( 0. امتیاز از )

پایگاه خبری المنار در مجموعه مقالاتی به انتشار خلاصه‌‌ای از کتاب تاریخ آل سعود نوشته ناصر سعید پرداخته است:

وقتی آتش زیر خاکستر وهابیت شعله‌ور شد

با سقوط درعیه شجره خبیثه آل سعود از ریشه برکنده نشد و برخی از ریشه‌ های آن باقی ماند که بعد از بازگشت ارتش مصر به کشور خود شروع به رشد و نمو کردند. مشاری بن سعود در جمادی‌الاول سال 1235 به درعیه بازگشت و حاکمیت را به دست گرفت، اما طولی نکشید که به قتل رسید. یک ماه بعد از مرگ وی ترکی بن عبدالله بن محمد بن سعود در سال 1235 خروج کرد و تعدادی از اهالی نجد را کشته و دولت دوم خاندان آل سعود را پایه گذاری کرد. اهالی نجد او را محاصره کردند، اما وی به ریاض فرار کرد و در آنجا سعی کرد با عثمانی ‌ها ائتلاف کند تا او را برای تأسیس حاکمیت جدید سعودی یاری کنند و وی خادم مطیع آنها باشد. 

عثمانی ‌ها او را روی کار آوردند و تا سال 1249 حاکم ریاض بود، اما در نهایت اهالی نجد او را کشتند. بعد از وی مشاری بن عبدالرحمن بن سعود به حکومت ریاض رسید و سعی کرد افراد ساده ‌لوح را فریب ‌دهد. وی خود را حاکمی مومن خواند. فیصل بن ترکی بن عبدالله که در هنگام مرگ پدرش در شهر قطیف بود، سعی کرد حاکمیت ریاض را از آن خود کند، اما وی نیز شکست خورد چرا که هواداری برای خود پیدا نکرد.

آغاز جنگ داخلی در خاندان آل سعود

در سال 1250 فیصل بن ترکی (پدر بزرگ عبدالعزیز موسس خاندان جدید آل سعود) به عبدالله بن الرشید متوسل شد تا او را در کشتن مشاری بن عبدالرحمان پسرعمویش و تسلط بر ریاض  یاری دهد، عبدالله وعده داد که کمکش خواهد کرد،  اما شرط‌هایی برای او تعیین کرد و گفت: من پسر عموی تو را می‌کشم به شرط اینکه تو ریاض را به خاستگاهی برای رها شدن حائل از دست آل علی تبدیل کنی. فیصل با این شرط موافقت کرد و عبدالله الرشید نیز موفق به قتل مشاری شد. به این ترتیب فیصل بن ترکی آل سعود حاکم جدید ریاض شد و ابن الرشید نیز با نیروهای آل سعود به حائل رفته و ابن علی را کشت و خود را حاکم جدید این منطقه اعلام کرد. فیصل به این ترتیب حمایت حائل و قبایل شمر را به دست آورد و نیروهای خود را تقویت کرد.

فیصل بن ترکی خود را حاکم نجد نیز معرفی می کرد. وی از سال 1250 تا سال 1254 حکومت کرد، اما اهالی نجد طاقت حاکمیت وی را نداشتند و بار دیگر از مصری‌ ها خاستند تا برای ریشه‌ کن کردن حاکمیت آل سعود به آن ها کمک کنند. ارتش مصر دوباره به عربستان سعودی حمله کرد تا تومار خاندان آل سعود را در هم بپیچد. در این حمله فیصل بن ترکی و شرکای وی در خاندان آل الشیخ بازداشت شد. آن ها وی و فرزندانش عبدالله و محمد و برادرش به نام جلوی را به مصر بردند و از سال 1254 قمری تا 1259 در این کشور نگه داشتند. در این سال وی با کمک عباس پاشا موفق به فرار از مصر شد. عامل شرارت عربستان سعودی بار دیگر به حاکمیت نجد بازگشت، البته وی این بار خود تسلطی بر منطقه حائل و فرماندهی ابن الرشید و حجاز که شریف ها در آن حاکم بودند، نداشت. دو موضوع اساسی در تقویت حاکمیت وی مؤثر بود. اول عقب ‌نشینی ارتش مصر از شبه جزیره عربستان در نتیجه معاهده لندن در سال 1840 میلادی که باعث شده ارتش مصر به کشور خود بازگردد. دوم تعهد فیصل بن ترکی برای باقی ماندن تحت حاکمیت آل عثمان و به رسمیت شناختن حاکمیت آنها در کشور.

تلاش آل سعود برای جلب قیمومیت عثمانی ها و انگلیس

به این ترتیب حاکمیت سعودی بار دیگر به نجد بازگشت و همراه با آن خاندان وهابی نیز به سرکردگی شیخ عبداللطیف اول نوه شیخ محمد بن عبدالوهاب روی کارآمد. با روی کار آمدن این دو خانواده و تعمیق وابستگی آنها به مقامات ترکیه هرج ‌ و مرج و جرم و جنایت بار دیگر به عربستان بازگشت. فیصل بن ترکی قیمومت امپراتوری عثمانی را برای خود کافی نمی ‌دانست، بلکه می ‌خواست در دو عرصه بازی کند، به همین علت در سال 1862 میلادی به مذاکره با مستر بیلی مقام سیاسی دولت بریتانیا در بوشهر پرداخت تا معاهده حمایت از نجد و حمایت از نفوذ انگلیس و توسعه آن در بخش‌ های مختلف شبه ‌جزیره عربستان را جلب کند، به این ترتیب دولت انگلیس نیز می‌ توانست نفوذ خود در این کشور را افزایش دهد. مستر بیلی با این پیشنهاد عربستان موافقت کرد و در پی این معاهده انگلیس از خاندان آل سعود حمایت نمود. به این ترتیب حمایت انگلیس از آل سعود و جنایات آنها در بخش‌ های مختلف عربستان رو به ‌افزایش گذاشت.

مرگ فیصل بن ترکی در سال 1282 هجری قمری (1866 م) موجی از شادی و خوشحالی را در نجد ایجاد کرد. بعد از مرگ وی فرزندانش عبدالله و سعود بن فیصل به قدرت رسیدند، فرزندان آل سعود در مورد کسب قدرت دچار اختلاف شدند. هر کدام از آنها سعی کردند هوادارانی را برای خود جمع کنند. قبیله عجمان به سرکردگی راکان بن حثلین با همکاری قبایل آل مره به سمت منطقه الهفوف پایتخت الاحساء پیشروی کردند. حاکم این منطقه احمد السدیری بود که از سوی عبدالله بن  فیصل در این منطقه حکومت می‌ کرد. آنها وی را محاصره کرده و بر این منطقه مسلط شدند. عبدالله برای انتقام جویی کسی را فرستاد که مزارع الاحساء و خانه های کشاورزان که بسیاری از آنها به عراق فرار کرده بودند را به آتش بکشد. این اقدام خشم مردم از خاندان آل سعود را افزایش داد. عبدالله به همین مقدار بسنده نکرد و سعی کرد افرادی از قبیله عجمان را غافلگیر کرده و آنها را بکشند، اما عجمان از این توطئه مطلع و مانع از انجام آن شدند.

سعود برادر عبدالله از فرصت شکست ارتش برادرش استفاده کرده و ریاض را اشغال کرد و عبدالله را از آنجا اخراج کرد. این اتفاق در سال 1287 قمری (1870 م) رخ داد و سعود دوم خود را امام منطقه نجد خواند. عبدالله البته تسلیم اوضاع نشد و سعی کرد برادرش را ترور کنند اما موفق به این کار نشد. وی وقتی که از شکست خود اطمینان پیدا کرد آذوقة مردم شامل طلا و نقره و اجناس گران بها را بر صد شتر سوار کرد و از جایی به جای دیگر می ‌رفت تا یاوری برای خود پیدا کند. عبدالله نزد زامل السلیم حاکم منطقه عنیزه در القصیم رفت، وی کمک به او را رد کرد و از او خواست فوراً این شهر را ترک  کند. عبدالله پس از آن به حایل رفته و با محمد العبدالله الرشید تماس گرفت، اما وی نیز از عبدالله استقبال نکرد. عبدالله به قبیله مطیر رفت و با سلطان الدویش رئیس قبیله تماس گرفت، بعد هم از عساف ابو اثنین رئیس قبیله سبیع کمک خواست، اما آن ها نیز به وی کمک نکردند. به این ترتیب با طلاهای سرقتی خود نتوانست کسی را فریب دهد.

وی در نهایت عبدالعزیز بن بطبین دوست خود را برای کمک گرفتن  به نزد مدحت پاشا نماینده مقامات ترکیه در بغداد فرستاد تا بتواند برادرش سعود را به قتل برساند. مدحت پاشا این موضوع را فرصتی برای تسلط بر احساء و سایر مناطق عربستان می دانست که پیش از این تحت سلطه ترکیه نبود، به این ترتیب ترک ها به همراه ناصر پاشا السعدون رئیس قبیله المنتفق و عبدالله بن صباح حاکم کویت و ارتش آن ها به احساء حمله کرده و بعد از اشغال آن، نام آن را ایالت نجد گذاشتند.

مبنای حاکمیت خاندان آل سعود یهودی بود

حافظ وهبه (مشاور ملک عبدالعزیز ) این وقایع را در صفحه 229 کتاب خود (جزیرة العرب در قرن بیستم ) نقل کرده و و در آنجا توضیح داده که خاندان سعودی حاکمیت خود در سرزمین عربستان را بر مبانی خارجی به ویژه یهودی و عثمانی و انگلیسی و آمریکایی بنا نهاده است. وی همچنین توضیح می ‌دهد که وی در مسیر لذت و شهوت قدرت برادرش را کشت و برای حفظ این شهوت سرزمین عربستان را به شیاطین فروخت. حتی در دوره حاکمیت معاصر نیز امرای خاندان سعودی سعی کردند تاریخ قدیم خود را با کشتار هزاران نفر از مردم و حتی برخی افراد خانواده خود تکرار کنند، مانند اتفاقی که امیر خالد بن مساعد بن عبدالعزیز آل سعود در سال 1964 رقم زد.

حاکمیت سعود دوم خیلی طولانی نبود، چرا که مردم ریاض در تاریخ 17 رجب 1288 بر برکناری و اخراج وی اجماع کردند. عبدالله که در منطقه الاحساء به عنوان عروسک دست عثمانی‌ها حضور داشت فرصت را برای خود مناسب دید و با حمایت ارتش عثمانی به ریاض رفت. سعود شصت شتر از اموال مردم را به غارت برد و خواستار کمک گرفتن از مردم برای قتل برادرش عبدالله شد. وی توانست برخی افراد قبایلی نظیر الدواسر و عتیبه را با خود همراه کند. وی به دروغ به آن ها گفت که تنها می ‌خواهد برادرش عبدالله که مزدور ترک‌ ها است بکشد و ترک ‌ها را از کشور بیرون براند. وی گفت که انتخاب حاکم را با مشورت انجام خواهد داد و این موضوع را به مردم واگذار خواهد کرد تا خود آنها حاکم خود را با رضایت انتخاب کنند. وی با این وعده ‌ها برخی از عناصر این قبایل را فریب ‌داد و آن‌ها با او همراه شده و عبدالله را در منطقه الجزعه در نزدیکی ریاض محاصره کردند. عبدالله فراری شد و سعود بار دیگر ریاض را تحت کنترل گرفت و برخلاف وعده‌اش خود را "امام" خواند.  

علمای وهابی "حزب باد" هستند

قبیله عتیبه نیز به فرماندهی مسلط بن ربیعان از سمت غرب به ریاض حمله کرد. سعود برای مبارزه با آنها وارد عمل شدند. اما اهالی قبیله عتیبه وی را محاصره کردند و بیشتر هواداران آن را کشتند. سعود نیز در این درگیری‌ ها به شدت زخمی شد تا این که در نتیجه همین زخم‌ ها در تابستان سال 1291 از دنیا رفت. با مرگ سعود برادرش عبدالرحمن با حمایت ترک‌ ها جانشین وی شد. عبدالرحمن حاکمیت در ریاض را یک سال در دست داشت تا این که برادر بزرگ ‌ترش عبدالله‌ بن فیصل بار دیگر روی کار آمد. وی خود را شایسته ‌تر از عبدالرحمن می ‌دانست و به همین علت خود را امام خواند. شیوخ وهابیت نیز او را تأیید کردند. اما باز هم حاکمیت عبد الله طولانی نشد و این بار پسران برادرش سعود او را بازداشت کردند. شیوخ دین وهابی این بار به شایسته تر بودن اولاد سعود برای حاکمیت رأی دادند! به این ترتیب نوعی از تجارت با دین از سوی وهابیت پدید آمده بوده که مبنای آن این بود که ما با طرف پیروز هستیم. به این ترتیب فساد گسترده ای در کشور به راه افتاد.

مردم عربستان از ظالم آل سعود به تنگ آمده بودند، کم کم شورش‌ ها در منطقه نجد آغاز شد، علمای دینی غیر وهابی و رؤسای قبایل نجد با محمد العبدالله حاکم وقت حائل تماس گرفتند تا آنها را یاری کرده و از شر این خاندان درگیر با هم نجات دهد. ابن رشید با لشکری به ریاض رفت و فرزندان سعود را شکست داد و عبدالله بن فیصل را به اسارت به حائل برد و حاکمی از جانب خود در ریاض قرار داد. عبدالرحمن گرچه در ابتدا به عبدالله کمک می‌ کرد اما بار دیگر سعی کرد فتنه جدیدی را آغاز کند و از ریاض جدا شد تا یک بار دیگر خود را امام بنامد. وقتی که ابن رشید از این موضوع مطلع شد وی را به همراه تعدادی از علمای وهابی به منطقه ای که عبدالله در آن در اسارت بود، فرستاد. به این ترتیب دوران فتواهای باطل برای مدتی کوتاه به پایان رسید و حاکمیت نجد به صورت کامل در اختیار ابن رشید قرار گرفت.

این موضوع زیاد طول نکشید و عبدالرحمن برادرش عبدالله بن فیصل را مسموم کرد، وقتی که حال وی بد شد از ابن رشید خواست تا او را به ریاض بفرستد. ابن رشید در سال 1890 م با این موضوع موافقت کرد و اجازه داد که عبدالرحمان نیز در کنار وی‌ باشد و در ریاض ساکن شود. عبدالله یک روز بعد از رسیدن به ریاض از دنیا رفت،‌ اما عبدالرحمن تلاش کرد فتنه ‌ای جدید در این شهر با حمایت تاجران دینی یعنی مشایخ وهابیت ایجاد کند. آنها عامل ابن رشید در این شهر را دستگیر کردند، البته این اوضاع تنها 20 روز طول کشید و ارتش ابن رشید ریاض را به محاصره خود در آورد. عبدالرحمن خود را تسلیم کرد و تنها کاری که کرده بود طلب مغفرت بود. محمد بن رشید از او گذشت ، اما شیوخ وهابیت تسلیم نشدند و به القصیم رفتند.

آنها با فریب برخی شخصیت‌ها و تاجران برای عبدالرحمن بیعت گرفتند. آنها هم‌ زبان شدند به صورت غافلگیرانه به ابن رشید حمله کرده و ضربه سختی به او وارد کنند. در این توافق قرار بود تا عبد الرحمن به جای آل یحیی حاکم عنیزه شود. اما ابن رشید از این موضوع اطلاع پیدا کرد و به آنها حمله کرد. در درگیری ایجاد شده زامل آل سلیم و ابن مهنا کشته شدند، اما خود عبدالرحمن و علمای وهابی فرار کرده و به أحساء رفتند. عبدالرحمن هفت ماه در این شهر باقی ماند  تا بار دیگر به ریاض حمله کرد و بخش ‌هایی از حومه آن را به تصرف گرفت. لشکر ابن رشید بار دیگر با حمله ای وی را شکست داد، اما عبدالرحمن باز هم موفق به فرار شد و به احساء و قطیف و سپس کویت گریخت.

ادامه دارد...

منبع: خبرگزاری تسنیم


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر