از حق حیات تا صلح بین الملل در تعریف اسلام از حقوق بشر
صدای شیعه: به مناسبت فرا رسیدن چهاردهم مرداد روز حقوق بشر اسلام و کرامت انسانی پاسخ پرسش «در جامعه امروز نظر اسلام در مورد حقوق بشر چيست؟» از سوی کارشناسان مرکز پاسخگویی به سوالات دینی بررسی می شود:
از آن جا که دين اسلام دين جامع و خاتم اديان الهي است براي تمام شئون زندگي اعم از زندگي فردي، اجتماعي، و. . . . داراي برنامه است؛ از جمله مسئله حقوق بشر و چالش هاي آن در جامعه امروز. اين مسئله با به رسميت شناختن حقوق انسان و کرامت وي نمايان مي شود که در ادامه با بيان برخي از حقوق مردم از نگاه اسلام پرسش فوق تبيين مي شود:
1. حق حيات:
اولين حقوق شهروندي که در اسلام مطرح و حائز اهميت است، حق حيات ميباشد، چون تمام حقوق، به حيات انسان تعلق دارد؛ يعني جان و حيات انسان محترم و کسي حق تعرض و تعدي به آن ندارد. و در باور و عقيده اسلامي، انسان تا حدي محترم و ارزشمند است که، فلسفه وجود هستي به خاطر انسان است.
"هُوَالذي خَلَقَ لَکُمْ ما فِيالأَرضِ جَمِيعَاً"؛1 خدا آن کسي است که همه موجودات و پديدههاي روي زمين را براي شما آفريده.
اين مخلوق با کرامت، حق حيات از مسلمترين حقوق او است، و سلب حق حيات از او جايز نيست؛ مگر در مواردي که قانون اسلام تشخيص بدهد آن هم در محکمهاي که بر اساس عدالت حکم صادر گردد. سلب حق حيات يک فرد بدون جرم (قصاص، فساد) همانند قتل تمام بشريت است؛ يعني مرگ شخصي در جامعه انساني مرگ همه است و حيات فردي همانند زنده کردن و حيات بخشيدن به جامعه است.
"مَنْ قَتَلَ نَفْسَاً بِغَيرِ نَفْس أَوْ فَسَادَاً فِيالأَرْض فَکَأَنَما قَتَلَالناسَ جَمِيعَاً وَ مَنْ أَحْياها فَکأَنَما أَحْياالناس جَمِيعَاً"؛2 هر کس، کسي را جز به قصاص و قتل، يا کيفر فسادي در زمين بکشد، چنان است که گويي همهي مردم را کشته باشد، و هر کس، کسي را زنده بدارد، چنان است که همه مردم را زندگي داده باشد.
با ملاحظه مقاصد شريعت، به عمق و فلسفه حقوق شهروند و بشريت، بيشتر و بهتر متوجه ميشويم؛ که شارع مقدس چه هدفي را تعقيب ميکند. از کلمات دانشمندان اسلامي بر مي آيد که مقاصد شريعت بر پنج اصل اساسي است که مجموع حقوق شهروندي و حقوق بشر صادره از اعلاميه حقوق بشر، در راستاي حفظ همين موارد پنجگانه است. و ناديده گرفتن حقوق انساني و نقض حقوق، تعدي به يکي از اين حقوق است. اين حقوق عبارتند از:
1. حفظ دين، 2. حفظ جان، 3. حفظ عقل، 4. حفظ نسل، 5. حفظ مال، ملاحظه ميکنيم که بعد از حفظ دين، به عنوان منشور زندگي حيات دنياي انسان؛ حفظ جان مطرح است و قصد شارع مقدس، حفظ جان انسان ها است. و تمام حقوق، قوانين و مقررات ديني و غير ديني همگي براي حفاظت از موارد فوق است.
در نظام اسلامي، شخص (شهروند) موجودي است که داراي حق و تکليف است، به عبارت ديگر دو عنصر تشکيلدهنده شخصيت انسان"حق و تکليف" است. يعني نظام اسلامي به همان اندازه از نظر ديني، سياسي و اجتماعي تکاليفي را بر عهده انسان نهاده است، در مقابل آن مجموعه تعهداتي به نام "حقوق" در مقابل او برعهده دارد که اولين آن حق "حيات" است.
حق حيات جنين: در نظام اسلامي، علاوه بر محترم بودن حق حيات، حق قبل از حيات دوران جنين هم محترم است. و پاسداري از آن بر عهده حقوق اسلامي است، به همين خاطر سقط جنين جرم محسوب ميشود و حتي اموال و دارايي جنين هم مورد حمايت و پاسداري حقوق اسلامي است. تا در دوران جنيني و دوران کودکي، به سرمايه، ملک و ثروت او آسيبي وارد نشود که همان اصول چهارگانه مقاصد شريعت است. به همين خاطر است که ارث، وصيت، به جنين تعلق ميگيرد و اين بيانگر رعايت حقوق مادي او قبل از تولد، ميباشد.
2. حقوق اجتماعي شهروند در اسلام:
دکتر عبدالکريم زيدان فقيه و حقوق دان، حقوق افراد در حکومت اسلامي را به دو دسته تقسيم بندي ميکند:
الف. حقوق سياسي: حقوق سياسي از نظر حقوق دانان عبارت است از: حقوقي که شخص به اعتبار اين که عضوي از يک مجموعه سياسي است به دست ميآورد؛ مانند حق انتخاب کردن، کانديدا شدن و بر عهده گرفتن وظايف عمومي و مسئوليت اجتماعي، حق نظارت؛ حق نظارت از حقوق موکل بر وکيل است، حق مشورت؛ که در واقع دنباله حق اُمت در انتخاب رئيس حکومت است، حق عزل و برکناري رئيس دولت؛ مردم در جايگاه موکِّل و رئيس دولت در جايگاه وکيل، رابطه بين آنان.
ب. حقوق عمومي: حقوق عمومي به حقوقي گفته ميشود که براي انسان به اعتبار اينکه فردي از جامعه است تعلق ميگيرد، و نميتواند از آن بينياز باشد و براي حراست از جان، مال و آزادي انسان وضع شده است.
3. آزادي عقيده:
در بعضي از آيات قرآن کريم، بر اصل "آزادي عقيده" تأکيد شده است؛ يعني اساساً طبيعت اعتقادات قلبي و مسائل وجداني به گونه اي است که در آنها اکراه و اجبار جايي ندارد.
"در کار دين اکراه روا نيست، چرا که راه از بي راهه به روشني آشکار شده است. " 3
"اگرچه پروردگارت مي خواست، تمامي اهل زمين - بدون اين که اختياري داشته باشند - ايمان مي آوردند، پس آيا تو مردم را به اکراه وا مي داري که مؤمن شوند؟"4
پيامبر مأمور به ابلاغ دستورهاي الهي است، خواه مخالفان ايمان بياورند يا نه: "و بگو: اين حق از سوي پروردگارتان است، پس هر کس مي خواهد ايمان بياورد و هر کس مي خواهد کفر ورزد. " 5
"و اگر خداوند مي خواست، شرک نمي ورزيدند، ولي تو را نگهبان آنان نگماشته ايم و تو کارساز آنان نيستي. " 6
ايمان به خدا و مباني اسلام هيچ گاه نمي تواند تحميلي باشد، بلکه تنها راه نفوذ آن در فکر و روح، منطق و استدلال است. مهم اين است که حقايق و دستورهاي الهي بيان شود تا مردم آن را درک کنند و با اراده و اختيار خويش آن را بپذيرند.
بعد ديگر آزادي، "آزادي فکر و انديشه" است. قرآن کريم در آيات متعددي انسان را به تعقل و تدبر و انديشه در جهان هستي فرا مي خواند و از او مي خواهد که با نيروي عقل، منافع و مضار خويش را بشناسد و در جهت کمال و آزادي از هرگونه اسارت، پليدي و گمراهي قدم بردارد.
"زود است که ما آيات خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان هويدا گردانيم، تا آشکار شود که آن حق است؛ آيا کافي نيست که پروردگارت بر همه چيز گواه است؟"7
"و در زمين، نشانه هايي براي اهل يقين و نيز در وجود شما است؛ آيا به چشم بصيرت نمي نگريد؟"8
4. آزادي بيان:
در مورد آزادي بيان، نظام اسلامي براي ابراز انديشه و بيان؛ حق ويژهاي قائل است. خالق انسان همزمان با خلقت انسان يکي از نعمت هاي مورد توجه بعد از خلقت انسان را نام مي برد و آن هم "بيان" است: "الرحمن* علم القرآن* خلق الإنسان* علمه البيان"؛ "خداوند مهربان، قرآن را ياد داد، انسان را آفريد* به او بيان آموخت".
بيان، سخن گفتن براي ابراز و اظهار مافيالضمير است. موضوع بيان موضوعي صوري و نمايشي نيست؛ بلکه خداوند تمام نعمت هاي وجودي را به انسان بخشيده، تا در حد اعلا و در مسير صحيح، از آنها به نفع خويش و جامعه بهره گيرد. و براي اين که آموزش قرآن را مقدم آورده است؛ قرآن نعمت اصلي است و انسان در سايه آن از نعمتهاي الاهي بهره درست و صحيح ميبرد. و بيان و انديشه اگر در سايه قرآن باشد، براي انسان مفيد است. بيان انديشه را آزاد گذاشته است، و شنيدن انديشه ديگران و انتخاب صحيح را هم آزاد گذاشته و انسان را مختار کرده است. چون در نظام اسلامي فضاي گفت و گو آزاد است؛ اما به شرطي که بر اساس "حکمت و موعظ? حسنه" باشد و انديشه و عقيده ديگران مورد تجاوز و تعدي قرار نگيرد. نص صريح قرآن آزادي بيان و گفتوگو را مشخص و معلوم نموده است: "فبشر عبادي الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه، اولئک الذين هداهم الله و اولئک هم أولوا الألباب". 9 مژده بده به بندگانم، آن کساني که به همه سخنان گوش فرا ميدهند، و از نيکوترين و زيباترين آنها پيروي ميکنند. آنان کسانيند که خدا هدايتشان بخشيده است و ايشان واقعاً خردمندند.
در اين آيه چند نکته اساسي به چشم ميخورد:
1. آزادي بيان براي تمام بندگان خدا، چون در آيه کلمه "قول" مراد هرگونه سخن و گفتاري است.
2. گفتار و آزادي بيان و انديشه يک طرفه نيست، فرد مسلمان هم اظهارنظر ميکند، و هم به نظريات ديگران گوش ميدهد؛ و آثار ديگران را مطالعه ميکند، سپس قول احسن را برميگزيند.
3. بندگان هدايت يافته و فرزانه، کساني هستند که به آرا و نظريات و انديشه ديگران گوش فرا ميدهند، و در صورت برتري قول و نظر آنان بر نظر خويش، آن را مي پذيرند. اين نهايت آزادي بيان و انديشه در اسلام است، و تمام انسان ها را شامل ميشود، به شرط اين که حقوق و حدود ديگران را رعايت نمايند.
5. گفت و گوي مسالمت آميز:
قرآن کريم به مسلمانان دستور اکيد مي دهد که با "جدل احسن" و "گفت و گوي مسالمت آميز" با اهل کتاب سخن بگويند و روابط خود را بر اساس "اصول مشترک" قرار دهند.
"و با اهل کتاب، جز به شيوه اي که نيکوتر است مجادله نکنيد، مگر کساني از آنها که مرکتب ظلم و ستم شده اند؛ و بگوييد به آنچه بر ما و ـ به آن چه ـ بر شما نازل شده ايمان آورده ايم و خداي ما و شما يکي است و ما همه فرمان بردار اوييم. " 10
در آيات پيش تر سخن از نحوه برخورد با "بت پرستان" لجوج و جاهل بود، که به مقتضاي حال با آنها سخن مي گفت، ولي در اين آيه سخن از مجادله و گفت و گوي ملايم تر با "اهل کتاب" است؛ زيرا آنها حداقل، بخشي از دستورهاي انبيا و کتب آسماني را شنيده بودند و آمادگي بيش تري براي شنيدن آيات الهي داشتند.
قرآن مجيد به مسلمانان دستور مي دهد که از دشنام دادن به کافران و بت پرستان پرهيز نمايند؛ زيرا آنها هم در مقابل، به همين روش متوسل خواهند شد:
"شما مؤمنان، به کساني که غير خدا را مي خوانند دشنام ندهيد،تا مبادا آنها نيز از روي ظلم و جهل خدا را دشنام دهند، اين چنين عمل هر امتي را زينت داديم، پس بازگشت آنها به سوي پروردگارشان است و آنها را از آن چه عمل مي کردند آگاه مي سازد (و پاداش و کيفر مي دهد). "11
از آن جا که بيان دستورات اسلام، همراه با منطق، استدلال و شيوه هاي مسالمت آميز است، به برخي از مؤمنان که از روي ناراحتي شديد نسبت به "مسئله بت پرستي" به بت هاي مشرکان دشنام مي دادند، سفارش اکيد مي کند که از ناسزا گفتن پرهيز نمايند؛ اسلام رعايت اصول ادب، عفت و نزاکت در بيان را، حتي در برابر خرافي ترين و بدترين اديان، لازم مي شمارد؛ زيرا هر گروه و ملتي، نسبت به عقايد و اعمال خويش تعصب دارد. ناسزا گفتن و برخورد خشن موجب مي شود که آنها در عقايد خود سخت تر شوند. 12
6. حقوق شهروندان غير مسلمان:
بر اساس نص قرآن، اکراه و اجبار در پذيرش دين نيست. اين بيانگر آزادي در پذيرش عقيده و انديشه است. و در راستاي آن طبق آيه 20 سوره حديد، عدالت اجتماعي؛ همانند ساير شهروندان مسلمان، مشمول حال شهروندان غير مسلمان هم ميشود بدون تبعيض، در مورد رعايت عدالت نسبت به آنان به صورت خاص قرآن دستور به رعايت عدالت نسبت به آنان صادر فرموده است: "لا ينهاکم الله عنالذين لم يقتلوکم فيالدين و لم يخرجوکم من ديرکم و أن تبووهم و تقسطوا و إليهم ان الله يحبالمقسطين"؛13 خداوند شما را باز نميدارد از اين که نيکي و بخشش بکنيد به کساني که به سبب دين با شما نجنگيدهاند و از شهر و ديارتان شما را بيرون نراندهاند خداوند نيکوکاران را دوست ميدارد.
تمام تلاش، قبول محروميت و محدوديتي که جلو پاي فرد مؤمن و مسلمان است؛ براي جلب رضايت خداوند و محبت الاهي است. در آيه خداوند اشاره به محبوبيت مقسطين ميکند. مقسطين چه کساني هستند؟ کساني که نسبت به غير مسلمان نيکي نموده و رفتار همراه با قسط و عدالت را با آنان دارند.
در مورد اهل کتاب خداوند به حضرت دستور ميدهد که در صورت حکميت بين آنها حق و عدالت را رعايت کن و در بين آنان به عدالت حکم کن "فأن جاؤوک فاحکم بينهم أو اعرض عنهم وان تَعْرِضْ عنهم فلن يضروک شيئاً، و ان حکمت فاحکم بينهم بالقسط"؛14 اگر ايشان نزد تو آمدند (و داوري از تو خواستند) در ميانشان داوري کن، يا از ايشان روي بگردان (و کاري به داوري آنان نداشته باش و مترس که) اگر از آنان روي بگرداني، هيچ زياني نميتوانند به تو برسانند، ولي اگر در ميانشان داوري کردي، داد گرانه داوري کن چرا که بيگمان خداوند داد گران را دوست ميدارد.
رسول گرامي در دفاع از حقوق شهروندي و تأمين امنيت فرد "ذّمي"، آزار دهنده آنان را دشمن خود تلقي ميکند. و اين نهايت دلسوزي و دفاع نسبت به حقوق شهروندان غير مسلمان است: "من اذي ذمياً فأنا خَصْمُهُ، و من کنتُ خَصْمُهُ خَصَمْتُهُ يومَالقِيامِه"؛15 هر کسي فردي ذمي را اذيت کند من دشمن او هستم، و هرکسي که من دشمن وي باشم در قيامت هم با او دشمن خواهم بود.
براي آزادي هاي فردي غير مسلمان فقهاي اسلامي قاعدهاي بيان کردهاند، که در آن قاعده، حقوق طرفين محفوظ است. شهروندان نسبت به همديگر و حاکم اسلامي نسبت به آنان و اصولاً روابط اجتماعي بر پايه رعايت حقوق طرفين استوار و محفوظ است.
"لهم ما لنا، و عليهم ما علينا"؛ آنچه براي ماست بر آنان نيز هست، و بر آنان است هر آنچه که بر ماست. 16
7. عدالت پشتوانه حقوق اجتماعي در اسلام:
محور دعوت آسماني، و سلسله دعوت انبيا (ع) بر اساس عدالت براي جامعه انساني است. در دعوت انبيا نقاط مشترک به چشم ميخورد که بعد از دعوت به سوي خداي يگانه، و دوري از طاغوت در ناحيه عقيده، در ناحيه اجتماعي (عدالت اجتماعي) است. عدالت بر اساس تعريف آن دادگري، عدالتي که همه افراد جامعه از آن برخوردار باشند: "لقد أرسلنا رسلنا بالبينت و أنزلنا معهمالکتب والميزان ليقومالناس بالقسط. " ؛ 17 ما پيغمبران خود را همراه با دلائل متقن، و معجزات روشن (به ميان مردم) روانه کرديم و با آنان کتابهاي (آسماني و قوانيني) و موازين (شناسايي حق و عدالت) نازل کرديم تا مردمان (برابر آن در ميان خود) دادگرانه رفتار کنند.
براي بهرهمندي تمام انسانها و رعايت حقوق شهروندان، آيه مبارکه تصريح به کلمه "ناس" فرمود، و عدالت حقي است سرلوحه دعوت تمام پيامبران، ايجاد عدالت براي بشريت بدون در نظر گرفتن رنگ، نژاد، فقير، غني، مؤمن و غير مؤمن. . . و در سايه عدالت، تمام حقوق شهروندي محقق ميشود. چون عدالت جوهري است که تمام امور و جريانات حاکم بر نظام زندگي انسان را تنظيم ميکند. به قول دکتر محمدعماره: تمدن اسلامي حقوق بشر را در گذشته دور نه تنها مجرد حقوق بشر، بلکه به عنوان فرايض الاهي و تکاليف و واجبات شرعي انسان شناخته و انجام داده است. به گونهاي که براي انسان [مسلمان] روا نيست تا از آن چشم بپوشد، يا در آن زيادهروي و يا کوتاهي کند. . .، بلکه محافظت از جان، عقل، دين، ناموس، مال، وطن، علم،عدالت، برابري، آزادي و مشارکت انسان ها در امور عمومي از راه مشورت، و امر به معروف و نهي از منکر، تنها مجرد حقوق بشر نيست؛ هر گاه خواست آن را انجام دهد و هر گاه خواست از آن چشم بپوشد؛ و تنها حکم يک اعلاميه و بيانيه را ندارد. بلکه همه اينها از فرايض الاهي و تکليف شرعي و ضرورتهاي واجب به شمار ميآيند، و کساني که مسئوليت انجام آنها را بر عهده دارند، در صورت تخلف و کوتاهي مؤاخذه و مجازات ميشوند.
8. توجه به اصول مشترک:
اسلام آييني است که از زمان پيدايش خود با شعار هم زيستي مسالمت آميز دعوت خويش را به جهانيان عرضه نموده است و اين آيين خطاب به "اهل کتاب" چنين مي گويد:
"بگو اي اهل کتاب بياييد تا بر سخني که بين ما و شما يکسان است بايستيم که جز خداوند را نپرستيم و براي او هيچ گونه شريکي نياوريم و هيچ کس از ما ديگري را به جاي خداوند به خدايي برنگيرد؛ و اگر رويگردان شدند، بگوييد: شاهد باشيد که ما فرمانبرداريم. " 18
اين آيه از آيات مهمي است که اهل کتاب را به سوي وحدت دعوت مي نمايد. استدلال اين آيه شريفه با استدلال در آيات سابق تفاوت دارد. آيات سابق بر اين آيه، به طور مستقيم به سوي اسلام دعوت کرده اند، ولي در اين آيه به نقطه هاي مشترک بين "اسلام" و "اهل کتاب" توجه شده است.
قرآن به مسلمانان مي آموزد که اگر کساني حاضر نبودند در تمام اهداف مقدستان با شما همکاري کنند، از پا ننشينيد و بکوشيد حداقل در قسمتي که با شما اهداف مشترک دارند همکاري آنها را جلب کنيد و آن را پايه پيشبرد اهداف مقدستان قرار دهيد. 19
9. نفي نژاد پرستي
قرآن کريم، هرگونه تفکر نژادپرستانه را محکوم نموده است و همه انسان ها را فرزند يک پدر و مادر و قهراً فاقد برتري نژادي، قومي و مذهبي مي داند.
"هاي اي مردم! همانا شما را از يک مرد و يک زن آفريديم و به هيأت اقوام و قبايلي درآورديم تا با يکديگر انس و آشنايي يابيد؛ بي گمان گرامي ترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين شماست؛ خداوند داناي آگاه است. " 20
يکي از اصول مهم هم زيستي مسالمت آميز، تساوي و برابري انسان ها است؛ زيرا نژادپرستي، خود برتربيني و تحقير ملت ها و مذاهب ديگر، موجب مشکلات فراواني براي جامعه بشري شده است. جنگ جهاني اول و دوم نمونه بارز اين مشکلات است.
تفاوت در رنگ، نژاد و مليت، مايه فضيلت کسي بر ديگري نيست. از نظر قرآن، اختلاف زبان ها و رنگ ها از آيات و نشانه هاي الهي و وسيله اي براي شناخت افراد و اشخاص از يکديگر است؛ اگر همه انسان ها يک شکل، يک رنگ و داراي قد و قواره يکسان باشند، زندگي دچار مشکل و هرج و مرج مي گردد.
از نظر قرآن کريم، انسان ها نسبت به يکديگر فضيلتي جز به تقوا و پرهيزگاري ندارند و مجموعه انسان ها، "خانواده بشري" و "امت واحد" را تشکيل مي دهند:
"در آغاز مردم امت يگانه اي بودند، آن گاه خداوند پيامبران را مژده آور و هشدار دهنده برانگيخت، و با آنان، به حق، کتاب آسماني فرستاد، تا در ميان مردم در آن چه اختلاف مي ورزند داوري کند. . . " 21
بسياري از آيات قرآن کريم خطاب به جميع بشر است؛ مانند "يا بني آدم"22 و "يا ايها الانسان". 23 اين خطاب ها و تعبيرها به اين اشاره دارد که انسانيت يک معناي مشترک بين تمام ساکنين زمين است. افراد مناطق مختلف از حيث انسانيت هيچ فرقي با يک ديگر ندارند. بشر در طول تاريخ از حيث زبان، رنگ، نژاد و. . . مختلف بوده است، ولي از نظر اسلام، همه فرزندان يک پدر و مادر (آدم و حوا) هستند و اين تفاوت ها در انسانيت انسان خدشه اي وارد نمي سازد. 24
10. پذيرش حقوق اقليت ها:
هيچ ديني همانند دين اسلام، ضامن آزادي و حافظ شرف و حقوق ملي اقليت ها نيست. اسلام عدالت اجتماعي کامل را در کشور اسلامي، نه تنها براي مسلمانان، بلکه براي تمام ساکنان سرزمين خود ـ با وجود اختلاف مذهب، نژاد، زبان و رنگ ـ تأمين مي کند و اين يکي از مزاياي بزرگ عالم انسانيت است که هيچ مذهب و قانوني، غير از اسلام نمي تواند به اين آرمان تحقق بخشد.
اقليت هاي مذهبي با انعقاد "پيمان ذمه" و اکتساب تابعيت مي توانند در کشور آزادانه زندگي کنند و همانند مسلمانان از حقوق اجتماعي و امنيت داخلي و خارجي بهره مند گردند.
قرآن کريم با صراحت، سياست کلي اسلام را درباره مراعات حقوق ملل و ساير مذاهب بيگانه چنين بيان مي کند:
"خداوند شما را از کساني که با شما در کار دين کارزار نکرده اند، و شما را از خانه و کاشانه تان آواره نکرده اند، از اين که در حقشان نيکي کنيد و با آنان دادگرانه رفتار کنيد، نهي نمي کند؛ بي گمان خداوند دادگران را دوست دارد. " 25 پس اسلام اجازه مي دهد که اقليت هاي مذهبي و مخالفان اسلام در جامعه اسلامي زندگي کنند و از حقوق انساني برخوردار گردند؛ مشروط به اين که مزاحمتي براي اسلام و مسلمانان نداشته باشند. و بر ضد آنها کاري صورت ندهند.
در آيه ديگر مي فرمايد: "خداوند فقط شما را از دوست داشتن کساني که با شما در کار دين کارزار کرده اند، و از خانه و کاشانه تان آواره کرده اند و براي راندنتان ـ با ديگران ـ هم دستي کرده اند، نهي مي کند و هر کس دوستشان بدارد از ستمکاران ـ مشرکان ـ است. " 26
با توجه به اين دو آيه، سياست کلي اسلام درباره اقليت مذهبي و مخالفان اسلام چنين است: مادامي که اقليت ها به حقوق مسلمانان تجاوز نکنند و بر ضد اسلام و مسلمانان توطئه ننمايند، در کشور اسلامي کاملاً آزادند و مسلمانان وظيفه دارند با آنها به عدالت و نيکي رفتار کنند؛ ولي اگر بر ضد اسلام و مسلمانان، با کشورهاي ديگر هم کاري داشته باشند، مسلمانان موظف اند مانع فعاليت آنها شوند و هرگز آنها را دوست خود ندانند.
در اسلام، آزادي و احترام اقليت هاي مذهبي به مقداري است که اگر کسي از "اهل ذمّه" کاري که در دين آنها جايز است ولي در شرع اسلام حرام است ـ مانند شراب خواري ـ انجام دهد، کسي متعرض آنها نمي شود؛ البته تا زماني که به آن عمل تظاهر ننمايد. اگر به آن عمل تظاهر نمايد، به عنوان نقض "قانون تحت الحمايه" مورد بازخواست قرار مي گيرد و اگر عملي انجام دهد که در دين آنها نيز حرام محسوب مي شود، مانند: زنا، لواط و. . . از نظر حقوق با مسلمانان هيچ تفاوتي ندارد و قاضي حق دارد که "حدّ" را بر آنها جاري سازد؛ اگر چه مي تواند آنها را به ملت خود تحويل دهد تا طبق قوانين مذهبي خودشان مجازات شوند27
طبق فقه اسلامي اگر دو نفر از اهل ذمّه مرافعه خود را پيش قاضي مسلمانان ببرند، قاضي مخير است که طبق حکم اسلام قضاوت نمايد و يا اين که از آنها اعراض نمايد. قرآن کريم در اين باره مي فرمايد: "اگر از اهل کتاب براي رفع مرافعه به تو مراجعه کنند، پس ميان آنان حکم کن، يا از آنان اعراض نما". 28
البته منظور اين نيست که پيامبر (ص) تمايلات شخصي را در انتخاب يکي از اين دو راه دخالت دهد، بلکه منظور اين است که شرايط و اوضاع را در نظر بگيرد، چنانچه مصلحت بود دخالت و حکم کند و گرنه صرف نظر نمايد. 29 در اين ميان مي توان يکي از مصالح را رعايت تعاملات و روابط اهل کتاب با مسلمانان دانست. از اين آيه استفاده مي شود که هم زيستي مسلمانان يا اهل کتاب، تا حدي بود که آنان براي قضاوت نزد پيامبر اسلام (ع) مي آمدند. عدالت هميشه و با هر گروه، يک ارزش است. اگر حاکم يا دولت اسلامي براي داوري و ميانجي گري انتخاب شد، بايد عدالت را رعايت کند و نبايد مسائل نژادي منطقه اي، تعصب هاي گروهي، تمايلات شخصي و تهديد ها در قضاوت ها تأثير بگذارد.
11. به رسميت شناختن انبيا و کتب آسماني:
اساساً تمام کتاب هاي آسماني در اصول مسائل با يک ديگر هماهنگي دارند و هدف واحدي را (تربيت و تکامل انسان) دنبال مي کنند؛ اگر چه در مسائلي فرعي، به مقتضاي قانون تکامل تدريجي با هم تفاوت هايي دارند و هر آيين تازه مرحله بالاتري را مي پيمايد و برنامه جامع تري دارد. قرآن کريم ضمن تکريم و احترام به پيامبران و کتب آسماني سابق، آنها را تصديق مي نمايد.
"و کتاب آسماني (قرآن) را به راستي و درستي بر تو نازل کرديم که همخوان (مصدق) با کتاب هاي آسماني پيشين و حاکم بر آنهاست، پس در ميان آنان بر وفق آن چه خداوند نازل کرده است، داوري کن. . . ". 30
حدود بيست آيه ديگر نيز در تصديق و تأييد تورات و انجيل آمده است. 31 اساساً اين سنت الاهي است که هر پيامبري، پيامبر پيشين را تأييد، و هر کتاب آسماني اي، کتاب آسماني سابق را تصديق مي نمايد. خداوند در تأييد موسي (ع) و تورات، به وسيله پيامبر و کتاب آسماني بعدي، يعني حضرت مسيح (ع) و انجيل چنين مي فرمايد: "و به دنبال ايشان، (تورات و موسي (ع) ) عيسي بن مريم را فرستاديم که گواهي دهنده بر ـ حقانيت ـ تورات بوده، که پيشاپيش او بود، و به او انجيل داديم که در آن نوري هست و همخوان ـ تصديق کننده ـ با تورات است که پيشاپيش آن ـ نازل شده ـ و راه نما و پند آموز پارسايان است". 32
12. صلح بين المللي:
اسلام از ابتدا، اصول صلح را پي ريزي نموده و از اين طريق، راه را براي پيمودن صلح بين المللي و هم زيستي مسالمت آميز همواره ساخته است. در اين مورد کافي است که بدانيم صلح، روح اسلام است. همان طور که گفته شد، واژه¬ي اسلام از ماده "سلم" گرفته شده است و بدين جهت، متضمن معناي سلامت و آرامش است؛ لذا قرآن دستور مي دهد که همگي در حوزه "سلم و صلح" وارد شوند: "اي افراد با ايمان، همگي در حوزه مسالمت وارد شويد. . . ". 33 "سلم" خيلي عالي تر و با دوام تر از "صلح" است؛ زيرا به معناي سلامت و امنيت است و صورت يک صلح موقت ظاهري را ندارد.
خداوند به پيامبر (ص) دستور مي دهد که اگر دشمنان تو از در مسالمت وارد شدند و به آن ميل کردند، تو نيز از فرصت استفاده کن و با آنان موافقت نما: "و اگر دشمنان به صلح تمايل داشتند تو نيز مايه به صلح باش". 34
علاقه اسلام به صلح ميان انسان ها، به حدي است که به افراد با ايمان نويد مي دهد که شايد بر اثر نحوه رفتار مسالمت آميز مسلمانان، ميان آنها و دشمنان پيوند دوستي پديد آيد: "چه اميد است که خداوند در ميان شما و کساني از آنان که با هم دشمني داشتيد، مهرباني پديد آورد و خداوند بر هر کار قادر (به خلق) آمرزنده و مهربان است". 35
افراد غير مسلمان به دو گروه تقسيم مي شوند: گروهي که در مقابل مسلمين ايستادند، شمشير به روي آنها کشيدند، آنها را از خانه و کاشانه شان به اجبار بيرون کردند و، خلاصه عداوت و دشمني را با اسلام و مسلمين در گفتار و عمل، آشکارا نشان دادند. تکليف مسلمانان با اين گروه اين است که از هر گونه مراوده و پيوند محبت و دوستي با اين گروه خودداري نمايند. مصداق روشن آن، مشرکان مکه، مخصوصاً سران قريش بودند؛ گروهي رسماً دست به اين کار زدند و گروهي ديگر نيز آنها را ياري کردند.
اما گروه دوم، در عين کفر و شرک، کاري به مسلمانان نداشتند. نه عداوت مي ورزيدند، نه با آنها پيکار مي کردند و نه اقدام به بيرون راندنشان از شهر و ديارشان مي نمودند؛ حتي گروهي از آنها پيمان ترک مخاصمه با مسلمانان بسته بودند. بايد به اين گروه وفا کنند و در اجراي عدالت بکوشند. مصداق اين گروه طايفه خزاعه بودند که با مسلمين پيمان ترک مخاصمه داشتند. 36
خلاصه اين که، طرفداري از صلح و هم زيستي مسالمت آميز در سياست خارجي، از خردمندانه ترين و مترقي ترين برنامه هاست و اسلام نيز اين برنامه را اتخاذ کرده و تقويت نيرو را براي دفاع در مواقع اضطراري خواسته است.
اسلام براي صلح و زندگي مسالمت آميز چنان اهميت قايل است که حتي در اجتماعات کوچک و در اختلاف خانوادگي نيز دستور به صلح و سازش مي دهد: "و الصلح خير". 37
تمام موارد فوق که به صورت مختصر بيان گرديد، موضع اسلام در برابر حقوق بشر و حقوق شهروندي - اعم از مسلمان و غير مسلمان - در جامعه و نظام اسلامي است که حاوي مترقي ترين قوانين در دنياي کنوني است و به جرأت مي توان ادعا کرد که هيچ يک از مکاتب دنيا و سازمان هاي بين المللي نتوانستند اين گونه حقوق بشر را رعايت کنند. گفتني است؛ اگر کساني در لباس اسلام مسئول و غير مسئول حقوق شهروندي را نقض کند گناه جرم او به خودش بر ميگردد نه به اسلام.
پي نوشت ها:
1. بقره، 29.
2. مائده،32.
3. "لا اکراه في الدين قد تبين الرشد من الغي"، بقره، 256.
4. "ولو شاء ربک لامن من في الارض کلهم جميعاً أفانت تکره الناس حتي يکونوا مؤمنين"، يونس، 99.
5. "و قل الحق من ربکم فمن شاء فليومن و من شاء فليفکر"، کهف، 29.
6. "ولو شاء الله ما اشرکوا و ما جعلناک عليهم حفيظاً و ما انت عليهم بوکيل"، انعام، 107.
7. "سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق أو لم يکف بربک انه علي کل شيء شهيد"، فصلت، 53.
8. "و في الارض آيات للموقنين * و في انفسکم أفلا تبصرون"، ذاريات، 20-21.
9. زمر،18.
10. "و لا تجادلوا أهل الکتاب إلا بالتي هي أحسن الا الذين ظلموا منهم و قولوا آمنا بالذي أنزل إلينا و أنزل إليکم و إلهنا و إلهکم واحد و نحن له مسلمون"؛ عنکبوت، 46.
11. "و لا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم کذلک زينا لکل أمة عملهم ثم الي ربهم مرجعهم فينبئهم بما کانوا يعملون"؛ انعام، 108.
12. اقتباس از سؤال 1619 (سايت: 1671).
13. ممتحنه، 8.
14. مائده،42.
15. جامعالصغير، سيوطي، ج2، ص473 به نقل از فرد و حکومت، دکتر زيدان.
16. همان.
17. حديد، 25.
18. "قل يا اهل الکتاب تعالوا الي کلمة سواء بيننا و بينکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شيئاً و لا يتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله فإن تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون"، آل عمران، 64.
19. ر. ک: ناصر مکارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 2، ص 450.
20. "يا ايها الناس انا خلقناکم من ذکر و أنثي و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إن اکرمکم عند الله أتقاکم إن الله عليم خبير"، حجرات، 13.
21. "کان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و أنزل معهم الکتاب بالحق ليحکم بين الناس فيما اختلفوا فيه و ما اختلف فيه. . . . "، بقره، 213.
22. تعبير "بني آدم" در چند آيه، از جمله: آيات 26، 27، 35 و 171 سوره ي اعراف و آيه 70 سوره ي اسراء به کار رفته است.
23. انفطار، 6؛ انشقاق، 6 و حدود 60 آيه ي ديگر.
24. ر. ک: ياسر ابو شبانه، النظام الدولي الجديد بين الواقع الحالي و التصور الاسلامي، ص 542 - 543.
25. "لا ينهاکم الله عن الدين لم يقاتلوکم في الدين و لم يخرجوکم من ديارکم أن تبروهم و تقسطوا إليهم إن الله يحب المقسطين"؛ ممتحنه، 8.
26. "انما ينهاکم الله عن الذين قاتلوکم في الدين و أخرجوکم من ديارک و ظاهروا علي إخراجکم أن تولوهم و من يقولهم فأولبک هم الظالمون"، ممتحنه، 9.
27. جعفر سبحاني، مباني حکومت اسلام، ترجمه و نگارش داود الهامي، ص 526 ـ 530.
28. "فان جاوک فاحکم بينهم أو أعرض عنهم"؛ مائده، 42.
29. تفسر نمونه، ج 4، ص 386.
30. "و أنزلنا إليک الکتاب بالحق مصدقاً لما بين يديه من الکتاب و مهيمنا عليه فاحکم بينهم بما أنزل الله"؛ مائده، 48.
31. برخي آيات عبارتند از: آل عمران، 50 " و مصدقا ما بين يدي من التوراة. . . . ". نساء، 47: "يا أيها الذين اوتوا الکتاب بما نزلنا مصدقا لما معکم". مائده، 46: "فيه هدي و نور و مصدقا لما بين يديه من التوراة. . . ". صف، 6: "اني رسول الله اليکم مصداقا لما بين يدي من التوراة". بقره، 89: "و لما جاءهم کتاب من عندالله مصدق لما معهم". بقره، 101: "و لما جاءهم رسول من عند الله مصدق لما معهم".
32. "و قفينا علي اثارهم بعيسي ابن مريم مصدقا لما بين يديه من التوراة و آتيناه الانجيل فيه هدي و نور و مصدقا لما بين يديه من التوراة و هدي و موضوعة للمتقين"؛ مائده، 46.
33. "يا أيها الذين آمنوا ادخلوا في السلم کافة. . . "؛ بقره، 208.
34. "و أن جنحوا للسلم فاجنح لها. . . "، انفال، 61.
35. "عسي الله أن يجعل بينکم و بين الذين عاديتم منهم مودة و الله قدير و الله غفور رحيم"؛ ممتحنه، 7.
36. تفسير نمونه، ج 22، ص 31 ـ 32.
37. اقتباس از سؤال 1619 (سايت: 1671).
انتهای پیام