یک درس دانشگاهی برای آشنایی با تفکر یهود نداریم
صدای شیعه: مصاحبه روزنامه رسالت با استاد شفیعی سروستانی
اگرچه نام استاد اسماعیل شفیعی سروستانی با انتشار ماهنامه موعود به عنوان اولین نشریه مهدوی 20 ساله کشور ما گره خورده و خود ایشان نیز هیچ توفیقی را بالاتر از این خدمتگزاری نمی داند، اما باید او را از غرب شناسان و پژوهشگرانی دانست که سال های عمر خود را به تلاش برای معرفی ابعاد مختلف آخرالزمان و وظایف منتظران امام حاضر پرداخته است.
از وی تاکنون 30 کتاب مستقل و بیش از 800 مقاله درحوزه های متنوع فکری و فرهنگی به زیور طبع آراسته شده است. آنچه می خوانید ماحصل گفتگو با ایشان پیرامون مهدویت و آخرالزمان است؛
در بسیاری از آثار هالیوود، موضوع شیطان و قدرت خارق العاده او را مطرح می کنند. آیا شیطان عددی هست در مقابل خدای ما؟
اولا در برابر خداوند متعال و ولی الله اعظم، شیطان عددی نیست. شیطان یک قسم خورده و اعلام کرده است خدایا من می نشینم سر راه تو. وقتی سجده نمی کند و استکبار می ورزد ملعون شناخته می شود، خداوند را قسم می دهد به جلالش که من همه اینها را اغفال می کنم. انسان از حصنی که خداوند فطرتاً برایش خلق کرده است اگر بیرون نیاید آسیب نمی بیند. انسان وقتی آسیب می بیند که از این حصن بیرون افتاده باشد. هر کسی می خواهد باشد، وقتی از این دژ بیرون بیفتد، شکار می شود. یعنی وقتی شیطان می گوید من سر راه تو می نشینم، یعنی در کمین می نشینم. در کمین نشستن شیطان به این معناست که در کمینگاهی می نشیند تا اولین باری که از این حصن آمدی بیرون، شکارت کند. مستوجب عذاب کسی می شود که مستوجب لعنت شده باشد.
مستوجب لعنت کسی می شود که در مسیر شیطان قرار گرفته باشد. چون شیطان ملعون است چنانچه یهود ملعون شد. اینها در زمره کسانی هستند که رحمت خدا به آنها
نمی رسد و ضرورتاً چون مشمول رحمت خدا نمی شوند، مشمول عذاب می شوند. لذا کسی که از دژ توحیدی و حصن ولایت امام معصوم، چه فردی و چه جمعی، بیرون می افتد ملعون است. ما گمان می کنیم فقط انسان ها هستند که از حصن بیرون می افتند، در صورتی که این طور نیست و شامل همه چیز می شود. بله از انسان شروع می شود و هر چه حاصل دست انسان است. انسان در این قلعه حاصل دستش هم از جنس همین قلعه است و ضرورتاً سنخیت با همین قلعه دارد. انسان وقتی از این قلعه بیرون می آید حاصل دستش هم الزاماً هر چه باشد سنخیت بیرون آمدگان از قلعه را دارد. امیر مؤمنان (ع) فرمودند؛ انا صراط المستقیم. بقیه معصومین (ع) هم می فرمایند؛ نحن صراط المستقیم. خداوند هم می فرماید؛ ما نفرستادیم تورات را مگر اینکه ما شما را در صراط مستقیم فرستادیم. خداوند، آنان را به عنوان صراط مستقیم اعلام کرده. بعد شیطان سر راه انسان می نشیند تا از راه ولی خدا منحرف شود. کس که از صراط ولی خدا منحرف شود الزاماً دچار عذاب می شود. طبیعی است، چون از قلعه بیرون آمده و شکار شده است. شیطان نمی تواند کاری بکند، خیلی کوچک است. چه شیطان و چه یهود که خودش از قلعه بیرون افتاد، بیکار ننشستند. در بیرون از قلعه برای خودشان و برای کسانی که از این قلعه بیرون آمدند سازوکار ساختند. کسانی که از این قلعه بیرون آمدند نمرده اند. آب می خواهند، نان می خواهند، لباس می خواهند. پس باید مناسبات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی تمدنی تعریف کنند و تمامی این مناسباتشان الزاماً سنخیت دارد با از قلعه بیرون آمدگان. پس نه شیطان، بزرگ است نه یهود در برابر خداوند متعال، در برابر ولی الله اعظم و مخلصینی که در داخل قلعه هستند. حالا بنده که از قلعه آمدم بیرون، نسبتم با ابلیس است و قصد برگشتی هم به قلعه ندارم. معلوم است که شیطان برای من بزرگ است چرا چون ولی شده است. کسی که از قلعه بیرون آمده ضرورتاً ولایت ابلیس را قبول کرده است. وقتی از قلعه بیرون آمده و در بیرون از قلعه سازو کار دارد برای خودش تعریف می کند و شرط بودن و زیستنش را بیرون از قلعه بودن می شناسد. ادامه حیاتش را بودن در بیرون از قلعه می شناسد. اصلاً
می خواهد بیرون از قلعه بماند و میل به بازگشت به قلعه را ندارد. شیطان برای آنان که او را ولی قرار داده اند بزرگ جلوه کرده است. در داخل قلعه، شیطان هیچ است و اصلاً دیده
نمی شود. بحث این است که هر کس به خود بگوید :جایی که قرار گرفتی - چه شخصی چه سیاسی چه اجتماعی چه درحوزه تمدنی و فرهنگی - تعریف کن اینجا که قرار گرفتی و مستقر
شده ای از نظر نظری و عملی شامل جماعتی است که دارند بیرون قلعه زندگی می کنند یا داخل قلعه؟ همین کافی است. بله ممکن است جماعت بزرگی بیرون قلعه باشند اما ظاهری از مناسک و آداب مذهبی انجام دهند، به من بگویید که ساکنان حجاز و حکام حجاز و نمازگزاران مسجد الحرام بیرون قلعه هستند یا داخل قلعه؟ اینها بیرون قلعه هستند. هر کس دیگری اول باید تعریف ارائه دهد از جایی که در آن قرار گرفته است. بعد از مقصد تعریف دهد. وقتی مقصد غایی سفر و پرواز به آسمان و سپهر امام اعظم، انسان کامل است، باید به سمت او حرکت کند. باید نحوه رفتن و
برون رفت به سمت انسان کامل را تعریف کند. نباید همچنان در آن فضا بماند. ما در جغرافیای خاکی زندگی می کنیم که روزی حوزه فرهنگی تمدنی اسلامی بوده است به صورت ناقص. چون حوزه فرهنگی تمدنی اسلامی کامل در زمین محقق نشده است و نمی شود. مگر با ظهور کبرای امام
زمان (عج). در هر صورت در این حوزه فرهنگی تمدنی اسلامی زندگی می کردیم. شرق اسلامی مثل ایران و عراق در این جغرافیای خاکی نمایشی و نمودی از حوزه فرهنگی و تمدنی اسلامی بوده است. معماری، شهرسازی و حتی موسیقی، شعر و لباسش نمودهایی از این فرهنگ داشته است. از یک زمانی آرام آرام به دلیل اختلاط با حوزه فرهنگی تمدنی غربی باقی مانده های حوزه فرهنگی تمدنی همان شرق اسلامی از آن جا رخت بربسته و رفته است. پس ما در جغرافیای خاکی اسلامی زندگی می کنیم اما در جغرافیای فرهنگی و تمدنی زندگی نمی کنیم و بنا هم نداریم. چون شیفتگی به حوزه تمدنی فرهنگی غربی پیدا کردیم. شیفتگی در اندازه معجوب شدن، حیران شدن و به عجب آمدن به گونه ای که میل و تمایل شراکت در این حوزه داریم و رونق دادن به آن؛ این است وضع ما. من معتقدم که درحوزه فرهنگی تمدنی زندگی نمی کنیم و نظرم هم این است که به سمت و سوی حوزه فرهنگی تمدنی اسلامی
نمی رویم. سخن من این نیست که از فردا الاغ سوار شویم. این وسایل جدید جزئی از وسایل زندگی ما شده است. ناگزیریم که در این حوزه تمدنی زندگی کنیم چون حوزه تمدنی جاری و ساری غالب شده است اما باید رویکردمان بشود به سمت سپهر انسان کامل و قلبمان آن را بپذیرد. بعد دو تا حرکت است؛ یکی استعانت بجویید، دوم قبول کنید که در زندگی اضطراری به سر می برید.
زندگی اضطراری چگونه زندگی ای است؟
برای تعریف زندگی اضطراری نمونه ای عرض می کنم؛ فردی در بیابان و برهوت گیر افتاده و راه به جایی ندارد؛ یا باید تن بدهد به مرگ و یا فعلاً از این آب آلوده خاک آلود استفاده کند تا راه خلاصی پیدا شود. بر او حرجی نیست که از سوسمار ارتزاق کند، اما اگر در آن صحرا بماند و فقط به این فکر باشد که چگونه می شود آب را صاف تر کرد و بوی بد گوشت سوسمار را از بین برد، یا اینکه چگونه می شود از این گوشت سوسمار، سوپ پخت، چگونه
می شود بزرگداشت سوسمارخواران گرفت؟ همایش برای آنان که آب گل آلود را برای اولین بار خوردند گرفت. خب شما چه قضاوتی در باره کسی که فکر و تاریخ و تمدنش را بر اساس همین هست هایش بنا می کند، چیست؟ این آدم اقتضای مردن و ماندن در این برهوت می کند زیرا این آدم خلاص نمی شود. در حالی که موضع درست اینکه در شرایط اضطراری قرار گرفته است که حقیقتاً با ساختار وجودی فطرت و جانش سازگاری ندارد، یعنی قبول کند و خودش را بشناسد. شروع به شناخت کند، می فهمد که برای این صحرا و برهوت و سوسمارخواری به دنیا نیامده است و باید از این صحرا برود بیرون. ولی اضطراراً باید کمی از این آب و سوسمار بخورد ولی حرکت کند به سوی پیدا کردن راه. پس، از این شرایط تمدنی فرهنگی که گرفتارش شدیم اضطراراً از این ادوات استفاده می کنیم ولی به فکر راه خروج می افتیم؛ راه خروج، خودشان هستند. در خروج، خودشان هستند. اگر بخواهیم از وضعیت کنونی بیرون برویم باید اولاً شناخت موقعیت خود، ثانیاً قبول اضطرار و ثالثاً رویکرد به برون رفت به استعانت و یاری ولی الله اعظم (ع) را در وجود خود داشته باشیم. وقتی شما از راه دریای خزر افتادی به سمت دماوند، آرام آرام از آن وسایل و ادواتی هم که در راه خزر الزاماً باید استفاده می کردی، آرام آرام جدا
می شوی و آن ادوات و ابزار لازم برای رفتن به سمت دماوند را خلق می کنی. شما اگر به سمت شمال می خواهی بروی، بنز سوار می شوی سریعتر تو را می برد، دوچرخه سوار شوی آرامتر. اما اگر اراده کردی سمت دماوند بروی، بنز هم باشد ولش می کنی دوچرخه خودت را سوار می شوی که تو را به سمت دماوند می برد، نه اینکه با تمام قدرت و امکان، همه چیز را متناسب با شرایط فرهنگی تمدنی غربی انتخاب کنی، بعد گلایه می کنی چرا نمی روم به سمت ولایت، امامت و یا مهدویت.
استاد! به نظر شما خداوند متعال، ظهور حضرت منجی را در زمانی قرار می دهد که به عمر ما بکشد یا نه؟ ضمناً این جامعه و تمدنی که به نظر شما بشود اسمش را به واقع نه سمبلیک به عنوان تمدن منتظر یا در واقع جامعه چشم به راه حضرت موعود نامگذاری کرد، چه مشخصاتی دارد؟
امام معصوم می فرماید که در باره ظهور نباید تعیین وقت کنیم و کسی رخصت ندارد زمان تعیین کند. به ما نگفتند وقت تعیین کنید بلکه گفتند منتظر باشید. به ما گفتند که معرفت در باره امامتان پیدا کنید و مناسبات و معاملاتتان را مطابق خاستگاه امام عادل تنظیم کنید. کسانی که به سمت تعیین وقت می روند مردم را ویران می کنند، کسانی هم که آنچنان دور می بینند که تمام مناسبات و معاملات مردم را بر اساس خاستگاه غربی ملحدانه تنظیم می کنند، آنها هم مردم را دور می کنند. زیرا آن قدر امام را دور
می بینند که می گویند گویی امام نیست؛ پس تمام معاملات و مناسبات فردی و اجتماعی را متناسب با خاستگاه ملحدانه غربی تنظیم می کنند. تکلیف ما رفتن به سوی امام و خواستن امام است. وظیفه ما جاری کردن خواسته های امام در مناسبات و معاملات است اما ما تکالیفی برای خودمان جعل می کنیم و گرفتار آن هم می شویم. در میان جوامع اسلامی در ادارات، سازمان ها، نهادها و تشکیلات دولتی، صبح تا شب متکی بر اغراض و حوائج، قواعد و تکالیفی را جعل می کنیم و خودمان و مردم را مکلف بر آن
می کنیم. و بعد خودمان و مردم گیر می کنیم و سپس
می گوییم خدایا چرا حل نمی شود؟ ما مکلف به جعل تکلیف نیستیم. شما در سیستم های دولتی وارد می شوید،
می بییند صبح تا شب روی هوس و هوای خودش برای
اداره اش، سازمان دولتی، اقتصاد و مناسبات سیاسی و اجتماعی یک تکالیفی را خلق می کند که این چنین بکنیم، آن چنان نکنیم و بعداً برای این تکلیفی که جعل کرده مال می خواهد، وقت می خواهد و اعتبار هزینه کردن می خواهد؛ هم اعتبار شخصی، اجتماعی، منطقه ای و بین المللی. بعد در آن گیر می کنیم، برای حل آن ده تکلیف دیگر جعل می کنیم. بخش بزرگی از تکالیفی که برای خودمان جعل کردیم در تکلیف ما نبوده و اگر جعل نمی کردیم خیلی راحت تر می رفتیم.از جمله اینکه ما زندگی مردم را پیچیده می کنیم یعنی این شهر را می سازیم پر پیچ و خم، پیچیده در مناسبات شهری، اخلاقی و... و آن قدر پیچیده می شود که برای حل ساده ترین موارد هزینه می کنیم و اخلاق مردم دین مردم و عاقبت مردم را هزینه می کنیم.
80 درصد آنچه برای خودمان جعل کردیم تکلیف ما نبوده است، تکلیف جعلی بوده است. باید ببینیم برای ما چه تکلیفی دادند، عمر انسان محدود است. معلوم نیست آنچه شما تکلیف جعل می کنید از این جماعت 75 میلیونی اصلاً به عمر ده درصدشان کفاف بدهد یا ندهد، در حالی که شما در مسیری با ید بروی که زودتر این 75 میلیون نفر به رستگاری برسند نه در یک برنامه 250 ساله، آیا بشود یا نشود، چون روز به روز دارند از دنیا می روند. درتعریف تکالیف تمدنی باید گفت: تکلیف ما رفتن به سمت سادگی زندگی است نه پیچیدگی در حوزه فرهنگی؛ چون حوزه تفکری، تمدنی و فرهنگی امام عادل، زندگی امر
پیچیده ای نیست. در حالی که نظام حکومتی تمدنی و فرهنگی شیطانی پیچیدگی دارد و به همین خاطر در این پیچ و خم ها انسان هیچ وقت به مراد مطلوبش نمی رسد. در حالی که در حوزه فرهنگی و تمدنی دینی به دلیل بساطت انسان زود می رسد به مراد و مطلوبش. عبارت ساده مرا هیچ وقت ساده نگیرید و آن هم این است که سمت و سوی جامعه منتظر به طرف ساده شدن است. چون پیچیدگی فرآیند، اساساً از شیطان است چون مکار است. چون
می خواهد بشر بماند زمین و نرسد به آسمان، و آن قدر روی زمین کشیده شود تا عمر از دست بدهد و نرسد به پرواز و قلعه، سپس تلف شود و از بین برود.
به عنوان آخرین سئوال می پرسیم؛ ما قبلاً در صحبتی که با هم داشتیم بحثی را مطرح کردیم با عنوان بصیرت و اینکه عده ای افراد بصیرت ندارند، موجی که در زمینه گرایش به مباحث مهدوی به وجود آمده است قسمتی از آن توسط ما بوده و قسمتی از آن خواسته یا ناخواسته توسط دشمنان برای موج سواری بوده است. اصل و بدل های بسیاری را در جامعه جهانی به مدد رسانه ها مطرح کرده اند البته کلیت آن چیز جدیدی نیست. شما وقتی کتاب فتوحات مکیه را بخوانید می بینید از زمان ابن عربی این مباحث مطرح بوده و از زمان پیامبر (ص) هم این سئوال مطرح بوده است چون مردم علاقه دارند آن آینده روشن پیش بیاید و در بهشت طیبه دنیا زندگی کنند ولی به هر صورت شاید مطلبی مانند مهدویت نبوده که این قدر مورد دستبرد یا سوء استفاده قرار بگیرد. شما به عنوان کارشناس این حوزه به معنای اخص، می خواهیم از حضورتان بپرسیم کسانی که در عرصه های مختلف فعالیت می کنند چگونه اصل را از فرع در مباحث آخرالزمانی بشناسند؟
اشاره کردید مهدویت بیشترین دستبرد در آن بوده، کاملاً درست است، به دلیل اینکه دشمن اصلی امام زمان (عج)، ابلیس است. هیچ کس به اندازه شیطان اهتمام نورزیده برای اختلاف ایجاد کردن و منحرف کردن مردم از همین موضوع، جعل کردن راه ها برای منحرف کردن مردم از اصل مهدویت. به نظرم در آگاه سازی مردم از اصل و بدل، دو نقطه کانونی وجود دارد؛ این دو نقطه کانونی یکی شناخت یهود است، یکی معرفت امام زمان (عج)، چون این دو تا روبهروی هم هستند. شیطان تمام قواعد خود را القا به یهود می کند. یهود تمام خاستگاه خودش را القا به مجامع مخفی می کند. مجامع مخفی تمام خاستگاه خودشان را القا به حکومت های مستکبر استعمارگر غربی مثل آمریکا و انگلیس و اسرائیل می کنند.
به نظر من یهود را باید بشناسیم، چیزی که در جامعه اسلامی ما صد در صد مغفول است. شما در یک جایی در کشورمان یک دانشکده ای دو واحد درس اختیاری یهودشناسی
می بینید؟ چنانچه شما دو واحد درس اختیاری معرفت امام زمان (عج) در دانشکده ندارید. چرا؟! چرا این دو نقطه کانونی این قدر مغفول است؟ چرا شما یک کالج ساده یهودشناسی ندارید؟ چرا دو واحد درس اختیاری معرفت امام و آخرالزمان شناسی ندارید؟ جامعه اسلامی ایران بعد از 35 سال در نظام آموزشی علمی فرهنگی نتوانسته به این دو نقطه برسد.
آیا وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات، آموزش و پرورش، آموزش عالی و... به این دو نقطه رسیده اند؟ نه نرسیده اند. در علوم مختلف پیدا کنید خاستگاه بنی اسرائیل و نگاه بنی اسرائیل به انسان را! شما در جامعه شناسی
می بینید، خاستگاه یهود در باره اقتصاد و معاملات را تمام قد در اقتصاد امروز می بینید. تمامیت ماکیاول را در سیاست امروز می بینید. در نظام های گوناگون ما، این دو نقطه کانونی مغفول است. اگر بخواهید برگردید، باید به این دو نقطه برگردید. ما از همه جا حرف می زنیم جز این موضوع. اگر از این هم حرف می زنیم نباید فقط مسائل سیاسی اش را بگوییم. ما از یهود هم وقتی حرف می زنیم از اسرائیل می گوییم. خواست یهود بوده است که همگان گمان کنند یهود یعنی اسرائیل، در صورتی که این طور نیست. یهود، اسرائیل نیست، تجلی یهود در حوزه فرهنگی تمدنی جهان است نه در اسرائیل.
و آخرین نکته کلیدی من در این مجال این است که؛ هر کس در هر جایی که قرار گرفته است باید بتواند نقطه عدل را در مناسبات و معاملات پیدا کند. نقطه عدل، نقطه ای است که تمامی شاکله انسان فردی و جمعی را در تعادل و هم افقی با امام عادل نگه دارد. هم افقی با امام عدل، ولی الله اعظم (ع) ضروری است و این هم افقی اتفاق نمی افتد مگر اینکه عهد قلبی به وجود بیاید. اگر عهد جمعی اتفاق بیفتد، طلب عمومی می شود. وقتی طلب عمومی شود، انوارش ساطع می گردد بر قلب و جان ما، ان شاء الله.
انتهای پیام