( 0. امتیاز از )

صدای شیعه: بخش دوم و پایانی

خلافت امام حسن(علیه السلام)

بعد از شهادت امام علی(علیه السلام) مردم با فرزند بزرگ ایشان امام حسن(علیه السلام) بیعت کردند. (1) امام حسن(علیه السلام) در ابتدا قصد جنگ با معاویه را داشت، (2) اما به علت حفظ منافع مسلمانان، با انعقاد قرار داد صلح، حکومت را به معاویه واگذار کرد. (3) در این دوره کوتاه عمروعاص در کنار معاویه حضور داشته است و به وی مشورت های لازم را ارائه داده است. (4) اما مورخین در جریان شایعه سازی علیه امام حسن(علیه السلام) به عملکرد و احیاناً مشورت عمرو در این زمینه اشاره نکرده اند.

علامه مجلسی در بخش زندگانی امام حسن(علیه السلام) به مناظره میان عمرو و امام(علیه السلام) اشاره کرده است که هم دیدگاه عمرو درباره امام علی(علیه السلام) و امام حسن(علیه السلام) را روشن می نماید و هم از گفتار امام(علیه السلام) سابقه و شخصیت عمرو نمایان می گردد.

علامه مجلسی می نویسد: یک روز که معاویه، عمرو بن عثمان بن عفان، عمرو بن عاص، عتبه بن ابوسفیان، ولید بن عتبه و مغیره بن شعبه با هم نشسته بودند، عمرو بن عاص به معاویه گفت: به دنبال حسن بن علی(علیه السلام) بفرست تا مقام او و پدرش را پایین بیاوریم. (شخصیت وی و پدرش را تخریب نمائیم.)

معاویه در جواب وی گفت: من از این خائفم که وی عیب های شما را بازگو کرده و این امر به زیان شما باشد. امام حسن(علیه السلام) با دعوت معاویه به نشست آنها می رفت. بعد از ورود امام(علیه السلام) مباحثی شکل گرفت و عمرو بن عاص گفت: ای پسر ابو تراب، ما به دنبال تو فرستادیم تا از تو اقرار بگیریم که پدرت ادعای چیزی را کرد که حق وی نبود.

آنگاه نحوه کشته شدن عثمان را شرح داد و او را ملامت نمود، سپس گفت: ای فرزندان عبد المطلب! خدا مقام سلطنت را به شما نخواهد داد تا اعمالی را انجام دهید که برای شما حلال نباشد. ای حسن! تو به گمان خود، خویشتن را امیر المؤمنین می دانی، در صورتی که این مقام از تو سلب شده است، و علت شکست شما کارهای بدی است، که پدرت انجام داد. تو این قدرت را نداری که بر ما عتاب کنی و ما را درباره این موضوع تکذیب نمائی، اما تو: فعلاً زیردست ما هستی، ما مختاریم هر تصمیمی که بخواهیم درباره تو بگیریم، به خدا قسم! اگر ما تو را به قتل برسانیم نزد خدا گناهکار نیستیم و نزد مردم هم عیبی ندارد.

امام حسن(علیه السلام) بعد از اتمام سخنان عمرو و دیگران فرمود: سپاس مخصوص آن خدائی است که افراد اول شما را به وسیله افراد اول ما، و اشخاص آخر شما را به واسطه اشخاص آخر ما هدایت کرد. درود خدا بر سید ما محمّد(صلی الله علیه) و آل آن حضرت باد.

اما تو ای عمرو بن عاص! که دارای بغض حضرت علی(علیه السلام) و لعین و بدون نسل هستی: جز این نیست که اولین عیب و ننگ تو این است که مادرت زنی زنا کار بود! تو در رختخواب زنا که بین چند نفر مشترک بود متولد شدی، آنگاه گروهی از مردان قریش در باره تو گفتگو نمودند که از جمله آنان ابوسفیان ابن حرب، ولید بن مغیره، عثمان بن حارث، نصر بن حارث بن کلده و عاص بن وائل بودند که هرکدام مدعی بودند: تو پسر آنان هستی! آخر الامر آن کسی که از لحاظ حسب و نسب پست تر بود، تو را به پسری تصاحب نمود. با این سوابقی که داری میگوئی: من بغض حضرت محمّد(صلی الله علیه) را دارم!؟ عاص بن وائل گفت: محمّد مردی است که پسر و نسلی ندارد، هر گاه بمیرد اسم و رسم وی نابود خواهد شد! لذا خدای علیم آیه ذیل را در شأن عاص بن وائل نازل کرد که می فرماید: «إ نَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأ بْتَرُ» (5) یعنی یا محمّد! نسل آن کسی که بغض تو را دارد قطع خواهد شد.

تو همان کسی هستی که پیغمبر اعظم اسلام در هر جا مقابل دشمن قرار می گرفت از همه بیشتر با آن بزرگوار عداوت و از همه بیشتر آن حضرت را تکذیب می کردی.

سپس نزد نجاشی رفتی، و خون جعفر بن ابی طالب و آن مردانی را که به طرف حبشه هجرت کرده بودند در معرض ریختن قرار دادید، ولی مکر و حیله تو دامن گیر خودت شد، و تلاشت بی ثمر ماند.

اما سخنی که در باره عثمان گفتی: ای بی حیای بی دین! تو بودی که آتش جنگ را برعلیه عثمان شعله ور کردی و به طرف فلسطین فرار نمودی، وقتی خبر قتل وی به تو رسید، به معاویه پناه بردی، ای خبیث! تو دین و ایمان خود را برای دنیای دیگری فروختی!! ما تو را برای اینکه بغض ما را داری ملامت نمی کنیم، تو را در باره اینکه محبت ما را نداری عتاب نخواهیم کرد، زیرا در زمان جاهلیت و اسلام، دشمن بنی هاشم بوده و هستی. تو بودی که پیامبر(صلی الله علیه) را به وسیله شعر هجو نمودی.

اما اینکه گمان می کنی ما عثمان را کشته ایم: به خدا قسم این سخنی که در باره حضرت امیر می گوئی طلحه و زبیر و عایشه نتوانستند ثابت نمایند، پس تو چگونه این تهمت را به علی می زنی. در صورتی که خدای علیم برای تو و پدر و مادرت در دنیا و آخرت این همه عیب و ننگ شماره کرده است!! و حال آنکه خدا درباره بندگان خود ستم نمی کند. (6)

خلافت معاویه

معاویه در سال 41 هجری و بعد از صلح با امام حسن(علیه السلام) به خلافت رسید (7) و تحولات اساسی در رفتار و تشکیلات خلافت اسلامی به وجود آورد. طبق عهدی که عمروعاص با معاویه داشت، حاکمیت مصر در اختیار وی قرار گرفت و تا زمان مرگش یعنی سال 42 در این سمت قرار داشت. (8) با این وصف دوستی واقعی میان معاویه و عمرو بن عاص وجود نداشت، و این دو نفر پیوسته در باطن نسبت به یکدیگر کینه می ورزیدند، و گاه این کینه را به زبان می آوردند. گفته شد که در جنگ صفین عمرو با حیله گری معاویه را ترغیب کرد تا با امام علی(علیه السلام) جنگ تن به تن نماید، به امید اینکه با کشته شدن معاویه، خودش سالار شامیان گردد، اما معاویه گول وی را نخورد و از وی رنجید. (9) روزی معاویه به اهل مجلس خود گفت: شگفت ترین چیزها کدام است؟یزید گفت: شگفت ترین چیزها، ابری است که همواره میان زمین و آسمان معلق است، نه از زیر به چیزی تکیه دارد و نه از بالا به چیزی بسته است. دیگری گفت: شگفت ترین چیزها بهره ای است که نصیب شخص نادان می شود، و بی بهرگی و حرمانی است که خردمند با آن دست به گریبان است. سومی گفت: شگفت ترین چیزها آنست که مانندش دیده نشود. سپس عمرو بن عاص گفت: شگفت ترین چیزها این است که مدعی باطل بر صاحب حق چیره شود، و مقصودش معاویه و حضرت علی(علیه السلام) بود. معاویه گفت: نه، بلکه شگفت ترین چیزها آنست که به شخص غیر مستحق، در صورتی که از او نترسند چیزی عطا کنند. بدین نحو هریک از آنها آنچه درباره دیگری در دل داشت ابراز می نمود. (10)

ویژگی ها و روش های سیاسی عمروعاص

در مواجه با حوادث و رویدادها، عمرو فرصت طلب بوده و با سنجش زوایا و امور از فرصت های به دست آمده، نهایت استفاده را برده است. عمرو هنگامی که ازطرف پیامبر(صلی الله علیه) به سریه ذات السلاسل فرستاده شد و هنگامی که برای کمک به او نیروهای کمکی به سالاری ابوعبیده جراح آمدند، در مواجهه با ابوعبیده که ازلحاظ سابقه در اسلام قابل مقایسه با او نبود با نیرنگ بازی از فرصت پیش آمده نهایت استفاده را برد، تا خود فرماندهی نیروها را برعهده گیرد. «وقتی نیروهای کمکی مهاجرین و انصار به عمرو پیوستند، ابوعبیده خواست که با مردم نماز بگزارد و بر عمرو مقدم باشد. عمرو گفت: تو برای کمک به من آمده ای و من فرمانده و امیر لشکرم و حق نداری که امام جماعت باشی. مهاجرین نپذیرفتند و گفتند: هرگز چنین نیست، تو امیر یاران خودت هستی و ابو عبیده فرمانده یاران خودش. عمرو عاص گفت: همه شما نیروی امدادی هستید. ابو عبیده همین که متوجه این اختلاف شد، به عمرو عاص گفت: آخرین دستور رسول خدا(صلی الله علیه) این بود که اختلاف نکنیم و هماهنگ باشیم و مطمئن باش که به خدا سوگند اگر تو از من اطاعت نکنی، من از تو اطاعت خواهم کرد. بدین ترتیب عمرو عهده دار امامت نماز گردید و همگی با او هماهنگ شدند.» (11)

عمروعاص علاوه بر اینکه فرصت طلب بوده، گاه برای خود فرصت سازی هم می نموده است. عمرو که در فتح شام شرکت داشت، به علت آشنایی به اوضاع مصر، ضعف روم در مصر، نارضایتی مردم مصر از رومیان، از آمدن عُمر به بیت المقدس نهایت استفاده را برد و با اصرار و علی رغم وحشت و دلسردی اولیه خلیفه، رضایت او را برای حمله به مصر جلب نمود. «عمرو پیوسته ارزش مصر را در نظر عُمر بزرگ می کرد و فتح آن را بر او آسان می نمود، تا آنکه او را بر چهار هزار نفر فرماندهی داد و به او گفت: به زودی نوشته ام به تو می رسد، اگر پیش از آنکه به سرزمین مصر قدم نهی، نوشته ام به تو رسید و در آن تو را فرمودم که از مصر صرف نظر کنی، بازگرد، لیکن اگر به مصر وارد شدی و سپس نوشته ام به تو رسید، پس راه خود را در پیش گیر و از خدا یاری بخواه. عمرو با شتاب رهسپار شد و چون به رفح، آخرین آبادی فلسطین رسید، فرستاده عمر با نوشته ای رسید، اما عمرو نامه را باز نکرد و پیش رفت تا به قریه ای نزدیک عریش رسید و نامه را خواند و سپس پرسید: این قریه از کجا است؟ گفتند: از مصر. عمرو گفت: خلیفه من را فرموده است اگر پای من به زمین مصر رسیده باشد و آنگاه نامه اش به من رسد راه خود را در پیش گیرم و از خدای یاری بخواهم.» (12) و بدین ترتیب عمرو با فرصت سازی خود، مصر را فتح کرد.

شیوه عمرو در جریان مذاکرات سیاسی، انجام مباحثات چالش زا بوده است که می توانست طرف مقابل را تسلیم نماید. او برای انجام بحث های سیاسی به گفته ها و عقاید طرف مقابل استناد می کرد و برای همین در حبشه در مباحث خود علیه مهاجران، ضمن بیان اعتقادات مسلمانان و یا مسیحیان با تحریف واقعیات در صدد بود که بر طرف مقابل غلبه نماید، و گاه برای گرفتن امتیاز، واقعیات را بیان می داشت تا طرف مقابل را در تنگنا قرارر داده و تسلیم منافع خود نماید. مباحثه او با معاویه در مورد حضرت علی(علیه السلام) به هنگامی که با نامه معاویه به شام رفت، گویای این مطلب است. عمروعاص هنگامی به شام رسید که معاویه ازسوی جریر فرستاده امام(علیه السلام) تحت فشار بود. (13) عمروعاص با معاویه ملاقات کرد و با او به گفتگو نشست. در حالی که هر یک از آنان می خواست طرف دیگر را در حیله و تدبیر کوچک جلوه دهد. معاویه به عمرو گفت: ما اکنون سه مشکل داریم: یکی اینکه محمد بن ابی حذیفه از زندان مصر فرار کرده و مردم را به شورش می خواند؛ دوم اینکه قیصر پادشاه روم قصد حمله به شام را دارد؛ سوم اینکه علی به کوفه آمده و آماده حمله به ماست.

عمروعاص گفت: همه آنچه گفتی مهم نیست، درباره محمد بن ابی حذیفه کسانی را بفرست تا او را بکشند یا دستگیر کنند و درباره پادشاه روم هدایای نفیسی به جانب او بفرست و او را به صلح دعوت کن که قبول خواهد کرد؛ و اما در باره علی(علیه السلام) هیچ کس از عرب او را با تو در هیچ چیز برابر نمی دانند و آشنایی او با فنون جنگ به گونه ای است که هیچ یک از قریش هم سنگ او نیست، او صاحب حکومت است، مگر اینکه تو به او ستم کنی. (14)

معاویه از عمروعاص خواست که با او در جنگ با حضرت علی(علیه السلام) همکاری کند. عمرو عاص گفت: ای معاویه! به خدا سوگند تو و علی(علیه السلام) مساوی نیستید، تو نه سابقه او در همراهی با پیامبر(صلی الله علیه) و نه فقه و علم او را داری، اگر همراه تو با او بجنگم با کسی می جنگم که فضلیت و قرابت او را نسبت به پیامبر(صلی الله علیه) می دانی ولی ما این دنیا را اراده کرده ایم.

معاویه گفت: او خلیفه وقت را کشته است.

عمرو گفت: چنین نگو ای معاویه، علی امروز یگانه عالم است و مردانگی، شجاعت، فرزانگی و بلاغت در او جمع شده است و انواع نعمت ها، فنون، مواهب خداوندی، حسن نظر و کمال که او را شامل گشته است و سابقه او را هیچ کس از بزرگان و اکابر نداشته و ندارد.

معاویه گفت: آنچه از خصایص او بر شمردی از هزار یکی و از بسیار اندکی می باشد. امّا، بیا او را به کشتن عثمان متّهم کنیم و با این بهانه با او جنگ نمائیم.

عمرو با شنیدن این سخن خندید و گفت: این عجیب تر است که تو گفتی. تو چطور می توانی خون عثمان را طلب نمائی؟ در آن وقتی که عثمان محاصره بود، از تو یاری خواست، اما تو به او مدد نرساندی، اکنون چگونه خون او را طلب می کنی؟

معاویه گفت: ای عمرو از این سخن ها درگذر. با من بیعت کن تا علی را کنار زده و بقیه عمر را با فراغت سپری نمائیم.

عمرو گفت: ای معاویه، ترک دنیا آسان است، امّا ترک دین دشوار، تو نیک می دانی که یاری تو و مخالفت با علی گناهی بزرگ است، اگر می خواهی با تو همراهی کنم، باید رضایت من را جلب نموده و آنچه را که خواهانم به من بدهی.

معاویه گفت: باشد، اکنون با من همراهی کن.

عمرو گفت: با چه دلیل و برهانی خون عثمان را طلب کنیم؟

معاویه گفت: مردمان را می توان فریفت و با حیله و مکر، باطل را در لباس حقّ جلوه داد. اگر اراده کنم می توانم تو را که به فراست و کیاست در جهان همتا نداری فریب دهم.

عمرو گفت: از این سخنان درگذر.

معاویه گفت: هر چه می خواهی بگو.

عمرو گفت: ولایت مصر را می خواهم.

معاویه گفت: مصر در مقابل عراق است.

عمرو گفت: چون شام به تو خواهد رسید، مصر برای من باشد. معاویه منشور ولایت مصر را برای او نوشت». (15)

تمجیدهای عمرو از حضرت علی(علیه السلام) و بیان سوابق و ویژگی های ایشان در این مباحثه برای این بوده است که بتواند امتیاز بزرگتری از معاویه کسب نماید.

در امور سیاسی، استفاده از وسایل نامشروع، دروغگویی، حیله گری، کنار گذاشتن اخلاق و وجدان، گاه سبب پیشبرد اهداف سیاسی می شود و در این زمینه عمرو از تمامی این شگردها برای پیش برد اهداف خود استفاده کرده است. او در ذات السلاسل درحالی که جُنب بود و فقط برای اینکه جایگاهش حفظ شود با مردم نماز خواند. (16) در زمان عثمان وقتی که خلیفه او را برای آرام نمودن شورشیان مصر نزد آنان فرستاد، به علت رنجشی که از عثمان داشت در مقام نمایندگی خلیفه، علیه خود خلیفه سخن گفت و اوضاع را متشنج کرد. (17) عمرو در زندگانی سیاسی و نظامی خود افراد مختلف را گول زده و از این فرصت برای رسیدن به مقاصد خود استفاده کرده است. «معاویه غلامی به نام حریث داشت که بسیار شجاع بود. او گاهی لباس معاویه را می پوشید و به میدان می رفت و افراد ناآگاه گمان می کردند که او معاویه است. معاویه به او گفته بود که با هرکس که می خواهد روبرو شود، اما با حضرت علی(علیه السلام) روبرو نشود. اما عمرو او را تحریک کرد و او امام(علیه السلام) را به مبارزه طلبید و امام(علیه السلام) در همان آغاز نبرد، ضربتی مهلک بر او زد و او هلاک شد، کشته شدن او معاویه را بسیار متأثر کرد. او عمرو را نکوهش می کرد که چرا حریث را فریب داده است.» (18) در جریان حکمیت علی رغم قراری که با ابو موسی اشعری داشت او را گول زد. (19) او حتی در صدد گول زدن معاویه نیز بوده است و در این بین فقط زیرکی خود معاویه او را نجات داده است. «در هنگامه جنگ، امام علی(علیه السلام) معاویه را به جنگ تن به تن فراخواند. عمرو به معاویه گفت: پیشنهاد امام(علیه السلام) را بپذیرد که این گفته او پرخاش معاویه را در پی داشت و گفت: ای عمرو کسی مثل من، خود را فریب نمی دهد. به خدا سوگند هرگز مردی به هماوردی پسر ابی طالب نرفته، مگر آنکه زمین از خونش سیراب گشته است. سپس در حالی که عمرو همراهش بود از میدان بازگشت.»(20) عمرو در کارنامه خود جنایات غیر انسانی هم انجام داده است که در این زمینه می توان به عمل شنیع عمرو در باره جنازه محمد بن ابی بکر اشاره کرد. «چون محمد بن ابی بکر به شهادت رسید. به دستور عمرو جنازه او را در پوست خری قرار داده و پس از لعنت بر او و دعا بر معاویه به آتش کشیدند.» (21)

عمرو از دروغ و انعکاس آن برای اهداف خود استفاده کرده است. گذشت که عمرو در جریان گفتگو با معاویه به بیان ویژگی های والا و سابقه درخشان امام(علیه السلام) پرداخت، ولی در جایی دیگر برای رسیدن به هدف، ضمن کتمان آن حقایق که در خفا با معاویه بیان کرده بود به دروغ پراکنی و تخریب شخصیت امام علی(علیه السلام) پرداخت. متن سخنان عمرو در این زمینه را مورخین ننوشته اند، اما امام علی(علیه السلام) در یکی از خطبه های خود در کوفه ضمن نکوهش و رسوا نمودن عمرو، به سخنان تخریبی وی اشاره کرده است.

ابو اسحاق سقفی در این زمینه نوشته است: به حضرت علی(علیه السلام) اطلاع دادند که عمرو بن عاص از او انتقاد می کند و او را در نزد مردم شام مورد نکوهش قرار می دهد. حضرت علی(علیه السلام) بالای منبر رفتند و بعد از حمد خداوند چنین فرمودند: تعجب دارم از فرزند نابغه که در نزد شامیان مرا متهم به شوخی و مزاح می کند، او می گوید من مردی هستم اهل تفریح و بزم و همواره (وقتم را) به بازی و وقت گذرانی و خوشی می گذرانم. به خداوند سوگند او خود می داند که دروغ می گوید، و با گمراه کردن مردم مرتکب گناه می شود، آیا عمرو بن عاص فکر مرگ و قیامت نمی کند، و از حساب و کتاب واهمه ندارد، و از عذاب خداوند نمی ترسد، و بدترین گفتار دروغ می باشد. عمرو بن عاص سخن به دروغ می گوید: او وعده می دهد، اما خلف وعده می کند، او سؤال می نماید و در سؤال اصرار می ورزد و اگر چیزی از او طلب کنید بخل دارد، و چیزی نمی دهد، او نقض عهد و پیمان شکنی دارد، و اهل وفا نمی باشد. او در هنگام جنگ امر می کند و فرمان می دهد، اما هنگامی که شمشیرها به کار افتادند، و ضربات آنها بر پیکرها خورد و سرها را از بدن جدا گردید، او بزرگترین مکرها و حیله ها را به کار می برد، و مقعد خود را آشکار می کند، و جانش را حفظ می نماید، خداوند چهره او را سیاه کند و هلاکش سازد. (22)

مرگ عمرو عاص

وقتی که مرگ عمرو فرا رسید، وی محافظانش را فراخواند و گفت: من برای شما چگونه سالاری بودم؟ گفتند: سالاری راستگو و پسندیده سیرت بودی و چنین وچنان انجام می دادی. عمرو گفت: من این کارها را انجام می دادم که من را از مرگ نجات دهید، اینک این مرگ است که به سراغ من آمده است، آن را از من دور سازید. آنان به یکدیگر نگریستند و گفتند: به خدا سوگند تصور نمی کردیم که سخن یاوه بگویی، می دانی که ما نمی توانیم از مرگ تو جلوگیری کنیم. عمروگفت: به خدا سوگند این را گفتم و می دانستم که شما نمی توانید از مرگ من جلوگیری کنید. پسر ابو طالب چه نیکو می گفت که پاسدار آدمی اجل اوست (یعنی تا اجل فرا نرسد او را کاری نیست و چون اجل فرا رسد از او کاری ساخته نیست). (23) عمرو در سال 42 هجری مرد. (24)

نتیجه

عمروعاص از نیرنگ بازان و داهیان عرب و قریش بوده است که از زمان جوانی تا زمان مرگ خود در سال 42 هجری، شخصیت مرموز و زیرک داشت و با استفاده از فرصت ها و همچنین فرصت سازی و با آگاهی از امور سیاسی، نظامی و اجتماعی در صحنه حوادث گوناگون ایفاگر نقش های متفاوت بوده است.

عمروعاص فقط بر اساس منافع شخصی گرایش های سیاسی خود را انتخاب کرده و بدون توجه به معیارهای اخلاقی، دینی و انسانی، از حیله، نیرنگ، دروغ، بیان حقیقت، تهمت و خونریزی برای رسیدن به مقصود استفاده کرده است. به همین جهت در شکل گیری بخش اعظمی از حوادث تاریخ صدر اسلام نقش وی نمایان است.

عمرو عاص به همراه پدرش، از بزرگان و سران قریش و از دشمنان سرسخت و مشهور پیامبر(صلی الله علیه) و مسلمانان بوده اند. بارزترین نقش عمرو در هنگام نمایندگی قریش برای بازگرداندن مسلمانان مهاجر از حبشه بوده است که به علت آشنایی عمرو با اوضاع کشور حبشه و شخص نجاشی، سخنوری و زیرکی، دشمنی عمرو و پدرش با مسلمانان، آشنایی عمرو با دین اسلام و مسیحیت و اعتماد خاص قریش به او برای این مأموریت انتخاب شد و علی رغم انجام مذاکرات و حیله گری های مختلف در مناظره با جعفر بن ابی طالب شکست خورد و ناکام به مکه بازگشت.

عمرو بن عاص در ماه صفر سال هشتم هجرت به علت شکست و زبونی مشرکان و قریش در شبه جزیره عربستان، بعد از جنگ احزاب و صلح حدیبیه، گسترش سریع اسلام در بین قبایل و طوایف شبه جزیره، گسترش جغرافیایی اسلام در خارج شبه جزیره و اطلاع عمرو بر کناره گیری دیگر بزرگان و سرداران قریش مسلمان شد.

وقتی ابو بکر به زمامداری رسید، عمرو به وی پیوست و ضمن مشورت دادن به خلیفه در امور مختلف، در سال سیزدهم هجرت به شام رفت.

عمرو عاص از فرماندهان خلیفه دوم بوده است که در فتح اردن، فلسطین، حلب، قنسرین و منج شرکت داشته است.

زمانی که عمر برای انجام صلح با مردم بیت المقدس به آنجا رفت، عمرو موافقت خلیفه را برای فتح مصر کسب نمود و با چهار هزار نفر عازم مصر گردید. مسلمانان طی دو سال به فرماندهی عمرو بیشتر نقاط مصر را فتح کردند، که عمرو تا پایان خلافت عمر، والی مصر بود.

عثمان بن عفان وقتی به خلافت رسید، عمروعاص را از مصر عزل و عبد الله بن ابی سرح را به جای او منصوب نمود. عزل عمرو سبب دشمنی او نسبت به عثمان گردید و برای همین عمرو در مباحثات خود با خلیفه، با جسارت و بیان سخنان تند از کسانی بوده است که هیبت خلیفه را شکستند و هنگامی که ازطرف خلیفه برای گفتگو با معترضان مصری اعزام شد، تا آنان را به آرامش دعوت کند، وی با حیله گری و با ارائه سخنان دو پهلو، جَو را متشنج نمود و آنها را علیه خلیفه برآشفت.

در دوران خلافت امام علی(علیه السلام) معاویه که عمروعاص را به خوبی می شناخت و از سیاست بازی ها و حلیه گری ها او آگاه بود و نیز می دانست که او مردی دنیاپرست است و به آسانی می توان او را خرید، از فکر و تدبیر او استفاده کرد و با ارسال نامه، وی را به شام دعوت کرد.

عمروعاص پس از مذاکرات و بحث های طولانی درعوض قول حاکمیت مصر به معاویه پیوست، و با معاویه بیعت کرد که از قاتلان عثمان خون خواهی کنند. عمروعاص در صفین سرداری سپاه شام را برعهده گرفت.

در جریان جنگ و هنگامی که سپاه شام در حال شکست کامل بود، عمروعاص پیشنهاد کرد که برای ایجاد تفرقه در سپاهبیان عراق، آنها قرآن ها را بر نیزه کنند و مردم را به داوری آن فرا بخوانند. میان عراقیان اختلاف نظر افتاد و عاقبت پیمان نامه حکمیت منعقد گردید و با حیله عمرو، سپاه شام از شکست فرار کرد.

وی به نمایندگی مردم شام برای حکمیت انتخاب گردید که در جریان مباحثان حکمین با زیرکی و با گول زدن ابو موسی اشعری، نماینده تحمیلی امام علی(علیه السلام) جریان حکمیت را به نفع معاویه و شامیان پایان داد، به گونه ای که پس از اعلان رأی، عمرو عاص و مردم شام که همراهش بودند پیش معاویه برگشتند و بر او سلام خلافت گفتند.

طبق عهدی که عمروعاص با معاویه داشت حاکمیت مصر در اختیار وی قرار گرفت و وی تا پایان عمرش یعنی سال 42 در این سمت قرار داشت. با این وصف دوستی واقعی میان معاویه و عمرو بن عاص وجود نداشت، و این دو نفر پیوسته در باطن نسبت به یکدیگر کینه می ورزیدند، و گاه این کینه را بر زبان می آوردند.

پی نوشت:

[1]. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 426.

2. اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص 63 .

3. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج 4، ص 296 ـ 290.

4. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج 5، ص 163؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 407.

5. کوثر (108): 3.

6. مجلسی، بحار الأنوار، ج 43، ص 322.

7. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 3.

8. عبدالبر، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج 3، ص 1188.

9. منقری، وقعه  الصفین، ص 275 ـ 274.

10. ابن طقطقی، الفخری، ص 112.

11. واقدی، المغازی، ج 2، ص 771.

12. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 149 ـ 147.

13. دینوری، اخبار الطوال، ص 157.

14. منقری، وقعه الصفین، ص 37.

15. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج 2، ص 514 ـ 512.

16. واقدی، المغازی، ج 2، ص 773.

17. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص 175 ـ 174.

18. منقری، وقعه الصفین، ص 273 ـ 272.

19. دینوری، اخبار الطوال، ص 201.

20. منقری، وقعه الصفین، ص 275.

21. ابن خلدون، العبر، ج 1، ص 642 .

22. ثقفی، الغارات، ج 2، ص 515 ـ 512.

23. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 4، ص 196 ـ 195.

24. عبدالبر، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج 3، ص 1188.

فهیمه کلباسی اصفهانی: استادیار دانشگاه پیام نور تهران.

آیت قبادی: کارشناسی ارشد تاریخ تشیع.

فصلنامه علمی ـ پژوهشی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی 9


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر