( 0. امتیاز از )

صدای شیعه:

بخش دوم و پایانی

تأثیرگذاری علمی ابن‌عباس در بصره

نقش علمی ابن‌عباس در بصره مرهون موقعیتی است که علی(علیه السلام) برای وی ایجاد نمود. علی(علیه السلام) بعد از جنگ صفین ابن‌عباس را بر بصره گمارد (1) و او تا زمان شهادت حضرت در بصره بود (2) و در آنجا جلسات درسی دینی و به‌خصوص حدیث داشت. وی که شاگرد علی(علیه السلام) بود، در همان بدو ورود به بصره توانایی علمی‌اش را آشکار کرد و توجه‌ها را به خودش جلب نمود. ابوبکره می‌گوید: ابن‌عباس بر ما در بصره وارد شد و در میان عرب کسی را در علم و بیان مانند وی ندیدم. (3) وی خیلی زود بساط آموزش را در بصره گستراند؛ چنان‌که گزارش جلسات شب‌های ماه مبارک رمضان وی موجود است (4) به این صورت که وی برای مردم در شب‌های ماه رمضان صحبت می‌کرد، تا جایی که آنها را به موضوعات دینی آگاه می‌ساخت. (5) او اولین کسی است که مردم را برای دعای عرفه در ماه رمضان جمع کرد. (6) البته بنابر برخی شواهد به‌نظر می‌رسد این جلسات می‌بایست در سطوحی بسیار اولیه و عوامانه برگزار شده باشد؛ زیرا مخاطبین ابن‌عباس در بصره مسلمانانی بوده‌اند که ابن‌عباس حتی در تفهیم معنا و وجوب زکات فطره به ایشان با مشکل روبه‌رو بوده است. وی در انتهای این جلسات موعظه‌ای کوتاه داشته که قسمتی از آن مربوط به تقوای مالی بوده است. همچنین وی در شب‌های رمضان تفسیر سوره بقره را آیه به آیه برای مردم بازگو می‌کرد. (7) البته به‌نظر می‌رسد عده‌ای نیز از ابن‌عباس در دوران حضورش در مکه استفاده علمی ویژه‌ای برده‌اند که در شکل‌گیری جریان علمی بصره نقش جدی ایفا کرده باشند. به‌عنوان نمونه بنابر روایتی که در کافی نقل شده، قتاده که در زمان امام باقر(علیه السلام) از فقهای بصره تلقی می‌شد، وقتی به حضور حضرت می‌رسد، مدعی می‌شود که محضر فقها ازجمله ابن‌عباس را درک کرده است؛ (8) یعنی وی که فقیه بصره بوده، خود را در فقه شاگرد ابن‌عباس می‌دانسته است.

تا اینجا روشن شد که در واقع بصره از نظر علمی تحت‌تأثیر علم علی(علیه السلام) رشد کرده است و این علی(علیه السلام) بود که بذر علم را در بصره کاشت، گرچه این امر به‌واسطه ابن‌عباس صورت پذیرفته است.

حسن بصری و نقش علمی وی در بصره

حسن بن یسار مکنّی به «ابوسعید» معروف به «حسن بصری» از سران صوفیه و جزو تابعین می‌باشد. وی دو سال قبل از مرگ عمر به دنیا آمد. مادرش کنیز ام‌سلمه بود و او در خانه ام‌سلمه رشد کرد. در دوران علی(علیه السلام) جوان بود و از او روایت نقل کرده است (9) و بنابر نقلی تحت حمایت علی(علیه السلام) نوجوانی‌اش را گذراند. (10) خود حسن می‌گوید در مدینه شاهد بیعت زبیر با علی(علیه السلام) بوده است. (11) وی بعد از آن به کوفه و از آنجا به بصره رفت و در کنار علی(علیه السلام) نماند. نقل شده هنگامی که حضرت علی(علیه السلام) بصره را فتح کردند، مردم این شهر گرد ایشان جمع شدند؛ حسن بصری نیز درحالی‌که الواحی همراه داشت، در جمع حاضر شد و هرچه حضرت می‌گفتند، می‌نوشت. حضرت به او فرمودند: چه می‌کنی؟ حسن گفت: آثار شما را می‌نویسیم تا بعد از شما نقل کنیم. امام او را به‌دلیل عدم همراهی در جنگ به سامری تشبیه کردند. (12) از این نقل می‌توان تمایل وی به علم‌آموزی از علی(علیه السلام) را دریافت. به‌نظر می‌رسد با توجه به اینکه وی در زمان جنگ جمل در بصره بود، در زمان حضور ابن‌عباس در بصره نیز از وی استفاده‌های زیادی برده باشد. وی نقلیات متعددی از علی(علیه السلام) داشته است (13) و در عین حال مدعی بوده در شرایط تقیه نمی‌توانسته نام علی(علیه السلام) را در مقام نقل ذکر کند. یونس بن عبید می‌گوید که در ایام حج از حسن بصری پرسیدم: چگونه است تو با اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را درک نکرده‌ای، «قال رسول الله» می‌گویی؟ وی گفت: هرچه از من شنیدید که می‌گویم «پیامبر فرموده ...»، از علی نقل می‌کنم، جز اینکه من در زمانی زندگی می‌کنم که امکان بردن نام علی نیست. (14) گفته شده او هنگامی که می‌خواست موضوعی را به‌طور غیرواضح به علی(علیه السلام) نسبت دهد، می‌گفت: «از ابو زینب شنیدم ... .» (15) نیز نقل شده بیشتر سخنانی که در موعظه و ذم دنیا داشت، لفظ و معنا یا ـ دست‌کم ـ مضمون آنها را از علی(علیه السلام) اخذ کرده بود. (16) مجامع روایی اهل‌سنت مانند ترمذی، نسایی، حاکم، دارقطنی و ابونعیم روایاتی از طریق وی از علی(علیه السلام) نقل کرده‌اند.

در مجموع به‌نظر می‌رسد وی کاملاً متأثر از علی(علیه السلام) بوده است و مطالب زیادی را مستقیم و غیر مستقیم از وی اخذ کرده بود که احتمالاً آنها در دوران نوجوانی در مدینه از علی(علیه السلام) اخذ کرده یا در دوران حضور ابن‌عباس از وی شنیده باشد.

در مورد موضع وی نسبت به علی(علیه السلام) مطالب متفاوتی نقل شده است؛ (17) ازجمله نقل شده که وی از عدم شرکت در جنگ جمل پشیمان شد. نیز شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد وی نسبت به علی(علیه السلام) رویکرد تأییدی داشته و از منکران وی دوری می‌کرده است. در نعت علی(علیه السلام) از او نقل شده است که شخصی به او مراجعه کرد و به او گفت که شنیده‌ایم تو گفته‌ای اگر علی(علیه السلام) از برف‌های مدینه می‌خورد، برایش بهتر بود از کاری که کرد. حسن بصری در پاسخش گفت: «این سخن باطلی است و به خدا او را یکی از تیرهای الهی یافتند؛ به خدا هیچ چیز وی را از دستور الهی بازنمی‌داشت و عزائم قرآن به او داده شد و حلال آن را حلال شمرد و حرامش را حرام دانست تا به بهشت ملحق شد؛ علی(علیه السلام) در نظر من چنین کسی است.» (18) البته در گزارشی آمده که منظور او ترس از حجاج بوده است (19) یا مطابق گزارشی دیگر، او در مجلسی که حجاج از علمای عراق تشکیل داد و در مورد اباتراب از ایشان پرسش کرد، از علی(علیه السلام) تعریف کرد و او را محبوب‌ترین مردم نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) توصیف نمود. (20) در گزارش دیگری در مقابل پرسش در مورد علی(علیه السلام) گفت که آیا از ربانی این امت می‌پرسید؟ (21) نقل شده که برخی در حضور او علی(علیه السلام) را سب و شتم کردند و او در مقابل گفته بود کسی را دشنام می‌دهند که برادر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بوده است. (22) شواهدی نیز وجود دارد که وی به‌خاطر شرایط دوران حجاج رویکردهای نقادانه نیز به علی(علیه السلام) ابراز می‌کرده که آن را از سر تقیه می‌دانسته است؛ چنان‌که نقل شده او گاهی به علی(علیه السلام) ایراد می‌گرفت و وقتی از او پرسیدند این سخن‌ها چیست که در مورد علی(علیه السلام) می‌گویی، پاسخ داد: «خونم را از دست این زورگویان حفظ می‌کنم.» (23)

حسن بصری ازجمله کسانی است که بعد از ابن‌عباس در محیط علمی بصره اثرگذار بوده‌اند. وی شاگردانی را در بصره تربیت کرد. در منابع او را اهل علم و زهد و عبادت دانسته‌اند. (24) در مجموع به‌نظر می‌رسد برای ریاست و حفظ موقعیت دنیوی‌اش اهمیت ویژه‌ای قائل بود و در این راه حق را فدا می‌کرد؛ البته در برخی شرایط نیز حقایق را بیان می‌نمود.

انتشار علم در مکه

شهر مکه از شهرهایی است که در قرن دوم از مراکز علمی و محل مراجعه طالبان علم به‌شمار می‌رفت. شواهد نشان می‌دهد این رونق تا حد زیادی تابع حضور ابن‌عباس در این شهر بوده است.

تاریخ نشان می‌دهد در دوران حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مکه، شرایط برای تبلیغ و تعلیم چندان فراهم نبود و نوعاً کار تعلیم دین با تقیه همراه بود. از طرف دیگر به‌دلیل فشارهای زیاد مشرکین، مسلمانان به هجرت رو آوردند؛ دو گروه به حبشه (25) و بقیه نیز به همراه خود پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مدینه هجرت کردند. (26) در نتیجه عموم مسلمانان مکه هجرت را برگزیدند و پس از آن هم مکه مرکز توطئه و مقاومت علیه اسلام و پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود. این وضعیت تا اواخر دوران حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله) ادامه داشت. بنابراین اساساً در دوران نبوی، علم دین در مکه رشد نکرد و تبلیغ گسترده و مؤثری درباره آن صورت نپذیرفت. بعد از فتح مکه نیز کسی از مهاجرین به مکه برنگشت؛ جالب‌تر اینکه محمد بن عمر می‌گوید: بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) مهاجرین بلافاصله به مکه برنگشتند. (27) ازاین‌رو شکل‌گیری مرکزیت علمی در مکه به دوره‌های بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) مربوط می‌شود.

نقش علمی ابن‌عباس در مکه

ابن‌عباس در دوران عمر مورد توجه و احترام وی بود و در دوران امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در مواضع مهمی نماینده و کارگزار حضرت بود و به اوج احترام و موقعیت اجتماعی رسید. وی هم‌زمان با شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به مکه رفت و در دوران معاویه در مکه بود، تا اینکه ابن‌زبیر بر مکه مسلط شد و وی را به همراه محمد حنفیه از مکه اخراج کرد. وی نیز به طائف رفت و در همان‌جا وفات یافت. (28) قراین نشان می‌دهد مراجعات ابن‌عباس در مکه زیاد بوده است و اهل فقه و ادب و شعر به مجلس او رفت‌ و آمد می‌کردند؛ به‌طوری که عطا می‌گوید: من مجلسی به وزانت مجلس ابن‌عباس ندیده‌ام؛ آن‌گونه که اهل فقه نزد او بیایند و اهل قرآن و تفسیر و سایر گرایش‌ها نزد وی می‌آمدند و همه به‌صورت گسترده‌ای بهره‌مند می‌شدند. (29) طاووس مدعی است ابن‌عباس حدود پانصد نفر از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) را درک کرده است که اگر با وی مذاکره می‌کردند و با او مخالفت داشتند، آن‌قدر با آنها صحبت را ادامه می‌داد تا با وی هم‌نظر شوند. (30) در نقل دیگری لیث بن ابی‌سلیم می‌گوید: به طاووس گفتم چرا بزرگان صحابه را رها کرده و به این فرد، یعنی ابن‌عباس ملتزم شده‌ای؟ وی گفت من شاهد بوده‌ام که هفتاد نفر از اصحاب وقتی در موضوعی با هم اختلاف می‌کردند، قول ابن‌عباس را برمی‌گزیدند. (31)

به‌نظر می‌رسد در زمان معاویه موقعیت علمی ابن‌عباس به حدی رسیده بود که در ایام حج اگر گروهی به طمع دنیا در اطراف معاویه تجمع می‌کردند، گروهی نیز در طلب علم اطراف ابن‌عباس تجمع می‌کردند. ابووائل می‌گوید: ابن‌عباس در مراسم حج سخنرانی کرد و به تفسیر سوره نور پرداخت و آن‌قدر مطالب را قوی بیان کرد که اگر اهل روم و ترک این مطالب را می‌شنیدند، مسلمان می‌شدند. (32) در گزارش دیگری با همین اوصاف تفسیر سوره بقره از وی نقل شده است. (33)

در مجموع تأثیرگذاری علمی ابن‌عباس بسیار زیاد و عمیق بوده است و او را از مکثرین صحابه در نقل حدیث دانسته‌اند؛ (34) لذا می‌توان گفت که مکه در پرتو ابن‌عباس از نظر علمی رشد کرد و با تفسیر و فقه آشنا شد. پیش از ابن‌عباس مکه مفسر و فقیهی در مرتبه علمی بالا به خود ندیده بود و این ابن‌عباس بود که برای مکه مرکزیت علمی ایجاد کرد؛ به‌طوری که افراد برای شنیدن و آموختن تفسیر به این منطقه می‌آمدند. در این دوره عده زیادی از فقها خود را شاگرد ابن‌عباس می‌دانند؛ افرادی مانند عطاء بن ابی‌رباح، مجاهد، ابن ابی‌ملیکه، عکرمه و عمرو بن دینار (35) که طبقه اول فقهای تابعین در مکه را تشکیل داده‌اند. (36) از میان شاگردان ابن‌عباس، طاووس از فقهای بنام یمن (37) و سعید بن جبیر از فقهای کوفه شد؛ (38) عبیدالله بن عبدالله بن عتبة بن مسعود نیز در مدینه در مقام فقاهت نشست (39) و ابوشعثا جابر بن زید نیز از فقهای بصره شد. (40) بر این اساس علاوه بر مکه، سایر نقاط علمی نیز از تأثیر ابن‌عباس به‌دور نبوده است.

انتشار مستقیم علم در یمن توسط علی(علیه السلام)

یمن یکی از مناطقی است که عثمان یک نسخه مصحف خود را به‌عنوان مصحف امام به آنجا فرستاد. به‌نظر می‌رسد این اقدام وی به‌دلیل اهمیت و نقش علمی و دینی این منطقه بوده است. شواهد نشانگر آن است که آشنایی این منطقه با علم الهی تحت‌تأثیر علی(علیه السلام) به‌عنوان فاتح و اولین معلم مردم این منطقه باشد.

پیامبر(صلی الله علیه و آله) هنگام فرستادن علی(علیه السلام) برای فتح یمن، سفارش کردند که با مردم آنجا نجنگد (41) و ایشان را به اسلام دعوت کند. (42) حضرت نیز در مواجهه با ایشان توانستند در یک روز قبیله همدان را بدون شمشیر مسلمان کنند. (43) امیرالمؤمنین(علیه السلام) چند ماه در یمن توقف داشتند، تا اینکه برای حجةالوداع در مکه به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) ملحق شدند. با توجه به اینکه مأموریت اصلی علی(علیه السلام) دعوت و تعلیم مردم بود، در طول مدت حضور ایشان در یمن مردم در معرض تعلیمات آن حضرت قرار داشتند. اثر این تعالیم به‌گونه‌ای بود که پیوندی وثیق میان اهل یمن و امیرالمؤمنین(علیه السلام) ایجاد شد. به‌عنوان مثال وقتی عثمان کشته شد و مردم علی(علیه السلام) را به‌جای او انتخاب کردند، حضرت نامه‌ای برای والی یکی از بخش‌های یمن به‌نام حبیب بن منتجب نوشتند و او را در مقام خود ابقا کردند و به وی فرمان دادند که نامه را برای مردم بخواند و از ایشان برای حضرت بیعت بگیرد. وی به منبر رفت و با وصف امیرالمؤمنین(علیه السلام) به‌عنوان وصی به‌حق پیامبر(صلی الله علیه و آله) و وارث علم نبوی، مردم را به بیعت با ایشان دعوت کرد. مردم نیز با شنیدن خبر گریستند و با میل و عقیده به حقانیت علی(علیه السلام) همگی بیعت نمودند. (44)

شواهد نشان می‌دهد اهل یمن به‌دلیل تعالیم اولیه‌ای که از علی(علیه السلام) گرفته بودند، نسبت به ایشان گرایش خاصی داشتند و در قبال امامت و ولایت وی نیز تسلیم بودند؛ به‌گونه‌ای که در دوره خلافت آن حضرت در زمره حامیان جدی وی بودند. از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که اگر من دربان بهشت باشم، به قبیله همدان می‌گویم به سلامت وارد بهشت شوید. (45) این کلام نوع ارتباط و پیروی همدان را نسبت به ایشان بیشتر آشکار می‌کند. اساساً در دوره خلافت حضرت گروه‌های زیادی از اهل یمن به کوفه هجرت کردند و در تقویت امر علی(علیه السلام) کوشش فراوانی نمودند؛ به‌طوری که در جنگ صفین معاویه از آنها و تصلبشان در مورد علی(علیه السلام) به‌شدت خشمگین شده بود و بعد از تسلط بر عراق، کار را بر یمنی‌های مقیم کوفه که از شیعیان علی(علیه السلام) بودند، سخت کرد. در نتیجه مهاجرت‌های متعددی در این دوره از عراق به ایران و جبل‌عامل و سایر بلاد صورت گرفت که همین امر در نشر تشیع در سایر بلاد نقش مهمی داشت.

بعضی ادعا کرده‌اند که معاذ بن جبل در یمن مردم را تعلیم داده است. (46) این ادعا با هیچ شاهد تاریخی معتبری تأیید نمی‌شود. با ملاحظه نقشه یمن درمی‌یابیم که طبیعت امر چنین اقتضا می‌کند که اسلام در یمن به ترتیب در نجران، همدان، صنعا، زبید، الجند و سپس در عدن در کناره‌های دریای احمر به‌سوی دریای عمان گسترش یافته باشد. (47) از شواهد تاریخی چنین برمی‌آید که معاذ بن جبل بعد از توسعه اسلام در یمن توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله) به آنجا فرستاده شده است؛ چراکه وی در مسیر خود از صنعا در شرایطی که مردم آنجا مسلمان شده بودند، عبور کرده است. (48)

ظاهراً بیشترین هدف از فرستادن او این بود که مشکلات مالی وی حل شود. ماجرا این بود که وی بدهی زیادی در مدینه پیدا کرده بود و از فشار طلبکاران خانه‌نشین شده بود؛ لذا پیامبر(صلی الله علیه و آله) به او مأموریت دادند که به یمن برود تا کمی از مشکلات مالی وی حل شود. (49) او نقشی در ایمان اهل یمن ندارد و اساساً در مقام تعلیم نبوده است. ضمن اینکه علم چندانی هم نداشته تا بتواند در این زمینه کاری از پیش برد.

نتیجه

براساس مجموع مطالبی که بیان شد می‌توان چنین ادعا نمود مناطقی که در قرون دوم به بعد به‌عنوان مراکز علمی اسلامی شناخته شدند، در قرن اول توسط علی(علیه السلام) و شاگردان وی به‌خصوص ابن‌عباس و ابن‌مسعود واجد ظرفیت علمی شده و افرادی در این بلاد تربیت شده‌اند که دارای ذوق و بهره علمی بوده‌اند و همین دانشمندان هستند که در قرن دوم و بعد از آن به‌عنوان مراجع و اساتید علوم دینی، منشأ رواج دانش در این مناطق گشته‌اند. البته روشن است که منظور ما از این نسبت علمی در قرون بعد به علی(علیه السلام) این نیست که لزوماً دانشمندان در این دوره‌ها و بلاد، امامت علی(علیه السلام) را پذیرفته یا بدون تصرف در دانش و رأی و نظر شخصی به وحی ملتزم بوده‌اند، بلکه مراد این است که شکل‌گیری جریان علم و دانش و نضج فرهنگ و ادبیات علمی در این بلاد بدون توجه به تأثیر و پایه‌گذاری‌های علی(علیه السلام) و شاگردانش توجیه و تبیین تاریخی ندارد.

البته بر نگارندگان پوشیده نیست که این موضوع احتیاج به تتبعات بیشتری دارد و ابعاد زیادی از آن در این مقاله مورد بررسی قرار نگرفته است؛ بلکه این نوشته را در حکم مدخلی در این زمینه تلقی می‌نمایند.                 

پی نوشت:

[1]. عاملی، اعیان الشیعة، ج 1، ص 463.

2. عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 129.

3. همان، ص 122.

4. ناشناس، اخبار الدولة العباسیة، ص 34.

5. عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 129.

6. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج 5، ص 158.

7. همان.

8. کلینی، الکافی، ج 6 ، ص 256.

9. حموی شافعی، فرائد السمطین، ج 2، ص 122.

10. زرکلی، الاعلام، ج 2، ص 226.

11. لحجی، منتهی السؤل، ج 2، ص 687 .

12. طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 172.

13. برای مشاهده نمونه‌هایی دیگر ر.ک به: طوسی، تهذیب الاحکام، ج 10، ص 309؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 100، ص 32؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 206.

14. مبارکفوری، تحفة الأحوذی، ج 4، ص 571.

15. علم‌الهدی، الامالی، ج 1، ص 112.

16. همان، ص 106.

17. برای مشاهده گزارشات مختلف دراین‌باره ر.ک به: مجلسی، بحارالأنوار، ج 42، باب 123، ص 141.

18. حموی شافعی، فرائد السمطین، ج 1، ص 381.

19. همان، ج 2، ص 122.

20. شوشتری، احقاق الحق، ج 31، ص 551.

21. حموی شافعی، فرائد السمطین، ج 1، ص 382.

22. کوفی، مناقب الإمام أمیرالمؤمنین، ج 1، ص 326.

23. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغة، ج 4، ص 96.

24. ابن‌خلکان، وفیات الأعیان، ج 2، ص 69 .

25. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 160 و 162.

26. همان، ص 175 ـ 174.

27. همان، ج 6 ، ص 30.

28. ابن‌عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3، ص 934.

29. عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 128.

30. ابن‌عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3، ص 935.

31. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 153.

32. عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 128.

33. ابن‌سعد، الطبقات الکبری الطبقة الخامسة، ج 1، ص 156.

34. سبحانی، تأریخ الفقه الإسلامی و أدواره، ص 27.

35. شیرازی، طبقات الفقها، ص 49.

36. همان، ص 70 ـ 69 .

37. همان، ص 73.

38. همان، ص 82.

39. همان، ص 100.

40. همان، ص 88 .

41. کلینی، الکافی، ج 5، ص 8 و 36؛ همچنین ر.ک به: صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 173؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6 ، ص 141.

42. مقریزی، امتاع الاسماع، ج 2، ص 96.

43. مفید، الارشاد، ج 1، ص 162؛ بیهقی، دلائل النبوة، ج 5، ص 396.

44. ر.ک به: مجلسی، بحارالانوار، ج 42، ص 260؛ خویی، منهاج البراعة فی شرح نهج‌البلاغة، ج 5، ص 127؛ احمدی میانجی، مکاتیب الأئمة^، ج 1، ص 64 .

45. بلاذری، فتوح البلدان، ص 210.

46. لکهنوی، عبقات الانوار، ج 15، ص 341. صاحب عبقات این مطلب را به نقل از ابن‌تیمیه نقل کرده است.

47. یوسفی غروی، تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 475.

48. همان.

49. همان.

سید عبدالحمید ابطحی: دانشجوی دکتری فلسفه دین دانشگاه پیام نور.

محمد فرید انصاری: دانشجوی دکتری کلام امامیه دانشگاه علوم حدیث.

حسن طارمی‌راد: دانشیار بنیاد دائرةالمعارف اسلامی.

فصلنامه علمی ـ پژوهشی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی 10

انتهای متن


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر