هدف حکومت پهلوی از تقویت بهاییت
صدای شیعه: فرقهی بهاییت همچون قوم یهود پتانسیل بسیاری برای گسترش بخشی خود در عرصههای ثروت و قدرت داشته و دارد. بهطوری که در حال حاضر نیز در غرب به دنبال نفوذ در میان ایرانیان است. تا حدی که با استفاده از برخی شبکههای رسانهای ایرانیان در غرب به شدت تلاش میکند بر افکار ایرانیان تأثیر بگذارد.
اما اوجگیری بهاییت در عرصهی قدرت و ثروت به دورهی پهلوی باز میگردد. بهاییت که در دورهی قاجار به دلیل سیطرهی علما بر عرصههای سیاسی- اجتماعی ناچار به انزوا بودند، در این دوره وارد عرصهی قدرت شدند. آشنایی با ماهیت فرقهی بهایی و چرایی حضور و قدرتگیری اعضای آن در دورهی پهلوی، به شناخت ماهیت و اهداف رژیم پهلوی کمک شایانی میکند. این پژوهش به چرایی و چگونگی قدرتگیری بهاییت در عصر پهلوی میپردازد.
بهاییت به عنوان یک فرقهی در اقلیت همواره در پی کسب موقعیت اقتصادی و سیاسی ویژهای بود تا بر تعداد پیروان خود افزوده و منافع آنان را تأمین نماید. از این منظر با فرقهی یهود قابل مقایسه است که همواره در پی افزایش توان اقتصادی و یافتن مرکزیتی سیاسی بوده تا منافع اعضای فرقه را تأمین کند. همچنین حمایت انگلیس و آمریکا از یهودیت و بهاییت دیگر نقطهی اشتراک این دو فرقهی مذهبی است.
بهاییت در دورهی قاجار موفقیت چندانی کسب نکرد و به عنوان اقلیتی در حاشیه به فعالیتهای پنهانی میپرداخت. اندک موفقیتی نیز که برای دستیابی به جایگاه اقتصادی و سیاسی در دورهی قاجار صورت گرفت، نه به دلیل حمایت شاهان قاجار، بلکه به سبب حمایت دولتهای استعمارگر روسیه و انگلیس و برخی عناصر دربار همچون میرزا آقاخان نوری از این فرقه بود.
چه آن دسته از بهاییان که در تبعید به سر میبردند و چه آنهایی که در ایران زندگی میکردند، با پناه بردن به دولتهای روس و انگلیس سعی در افزایش نفوذ سیاسی و اقتصادی خود داشتند. «در این زمان تعداد قابل توجهی از بهاییها به عنوان کارگزاران سفارتخانههای اروپایی و بانک شاهی انگلیس و بانک استقراضی روسیه و کمپانی تلگراف و برخی دیگر از نهادهای غربی فعال در ایران نفوذ یافتند.»[1] با وجود این، شاهان قاجار تمایلی به حمایت از این فرقه و راهیابی اعضای آن به دربار و سپردن مناصب دولتی به آنان نداشتند. اما با روی کار آمدن حکومت پهلوی اوضاع به یکباره تغییر کرد و فرصتی طلایی در اختیار بهاییان قرار گرفت.
پهلویها و بهاییت
با روی کار آمدن خاندان پهلوی، موقعیت بهاییت در ایران به یکباره تغییر یافت. بهاییان از انزوای سیاسی و اجتماعی درآمده و در بسیاری از فعالیتها و تبلیغات خود آزادی عمل یافتند. ارتقای شرایط آنها تا حدی بود که سر از دستگاه حاکمه و پستهای کلیدی و مهم درآوردند. سختگیری بهاییان نسبت به حکومت و قیام و شورش در برابر آن، جای خود را به سازش و همکاری با حکومت داد.
در مورد بهبود شرایط بهاییت در دوران پهلوی، مهمترین عامل را میتوان ماهیت سکولار و ضددینی رژیم پهلوی دانست. این ویژگی از دو جنبه به رشد فرقهی بهاییت کمک شایانی کرد. یکی آنکه ماهیت سکولاریستی رژیم، تعصب نسبت به دین و مذهب خاصی را بیمعنا کرد و از این رو مذاهب و فرقههای گوناگون فرصت مناسبی برای رشد و گسترش یافتند. از سوی دیگر، پهلوی اول و دوم که فرآیند مدرنیزاسیون جامعه را به عنوان هدف اساسی حکومت خود در نظر گرفته بودند، به مبارزه با هر آنچه نماد سنتگرایی تلقی میشد، برخاستند.
از نظر آنان یکی از بزرگترین نمادهای سنتگرایی در ایران، مذهب تشیع و علمای شیعه بود که همانند سدّی بزرگ در برابر مدرنیتهی غربی به شمار میآمدند. از این رو تمام سعی خود را برای انزوای علمای شیعه و مذهب تشیع به کار گرفتند. میدان دادن به فرقهی ضدشیعهی بهاییت، فرصت مناسبی برای دستیابی به این هدف پهلویها بود. از طرفی، تغییر موضع بهاییت از فرقهای سرکش و آشوبگر به فرقهای سازشگر در برابر دولت که اطاعت و فرمانبرداری از حکومت را به پیروان خود تجویز میکرد، سبب رشد همکاری و اعتماد متقابل بین دولت و بهاییان شد.
بهاییت در دورهی پهلوی اول
از همان آغاز سقوط سلسلهی قاجار و به تخت نشستن رضاشاه، دورهی جدیدی در فعالیت و تبلیغات بهاییان آغاز شد. یکی از نویسندگان بهایی به نام «فاضل مازندرانی» در مورد آغاز سلطنت رضاشاه مینویسد: «پس از برچیده شدن آن دولت (قاجاریه) که در تمام مدت با دولت امویه قابل تطبیق بود، اعلیحضرت رضاشاه پهلوی که در آن هنگام سردار سپه و رئیس الوزرا بود، به سلطنت نشست و در 29 جمادی الاول 1344ق تخت و تاج شاهی را تصرف نمود، از هر جهت رونقی جدید و اصلاحاتی در این کشور پدید آورد، به نظر میآید مملکت روی به امنیت و عدالت و تساوی آورد.»[2]
همچنین «یونس افروخته» از سران بهایی تهران، مینویسد: «در قزوین که بودم، زمانی که هفتاد نفر قزوینی هموطن و همشهری و بعضی سلالهی متقدمین به زیارت من شتافتند، با دیدن و تجمع این احباب روح جدیدی در من تولید شد. زمان طفولیت خود را به خاطر آوردم و بلیات آن زمان را از نظر گذرانیدم که به چه اندازه ملاحظه و احتیاط، در نیمههای شب میرفتیم و چه رنجها و تعبها که احباء در آن زمان متحمل میشدند تا اینکه کلمهای را به گوش همدیگر برسانند و بالاخره مورد چه بسیار صدمات و لطمات واقع میشدند. امروز الحمدالله به برکت همت اولیاء و از تأثیر دم شهدا، حکومت عادله استقرار یافت، دوستان متشتت و پریشان کم کم جمع میشوند و انجمن روحانی تشکیل میدهند.»[3]
با تساهل رضاشاه نسبت به این فرقه، شاهد پاگرفتن و رشد و گسترش بهاییان در ایران هستیم. بهاییان با استفاده از این شرایط مساعد، اقدام به تأسیس تشکیلات و محافل رسمی نمودند. تأسیس «محفل ملی روحانی» بهاییان و «انجمن شور روحانی» از اولین تشکیلات رسمی بهاییان در ایران بود که اولی در زمان نخستوزیری «سیدضیاءالدین طباطبایی» و دومی در زمان سلطنت رضاشاه ایجاد شدند. رضاشاه که اهداف خود را با بافت سنتی و مذهبی جامعهی ایران معارض میدید، «کسانی را به مناصب مهم دولتی میگماشت که مانند خود او بیگانه یا معارض با این بافت بودند. بدین سان افراد وابسته به گروههای دینی خاص به ویژه بابیها و بهاییها را در ادارهیدیوانسالاری به کار گماشت که بهزودی بهقدرت برتر سیاسی و اقتصادی ایران تبدیل شدند.»[4]
رضاشاه به دلیل کاستن از اقتدار و سیادت علمای شیعه و به انزوا کشاندن روحانیت، از ورود بهاییان به صحنههای اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی استقبال کرد. یکی از نمونههای تساهل رضاشاه نسبت به این فرقه، گماردن سرلشکر «شعاع الله علایی» از اعاظم بهاییان تهران به سمت مأمور ادارهی «مالیه» و سپس مأمور ادارهی «محاسبات قزاقی» بود. همچنین وی یکی از افسران معروف بهایی به نام سرگرد «منیعی» را به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد انتخاب کرد.
گذشته از گسترش تبلیغات و فعالیت بهاییان در این دوره، آنان همانند یهودیان در پی نفوذ گسترده در شاهرگهای اقتصادی و سیاسی بودند. این گروه با کمک یهودیان شبکهی متنفذ و مقتدری پدید آورد و توانست نبض اقتصاد کشور را در دست بگیرد.[5] به طور کلی، در دورهی رضاشاه در مقایسه با گذشته، بهاییان مجال بیشتری برای جولان و عرض اندام به دست آوردند. اما اوج آزادی بهاییان در ایران و نفوذ در صحنههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مربوط به دورهی پهلوی دوم به ویژه پس از کودتای 28 مرداد 1332 است.
بهاییت در دورهی پهلوی دوم
رشد خزنده و تدریجی بهاییت در ایران، در دورهی محمدرضاشاه روندی آشکار و شتابان به خود گرفت. خوشبینی محمدرضاشاه نسبت به این فرقه به رشد و گسترش بهاییت کمک شایانی کرد. محمدرضا معتقد بود اعضای این فرقه برضد او توطئه نمیکنند و آنان را برای سلطنت خود بیخطر میدانست. از این رو از ورود آنان به دستگاه حکومت و کسب مناصب مهم توسط آنان واهمهای نداشت.
بهاییان از چنین فضای مناسبی سود جسته و با وارد شدن به مشاغل مهم دولتی در راستای افزایش نفوذ سیاسی و اقتصادی خود کوشیدند. با در دست گرفتن مشاغل مهم دولتی توسط اعضای این فرقه، تلاش برای افزایش توان اقتصادی بیشتر شد. به این معنا که هر کدام از پیروان بهاییت که به منصبی سیاسی و مهم دست مییافت، از این موقعیت در جهت افزایش نفوذ اقتصادی و غصب اموال مسلمانان نهایت استفاده را میبرد. زیرا برای رسیدن به هویت مستقل سیاسی و توان برخورد با جامعهی شیعی نیاز به پول و سرمایه داشتند.
کارهای «هژبر یزدانی» که اغلب با زورگویی و اعمال فشار بر مردم و حتی مقامهای دولتی همراه بود، از نمونههای این گونه ثروت اندوزیهاست. به نظر فردوست «کسب ثروتهای فراوان به نام هژبر یزدانی همه متعلق به جامعهیبهاییتمیباشد و نام هژبر در حقیقت پوششی برای کسب قدرت اقتصادی توسط این فرقه بوده است.»[6]
چهرههای بهایی در دولت پهلوی دوم
بسیاری از بهاییان در دورهی پهلوی دوم مشاغل حساس و کلیدی را دست گرفتند. از جمله مهمترین آنان «عبدالکریم ایادی»، پزشک مخصوص محمدرضا بود که روابط نزدیک و صمیمانهای با وی داشت. ایادی در این موقعیت هر چه در توان داشت برای رونق بهاییان به کار گرفت. چهرهی سرشناس دیگر «امیر عباس هویدا» بود که با بیش از 13 سال نخستوزیری، بیشترین تلاشها را در جهت اعتلا و نفوذ بهاییت در ایران انجام داد.
گذشته از این دو چهره، بهاییان سرشناس دیگر در تمامی ارکان حکومت و دستگاههای دولتی رسوخ کرده که نام برخی از آنها را ذکر میکنیم:
- سپهبد علیمحمد خادمی: آجودان محمدرضا و رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل هواپیمایی ملی ایران؛
- ارتشبد جفعر شفقت: فرماندهی گارد شاهنشاهی و نیز رئیس ستاد ارتش؛
- دکتر شاهپور راسخ: معاون سازمان برنامه و رئیس مرکز سرشماری مرکز آمار ایران؛
- دکتر منوچهر شاهقلی: از مؤسسان کانون مترقی و عضو هیئت مدیرهی حزب ایران نوین، وزیر بهداری کابینهی هویدا از 1344 تا 1352 و سپس وزیر علوم و آموزش عالی؛
- سپهبد اسدالله صنیعی: آجودان مخصوص محمدرضا در زمان ولیعهدی، وزیر جنگ و نیز وزیر تولیدات کشاورزی و مواد مصرفی در زمان محمدرضا و از عوامل سهگانهی تدوین لایحهی کاپیتولاسیون در دولت اسدالله علم؛
- منصور روحانی: وزیر آب و برق و نیز کشاورزی در کابینههای منصور و هویدا و مدیر عامل سازمان عمران غرب تهران در کابینهی آموزگار؛
- محمدحسین احمدی: معاون هویدای نخستوزیر و رئیس سازمان اوقاف، دارای مشاغل مختلف در وزارت دارایی و آموزش عالی و شهرداری، عضو هیئت امنای مؤسسههای آموزشی فرح پهلوی، پیشکار فاطمه پهلوی خواهر شاه؛
- غلامعباس آرام: وزیر امور خارجهی ایران در فاصلهیسالهای 1338- 1345 و عامل در برقراری ارتباط با اسراییل، عضو هیئت امنای دانشگاه پهلوی شیراز در 1342 و شورای مرکزی جشنهای شاهنشاهی در 1343 و سناتور انتصابی تهران در دی 1355؛
- هوشنگ نهاوندی: وزیر آبادانی و مسکن در دولتهای منصور و هویدا در سالهای 1342-1347، آجودان کشوری شاه در 1347، رئیس دانشگاه پهلوی شیراز و سپس دانشگاه تهران، یکی از ارکان حزب رستاخیز، رئیس دفتر مخصوص فرح دیبا در 1353؛
- فرخرو پارسای: عضو کانون مترقی و دفتر سیاسی حزب ایران نوین، رئیس جمعیت زنان دانشگاهی وابسته به سفارت آمریکا؛
- دکتر منوچهر تسلیمی: معاون وزارت اطلاعات در 1345، دارای نشان درجهی همایون در 1346، رئیس دانشگاه تبریز در 1347، مدیرعامل گسترش و نوسازی صنایع ایران در 1351؛ [7]
سپهبد پرویز خسروانی، مهندس فتحالله ستوده و مهندس امیرقاسم اشراقی و بسیاری دیگر که ذکر نام و منصب آنها در این مقاله نمیگنجد. وجود این افراد منتسب به بهاییت و کسب مشاغل و مناصب حساس توسط آنها خود نشان از روابط حسنه و سرشار از اعتماد متقابل بین دولت پهلوی و بهاییان دارد.
واکنش علمای شیعه در برابر نفوذ بهاییت
هر چند رژیم پهلوی و فرقهی بهاییت دوران سازش و همکاری را میگذرانیدند، اما علمای شیعه و مردم مسلمان از نفوذ گستردهی بهاییان در ایران بیمناک و معترض بودند. نفوذ گسترده و همه جانبهی بهاییان در ایران و نگرانی و اعتراض مردم و علما به فعالیت بهاییان و نامههایدادخواهانهای که از گوشه و کنار ایران برای روحانیون طراز اول به ویژه آیتالله «بروجردی» و امام خمینی نوشته میشد، ایشان را در مبارزه با نفوذ بهاییان مصممترمیکرد. ایشان به روحانیون اجازهی مخالفت آشکار با نفوذ این فرقه در منابر و مجالس را دادند و با این حرکت، خروشی بزرگ برضد بهاییت در ایران به راه افتاد.
اعتراضهای گستردهی مردم برضد نفوذ بهاییت، دولت را مجبور به برکناری عدهای از بهاییها از مناصب خود و کاستن از حساسیت مردم و علما نمود. مبارزه با بهاییت زیر نظر مرجعیت تشیع، آیتالله بروجرودی، تا 15 خرداد 1342 ادامه یافت. اما با سرکوب نهضت توسط حکومت، بار دیگر دست بهاییان در غارت منابع کشور باز شد و حتی شدت بیشتری از گذشته یافت.
پس از فوت آیتالله بروجردی، امام خمینی مبارزه با بهاییت را همچنان ادامه داد. عمده نگرانی امام خمینی ارتباط بهاییان ایران با اسراییل بود. نگرانی ایشان از فعالیت بهاییان در این سخنان کاملاً آشکار است: «هدف اسلام است. استقلال مملکت است، طرد عمال اسراییل (بهاییان) است، الان تمام اقتصاد مملکت در دست اسراییل است. عمال اسراییل (بهاییان) اقتصاد ایران را قبضه نمودهاند. اکثر کارخانجات در دست آنان اداره میشود، تلویزیون، ارج، پپسی کولا،... باید صفها را فشرده کنید، اینها عمال استعمار هستند، باید ریشهی استعمار را کند.»[8]
افزون بر مبارزهی مردم و علما برضد بهاییت، انجمنها و تشکلهای مستقل مذهبی نظیر «جمعیت فداییان اسلام»، «انجمن حجتیه»، «انجمن تبلیغات اسلامی» و «اتحادیهی مسلمین»، دست به مقابله جدّی با فعالیت و نفوذ این فرقه در ایران زدند. مبارزهی گستردهی این گروههای متشکل به همراه علما، روحانیون و مردم برضد بهاییت تا سالهای پایانی سلطنت پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی ادامه یافت.
با پیروزی انقلاب، دست بهاییان از منابع ملی و ثروتهای کشور کوتاه شد. اما این فرقه نیز از پای ننشسته و به مبارزه با اسلام و افزودن بر پیروان و نیز قدرت و نفوذ خویش ادامه داد. هماکنون مرکزیت این فرقه در «حیفای» اسراییل قرار دارد و در هماهنگی با اسراییل به دنبال تضعیف اسلام و مقابله با حکومت اسلامی ایران میباشد. همچنین این فرقه با کمک غرب و استفاده از رسانههای ایرانیان در غرب همچنان به دنبال گمراه نمودن مسلمانان و تبلیغات گسترده برضد اسلام است.
سخن پایانی
بهاییت که در دورهی قاجار در جامعهی شیعی ایران ظهور یافت، به عنوان فرقهای در اقلیت همواره به دنبال افزایش توان اقتصادی و سیاسی برای ادامهی حیات و مقابله با اکثریت شیعی ایران بود. دستیابی به این هدف در دورهی قاجار به دلیل سیادت و اقتدار علما در صحنههای اجتماعی، سیاسی، آموزشی و قضایی میسر نگردید. اما با روی کار آمدن خاندان پهلوی به ویژه پهلوی دوم، زمینهی مناسبی برای پیشرفت و افزایش نفوذ اقتصادی و سیاسی بهاییان فراهم آمد. در این دوران به دلیل انزوای علما و روحانیون و ماهیت سکولار رژیم پهلوی، موقعیتی طلایی در اختیار سران بهایی قرار گرفت، تا جایی که عناصر این فرقه به دستگاه دولتی رسوخ کرده و نبض اقتصاد و سیاست کشور را در دست گرفتند.
هرچند افزایش نفوذ بهاییان در ایران، سبب اعتراضهای گستردهی علما و مردم برضد آنان شد، اما نفوذ این فرقه تا سالهای پایانی سلطنت پهلوی همچنان ادامه داشت. اگر چه با پیروزی انقلاب اسلامی دست بهاییان از منابع داخلی ایران کوتاه شد و ضربهی سنگینی بر این فرقه وارد آمد، اما با قدرت و ثروتی که طی این سالها نصیب آنها شده بود، این فرقه با حمایتهای غرب همچنان به حیات خود در خارج از ایران ادامه میدهد و با استفاده از رسانههای ایرانیان در غرب سعی در مبارزه با اسلام و گسترش نفوذ خود در ایران و افزودن بر شمار پیروان خود را دارد.(*)
پینوشتها:
1- ثریا شهسواری، اسناد فعالیت بهاییان در دورهی محمدرضاشاه پهلوی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 43
2- اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الاثار، جلد9، تهران: مؤسسهی ملی مطبوعات امری، صص 64-65
3- یونس افروخته، ارتباط شرق و غرب در عهد سلطنت رضاشاه پهلوی، تهران: انتشارات مرکزی ایران، 1310، ص 176
4- عبدالله شهبازی، زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، ج3، (آریستوکراسی و غرب جدید)، تهران: مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1379، ص 78
5- ثریا شهسواری، همان، ص 68
6-ثریا شهسواری، همان، ص 108
7- همایون کشتگر، ماه عسل رژیم پهلوی و بهاییان(بهاییت و رژیم پهلوی پس از کودتای 28 مرداد)، تاریخ معاصر ایران، سال سیزدهم، شمارهی 50، تابستان 1388، ص 350
8- جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، تهران: دفتر انتشارات اسلامی، 1361، ص 40
منبع:برهان
انتهای پیام