( 0. امتیاز از )


يکي از شاخص هايي که در معنويت و عرفان امام مي بينيم و شاخص خوبي براي تشخيص عرفان الهي از شبه عرفان هاي تقلبي است اين است که عرفان ديني مبتني بر مفهومي به نام تقوا يا کف نفس است ; يعني هرکس به ما بشارت عرفان و معنويت و رشد معنوي بدهد ولي خود مفهوم کف نفس و تقوا را از دستورالعمل هايش حذف کرده باشد اين يکي از شاخص هاي قطعي است براي اين که بفهميم اين يک نوع کلاه برداري معنوي و شبه معنوي است . انواعي از عرفان هاي قدمايي و نيز معنويت هاي مدرن سکولار اسپريچواليتي اين ها براساس عرفان منهاي تقواست ; يعني يک عرفاني ارائه مي دهند که در آن تقوا يا اساسا مطرح نيست ; يا کاملا رقيق شده و تشريفاتي است . مفهوم تقوا و کف نفس مخ همه عرفان هاي انبيايي و الهي است و عرفان امام يکي از شاخص هايش همين مساله است . عرفان حقيقي نوعي تقرب نظري و تقرب عملي به خداوند است . هرکس بگويد من يک معنويتي دارم و يک راه وصل به خدا را به شما نشان مي دهم و در آن نه معرفه الله وجود دارد و نه تقوا و کف نفس اين قطعا يک معنويت انحرافي و قلابي است . عرفان هاي قلابي از نوع شرقي وغربي قديم و جديد علاوه بر اين که اساسا معرفه الله و تقواي الهي در عرفان هايشان و در معنويتشان وجود ندارد بعضي شان اساسا اين را غيرممکن مي دانند. معمولا اين نوع معنويت ها اين نوع اسپريچواليته ها به آسايش نفس دعوت مي کنند. يک نوع لذت رواني يک نوع راحتي و وادادگي دنيوي ولو جسماني نباشد و مربوط به روان و اعصاب باشد اسمش را مي گذارند عرفان و اين يکي از نکاتي است که ما بايد حواسمان باشد اشتباه نکنيم . تخدير و آرامش اعصاب را و تکنيک هاي کنترل اعصاب را که امروزه به اسم عرفان به خورد مردم مي دهند نبايد با عرفان و معرفه الله يکي دانست .
بسياري از معنويت هايي را که آن ها امروز دارند تحت عنوان معنويت مدرن و معنويت سکولار و مانند اين ها دارند به خورد بشر مي دهند اين ها براي کنترل اعصاب و راهي براي فرار از مشکلات است . تعطيل عقل براي توجيه مشکلات عملي و تخدير غير از آرامش است . خيلي ها در اين حلقه هاي شبه عرفاني تخدير را با آرامش اشتباه مي گيرند. تخدير محصول فلج شدن عقل است اما آرامش مبناي عقلاني دارد ولو اين که کم کم مي رسد به مفاهيم و حقايقي فوق عقل اما نفي عقل نيست . هيچ نوع آرامش معنوي بدون معرفت و بدون تضميني براي ابديت ممکن نيست . يا امکان ندارد يا دوام ندارد چون ريشه ندارد. اين يکي از علايم عرفان امام (قدس سره ) است .
هر نوع معنويتي به ما پيشنهاد شد که در آن نيازي به خدا و آخرت و به مبدا و معاد نيست قلابي است . اين عرفان نيست شبه عرفان است و يک نوع کلاه برداري عرفاني است .
.2 تفاوت ديگر بين عرفان الهي و عرفان هاي قلابي را که ما از سلوک عرفاني امام خميني (قدس سره ) مي توانيم استخراج بکنيم نسبت عرفان است با جهاد و مبارزه . شاخص اول در واقع جهاد روحي جهاد با نفس و جهاد دروني بود و اين يکي جهاد بيروني است . نه فقط جهاد با شيطان در درون بلکه جهاد با شيطان و شياطين در بيرون ; يعني در عرصه هاي اقتصاد سياست حقوق فرهنگ و غيره . اين هم يک شاخص است . عرفان حضرت امام (قدس سره ) عرفاني است که مستلزم جهاد اجتماعي توام با مسئوليت پذيري است . عرفان امام عرفاني است که مسئوليت پذيري در برابر خدا در برابر خود در برابر جامعه در برابر جهان و در برابر کل بشريت و موضع گيري عدالت خواهانه با آن گره خورده است . پس اين هم يک راه براي تشخيص عرفان انبيايي با عرفان هاي قلابي .
نسبت عرفان و معنويت قلابي با عدالت خواهي و جهاد اجتماعي چيست عرفاني که مي گويد نه در درون لازم است با نفست مبارزه بکني نه در بيرون لازم است با ظالمين و دشمنان خدا و خلق خدا مبارزه بکني يک عرفان قلابي است . عرفان حضرت امام (قدس سره ) هم در درون دعوت مي کند به جهاد با نفس و تقوا (که البته جهاد با نفس به معني نفس کشي نيست چون ما در عرفان اسلامي نفس کشي نداريم تهذيب نفس و تعديل نفس داريم . تعديل نفس به معني اعدام نفس نيست اسلام دعوت نمي کند نفس را نابود کن نفس را بکش قواي شهوي و غضبي ات را نابود کن خودت راعقيم کن که اصلا انگيزه شهوت در تو نباشد تا لازم نباشد تقوا داشته باشي ; اين ها فرار از صحنه عرفان و جهاد با نفس است . عرفان اسلامي اين است که مي گويد شهوت خير است نعمت الهي است . غضب يعني امکان خشم ورزيدن خير است نعمت الهي است ) و هم در بيرون دعوت مي کند به مسئوليت پذيري اجتماعي ...
هرکس ما را دعوت کرد به محفلي و گفت آقا (يا خانم ) ما يک حلقه عرفاني داريم بياييد آن جا يکي از سئوالاتي که بايد از آن شخص و از آن حلقه کرد اين است که نسبتت را با مسئوليت پذيري در برابر خانواده در برابر جامعه در برابر کل بشريت و نسبت به عرفانت را با مقوله عدالت بيان کن . معنويت هاي کلاه بردار همان طور که جهاد با نفس در آن نيست جهاد با دشمنان خدا و خلق و جهاد عليه ظالمين و ستم کاران و جهاد عليه فسق اجتماعي هم در آن ها نيست . معنويت هاي راحت طلبانه هستند. جهاد في سبيل الله ندارند. دفاع از حق و حقيقت در اين نوع معنويت ها جايي ندارد. اين ساحت عرفان هاي تقلبي است .
پس اين شاخص چه شد تفکيک معنويت از مسئوليت تفکيک عرفان از عدالت نوعي لذت طلبي رواني راحت طلبي معنوي که توام با ترک جهاد است آسايش طلبي است . در حالي که عرفان اسلام چنين نيست . پيامبر اکرم (ص ) مي فرمود رهبانيت مکتب من در جهاد است . مي فرمود اگر مي خواهي راهب باشي و رياضت بکشي لازم نيست بروي در چاهي لخت بشوي و معکوس بالانس بزني يا ناخن هايت را بکشي يا لخت و عور در بيابان ها راه بيفتي بيا در جامعه خدمت بکن براي خدا به خلق خدا. نه براي خلق به خدا! و نه براي خلق به خلق . خدمت کن براي خدا به خلق خدا. مي فرمود تهذيب نفس خودش بزرگ ترين رياضت است . همين دور کردن رذالت هاي اخلاقي که در همه ما هست ; حسادت کينه سوظن و غيره اگر واقعا راست مي گوييم اهل رياضتيم اين ها را از خودمان بيرون کنيم . چه کسي مرد اين ميدان است فرمود : بزرگ ترين جهاد اين است که رذيلت هاي اخلاقي را از خودتان دور بکنيد و فضيلت هاي اخلاقي را در خودتان به وجود بياوريد. راه بيفت در جامعه به مردم خدمت بکن در حالي که به تو فحش مي دهند رياضت اين است . تحمل کن . چه کسي اهل اين رياضت است رياضت در عرفان اسلامي عرفان پيامبر(ص ) عرفاني که امام خميني (قدس سره ) تعقيب مي کرد از اين نوع بود نه از آن نوع قلابي .
.3 تفاوت بعدي بين اين دو نوع عرفان ; يعني عرفان الهي اسلامي و معنويت انبيايي که امام خميني (قدس سره ) تعقيب مي کرد با عرفان هاي قلابي رابطه با شرع و شريعت است . اين هم يکي از شاخص هايي است که با آن مي توان عرفان را از شبه عرفان تشخيص داد. هر نوع عرفان و معنويتي که پيدا شود و بگويد من شما را از طريق حذف شريعت به معنويت مي رسانم يعني با دور زدن شرع و احکام شرعي يا مسکوت گذاشتن آن اين عرفان قلابي است . امام در حالي که يک عارف است يک فقيه است . هم يک عارف نظري است هم عارف عملي است و در هر دو درجه يک است و در عين حال يک فقيه درجه يک و يک مرجع تقليد است . اين که کسي بگويد اين واجب ها و حرام هاي شرعي مال ما عرفا نيست اين ها مال متوسطين و مال عوام است چنين چيزي در عرفان الهي نيست . در اين نوع عرفان در اوج حال و مقام عرفاني باز التزام به شريعت هست . اين هم يک شاخص .
الان خيلي ها گرفتارند. چند وقت پيش ها مي گفتند در تهران چند صد حلقه و جلسات خانگي به اصطلاح عرفاني و معنوي و اين جور چيزهاست از نوع درويشي هاي انحرافي و از نوع شبه عرفان هاي وارداتي . از اوشو گرفته تا دون خوان و عرفان هاي ليبرال پروتستان و عرفان هاي مکزيکي سرخ پوستي و هندي و هندويي و بودايي و غيره . يک عده اي دنبال اين چيزها هستند به دليل اين که اين شاخص ها را نمي شناند. نياز به معنويت را در خودشان احساس مي کنند اما شاخصي براي تشخيص عرفان الهي و حقيقي که انسان را به حقيقت مي رساند و واقعا به فرد آرامش مي دهد با آن شبه عرفان هايي که تخدير مي کند و فريب مي دهد ندارند.
شريعت و طريقت و حقيقت در منطق حضرت امام (قدس سره ) سه عنصر مستقل از هم ـ چه رسد متضاد با هم ـ نيستند بلکه سه بعد از يک حقيقت و يک سلوکند. عارف الهي در معنويتي که امام (قدس سره ) در زندگي اش نشان داد و آثارش ارائه مي کند طريقت و شريعت و حقيقت را در برابر هم نمي نشاند در تقابل با هم تفسير نمي کند بلکه اين ها ابعاد يک چيز هستند. نه از هم تفکيک مي شوند و نه تقابلي بينشان است . اما معنويت هاي تقلبي راحت طلبانه معمولا يا از همان اول صريح مي گويند يا کم کم و به تدريج کارشان مي کشد به حوزه شرع گريزي و شريعت ستيزي و اباحه گري . اين هم يک ملاک براي تشخيص عرفان قلابي از عرفان هاي حقيقي . آن ها مي روند به سمت خودبنيادي و خودمحوري و اباحه گري اما اين نه . مي گويد ما در اوج حالات عرفاني تابع شريعت الهي هستيم . براي اين که اساسا شريعت جاده اي است که کشيده شده است براي همين سلوک . شريعت و احکام شرعي در عرفان انبيايي امام خميني يک جاده اي است که کشيده شده است از طرف شارع به طرف آن کسي که قرار است به او واصل بشوي و قرار است سلوک به سمت او داشته باشي . در معنويتت اين مسير را خودش کشيده و تعيين کرده و گفته از اين مسير بيا. خوب با اين حساب آيا درست است شما بگوييد نه شما حالا يک چيزي گفتي بنده خودم بيشتر مي فهمم و بهتر مي دانم که از کدام مسير بيايم ! اين شاهراه را کشيده اند که شما از اين مسير برويد شما از مسير خارج بشويد و برويد در يک جاده خاکي بي راهه و بگوييد من خودم بهتر بلدم و تو بلد نيستي ! اين چه خدايي است که مسيري بهتر از شريعت به سوي کمال و خدا وجود داشته و او آن را از ما مخفي کرده و به ما نشان نداده است ! اصلا چرا ما بايد به سمت چنين خدايي حرکت بکنيم اصلا چرا سلوک به سمت او و تقرب به چنين خدايي داشته باشيم چرا !
بنابراين عرفان هاي منهاي شريعت يا اصلا از خدا حرف نمي زنند يا اگر از خدا حرف مي زنند يک خداي کلاه برداري است که بشريت را فريب داده ! يعني يک راهي بهتر و نزديک تر از شريعت به سوي آن خدا بوده ولي خدا يک راه ديگري را از طريق انبيا نشان داده و يک چيزهاي ديگري را واجب و حرام کرده و ارائه کرده است . اين بزرگ ترين تهمت و اتهام به خداوند است .
.4 يک شاخص ديگر که علامتي است براي رديابي اين دو نوع معنويت ها و تفکيک آن ها ازيکديگر که در زندگي امام خميني (قدس سره ) ديده مي شود اين است که در معنويت اسلامي و ديني و انبيايي اصالت با دعوت به خداست . اما در معنويت هاي انحرافي پشت پرده عرفان و به نام عرفان دعوت به خود است . مريدبازي است . اين هم يک علامت .
هرجا مي بينيد يک کسي به اسم قطب و مراد و استاد عرفان و اين جور چيزها مطرح مي شود و در اطرافيان او توجه به خدا بيشتر نشد بلکه توجه به آن فرد بيشتر شده است اين علامت انحرافي بودن مسير و قلابي بودن برنامه است . اين هم يک علامت براي شناسايي عرفان هاي انحرافي است . امام خميني (قدس سره ) هيچ جا در صحبت هايش و نوشته هايش و روش و منش اش دعوت به خود نکرده است . همه اش دعوت به خدا مي کند. هميشه مي گفت ما هيچ کاره ايم و همه کاره خداست .
.5 يک شاخص ديگر رابطه عرفان با خرافه است . خزعبلات و خرافه بافي هاي عرفاني و تناقض گويي عليه بديهيات عقلي اين ها علامت عرفان هاي قلابي است . ما مفاهيم فراعقلي داريم اما آن ها بنياد عقلي دارند. ضدعقل نيستند. هيچ مفهوم ضدعقل يا مادون عقل نمي تواند عرفاني باشد. عرفان الهي و اسلامي تضاد با عقل با بديهيات و قطعيات عقل ندارد. دروغ آرامش نمي آورد. باطل کار حق را نمي کند. خرافه کار حقيقت را نمي کند. اين هم يک نکته ديگري است که عرفان هايي که تعطيل عقل را مي خواهند و سخنان ضدعقل مي گويند سخنان ضداخلاق ضدفطرت اشمئزازآور و ضدوجدان دارند يا عرفان هايي که منجر به اعمال ظالمانه و غلط مثل قتل نفس مثل خودکشي مثل تحقير ديگران و از اين قبيل مي شوند اين ها عرفان راستين نيست . شما اگر کسي را مي بينيد که مدعي عرفان است و مردم را تحقير مي کند بدانيد که اين عرفان نيست و او عارف نيست . همين طور اگر ديديد کسي دارد صريحا ضدعقل که حجت خداست حرف مي زند...
اگر مرز بين معنويت و متافيزيک الهي عقلي ديني با خرافه روشن نشود يک عده اي به اسم معنويت گرفتار خرافات مي شوند و يک عده اي هم در برخورد با اين ها به نام نفي خرافات مي آيند حقايق ماوراي عقل و متافيزيک را انکار مي کنند چون فکر مي کنند اين ها هم خرافه است . اين هم يک نکته که معنويتي که بنيان هاي فکري اش خرافه است مثل تناسخ مثل بت پرستي و از اين قبيل چيزها آرامش نمي تواند درست کند و لذا در عرفان اسلامي نشستند عرفان نظري را به وجود آوردند. عرفان نظري ; يعني گره زدن عرفان و معنويت با استدلال . يعني يک جوري بايد پاي استدلال را در عرصه عرفان و معنويت باز کرد. اين مي شود عرفان نظري . به همين دليل عرفان نظري در جهان اسلام جدي گرفته شد. البته من نمي خواهم بگويم همه روي تمام نظريه هايي که در عرفان نظري يا به اسم عرفان نظري مطرح شده توافق دارند نه اختلاف نظر است . برخي از نظريه ها و نظريه پردازان مورد سئوال هستند و آن بحث ديگري است . ولي اصل اين که يک چيزي به نام عرفان نظري بايد باشد از اين باب بود که عرفان براي دور ماندن از خرافه يک پيوندي با استدلال و عقلانيت بايد داشته باشد. عرفان نظري يک چيزي ميان عرفان يا سلوک عملي و فلسفه است . نه فلسفه محض است و نه عرفان عملي است . اين دو را به هم نزديک کرده است .
.6 يک شاخص ديگر که اين هم خيلي مهم است استفاده از موادمخدر است چه طبيعي و چه مصنوعي . اين هم يکي از شاخص هاي عرفان هاي انحرافي است . سکر و مستي و مصرف مواد توهم زا چه از نوع قديمي آن مثل بنگ و حشيش و اين جور چيزها و چه از انواع جديدش اين ها را به اسم عرفان و خلسه معنوي و آرامش و اين قبيل عناوين به مردم قالب کردن يکي از چيزهايي است که در حلقه هاي
عرفاني قلابي و معنوي باطل چه از نوع قدمايي آن در قالب جريان هاي افراطي صوفيانه و چه در جريان هاي امروزي وجود دارد. شما اين مسايل را هم در شبه عرفان سرخ پوستي مي بينيد و هم در بعضي از شبه عرفان هاي مدرن غربي . در شبه عرفان هاي هندي نوع ديگرش وجود دارد و آن استفاده از موسيقي و افراط در آن به اسم عرفان و معنويت است . اين هم يک شاخص است . ببينيد يک بحثي داريم حلال و حرام بودن موسيقي که الان بحثم اصلا آن نيست . بله بخش هايي از موسيقي طبق فتواي امام و برخي ديگر از فقها حلال است بخش هايي هم قطعا حرام است بخش هايي هم مشتبه است که آن هايي که اهل احتياط هستند اصاله الاحتياط جاري مي کنند و آن هايي که اهل برائت هستند اين جا حکم ديگري مي دهند. بحثم فعلا سر حلال و حرام بودن موسيقي نيست . بحث در اين است که يک عده اي هستند که مي گويند از طريق موسيقي به عرفان مي رسيم . عرفان را گره زدن به موسيقي غلط است . اين درست نيست . يعني ما هيچ دليلي نه عقلي و نه وحياني به نفع اين نوع عرفان نداريم . ما حتي يک آيه و يک حديث نداريم از پيامبر و اهل بيت و اولياي دين ـ که اين ها در درجه اول معلم معنويت و اخلاق و عرفان هستند ـ که توصيه کرده باشد به استفاده از موسيقي براي عارف شدن . اگر دخالت داشت و تاثير داشت و کمک مي کرد قطعا سفارش مي کردند چون آن ها آمده اند ما را به خدا برسانند و آن ها معلم عرفان هستند هيچ جا چنين چيزي نداريم .
.7 يک فرق ديگر و شاخص ديگر سواستفاده از قدرت هاي ماوراالطبيعي و مهارت هاي نفساني و روحاني است در جهت منافع دنيوي يا سواستفاده از مقامات معنوي عليه ديگران يا وسيله کردن دين و عرفان براي دنياي خود و يا حتي براي آسيب زدن جسماني و روحاني به ديگران .
.8 يک محور ديگر اين است که عرفان در خدمت استعمار و توجيه ظلم و بي طرفي و بي تفاوتي باشد . اشغال گري هاي غربي مخصوصا انگليسي ها تخصص داشتند در فرقه سازي هاي معنوي در دنيا از جمله در جهان اسلام و حتي در جهان غيراسلام . اين ها تخصص داشتند و دارند در ساختن عرفان هاي منهاي تقوا و منهاي جهاد و عرفان هاي قلابي در آفريقا و آسيا و دامن زدن به فرهنگ درويشي از نوع ولش کن آقا به ما مربوط نيست ! دنيا را به اهلش بگذار يک معناي درست دارد و آن اين است که اهل دنياطلبي نباش وارسته باش زاهد باش اين درست است . اما دنيا را به اهلش بگذار به اين معنا که حکومت را بگذار دست قيصر و اقتصاد و سياست و فرهنگ و تربيت و آموزش وپرورش و رسانه ها همه در اختيار ظلمه و فسقه باشد اين يک عرفان انگليسي بود که رايجش کردند و آن تئوريزه کردن تسليم طلبي و سازش کاري و دعوت به صلح با اشغال گر است که مي گويد حالت را بکن ولش کن سخت نگير! اين يعني اصالت لذت و اصالت آسايش . اين عرفان انگليسي است . اين هم يک تفاوت دو نوع عرفان است . دعوت به زهد و وارستگي تفسير غلطش اين است که سياست را به آمريکايي ها و انگليسي ها بده و بگذار اين ها حاکم باشند; چنان که الان نجفتان و کربلايتان دست آمريکاست مکه و مدينه تان هم که دست آمريکايي ها و انگليسي هاست قدستان هم که دست صهيونيست هاست !! دنيا را به اهلش بگذار عارف باش !! اين عرفان کاذب و انحرافي است . يکي هم عرفان امام است که بزرگ ترين نبرد جهاني را در برابر امپرياليسم و صهيونسم ايجاد کرده است .
.9 اين نکته را هم بايد درنظر داشت که عرفان براي تئوريزه پردازي نيست عرفان براي عمل است . وقتي ما خيلي راجع به عرفان و معنويت حرف مي زنيم وقتي براي ما نمي ماند که به اين عم عمل بکنيم همه اش مشغول تئوري پردازي و حرف زدنيم . عرفان اسلامي عرفان انتزاعي خنثي و خارج از صحنه زندگي و بي تاثير در زندگي واقعي نيست عرفان وسط صحنه است .
.10 شاخص دهم اين که معنويت اسلامي معنويت متعادل است . اگر ادعاي معنويتي بود که در آن تعادل نيست افراط است يا تفريط است اين عرفان واقعي و درست نيست .
خلاصه اين که اگر ديديم عرفاني مطرح شد که کار به تقوا ندارد يا کار به اخلاق ندارد يا عرفاني است که از درونش خودکشي آدمکشي تا انواع کثافت کاري ها بيرون مي آيد يا ضدعقل و ضدبديهيات عقل است يا ضد مسلمات شرع و قرآن است يا عرفاني است که تنيده با حماقت و خرافات است اين ها هيچ کدام عرفان درست و اسلامي نيست اين ها عرفان هاي قلابي و معنويت هاي انحرافي است . عرفاني که از درونش هرج و مرج و آنارشيسم مي آيد بيرون عرفاني که ظاهرش عرفان است اما مباني نظري عرفان را خورد مي کند و درهم مي شکند که مثلا آخرش که خيلي عارف مي شوي مي گويد اي آقا همه درست است همه حق است باطلي نيست که من بخواهم در برابرش بايستم کجاست ظلم ظلمي نيست که من وظيفه اي داشته باشم در برابر او همه چيز نسبي است ; يعني عرفاني که از توي آن شکاکيت و نسبي گرايي بيايد بيرون نهيليسم بيايد بيرون و نهايتا ماترياليسم را تقويت کند اين ها همه عرفان هاي انحرافي است چون مباني عرفان را متزلزل مي کند. همچنان که عرفان و معنويتي که از آن تکبر و تحقير ديگران درمي آيد که آقا ما معنوي هستيم و بقيه معنوي نيستند من عارفم من يک چيز ديگرم و آخرش عارفي مي آيد بيرون که خودش را بالاتر از بقيه مي بيند اين هم عرفان صحيح نيست . اين معنويت اسلامي نيست . عرفاني که کفر و شرک را توجيه بکند ظلم را توجيه بکند الحاد را عملا توجيه کند و يا عرفان هايي که با ماليخوليا و جنون توامند و عرفان هايي که دکان سازي و عوام فريبي کردند. اين ها هيچ کدام عرفان صحيح نيستند. بايد همه به خصوص جوان ها به هوش باشند و از افتادن در اين دام هاي خطرناک برحذر باشند.
يکي از شاخصه هايي که در عرفان ناب امام خميني وجود دارد و اين شاخصه مي تواند عرفان ناب را از شبه عرفان بازشناساند اين است که عرفان ديني (عرفان امام خميني ) مبتني بر مفهومي به نام تقوا و کف نفس است . از سوي ديگر عرفان ناب مبتني بر جهاد و مسئوليت پذيري در برابر خدا و در برابر جامعه و در برابر کل بشريت است
هر نوع عرفان و معنويتي که بگويد من شما را از طريق حذف شريعت به معنويت مي رسانم ; قطعا عرفان قلابي است در عرفان و معنويت ناب اسلامي اصالت با دعوت به خدا مي باشد ولي پشت پرده عرفان هاي قلابي دعوت به خود و مريدبازي است.

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر