(
امتیاز از
)
ماجرای روضههای مخفیای که رضاخان را رسوا کرد
صدای شیعه: تاریخ معاصر: در نوشتار پیشین بیان شد که رضاخان و سیاست مذهبی او چه بلایی بر سر اعتقادات دینی مردم و مجالس عزاداری حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) شد. رضاخان پس از آنکه خرِ مراد را از پل افکار عمومی عبور داد و بر اریکه شاهی ایران تکیه زد، گِل از سر شست و شمع بر زمین گذاشت و در جستجوی دوستداران و محبان اهل بیت (علیهماسلام) راه افتاد. روی هم رفته شرایط به گونهای بود که حجتالاسلام سید ابوالقاسم شجاعی درباره جو روانی که بر مردم و مومنان در آن روزگار وجود داشت میگوید: «من بچه بودم... آن وقت با توجه به ممنوعیت، یک بچهای بیجهت میگفت: «پاسبان»! و ما فرار میکردیم ولی تا میدیدیم کسی نیست دوباره در کوچه جمع میشدیم.» [1]
مرحوم آیتالله محمدرضا مهدوی کنی و درباره مجالس حسینی، آن گونه که بود و آن گونه که با آمدن رضاخان شد، این گونه توضیح میدهد: «قبل از اینکه رضاشاه عزاداری را منع کند، همیشه یک دهه روضهخوانی داشتیم. من کودک بودم که یادم میآید روضه میخواندند و مادرم برای مهمانها قلیان چاق میکرد. پدرم نسبت به عزاداری و روضه بسیار علاقهمند بود. بعد که روضهخوانی تعطیل شد در خانه صحبت میشد که چرا روضهخوانیای که ما هر سال داشتیم تعطیل شد، گفتند که دولت جلوگیری میکند و نمیگذارد روضه خوانده شود.» [2]
با این همه، متدینان و محبان اهل بیت (علیهمالسلام) آرام ننشستند و از هر طریقی برای زنده نگاه داشتن یاد حضرت سیدالشهدا و یارانش استفاده کردند. عمده این کوششها، در برگزاری «روضههای مخفی» و مجالس سوگواری پنهانی نمایان شد. روضهداران، روضههایشان را به خانهها بردند و با ارتباطات پنهانی و دشوار، عاشقان امام حسین (علیهالسلام) را گرد هم آوردند. بسیاری از مجاهدان مسلمان خاطرات خود از این روضههای مخفی را بیان کردهاند. آیتالله ابوالقاسم خزعلی، که در آن روزگار، خردسال بوده است میگوید: «[پدرم] در ایام بحرانی و خفقان حکومت رضاخان که روضهها تعطیل بود دست مرا میگرفت و به روضههای مخفی شبانه میبرد...» [3]
حجتالاسلام سید حسین بدلا، از مجاهدان و مبارزان مسلمان نیز میگوید: «در عصر اختناق رضاخانی، روضهخوانیها هم در خفا انجام میشد... بسیاری از مردم مشتاق... ناچار بودند مراسم عزاداری را در ساعات غیرعادی که توجه مامورین را جلب نکند برگزار نمایند... در بسیاری از مواقع وقت سحر و مابین الطلوعین را برای عزاداری انتخاب میکردند.» [4] مرحوم آیتالله مهدوی کنی هم از پدرش نقل میکند که پس از منع عزاداری به دستور رضاشاه، «سحرها بعد از اذان صبح، مومنین هر محله در یکی از خانهها جمع میشدند تا عزاداری و مراسم مذهبی انجام دهند و سر کوچهها نگهبان میگذاشتند که مبادا سروکله مامورین دولت و به تعبیر آنها آژانها پیدا شود و بالاخره در آن زمان روضه پنهانی خوانده میشد.» [5]
حجتالاسلام مسعودی خمینی هم همین روایت متواتر را کامل میکند: « ...مردم از بیم مزاحمت ماموران، نیمهشبها در منازلشان را میبستند و به روضهخوانی و گریه میپرداختند و هنگام صبح متفرق میشدند... به یاد دارم که پدر و مادرم گریه میکردند و رضاخان را لعن و نفرین میکردند که درِ خانه امام حسین (علیهالسلام) را بسته است.» [6]
این روضههای مخفی، حتی به خانهها و منازل مردم هم محدود نمیشد. عاشقان امام حسین (علیهالسلام) حتی گرمابهها را هم به مجلس عزای مقتدایشان تبدیل میکردند. به نقل از حجتالاسلام سید محمدمهدی طباطبایی شیرازی، «حمامی بود به نام حمام حاجمیرزا [در رفسنجان]... در این حمام آقا سید یحیی یزدی، مرحوم اشراقی و آقای فلسفی و دیگران را دعوت میکرد و در ماه محرم به اسم اینکه حمام است مردم در آنجا جمع میشدند و در را میبستند و در داخل رختکن حمام برنامه روضهخوانی داشتند.... وقتی ما از مشهد هم برگشتیم و آمدیم قم همین منظره را در قم هم دیدیم که در حمام برنامه روضهخوانی برپا میشد.» [7]
عزاداران حسینی در دوران خفقان رضاخان، نقشههای مختلفی هم برای مقابله احتمالی با ماموران داشتند. در یک نمونه حجتالاسلام حاج سیدعلی فیض دزفولی تعریف میکند که «مرحوم والد نقل میکرد... چون شب شهادت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) ظاهرا بوده والد و عموی ما صرفا با برادر زن عموی ما در آن خانه بودند و عموی بنده به برادر زنش میگوید میشود یک منبری بروی؟ ایشان میروند منبر و دو نفر هم پای منبر ایشان هستند. از خانه عموی بنده یک پنجره به طرف خیابان باز است که یک مرتبه میبینند حاج سید مهدی (برادر زن عموی بنده) که بالای منبر بود یک مرتبه از پلهها آمد پایین و راهرو را گرفت و رفت پنهان شد. اینها گفتند که چیه؟ گفت رییس شهربانی آمد. عمو هم فرار میکند و تنها مرحوم ابوی میماند... ابوی نقل میکرد که رفتم دم در، گفتم کاری دارید؟ مگر به شما گفتند توی صندوقخانههای مردم را بگردید؟ شما چه حی داشتید که از پنجره نگاه کنید که ما چه کار میکنیم یا چه کار نمیکنیم. ما تظاهر به روضهخوانی میکردیم شما چه حقی داشتید به داخل خانه ما نگاه کردید؟» [8]
مرحوم شیخ علی دوانی هم خاطره جالبی در همین رابطه تعریف کرده است «در آبادان آن روز ایام دهه اول محرم فقط یک مجلس بود آن هم در حسینیه هندیها... جمعیت آن هم در حدود سی چهل نفر مرد و زن جمع میشدند... روضهخوانی که در بیرون بدون عمامه بود و پنهان از چشم مامورین و آژانهای شهربانی به حسینیه میآمد، شال خود را از کمر باز میکرد و به سر میبست و آهسته روضه میخواند. ما حاضران هم که دل پری از تضییقات عمال رضاخان داشتیم با شروع روضه زار زار میگریستیم آن هم طوری که مامورین متوجه نشوند و نیایند مجلس را بهم بزنند یا بانی مجلس را به شهربانی ببرند و نگاه دارند یا التزام [تعهد] بگیرند.» [9] در پارهای موارد هم، هیئتداران، افزون بر حفظ مسائل امنیتی و حراستی، میکوشیدند که نظر ماموران را جلب کنند و آنها را به ترتیبی از اطلاعرساندن به مقامات منصرف کنند. [10]
مبارزه محبان اهل بیت (علیهماسلام) با ممنوعیت عزاداری برای امام حسین (علیهاسلام) زوایای آموزنده و خواندنی دیگری هم دارد. برای نمونه، یکی از این نکات جالب توجه، نقش و حضور زنان ایرانی در زنده نگه داشتن این امر و یاری به مجالس حسینی است. با وجود فضای تاریک و سنگینی که بر مردم متدین در عصر رضاخان حکمفرما بود، زنان، تا اندازهای در امانتر بودند و میشد برخی کارها را به دست آنها به انجام رساند. پیرامون نقش زنان در حفظ و تداوم مجالس حسینی در عصر پهلوی اول، حجتالاسلام سید ابوالقاسم شجاعی نقل میکند که «بچهها نقشی عمیق و خانمها نقشی خاص داشتند. خانمها را چون نمیتوانستند بررسی کنند، با ایما و اشاره به همدیگر میگفتند جمع میشدند و مخفیانه عزاداری میکردند.» [11]
در جریان پیروزی انقلاب اسلامی، همراهی و همگامی نیروهای مسلح با امت مسلمان انقلابی از نکات جالب توجه تاریخ انقلاب است. برخی از روایان هم درباره اوضاع سنگین و ممنوعیتهای زمان رضاخان، از همراهی قلبی نیروهای امنیتی با مردم خبر میدهند. علی آقا قیومی، پیرغلام ابرکوهی در این باره میگوید: « برخی امنیهها خودشان نیز به اقامه عزا برای سرور و سالار شهیدان امام حسین(ع) معتقد بودهاند ولی به دلیل خفقان شدید حاکم بر کشور و ترس از خبرچینی شخص دیگری در این مورد، با برپایی مراسمهاي روضه خوانی مخالفت کرده و بر حسن اجرای قانون نظارت می کردند. قيومي خاطرنشان کرد: آنها مطمئن بودند که اگر در این قضیه کوتاه بیایند و خبر به مراجع بالاتر برسد، بهشدت و با بیرحمی تمام مواخذه خواهند شد به همين دليل از اين کار جلوگيري ميکردند. برگزاری روضههای زنانه نسبت به روضههای مردانه همیشه راحتتر بوده است و مزاحمتهای کمتری از سوی آژانها برای این مجالس خانگی و کوچک اعمال میشد ولی مشکل اصلی این جلسات، نبود روحانی خانم در شهر بود.» [12]
محمدعلی اسلامی، پیرغلام هیئت بنیفاطمه تهران هم خاطرات جالبی از مجالس مخفی عزاداری دارد. میگوید: «جلسه هیئت هم تعطیل شد. بعد آنهایی که اهل دل بودند، همین پیرمردها، همین محاسن سفیدها، همین سادات، شبها از ساعت 12 مخفیانه جلسات ذکر اهل بیت (علیهمالسلام) را برپا کردند. اعضای هیئت چند نفر مامور بودند به عنوان بیرق سر این کوچه میایستادند، سر آن کوچه میایستادند و با ایما و اشاره، با ابرو و با انگشت، با سیگار کشیدن به مردم نشان میدادند که جلسه آنجاست. بعد وارد میشدند در زیرزمین و مخفی. همه چراغها خاموش، یک دانه چراغ روشن و آقای سدهی میرفت منبر... برنامه برگزار میشد تا اذان صبح... اولین سال بعد از سقوط رضاشاه که هیئت خواست به عنوان عرض ادب و سینهزنی در بازار دسته برود به حال اجتماع، خیلی با وضع عجیبی روبرو بودیم.» [13]
با وجود فشار و تنگنایی که پیرامون روحانیت شیعه در دوران رضاخان وجود داشت، برخی علما بودند که از حداکثر فرصتها برای احیای امور شیعه استفاده میکردند. یکی از کسانی که باقدرت در برابر سیاستهای رضاخانی مقاومت میکرد، آیتاللهالعظمی محمدعلی شاهآبادی بود. در احوالات این عالم ربانی آمده است که «ایشان در سالهای ممنوعیت عزاداری، در روز تاسوعا یا عاشورا در مسجد جامع بازار به رغم ممانعت ماموران، مراسم زیارت عاشورا برپا کردند.» [14]
فرزند آیتالله شاهآبادی هم درباره دلاوری و بیباکی پدر فرزانهاش خاطره جالبی را تعریف میکند: «وقتی که رضاخان دستور داد منبر را از مسجد بردارند تا مانع سخنرانی ایشان شود، دست از سخنرانی برنداشتند و بهطور ایستاده سخنرانی میکردند. مامورین شهربانی هم مرتبا به مسجد میآمدند و مطالب منابر ایشان را مینوشتند و گزارش میکردند. یک بار که رییس کلانتری به مسجد آمده بود چون میخواست با کفش وارد مسجد شود ایشان با صدای بلند فرمودند: «فاخلع نعلیک» و آن چنان با مامورین پرخاش نمودند که آنها ترسیدند و از مسجد بیرون رفتند. وقتی آیتالله شاهآبادی سخنرانیشان تمام شد... مامورین هم به دنبال ایشان رفتند و از ایشان خواستند تعهد بگیرند که دیگر منبر نرود، ولی ایشان با همان لهجه اصفهانی خود به مامورین فرمودند برو به بزرگترت بگو بیاید.» [15]
آیتالله شیخ عبدالکریم حائری: «ایشان در مقابله با سیاستهای ضداسلامی رژیم رضاشاه هیچگاه توسل به ائمه اطهار و برپایی سنت عزاداری سیدالشهدا (علیهالسلام) و روضهخوانی را تعطیل نکرد. علاوه بر روضه که هر شب جمعه و دهه محرم به آن اهتمام میورزید و هر روز قبل از شروع درس یکی از شاگردان ایشان (حاج آقا جواد قمی یا شیخ ابراهیم صاحبالزمانی) ذکر توسلی به امام حسین (علیهالسلام) مینمود. ایتالله حائری در هنگام درس نیز شاگردان را به توسل توصیه میکرد. از جمله عزاداریها و سوگواریهایی که ایشان در ایران رایج کرد، عزاداری ایام فاطمیه بود.» [16]
البته حاج شیخ عبدالکریم، در برابر سیاست کلی رضاخان مشی احتیاط و مصلحت را اتخاذ کرده بود و جز در موارد اضطراری، تعرضی به خان پهلوی نمیکرد. شیخ رضا استادی در این باره میگوید: «البته آن موقع بعضی با این روش چندان موافق نبودند و انتظارشان این بود که حاج شیخ در برابر رضاخان باید موضع تندی داشته باشد و اقدام اساسی انجام دهد ولی تشخیص ایشان این بود که اگر ما با رضاخان درگیر شویم وضع بدتر از این میشود..» [17]
در انتهای نوشتار، خاطره جالبی از سید حسین بدلا را نقل میکنیم که بهخوبی، حب و علاقه مردم ایران به امام حسین (علیهاسلام) را نشان میدهد: «یکبار که به تهران رفتم در کمال تعجب مشاهده کردم که هیچ خبری نیست، نه دستهای مشاهده میشود و نه روضهای برقرار است. از این وضع بهشدت نگران شدم، به نظرم رسید که به محل اجتماع ترکها که در مسجد عبدالحسین خان برنامه روضهخوانی داشتند بروم... نزدیکیهای غروب بود که در محل حاضر شدم و مشاهده کردم که در آنجا هم خبری نیست.... چند افسر را دیدم که در آن حوالی با جذبه و خشونت ظاهری در حال گشتزنی هستند، در عین حال در مسجد باز بود. داخل رفتم تا لااقل اگر نماز جماعت برقرار است شرکت کنم... وقتی به آنجا رفتم دیدم که چند نفر نشستهاند ولی خبری از برگزاری نماز جماعت نیست. احتمال دادم که امام جماعت را هم از برگزاری نماز در شب عاشورا و تاسوعا منع کردهاند. بهناچار در همان جا نشستم. وقتی هنگام مغرب فرارسید، برخاستم و اذان و اقامه گفتم و مشغول نماز مغرب شدم جمعیت تکتک وارد مسجد میشدند... مردم هم به خواندن نماز مغرب و عشا به صورت انفرادی مشغول شدند.
بعد از اتمام نماز من که تقریبا با تمام شدن نماز دیگران همزمان بود ناگهان صدای گریه یک نفر بلند شد... به صدای گریه او بقیه مردم هم شروع کردند به گریه. افسرهایی که دم در مسجد ایستاده بودند با حالت دستپاچه وارد مسجد شدند. صدای برخورد چکمههای مهمیزدارشان به پلهها بلند شد و درپی آن افسران را دیدم که با نگرانی به مردم که بدون روضه میگریستند نگاه میکردند... طولی نکشید که یک فرد تنومند که عرقچینی بر سر نهاده و عبایی بر دوش انداخته بود وارد شد و بین شبستان و ایوان مسجد نشست و او هم شروع کرد به گریه کردن... آن طور که بعدها برای ما تعریف کردند، این توطئه از پیش تعیینشده توسط چند تن از افسران که لباس شخصی به تن کرده بودند انجام شد و حتی آن فرد مداح تنومند هم از خود ماموران بود و هدفشان این بود که این محفل عزاداری را در آن مرکز مهم، تحت کنترل درآوردند و از ورود افراد جدید هم جلوگیری کنند تا برنامه عزاداری حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) با آن کیفیتی که باید برگزار شود انجام نگیرد.» []
* ارجاعات:
1. نشریه ایام (ویژهنامه تاریخ معاصر روزنامه جامجم)، شماره 13، بهمن 84، ص 4
2. خاطرات آیتالله مهدوی کنی، تدوین غلامرضا خواجهسروی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ص41
3. خاطرات آیتالله ابوالقاسم خزعلی، تدوین حمید کرمیپور، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 26
4. هفتاد سال خاطره (خاطرات آیتالله حسین بدلا) مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص96
5. خاطرات آیتالله مهدوی کنی، ص41
6. خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، تدوین جواد امامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، صص 116 – 118
7. حکایت کشف حجاب، موسسه فرهنگی قدر ولایت، ج2، ص 24و25
8. همان، ج2، ص 31
9. علی دوانی، نقد عمر؛ زندگانی و خاطرات علی دوانی، تهران، رهنمون، 1382، ص54
10. نگاه کنید به: http://www.mehrnews.com/TextVersionDetail/2173254
11. نشریه ایام (ویژه تاریخ معاصر)، شماره 13، بهمن 84، ص 4
12. http://www.mehrnews.com/TextVersionDetail/2173254
13. مجله تاریخ معاصر ایران، شماره 33، بهار 84
14. عارف کامل، معاونت پژوهشی بنیاد فرهنگی شهید شاهآبادی، تهران، 1380، ص 97
15. همان، ص 110 و 111
16. عزاداری امام حسین (علیهالسلام) در دوره پهلوی اول، رضا رمضان نرگسی، مجله پانزده خرداد، سال سوم، شماره 10، صص 40 و 41
17. خاطرات شیخ رضا استادی، تدوین عبدالرحیم اباذری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 118، همچنین نگاه کنید به: خاطرات حسن روحانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 151
18. هفتاد سال خاطره (خاطرات آیتالله حسین بدلا) مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، صص 98و99
انتهای پیام