(
امتیاز از
)
نگاهی به تأثیرات و نتایج واقعهی 13 آبان بر حزبالله لبنان
صدای شیعه: آبان سالروز تسخیر سفارت آمریکا در ایران توسط دانشجویان پیرو خط امام است. اقدامی که منجر به شکلگیری بحران گروگانگیری 444روزهای شد که بازتابهای آن همچنان سیاست خارجی جمهوری اسلامی را تحتالشعاع خود قرار داده است. در این نوشتار به یکی دیگر از بحرانهای گروگانگیری که بیارتباط با ایران نبود، یعنی بحران گروگانگیری در لبنان، میپردازیم و سعی میکنیم به سؤالاتی از قبیل اینکه آیا این گروگانگیری متأثر از ایران و بحران گروگانگیری در آن بوده است؟ ایران در حل این بحران چه نقشی داشته است؟ و در نهایت پیامدهای این ماجرا چه بوده است؟ پاسخ دهیم.
نقش و تأثیر جمهوری اسلامی در لبنان
پیروزی انقلاب اسلامی موجب احیای افکار و اندیشههای اسلامی در سراسر جهان شد. این انقلاب، گفتمان و ذهنیت جدیدی در مسلمانان به وجود آورد و موجب افزایش روحیه و تقویت بنیادهای فکری اسلامی گردید. در این میان، بازتاب انقلاب اسلامی ایران در لبنان، غنیترین و حساسترین قسمت از تأثیرات جهانی و منطقهای انقلاب ایران است.
در واقع لبنان یکی از مهمترین و جدیترین کشورهایی است که نزدیکترین رابطه را با جمهوری اسلامی داشته و تا حد زیادی از انقلاب ایران تأثیر پذیرفته است. یکی از این تأثیرات مهم و غیرقابل انکار، تأثیر منطقی تحولات و تطورات انقلاب اسلامی بر حزبالله لبنان است.
در اینباره باید گفت که اگرچه تحولات حزبالله عمدتاً درونزا بوده و همان شرایطی که تطورات انقلاب اسلامی را رقم میزند، دربارهی حزبالله نیز صادق است، اما نمیتوان سهم بالای تحولات انقلاب اسلامی بر حزبالله لبنان را نادیده گرفت.
بدینترتیب در دههی اول انقلاب اسلامی (دههی 1980 میلادی) که گفتمان ملیگرایی لیبرال جای خود را به آرمانگرایی امتمحور و عدم تعهد انقلابی داد و سیاست خارجی ایران بسطمحور و حفظمحور شد، صحنهی سیاسی لبنان و استراتژی حزبالله هم متأثر از پارادایم غالب در ایران، رویکردی کاملاً مبارزهجویانه و انقلابی در پیش گرفت که نمونهی آن را میتوان در ماجرای گروگانگیری آمریکاییها در لبنان تا اواسط دههی 1980م. دید که شاید بتوان گفت متأثر از رویکرد انقلابی ایران در مبارزه با غرب و ماجرای گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا در 13 آبان 1358 بوده است. وقایع سالهای آخر دههی 1980م. شاهدی بر این مدعاست؛ چراکه در این زمان، با تغییر پارادایم ایران، روشهای حزبالله نیز بهتدریج دچار تحول گشت؛ جناح رادیکال به رهبری شیخ صبحی طفیلی منزوی شد و گروگانگیری تکرار نشد.[1]
ورود ایران به صحنهی لبنان
تجاوز نظامی اسرائیل به لبنان در سال 1361، فرصت مناسب برای نخستین مشارکت مستقیم ایران در عملیات نظامی علیه اسرائیل را فراهم نمود و اولین گروه از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، متشکل از تیپ محمد رسولالله (ص) به فرماندهی حاج احمد متوسلیان، برای اعزام به لبنان وارد دمشق شدند. اما در آنجا با تعلل سوریه برای اعزام آنها به لبنان مواجه شدند. اینگونه بود که 10 روز پس از اعزام نیروهای رزمی سپاه به سوریه، امام خمینی (ره) در یک سخنرانی اعلام کردند که قضیهی تهاجم اسرائیل به لبنان یک توطئهی آمریکایی برای منحرف کردن اذهان مردم ایران از جنگ عراق است تا به این وسیله، رژیم عراق از سقوط رهایی یابد.
بدینترتیب مأموریت نیروهای اعزامی سپاه تغییر کرد و موضوع مشارکت مستقیم سپاه در عملیات نظامی علیه ارتش اسرائیل لغو شد و سپاه مأموریت یافت تا بهعنوان مستشاران نظامی و مربیان آموزش نظامی و عقیدتی وارد صحنهی لبنان گردیده و مردم لبنان را برای دفاع از کشور خودشان آموزش دهد.[2]
بدینترتیب پاسداران انقلاب اسلامی در لبنان اردوگاههای آموزشی ایجاد کردند و نیروهایی از جوانان را که بعدها هستهی اصلی حزبالله را تشکیل دادند، برای برنامههای آموزش نظامی جذب کردند.[3]
ناگفته نماند که ورود سپاه به لبنان در واقع یک انقلاب فرهنگی را به دنبال داشت، زیرا اعضای سپاه تفکرات امام خمینی (ره) و فرهنگ انقلاب اسلامی را با خود به لبنان منتقل کردند. نقش آنها در آموزش مذهبی و ارائهی یک الگوی عملی از رزمندهی مسلمان برای گسترش دامنهی اسلامگرایی و ارتقای سطح شور و حماسهی دینی در میان مسلمانان لبنان بسیار حیاتی بود. افزون بر این، در کنار این فعالیتهای عقیدتی و فرهنگی، سپاه به رزمندگان لبنانی تاکتیک جنگ چریکی را بهمنظور تحلیل بردن قدرت نیروهای اشغالگر پیشنهاد داد.[4]
گفتنی است که بیشترین تأثیر انقلاب اسلامی در لبنان بر روی شیعیان این کشور بوده است. در زمان وقوع پیروزی انقلاب، سازمان امل، مهمترین حزب شیعیان در عرصهی سیاسی لبنان بود. اما در نهایت حزبالله بود که تبلور عینی انقلاب اسلامی در لبنان شد و در حالی که رهبران جنبش امل علاقهی چندانی به گفتمان و ایدئولوژی اسلامگرایی با قرائت انقلاب اسلامی لبنان نشان نمیدادند، جنبش حزبالله به پرشورترین و مطمئنترین حامل این گفتمان تبدیل شد.
این جنبش هنگام تأسیس، در بیانیهای با عنوان «ما که هستیم و هویت ما چیست؟» مینویسد: «ما فرزندان حزبالله هستیم که خداوند طلیعه آن را در ایران به پیروزی رساند تا دوباره هستهی اولیهی دولت اسلامی را در جهان برپا کند...»[5]
بدینترتیب حزبالله متأثر از فضای داخلی لبنان و با تأسی از انقلاب اسلامی ایران، مبارزه با غرب بهویژه آمریکا و حامیان اسرائیل را در سرلوحه اقدامات خود قرار داد. در 18 آوریل 1983 یک انفجار مهیب سفارت آمریکا در بیروت را به لرزه درآورد. در این انفجار 9 نفر از مأموران مخفی سیا از جمله رابرت آمیس کشته شدند و سرفرماندهی جاسوسی سیا در لبنان از بین رفت. این اقدام که متأثر از رویکرد مبارزه با غرب انقلاب اسلامی و گروگانگیری سفارت آمریکا در ایران بود، آغاز جنگ طولانی حزبالله علیه حضور سیاسی، نظامی و فرهنگی غرب در لبنان بهشمار میرفت و با گروگانگیریهای بعدی طی چند حادثه از 1983 تا 1985 ادامه یافت.
گفتنی است که بسیاری از منابع غربی هم به ارتباط گروگانگیریهای لبنان با تأثیرپذیری حزبالله از انقلاب ایران اذعان دارند. بهعنوان مثال، «واشنگتنپست» در مقالهای به قلم تیم آی تو، در سال 1999 به این مسئله میپردازد و به ارتباط گروگانگیری و تلفات آمریکاییها در لبنان با حزبالله و الهامگیری آن از ایدئولوژی انقلابی ایران برای ضربه زدن به آمریکا اشاره میکند.[6]
ناتوانی آمریکا در حل بحران؛ نیاز به وساطت ایران
از اوایل تا اواسط دههی 1980م، حوادثی از جمله انفجار بمب در پادگان تفنگداران دریایی آمریکا در بیروت (23 اکتبر 1983)، بمبگذاری در سفارت آمریکا در کویت (12 دسامبر 1983)، ربایش چند آمریکایی از جمله مأمور امنیتی و سیاسی آمریکا در لبنان (16 مارس 1984)، انفجار سفارت آمریکا در شمال شرقی بیروت (20 سپتامبر 1984)، ربودن پرواز 221 شرکت «ایر وی» کویت (3 دسامبر 1984) و ربودن پرواز 847 هواپیمای «تی. دبلیو. ای» (14 ژوئن 1985) رخ داد که علاوه بر کشته شدن آمریکاییها، موجب گروگانگیری چند تن از آنها نیز گردید.
یکی از این گروگانها ویلیام باکلی، رئیس سیا در بیروت، بود که بهعنوان کارمند دیپلماتیک انجام وظیفه میکرد و توسط سه جوان شیعه ربوده شد. نهادهای امنیتی آمریکایی بر این باور بودند که اگر نه همهی گروگانها، دستکم بیشتر آنان در اختیار اعضای حزبالله لبنان هستند که متأثر از آرمانهای انقلاب اسلامی ایران بودند.[7]
تلاشهای نیروهای سیاسی و امنیتی آمریکا برای یافتن و آزاد کردن باکلی (که اطلاعات بسیار ارزشمند و محرمانهای از فعالیتهای سازمان سیا داشت) و دیگر گروگانهای آمریکایی (پیتر کیلبرن، بنجامین ویر، تری اندرسون، مارتین جنکو و دیوید جاکوبسن) ناکام ماند و با ناتوانی آمریکا در حل این مشکل و شکست سوریه در حل بحران، توجه مقامات آمریکایی به ایران جلب شد. بهویژه اینکه اقدامات ایران در کمک به حل مشکل گروگانهای هواپیمای «ایر وی» و « تی. دبلیو. ای» امری بود که نمیشد از آن چشم پوشید.[8]
دولتمردان آمریکا در منجلاب ایران گیت
اشاره شد که در پی ناتوانی آمریکا در حل بحران گروگانگیری در لبنان، توجه این کشور به ایران که نفوذ زیادی در لبنان و حزبالله داشت، جلب شد. دولت ریگان و جمهوریخواهان درصدد بودند که مسئلهی گروگانگیری در لبنان و بحران ناشی از آن را هرچه سریعتر حل کنند تا افکار عمومی ایالات متحده را، که در آستانهی انتخابات کنگره قرار گرفته بود، آرام گردانند. ریگان امیدوار بود که با ارسال تسلیحات به ایرانی که درگیر جنگ با عراق بود، روابط آمریکا و ایران را التیام بخشد و از این طریق، ضمن بهبود روابط با لبنان و آزادی گروگانهای آمریکایی، باعث تقویت جایگاه آمریکا در خاورمیانه شود.[9]
علاوه بر آزادی گروگانها، دلایل دیگری نیز برای این اقدام آمریکا متصور است. جیمز بیل در کتاب «عقاب و شیر» در تفسیر این اقدام آمریکا برای نزدیک شدن به ایران، به دلایل دیگری چون ارائهی گزارشهای غلط اطلاعاتی مبنی بر تزلزل موقعیت امام خمینی و آمادگی شوروی برای بهرهگیری از این فرصت، نگرانی از افزایش قدرت شوروی در منطقهی خلیج فارس، ترس از صدور انقلاب اسلامی به کشورهای محافظهکار خلیج فارس بهویژه عربستان و تلاقی درخواست افزایش قیمت نفت از سوی ایران و آمریکا، اشاره میکند.[10]
بدینترتیب اولین جرقههای شکلگیری درخواست آمریکاییها از ایران برای کمک به آزادی گروگانها در لبنان مطرح شد و آمریکاییهایی که تا پیش از این از رژیم بعث عراق حمایت کرده و با خروج نام این کشور از لیست کشورهای حامی تروریسم به آن اسلحه فروخته بودند و از همهی کشورهای جهان خواسته بودند که تحریم تسلیحاتی همهجانبهای را علیه ایران به اجرا بگذارند، به ناگاه تغییر رویه داده و با توجه به وضعیت نامناسب ایران از نظر تأمین تسلیحات مورد نظر برای جنگ، به فکر معامله با ایران افتادند.[11]
در واقع آمریکاییها با اطلاع از اینکه ایران در شرایط حساس جنگی و تحریم تسلیحاتی ناجوانمردانهی آمریکا و غرب در بازارهای بینالمللی به دنبال تسلیحات و بهویژه اقلامی مانند موشکهای تاو، قطعات پرتابکنندهی موشک هاک، موشک هارپون، موشک فونیکس، سایدویندر و لامپها و قطعات حساس رادارها است (که همگی آنها ساخت کارخانجات آمریکایی بودند)، بهطور پنهانی در تلاش برای فروش سلاح به ایران بودند. این در حالی بود که رئیسجمهور آمریکا بهگونهای علنی از عدم سازش با گروگانگیرها دم میزد.
در نوامبر 1986 یک هفتهنامهی لبنانی به نام «الشراع» گزارش داد که آمریکا در قبال آزادی گروگانهای آمریکایی که در لبنان توسط گروههای طرفدار ایران اسیر شدهاند، به تهران اسلحه فروخته است. این خبر ابتدا توسط مقامات آمریکایی تکذیب شد، اما بهتدریج مشخص شد که آمریکا به ایران سلاح فروخته و درآمد ناشی از آن را برخلاف قانون، صرف کمک به شورشیان کنترا در نیکاراگوئه کرده است. جدای از بررسی جزئیات این ماجرا که از حوصلهی این نوشتار خارج است، باید اشاره کرد که افشای این مسئله لطمهی زیادی به اعتبار رئیسجمهور آمریکا وارد کرد[12] و بدینترتیب دولت ریگان نه تنها به هیچکدام از اهداف خود از نزدیکی با ایران، به جز آزادی گروگانهایش، دست نیافت، بلکه باعث کاهش شدید محبوبیت جمهوریخواهان در آمریکا شد.
نتایج و پیامدها
بحران گروگانگیری در لبنان و وساطت ایران برای آزادی گروگانهای آمریکایی، نشاندهندهی نفوذ و قدرت سیاسی گستردهی ایران در خاورمیانه و نیاز آمریکا به مذاکره با ایران بود. جیمز بیل در اینباره میگوید: «زمانی که از دیدگاه استراتژیک به نزدیک شدن آمریکا به ایران بنگریم، دلایل این اقدام را اجباری مییابیم. عقاب آمریکا نمیتوانست با شیر ایران که مقتدرترین نیرو در خلیج فارس بود، رابطه نداشته باشد.»[13]
افزون بر این، فروش تسلیحات به ایران، آن هم به مقداری که بنا به گفتهی دولتمردان آمریکا این سلاحها در حدی نبود که بتواند موازنهی جنگ ایران و عراق را به نفع ایران به هم بزند، باعث شد که ایران در عملیات والفجر 8 موفق به تصرف فاو شود.[14] این بدان معنا بود که اگر ایران در جنگ با عراق در شرایط برابر با عراق قرار داشت و نه اینکه ایران تحریم بینالمللی باشد و عراق از کمکهای همهجانبهی ابرقدرت شرق و غرب برخوردار باشد، بهسرعت متجاوز را به عقبنشینی وامیداشت و نیازی به متحمل شدن جنگی هشتساله نبود.
از سوی دیگر، این ماجرا علاوه بر آنکه موجب رسوایی دولت ریگان و کاسته شدن محبوبیت جمهوریخواهان در بین افکار عمومی آمریکا شد، متحدان غربی این کشور را متوجه دورویی و نیرنگ این کشور کرد؛ چراکه آمریکا از یک طرف ایران را در لیست کشورهای حامی تروریست قرار داده بود و متحدان خود را از فروش تسلیحات به ایران منع کرده بود و از سوی دیگر، خود مخفیانه به ایران سلاح فروخته بود.(*)
پینوشتها:
[1]. مسعود اسداللهی، جنبش حزبالله لبنان، گذشته و حال، تهران، پژوهشکدهی مطالعات راهبردی، 1382، ص 196 تا 207.
[2]. مسعود اسداللهی، از مقاومت تا پیروزی (تاریخچهی حزبالله لبنان 1361-1379)، تهران، مؤسسهی مطالعات و تحقیقات اندیشهسازان نور: ذکر، 1379، ص 60 تا 64.
[3]. علی خسرو شیری و مصطفی جوان، ایرانپسازانقلاباسلامیوحزباللهلبنان: تأثیراتوپیامدها، مطالعات راهبردی بسیج، بهار 1388، شمارهی 42، ص 113.
[4]. اسداللهی، همان، ص 65 و 66.
[5]. نهاد حشیشو، احزاب سیاسی لبنان، ترجمهی سید حسین موسوی، تهران، مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 1380، ص 47.
[6]. Tim Ito, Twenty Years of Anti-American Terror, Washingtonpost, April 30, 1999, http ://www. washingtonpost.com/wp-srv/world/terror/overviewpage2.htm
[7]. Terrorist attacks on Americans, 1979-1988, Frontline, http://www.pbs.org/wgbh/pages/frontline/shows/ target /etc/cron.html
[8]. Ibid
[9]. Iran Contra affairs(1983- 1988), http://www.coldwar.org/articles/80s/IranContraAffair.asp
[10]. صادق سلیمی بنی، تاکتیک چماق و شیرینی و فشار و دیپلماسی ایالات متحده در ماجرای ایران گیت، رواق اندیشه، آبان 1382، شمارهی 23، ص 63 تا 65.
[11]. چارلز دبلیو کگلی، روابط بینالمللی آمریکا پس از جنگ جهانی اول (1919-1999)، ترجمهی اصغر دستمالچی، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، ص 506.
[12]. کگلی، همان، ص 506 و 507.
[13]. سلیمی بنی، همان، ص 65.
[14]. سید جلال دهقانی فیروزآبادی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران، سمت، 1389، ص 343.
منبع:برهان
انتهای پیام