بازیگردان اصلی جدایی بحرین از ایران
صدای شیعه به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی: سالروز اعلام جدایی بحرین، پایان حاکمیت چند قرنی ایران بر بحرین، از جمله فجایع تاریخ معاصر ایران است که با بازیگری استعمار بریتانیا و صحنه گردانی آنها رخ داد و رده خیانت ها و خباثت های آنها در حق ملت ایران قرار گرفت. پیرامون نقش استعماری و استثماری انگلستان در جهان و علی الخصوص ایران، به هر میزان سخن گفته شود کم و ناچیز است، چرا که ماجرای خباثت انگلیسی ها در رابطه با ایران و منافع ایرانی قصه دیگری است. در رابطه با جدایی بحرین به عنوان موضوع این نوشتار، انگلستان نقشی ویژه داشت و برنامه ها و منافع استعماری این کشور بر این قسمت از خاک ایران با بهره کشی از نفت و سایر منابع بحرین و در نهایت امر، امروزه با تاسیس پایگاه نظامی این کشور در بحرین، نشان از عمق استراتژی و سیاست های استعماری آنها دارد.
از لحاظ تاریخی نه تنها عمده جزایر خلیج فارس متعلق به ایران بوده، بلکه بسیاری از بخشهای جنوبی خلیج فارس نیز جزء خاک ایران بودند، طوری که در برخی از برهه ها، خلیج فارس به عنوان یک دریای داخلی برای ایران محسوب می شد. اما در سده های اخیر به دلیل حضور نیرو های استعمارگر اروپایی و ضعف داخلی ایران، خلیج فارس در تسخیر کشورهای استعمارگر قرار گرفت و به مرور بخشهایی از کشورمان عملاً از دسترس مستقیم دولت مرکزی و حکام وقت خارج شد. این امر به خصوص در نقاط دریایی و جزایر خلیج فارس مشهود بوده و امروزه ریشه بسیاری از اختلافات شده و بهانه لازم برای دخالت برخی کشور ها را فراهم آورده است. ضعف قدرت دریایی ایران در دوره قدرت نمایی نیروهای استعمارگر، عاملی اساسی برای دخالت این کشور ها در قلمرو ایران محسوب میشد و همین ضعف که عمدتاً به سبب حضور و دخالت های خود آنها به وجود آمده بود، با عناوینی مانند مبارزه با دزدان دریایی و لزوم حمایت از شیخ نشین های تحت الحمایه توجیه می شد.
بحرین از هزاران سال قبل جزو خاک ایران بوده و تاریخ و منابع تاریخی گواه محکمی براین ادعا است. حقانیت حاکمیت ایران و ملت ایران بر جزیره بحرین آنقدر مسلم و بدیهی بود که انگلستان بعد از حدود دو قرن اشغال این منطقه در نهایت امر از ایران و شاه ایران برای توجیه اقدام خود بهره برد و با یک بازی سیاسی در نهایت اشغال بحرین را با عقب نشینی و ضعف سیاسی ایران رقم زد. لذا بعد از موافقت ایران به عنوان کشور دارای حق حاکمیت بر بحرین و تحت فشار بازی های بریتانیا، ایران حاضر بر چشم پوشی از حق قانونی و تاریخی خود شد و در نهایت امر نیز، به طبع توافقات پشت پرده صورت گرفته، فاجعه جدایی بحرین از ایران رقم خورد. فرستاده سازمان ملل متحد نیز، پس از گفتگو با سران قبایل و افراد متنفذ بحرین، گزارش خود مبنی بر تمایل مردم بحرین به جدایی را به مجمع عمومی و شورای امنیت سازمان ملل عرضه کرد. شورای امنیت نیز با صدور قطعنامهای در 22 اردیبهشت 1349 جدایی بحرین را خواستار شدند. در این میان نمایندگان مجلس شورای ملی پس از استماع گزارش نمایندگان سازمان ملل، به جدا شدن بحرین از ایران رای دادند. بنابراین این جزیره نفت خیز و مهم از ایران جدا شد و در این روز حاکمیت چند صد ساله ایران بر این نقطه پایان پذیرفت. سرانجام در 23 مرداد 1350، شیخ نشین بحرین جدایی خود را اعلام کرد و ایران به سرعت این جدایی را به رسمیت شناخت1].!!!] اما همین مسئله که برای جدایی بحرین به سراغ ایران آمدند و حمایت ضمنی ایران را گرفتند، خود گواه محکمی دیگری بر حقانیت حاکمیت تاریخی کشورمان محسوب می شود. حاکمیتی که ورود، حضور و نقشه های استعماری کشور های غربی با وجود چندین قرن نتوانسته بود در مقابل آن کاری از پیش ببرد.
