(
امتیاز از
)
قوم يهود از برگزيدگي تا نژادپرستي
از ادبيات مکتوب يهوديت برمىآيد که در طول تاريخ اين دين، هميشه گونهاى از اين انديشه وجود داشته است که قوم اسرائيل قوم برگزيده خدا است و از جهاتى بر ديگر اقوام و ملل برترى دارد. اعتقاد بر اين بوده است که اين انديشه در اصلىترين بخش متون مقدس يهودى، يعنى کتاب تورات ريشه دارد و در بخشهاى بعدى متونف مقدسف يهودى شرح و بسط يافته است.(1) دانشمندان يهودى در طول تاريخ نگرشهاى متفاوتى در باره اين انديشه داشتهاند. برداشت برخى از آنان از اين آموزه از نژادپرستىف صرف و افراطى سردرآورده، اما برداشت برخى ديگر معتدلتر است. آنان تلاش کردهاند بيانى خردپذير از اين انديشه ارائه دهند. و باز ديگرانى اصل انديشه را رد کردهاند. در اين نوشتار برآنيم که ريشههاى اين انديشه را در متون مقدس و نيز شرح و تفسيرها، و نگرشهاى مختلف نسبت به آن را به اختصار بررسى کنيم.
الف) قوم برگزيده عهد قديم
در کتاب تورات، که در سنت يهودى به شخص حضرت موسى منسوب است، فقراتى آمده است که جايگاه ويژه قوم اسرائيل را نشان مىدهد. از اين کتاب برمىآيد که برنامه خدا اين بوده که از نسل ابراهيم قومى به وجود آورد و به آن قوم جايگاهى ويژه دهد. اصل اعتقاد به برگزيدگى قوم اسرائيل به عهدى برمىگردد که بين خداوند و حضرت ابراهيم بسته شده است.(2) در واقع، اين امر وعدهاى است که خدا در ازاى اطاعت بىچون و چراى ابراهيم در ماجراى ذبح فرزندش به او داده است:
بار ديگر فرشته خداوند از آسمان ابراهيم را صدا زده، به او گفت: "خداوند مىگويد به ذات خود قسم خوردهام که چون مرا ملاقات کردى و حتى يگانه پسرت را از من دريغ نداشتى، تو را چنان برکت دهم که نسل تو مانند ستارگان آسمان و شنهاى دريا بىشمار گردند. آنها بر دشمنان خود پيروز شده، موجب برکت همه قومهاى جهان خواهد گشت، زيرا تو مرا اطاعت کردهاى " (سفر پيدايش، 22:15-18).
در بخشهاى بعدى تورات و نيز ديگر قسمتهاى عهد قديم بحث اصلى در راستاى تحقق اينوعده است. ازنسل ابراهيم قومى شکلمىگيردکه بهنواده او يعقوب (اسرائيل) منسوب است. اين قوم در مصر تحت فشار و شکنجه و اسارت قرار مىگيرد و خداوند حضرت موسى را براى نجات آن مأمور مىکند. از اين پس، سخن در باره اين قوم و ماجراهاى آن است. حضرت موسى بهيارى خداوند، قومرا ازاسارت مصرنجاتمىدهد و دربيابان به دستور خداوند، به آنان گوشزد مىکند که آنان قوم خاص و برگزيده خدا هستند. در واقع، موسى عهد خداوند با ابراهيم را تجديد و يادآورى مىکند:(3)
خداوند از ميان کوه خطاب به موسى فرمود: "دستورات مرا به بنىاسرائيل بده و به ايشان بگو: شما ديديد که من با مصرىها چه کردم و چطور مانند عقابى که بچههايش را روى بالها مىبرد، شما را برداشته، پيش خود آوردم. حال اگر مطيع من باشيد و عهد مرا نگه داريد، از ميان همه اقوام، شما قوم خاص من خواهيد بود. هر چند سراسر جهان مال من است، اما شما براى من ملتى مقدس خواهيد بود و چون کاهنان مرا خدمت خواهيد کرد (سفر خروج، 19:3-6).
و در جاى ديگر آمده است:
قربانگاههاى کافران را بشکنيد، ستونهايى را که مىپرستند خرد کنيد و مجسمههاى شرمآور را تکهتکه نموده، بتهايشان را بسوزانيد؛ چون شما قوم مقدسى هستيد که به خداوند، خدايتان اختصاص يافتهايد. او از بين تمام مردم روى زمين شما را انتخاب کرده تا برگزيدگان او باشيد. شما کوچکترين قوم روى زمين بوديد، پس او شما را به سبب اينکه قومى بزرگتر از ساير قومها بوديد، برنَگفزيد و محبت نکرد، بلکه به اين دليل که شما را دوست داشت و مىخواست عهد خود را که با پدرانتان بسته بود بهجا آورد. به همين دليل است که او شما را با چنين قدرت و معجزات عجيب و بزرگى از بردگى در مصر رهانيد (سفر تثنيه، 7:5-8).
و در ديگر قسمتهاى عهد قديم همين مضمون به صورتهاى مختلف تکرار شده است:
از ميان تمام اقوام روى زمين، من تنها شما را انتخاب کردهام (عاموس، 3:2).
ب) برداشت نژادپرستانه
در طول تاريخ يهوديت برداشتهاى متفاوتى از انديشه قومف برگزيده صورت گرفته است. افراطىترين برداشت از اين انديشه، برداشت صهيونيستهاى يهودى است. مطابق اين برداشت، قوم اسرائيل برتر و بالاتر از اقوام ديگر و در واقع از جنس ديگرى است. بنابراين در قوانين و مقررات اجتماعى و نيز حتى در برخوردهاى اخلاقى بين يهوديان و غيريهوديان، تفاوت و تبعيض قائل است. مشکل اين انديشه، که جهان امروز به هيچوجه آن را نمىپذيرد، از اين جهت حادتر گشته که در يک کشور و يک حکومت به صورت قانون رسمى درآمده است.
دکتر اسرائيل شاهاک، استاد دانشگاه عبرانى بيتالمقدس و رئيس جامعه حقوق بشر اسرائيل، مىگويد: فعاليتهاى سياسى من در سال 1965-1966 با يک اعتراض آغاز گرديد. من در اورشليم به چشم خود ديدم که يک يهودىف مذهبىف افراطى، اجازه نداد که در روز شنبه از تلفن او براى نجات همسايه غيريهودى او که در حملهاى مجروح شده بود، استفاده کنند، و آمبولانس خبر کنند. من به جاى آنکه اين خبر را به روزنامهها بدهم، از دادگاه حاخامىف اورشليم را براى گفتوگو خواستار شدم. از اعضاى اين دادگاه، که اعضاى آن از حاخامهاى منصوب دولت اسرائيلند، پرسيدم که آيا اين شيوه رفتار، با تفسير آنان از مذهب يهود سازگار است؟ به من پاسخ دادند که يهودى مزبور رفتارى صحيح و حتى مؤمنانه داشته، و مرا به يکى از قوانين تلمود، که در قرن ما گردآورى شده است، ارجاع دادند. اين ماجرا را به روزنامه عبرىزبان هاآرتص خبر دادم. خبر طنينانداز شد و جنجال و رسوايى رسانهاى بهپا کرد که پيامدهاى آن، تا آنجا که به من مربوط است، بيشتر منفى بود تا مثبت.
نه مقامات حاخامىف اسرائيلى و نه مقامات دياسپورا [يهوديانى که در غير کشور اسرائيل زندگى مىکنند] هيچکدام در اين حکم تجديدنظر نکردند: يک يهودى نبايد شنبه را به خاطر نجات جان يک "بيگانه " [غيريهودى] نقض نمايد. از اينرو با بهرهگيرى از معلوماتى که در جوانى به دست آورده بودم، به بررسى قوانين تلمود درباره روابط يهوديان و غيريهوديان پرداختم، و بر من آشکار شد که نه صهيونيسم و نه سياست دولت اسرائيل از آغاز کار آن و نه رفتارهايى که حاميان اسرائيل در ديگر نقاط جهان در پيش گرفتهاند، بدون در نظر گرفتن نفوذ عميق اين قوانين و جهانبينىاى که ايجاد و بيان مىکنند، قابل درک نيستند. من نمىخواهم ادعا کنم که ملاحظات سياسى يا استراتژيک بر رفتار رهبران اسرائيل تأثير نداشته، بلکه مىخواهم بگويم علاوه بر اين امور، اعتقادات هم در اين کار مؤثر بوده است. هر چه اين تأثيرات، کمتر مورد بحث قرار گيرند و هر چه کمتر در معرض روشنايى قرار گيرند، مهمتر به نظر مىآيند. هر شکلى از نژادپرستى، تبعيض و بيگانهستيزى به هر اندازه که توسط جامعهاى که آلوده به آن است بديهى تلقى گردد، به لحاظ سياسى تعيينکنندهتر مىشود. اگر بحث در اين زمينه، آشکارا يا به صورت مخفى ممنوع گردد وضع بدتر خواهد شد. در اين زمان، نژادپرستى، تبعيض و بيگانهستيزى در ميان يهوديان رواج يافته و براى آنها دلايلف دينى اقامه مىشود. اين اعمال با حالت مقابلشان، يعنى يهودستيزى و انگيزههاى دينىف آن فرقى ندارند. اما در حالى که امروزه با دومى مبارزه مىشود، وجود اوّلى را، در بيرون از اسرائيل - حتى بيش از درون آن - عمداً ناديده مىگيرند.(4)
بههرحال، اين دانشمند يهودى اهل اسرائيل به مبارزات خود برضدنژادپرستى ادامه مىدهد. او معتقد است که نژادپرستى، که امروزه در کشور اسرائيل و صهيونيستهاى ديگر نقاط جهان، اصلى مسلم است، با ديانت يهود ارتباطى ندارد و برداشتى انحرافى از اين دين است. او در راه آرمانهاى بشردوستانه خود بسيار کوشيده و کتابهايى منتشر کرده است. او در برخى از کتابهايش از جمله، کتابى به نام نژادپرستى دولت اسرائيل به تفصيل به ابعاد نژادپرستى اين رژيم پرداخته است.
اما نژادپرستان با اين استاد مبارزه کرده، او را طرد نمودند و حتى خارج از دين دانستند. در بخشى از يک اعلاميه که عليه او صادر شده، آمده است:
ما از دانشگاه مىخواهيم اين بىدين و پليد را اخراج کند. ما از همکاران شاهاک مىخواهيم از او فاصله بگيرند. و تو اى شاهاک! تو در کشور ما چه مىکنى؟ از اينجا بيرون برو و اسمت را که "اسرائيل " است عوض کن و به جاى آن "ننگ اسرائيل " را انتخاب نما.(5)
همانطور که مشهور است و نيز از سخنان اسرائيل شاهاک برمىآيد، صهيونيستهاى يهودى و طرفداران حکومت اسرائيل، قوم خود را نژادى برتر مىدانند و براى آن امتياز قائلند. آنان اين برترىف نژادى را به دين خود مستند مىسازند. حال سؤال اساسى اين است که آيا از متون مقدس يهودى چنين برداشتى مىشود؟ متن مقدس اصلى يهوديان همه عهد قديم را شامل مىشود که مهمترين بخش آن، اسفار پنجگانه تورات است. متن ديگرى که در واقع از اعتبار درجه دوم برخوردار است، کتاب تلمود است. سنت يهودى قائل است که مجموعه عهد قديم را انبياء و بزرگان قوم اسرائيل در طى زمانى نزديک به هزار سال، يعنى از حدود 1300 قبل از ميلاد تا حدود چهار قرن قبل از ميلاد، به وجود آوردهاند. اما مجموعه عظيم تلمود توسط دانشمندان پرشمارى از اواسط قرن دوم ميلادى تا قرن ششم ميلادى به رشته تحرير درآمده است. قبلاً گذشت که بنا به کتاب مقدس يهودى، يعنى عهد قديم، قوم اسرائيل قوم برگزيده و خاص خدا است. آيا اين برگزيدگى همان نژادپرستى است که به قول دکتر اسرائيل شاهاک امروزه مبناى قانون اسرائيل است؟ اگر اينگونه نيست، پس نژادپرستى از کجا به وجود آمده است و اصولاً معناى برگزيدگى چيست؟
ج) منشأ نژادپرستى
در باره اصل و منشأ نژادپرستى نظريههاى مختلفى ارائه شده که برخى از آنها از اين قرار است:
1. نظريه مدافعان نژادپرستى؛ بىترديد کسانى که بنىاسرائيل را قوم برتر مىدانند نظريه خود را به عهد قديم و نيز کتاب تلمود مستند مىسازند. گفته مىشود در گذشته و از قرون وسطا اين نظريه پيروانى داشته است و کسانى مانند ابنميمون اين اعتقاد را داشتهاند.(6)
2. نظريه نقادان جديد؛ در عصر جديد و در ديدگاه مدرنيستها، چه يهودى و چه غيريهودى، پذيرش اينکه قومى در درگاه خداوند از جايگاه ويژهاى برخوردار باشد و با ديگر اقوام و ملل تفاوت داشته باشد، بسيار مشکل است. آنان عموماً اين انديشه را به طور کامل رد کردهاند. اعتقاد عمومى اين بوده که يهوديان انسانهايى در ميان انسانهاى ديگر، و بنىاسرائيل قومى در ميان ديگر اقوام است و دليلى ندارد که با آنها متفاوت و متمايز باشد.(7) شاعرى در سروده معروف خود گفته است:
چه عجيب وشگفتانگيزاست براىخدا که يهوديان را برگزيده باشد!(8)
نقادان جديدف کتاب مقدس، عبارات دالّ بر برگزيدگى قوم را سخن واقعى خدا نمىدانند، بلکه آنها را به نسلهاى بعدى بنىاسرائيل منتسب مىکنند که در مقابل واقعيات موجود، به امورى از قبيل برگزيدگى تمسک جستهاند.(9)
يک انديشه مهم در اين باره اين است که زمان نگارش و يا تدوين نهايى همه کتابهاى مجموعه عهد قديم، دوره پس از اسارت بابلى است. در اين زمان، اين قوم به اسارت رفته و انواع خفت و خوارى را تحمل کرده و در واقع، آرمانهاى خود را در قالب تورات و ديگر بخشهاى تاريخى عهد قديم بيان کرده است. به گفته برخى از نويسندگان جديد يهودى، قومف بهاسارترفته پس از بازگشت، کتاب تورات و ديگر کتابهاى تاريخى را نگاشت و در اين ميان، دو امر را محور تاريخ خود قرار داد: يکى قومى که مقدس است و قوم خاص و برگزيده خداست و ديگرى سرزمينى که مقدس است و خدا آن را به اين قومف برگزيده بخشيده است. به همين سبب، کل تاريخ قوم، که در بخش تاريخى عهد قديم منعکس شده، بر گرد همين دو محور مىچرخد. قوم اسرائيل برگزيده خدا است و خدا به او وعده عزت و عظمت داده است، اما اين وعده در قالب يک عهد و پيمان است؛ اگر از خدا اطاعت کند او را عزيز مىکند و سرزمين موعود را به او مىدهد و اگر اطاعت نکند قوم به اسارت مىرود و سرزمين را از دست مىدهد. از آنجا که اين داستان در زمانى نگاشته شده که قوم به سرزمين موعود بازگشته و آن را در اختيار گرفته، پس دو امر اهميت اساسى دارد؛ يکى سرزمين که نماد مهم آن معبد اورشليم است، و ديگرى قوم مقدس خدا. اما در زمان نگارش تلمود وضعيت متفاوت بوده است. از اواسط قرن دوم ميلادى، تدوين تلمود آغاز گشت، در حالى که حدود هفتاد سال قبل از آن، يعنى در سال 70 ميلادى، يهوديان کشور خود را از دست داده و پراکنده شده بودند. آخرين تلاش آنان براى بازپسگيرى کشور و بازسازى معبد اورشليم در سالهاى 32 تا 35 ميلادى با شکست سختى مواجه شده بود. در واقع عالمان يهود که تلمود را مىنگاشتند، نسبت به يکى از دو امرى که در زمان نگارش تورات، يعنى حدود پنج قرن قبل از ميلاد، تقدس يافته بود، مأيوس شده بودند و آن، کشور اسرائيل با نماد معبد سليمان بود. بنابراين، بر تقدس امر مقدس ديگر، يعنى قوم، افزوده شد تا بدينوسيله بدبختىهاى قوم و آزار و فشارهايى که بر آن تحميل مىشد، قابل تحمل گردد. به همين سبب در تلمود، انديشه قوم برتر بسيار جدى شده است.(10)
بنابر اين نظريه، منشأ اصلىف انديشه قوم برتر در واقع همان عهد قديم است. اما اين انديشه در تلمود بسيار پررنگتر و جدىتر شده است.
3. نظريه منشأ تلمودى؛ بنابراين نظريه، منشأ نژادپرستى به تلمود و به ويژه تفسيرى از آن، که در قرون وسطا توسط افرادى چون ابنميمون شده است برمىگردد. دکتر اسرائيل شاهاک را مىتوان طرفدار اين نظريه شمرد. او در کتاب تاريخ يهود، مذهب يهود و کتاب نژادپرستى دولت اسرائيل تلاش مىکند تا ضمن نشان دادن موارد متعددى از نژادپرستى، ثابت کند که اين انديشه در تلمود ريشه دارد. او قوانين متعددى را که به صورتى جدى و شديد تبعيضآميزند و لازمه آنها تجويز ظلم و ستمى بىرحمانه به غيريهوديان است برمىشمارد و منشأ آنها را در احکام هلاخايىف(11) تلمود نشان مىدهد. برخى از نمونههايى که ايشان ذکر کرده، به قرار زير است:
قتل و کشتار؛ در قوانين دولت اسرائيل، که بر قوانين تلمودى و بيان ابنميمون از آن استوار است، حکم قتل يک يهودى با حکم قتل يک غيريهودى متفاوت است. اگر کسى يک يهودى را به قتل برساند، گناه بزرگى را انجام داده، بايد مجازات شود. اگر يک يهودى به طور غيرمستقيم باعث قتل يهودى ديگرى شود مجازات دنيوى ندارد و فقط نزد خدا گناهکار است. اما اگر مقتولْ غيريهودى باشد، اگر يک يهودى به طور مستقيم او را کشته باشد تنها نزد خدا گناهکار است و مجازات دنيوى ندارد و اگر به طور غيرمستقيم او را بکشد، حتى گناهى هم مرتکب نشده است. براى مثال، اگر يک غيريهودى در گودالى افتاده باشد، فرد يهودى مىتواند نردبان او را بردارد. اگر يک قاتلْ غيريهودى باشد بايد اعدام شود؛ چه مقتول يهودى باشد و چه غيريهودى، اما اگر مقتولْ غيريهودى باشد و قاتل به يهوديت بگرود اعدام نمىشود.
نجات جان؛ نجات جان يک يهودى از مهمترين وظايف شرعى است، اما نجات جان يک غيريهودى ممنوع است. قاعده کلى تلمود اين است که "غيريهوديان نه از چاه بيرون آورده مىشوند و نه به داخل آن هل داده مىشوند ". ابنميمون مىگويد: ما نبايد موجب مرگ کسانى شويم که با آنان در جنگ نيستيم، اما اگر آنان در معرض جنگ قرار داشته باشند نجاتشان ممنوع است. يک پزشک يهودى حق ندارد يک غيريهودى را مداوا کند و اگر مجبور به چنين کارى باشد، حتماً در ازاى کار خود مزد دريافت کند.
جرايم جنسى؛ ارتکاب زنا در يهوديت حرام است، اما بنابه تعاليم تلمودى، فرق است بين زناى يک مرد يهودى با يک زن يهودى، و زناى وى با يک زن غيريهودى. بنابه اين کتاب، غيريهوديان همه بدکارهاند و حتى تجاوز به عنفف يک مرد يهودى به يک زن غيريهودىف شوهردار نيز حکم زنا را ندارد و مجازاتى در پى ندارد و حتى در بسيارى از موارد، زنف غيريهودى مجازات مىشود.
تبعيض در مسائل مالى؛ هديه دادن به غيريهودى جايز نيست. گرفتن بهره پول از يهودى حرام است، اما از غيريهودى واجب است. اگر يک يهودى مالى پيدا کند و احتمال دهد که صاحب آن يک يهودى است، بايد براى يافتن صاحب آن تلاش کند، اما اگر صاحب آن، غيريهودى باشد مىتواند آن را تصاحب کند. فريب دادن يک يهودى در معامله، گناه کبيره است، اما در مورد غيريهوديان شرکت غيرمستقيم در چنين معاملهاى روا است. کلاهبردارى از يهوديان ممنوع است، اما اين اصطلاح در مورد غيريهوديان کاربرد ندارد. حتى سرقت که مطلقاً حرام است، در شرايطى نسبت به اموال غيريهوديان جايز است.(12)
اما نويسندهاى ديگر به صورت ديگرى به تلمود نگاه مىکند. او اين را مىپذيرد که توجه به قوميت و نيز ترويج و تبليغ اينکه خدا توجهى ويژه به قوم دارد و آنان نزد خدا موقعيتى خاص و ممتاز دارند، دارويى براى تسکين آلام و دردهاى قوم بوده است؛ اما تلاش مىکند در تلمود و سخنان دانشمندان يهود، بيانى معقول را از برگزيدگىف قوم ارائه کند. او علت برگزيدگى قوم را، بنا به تلمود، اين مىداند که اقوام ديگر زير بار پذيرش تورات نرفتند و قوم اسرائيل آن را پذيرفت. اين نويسنده موارد متعددى را نقل مىکند که در تلمود، يهوديان را مانند غيريهوديان دانستهاند و حتى گفته شده که اگر يک غيريهودى دستورات خدا را انجام دهد، از کاهن اعظم يهود بالاتر است:
از کجا بدانيم که حتى اگر يک غيريهودى فرمانهاى تورات را بهجا آورد، او با کاهن اعظم برابر خواهد بود؟ از کلماتف اين آيه: "هر آدمى که آنها را به جا آورد، به واسطه آنها زيست خواهد کرد ". گفته نشده است که هر کاهن يا هر لاوى يا هر اسرائيلى، بلکه "هر آدمى ". همين طور گفته شده است: "و اين است قانون آدميان، اى خداوند خدا " (کتاب دوم سموئيل، 7:19). گفته نشده است: و اين است قانون کاهنان يا لاويان يا اسرائيليان، بلکه و اين است قانون آدميان. همينطور گفته نشده است: اين دروازه خداوند است که کاهنان يا لاويان يا اسرائيليان به درون آيند، بلکه گفته شده است: "دروازهها را بگشاييد تا ملتف عادل که امانت را نگاه مىدارند به درون آيند " (اشعياء، 26:2). همين طور گفته نشده است: اين دروازه خداوند است که کاهنان يا لاويان يا اسرائيليان از آن داخل خواهند شد. بلکه گفته شده است: "اين دروازه خداوند است که عادلان و نيکوکاران از آن داخل خواهند شد ". (مزامير داوود، 118، 20). به همين گونه گفته نشده است: اى کاهنان يا لاويان يا اسرائيليان، با خداوند شادى نماييد، بلکه گفته شده است: "اى عادلان و نيکوکاران، با خداوند شادى نماييد " (مزامير داوود، 33:1). گفته نشده است: اى خداوند به کاهنان يا لاويان يا اسرائيليان خوبى بکن، بلکه گفته شده است: "اى خداوند، به خوبان و پاکدلان خوبى بکن " (مزامير داوود، 125:4). از مطالب فوق چنين استنباط مىکنيم که حتى اگر يک غيريهودى فرمانهاى تورات را بهجا آورد، او با کاهن اعظم برابر خواهد بود " (سيفرا مربوط به آيه 5 از باب 18 از سفر لاويان؛ يلقوط شيمعونى مربوط به آيه فوق، بند 591).(13)
بحث تبعيض بين يهوديان و غيريهوديان در رعايت اصول اخلاقى نيز مطرح شده است. در تلمود آمده است که دانشمندف برجسته يهود، ربّىعقيوا مىگفت که اصل اساسىف تورات جملهاى است که در شماره هجدهم از باب نوزدهم از سفر لاويان آمده است: "همنوعت را مانند خودت دوست بدار ".(14) اما آيا همنوع شامل غيريهوديان هم مىشود؟ به گفته نويسنده فوق، در تلمود به کرات به اين نکته اشاره شده است که مقصود از "همنوع " يهوديان است، نه غيريهوديان. و تعداد مواردى که به برخورد اخلاقى با غيريهوديان پرداخته بسيار اندک است. با اين حال اگر نگاهى کلى و بىطرفانه به سراسر تلمود بياندازيم، درمىيابيم که اخلاقى که دانشمندان يهود توصيه کردهاند، همگانى است و ويژه قوم خودشان نيست. در بسيارى از موارد، کلمه "مخلوقات " به کار رفته که ويژه قوم نيست. براى مثال، جمله "مخلوقات را دوست بدار " اندرز محبوب هيلل، دانشمند بزرگ تلمودى بود. و حتى آمده است که "دزديدن مال يک غيريهودى عملى شنيعتر است تا دزدى از يک يهودى، زيرا سرقت مال يک غيريهودى شامل گناه عظيم بىحرمتى به نام خدا نيز مىشود ". و نيز در تفسير آيه چهارم از باب بيست و سوم از سفر خروج که مىگويد: "اگر گاو يا الاغ دشمنت را يافتى که گم شده و سرگردان است، البته آن را به او بازگردان " آمده است که "مقصود از دشمن، يک غيريهودى بتپرست است، چرا که بتپرستان در همه جا دشمن يهوديان به شمار آمدهاند ".(15)
نويسنده فوق مىپذيرد که در موارد متعددى در تلمود از عبارتهايى تند و خشن بر ضد غيريهوديان استفاده شده است، اما چنين توجيه مىکند که فشارها و شکنجههاى شديدى که بر قوم اعمال مىشده باعث شده که آنان چنين تعبيرهايى را به زبان آورند.(16) براى نمونه عبارت تند و زنندهاى که مىگويد: "بهترين بتپرستان را بفکفش، و سرف بهترين مارها را بکوب و له کن " که در تلمود آمده، از ربىشمعون بن يوحناى است که در دوره وحشتناک هادريان، امپراتور سفّاک روم، مىزيست و از بيم جان، مدت سيزده سال همراه با فرزندش در غارى پنهان شده بود. پس سخنان او بيانگر احساسات شخصى او بوده است، اما از اين نمونهها نمىتوان برداشتى کلى درباره اخلاقيات تلمود کرد.(17)
بنا به آنچه گذشت، عهد قديم قوم اسرائيل را قوم برگزيده خدا مىداند و از سوى ديگر، در تاريخ يهوديت گاهى از برگزيدگى قوم، برترى قوم اسرائيل نسبت به ساير اقوام برداشت شده است و حتى در کشور اسرائيل قوانينى وضع و اجرا شده که حاکى از تبعيض نژادى است. اما همانطور که گذشت، افراد زيادى از ميان يهوديان، انديشه قوم برتر و تبعيض نژادى را رد مىکنند. آيا منشأ اين انديشه عهد قديم است؟ همانطور که گذشت برخى از نقادان جديد معترفند که مجموعه عهد قديم در دوره پس از اسارت بابلى و تحت تأثير وضعيت اسفبار قوم نگاشته شده و به اين دليل است که در آن، به قوم توجهى ويژه شده است.
در اينجا با اين بحث کارى نداريم که مجموعه عهد قديم در چه دورهاى تدوين شده است؛ هر چند آنچه نقادان جديد در اين باره گفتهاند شايان توجه ويژه است. نکتهاى که بيشتر اهميت دارد، اين است که آيا برگزيدگى قوم، که در عهد قديم مطرح شده، مطلبى ناپذيرفتنى است؟ آيا اين برگزيدگى به معناى برترى قوم اسرائيل از همه اقوام جهان است؟ پس نخست بايد معناى برگزيدگى قوم در عهد قديم را بررسى کنيم. در بخش بعدى اين نوشتار به اين موضوع خواهيم پرداخت.
اما نکته ديگر در باره تلمود است؛ قبلاً دو رويکرد از دو نويسنده يهودى در اين موضوع نقل شد. دکتر اسرائيل شاهاک مجموعه تلمود را دربردارنده مطالبى نژادپرستانه مىداند و منشأ قوانين نژادپرستانه دولت اسرائيل را همين مجموعه مىداند. از سوى ديگر دکتر ا. کفهفن ضمن پذيرش اينکه فقرات متعددى در مجموعه تلمود يافت مىشود که حاوى مطالبى نژادپرستانهاند، اين موارد را چنين توجيه مىکند: گويا نويسندگان در وضعيتى غيرعادى و تحت فشار سخت چنين سخنانى را گفتهاند. او همچنين شواهد متعددى را از اين مجموعه نقل مىکند که بر يکسانى بنىاسرائيل با ديگر اقوام دلالت دارد. نکته مهم در سخن اين دو نويسنده اين است که هر دو، هر گونه نژادپرستى را، حتى اگر ظاهر عبارت تلمود باشد، رد مىکنند، اما در يک امر اختلاف دارند؛ اگر برخى از دانشمندان يهودىف قرون وسطا، مانند ابنميمون، و نيز قانونگذاران دولت اسرائيل در زمان حاضر تفسيرى نژادپرستانه از مطالب تلمود کردهاند، بنابه نظر شاهاک، کار خطايى نکردهاند، اما به نظر دکتر کفهفن مرتکبف خطا شدهاند.
اگر بخواهيم بين اين دو نويسنده يهودى داورى کنيم، به نظر مىرسد که بايد حق را به دکتر کفهفن بدهيم. اگر در يک مجموعه گسترده، دو ديدگاه متفاوت و ضد و نقيض مطرح شده باشد، به راحتى نمىتوان يک طرف را گرفت و از طرف ديگر چشمپوشى کرد، بلکه بايد به گونهاى همه اطراف را جمع کرد. و البته اگر درباره موضوعى دو ديدگاه مطرح شده باشد و ظاهر يک ديدگاه با عقل، منطق و عدالت ناسازگار باشد، قطعاً بايد طرف ديگر را گرفت و از طرف ديگر چشمپوشى کرد و يا آن را توجيه نمود. براى مثال، شايد مواردى که دانشمندان يهود سخنان تندى بر ضد غيريهوديان يا بتپرستان به زبان آوردهاند، در اوضاع و احوالى خاص بوده و اشاره به افرادى خاص داشته باشد. براى نمونه وقتى گفته شده "بهترين بتپرستان را بکش " شايد مقصود از بتپرستان، افرادى خاص بوده است، نه اينکه حکمى براى همه زمانها و همه مکانها بوده باشد. به هر حال در چنين مواردى تفسيرى يکسويه از يک مجموعه عظيم، و برداشتى خلاف عقل و منطق و عدالت يک انحراف محسوب مىشود.
اين امر مسلم و واضح است که تفسير از يک يا چند گزاره که در يک متن دينى آمده نبايد به گونهاى باشد که با اصول مسلم و قطعى آن دين ناسازگار باشد. اگر قوم اسرائيل از چنان جايگاهى برخوردار است که بايد همه چيز، حتى اصول مسلم اخلاقى، فداى آن شود، پس در واقع قومْ جاى خدا را گرفته است و اين با نخستين و مهمترين اصل تورات که در دو فرمان نخستف "ده فرمان " بر آن تأکيد شده، ناسازگارى دارد:
من خداوند، خداى تو هستم، همان خدايى که تو را از اسارت و بندگى مصر آزاد کرد. تو را خدايان ديگر غير از من نباشد. هيچگونه بتى به شکل حيوان يا پرنده يا ماهى براى خود درست نکن. در برابر آنها زانو نزن و آنها را پرستش نکن (سفر خروج، 20:2-4).
و اگر کسى قوم را به جاى خدا قرار دهد از دين خارج شده و مرتد گشته است و اين نکتهاى است که اسرائيل شاهاک را نگران کرده است:
در پايان روى سخنم با خوانندگانى است که مثل من يهودى هستند. من بىنهايت ناراحت هستم وقتى مىبينم که قسمت اعظم ملت يهود در يک حالت ترک مسلک و ارتداد به سر مىبرد و به جاى پرستش خدا و تحقق بخشيدن به روح عدالت، و به جاى در نظر گرفتنف کلماتف: "چيزى را که خود از آن نفرت دارى بر ديگران روا مدار " اين اکثريت، نه تنها برعکس آن رفتار مىکنند، بلکه در وحشىترين نظام قبيلهاى و پرستش قدرت، پناهگاهى را مىجويند، اما نمىدانند که بر سر شاخه نشسته و بفن مىبفرند...
من آنچه بخواهم مىکنم، چون مىدانم که وظيفهام گفتن حقيقت است و در راه عدالتى که بر همه جهان حکمفرما باشد مبارزه مىکنم. اما ظاهراً به نظر اکثريت برادران يهودىام که به جاى خدا، دولت مادى اسرائيل را پرستش مىکنند، همانطور که اجداد ما گاو طلايى... را مىپرستيدند، اين ملاحظه مسئله چندان مهمى نيست، لذا به آنها خواهم گفت: "به خاطر ريا و انکارف دوگانه شما و به خاطر روش حمايت از نژادپرستى و ستم، به زودى بدبختى ديگرى دامنگير شما خواهد شد.(18)
دکتر شاهاک معتقد است که نژادپرستى با ديانت يهود ناسازگار است و بايد يکى را اختيار کرد: نژادپرستى و حمايت از اعمال نژادپرستانه دولت اسرائيل، يا ديانت يهودى. او مىگويد من دومى را برگزيدهام:
من با اين عقيده که يهوديان بايد وقف دولت يهود شوند، مخالفم. من نشان خواهم داد که اين ايثارها، تقدس و زهد غيراخلاقى و در عين حال مخالف با اصول جارى سنتهاى يهودى است... من يک يهودى هستم و در اسرائيل زندگى مىکنم. من به عنوان يک تبعه اسرائيل به قوانين اين کشور احترام مىگذارم. با اينکه بيش از چهل سال دارم هر سال خدمت موقتى را در ارتش انجام مىدهم، اما خودم را وقف و نثار دولت يهود يا هر دولت و سازمان ديگرى نمىکنم! من به آرمانهايم پايبند هستم. من معتقدم که بايد حقيقت را گفت و آنچه را لازم است، انجام داد تا عدالت و برابرى براى همه فراهم گردد. من به زبان و شعر عبرانى علاقمند هستم و خوشحالم که براى بسيارى از ارزشهاى پيامبران قديمىمان احترام مىگذارم.
اما آيا مىتوان آيينى را وقف يک دولت نمود؟ من گمان مىکنم اگر از عاموس نبى يا افشَعْياى نبى خواسته مىشد که خود را وقف دولت "اسرائيل " يا "يهودا "(19) نمايند، مىخنديدند. عاموس نبى مىگويد: "از بدى منزجر باشيد و خوبى را دوست داشته باشيد و عدالت را برپا داريد " (عاموس، 4:17)... هر يهودى که ايمان دارد سهبار در روز به زبان مىآورد که يک نفر يهودى بايد وقف راه خدا، فقط راه او، باشد: "شما [بنىاسرائيل] بايد يهوه خدايتان را با تمامى دل و جان و توان خود دوست داشته باشيد " (سفر تثنيه، 6:5). اقليت کوچکى از يهوديان هستند که هنوز هم به خداى خود ايمان دارند، اما به نظر مىرسد که اکثريت ملت يهودى خدايش را گم کرده و بت را جانشين آن نموده است؛ درست مانند زمان موسى که گوسالهپرستى مىکردند... اولين علامت اين بتپرستى - که علامت هر نوع بتپرستى هم هست - اين است که براى دستيابى به منافع خود حاضرند به هر نوع بىانصافى و بىعدالتى تن دهند.(20)
د) معناى برگزيدگى قوم
قبلاً گذشت که فقرات متعددى از تورات و ديگر قسمتهاى عهد قديم بر اين نکته دلالت دارد که قوم اسرائيل قوم برگزيده خدا است. همچنين بيان شد که برداشت نژادپرستانه از اين فقرات يکانحراف ازاصل دين وکتاب است. اما جاى اين بحث خالى است که اگر برگزيدگى به معناى برترى يک قوم نسبت به ديگر اقوام نيست، پس چه معنايى دارد؟
دانشمندان يهودى در قرون وسطا درباره معناى برگزيدگى دو نظريه کاملاً متفاوت ارائه کردهاند. بر اساس يک نظريه، افراد قوم اسرائيل به لحاظ روحى، متفاوت از ديگر انسانها و برتر از آنان خلق شدهاند. يهودا هالوى، که برجستهترين طرفدار اين نظريه است، مدعى است که ساختار روحى يهوديان به طور کلى با ديگران تفاوت دارد. هر فرد يهودى قدرت نبوت را به ارث برده است و اين امر او را قادر مىسازد تا از فکر و اراده خدا آگاه شود. ديگران، حتى اگر به آيين يهود درآيند، اين قدرت را به دست نمىآورند.(21) اين قدرتف خاص نخست به آدم و سپس به سلسلهاى از برگزيدگان و سرانجام به همه قوم اسرائيل عطا شده است. به واسطه اين تأثير و عمل الهى است که قوم اسرائيل مىتواند به صورتى ويژه با خدا ارتباط برقرار کند. پس برگزيدگى قوم به معناى وابستگى به يک مشيت فوق طبيعىف الاهى است؛ اين در حالى است که ساير مردم در معرض قوانين طبيعى هستند.(22)
اين انديشه حتى در متون عرفانى قرون وسطايى يهود ديده مىشود. در متون قبالايى، به ويژه کتاب معروف زوهَر تفاوت جوهرىف يهوديان با غيريهوديان مورد تأکيد قرار گرفته است. بر اساس اين متون، روح غيريهوديان متعلق به جهان زيرين است که جايگاه شياطين است، در حالى که روح فرد يهودى دستکم قابليت رسيدن به ساحت امور الاهى را دارد. گاهى اين عارفان انديشه برگزيدگى را با مسئله گناه نخستين پيوند دادهاند. آنها با استناد به يک سنت تلمودى، مىگويند که حَوّا به وسيله مار شيطان آبستن شد و در نتيجه، فرزندان او معيوب شدند، تا اينکه تجلى خداوند در سينا آن عيب را از بنىاسرائيل برطرف کرد، اما ديگران نيمهشيطان و نيمهانسان باقى ماندند.(23)
اما اين بيان با يک مشکل جدى روبرو است و آن اينکه، همانطور که گذشت، بر اساس تلمود، نوکيشان يهودى با ديگر يهوديان هيچ تفاوتى ندارند. در اين صورت، چگونه تغيير کيشف آنان مىتواند سرشت و ذات آنان را عوض کند؟ کتاب زوهر اين مشکل را اينگونه حل مىکند که نوکيشان در هنگام تغيير کيش، روحى جديد را از جانب آسمان دريافت مىکنند، هر چند اين روح از روح يهوديان اصلى پستتر است. ديگر عالمان قبالايى مىگويند نوکيشان در واقع قبلاً روحى يهودى داشتهاند و در اثر فشار ديگران تغيير کيش دادهاند و اکنون به کيش اصلى خود بازمىگردند. در واقع، همان روحف پنهان است که دوباره او را به يهوديت بازمىگرداند.(24)
اما دانشمندان بزرگى مانند موسىبنميمون و سعديا بنيوسف اين برداشت از برگزيدگى را قبول نداشتهاند. ابنميمون مىگويد پيام کتاب مقدس، جهانى است و به قوم اسرائيل اختصاص ندارد. برگزيدگى قوم به معناى برترى يا تقدس ذاتى نيست. فقراتى از کتاب مقدس که به اين امر پرداختهاند، تنها بر يک گزينش مشروط دلالت دارند، نه بيش از آن. قوم اسرائيل براى تکليف و وظيفهاى خاص برگزيده شده است، و اين هرگز بدان معنا نيست که اين قوم داراى حقوقى خاص يا ويژگىهايى خاص است. برترى و تقدس به قومف اسرائيلف تاريخى و افراد خارجى تعلق ندارد، بلکه به يک اسرائيل اسطورهاى، که به عنوان يک مدل و آرمان در نظر گرفته مىشود، تعلق دارد. اين برگزيدگى با اطاعت از دستورهاى خداوند ورعايت شريعت تحقق مىيابد، درحالىکه سرپيچى از دستورهاى خدا خفت و ذلت را درپىدارد.(25)
سعديا بنيوسف نيز با برترى ذاتى و ماهوى قوم اسرائيل مخالف است. او مىگويد برگزيدگى قوم از اين جهت است که تورات به طور کامل به آنان داده شده است. به اقوام ديگر هم توراتى داده شده است، اما توراتف کامل به قوم اسرائيل داده شده است.(26)
اگر بخواهيم به عنوان فردى بىطرف به مجموعه عهد قديم نظر بيندازيم و بين اين دو دسته از دانشمندان يهودى داورى کنيم، به نظر مىرسد که حق را بايد به دسته دوم از اين دانشمندان بدهيم. در اين باره بايد به نکاتى چند توجه کرد:
1. به گفته کتاب مقدس، توجه خاص خداوند به يک قوم به ماجراى حضرت ابراهيم و اطاعت بىچون و چراى او در ماجراى ذبح فرزند برمىگردد. در واقع، پس از اين اطاعت محض خداوند به عنوان پاداش، به او وعده مىدهد که به فرزندان او موقعيت و جايگاهى ويژه دهد: "به ذات خود قسم خوردهام که چون مرا اطاعت کردى و حتى يگانه پسرت را از من دريغ نداشتى، تو را چنان برکت دهم که نسل تو... بىشمار گردند. آنها... موجب برکت همه قومهاى جهان خواهند گشت، زيرا تو مرا اطاعت کردهاى " (سفر پيدايش، 23:16-18). بر طبق اين وعده، فرزندان حضرت ابراهيم در دستگاه خداوند جايگاهى ويژه خواهند داشت و در واقع آنان برگزيده شدهاند. اما اين جايگاه ويژه چيست و برگزيدگى آنان به چه معنا است؟
2. از کتاب مقدس برمىآيد که اين وعده هنگامى به تحقق نزديک شد که قومى به نام اسرائيل پديد آمد. خداوند پيامبرى به نام موسى(ع) را براى نجات آنان فرستاد و به او دستور داد که اين برگزيدهشدن را بهقوم اسرائيل گوشزد کند: "اگر مطيع من باشيد وعهد مرا نگه داريد، از ميان همه اقوام، شما قوم خاص من خواهيد بود " (سفر خروج، 19:5). پس اين قوم خاص و برگزيدهبودن، مشروط است. آنان تا زمانى قوم خاص خدا هستند که مطيع خدا باشند و عهد او را، که عمل به شريعت او است، رعايت کنند. از اين فقره بهخوبى برمىآيد که خداوند مىخواهد جايگاهى ويژه ويا مأموريتى خاص را بهاين قوم بدهد که شرط آن اطاعت از خدا است. پس اين برگزيدگى مشروط است، نه مطلق.(27)
3. اما خدا آنان را براى چه برگزيده است؟ خودف کتاب اين امر را روشن کرده است: "هر چند سراسر جهان مال من است، اما شما براى من ملتى مقدس خواهيد بود و چون کاهنان مرا خدمت خواهيد کرد " (سفر خروج، 19:3-6). پس در جهانى که همهاش از آنف خدا است، قومى براى خدمتگزارى برگزيده شده است. و البته اين جايگاهى مهم است. آنان قوم خاص خدا و خدمتگزار مخصوص اويند. آنان بايد با کفر و شرک و بتپرستى مبارزه کنند و دين خدا را در زمين پياده کنند.(28)
4. پس برگزيدگى براى آن است که آنان بارى سنگين را به دوش بگيرند. پاداش اين عمل عزت و سربلندى در دنيا و سعادت اخروى است. آنان برگزيده شدهاند و خود پذيرفتهاند که اين مأموريت سنگين را انجام دهند و - همانطور که گذشت - کسى مىتواند اين مأموريت را انجام دهد که مطيع پروردگار باشد. اما اگر آنان اين شرط را رعايت نکنند نه تنها قوم خاص خدا نيستند و نه تنها عزت و سربلندى ندارند، بلکه از همه قومهاى جهان پستتر خواهند بود:
"ولى اگر به من گوش ندهيد و مرا اطاعت نکنيد و قوانين مرا رد کنيد و عهدى را که با شما بستهام بشکنيد، آنگاه من شما را تنبيه خواهم کرد و ترس و امراض مهلک و تبى که چشمهايتان را کور کند و عمرتان را تلف نمايد بر شما خواهم فرستاد. بذر خود را بيهوده خواهيد کاشت، زيرا دشمنان حاصل آن را خواهند خورد. من بر ضد شما برخواهم خاست و شما در برابر دشمنان خود پا به فرار خواهيد گذاشت. کسانى که از شما نفرت دارند بر شما حکومت خواهند کرد. حتى از سايه خود خواهيد ترسيد " (سفر لاويان، 29:14-17).
اين نکتهاى است که در سراسر عهد قديم بارها تکرار شده است. اين عهد و پيمان بارها به قوم گوشزد شده است. آنان هر گاه به عهد خود وفادار نماندند، مجازات شدند. اين نکته را خداوند به روشنى از زبان ارمياى نبى قبل از اسارت بابلى بيان مىکند:
سپس خداوند فرمود: "در شهرهاى يهودا و در کوچههاى اورشليم پيام مرا اعلام کن! به مردم بگو که به مفاد عهد من توجه کنند و آن را انجام دهند. زيرا از وقتى اجدادشان را از مصر بيرون آوردم تا به امروز، بارها به تأکيد از ايشان خواستهام که مرا اطاعت کنند! ولى ايشان اطاعت نکردند و توجهى به دستورات من ننمودند، بلکه به دنبال اميال و خواستههاى سرکش و ناپاک خود رفتند. ايشان با اين کار عهد مرا زير پا گذاشتند، بنابراين تمام تنبيهاتى را که در آن عهد ذکر شده بود، در حقشان اجرا کردم ". خداوند به من فرمود: "اهالى يهودا و اورشليم عليه من طغيان کردهاند. آنها به گناهان پدرانشان باز گشتهاند و از اطاعت من سر باز مىزنند؛ ايشان به سوى بتپرستى رفتهاند. هم اهالى يهودا و هم اسرائيل عهدى را که با پدرانشان بسته بودم شکستهاند. پس چنان بلايى برايشان خواهم فرستاد که نتوانند جان سالم درببرند و هر چه التماس و تقاضاى ترحم کنند، به دعايشان گوش نخواهم داد " (ارميا، 11:6-11).
5. خداوند پيمانى با قوم اسرائيل بسته، و به آنان گفته است: "به ايشان گفته بودم که اگر از من اطاعت کنند و هر چه بگويم انجام دهند، ايشان قوم من خواهند بود و من خداى ايشان " (ارميا، 11:4). اما اين امر، قانون عام خداوند است. هر که از او اطاعت کند لطف و برکت او شاملش مىشود:
قومهاى غيريهود نيز وقتى خداوند را بپذيرند، از برکت او برخوردار خواهند شد. پس ايشان نگويند: "خداوند ما را از قوم خود نمىداند "... خداوند در مورد قومهاى غيريهود که به قوم او ملحق مىشوند و او را خدمت مىکنند و او را دوست داشته، خدمتگزار او مىشوند، چنين مىگويد: "اگر حرمت روزف سَبْت را نگاه دارند و به عهد من وفادار بمانند، ايشان را نيز به کوه مقدس خود خواهم آورد و در خانه عبادتم ايشان را شاد خواهم ساخت و قربانىها و هداياى ايشان را قبول خواهم کرد. خانه من "خانه عبادت همه قومها " ناميده خواهد شد " (اشعيا، 56:3-7).
و البته نافرمانى قوم اسرائيل از خدا جرم سنگينترى است و مجازات شديدترى را به دنبال خواهد داشت.(29) بنابراين، قوم براى هدف و مأموريتى خاص برگزيده شده است. اما قانون خداوند عمومى است و هر کس از او اطاعت کند، به او مقرب مىشود.
6. قانون عمومى الاهى اين است که هر کس از او اطاعت کند برترين است و در دستگاه خداوند، مقربترين است. اين سخن را انبياى ديگر هم خطاب به امت خود بيان کردهاند. براى نمونه حضرت عيسى(ع) خطاب به پيروانش مىفرمايد:
شما نمک جهان هستيد، ولى هر گاه نمک مزه خود را از دست بدهد چگونه مىتوان آن را بار ديگر نمکين ساخت؟ ديگر، مصرفى ندارد، جز آنکه بيرون ريخته و پايمال مردم شود. شما نور جهان هستيد. نمىتوان شهرى را که بر کوهى بنا شده است پنهان کرد. هيچ کس چراغ روشن نمىکند تا آن را زير سرپوش بگذارد، بلکه آن را بر چراغپايه قرار مىدهد تا به تمام ساکنان خانه نور دهد. نور شما نيز بايد همينطور در برابر مردم بتابد تا کارهاى نيک شما را ببينند و پدر آسمانى شما را تمجيد کنند (انجيل متى، 5:13-16).
پس مؤمنان نمک جهان و نور جهان هستند؛ اما ارزش آنها تا زمانى است که آنان براى جهان و مردم نفع داشته باشند.
به همين مطلب در قرآن مجيد نيز اشاره شده است:
"کنتم خير امة افخرجَت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله " (آلعمران، 110). شما بهترين امتى هستيد که براى انسانها آفريده شدهاند؛ امر به معروف و نهى از منکر مىکنيد و به خدا ايمان داريد.
امت پيامبر بهترين امت هستند، اما علت اين برترى اعمال آنان است. و معلوم است که اين برترى تا زمانى است که آن اعمال برقرار باشند. و البته قوم اسرائيل هم در زمان خود تنها موحدان آن منطقه بودند و به همين معنا از ديگران برتر بودهاند. به گفته نويسندهاى يهودى بهترين بيانى که عالمان يهودى از انديشه برگزيدگى ارائه کردهاند اين است که اين قوم از اين جهت برگزيده است که توحيد فقط در ميان آنان وجود داشته و ديگران بعدها از آنان گرفتهاند.(30)
7. در قرآن مجيد نيز به گونهاى به برگزيدگى قوم اسرائيل اشاره شده است:
"و لقد آتينا بنىاسرائيل الکتاب والحکم والنبوة و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على العالمين " (جاثيه، 16). ما به بنىاسرائيل کتاب و حکمت و نبوت را بخشيديم و از روزىهاى پاکيزه به آنها عطا کرديم و آنان را بر جهانيان برترى بخشيديم.
صاحب تفسير الميزان در تفسير بخش آخر اين آيه "و آنان را بر جهانيان برترى بخشيديم " مىگويد که اگر مقصود از جهانيان همه جهانيان باشد، پس آنان از برخى جهات مانند کثرت انبيا و معجزات فراوان بر ديگران برترى دارند و اگر مقصود همه جهانيان عصر خودشان باشد، از همه جهات برترى داشتهاند.(31)
در جاى ديگر آمده است: "يا بنىاسرائيل اذکروا نعمتى التى انعمت عليکم و انى فضلتکم على العالمين " (بقره، 47 و 122). اى بنىاسرائيل ياد کنيد از نعمتهايى که به شما عطا کردم و شما را بر جهانيان برترى دادم.
و نيز آمده است: "قال اغير الله ابغيکم الهاً و هو فضلکم على العالمين " (اعراف، 140). [موسى] گفت آيا غير خدا را به عنوان معبود براى شما طلب کنم، حال آنکه خدا شما را بر جهانيان برترى داد.
اين برترى دادن به اين بوده است که آيات روشن را براى آنان آورده و دين حق را به آنان داده و آنان را نجات داده است.(32) با توجه به آيات قبل و بعدف آياتف فوق، روشن است که مقصود از برترىدادن، نعمتهايى است که خداوند به بنىاسرائيل عطا کرده است. از آيه آخر استفاده مىشود که از آنجا که خدا شما را برترى داده، پس بايد تنها او معبود شما باشد. پس برترى دادن خداوند در راستاى مأموريت و وظيفهاى خاص بوده است.
بنابراين، برگزيدگى قوم اسرائيل در قرآن مجيد هم مطرح شده است، اما هرگز مقصود از آن يک تقدس و برترى ذاتى و ماهوى نيست.
نتيجه سخن
بنابه عهد قديم، قوم اسرائيل، قوم برگزيده خدا است. از سوى ديگر کسانى در تاريخ يهوديت از اين برگزيدگى يک برترى روحى و ماهوى را استفاده کردهاند. همچنين کسانى در اين راه چنان افراط کردهاند که به نژادپرستى روى آوردهاند. اما حق آن است که اين برگزيدگى، مشروط و براى انجام مأموريتى خاص بوده است. برگزيدگى به اين معنا ويژه قوم اسرائيل نيست و انبياى ديگر هم در رابطه با امت خويش همين را گفتهاند. همچنين در تاريخ يهوديت دانشمندان بزرگى بودهاند که از برگزيدگى همين برداشت را داشتهاند. به نظر مىرسد که از کتاب تلمود هم در مجموع همين را مىتوان برداشت کرد، هر چند در اين مجموعه عظيم سخنان گوناگونى آمده است که از ظاهر بعضى برترى قومى استشمام مىشود. اما با توجه به سخنان محکمى که در نقض آن آمده، شايد نتوان به صورت قطعى چنين مطلبى را به اين مجموعه نسبت داد. بنابراين مىتوان ادعا کرد که نژادپرستى برداشتى خطا، و انحراف از متون مقدس يهودى است.
نويسنده:عبدالرحيم سليمانى
کتابنامه:
کتاب مقدس.
شاهاک، اسرائيل، تاريخ يهود، مذهب يهود، ترجمه مجيد شريف، انتشارات چاپخش، تهران، 1376.
شاهاک، اسرائيل، نژادپرستى دولت اسرائيل، ترجمه امانالله ترجمان، انتشارات توس، تهران، 1357.
راب، ا. کفهفن، گنجينهاى از تلمود، ترجمه اميرفريدون گرگانى، تهران، 1350.
گارودى، رژه، تاريخ يک ارتداد، ترجمه مجيد شريف، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران، 1377.
طباطبايى، محمدحسين، الميزان، ج18 و 8، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
"CJRT " Atlan, Henri, "Chosen People " in Contemporary Jewish Religious Thought, NewYork, 1999.
"EJ ", Encyclopedia Judaica, V.5, Encylopaed
انتهای پیام