موجی که به ساحل نرسید!
صدای شیعه:
دکتر محمدحسن سالمی *
شاید در آغاز این مقال و برای نتیجه گیری بهتر، تنها مرور چند نقل قول خالی از لطف و عبرت نباشد:
پس از مراجعت از لاهه که دولت میبایست به مجلس معرفی شود، برای اینکه اختلاف دربار با دولت راجع به بعـضی از اصول متمم قانون اساسی به صورت بارزی جلوهگر نشود، چنین به نظر رسید که وزارت جنگ را اینجانب خود عهدهدار شوم تا دخالت دربار در آن کم بشود و کارها در صلاح کشور پیشرفت کند، این بود که در روز 26 تیر 1331 قبل از ظهر که به پیشگاه ملوکانه شرفیاب شدم، این پیشنهاد را نمودم که مورد موافقت قرار نگرفت و اعلیحضرت همایون شاهنشاهی فرمایشاتی به این مضمـون فرمودند که: پس بگوئید من چمدان خود را ببندم و از این مملکت بروم!. من چون هـیچ وقت حاضر نمیشدم چنین کاری بشود، فوراً استعفا دادم. این کار مدتی طول کشید و دچار حمله شدم و از حال رفتم و پس از بهبودی حال که اجازه مرخصی دادند، فرمودند: تا ساعت هشت بعد از ظهر اگر از من خبری به شما نرسید، آن وقت استعفای خود را کتباً بفرستید! اکنون اعتراف میکنم که راجع به استعفا خطای بزرگی مرتکب شدم؛ چنانچه قوامالسلـطنه آن اعلامیه کذائی را نمیداد وبا مخالفت صریح مردم مواجه نمیشد و دولت خود را تشکیل میداد و قبل از اینکه دادگاه اعلام رأی کند، دولت ایران و انگلیس روی این نظر که اختلاف در صلاح دولتین نیست، دعوای خود را از دیوان لاهه پس میگرفتند و کار به نفع دولت انگلیس تمام میشد و زحمات هیئت نمایندگی ایران به هدر میرفت.
پس از واقعه سی تیر که باز مجلسین به من رأی تمایل دادند و به فرمان شاهنشاه نخستوزیر شدم، چون سیاست خارجی در مراجع بینالمللی دچار شکست شده بود، ظن قوی بود که مبارزه خود را در کشور شدیدتر کند. برای اینکه ذهن شاهنشاه را از تصدی وزارت جنگ من مشوب نکنند، از پیشگاه همایونی درخواست نمودم نظر خود را نسبت به سه نفر از تیمساران که مورد اعتماد شاهانه بودند، اظهار فرمایند تا امور با مشورت آنان بگذرد و ایجاد هیچ گونه سوءظنی ننماید. اعلیحضرت همایون شاهنشاهی هم سپهبد آقاولی و سرلشگر محمود بهارمست و سپهبد نقدی را تعیین فرمودند و باز برای اینکه خاطر ملوکانه کاملاً اطمینان حاصل فرمایند که من نه مخالف سلطنت مشروطه هستم و نه میخواهم رئیسجمهور بشوم، شرحی به این مضمون را پشت قرآنی نوشته فرستادم که «دشمن قرآن باشم اگر بخواهم خلاف قانون اساسی عمل کنم. همچنین اگر قانون اساسی را نقض کنند و رژیم مملکت را تغییر دهند، من ریاستجمهوری را قبول نمایم.
(از کتاب: خاطرات و تألمات، به قلم دکتر مصدق، به کوشش ایرج افشار، انتشارات علمی، تابستان 1365، صفحات 258 تا 260.)
دکتر حسن ارسنجانی معاون سیاسی قوامالسلطنه در چند روز نخستوزیری اواخر تیر ماه 1331، در صفحات 40 و 41 یادداشتهایش مینویسد:
دکتر مصدق چون وضع خود را در مجلس متزلزل دیده و با تقاضای اختیارات او مخالفت شده، با زرنگی خاصی که از مختصات خود اوست، ظاهراً با تشکیل دولت موافقت کرده، ولی بعد موضوع وزارت جنگ را بهانه استعفای خویش قرار داده است تا موضوع عدم رضایت مجلس در مورد اختیارات و مخالفت مجلس سنا لوث شود، بهطوری که حتی مخالفان او از یاد بردهاند که شکست مصدق در گرفتن اختیارات و صف بندی مجلس سنا در مقابل او علت واقعی کنارهگیری اوست، نه موضوع وزارت جنگ.
و در صفحه 11 یادداشتهای نامبرده آمده است: «مصدق برای تجدید زمامداری خود متوسل به شاه شـده بود. اگر اصرار و مداخله شاه نبود در مجلس شورای ملی هم رأی کافی برای تمایل به دست نمیآورد».
روزنامه لوموند فرانسه چاپ پاریس در 27 تیر ماه 1331 تیتر زده بود: «مانور جدید مصدق!» و در ادامه آورده بود:
دکتر مصدق شب گذشته، 17 ژوئیه، استعفای خود را از نخستوزیری به شاه تسلیم کرد. شاه با قبول این استعفا از مجلس خواست نخستوزیر جدیدی را انتخاب کند. لازم به ذکر است که مصدق قبلاً در 5 ژوئیه استعفا داده وبلافاصله از طرف شاه مأمور به تشکیل کابینه شده بود، ولی در یک اجتماع غیرعلنی مجلس، از جهت گرفتن اختیارات بین او و مجلس اختلاف افتاد.
فرستاده آژانس پرس در همان تاریخ مینویسد: «این فرض را نمیتوان منتفی دانست که دکتر مصدق با استعفای خویش خواسته است از بحرانی که به علت عدم توفیق از به دست آوردن اختیارات به وجود خواهد آمد، پیشی بگیرد».
روزنامه بختیار در شماره 123 در 28 تیر ماه 31 اشاره میکند: «استعفای دکتر مصدق برای آیتالله کاشانی جنبه ناگهانی و فوقالعاده داشته است و پس از ملاقات وزیر دربار با ایشان بهطور کنایه به آقای علاء گفتهاند: من هم انتظار نداشتم که دکتر مصدق به این ترتیب استعفا دهد و کشمکشی را که درباره اختیارات با مجلس شورای ملی داشت، ناگهان به صورت اختلاف نظر درباره وزیر جنگ با شاه منعکس سازد».
نویسنده این سطور به یاد میآورد که در اوایل سال 1331 در دوره هفدهم قانونگزاری، که انتخاباتش به دست دولت دکتر مصدق به طور نیمبند انجام شده بود، در مهمانی ناهاری در منزل دکتر مصدق با حضور آیتالله کاشانی و حسین مکی، آیتالله کاشانی از مصدق پرسیدند: «چرا بقیه انتخابات را انجام ندادید؟» دکتر مصدق با اشاره به مکی گفت: «اگر مخالفین مزاحم شدند، اینها ابسترکسیون میکنند!»
مجلس شورای ملی بعد از تصویب اعتبارنامهها، دکتر سید حسن امامی را به ریاست خود برگزید و در روز شنبه 14تیر ماه 1331 هیئت رئیسه مجلس شورای ملی، آمادگی مجلس را به شاه اعلام نمود. دکتر مصدق، نخستوزیر وقت طبق سنن پارلمانی استعفای خود را به شاه داد و شاه از مجلسین خواست که به زمامدار آینده رأی تمایل بدهند. مجلس سنا به شاه نوشت: «برای احتراز از پیشامد هر اختلاف نظری در مورد ابراز رأی تمایل، در این مورد به خصوص تقاضا میشود مقام سلطنت، فرمان ملوکانه را صادر فرمایند و کابینه تشکیل و معرفی گردد تا مجلس سنا نظر قطعی خود را پس از دقت در برنامه دولت اعلام دارد».
ولی شاه از مجلس سنا خواست تا مانند مجلس شورا عمل نماید. در روز چهارشنبه 18 تیر در جلسه خصوصی مجلس سنا از 36 نفر سناتور حاضر در جلسه 14 نفر به دکتر مصدق ابراز تمایل کردند و در روز 19 تیر از طرف شاه فرمان نخستوزیری دکتر مصدق صادر شد. دکتر مصدق در روز یکشنبه 21 تیر ماه 31 در جلسه خصوصی مجلس شورای ملی و قبل از تشکیل و معرفی کابینه، مسئله اختیارات شش ماهه را با این ماده واحده مطرح کرد. «برای اصلاح امور کشور به مدت شش ماه به آقای دکتر مصدق اختیار داده شود تا در امور مالی، اقتصادی، پولی، بانکی، سازمانهای اداری، مقررات مختلف استخدامی، قوانین قضائی و ایجاد و اصلاح سازمانهای محلی، آنچه را که لازم و ضروری بدانند اقدام نمایند».
پس از مذاکرات مفصل، نمایندگان تصمیم درباره این درخواست را به بعد از تشکیل کابینه جدید دکتر مصدق موکول کردند. دکتر مصدق مایل نبود موضوع را در هیئت وزرا مطرح کند، زیرا احتمال میرفت وزیری اعتراض کند. در هرحال مجلس از تصویب این لایحه خودداری کرد!
دکتر مصدق به جای معرفی کابینه خود به نمایندگان، اول نزد شاه رفت و در لیست وزرا نام خود را برای وزارت جنگ ارائه داد. از قبل واضح بود که این درخواست مورد موافـقت شاه قرار نخواهد گرفت. دکتر مصدق هم فوراً در 25 تیرماه 1331 و قبل از شروع به کار این استعـفانامه را برای شاه فرستاد:
پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی
چون در نتیجه تجربیاتی که در دولت سابق به دست آمده، پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب میکند که پست وزارت جنگ را فدوی شخصاً عهدهدار شود و این کار مورد تصویب شاهانه واقع نشده، البته بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملاً مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند، با وضع فعلی ممکن نیست مبارزهای را که ملت ایران شروع کرده است، پیروزمندانه خاتمه دهد.
فدوی دکتر محمد مصدق
از روزنامه شاهد شماره 707 شنبه 28 تیرماه 1331
استعفای بیخبر دکتر مصدق، مانور خطرناکی بود که سؤالات زیادی را در پی داشت. دکتر مصدق در حالی کنارهگیری کرد که جراید خارجی از هفتهها قبل خبر نخستوزیری قوامالسلطنه را انتشار داده بودند! و دکتر مصدق با آگاهی از این مطلب، دست به استعفا زد. این قدرتنماییها و بازیهای سیاسی در مسئله حساس نهضت ملی ایران، غیرقابل دفاع است. از دست دادن همه اهرمهای قدرت، تنها و بی اطلاع گذاشتن مردم، رها کردن سنگرمحکم مبارزه که طیفی گسترده و جهانی یافته و مشعل پرفروغ راه آزادی میلیونها انسان به زنجیر کشیده شده بود، فقط برای حفظ وجاهت شخصی، نتیجهای جز بازگشت استعمار و نابودی مبارزات ملت نداشت و در آن مقطع زمانی یک گناه نابخشودنی بود.
بنده که خود در آن ایام، افتخار حضور در مرکز ثقل پیکار را داشتم، احساس میکردم که بعد از یک سال قدرت حکومت به شدت کاهش یافته است، لذا حرکت خودجوش 30 تیر1331 بدون فداکاری و از خودگذشتگی دیگر رهبران مؤثر نهضت ملی امکانپذیر نبود و میرفت تا این واقعه نیز همانند 28 مرداد 32 گردد.
در 26 تیر ماه 31 با اعمال نفوذ رئیس مجلس شورا دکتر حسن امامی، درجلسهای با حضور 42 تن از نمایندگان و بدون حضور وکلای طرفدار جبهه ملی و بدون داشتن حد نصاب، 40 رأی تمایل به احمد قوام داده شد و در همان روز با برگشت دادن لقب جناب اشرف به قوام السلطنه، فرمان نخستوزیری وی صادر گردید.
در این هنگام دکتر مصدق خانهنشین شد و دست از مبارزه برداشت و آیتالله کاشانی مردم را به قیام برای بازگشت مجدد دکتر مصدق به اریکه قدرت و نخستوزیری به صحنه مبارزه کشاند. وزیر دربار حسین علاء، دکتر علی امینی و دکتر حسن ارسنجانی بعضاً چندین بار به ملاقات آیتالله کاشانی رفتند تا با تطمیع و مذاکره، ایشان را از جانبداری از دکتر مصدق باز دارند و از صدور اعلامیه برای مبارزه و قیام مردم علیه قوامالسلطنه جلوگیری نمایند. ولی نهایتا آیتالله کاشانی پس از دیدار با نمایندگان و حامیان قوام، به وزیر دربار این طور نوشتند:
29 تیر
جناب آقای علاء دام ظله
دیروز بعد از شما ارسنجانی از جانب قوامالسلطنه آمد و گفت : به شرط سکوت، قوام انتخاب شش وزیرش را در اختیار من میگذارد. همان طورکه حضوری عرض کردم، به عرض اعلیحضرت برسانید اگر در بازگشت دولت دکتر مصدق تا فردا اقدام نفرمایند، دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم متوجه دربار خواهم کرد.
در انتظار اقدامات مجدانه شما
والسلام
سید ابوالقاسم کاشانی
در روزنامه شـاهد 27 تیر ماه 1331 میخوانیم :
چون امثال دکتر معظمی و دکتر شایگان هـوس نخستوزیری کرده بودند، دکتر مظفر بقائی کرمانی برای جلوگیری از تشتت در صف وکلای فراکسیون نهضت ملی، این اعلامیه را نوشت:
ما امضاکنندگان ذیل، نمایندگان مجلس شورای ملی در تأئید سوگندی که برای حفظ مبانی مشروطیت در مجلس شورای ملی یاد کردهایم و به علت اینکه معتقدیم در شرایط فعلی ادامه نهضت ملی جز با زمامداری دکتر مصدق میسر نیست، متعهد میشویم که با تمام قوای خود و با کلیه وسائل از دکتر محمد مصدق پشتیبانی نمائیم.
امضای 27 نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی
دکتر مصدق با نیرویی که از جناح ملی و مذهبی جامعه به رهبری آیتالله کاشانی کسب کرده بود، سبب هراس استعمار گردید، هم از این روی آنان برکناری یا جداییش را از این نیروی عظیم دینی ـ سیاسی آرزو میکردند. قوامالسلطنه در فرازی از اعلامیه معروف خود «که کشتیبان را سیاستی دگر آمد» یادآور شد: «به همان اندازه که از عوامفریبی در امور سیاسی بیزارم، در مسائل مذهبی نیز از ریا و سالوس منزجرم. به عموم اخطار میکنم که دوره عصیان سپری شده، روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرارسیده است».
آیتالله کاشانی علیه این اعلامیه نخستوزیر، نوشت:
احمد قوام باید بداند در سرزمینی که مردم آن پس از سالها رنج و تعب، شانه از زیر بار دیکتاتوری بیرون کشیدهاند، نباید رسماً اختناق افکار وعقاید را اعلام و مردم را به اعدام دستهجمعی تهدید نماید. من صریحاً میگویم که بر عموم لازم است که در راه این جهاد اکبر کمر همت بر بسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند که تلاش آنان در به دست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است و ملت مسلمان ایران به هیچ یک از بیگانگان اجازه نخواهـد داد که به دست مزدوران آزمایش شده، استقلال آنها را پایمال و نام باعظمت و پرافتخاری را که ملت ایران در اثر مبارزه مقدس خود به دست آورده است، مبدل به ذلت وسر شکستگی شود.
(از جریده باختر امروز، شماره 866 یکشنبه 29 تیر 1331)
این اعلامیه در سراسر ایران، بازتاب عجیبی در ایجاد مقاومت مردم داشت و آیتالله کاشانی در صبح 29 تیرماه در فعالیت پارلمانی خود برای جلب رأی وکلا علیه قوامالسلطنه، موفق شد از حدود پنجاه نماینده مجلس شورای ملی قول رأی عدم اعتماد به دولت احمد قوام را بگیرد. قوام السلطنه که در سال 1325 با توقیف و نفی بلد آیتالله کاشانی، توانسته بود چند صباحی به حکومت خودکامه خود ادامه دهد، این بار هم میخواست به قلب این سـپاه با شکوه شبیخون بزند. در یادداشتهای دکتر ارسنجانی آمده است: «قوام السلطنه گفت: دستور دادم شهربانی سید ابوالقاسم کاشانی را توقیف کند و حتی وقتی دیدم کوپال دست به دست میکند، دستور کتبی دادم و امروز او را توقیف خواهند کرد و شما خواهید دید که چه تأثیری در اوضاع میکند.»
ولی آیتالله کاشانی اعلامیهای را خطاب به ارتشیان صادر نمود که :
سربازان عزیز!
شما گرامیترین فرزندان وطن و عزیزترین افراد کشورید و این عزت شما در گروی خدمات صادقانه شما به مملکت و ملت و دین است و هر قدر استقلال بیشتر و محکمتر باشد قدر و ارزش شما بیشتر خواهد بود.
آیتالله کاشانی همچنین در 29 تیرماه 1331 با مخبرین داخلی و خارجی مصاحبهای را انجام داد که به مصاحبه « قوام برانداز» مشهور گردید. روزنامه باختر امروز در شماره 867 متن کامل این مصاحبه را آورده که قسمتهایی از آن چنین است:
در حالی که کامیونهای حامل سربازان سراسر خیابانی را که آیتالله کاشانی در آن سکونت داشت تصرف کرده بودند، مصاحبه شروع شد. یکی از نمایندگان خبرگزاریها سؤال کرد اگر قوام نرود حضرت آیتالله چه تصمیمی میگیرند؟ آیتالله کاشانی پاسخ دادند: «به خـدای لایزال اگر قوام نرود اعلام جهاد میکنم و خود کفن پوشیده با ملت در پیکار شرکت مینمایم. دکتر مصدق بالاختیار استعفا ندادند، بلکه چون دیدند وضعیت طوری است که نمیتوانند با اختیار حکومت کنند، کنار رفتند.
چون به موجب قانون باید سه چهارم از وکلای حاضر در مجلس به قوام رأی تمایل بدهند، در آن روز 42 نفر بیشتر نبودهاند و جمعیت وکلای حاضر در مرکز 76 نفر بودند، پس رأی تمایل قانونیت ندارد و اما فرمان شاه که صادر شد روی اشتباهکاری بوده است. انگلیسیها میخواستند دولت ملی را ساقط کنند و مقاصد شوم خود را به دست دولت جدید انجام دهند. حرفهای شاه طهماسبی ابلاغیه قوام را البته همه از رادیو شنیده و در جراید ملاحظه کردهاید. این ابلاغیه خیلی به ما کمک کرد. اگر یک ملتی او را نخواهد فرمان شاه و رأی تمایل مجلس تأثیری ندارد.
سؤال شد: «نظر آیتالله نسبت به دعوت حزب توده چیست؟»
جواب داده شد: «امروز روزی است که این ملت، مرد و زن و هر جمعیت باید همدست و همداستان باشد. در این مقصد مقدس ما که مبارزه با استعمار است، هر جمعیتی که در این باره اقدام کند ما با صمیم قلب میپذیریم. تودهایها هم فرزندان من هستند».
در این مقطع باید یادآور شد که تا سیام تیر 1331، حزب توده ایران با نهضت ملی ایران همگام نبود و شدیدترین حملات خود را به دکتر مصدق و آیتالله کاشانی و جبهه ملی میکرد. دعوت و گفت وگوی آیتالله کاشانی با چهرههایی چون خدابنده و لنکرانی و تشویق آنان به مبارزه علیه قوام، نقطه عطفی در مشی این حزب و بازگشت به دامن ملت بود. قطعنامه چهارمین پلنوم کمیته مرکزی حزب توده ایران مورخ 26 تیر ماه 1336 به این نقش تصریح میکند که نظر آیتالله کاشانی در خصوص سیاست آمریکا در ایران سؤال شد و ایشان در پاسخ گفتند: «این را مکررگفتهام که امریکاییها در سیاست خام هستند و همیشه گول انگلیسیها را میخورند!»
به هر روی، در تأیید این اقدامات، تلگرافی هم به شرح زیر از جانب فراکسیون نهضت ملی به شاه مخابره شد: « اعلیحضرتا ! مردم ایران را به جرم وطنپرستی و نهضت ضد بیگانه، بعضی از افراد ارتش و مأمورین پاره پاره میکنند. ما نمایندگان ملت با توکل به خـداوند و استفاده کامل از کلیه حقوق خود برای دفاع از مردم قیام کردهایم و لازم دانستیم مراتب را به استحضار مقام سلطنت برسانیم».
افتخار رهبری قیام مردمی سیام تیرماه 1331، فقط برای آیتالله کاشانی و دکتـر بقائی و عده قلیلی از نمایندگان مجلس هفدهم است. در آن روزها آمادگی برای ایجاد یک قیام خودجوش، در میان ملت نبود. نگارنده که در معیت چندی، مأمور تظاهرات در شهرستانها بودیم، به خاطر دارم که در قزوین تمام شب را با متنفذین شهر گفت وگو کردیم و آنها از کشیدن مردم به صحنه ناامید بـودند! فردای آن روز با دکترمحمد نخشب، دو نفری در خیابان مرکزی شهر شروع به شعار دادن علیه قوام و بر له کاشانی و مصدق کردیم و تا میدان شهر جمعیتی شدیم! در قیام سیام تیر همه ایران با فعالیت فرستادگان آیتالله کاشانی به مراکز استانها یکپارچه آتش بود. بنده در صبح سی تیر در میدان بهارستان بودم که در مقابل باشگاه حزب زحمتکـشان ملت ایران مردم را به گلوله بستند و جوانی را نقش بر زمین ساختند. بعدها دیدم که با خونش روی دیوار نوشته بود: «این خون زحمتکشان ایران است.» در همان لحظات یک راننده تاکسی مرا به داخل ماشینش کشید و گفت: «جوان! به مادرت رحم کن!» و مرا از صحنه خارج کرد.
منزل آیتالله کاشانی به ستاد فرماندهی قیام تبدیل شده بود. درآنجا صدای ضجه بازماندگان شهیدان و زنگ چندین تلفن از شهرستانها و فریاد و دستورهای خشماگین مجاهدین مصمم به هم میآمیخت و شور و غوغا با کشتن مردم در تمام ایران دامنهدارتر میگردید.
درساعت پنج و نیم بعدازظهر سیام تیر زمانی که سید محمد کاشانی خبر برکناری قوامالسلطنه و زمامداری حتمی دکتر مصدق را از جانب آیتالله کاشانی در میدان بهارستان به مردم داد، اوج امید و فروغ پیروزی جنبش و یکی از شکوهمندترین و پرهیجانترین صحنههای تاریخ نهضت ملی ایران بود.
مردم وکلای ملی خود را که از عمارت مجلس آمده بودند، سر دست بلند کرده بودند و غریو شادی و غرورشان به آسمان میرسید. هنگامی که خبر موفقیت ایران در دادگاه بینالمللی لاهه به مردم رسید، این شعف و خوشی صد چندان شد.
هنوز ساعتی از پیروزی ملت نگذشته بود که دربار برای آیتالله کاشانی پیام فرستاد حالا که مصدق رفته و قوام هم استعفا داده، با فرد دیگری از جبهه ملی برای نخستوزیری توافق کنند. دکتر ارسنجانی در صفحه 64و67 خاطراتش مینویسد: « یک افسر ژاندارم ده دقیقه پیش از ورود آقایان اطلاع داد که جبهه ملی در شهر شایع کرده که قوامالسلطنه استعفا داده و دکتر معظمی نخست وزیر شده است، ولی آیتالله کاشانی که من تلفن وزیر دربار را برایشان گرفتم به علاء گفتند که جز شخص دکتر مصدق با نخستوزیری دیگری موافقت ندارند».
روزنامه باختر امروز در یکم مرداد ماه 1331 نوشت:
وعدهای که کاشانی به ملت داده بود: دیروز تمام وقت ارتباط تلفن بیسیم خبرنگاران با دنیای خارج برقرار بود و گزارش رأی تمایل مجلس و قبولی دکترمصدق را مخابره میکردند. در تمام گزارشها این نکته جلب توجه میکرد که کاشانی عصر یکشنبه وعده داد که تا 24 ساعت دیگر حکومت قوام سرنگون خواهد شد و هنوز بیست ساعت از این وعده نگذشته بود که ملت پیروز شد.
آیتالله کاشانی در پایان پیام رادیویی خود به ملت گفت: «ضمن تشکر از هموطنان عزیز به فرد فرد شما اطمینان میدهم که تا این روح همکاری و همدردی را حفظ کرده و نظم و ترتیب در مبارزه را ملحوظ و منظور دارید، توفیق و نجات کامل نصیب شما خواهد بود و خواهید توانست دست حریف حیلهگر را کاملاً از سرنوشت و مقدرات خود برای همیشه کوتاه نمائید».
آیتالله کاشانی به دست یکی از بازرگانان خیر، مزاری مجلل در ابن بابویه برای شهدای سی تیر بنا کرد و بازماندگان داغدارشان را به توجه دولت در احقاق حقوقشان نوید داد. خبرگزاری یونایتدپرس در تفسیر جریانات فوق گزارش داد: «سقوط حکومت چهار روزه قوام و تجدید زمامداری مصدق نشانه بارزی است که در خاورمیانه، دیگر غـیرممکن است که بتوان یک نهضت سیاسی و ملی را که از طرف سازمان مذهبی تقویت میشود در هم شکست».
بعد از قیام سی تیر میبایست نیروی ملت در مقابل استبداد و استعمار فشردهتر میشد. از دولت ملی انتظار میرفت که دست مجرمین و مسئولین کشتار مردم را از مصادر امور کوتاه کند. تصور این بود که دکتر مصدق اکنون که با اراده و شهادت مردم دوباره به قدرت رسیده است، همانند سال اول، ولی مصممتر، به اتفاق دیگر رهبران نهضت ملی، نه تنها مسئله نفت را حل کند، بلکه به ریشهکنی تمام عوامل بدبختی ایران و ایرانی ادامه بپردازد؛ اما دکتر مصدق تصور میکرد که تمام این مجاهدات، فداکاریها وخونریزیها خودجوش وبه خاطر شخص او بوده است! لذا هفت روز بعد از جنبش سی تیر نامه ذیل را برای آیتالله کاشانی نوشت:
ششم مرداد 1331
به عرض میرساند
مرقومه محترمه شرف وصول ارزانی داد. نمیدانم در انتخاب سرلشگر وثوق و یا آقای دکتر اخوی که بدون حقوق برای خدمتگزاری حاضر شدهاند و همچنان آقای نصرتالله امینی که از فعالترین اعضای نخستوزیری هستند، حضرت عالی چه عیب و نقصی مشاهده فرمودهاید که مورد اعتراض واقع شدهاند.
بنده صراحتاً عرض میکنم که تاکنون در امور اصلاحی عملی نشده و اوضاع سابق مطلقا تغییر ننموده است و چنانچه بخواهند اصلاحاتی بشود، باید از مداخله در امور مدتی خودداری فرمایند، خاصه اینکه هیچ گونه اصلاحاتی ممکن نیست، مگر اینکه متصدی مطلقاً در کار خود آزاد باشد. اگر با این رویه موافقند بنده هم افتخار خدمتگزاری خواهم داشت، والا چرا حضرت عالی از شهر خارج شوید؟ اجازه فرمایند بنده از مداخله در امور خودداری کنم.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
دکتر محمد مصدق
این نامه که در آن روزهای تاریخساز منتشر نشد، یکی از جالبترین اسناد سیام تیر و مداقه در چند نکته آن ضروری است:
1. دکتر مصدق چون قصد کسب اختیارات شش ماهه را از مجلس داشت، با این نامه سبب خروج آیتالله کاشانی از صحنه شد و فوراً در غیاب ایشان درخواست خود را به تصویب مجلس رساند.
2. سرلشگر وثوق که رئیس دژبان قوامالسلطنه بود و بعد از 28 مرداد هم مصدر کار ماند، در کاروانسرا سنگی آب را به روی کفنپوشان کرمانشاه در سی تیر بسته بود، ولی چون از بستگان دکتر مصدق بود، به خاطر تطهیرش، به معاونت همان وزارت جنگی گماشته شد که خون ملت برایش ریخته شده بود! دکتر مصدق در پاسخ آیتالله کاشانی مینویسد: سرلشگر وثوق بدون حقوق برای خدمتگزاری حاضر شده است! او در حقیقت به مجرمیت وی در جنایات سی تیر اقرار میکند، ولی یک چنین عامل مقصری را در پناه خود میگیرد!
3. دکتر مصدق در نامه خود از آیتالله که حکم کتبی زندانیش به دستور قوامالسلطنه صادر شده بود، کلمهای تشکر و ابراز امتنان نکرد که هیچ، بلکه مقصود قوامالسلطنه را اجرا و رهبری سیاسی مذهبی ملت را از گردونه خارج کرد. دکتر مصدق بعدها در صفحه 251 خاطرات و تألماتش مینویسد: «همصدا شدن با مردم هم در روز سیام تیر از نظر همکاری و نیل به هدف نبود، بلکه از جهت مخالفتی بود که با شخص قوامالسلطنه داشتند. نمک خوردند و نمکدان را شکستند!».
4. انتصابات دکتر مصدق بعد از سی تیر، امثال سرتیپ محمد دفتری خواهرزادهاش به ریاست گارد گمرکات که در 28 مرداد 32 احکام ریاست شهربانی و حکومت نظامی را هم از دکتر مصدق و هم از سرلشگر زاهدی داشت و بیات که بعد از 28 مرداد هم ابقا شد و همین طور بختیار و افشارطوس و متین دفتری و رضا فلاح و غیره، همگی برای برانگیختن خشم رهبران موثر نهضت و تحریک آنان به مخالفت بود.
5. جلوگیری جدی از انتخاب آیتالله کاشانی به ریاست مجلس شورای ملی، از دیگر رویکردهای دکتر مصدق بعد از 30 تیر بود که در این نامه هم می توان از آن ردپایی جست. روزنامه باختر امروز در شماره 16 مرداد 1332 مینویسد:
در ملاقاتی که هفت نفر از منتخبین اعضای فراکسیون نهضت ملی از آیتالله کاشانی در 120 کیلومتری تهران به عمل آوردند، پس از بیاناتی مبنی بر اینکه وضع فعلی ایجاب میکند که آیتالله ریاست مجلس را بپذیرند تا ملت ایران بتواند اصلاحاتی را که در نظر دارد به اجرا برساند، ایراد شد؛ آیتالله کاشانی اظهار داشتند: چون مقام ریاست مجلس با شائبههای سیاسی، مرا لکهدار میسازد، توصیه مینمایم که از اعضای فراکسیون نهضت ملی شخصی را که شایسته باشد انتخاب کنید، ولی اگر خدای ناخواسته فراکسیون نتوانست توافقی پیدا کند و این عدم توافق امکان بروز اختلافاتی را بنماید، من حاضرم فدا کاری کرده و این سمت را قبول کنم؛ اما متأسفم که به واسطه ضعف مزاج قادر به حضور در مجلس و اداره امور نیستم!
از طرف هیئت منتخب هفت نفری فراکسیون نهضت ملی پاسخ دادند: شما سمت را قبول بفرمائید، جلسات هیئت رئیسه در منزل جناب عالی تشکیل خواهد شد. ایشان هم پذیرفتند، ولی باز هم در پایان اصرار ورزیدند سعی کنید یک نفر را انتخاب نمائید و مرا وادار به این کشمکشها ننمائید.
بدین طریق آیت الله کاشانی ریاست مجلس را پذیرفتند که منجر به رأی بیسابقهای برای ریاست ایشان شد. از این پس، ادامه داستان نهضت ملی ایران، آهنگی حزین دارد.
* نواده آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی و از فعالان نهضت ملی ایران
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
انتهای پیام