مرور حضور استعمارگران در منطقه نیز حاوی نکات بسیار مهمی است. در اوایل قرن شانزده میلادی با هجوم استعمار پرتغال به منطقه اقیانوس هند و خلیج فارس (در سال 1506) ، بسیاری از نقاط استراتژیک منطقه و از جمله جزیره هرمز و مجمعالجزایر بحرین نیز ( در سال 1521) به تصرف و اشغال آنها در آمد. پس از گذشت حدود یک قرن از اشغال پرتغالیها، شاهعباس کبیر در سال 1602 با لشکرکشی به بحرین آنجا را از تصرف اشغالگران خارجی آزاد کرد و مجددا به ایران ملحق کرد.
پس از آن، مجمع الجزایر بحرین مدت180 سال مانند گذشته در اختیار و تحت نظر کامل حکومت ایران بود.[2] تا اینکه انگلیسی ها به منطقه وارد شده و به قدرت برتر منطقه بدل شدند. در دوره قاجاریه، انگلستان با اهداف استعماری در منطقه خلیجفارس و به بهانة برقراری امنیت و با استفاده از ضعف حکومت مرکزی ایران از سال 1820م به بعد، قراردادهایی با شیوخ بحرین منعقد کرد و بعدها نیز مدعی شد با این قرار داد ها بحرین از حاکمیت ایران خارج و تحتالحمایة انگلیس شده است. اما مسئله اساسی که رخ داد، با حضور بریتانیا به مدت تقریبی یک و نیم قرن این بخش از سرزمین ایران از حیطه مستقیم حاکمیتی ایران خارج شد.
در دوره قاجاریه، انگلستان با اهداف استعماری در منطقه خلیجفارس و به بهانة برقراری امنیت و با استفاده از ضعف حکومت مرکزی ایران از سال 1820م به بعد، قراردادهایی با شیوخ بحرین منعقد کرد و بعدها نیز مدعی شد با این قرار داد ها بحرین از حاکمیت ایران خارج و تحتالحمایة انگلیس شده است. اما مسئله اساسی که رخ داد، با حضور بریتانیا به مدت تقریبی یک و نیم قرن این بخش از سرزمین ایران از حیطه مستقیم حاکمیتی ایران خارج شد.
همانطور که اشاره شد اقدامات انگلیسی ها با شعار ها و تبلیغات ویژه ای توجیه می شد. در این رابطه سر آرنولد ویلسون می گوید: « مدت یک قرن است که ما انگلیسی ها خلیج فارس را به زور اسلحه و شمشیر مبدل به منطقه ای آرام کرده ایم و هیچ یک از عملیات ما در نقاط دیگر جهان، مثل اقداماتی که در خلیج فارس کرده ایم، رضایت بخش نبوده. نابودی دزدان دریایی، منع برده فروشی، نابودی قلاع دزدان، آشتی دادن شیوخ، تحت الحمایه کردن بحرین، ایجاد رابطه با کویت، مساحی و نقشه برداری خلیج فارس...»[3].
در صورتی که اهداف واقعی انگلیسی ها داستان دیگری است و در اسناد خود آنها به خوبی روشن شده است. لرد پالمرستون میگوید:« ما وظیفه داریم خلیج فارس را زیر سلطه نیروی دریای خود درآوریم، به طوری که هیچ قدرتی نتواند با ما به رقابت برخیزد، در این راه باید روشی اتخاذ کنیم که از لحاظ ملی گران نباشد...».
این مسئله در بحرین بسیار روشن دیده می شود. از 1197 ق/ 1783م احمد بن محمد، از خاندان آل خلیفه و از تیرة عتوبی در نجد عربستان، با استفاده از درگیریهای داخلی در ایران میان خاندان زند و آغامحمدخان قاجار، وارد بحرین شد. در این زمان انگلستان نیز با از میدان به در بردن رقبای اروپایی خود در منطقه خلیجفارس به موقعیت مطلوبتری دست یافته بود. از این دوره به بعد، تداوم گرفتاری حاکمان قاجار در برخورد با مدعیان تاج و تخت و جنگهای فرسایشی با روسیه از یک سو و فقدان نیروی دریایی از سوی دیگر باعث شد انگلیسیها از شیوخ قبایل عرب ساکن در سواحل جنوبی خلیجفارس برای تحکیم نفوذ و سلطه استعماری خود در خلیجفارس استفاده کنند. از آنجا که حکومت قاجار ضعیف و ناکارآمد بود، انگلیسی ها با اغتنام فرصت در سال 1820 قراردادی با شیخ سلمان بن احمد آل خلیفه بستند، به دنبال آن نیز قراردادهایی در 1829 م/ 1244ق و 1880 م/ 1297 ق با شیخ عیسی بسته شد که بدون اجازة آنها بحرین با هیچ دولتی قرارداد نبندد و به هیچ کشوری حق تأسیس نمایندگی سیاسی ندهد. با این حال بحرین، رسماً از ایران جدا نشده بود و دولت ایران، بحرین را بخشی از خاک خود و شیوخ آلخلیفه را نیز کارگزاران خود میشناخت؛ و این امر مورد اذعان و اعتراف آلخلیفه و نیز دولت انگلستان بود.
قیمومیت انگلستان بر بحرین
در 31 مه 1861 قراردادی بین شیخ محمد بن خلیفه (شیخ بحرین) و فیلیکس جونز نماینده سیاسی انگلستان بسته شد که به موجب آن مجمع الجزایر بحرین رسماً تحت الحمایه انگلیس شد. دولت انگلیس در برابر اعتراض ایران به مفاد این قراداد حضور دزدان دریایی و برقراری امنیت در خلیج فارس را بهانه کرد و بر تسلط خود بر منطقه ادامه داد.
در سال 1906 . م انگلیس ضمن عقد پیمانی با حاکم بحرین ، این کشور را به قیمومیت خود در آورد . ایران پس از عضویت در جامعه ملل در سال 1927 . م / 1306 .ش ادعای مالکیت خود بر بحرین را مجدداً مطرح کرد . برخی از پژوهشگران « انعقاد قرارداد جده » بین انگلیس و امیر حجاز را دلیل این ادعای ایران دانسته اند، چرا که طبق این قرارداد ابن سعود پذیرفت که بحرین تحت الحمایه انگلیس باشد و اقدام ایران در واقع اعتراضی به این موضوع بود .
ایران قرارداد مذکور را مغایر با حق حاکمیت خود بر بحرین و تمامیّت ارضی خود ، می دانست . در اعتراض به این قرارداد و در همین سال دولت ایران یادداشت شدید الحنی را توسط وزیر امور خارجه برای رابرت کلایو ( وزیر مختار انگلیس ) در تهران ارسال کرد و بر حاکمیّت مطلق ایران بر بحرین تأکید کرد و ضمن آن رونوشتی از این اعتراض برای جامعه ی ملل فرستاده شد . امّا وزیر امور خارجه انگلیس یکسال بعد در طی یادداشتی به جامعه ملل اعتراض ایران را بی اساس دانست و عنوان کرد بحرین کشور مستقلی است که مشترکات جغرافیایی و نژادی با ایران ندارد.
در دوران رضا شاه نیز ایران همچنان مدعی حاکمیت بحرین بود. در 1927دولت انگلستان قراردادی با عربستان سعودی درباره بحرین امضا کرد. دولت ایران بلافاصله نسبت به آن معاهده به طور رسمی اعتراض کرد و از آن بهعنوان «تجاوز به تمامیت ارضی ایران» به جامعه ملل شکایت کرد. این دادخواهی ایران، توسط مخبرالسلطنه به عنوان نخستوزیر، در صفحه 605 «روزنامه جامعه ملل» مورخ ماه مه 1928 به چاپ رسید، اما به علت ضعف جامعه ملل و سپس شروع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین در اوت 1941 این اعتراض ایران راه به جایی نبرد.[4]
در سال 1967 . م / 1346 . ش که انگلیس در نظر داشت به دولت های خلیج فارس استقلال بدهد، مسأله بحرین ، مجدداَ در صدر مسائل سیاسی قرار گرفت .علاوه براین در ژانویه 1968 ،پس از اینکه انگلستان اعلام کردکه نیروهایش را تا پایان سال 1971 از شرق سوئز خارج خواهد کرد، دولت ایران از این تصمیم استقبال کرد و اعلام کرد که از حق حاکمیت خود بر بحرین منصرف نشده است. سپس، با طراحی و هدایت انگلستان قرار شد فدراسیونی متشکل از نه شیخ نشین جنوب خلیج فارس و از جمله بحرین در قالب یک کشور واحد پس از خروج نیروهای انگلیسی از منطقه تشکیل شود. با این بهانه، ایران با نقشه انگلستان وارد مصالحه ای شد که در نهایت امر به تجزیه بحرین منجر شد در حالی که حق حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه نیز با خدعه های بریتانیا همچنان مسئله ساز باقی ماند!!!
اما مسئله تجزیه بحرین از ایران بایستی در کنار پروسه تجزیه کشور های منطقه مورد تحلیل قرار گیرد. نقشه ای که بسیار قبل از حادث شدن مسئله بحرین و با ورود استعمارگران به منطقه در دستور کار آنها قرار گرفته بود. لذا با همین سیاست بسیاری از نقاط ایران و سرزمین هایی که هزاران سال متوالی متعلق به ایران بود با دلایل متعدد و بازی سازی های مداوم از خاک کشور جدا شد.
اما با اینکه تجزیه ایران و کشور های منطقه، فراز و نشیب فراوانی داشته ولی هر اندازه وابستگی و وادادگی به کشور های استعماری بیشتر می شد، پروسه تجزیه ایران توسط استعمارگران نیز سرعت می گرفت. در این رابطه تجزیه بحرین و بهانه تراشی برای جزایر سه گانه ایرانی درست زمانی رخ داد که ایران وابستگی بسیار شدیدی به کشور های استعماگر داشت. اما همین امر نیز تغییری در سیاست های آنها ایجاد نکرد. در نهایت امر نیز دولت ایران تنها یک ساعت پس از جدایی بحرین آن را به رسمیت شناخت . یک روز بعد، بحرین و انگلستان یک قرار داد دوستی با هدف "مشورت" در مواقع ضروری با یکدیگر امضا کردند. بدین ترتیب ، مسأله بحرین پس از یک و نیم قرن منازعه و کشمکش با سازش و توافق پنهانی انجام شده بین ایران و قدرت های غربی بر سر نقش آتی ایران در منطقه خلیج فارس و اعطای امتیاز به ایران درباره یک مسأله دیگر ارضی کشور یعنی جزایر سه گانه به پایان تلخ خود رسید.
انتهای پیام