «وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ»[50]، و: «وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ»[51].

معلوم است که تعظیم هر چیزی به اقتضای حال آن چیز است، و تعظیم خانه به این است که آن را تعمیر نمائی، از خراب شدن حفظ نمائی، آن را مفروش نمائی، در آن چراغ بسوزانی و تاریک نگذاری، در و دیوار آن را ببوسی و آن را به غیر محرمات زینت دهی و از آن در مقابل هر که قصد تخریبش را نماید دفاع نمائی و امثال اینها. آیا نمی‌بینی که پوشانیدن کعبه با پرده‌ها در عرف تعظیم کعبه است؟ هم‌چنین تعظیم شترها که خدا در قرآن آنها را جزء شعائر قرار داده است این‌گونه حاصل می‌شود که مواظب علف و آب آنها باشی، و سوار آنها نشوی و هکذا. پیش از این نیز گفتیم که تعظیم امری عرفی است و حقیقت شرعیه ندارد. در نتیجه اگر مراد از رفع بیوت در آیه شریفه معنای دوم، یعنی تعظیم و توقیر باشد آن وقت آیه نیز بر استحباب تعمیر و بر بیشتر از این معنا دلالت می­کند، یعنی بر استحباب امور چندی غیر از تعمیر که آنها نیز عرفاً تعظیم خانه شمرده می­شود.

بناء را بر معنای دوم نیز می‌توان گذاشت و با دو آیه شریفه دیگر که در خصوص تعظیم حرمات و شعائر خدا نازل شده است نیز می­توان بر استحباب تعمیر با همان تقریب که بیان نمودیم استدلال نمود. یعنی تعظیم هر چیز نسبت به اقتضای آن چیز است. تعمیر خانه عرفاً تعظیم خانه است. بلکه با بناگذاشتن بر معنای اول نیز می­توان با این دو آیه استدلال نمود اما نه از این جهت که فرموده است: «أَنْ تُرْفَعَ» به آن معنائی که بیان نمودیم، بلکه از این جهت که فرموده است: «وَيُذْکَرَ فِيهَا اسْمُهُ». زیرا بدیهی است خانه‌ای که خدا دستور دهد اسمش در آن ذکر شود، از شعائر و حرمات است چنانچه مساجد از آنها است و این معنا پر واضح است.

وجه سوم؛ خدای تعالی در آیه شریفه: : «فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ»[52]، کسانی را که به پیغمبر صلی الله علیه و آله ایمان آورده، و او را، خواه در حیات یا در ممات او، تعظیم و توقیر و نصرت و یاری نموده‌اند مدح و تمجید کرده است، پس اگر کسی ادعا کند که اینها مختص به زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله است باید ادعا نماید که ایمان به او و نصرت و یاری او نیز مختص به حیات آن حضرت است؛ بطلان آن بدیهی است. نیز، اگر کسی توهم نماید که میت جماد است و قابل نصرت و تعظیم نیست، این توهم به دو جهت سخیف است:

اول: این با ایمان منقوض است، زیرا می­گوئیم میت جماد است و قابل این نیست که به او ایمان بیاوری، پس چگونه به او ایمان آورده می­شود؟  نصرت و تعظیم نیز همین شکل است. [یعنی همانطور که ایمان به او با تصدیق گفته­های او است، تعظیم و نصرت نمودن او با احترام گذاشتن به قبر شریف و اسم شریف او و یاری کردن دین او است.]

دوم: سابقاً دانستی که تعظیم هر شیء به اقتضای آن شیء است. نصرت هر شیء نیز به اقتضای آن شیء است. آیا نمی­بینی که بت‌پرستان زمان ابراهیم گفتند: «حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلينَ»[53]؟ حال آنکه بدیهی است که آن بت‌ها جماد بودند و از سنگ و زر و نقره ساخته شده بودند، با این حال سوزاندن ابراهیم را یاری کردن به این جمادات شمردند. میت از این جمادات برای صدق نصرت و تعظیم اولی است. پس اگر کسی دشمنی را دفع نماید که بخواهد قبر معین را نبش نماید، یا در دین او فساد نماید، یا احکام او را تغییر بدهد، به این شخص صدق می­کند که نصرت و یاری او نموده است، همان‌طور که اگر قبر او را تعمیر نماید و با پرده‌ها زینت دهد، و شبیه کعبه کند و غبار قبر را جارو کشد و پاک نماید و برای زیارت حاضر شود، و قبر او را ببوسد و سلام بدهد؛ به این شخص صدق می‌کند که او را تعظیم و توقیر نموده است. بدیهی است که کسی در صدق عرفی همه اینها که گفتیم شک نمی­کند، چنانچه در صدق نصرت بت‌ها و یاری کردن آنها با سوزانیدن ابراهیم شک نمی­کند.[54]

وجه چهارم؛ از بعضی آیات شریفه روشن می­شود که در امت‌های پیشین بنای معبد نزد خوابگاه صالحین برای نماز و عبادت در آنجا از شیوه مرضیه مؤمنین بوده است. شاهد آن قصه اصحاب کهف است که وقتی اهل آن زمان از حال و قصه آنان مطلع شدند و به در غار آمدند در میان خود دچار اختلاف شدند. جماعتی (کفار) گفتند: بنیانی بسازیم که در غار مسدود شود. جماعتی (مؤمنین) گفتند: بالای این مکان به سبب شرافت آن که بندگان صالح خدا خوابیده‌اند، مسجد می‌سازیم و در اینجا نماز و عبادت می­کنیم که به جهت شرافت ثواب و اجر آن بیشتر می‌شود. آنان در این مطلب به جماعت کفار غالب شدند و گفته خودشان را به‌جا آوردند و مسجد و معبد ساختند. خدا این قضیه را در قرآن بدون انکار حکایت می­کند و می‌فرماید: «إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا»[55]. آیا اصحاب کهف نزد خدا از پیغمبر صلی الله علیه و آله ما افضل بودند؟ یا آیا غار و خوابگاه آنان از خوابگاه پیغمبر صلی الله علیه و آله ما و مدفن شریف او اشرف بود؟ پس چرا ما در آنجا مسجد و معبد نسازیم که هم آن بزرگوار را زیارت نمائیم و هم به جهت شرافت مکان، خدا را در آن مکان شریف نماز و عبادت کنیم تا اجر و ثوابش بیشتر شود؟ آیا فهم و ادراک و فطرت ما از آنها کمتر است؟

همه مطالب سابق که درباره زیارت پیغمبر صلی الله علیه و آله و قبر شریف آن بزرگوار از طریق آیات شریفه ثابت نمودیم در حق خلیفه پیغمبر صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام نیز از طریق آیه شریفه: «أَنفُسنَا وَ أَنفُسکُمْ»[56] ثابت می­شود، زیرا خدای تعالی در آیه مباهله او را نفس پیغمبر صلی الله علیه و آله شمرده است و امت اتفاق کرده‌اند بر اینکه مراد از لفظ «أَنفُسنَا» در آیه مباهله علی(علیه السلام) است.  لازم به تذکر است که (اول): فخر رازی که از متعصبین علمای اهل سنت است، در تفسیر کبیر خود گفته است که این مطلب ـ یعنی مراد بودن علی علیه السلام از آیه (انفسنا) ـ میان اصحاب حدیث و ارباب تفسیر متفق‌علیه است، یعنی همه مفسرین و محدثین بر این مطلب متفق‌اند و اختلافی در آن نیست.

(دوم): حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام به هارون الرشید فرمود که امت، همه نیکان و بدان آنان، بر این مطلب متفق‌اند. و مطلب تا چه اندازه واضح‌تر از آفتاب بود که هارون الرشید، از اسیر خود موسی بن جعفر علیهما السلام این حرف را قبول کرد و رد ننمود، بلکه نتوانست رد نماید؛ زیرا انکار بدیهی باعث افتضاح خلیفه می‌شد.

از ابن ابی الحدید که او نیز از اعاظم علمای اهل سنت است، نقل شده که گفته است: «انصاف این است که با این آیه شریفه یعنی آیه مباهله می‌توان استدلال نمود بر اینکه جمیع اوصاف کمالیه و مقامات و شئونات پیغمبر صلی الله علیه و آله  در حق علی علیه السلام ثابت است، زیرا خدا او را نفس پیغمبر صلی الله علیه و آله  می‌شمارد به جز در صفت نبوت که آن به دلیل دیگر خارج است».

بله؛ بعض زائران پیشانی خود را مثل سجده‌کننده به آستانه مبارکه می­گذارند پس اگر منظور از این عمل سجده شکر برای خدا به جهت توفیق دادن او به زیارت باشد، سجده شکر برای خداوند تبارک و تعالی است، و اگر به قصد سجده به صاحب قبر باشد بدون هیچ اختلافی از نظر امامیه حرام است[57]، و در این صورت باید تنها از این عمل نهی شود، نه از کلی زیارت. چنانچه اگر کسی چیزی را که مبطل نماز است به نماز خود اضافه کند، مثلاً نماز را پنج رکعت بخواند یا در هر رکعت دو رکوع و چهار سجده انجام دهد، او را از آن زیاده مبطل نهی می­کنند نه از مطلق نماز.

اگر قصد این زائر معلوم نبود که سجده شکر برای خدا انجام می‌دهد که عبادت باشد، یا سجده به صاحب قبر می­کند که حرام باشد یا فقط به جهت تبرک این کار را میکند ؛ مقتضای قاعده (حمل فعل مسلم بر صحیح) این است که آن را بر سجده شکر  و یا قصد تبرک حمل نمائیم و تفتیش هم به مقتضای آیه شریفه: «وَلَا تَجَسَّسُوا»[58] جایز نیست. چنانچه در سایر افعال مسلمان، اگر فعل ذووجهین باشد، همین کار را انجام می‌دهیم. مطالبی که گفته شد، همه­اش واضح است و کسی که انصاف داشته باشد و قلب خود را از عصبیت خالی کند و عناد نورزد، از قبول آن اباء و امتناع نمی­کند.

دلیل اینکه ما در این رساله برای اثبات این مقصود مهم به ذکر آیات شریفه اکتفاء نمودیم و خبری از اخبار را ذکر ننمودیم این است که کلام و احتجاج به طول نکشد و قیل و قال زیاد نشود. زیرا راه خدشه وارد کردن در اخبار وسیع است؛ از جهت طعن در سند خبر، یا وجود معارض با خبر، یا احتیاج به علاج تعارض دو خبر. دیدگاه علما در این مقامات مختلف است و همه این بحث­ها در آیات شریفه ساقط است. زیرا بدیهی و ضروری است که آیات شریفه همه قطعی الصدور است و هیچ خبری با آیات شریفه معارضه نمی­کند.

از اینجا معلوم می­شود آنچه در بعضی اخبار وارد شده است که از تعمیر قبور و سایه ساختن بر آنها نهی فرموده، شامل قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله نمی­شود. بلکه اگر فرض شود که خبری خاص وارد شود و مخصوصاً از تعمیر قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله نهی کند، رد آن خبر، در صورتی که تأویل آن ممکن نباشد، واجب است. زیرا گفتیم هر حدیثی که موافق کتاب خدا نباشد قابل قبول نیست. به تحقیق دانستی که قرآن دلالت می­نماید بر اینکه خانه پیغمبر صلی الله علیه و آله داخل در بیوتی است که خدا اذن داده که آن خانه­ها رفعت یابد و اسم خدا در آنها ذکر شود و دعا و استغفار و استشفاع به پیغمبر صلی الله علیه و آله شود و در این مطلب بین حیات و ممات پیغمبر صلی الله علیه و آله فرقی نیست.

و لا حول و لا قوة إلّا باللّه، و أفوّض أمري إلى اللّه، إنّ اللّه بصير بالعباد، و صلّى اللّه على محمد و آله الأمجاد، و ليکن آخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمين.

 

[1] . «و هيچ‌گاه به نماز ميت آن منافقان حاضر مشو و بر (جنازه و) قبر آنها (به دعا) مايست»؛ توبه: 84.

[2] . مثلاً اگر آقایی به عبد خود بگوید: «سیب نخور» و کسی دیگر بگوید که مراد آقا این است که «بعد از نهار نخور»، از او دلیل می‌خواهند و می‌گویند کلام آقا مطلق است، شما به چه دلیل می گویید که خصوص بعد از نهار مراد است؟

[3] . الجلالین، ص 266، ضمن تفسیر آیه 84 توبه.

[4] . بر هیچ یک از ایشان نماز مخوان.

[5] . «و نه پس از وفات هيچ‌گاه زنانش را به نکاح خود در آوريد»؛ احزاب: 53.

[6] . «شما را به رسول خدا (چه در صبر و مقاومت با دشمن و چه ديگر اوصاف و افعال نيکو) اقتدايي نيکوست»؛ احزاب" 21.

[7] . «بگو (اي پيغمبر): اگر خدا را دوست مي‌داريد مرا پيروي کنيد تا خدا شما را دوست دارد»؛ آل عمران: 31.

[8] . زیارت قبور اولیاء و شهداء یکی از سنت‌های رسول خدا (ص) است و برای گواهی آن مطالبی که در کتب تاریخ نزد همه فرقه‌های مسلمانان آمده است بس است. در این کتاب‌ها آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله  همراه اصحاب خود شهدای احد به زیارت [قبور] شهدای احد می‌رفتند و در هر فرصتی که برای ایشان پیش می‌آمد قبور این شهداء را زیارت می‌فرمود.

مسلم در صحیح خود، در حدیثی از ابو بریده آورده است: پیامبر صلی الله علیه و آله  بر سر قبری نشست و مردم اطراف او نشستند، پس او سر مبارک را گویا که با او سخن می‌گویند تکان می‌داد و سپس گریست. پس به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کردند: ای رسول خدا چه چیز شما را به گریه انداخت؟ فرمود: «اینجا قبر آمنه بنت وهب است، از خدا اجازه خواستم قبر مادرم را زیارت کنم و اجازه فرمود. پس قبور را زیارت کنید که شما را به یاد مرگ می‌اندازد». ابن ابی الحدید این حدیث را در جلد دوم شرح نهج البلاغه آورده است.

علامه هبة الدین شهرستانی درباره این مسأله می‌گوید: وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله  کشتگان کفار را در قلیب بدر خطاب قرار می‌دهد، و شهادت می‌دهد که آنان می‌دانند و خطاب پیامبر صلی الله علیه و آله را می‌شنوند با اینکه جنازه هستند، پس اجساد اولیای خدا و شهدای جهاد در راه خدا اولویت قطعی دارند که خطاب را بشنوند، و کلام زائرین و محبین را بفهمند، پس آنان به آنچه خدا از فضل خد به ایشان داده است شادمان هستند و از خداوند خیر و نیکی و احسان برای هر که ارواح ایشان را مسرور نماید، طلب می‌کنند... . نک: الدلائل و المسائل، جلد پنجم، چاپ عراق. برای اطلاع بیشتر به کتاب اهل البیت فی مصر مراجعه کنید، که در آن نظرات بزرگان اهل سنت و الازهر را درباره این موضوع خواهید یافت.

[9] . بنای ما در این رساله آن است که به آیات قرآنی اکتفا نماید، و به ملاحظه همان نکته که سابقاً ذکر شد از روایات نمونه‌ای ذکر نشده است ولی در اینجا یک مورد ذکر می کنیم. حدیث مختصری که از احادیث مسلمه نبوی است، به نظرم می‌آید که نقل می‌کنم: «حرمة المؤمن میتاً کحرمته حیاً» یعنی حرمت مؤمن بعد از مرگ مثل همان حرمتی است که در زندگی داشت. معلوم است که زیارت نمودن مؤمن زنده و به دیدن او رفتن از جمله احترامات لازمه او است و اجر و ثواب فراوان دارد. به حکم این حدیث شریف بعد از فوت او نیز چنین است. فقها (رضوان الله علیهم) در کتب فقهی از این حدیث در باب احکام اموات، به جهت احکام بسیاری استفاده کرده‌اند مانند حرمت توهین به میت، حرمت نبش قبر و غیر ذلک. احقر می‌گویم از این حدیث شریف در استحباب زیارت قبر مؤمن هم استفاده می‌شود که آن هم احترام مؤمن است و البته این احترام در حق پیغمبر صلی الله علیه و آله  و ائمه علیهم السلام مؤکد و بیشتر است.

مخفی نماند که زوار شیعه که به زیارت مشرف می‌شوند چند کار می‌کنند؛ ضریح مبارک بلکه در و دیوار حرم و آستانه مبارکه را می‌بوسند، زیارت‌نامه می‌خوانند که شامل سلام دادن، مدح و ثنا و ذکر اوصاف جمیله، اشاره به مظلومیت و مصائب و صبر ایشان، لعنت بر قاتلان و ظالمان و راضی‌شوندگان به ظلم است، برای مغفرت ذنوب و قضاء حوائج دعا می‌نمایند، صاحب قبر را به درگاه احدیت شفیع می‌برند، نسبت به صاحب قبر خفض جناح و تذلل و تعظیم می‌نمایند، در نزد قبر گریه و ناله می‌کنند، و اگر احیاناً آستانه مبارکه نیاز به تعمیر یا تأسیس بنایی داشته باشد متمکنین زوار پول گزاف خرج تعمیر و تأسیس می‌نمایند. ماتن (علیه الرحمه) بعد از اثبات استحباب زیارت چنانچه گذشت، جواز و شرعیت و بدعت نبودن همه این کارها را از قرآن مجید استفاده نموده به آیات شریفه اثبات می‌نماید. می‌توان که روح القدس او را تأیید کرده است. مؤلف (ره)

[10] . «زيرا آنها در کارهاي خير تعجيل مي‌کردند و در حال بيم و اميد ما را مي‌خواندند و هميشه به درگاه ما خاضع و خاشع بودند»؛ انبیاء: 90.

[11] . در حدیث نبوی هم آمده است: «اذکروا موتاکم بالخیر» یعنی مردگان خودتان را با خیر یاد کنید. مثل اینکه بگویی خدا فلانی را رحمت کند، آدم خوبی بود، نماز شب می‌خواند، همیشه در نماز جماعت حاضر می‌شد، خمس می‌داد و هکذا.

[12] . «و انبياء را بي‌جرم و به ناحق بکشند»؛ آل عمران: 21.

[13] . «چه بسيار رخ داده که پيغمبري جمعيت بسيار (از پيروانش) همراه او جنگيدند و با اين حال، اهل ايمان با سختي‌هايي که در راه خدا به آنها رسيد هرگز بيمناک و زبون نشدند و سر زير بار دشمن فرو نياوردند و (صبر و ثبات پيش گرفتند، که) خدا صابران را دوست مي‌دارد.»؛ آل عمران: 146.

[14] . «و هم از آنچه خدا امر به پيوند آن کرده پاک مي‌گسلند و در روي زمين فساد و فتنه بر مي‌انگيزند اينان را لعن (خدا) و منزلگاه عذاب سخت دوزخ نصيب است.»؛ رعد: 25.

[15] . «بگو: من از شما اجر رسالت جز اين نخواهم که مودّت و محبّت مرا در حقّ خويشاوندان منظور داريد»؛ شوری: 23.

[16] . «آنها را خدا و تمام لعن‌کنندگان (از جن و انس و ملک) نيز لعن مي‌کنند»؛ بقره: 159.

[17] . «سلام و تحيّت خدا بر ابراهيم باد. ما نيکوان را اين چنين پاداش نيکو مي‌دهيم. زيرا او از بندگان با ايمان ما بود»؛ صافات: 109 ـ 111.

[18] . «سلام و تحيّت بر موسي و هارون باد. ما چنين نيکوان را پاداش نيکو مي‌دهيم. زيرا هر دو از بندگان خاص با ايمان ما بودند»؛ صافات: 120 ـ 122.

[19] . «بگو: ستايش مخصوص خداست و سلام خاص بر بندگان برگزيده خدا»؛ نمل: 59.

[20] . «ولي خدا تا تو (پيغمبر رحمت) در ميان آنها هستي آنان را عذاب نخواهد کرد و نيز مادامي که به درگاه خدا توبه و استغفار کنند باز خدا آنها را عذاب نکند»؛ انفال: 33.

[21] . «در آن حال برادران يوسف عرضه داشتند: اي پدر بر تقصيراتمان از خدا آمرزش طلب که ما خطاي بزرگ مرتکب شده‌ايم»؛ یوسف: 97.

[22] . «پدر گفت: به زودي از درگاه خدا براي شما آمرزش مي‌طلبم»؛ یوسف: 98.

[23] . «بر (آسايش و نجات) شما بسيار حريص و به مؤمنان رئوف و مهربان است»؛ توبه: 128.

[24] . «و اگر هنگامي که آنان (گروه منافق) بر خود ستم کردند به تو رجوع مي‌کردند و از کردار خود به خدا توبه نموده و تو هم براي آنها استغفار مي‌کردي و از خدا آمرزش مي‌خواستي، در اين حال البته خدا را توبه‌پذير و مهربان مي‌يافتند»؛ نساء: 64.

[25] . «هيچ‌کس شفيع و واسطه جز به رخصت او نخواهد بود»؛ یونس: 3.

[26] . «و هر گاه به آنها گويند: بياييد تا رسول خدا براي شما (از حق) آمرزش طلبد سر بپيچند و بنگري که با تکبر و نخوت (از حق) روي مي‌گردانند.»؛ منافقون: 5.

[27] . «آنان به فضل و رحمتي که خدا نصيبشان گردانيده شادمانند، و دلشادند به حال آن مؤمنان که هنوز به آنها نپيوسته‌اند و بعداً در پي آنها به سرای آخرت خواهند شتافت که بيمي بر آنان نيست و غمی نخواهند داشت»؛ آل عمران: 170.

[28] . «پس چگونه است (حال آنان) آن‌گاه که از هر طايفه‌اي گواهي آريم و تو را بر اين امّت به گواهي خواهيم؟ در آن روز آنان که به راه کفر رفته و نافرماني رسول کردند آرزو کنند که اي کاش با خاک زمين يکسان بودند، و از خدا سخني پنهان نتوانند کرد»؛ نساء: 41 و 42.

[29] . «اي پيامبر (گرامي) ما تو را به رسالت فرستاديم تا (بر نيک و بد خلق) گواه باشي و (خوبان را به رحمت الهي) مژده دهي و (بدان را از عذاب خدا) بترساني»؛ احزاب: 45.

[30] . این کلام را آیت الله محسن امین در کتاب کشف الارتیاب، ص 127، به نقل از کتاب خاصة الکلام، ص 320، آورده است. نک: کتاب هذی هی الوهابیة، محمدجواد مغنیة، ص 76، و در پی آن با اعتراض گفته است: «اگر عصا بهتر از محمد صلی الله علیه و آله  بود پس چرا حب پیامبر صلی الله علیه و آله  و اطاعت و ایمان به او واجب است؟!».

[31] . «پس آنان که به او گرويدند و از او حرمت و عزت نگاه داشتند و ياری او کردند»؛ اعراف: 157.

[32] . امرّ علی الدیار دیار لیلی/ اقبّل ذا الجدار و ذا الجدارا

و ما حبّ الدیار شغفن قلبی/ ولکن حبّ من سکن الدیارا

دیوان مجنون لیلی، قیس بن ذریح، ص 53.

[33] . «و هميشه پر و بال تواضع و تکريم را با کمال مهرباني نزدشان بگستران و بگو: پروردگارا، چنانکه پدر و مادر، مرا از کودکي (به مهرباني) بپروردند تو در حق آنها رحمت و مهرباني فرما.»؛ اسراء: 24.

[34] . «بر آدم سجده کنيد»، بقره: 34.

[35] . «ما آن بتان را نمي‌پرستيم مگر براي اينکه ما را به درگاه خدا نيک مقرب گردانند.»؛ زمر: 3.

[36] . نک: الجلالین، ص 227؛ تفسیر بیضاوی، ج 2، ص 104، ضمن تفسیر آیه 127 سوره اعراف.

[37] . «و سران قوم فرعون گفتند: آيا موسي و قومش را واگذاری تا در اين سرزمين فساد کنند و تو و خدايان تو را رها سازند؟»؛ اعراف: 127.

[38] . «و برخي از اعراب باديه‌نشين...» تا «آنچه را در راه خدا انفاق مي‌کنند موجب تقرب نزد خدا و دعاي خير رسول دانند»؛ توبه: 98 و 99.

[39] . «و طواف را گرد خانه عتيق (بيت الحرام کعبه) به جاي آرند.»؛ حج: 29.

[40] . «در خانه‌هايی که خدا رخصت داده که آنجا رفعت يابد و در آنها ذکر او شود»؛ نور: 36.

[41] . «اگر مردم امت واحده نبودند هر آینه برای خانه‌های کافران سقف‌هایی از نقره قرار می‌دادیم»؛ زخرف: 23.

[42] . «خوبی این نیست که از بام به خانه‌ها بیائید، بلکه خانه‌ها را از درشان وارد شوید»؛ بقره: 189.

[43] . «و بیت مرا برای طواف‌کنندگان پاک کن»؛ حج: 26.

[44] . «خدا کعبه را که بیت الحرام است برای مردم سبب قیام معاد و معاش قرار داده است»؛ مائده: 97.

[45] . «محل قربانی به سوی بیت عتیق است»؛ حج: 33.

[46] . «این است و جز این نیست که خدا می‌خواهد رجس را از شما اهل بیت ببرد»؛ احزاب: 33.

[47] . «ملائکه به زن ابراهیم گفتند آیا تعجب می‌نمائی از امر خدا رحمت خدا و برکات او بر شما اهل بیت باشد»؛ هود: 73.

[48] . اخبار در تفسیر آیه شریفه زیاد است که مراد از بیوت، بیوت انبیاء است. حتی در بعضی روایات «بیت علیّ منها؛ خانه علی7 از جمله این بیوت است» وارد شده است، بله؛ در یک خبر تفسیر به مساجد شده و این خلاف ظاهر لفظ بیوت است چنانچه معلوم شد، ولی در قرآن مجید ممکن است اراده ظاهر و باطن هر دو مراد باشد، چنانچه در جای خود مذکور و مبرهن شده است.

[49] . «و زمانی که ابراهیم پایه‌های بیت را رفع می‌نمود»؛ بقره: 127.

[50] . «هر کس که تعظیم نماید حرمات الهیه را یعنی آن چیزها را که خدا محترم شمرده پس آن از برای او در نزد پروردگار او خیر است»؛ حج: 30.

[51] . «هر که تعظیم شعائر خدا ـ یعنی علامت‌های دین او ـ را نماید پس به درستی که از تقوای قلوب است»؛ حج: 32.

[52] . اعراف: 157.

[53] . «ابراهیم را بسوزانید و خدایان خود را کمک و یاری نمایید»؛ انبیاء: 68.

[54] . بعد از آنکه امر به تعظیم و توقیر پیغمبر صلی الله علیه و آله  مختص به حال حیات او نشد و ممات نیز را شامل شد  و تعمیر قبر و حضور در نزد قبر با زیارت و بوسیدن او و سلام دادن به او نزد اهل عرف تعظیم و توقیر شمرده شد؛ آیه شریفه که امر به تعظیم و توقیر کرده است دلیل واضحی بر اثبات استحباب زیارت قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله  است. علاوه بر دلیل سابق که در اول رساله برای استحباب زیارت قبر مؤمن ذکر شد. نتیجه آنکه مخصوصاً استحباب زیارت قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله  را از این آیه شریفه می‌توان استفاده نمود و استدلال بر این امر با این آیه شریفه صحیح است. فلا تغفل.

[55] . «آن‌گاه که ميانشان تنازع و خلاف در امر آنها بود (يعني در عدد يا آيين آنها که قائل به معاد و قيامت بودند) پس بعضي گفتند: بايد گرد آنها حصار و بنايي بسازيم (که در حبس از خلق مستور و ممنوع شوند) خدا به احوال آنها آگاه‌تر است و آنان که بر واقع احوال آنها ظفر و اطلاع يافتند (يعني خداپرستان و نيکان امت با خود) گفتند: البته بر ايشان مسجدي بنا کنيم»؛ کهف: 21.

[56] . آل عمران: 61.

[57] . محزون شدن و گریه کردن نزد قبر شریف برای یکی از این دو چیز است: یا 1) از خشوع قلب است در مقام طلب حوائج و کشف کربات و تذکر گناهان و استغفار از آنها، در حالی‌که صاحب قبر را شفیع آورده است. معلوم است در چنین مقامی گریه از خشوع قلب بدعت نیست بلکه خشوع روح عبادت است. چنانچه خداوند می‌فرماید: «انَّ الَّذِينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبهِمْ»، و: «فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ»، و: «وَ بَشّرِ المُخبِتِين»، و: «تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ»، و: «وَ یخِرُّونَ لِلاَذْقَانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشوعاً».

یا 2) به جهت تذکر مصیبت­های صاحب قبر و تألم از فراق او است. معلوم است که محزون شدن و گریه کردن در وقت تذکر مصیبت دوست و فراق دوست بدعت نیست، زیرا این کار مثل خندیدن و شاد شدن در وقت تذکر شادی دوست جبلی و فطری است. خدا انسان را چنین خلق کرده است، چنانچه می‌فرماید: «وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَی»، و: «وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِيمٌ». بلکه اگر انصاف نمائیم و مودت ما به آل پیغمبر صلی الله علیه و آله  خالص و کامل شود هر آینه بیشتر از یعقوب گریه می­کنیم. چطور مصائب آل پیغمبر صلی الله علیه و آله  ما با مصائب آل یعقوب مقایسه می­شود؟

[58] . «در کار مردم تجسس نکنید»؛ حجرات: 12.


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر