طرح تجزیه منطقه از واقعیت تا توهم
"امین حطیط" تحلیلگر مسائل راهبردی منطقه در مقاله ای در روزنامه البناء لبنان نوشت در سایه افزایش زمزمهها مبنی بر تجزیه چند وجهی کشورهای منطقه به عنوان راه حل مشکلات و جنگ های آنها و جایگزینی برای پروژه سلطه طلبی کامل آمریکا بر این کشورها و در کنار مقاومت قهرمانانه سوریه به همراه محور مقاومت تحرک منطقه ای سهجانبه سوریه ، عراق و ایران به صورت معکوس در برابر پروژه تجزیه طلبانه قرار گرفته است، چرا که روند این پروژه خودکشی و ویرانی است و باید با آن مقابله کرد و امنیت و ثبات را با هر هزینه ای به منطقه بازگرداند.
ما روند پروژه تجزیه منطقه ای با وجود برخی سیگنال ها را انکار نمی کنیم، سیگنال هایی که ممکن است به عنوان شاخص و ادله حسی حامی رویکردهای کسانی باشد که تجزیه را تنها راه حل می دانند که روند جنگی جاری در منطقه که در ظاهر از پنج سال پیش و در اصل از بیش از یک دهه پیش آغاز شده، به آن ختم خواهد شد.
اخیراً به شکلی قاطع و ملموس مشخص شده که اجرای پیروزی پروژه تجزیه طلبانه آمریکایی و مزدوران آنها بر ضد منطقه غیر ممکن است، به این ترتیب کودتای استراتژیک آمریکا به پروژه تجزیه واگرایانه منطقه ای تبدیل شده که امروز شاخص های زیادی در مورد آغاز اجرای آن وجود دارد.
در این میان آمریکا به جای تعامل با دولت مرکزی یکپارچه عراق به دنبال تلاش برای تعامل با سه اقلیم به صورت تجزیه شده بر آمده است، همچنین حمایت قابل توجه هواپیماهای آمریکایی از کردهای سوریه در شمال شرقی این کشور که به شکست داعش در برابر این گروه منتهی شده نیز در این راستا قرار دارد و باعث شده آن ها موفق به توسعه منطقه نفوذ خود در سوریه از عین العرب تا تل ابیض تا حسکه و حومه شمالی الرقه شده اند. همچنین از لیست قراین موجود نباید زمزمه های اخیر در زمینه انگیزه اسرائیل برای ایجاد کمربند امنیتی در جنوب سوریه و لبنان را خارج کرد، کمربندی که مبتنی بر حضور عناصر دروزی باشد.
تأثیر تحولات منطقه ای با استناد به این قواعد و شواهد دیگر ممکن است این اعتقاد را ایجاد کند که تجزیه یک واقعیت و حقیقت است و تنها کاری که در عرصه میدانی باقی مانده، این است که شرایط گروه های مختلف بهبود پیدا کرده و مناطق تحت سلطه هر کدام از این ها بر ضد طرف های رقیب افزایش پیدا کند. اما موضوعی که خطرناک تر از باقی مسائل خود را نشان می دهد، در رابطه با مسیحیان شرقی است ، به ویژه اینکه پروژه های تجزیه سوریه و عراق جایگاه و موقعیتی برای آنها در نظر نگرفته است.
براساس مطالب تبلیغ شده عراق باید به سه کشور شیعه ، سنی و کرد تقسیم شود، یعنی مسیحیت در آنجا جایگاهی ندارد. طرح تجزیه سوریه نیز براساس رویکردهای سنی و علوی و دروز و کرد است، یعنی مسیحیت در این طرح نیز جایگاهی ندارد. به این ترتیب مسیحیان در هر منطقه ای سرنوشت خود را بر اساس دو رویکرد باید پیگیری کنند:
اول اینکه مسیحیان در دریای واگرای اسلامی از جمله در لبنان جایگاهی ندارند، در نتیجه باید مهاجرت کنند، قائلان به این نظریه به اتفاقاتی که برای مسیحیان فلسطینی و عراق و سوریه افتاده است، استناد میکنند. تنها مسیحیت لبنان باقی مانده است. این نظریه پردازان اعتقاد دارند که پاپ این خطر را درک کرده و معتقد است که باقی ماندن مسیحیت در مشرق زمین در گرو متحد ماندن سوریه و نظام کنونی این کشور است، بنابراین پیام حمایت معنوی خود را در نشست سران که در دمشق با مشارکت تمامی اسقفهای انطاکیه و سائر طوائف مسیحیت مشرق زمین برگزار شد، به گوش دولت سوریه رساند.
نکته دوم اینکه در سایه غیرممکن بودن ایستادگی در برابر پروژه تجزیه طلب و واگرا، باید به دنبال برون رفتی معقول برای حفظ موجودیت مسیحیان در مشرق زمین بود، برون رفتی که ماهیت وجودی یا کارکردی آنها را از تهدیدات دور نگه دارد. این موضوع تنها با دادن فرصت به مسیحیان لبنان در ایجاد فدرالیزه کردن فرقه ای لبنان امکان پذیر است، این چیزی است که میشل عون رئیس جریان آزاد ملی لبنان به آن پرداخته است.
البته در صورت اجرای این طرح لبنان به صورت ظاهری وحدت خود را حفظ می کند،اما عملاً این کشور نیز به رژیم های فرقه ای با استقلال داخلی تبدیل خواهد شد. مروجان این دیدگاه به اعلام انگیزه مسیحیان بین جریان آزاد ملی و نیروهای لبنانی در مورد تأکید بر مرکز گریزی گسترده اشاره می کنند و شگفتی خود را از مواضع مسیحیت در این زمینه ابراز می کنند، مواضعی که تازه ترین آنها اظهارات میشل عون در زمینه فدالیزه سازی لبنان و طرح آن به عنوان تنها گزینه خروج از خطر موجودیتی و انزوای مسیحیان در لبنان است.
علاوه بر اینها می بینیم اردن نیز با فریب خوردن در زمینه افزایش مرزهای خود در برابر میزبانی اهل تسنن در شرق سوریه و غرب عراق چگونه خود را در ابعاد منطقه ای برجسته کرده و خود را آماده تشکیل مملکت عربی متحد و جدیدی میکند که فلسطینی های موجود در اراضی اشغالی را نیز در خود جای دهد و بپذیرد. به این ترتیب مشکل مردم شناختی اسرائیل نیز با مهاجرت دادن فلسطینی ها که آرمان دیرینه آن ها است حل میشود و میتواند یهودیت دولت اسرائیل را در فلسطین اشغالی استحکام بخشد.
در سایه این واقعیتها، سؤالی که مطرح می کنیم از حقیقت یا جدیت پروژه های تجزیه و ملزومات آن است. در پاسخ به این سوال اولاً ما معتقد هستیم که برخلاف توهم برخی گروهها تجزیه راه حل مشکلات منطقه نیست، بلکه زمینه ساز قطعی دور تازهای از درگیری های خونین است که بلافاصله ایجاد می شود و توقف نخواهد داشت، درگیری هایی که همه گروه ها را دچار فرسایش و ویرانی می کند و به صورت پروژه جنگ دائمی ادامه پیدا می نماید. به این ترتیب کسانی که برای حل بحران منطقه ای به دنبال تجزیه آن باشند، خود را از چاله به چاه می اندازند. ما اعتقاد داریم که کسانی که به دنبال تقسیم منطقه هستند، در مسیر حمایت از اسرائیل قبل از دیگران خود را به نابودی می کشانند.
از آنجایی که طرح تجزیه منطقه در ماهیت خود خطرناک است،ما می بینیم که محور مقاومت مبارزه با این پروژه خبیث را در رأس اولویت های خود قرارداد و استراتژی آن در این زمینه کاملاً ملموس و شفاف و مبتنی بر ارکان زیر است:
- محافظت از دولت های مرکزی بر اساس مرزهای کنونی به ویژه در سوریه و عراق و تمام منطقه به صورت عام و تقویت دولت ها بر اساس عوامل قدرت و بازدارندگی و رد صحبت در زمینه تجدید نظر در مرزها یا ترسیم نقشه های جدید. این موضع منفی تمامی انواع تجزیه تحت عناوین مختلف نظیر فدالیزه کردن فرقه ای یا ایجاد اقلیم هایی با قدرت بیشتر از دولت مرکزی را در بر می گیرد.
- مقابله با ابزارهای این پروژه با یک اقدام امنیتی هماهنگ منطقه ای امکانپذیر است، خطر تنها در مرزهای کشورهای موجود باقی نمانده، بنابراین مرزها نباید مانعی برای مقابله با این طرح باشد، به همین علت می بینیم که تلاش منطقه ای کشورهای سوریه و عراق و ایران به همراه حزب الله لبنان برای ایجاد سامانه امنیتی منطقه ای دنبال می شود که تلاشی در مسیر درست است و می تواند قید و بندهای ایستادگی در برابر این پروژه را از بین ببرد،همان طور که به صورت ویژه این اتفاق در ماه های اخیر در عراق رخ داده است.
- تقویت عوامل ایستادگی ملی در برابر پروژه تجزیه طلب در ابعاد مختلف. واکنش دروزی ها در سوریه و فلسطین اشغالی نمونه تأثیرگذاری از این موضوع است که می تواند طرح تجزیه را از بین ببرد. به همین علت بود که اسرائیلی ها از این واکنش خشمگین شدند و دروزیان سرزمینهای اشغالی را تهدید کرده و آنها را از مناطق نظامی و کارکردهای میدانی تنها به این علت که به ورود تروریستها به بیمارستان های اسرائیل اعتراض داشتند، دور کردند. این خشم دلیلی محسوس بر عدم اطمینان اسرائیل نسبت به این پروژه و نگرانی این رژیم از ناکارآمد شدن آن است.
- پیگیری اقدامات میدانی تأثیرگذار که بر ضد گروه های تروریستی در سوریه و عراق اتفاق می افتد. تحولات اخیر به ویژه در منطقه قلمون و جنوب سوریه دلیلی بر سطح قدرت این محور در مقابله میدانی تأثیرگذار با طرح مذکور است.
پروژه انتحاری موسوم به "طرح تجزیه واگرایانه" با وجود تمامی دلایل و قراین مبنی بر جدیت آن آغاز شده است اما ما اعتقاد داریم که موفقیت آن تقدیر الهی نیست بلکه ملزومات پیروزی در این طرح در شرایط کنونی بسیار کمتر از اندازه مطلوب است. در نتیجه ما اعتقاد داریم که صحبت از این طرح و تمرکز نسبت به آن بیش از اینکه یک واقعیت باشد، بزرگنمایی رسانه ای است. موانع و مشکلاتی که در برابر این طرح قرار دارد، به گونه ای است که عبور از آن ساده نیست. البته این سخن به معنای آن نیست که می توان استراحت کرد و اقدامی انجام نداد چرا که یک ویروس هر اندازه هم که ضعیف باشد میتواند یک جسم قوی را تحت فشار قرار دهد. ویروس تجزیه تا زمانی که جسم منطقه با وجود محور مقاومت بازدارنده و قوی باقی بماند، کاری از پیش نخواهد برد و این اطمینان همچنان وجود دارد.
منبع :تسنیم
انتهای پیام