( 0. امتیاز از )


از ادبيات مکتوب يهوديت برمى‏آيد که در طول تاريخ اين دين، هميشه گونه‏اى از اين انديشه وجود داشته است که قوم اسرائيل قوم برگزيده خدا است و از جهاتى بر ديگر اقوام و ملل برترى دارد. اعتقاد بر اين بوده است که اين انديشه در اصلى‏ترين بخش متون مقدس يهودى، يعنى کتاب تورات ريشه دارد و در بخش‏هاى بعدى متونف مقدسف يهودى شرح و بسط يافته است.(1) دانشمندان يهودى در طول تاريخ نگرش‏هاى متفاوتى در باره اين انديشه داشته‏اند. برداشت برخى از آنان از اين آموزه از نژادپرستىف صرف و افراطى سردرآورده، اما برداشت برخى ديگر معتدل‏تر است. آنان تلاش کرده‏اند بيانى خردپذير از اين انديشه ارائه دهند. و باز ديگرانى اصل انديشه را رد کرده‏اند. در اين نوشتار برآنيم که ريشه‏هاى اين انديشه را در متون مقدس و نيز شرح و تفسيرها، و نگرش‏هاى مختلف نسبت به آن را به اختصار بررسى کنيم.
الف) قوم برگزيده عهد قديم‏
در کتاب تورات، که در سنت يهودى به شخص حضرت موسى منسوب است، فقراتى آمده است که جايگاه ويژه قوم اسرائيل را نشان مى‏دهد. از اين کتاب برمى‏آيد که برنامه خدا اين بوده که از نسل ابراهيم قومى به وجود آورد و به آن قوم جايگاهى ويژه دهد. اصل اعتقاد به برگزيدگى قوم اسرائيل به عهدى برمى‏گردد که بين خداوند و حضرت ابراهيم بسته شده است.(2) در واقع، اين امر وعده‏اى است که خدا در ازاى اطاعت بى‏چون و چراى ابراهيم در ماجراى ذبح فرزندش به او داده است:

بار ديگر فرشته خداوند از آسمان ابراهيم را صدا زده، به او گفت: "خداوند مى‏گويد به ذات خود قسم خورده‏ام که چون مرا ملاقات کردى و حتى يگانه پسرت را از من دريغ نداشتى، تو را چنان برکت دهم که نسل تو مانند ستارگان آسمان و شن‏هاى دريا بى‏شمار گردند. آنها بر دشمنان خود پيروز شده، موجب برکت همه قوم‏هاى جهان خواهد گشت، زيرا تو مرا اطاعت کرده‏اى " (سفر پيدايش، 22:15-18).

در بخش‏هاى بعدى تورات و نيز ديگر قسمت‏هاى عهد قديم بحث اصلى در راستاى تحقق اين‏وعده است. ازنسل ابراهيم قومى شکل‏مى‏گيردکه به‏نواده او يعقوب (اسرائيل) منسوب است. اين قوم در مصر تحت فشار و شکنجه و اسارت قرار مى‏گيرد و خداوند حضرت موسى را براى نجات آن مأمور مى‏کند. از اين پس، سخن در باره اين قوم و ماجراهاى آن است. حضرت موسى به‏يارى خداوند، قوم‏را ازاسارت مصرنجات‏مى‏دهد و دربيابان به دستور خداوند، به آنان گوشزد مى‏کند که آنان قوم خاص و برگزيده خدا هستند. در واقع، موسى عهد خداوند با ابراهيم را تجديد و يادآورى مى‏کند:(3)

خداوند از ميان کوه خطاب به موسى فرمود: "دستورات مرا به بنى‏اسرائيل بده و به ايشان بگو: شما ديديد که من با مصرى‏ها چه کردم و چطور مانند عقابى که بچه‏هايش را روى بال‏ها مى‏برد، شما را برداشته، پيش خود آوردم. حال اگر مطيع من باشيد و عهد مرا نگه داريد، از ميان همه اقوام، شما قوم خاص من خواهيد بود. هر چند سراسر جهان مال من است، اما شما براى من ملتى مقدس خواهيد بود و چون کاهنان مرا خدمت خواهيد کرد (سفر خروج، 19:3-6).

و در جاى ديگر آمده است:

قربانگاه‏هاى کافران را بشکنيد، ستون‏هايى را که مى‏پرستند خرد کنيد و مجسمه‏هاى شرم‏آور را تکه‏تکه نموده، بت‏هايشان را بسوزانيد؛ چون شما قوم مقدسى هستيد که به خداوند، خدايتان اختصاص يافته‏ايد. او از بين تمام مردم روى زمين شما را انتخاب کرده تا برگزيدگان او باشيد. شما کوچک‏ترين قوم روى زمين بوديد، پس او شما را به سبب اين‏که قومى بزرگ‏تر از ساير قوم‏ها بوديد، برنَگفزيد و محبت نکرد، بلکه به اين دليل که شما را دوست داشت و مى‏خواست عهد خود را که با پدرانتان بسته بود به‏جا آورد. به همين دليل است که او شما را با چنين قدرت و معجزات عجيب و بزرگى از بردگى در مصر رهانيد (سفر تثنيه، 7:5-8).

و در ديگر قسمت‏هاى عهد قديم همين مضمون به صورت‏هاى مختلف تکرار شده است:

از ميان تمام اقوام روى زمين، من تنها شما را انتخاب کرده‏ام (عاموس، 3:2).


ب) برداشت نژادپرستانه‏
در طول تاريخ يهوديت برداشت‏هاى متفاوتى از انديشه قومف برگزيده صورت گرفته است. افراطى‏ترين برداشت از اين انديشه، برداشت صهيونيست‏هاى يهودى است. مطابق اين برداشت، قوم اسرائيل برتر و بالاتر از اقوام ديگر و در واقع از جنس ديگرى است. بنابراين در قوانين و مقررات اجتماعى و نيز حتى در برخوردهاى اخلاقى بين يهوديان و غيريهوديان، تفاوت و تبعيض قائل است. مشکل اين انديشه، که جهان امروز به هيچ‏وجه آن را نمى‏پذيرد، از اين جهت حادتر گشته که در يک کشور و يک حکومت به صورت قانون رسمى درآمده است.

دکتر اسرائيل شاهاک، استاد دانشگاه عبرانى بيت‏المقدس و رئيس جامعه حقوق بشر اسرائيل، مى‏گويد: فعاليت‏هاى سياسى من در سال 1965-1966 با يک اعتراض آغاز گرديد. من در اورشليم به چشم خود ديدم که يک يهودىف مذهبىف افراطى، اجازه نداد که در روز شنبه از تلفن او براى نجات همسايه غيريهودى او که در حمله‏اى مجروح شده بود، استفاده کنند، و آمبولانس خبر کنند. من به جاى آن‏که اين خبر را به روزنامه‏ها بدهم، از دادگاه حاخامىف اورشليم را براى گفت‏وگو خواستار شدم. از اعضاى اين دادگاه، که اعضاى آن از حاخام‏هاى منصوب دولت اسرائيلند، پرسيدم که آيا اين شيوه رفتار، با تفسير آنان از مذهب يهود سازگار است؟ به من پاسخ دادند که يهودى مزبور رفتارى صحيح و حتى مؤمنانه داشته، و مرا به يکى از قوانين تلمود، که در قرن ما گردآورى شده است، ارجاع دادند. اين ماجرا را به روزنامه عبرى‏زبان هاآرتص خبر دادم. خبر طنين‏انداز شد و جنجال و رسوايى رسانه‏اى به‏پا کرد که پيامدهاى آن، تا آنجا که به من مربوط است، بيشتر منفى بود تا مثبت.

نه مقامات حاخامىف اسرائيلى و نه مقامات دياسپورا [يهوديانى که در غير کشور اسرائيل زندگى مى‏کنند] هيچ‏کدام در اين حکم تجديدنظر نکردند: يک يهودى نبايد شنبه را به خاطر نجات جان يک "بيگانه " [غيريهودى‏] نقض نمايد. از اين‏رو با بهره‏گيرى از معلوماتى که در جوانى به دست آورده بودم، به بررسى قوانين تلمود درباره روابط يهوديان و غيريهوديان پرداختم، و بر من آشکار شد که نه صهيونيسم و نه سياست دولت اسرائيل از آغاز کار آن و نه رفتارهايى که حاميان اسرائيل در ديگر نقاط جهان در پيش گرفته‏اند، بدون در نظر گرفتن نفوذ عميق اين قوانين و جهان‏بينى‏اى که ايجاد و بيان مى‏کنند، قابل درک نيستند. من نمى‏خواهم ادعا کنم که ملاحظات سياسى يا استراتژيک بر رفتار رهبران اسرائيل تأثير نداشته، بلکه مى‏خواهم بگويم علاوه بر اين امور، اعتقادات هم در اين کار مؤثر بوده است. هر چه اين تأثيرات، کمتر مورد بحث قرار گيرند و هر چه کمتر در معرض روشنايى قرار گيرند، مهم‏تر به نظر مى‏آيند. هر شکلى از نژادپرستى، تبعيض و بيگانه‏ستيزى به هر اندازه که توسط جامعه‏اى که آلوده به آن است بديهى تلقى گردد، به لحاظ سياسى تعيين‏کننده‏تر مى‏شود. اگر بحث در اين زمينه، آشکارا يا به صورت مخفى ممنوع گردد وضع بدتر خواهد شد. در اين زمان، نژادپرستى، تبعيض و بيگانه‏ستيزى در ميان يهوديان رواج يافته و براى آنها دلايلف دينى اقامه مى‏شود. اين اعمال با حالت مقابلشان، يعنى يهودستيزى و انگيزه‏هاى دينىف آن فرقى ندارند. اما در حالى که امروزه با دومى مبارزه مى‏شود، وجود اوّلى را، در بيرون از اسرائيل - حتى بيش از درون آن - عمداً ناديده مى‏گيرند.(4)

به‏هرحال، اين دانشمند يهودى اهل اسرائيل به مبارزات خود برضدنژادپرستى ادامه مى‏دهد. او معتقد است که نژادپرستى، که امروزه در کشور اسرائيل و صهيونيست‏هاى ديگر نقاط جهان، اصلى مسلم است، با ديانت يهود ارتباطى ندارد و برداشتى انحرافى از اين دين است. او در راه آرمان‏هاى بشردوستانه خود بسيار کوشيده و کتاب‏هايى منتشر کرده است. او در برخى از کتاب‏هايش از جمله، کتابى به نام نژادپرستى دولت اسرائيل به تفصيل به ابعاد نژادپرستى اين رژيم پرداخته است.

اما نژادپرستان با اين استاد مبارزه کرده، او را طرد نمودند و حتى خارج از دين دانستند. در بخشى از يک اعلاميه که عليه او صادر شده، آمده است:

ما از دانشگاه مى‏خواهيم اين بى‏دين و پليد را اخراج کند. ما از همکاران شاهاک مى‏خواهيم از او فاصله بگيرند. و تو اى شاهاک! تو در کشور ما چه مى‏کنى؟ از اينجا بيرون برو و اسمت را که "اسرائيل " است عوض کن و به جاى آن "ننگ اسرائيل " را انتخاب نما.(5)

همان‏طور که مشهور است و نيز از سخنان اسرائيل شاهاک برمى‏آيد، صهيونيست‏هاى يهودى و طرفداران حکومت اسرائيل، قوم خود را نژادى برتر مى‏دانند و براى آن امتياز قائلند. آنان اين برترىف نژادى را به دين خود مستند مى‏سازند. حال سؤال اساسى اين است که آيا از متون مقدس يهودى چنين برداشتى مى‏شود؟ متن مقدس اصلى يهوديان همه عهد قديم را شامل مى‏شود که مهم‏ترين بخش آن، اسفار پنج‏گانه تورات است. متن ديگرى که در واقع از اعتبار درجه دوم برخوردار است، کتاب تلمود است. سنت يهودى قائل است که مجموعه عهد قديم را انبياء و بزرگان قوم اسرائيل در طى زمانى نزديک به هزار سال، يعنى از حدود 1300 قبل از ميلاد تا حدود چهار قرن قبل از ميلاد، به وجود آورده‏اند. اما مجموعه عظيم تلمود توسط دانشمندان پرشمارى از اواسط قرن دوم ميلادى تا قرن ششم ميلادى به رشته تحرير درآمده است. قبلاً گذشت که بنا به کتاب مقدس يهودى، يعنى عهد قديم، قوم اسرائيل قوم برگزيده و خاص خدا است. آيا اين برگزيدگى همان نژادپرستى است که به قول دکتر اسرائيل شاهاک امروزه مبناى قانون اسرائيل است؟ اگر اين‏گونه نيست، پس نژادپرستى از کجا به وجود آمده است و اصولاً معناى برگزيدگى چيست؟


ج) منشأ نژادپرستى‏
در باره اصل و منشأ نژادپرستى نظريه‏هاى مختلفى ارائه شده که برخى از آنها از اين قرار است:

1. نظريه مدافعان نژادپرستى؛ بى‏ترديد کسانى که بنى‏اسرائيل را قوم برتر مى‏دانند نظريه خود را به عهد قديم و نيز کتاب تلمود مستند مى‏سازند. گفته مى‏شود در گذشته و از قرون وسطا اين نظريه پيروانى داشته است و کسانى مانند ابن‏ميمون اين اعتقاد را داشته‏اند.(6)

2. نظريه نقادان جديد؛ در عصر جديد و در ديدگاه مدرنيست‏ها، چه يهودى و چه غيريهودى، پذيرش اين‏که قومى در درگاه خداوند از جايگاه ويژه‏اى برخوردار باشد و با ديگر اقوام و ملل تفاوت داشته باشد، بسيار مشکل است. آنان عموماً اين انديشه را به طور کامل رد کرده‏اند. اعتقاد عمومى اين بوده که يهوديان انسان‏هايى در ميان انسان‏هاى ديگر، و بنى‏اسرائيل قومى در ميان ديگر اقوام است و دليلى ندارد که با آنها متفاوت و متمايز باشد.(7) شاعرى در سروده معروف خود گفته است:

چه عجيب وشگفت‏انگيزاست براى‏خدا که يهوديان را برگزيده باشد!(8)

نقادان جديدف کتاب مقدس، عبارات دالّ بر برگزيدگى قوم را سخن واقعى خدا نمى‏دانند، بلکه آنها را به نسل‏هاى بعدى بنى‏اسرائيل منتسب مى‏کنند که در مقابل واقعيات موجود، به امورى از قبيل برگزيدگى تمسک جسته‏اند.(9)

يک انديشه مهم در اين باره اين است که زمان نگارش و يا تدوين نهايى همه کتاب‏هاى مجموعه عهد قديم، دوره پس از اسارت بابلى است. در اين زمان، اين قوم به اسارت رفته و انواع خفت و خوارى را تحمل کرده و در واقع، آرمان‏هاى خود را در قالب تورات و ديگر بخش‏هاى تاريخى عهد قديم بيان کرده است. به گفته برخى از نويسندگان جديد يهودى، قومف به‏اسارت‏رفته پس از بازگشت، کتاب تورات و ديگر کتاب‏هاى تاريخى را نگاشت و در اين ميان، دو امر را محور تاريخ خود قرار داد: يکى قومى که مقدس است و قوم خاص و برگزيده خداست و ديگرى سرزمينى که مقدس است و خدا آن را به اين قومف برگزيده بخشيده است. به همين سبب، کل تاريخ قوم، که در بخش تاريخى عهد قديم منعکس شده، بر گرد همين دو محور مى‏چرخد. قوم اسرائيل برگزيده خدا است و خدا به او وعده عزت و عظمت داده است، اما اين وعده در قالب يک عهد و پيمان است؛ اگر از خدا اطاعت کند او را عزيز مى‏کند و سرزمين موعود را به او مى‏دهد و اگر اطاعت نکند قوم به اسارت مى‏رود و سرزمين را از دست مى‏دهد. از آنجا که اين داستان در زمانى نگاشته شده که قوم به سرزمين موعود بازگشته و آن را در اختيار گرفته، پس دو امر اهميت اساسى دارد؛ يکى سرزمين که نماد مهم آن معبد اورشليم است، و ديگرى قوم مقدس خدا. اما در زمان نگارش تلمود وضعيت متفاوت بوده است. از اواسط قرن دوم ميلادى، تدوين تلمود آغاز گشت، در حالى که حدود هفتاد سال قبل از آن، يعنى در سال 70 ميلادى، يهوديان کشور خود را از دست داده و پراکنده شده بودند. آخرين تلاش آنان براى بازپس‏گيرى کشور و بازسازى معبد اورشليم در سال‏هاى 32 تا 35 ميلادى با شکست سختى مواجه شده بود. در واقع عالمان يهود که تلمود را مى‏نگاشتند، نسبت به يکى از دو امرى که در زمان نگارش تورات، يعنى حدود پنج قرن قبل از ميلاد، تقدس يافته بود، مأيوس شده بودند و آن، کشور اسرائيل با نماد معبد سليمان بود. بنابراين، بر تقدس امر مقدس ديگر، يعنى قوم، افزوده شد تا بدين‏وسيله بدبختى‏هاى قوم و آزار و فشارهايى که بر آن تحميل مى‏شد، قابل تحمل گردد. به همين سبب در تلمود، انديشه قوم برتر بسيار جدى شده است.(10)

بنابر اين نظريه، منشأ اصلىف انديشه قوم برتر در واقع همان عهد قديم است. اما اين انديشه در تلمود بسيار پررنگ‏تر و جدى‏تر شده است.

3. نظريه منشأ تلمودى؛ بنابراين نظريه، منشأ نژادپرستى به تلمود و به ويژه تفسيرى از آن، که در قرون وسطا توسط افرادى چون ابن‏ميمون شده است برمى‏گردد. دکتر اسرائيل شاهاک را مى‏توان طرفدار اين نظريه شمرد. او در کتاب تاريخ يهود، مذهب يهود و کتاب نژادپرستى دولت اسرائيل تلاش مى‏کند تا ضمن نشان دادن موارد متعددى از نژادپرستى، ثابت کند که اين انديشه در تلمود ريشه دارد. او قوانين متعددى را که به صورتى جدى و شديد تبعيض‏آميزند و لازمه آنها تجويز ظلم و ستمى بى‏رحمانه به غيريهوديان است برمى‏شمارد و منشأ آنها را در احکام هلاخايىف(11) تلمود نشان مى‏دهد. برخى از نمونه‏هايى که ايشان ذکر کرده، به قرار زير است:

قتل و کشتار؛ در قوانين دولت اسرائيل، که بر قوانين تلمودى و بيان ابن‏ميمون از آن استوار است، حکم قتل يک يهودى با حکم قتل يک غيريهودى متفاوت است. اگر کسى يک يهودى را به قتل برساند، گناه بزرگى را انجام داده، بايد مجازات شود. اگر يک يهودى به طور غيرمستقيم باعث قتل يهودى ديگرى شود مجازات دنيوى ندارد و فقط نزد خدا گناهکار است. اما اگر مقتولْ غيريهودى باشد، اگر يک يهودى به طور مستقيم او را کشته باشد تنها نزد خدا گناهکار است و مجازات دنيوى ندارد و اگر به طور غيرمستقيم او را بکشد، حتى گناهى هم مرتکب نشده است. براى مثال، اگر يک غيريهودى در گودالى افتاده باشد، فرد يهودى مى‏تواند نردبان او را بردارد. اگر يک قاتلْ غيريهودى باشد بايد اعدام شود؛ چه مقتول يهودى باشد و چه غيريهودى، اما اگر مقتولْ غيريهودى باشد و قاتل به يهوديت بگرود اعدام نمى‏شود.

نجات جان؛ نجات جان يک يهودى از مهم‏ترين وظايف شرعى است، اما نجات جان يک غيريهودى ممنوع است. قاعده کلى تلمود اين است که "غيريهوديان نه از چاه بيرون آورده مى‏شوند و نه به داخل آن هل داده مى‏شوند ". ابن‏ميمون مى‏گويد: ما نبايد موجب مرگ کسانى شويم که با آنان در جنگ نيستيم، اما اگر آنان در معرض جنگ قرار داشته باشند نجاتشان ممنوع است. يک پزشک يهودى حق ندارد يک غيريهودى را مداوا کند و اگر مجبور به چنين کارى باشد، حتماً در ازاى کار خود مزد دريافت کند.

جرايم جنسى؛ ارتکاب زنا در يهوديت حرام است، اما بنابه تعاليم تلمودى، فرق است بين زناى يک مرد يهودى با يک زن يهودى، و زناى وى با يک زن غيريهودى. بنابه اين کتاب، غيريهوديان همه بدکاره‏اند و حتى تجاوز به عنفف يک مرد يهودى به يک زن غيريهودىف شوهردار نيز حکم زنا را ندارد و مجازاتى در پى ندارد و حتى در بسيارى از موارد، زنف غيريهودى مجازات مى‏شود.

تبعيض در مسائل مالى؛ هديه دادن به غيريهودى جايز نيست. گرفتن بهره پول از يهودى حرام است، اما از غيريهودى واجب است. اگر يک يهودى مالى پيدا کند و احتمال دهد که صاحب آن يک يهودى است، بايد براى يافتن صاحب آن تلاش کند، اما اگر صاحب آن، غيريهودى باشد مى‏تواند آن را تصاحب کند. فريب دادن يک يهودى در معامله، گناه کبيره است، اما در مورد غيريهوديان شرکت غيرمستقيم در چنين معامله‏اى روا است. کلاهبردارى از يهوديان ممنوع است، اما اين اصطلاح در مورد غيريهوديان کاربرد ندارد. حتى سرقت که مطلقاً حرام است، در شرايطى نسبت به اموال غيريهوديان جايز است.(12)

اما نويسنده‏اى ديگر به صورت ديگرى به تلمود نگاه مى‏کند. او اين را مى‏پذيرد که توجه به قوميت و نيز ترويج و تبليغ اين‏که خدا توجهى ويژه به قوم دارد و آنان نزد خدا موقعيتى خاص و ممتاز دارند، دارويى براى تسکين آلام و دردهاى قوم بوده است؛ اما تلاش مى‏کند در تلمود و سخنان دانشمندان يهود، بيانى معقول را از برگزيدگىف قوم ارائه کند. او علت برگزيدگى قوم را، بنا به تلمود، اين مى‏داند که اقوام ديگر زير بار پذيرش تورات نرفتند و قوم اسرائيل آن را پذيرفت. اين نويسنده موارد متعددى را نقل مى‏کند که در تلمود، يهوديان را مانند غيريهوديان دانسته‏اند و حتى گفته شده که اگر يک غيريهودى دستورات خدا را انجام دهد، از کاهن اعظم يهود بالاتر است:

از کجا بدانيم که حتى اگر يک غيريهودى فرمان‏هاى تورات را به‏جا آورد، او با کاهن اعظم برابر خواهد بود؟ از کلماتف اين آيه: "هر آدمى که آنها را به جا آورد، به واسطه آنها زيست خواهد کرد ". گفته نشده است که هر کاهن يا هر لاوى يا هر اسرائيلى، بلکه "هر آدمى ". همين طور گفته شده است: "و اين است قانون آدميان، اى خداوند خدا " (کتاب دوم سموئيل، 7:19). گفته نشده است: و اين است قانون کاهنان يا لاويان يا اسرائيليان، بلکه و اين است قانون آدميان. همين‏طور گفته نشده است: اين دروازه خداوند است که کاهنان يا لاويان يا اسرائيليان به درون آيند، بلکه گفته شده است: "دروازه‏ها را بگشاييد تا ملتف عادل که امانت را نگاه مى‏دارند به درون آيند " (اشعياء، 26:2). همين طور گفته نشده است: اين دروازه خداوند است که کاهنان يا لاويان يا اسرائيليان از آن داخل خواهند شد. بلکه گفته شده است: "اين دروازه خداوند است که عادلان و نيکوکاران از آن داخل خواهند شد ". (مزامير داوود، 118، 20). به همين گونه گفته نشده است: اى کاهنان يا لاويان يا اسرائيليان، با خداوند شادى نماييد، بلکه گفته شده است: "اى عادلان و نيکوکاران، با خداوند شادى نماييد " (مزامير داوود، 33:1). گفته نشده است: اى خداوند به کاهنان يا لاويان يا اسرائيليان خوبى بکن، بلکه گفته شده است: "اى خداوند، به خوبان و پاکدلان خوبى بکن " (مزامير داوود، 125:4). از مطالب فوق چنين استنباط مى‏کنيم که حتى اگر يک غيريهودى فرمان‏هاى تورات را به‏جا آورد، او با کاهن اعظم برابر خواهد بود " (سيفرا مربوط به آيه 5 از باب 18 از سفر لاويان؛ يلقوط شيمعونى مربوط به آيه فوق، بند 591).(13)

بحث تبعيض بين يهوديان و غيريهوديان در رعايت اصول اخلاقى نيز مطرح شده است. در تلمود آمده است که دانشمندف برجسته يهود، ربّى‏عقيوا مى‏گفت که اصل اساسىف تورات جمله‏اى است که در شماره هجدهم از باب نوزدهم از سفر لاويان آمده است: "همنوعت را مانند خودت دوست بدار ".(14) اما آيا همنوع شامل غيريهوديان هم مى‏شود؟ به گفته نويسنده فوق، در تلمود به کرات به اين نکته اشاره شده است که مقصود از "همنوع " يهوديان است، نه غيريهوديان. و تعداد مواردى که به برخورد اخلاقى با غيريهوديان پرداخته بسيار اندک است. با اين حال اگر نگاهى کلى و بى‏طرفانه به سراسر تلمود بياندازيم، درمى‏يابيم که اخلاقى که دانشمندان يهود توصيه کرده‏اند، همگانى است و ويژه قوم خودشان نيست. در بسيارى از موارد، کلمه "مخلوقات " به کار رفته که ويژه قوم نيست. براى مثال، جمله "مخلوقات را دوست بدار " اندرز محبوب هيلل، دانشمند بزرگ تلمودى بود. و حتى آمده است که "دزديدن مال يک غيريهودى عملى شنيع‏تر است تا دزدى از يک يهودى، زيرا سرقت مال يک غيريهودى شامل گناه عظيم بى‏حرمتى به نام خدا نيز مى‏شود ". و نيز در تفسير آيه چهارم از باب بيست و سوم از سفر خروج که مى‏گويد: "اگر گاو يا الاغ دشمنت را يافتى که گم شده و سرگردان است، البته آن را به او بازگردان " آمده است که "مقصود از دشمن، يک غيريهودى بت‏پرست است، چرا که بت‏پرستان در همه جا دشمن يهوديان به شمار آمده‏اند ".(15)

نويسنده فوق مى‏پذيرد که در موارد متعددى در تلمود از عبارت‏هايى تند و خشن بر ضد غيريهوديان استفاده شده است، اما چنين توجيه مى‏کند که فشارها و شکنجه‏هاى شديدى که بر قوم اعمال مى‏شده باعث شده که آنان چنين تعبيرهايى را به زبان آورند.(16) براى نمونه عبارت تند و زننده‏اى که مى‏گويد: "بهترين بت‏پرستان را بفکفش، و سرف بهترين مارها را بکوب و له کن " که در تلمود آمده، از ربى‏شمعون بن يوحناى است که در دوره وحشتناک هادريان، امپراتور سفّاک روم، مى‏زيست و از بيم جان، مدت سيزده سال همراه با فرزندش در غارى پنهان شده بود. پس سخنان او بيانگر احساسات شخصى او بوده است، اما از اين نمونه‏ها نمى‏توان برداشتى کلى درباره اخلاقيات تلمود کرد.(17)

بنا به آنچه گذشت، عهد قديم قوم اسرائيل را قوم برگزيده خدا مى‏داند و از سوى ديگر، در تاريخ يهوديت گاهى از برگزيدگى قوم، برترى قوم اسرائيل نسبت به ساير اقوام برداشت شده است و حتى در کشور اسرائيل قوانينى وضع و اجرا شده که حاکى از تبعيض نژادى است. اما همان‏طور که گذشت، افراد زيادى از ميان يهوديان، انديشه قوم برتر و تبعيض نژادى را رد مى‏کنند. آيا منشأ اين انديشه عهد قديم است؟ همان‏طور که گذشت برخى از نقادان جديد معترفند که مجموعه عهد قديم در دوره پس از اسارت بابلى و تحت تأثير وضعيت اسف‏بار قوم نگاشته شده و به اين دليل است که در آن، به قوم توجهى ويژه شده است.

در اينجا با اين بحث کارى نداريم که مجموعه عهد قديم در چه دوره‏اى تدوين شده است؛ هر چند آنچه نقادان جديد در اين باره گفته‏اند شايان توجه ويژه است. نکته‏اى که بيشتر اهميت دارد، اين است که آيا برگزيدگى قوم، که در عهد قديم مطرح شده، مطلبى ناپذيرفتنى است؟ آيا اين برگزيدگى به معناى برترى قوم اسرائيل از همه اقوام جهان است؟ پس نخست بايد معناى برگزيدگى قوم در عهد قديم را بررسى کنيم. در بخش بعدى اين نوشتار به اين موضوع خواهيم پرداخت.

اما نکته ديگر در باره تلمود است؛ قبلاً دو رويکرد از دو نويسنده يهودى در اين موضوع نقل شد. دکتر اسرائيل شاهاک مجموعه تلمود را دربردارنده مطالبى نژادپرستانه مى‏داند و منشأ قوانين نژادپرستانه دولت اسرائيل را همين مجموعه مى‏داند. از سوى ديگر دکتر ا. کفهفن ضمن پذيرش اين‏که فقرات متعددى در مجموعه تلمود يافت مى‏شود که حاوى مطالبى نژادپرستانه‏اند، اين موارد را چنين توجيه مى‏کند: گويا نويسندگان در وضعيتى غيرعادى و تحت فشار سخت چنين سخنانى را گفته‏اند. او همچنين شواهد متعددى را از اين مجموعه نقل مى‏کند که بر يکسانى بنى‏اسرائيل با ديگر اقوام دلالت دارد. نکته مهم در سخن اين دو نويسنده اين است که هر دو، هر گونه نژادپرستى را، حتى اگر ظاهر عبارت تلمود باشد، رد مى‏کنند، اما در يک امر اختلاف دارند؛ اگر برخى از دانشمندان يهودىف قرون وسطا، مانند ابن‏ميمون، و نيز قانونگذاران دولت اسرائيل در زمان حاضر تفسيرى نژادپرستانه از مطالب تلمود کرده‏اند، بنابه نظر شاهاک، کار خطايى نکرده‏اند، اما به نظر دکتر کفهفن مرتکبف خطا شده‏اند.

اگر بخواهيم بين اين دو نويسنده يهودى داورى کنيم، به نظر مى‏رسد که بايد حق را به دکتر کفهفن بدهيم. اگر در يک مجموعه گسترده، دو ديدگاه متفاوت و ضد و نقيض مطرح شده باشد، به راحتى نمى‏توان يک طرف را گرفت و از طرف ديگر چشم‏پوشى کرد، بلکه بايد به گونه‏اى همه اطراف را جمع کرد. و البته اگر درباره موضوعى دو ديدگاه مطرح شده باشد و ظاهر يک ديدگاه با عقل، منطق و عدالت ناسازگار باشد، قطعاً بايد طرف ديگر را گرفت و از طرف ديگر چشم‏پوشى کرد و يا آن را توجيه نمود. براى مثال، شايد مواردى که دانشمندان يهود سخنان تندى بر ضد غيريهوديان يا بت‏پرستان به زبان آورده‏اند، در اوضاع و احوالى خاص بوده و اشاره به افرادى خاص داشته باشد. براى نمونه وقتى گفته شده "بهترين بت‏پرستان را بکش " شايد مقصود از بت‏پرستان، افرادى خاص بوده است، نه اين‏که حکمى براى همه زمان‏ها و همه مکان‏ها بوده باشد. به هر حال در چنين مواردى تفسيرى يک‏سويه از يک مجموعه عظيم، و برداشتى خلاف عقل و منطق و عدالت يک انحراف محسوب مى‏شود.

اين امر مسلم و واضح است که تفسير از يک يا چند گزاره که در يک متن دينى آمده نبايد به گونه‏اى باشد که با اصول مسلم و قطعى آن دين ناسازگار باشد. اگر قوم اسرائيل از چنان جايگاهى برخوردار است که بايد همه چيز، حتى اصول مسلم اخلاقى، فداى آن شود، پس در واقع قومْ جاى خدا را گرفته است و اين با نخستين و مهم‏ترين اصل تورات که در دو فرمان نخستف "ده فرمان " بر آن تأکيد شده، ناسازگارى دارد:

من خداوند، خداى تو هستم، همان خدايى که تو را از اسارت و بندگى مصر آزاد کرد. تو را خدايان ديگر غير از من نباشد. هيچ‏گونه بتى به شکل حيوان يا پرنده يا ماهى براى خود درست نکن. در برابر آنها زانو نزن و آنها را پرستش نکن (سفر خروج، 20:2-4).

و اگر کسى قوم را به جاى خدا قرار دهد از دين خارج شده و مرتد گشته است و اين نکته‏اى است که اسرائيل شاهاک را نگران کرده است:

در پايان روى سخنم با خوانندگانى است که مثل من يهودى هستند. من بى‏نهايت ناراحت هستم وقتى مى‏بينم که قسمت اعظم ملت يهود در يک حالت ترک مسلک و ارتداد به سر مى‏برد و به جاى پرستش خدا و تحقق بخشيدن به روح عدالت، و به جاى در نظر گرفتنف کلماتف: "چيزى را که خود از آن نفرت دارى بر ديگران روا مدار " اين اکثريت، نه تنها برعکس آن رفتار مى‏کنند، بلکه در وحشى‏ترين نظام قبيله‏اى و پرستش قدرت، پناهگاهى را مى‏جويند، اما نمى‏دانند که بر سر شاخه نشسته و بفن مى‏بفرند...

من آنچه بخواهم مى‏کنم، چون مى‏دانم که وظيفه‏ام گفتن حقيقت است و در راه عدالتى که بر همه جهان حکمفرما باشد مبارزه مى‏کنم. اما ظاهراً به نظر اکثريت برادران يهودى‏ام که به جاى خدا، دولت مادى اسرائيل را پرستش مى‏کنند، همانطور که اجداد ما گاو طلايى... را مى‏پرستيدند، اين ملاحظه مسئله چندان مهمى نيست، لذا به آنها خواهم گفت: "به خاطر ريا و انکارف دوگانه شما و به خاطر روش حمايت از نژادپرستى و ستم، به زودى بدبختى ديگرى دامنگير شما خواهد شد.(18)

دکتر شاهاک معتقد است که نژادپرستى با ديانت يهود ناسازگار است و بايد يکى را اختيار کرد: نژادپرستى و حمايت از اعمال نژادپرستانه دولت اسرائيل، يا ديانت يهودى. او مى‏گويد من دومى را برگزيده‏ام:

من با اين عقيده که يهوديان بايد وقف دولت يهود شوند، مخالفم. من نشان خواهم داد که اين ايثارها، تقدس و زهد غيراخلاقى و در عين حال مخالف با اصول جارى سنت‏هاى يهودى است... من يک يهودى هستم و در اسرائيل زندگى مى‏کنم. من به عنوان يک تبعه اسرائيل به قوانين اين کشور احترام مى‏گذارم. با اين‏که بيش از چهل سال دارم هر سال خدمت موقتى را در ارتش انجام مى‏دهم، اما خودم را وقف و نثار دولت يهود يا هر دولت و سازمان ديگرى نمى‏کنم! من به آرمان‏هايم پايبند هستم. من معتقدم که بايد حقيقت را گفت و آنچه را لازم است، انجام داد تا عدالت و برابرى براى همه فراهم گردد. من به زبان و شعر عبرانى علاقمند هستم و خوشحالم که براى بسيارى از ارزش‏هاى پيامبران قديمى‏مان احترام مى‏گذارم.

اما آيا مى‏توان آيينى را وقف يک دولت نمود؟ من گمان مى‏کنم اگر از عاموس نبى يا افشَعْياى نبى خواسته مى‏شد که خود را وقف دولت "اسرائيل " يا "يهودا "(19) نمايند، مى‏خنديدند. عاموس نبى مى‏گويد: "از بدى منزجر باشيد و خوبى را دوست داشته باشيد و عدالت را برپا داريد " (عاموس، 4:17)... هر يهودى که ايمان دارد سه‏بار در روز به زبان مى‏آورد که يک نفر يهودى بايد وقف راه خدا، فقط راه او، باشد: "شما [بنى‏اسرائيل‏] بايد يهوه خدايتان را با تمامى دل و جان و توان خود دوست داشته باشيد " (سفر تثنيه، 6:5). اقليت کوچکى از يهوديان هستند که هنوز هم به خداى خود ايمان دارند، اما به نظر مى‏رسد که اکثريت ملت يهودى خدايش را گم کرده و بت را جانشين آن نموده است؛ درست مانند زمان موسى که گوساله‏پرستى مى‏کردند... اولين علامت اين بت‏پرستى - که علامت هر نوع بت‏پرستى هم هست - اين است که براى دستيابى به منافع خود حاضرند به هر نوع بى‏انصافى و بى‏عدالتى تن دهند.(20)


د) معناى برگزيدگى قوم‏
قبلاً گذشت که فقرات متعددى از تورات و ديگر قسمت‏هاى عهد قديم بر اين نکته دلالت دارد که قوم اسرائيل قوم برگزيده خدا است. همچنين بيان شد که برداشت نژادپرستانه از اين فقرات يک‏انحراف ازاصل دين وکتاب است. اما جاى اين بحث خالى است که اگر برگزيدگى به معناى برترى يک قوم نسبت به ديگر اقوام نيست، پس چه معنايى دارد؟

دانشمندان يهودى در قرون وسطا درباره معناى برگزيدگى دو نظريه کاملاً متفاوت ارائه کرده‏اند. بر اساس يک نظريه، افراد قوم اسرائيل به لحاظ روحى، متفاوت از ديگر انسان‏ها و برتر از آنان خلق شده‏اند. يهودا هالوى، که برجسته‏ترين طرفدار اين نظريه است، مدعى است که ساختار روحى يهوديان به طور کلى با ديگران تفاوت دارد. هر فرد يهودى قدرت نبوت را به ارث برده است و اين امر او را قادر مى‏سازد تا از فکر و اراده خدا آگاه شود. ديگران، حتى اگر به آيين يهود درآيند، اين قدرت را به دست نمى‏آورند.(21) اين قدرتف خاص نخست به آدم و سپس به سلسله‏اى از برگزيدگان و سرانجام به همه قوم اسرائيل عطا شده است. به واسطه اين تأثير و عمل الهى است که قوم اسرائيل مى‏تواند به صورتى ويژه با خدا ارتباط برقرار کند. پس برگزيدگى قوم به معناى وابستگى به يک مشيت فوق طبيعىف الاهى است؛ اين در حالى است که ساير مردم در معرض قوانين طبيعى هستند.(22)

اين انديشه حتى در متون عرفانى قرون وسطايى يهود ديده مى‏شود. در متون قبالايى، به ويژه کتاب معروف زوهَر تفاوت جوهرىف يهوديان با غيريهوديان مورد تأکيد قرار گرفته است. بر اساس اين متون، روح غيريهوديان متعلق به جهان زيرين است که جايگاه شياطين است، در حالى که روح فرد يهودى دست‏کم قابليت رسيدن به ساحت امور الاهى را دارد. گاهى اين عارفان انديشه برگزيدگى را با مسئله گناه نخستين پيوند داده‏اند. آنها با استناد به يک سنت تلمودى، مى‏گويند که حَوّا به وسيله مار شيطان آبستن شد و در نتيجه، فرزندان او معيوب شدند، تا اين‏که تجلى خداوند در سينا آن عيب را از بنى‏اسرائيل برطرف کرد، اما ديگران نيمه‏شيطان و نيمه‏انسان باقى ماندند.(23)

اما اين بيان با يک مشکل جدى روبرو است و آن اين‏که، همانطور که گذشت، بر اساس تلمود، نوکيشان يهودى با ديگر يهوديان هيچ تفاوتى ندارند. در اين صورت، چگونه تغيير کيشف آنان مى‏تواند سرشت و ذات آنان را عوض کند؟ کتاب زوهر اين مشکل را اين‏گونه حل مى‏کند که نوکيشان در هنگام تغيير کيش، روحى جديد را از جانب آسمان دريافت مى‏کنند، هر چند اين روح از روح يهوديان اصلى پست‏تر است. ديگر عالمان قبالايى مى‏گويند نوکيشان در واقع قبلاً روحى يهودى داشته‏اند و در اثر فشار ديگران تغيير کيش داده‏اند و اکنون به کيش اصلى خود بازمى‏گردند. در واقع، همان روحف پنهان است که دوباره او را به يهوديت بازمى‏گرداند.(24)

اما دانشمندان بزرگى مانند موسى‏بن‏ميمون و سعديا بن‏يوسف اين برداشت از برگزيدگى را قبول نداشته‏اند. ابن‏ميمون مى‏گويد پيام کتاب مقدس، جهانى است و به قوم اسرائيل اختصاص ندارد. برگزيدگى قوم به معناى برترى يا تقدس ذاتى نيست. فقراتى از کتاب مقدس که به اين امر پرداخته‏اند، تنها بر يک گزينش مشروط دلالت دارند، نه بيش از آن. قوم اسرائيل براى تکليف و وظيفه‏اى خاص برگزيده شده است، و اين هرگز بدان معنا نيست که اين قوم داراى حقوقى خاص يا ويژگى‏هايى خاص است. برترى و تقدس به قومف اسرائيلف تاريخى و افراد خارجى تعلق ندارد، بلکه به يک اسرائيل اسطوره‏اى، که به عنوان يک مدل و آرمان در نظر گرفته مى‏شود، تعلق دارد. اين برگزيدگى با اطاعت از دستورهاى خداوند ورعايت شريعت تحقق مى‏يابد، درحالى‏که سرپيچى از دستورهاى خدا خفت و ذلت را درپى‏دارد.(25)

سعديا بن‏يوسف نيز با برترى ذاتى و ماهوى قوم اسرائيل مخالف است. او مى‏گويد برگزيدگى قوم از اين جهت است که تورات به طور کامل به آنان داده شده است. به اقوام ديگر هم توراتى داده شده است، اما توراتف کامل به قوم اسرائيل داده شده است.(26)

اگر بخواهيم به عنوان فردى بى‏طرف به مجموعه عهد قديم نظر بيندازيم و بين اين دو دسته از دانشمندان يهودى داورى کنيم، به نظر مى‏رسد که حق را بايد به دسته دوم از اين دانشمندان بدهيم. در اين باره بايد به نکاتى چند توجه کرد:

1. به گفته کتاب مقدس، توجه خاص خداوند به يک قوم به ماجراى حضرت ابراهيم و اطاعت بى‏چون و چراى او در ماجراى ذبح فرزند برمى‏گردد. در واقع، پس از اين اطاعت محض خداوند به عنوان پاداش، به او وعده مى‏دهد که به فرزندان او موقعيت و جايگاهى ويژه دهد: "به ذات خود قسم خورده‏ام که چون مرا اطاعت کردى و حتى يگانه پسرت را از من دريغ نداشتى، تو را چنان برکت دهم که نسل تو... بى‏شمار گردند. آنها... موجب برکت همه قوم‏هاى جهان خواهند گشت، زيرا تو مرا اطاعت کرده‏اى " (سفر پيدايش، 23:16-18). بر طبق اين وعده، فرزندان حضرت ابراهيم در دستگاه خداوند جايگاهى ويژه خواهند داشت و در واقع آنان برگزيده شده‏اند. اما اين جايگاه ويژه چيست و برگزيدگى آنان به چه معنا است؟

2. از کتاب مقدس برمى‏آيد که اين وعده هنگامى به تحقق نزديک شد که قومى به نام اسرائيل پديد آمد. خداوند پيامبرى به نام موسى(ع) را براى نجات آنان فرستاد و به او دستور داد که اين برگزيده‏شدن را به‏قوم اسرائيل گوشزد کند: "اگر مطيع من باشيد وعهد مرا نگه داريد، از ميان همه اقوام، شما قوم خاص من خواهيد بود " (سفر خروج، 19:5). پس اين قوم خاص و برگزيده‏بودن، مشروط است. آنان تا زمانى قوم خاص خدا هستند که مطيع خدا باشند و عهد او را، که عمل به شريعت او است، رعايت کنند. از اين فقره به‏خوبى برمى‏آيد که خداوند مى‏خواهد جايگاهى ويژه ويا مأموريتى خاص را به‏اين قوم بدهد که شرط آن اطاعت از خدا است. پس اين برگزيدگى مشروط است، نه مطلق.(27)

3. اما خدا آنان را براى چه برگزيده است؟ خودف کتاب اين امر را روشن کرده است: "هر چند سراسر جهان مال من است، اما شما براى من ملتى مقدس خواهيد بود و چون کاهنان مرا خدمت خواهيد کرد " (سفر خروج، 19:3-6). پس در جهانى که همه‏اش از آنف خدا است، قومى براى خدمتگزارى برگزيده شده است. و البته اين جايگاهى مهم است. آنان قوم خاص خدا و خدمتگزار مخصوص اويند. آنان بايد با کفر و شرک و بت‏پرستى مبارزه کنند و دين خدا را در زمين پياده کنند.(28)

4. پس برگزيدگى براى آن است که آنان بارى سنگين را به دوش بگيرند. پاداش اين عمل عزت و سربلندى در دنيا و سعادت اخروى است. آنان برگزيده شده‏اند و خود پذيرفته‏اند که اين مأموريت سنگين را انجام دهند و - همانطور که گذشت - کسى مى‏تواند اين مأموريت را انجام دهد که مطيع پروردگار باشد. اما اگر آنان اين شرط را رعايت نکنند نه تنها قوم خاص خدا نيستند و نه تنها عزت و سربلندى ندارند، بلکه از همه قوم‏هاى جهان پست‏تر خواهند بود:

"ولى اگر به من گوش ندهيد و مرا اطاعت نکنيد و قوانين مرا رد کنيد و عهدى را که با شما بسته‏ام بشکنيد، آنگاه من شما را تنبيه خواهم کرد و ترس و امراض مهلک و تبى که چشم‏هايتان را کور کند و عمرتان را تلف نمايد بر شما خواهم فرستاد. بذر خود را بيهوده خواهيد کاشت، زيرا دشمنان حاصل آن را خواهند خورد. من بر ضد شما برخواهم خاست و شما در برابر دشمنان خود پا به فرار خواهيد گذاشت. کسانى که از شما نفرت دارند بر شما حکومت خواهند کرد. حتى از سايه خود خواهيد ترسيد " (سفر لاويان، 29:14-17).

اين نکته‏اى است که در سراسر عهد قديم بارها تکرار شده است. اين عهد و پيمان بارها به قوم گوشزد شده است. آنان هر گاه به عهد خود وفادار نماندند، مجازات شدند. اين نکته را خداوند به روشنى از زبان ارمياى نبى قبل از اسارت بابلى بيان مى‏کند:

سپس خداوند فرمود: "در شهرهاى يهودا و در کوچه‏هاى اورشليم پيام مرا اعلام کن! به مردم بگو که به مفاد عهد من توجه کنند و آن را انجام دهند. زيرا از وقتى اجدادشان را از مصر بيرون آوردم تا به امروز، بارها به تأکيد از ايشان خواسته‏ام که مرا اطاعت کنند! ولى ايشان اطاعت نکردند و توجهى به دستورات من ننمودند، بلکه به دنبال اميال و خواسته‏هاى سرکش و ناپاک خود رفتند. ايشان با اين کار عهد مرا زير پا گذاشتند، بنابراين تمام تنبيهاتى را که در آن عهد ذکر شده بود، در حقشان اجرا کردم ". خداوند به من فرمود: "اهالى يهودا و اورشليم عليه من طغيان کرده‏اند. آنها به گناهان پدرانشان باز گشته‏اند و از اطاعت من سر باز مى‏زنند؛ ايشان به سوى بت‏پرستى رفته‏اند. هم اهالى يهودا و هم اسرائيل عهدى را که با پدرانشان بسته بودم شکسته‏اند. پس چنان بلايى برايشان خواهم فرستاد که نتوانند جان سالم درببرند و هر چه التماس و تقاضاى ترحم کنند، به دعايشان گوش نخواهم داد " (ارميا، 11:6-11).

5. خداوند پيمانى با قوم اسرائيل بسته، و به آنان گفته است: "به ايشان گفته بودم که اگر از من اطاعت کنند و هر چه بگويم انجام دهند، ايشان قوم من خواهند بود و من خداى ايشان " (ارميا، 11:4). اما اين امر، قانون عام خداوند است. هر که از او اطاعت کند لطف و برکت او شاملش مى‏شود:

قوم‏هاى غيريهود نيز وقتى خداوند را بپذيرند، از برکت او برخوردار خواهند شد. پس ايشان نگويند: "خداوند ما را از قوم خود نمى‏داند "... خداوند در مورد قوم‏هاى غيريهود که به قوم او ملحق مى‏شوند و او را خدمت مى‏کنند و او را دوست داشته، خدمتگزار او مى‏شوند، چنين مى‏گويد: "اگر حرمت روزف سَبْت را نگاه دارند و به عهد من وفادار بمانند، ايشان را نيز به کوه مقدس خود خواهم آورد و در خانه عبادتم ايشان را شاد خواهم ساخت و قربانى‏ها و هداياى ايشان را قبول خواهم کرد. خانه من "خانه عبادت همه قوم‏ها " ناميده خواهد شد " (اشعيا، 56:3-7).

و البته نافرمانى قوم اسرائيل از خدا جرم سنگين‏ترى است و مجازات شديدترى را به دنبال خواهد داشت.(29) بنابراين، قوم براى هدف و مأموريتى خاص برگزيده شده است. اما قانون خداوند عمومى است و هر کس از او اطاعت کند، به او مقرب مى‏شود.

6. قانون عمومى الاهى اين است که هر کس از او اطاعت کند برترين است و در دستگاه خداوند، مقرب‏ترين است. اين سخن را انبياى ديگر هم خطاب به امت خود بيان کرده‏اند. براى نمونه حضرت عيسى(ع) خطاب به پيروانش مى‏فرمايد:

شما نمک جهان هستيد، ولى هر گاه نمک مزه خود را از دست بدهد چگونه مى‏توان آن را بار ديگر نمکين ساخت؟ ديگر، مصرفى ندارد، جز آن‏که بيرون ريخته و پايمال مردم شود. شما نور جهان هستيد. نمى‏توان شهرى را که بر کوهى بنا شده است پنهان کرد. هيچ کس چراغ روشن نمى‏کند تا آن را زير سرپوش بگذارد، بلکه آن را بر چراغپايه قرار مى‏دهد تا به تمام ساکنان خانه نور دهد. نور شما نيز بايد همين‏طور در برابر مردم بتابد تا کارهاى نيک شما را ببينند و پدر آسمانى شما را تمجيد کنند (انجيل متى، 5:13-16).

پس مؤمنان نمک جهان و نور جهان هستند؛ اما ارزش آنها تا زمانى است که آنان براى جهان و مردم نفع داشته باشند.

به همين مطلب در قرآن مجيد نيز اشاره شده است:

"کنتم خير امة افخرجَت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله " (آل‏عمران، 110). شما بهترين امتى هستيد که براى انسان‏ها آفريده شده‏اند؛ امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنيد و به خدا ايمان داريد.

امت پيامبر بهترين امت هستند، اما علت اين برترى اعمال آنان است. و معلوم است که اين برترى تا زمانى است که آن اعمال برقرار باشند. و البته قوم اسرائيل هم در زمان خود تنها موحدان آن منطقه بودند و به همين معنا از ديگران برتر بوده‏اند. به گفته نويسنده‏اى يهودى بهترين بيانى که عالمان يهودى از انديشه برگزيدگى ارائه کرده‏اند اين است که اين قوم از اين جهت برگزيده است که توحيد فقط در ميان آنان وجود داشته و ديگران بعدها از آنان گرفته‏اند.(30)

7. در قرآن مجيد نيز به گونه‏اى به برگزيدگى قوم اسرائيل اشاره شده است:

"و لقد آتينا بنى‏اسرائيل الکتاب والحکم والنبوة و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على العالمين " (جاثيه، 16). ما به بنى‏اسرائيل کتاب و حکمت و نبوت را بخشيديم و از روزى‏هاى پاکيزه به آنها عطا کرديم و آنان را بر جهانيان برترى بخشيديم.

صاحب تفسير الميزان در تفسير بخش آخر اين آيه "و آنان را بر جهانيان برترى بخشيديم " مى‏گويد که اگر مقصود از جهانيان همه جهانيان باشد، پس آنان از برخى جهات مانند کثرت انبيا و معجزات فراوان بر ديگران برترى دارند و اگر مقصود همه جهانيان عصر خودشان باشد، از همه جهات برترى داشته‏اند.(31)

در جاى ديگر آمده است: "يا بنى‏اسرائيل اذکروا نعمتى التى انعمت عليکم و انى فضلتکم على العالمين " (بقره، 47 و 122). اى بنى‏اسرائيل ياد کنيد از نعمت‏هايى که به شما عطا کردم و شما را بر جهانيان برترى دادم.

و نيز آمده است: "قال اغير الله ابغيکم الهاً و هو فضلکم على العالمين " (اعراف، 140). [موسى‏] گفت آيا غير خدا را به عنوان معبود براى شما طلب کنم، حال آن‏که خدا شما را بر جهانيان برترى داد.

اين برترى دادن به اين بوده است که آيات روشن را براى آنان آورده و دين حق را به آنان داده و آنان را نجات داده است.(32) با توجه به آيات قبل و بعدف آياتف فوق، روشن است که مقصود از برترى‏دادن، نعمت‏هايى است که خداوند به بنى‏اسرائيل عطا کرده است. از آيه آخر استفاده مى‏شود که از آنجا که خدا شما را برترى داده، پس بايد تنها او معبود شما باشد. پس برترى دادن خداوند در راستاى مأموريت و وظيفه‏اى خاص بوده است.

بنابراين، برگزيدگى قوم اسرائيل در قرآن مجيد هم مطرح شده است، اما هرگز مقصود از آن يک تقدس و برترى ذاتى و ماهوى نيست.


نتيجه سخن‏
بنابه عهد قديم، قوم اسرائيل، قوم برگزيده خدا است. از سوى ديگر کسانى در تاريخ يهوديت از اين برگزيدگى يک برترى روحى و ماهوى را استفاده کرده‏اند. همچنين کسانى در اين راه چنان افراط کرده‏اند که به نژادپرستى روى آورده‏اند. اما حق آن است که اين برگزيدگى، مشروط و براى انجام مأموريتى خاص بوده است. برگزيدگى به اين معنا ويژه قوم اسرائيل نيست و انبياى ديگر هم در رابطه با امت خويش همين را گفته‏اند. همچنين در تاريخ يهوديت دانشمندان بزرگى بوده‏اند که از برگزيدگى همين برداشت را داشته‏اند. به نظر مى‏رسد که از کتاب تلمود هم در مجموع همين را مى‏توان برداشت کرد، هر چند در اين مجموعه عظيم سخنان گوناگونى آمده است که از ظاهر بعضى برترى قومى استشمام مى‏شود. اما با توجه به سخنان محکمى که در نقض آن آمده، شايد نتوان به صورت قطعى چنين مطلبى را به اين مجموعه نسبت داد. بنابراين مى‏توان ادعا کرد که نژادپرستى برداشتى خطا، و انحراف از متون مقدس يهودى است.
نويسنده:عبدالرحيم سليمانى‏

کتاب‏نامه‏:

کتاب مقدس.

شاهاک، اسرائيل، تاريخ يهود، مذهب يهود، ترجمه مجيد شريف، انتشارات چاپخش، تهران، 1376.

شاهاک، اسرائيل، نژادپرستى دولت اسرائيل، ترجمه امان‏الله ترجمان، انتشارات توس، تهران، 1357.

راب، ا. کفهفن، گنجينه‏اى از تلمود، ترجمه اميرفريدون گرگانى، تهران، 1350.

گارودى، رژه، تاريخ يک ارتداد، ترجمه مجيد شريف، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران، 1377.

طباطبايى، محمدحسين، الميزان، ج‏18 و 8، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم.

"CJRT " Atlan, Henri, "Chosen People " in Contemporary Jewish Religious Thought, NewYork, 1999.

"EJ ", Encyclopedia Judaica, V.5, Encylopaed
 

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر