دولتهای شیعه؛ کانون حمله الظواهری و طالبان
چکیده:
صدای شیعه: ایمن الظواهری رهبر فعلی گروه تروریستی القاعده، بعد از ماهها غیبت، سکوت چند ماهه خود را شکست و با ملا اختر منصور رهبر طالبان اعلام بعیت کرد. رهبران القاعده گرچه به صورت سنتی خود را زیر بیعت رهبر طالبان معرفی میکنند، اما در عمل جایگاهی برای این گروه قائل نیستند، و با استفاده از بعیت با رهبران طالبان به دنبال مشروعیت دهی به اقدامات خود هستند. این بیعت نشان داد که با توجه به رهبری ظواهری بر القاعده و تعیین رهبر جدید برای طالبان، از نظر استراتژی عملیاتی دو گروه به نقطه مشترک مهمی رسیده اند. لذا حمله به آمریکا و دولتهای استعمارگر غربی به عنوان اهداف اصلی و شعار اصلی این گروهها به محاق رفته و مبارزه با دولتهای منطقه با محویت مبارزه با دولتهای شیعه در دستور کار قرار گرفته است.
مقدمه :
چند روز پیش پیامی صوتی از ایمن اظواهری رهبر القاعده منتشر شد که در آن بیعت وی از رهبر جدید طالبان ابراز شد. این پیام صوتی که توسط "السحاب" شاخه رسانهای القاعده، منتشر شده، نخستین پیام صوتی رهبر القاعده از سپتامبر سال گذشته است. الظواهری در این پیام صوتی خطاب به ملا اختر منصور میگوید: "به عنوان امیر القاعده و با پیروی از راه و روش شیخ [اسامه] بن لادن و برادران شهیدش که با ملا عمر بیعت کرده بودند، بیعت خود را با شما اعلام میکنم." ایمن الظواهری در پیام خود از کشورهای مسلمانی که شریعت را به اجرا نمیگذارند ابراز انزجار کرده و وعده می دهد کلیّۀ سرزمینهای اسلامی را آزاد سازد. همه اینها در حالی است که راه و روش القاعده بعد از ریاست ایمن الظواهری به مبارزه صرف با دولتهای شیعه اختصاص یافته و مبارزه با کفر و دولتهای استعمار از یاد رفته است.
در این رابطه شناخت رابطه طالبان با القاعده و تفاوت دیدگاه اسامه بن لادن با ایمن اظواهری بسیار اهمیت دارد. چراکه اگر "بن لادن" حمله به دولتهای غربی و آمریکا را در راس برنامه های خود داشت، ایمن الظواهری بر مبارزه با دولتهای فاسد منطقه ای تاکید می کرد. مسئله ای که امروز به نظر می رسد به مبارزه با دولتهای شیعه تغییر جهت داده است. همه اینها در حالی است که جولان داعش در منطقه بیش از پیش القاعده و طالبان را به حاشیه رانده و آنها را به هم تزدیک ساخته است. علاوه براین القاعده در ماههای اخیر در برابر پیشرویهای گروه دولت اسلامی بسیار ضعیف شده بسیاری از نیرو های القاعده به دولت اسلامی پیوسته اند. همین مسئله نقش بسیار مهمی در بیعت سریع رهبر القاعده با رهبر طالبان داشته است
رهبران القاعده گرچه به صورت سنتی خود را زیر بیعت رهبر طالبان معرفی میکنند، اما در عمل جایگاهی برای این گروه قائل نیستند و با استفاده از بعیت با رهبران طالبان به دنبال مشروعیت دهی به اقدامات خود هستند. با این وجود در حال حاضر با توجه به رهبری ظواهری بر القاعده و تعیین رهبر جدید برای طالبان از نظر استراتژی عملیاتی دو گروه به نقطه مشترک مهمی رسیده اند. لذا اعلام بیعتی نیز که صورت گرفته در راستای حمایت از ایده مشترک طالبان و القاعده برای احیای حکومت اسلامی قابل ارزیابی است.
نگاهی به شکل گیری و حیات طالبان
جنبش طالبان در ژوئن سال 1994 از میوند قندهار آغاز شد و بر اثر نا امنی افغانستان توسعه یافت. در حالی که در ابتدای امر نیرو های طالبان خود را ملجاء و پناهگاه مردم نشان می دادند، برخی مدارس مذهبی در افغانستان، حتی در پاکستان مبنای مشروعیتی آنها را فراهم ساختند و راه قدرت گیری آنها را هموار نمودند. بدین ترتیب در 10 اکتبر سال 1994 میلادی در اوج جنگهای داخلی افغانستان گروهی که خود را «تحریک اسلامی طلبای کرام» نام نهادند با حمایتهای مکرر و القائات پنهان عربستان سعودی و با استفاده انحرافی از شعار جهاد با شرک و کفر و اینکه هر کس کشته شود به بهشت خواهد رفت روز به روز به قدرت و دامنه حضور خود افزودند. این گروه خیلی زود پیروان زیادی از افغانستان و پاکستان پیدا کنند. ظهور طالبان در واقع واکنشی خودجوش به بی نظمی و هرج و مرج داخلی در افغانستان و اقدامات خلاف نیروها و فرماندهان گروههای افغانی بود.
منافع آمریکا در برههای از زمان کاملا با منافع طالبان تطابق داشت، به همین علت بود که در ابتدا از بروز آن جلوگیری نکرد و بعدها نیز به حمایت گسترده از این جنبش و سرپوش گذاشتن بر جنایات آن پرداخت. آمریکا با همان انگیزهای که سازمان القاعده را تاسیس و حمایت کرد، به همان علت طالبان را نیز زیر بال و پر خود قرار داد تا بتواند از آن به عنوان اهرم فشاری برای اجرای سیاستهای خود در ژئوپلتیک خاص آن در منطقه استفاده کند. جلوگیری از حضور منطقهای ایران، اهرم فشار بر روسیه و ایجاد هرج و مرج خلاق در آسیانه میانه بر اساس طرحهای مداخله جویانه از جمله انگیزههای آمریکا در حمایت از طالبان بود.
ملا محمد عمر رهبر اصلی طالبان بود که اختیارات گستردهای داشت. وی در سال 1994 یعنی از ابتدای شکلگیری طالبان به عنوان رهبر طالبان انتخاب شد و تا سال 2013 که مرگ او بعد از دو سال اعلام گردید رهبر این گروه بود. همیشه نگرانیهایی در رابطه با اختلاف درونی میان این گروه در صورت غیبت یک چهره نیرومند مثل ملا عمر، رهبری که دو دهه ریاست این گروه را بر عهده دارد وجود داشت. همین مسئله دلیل تاخیر دوساله در اعلام مرگ رهبر این گروه بوده است. همین نگرانی بود که گروه طالبان در 30 ژوئیه امسال پذیرفت که رهبرشان در 23 آوریل 2013 در اثر بیماری درگذشته است.
با آنکه ملا عمر قدرت کامل را در اختیار داشت اما کسی را به عنوان جانشین خود نامزد نکرده بود. او میان سالهای 1996 تا 2001 با مشت آهنین بر افغانستان حکمرانی میکرد، از انتصاب اعضای خانوادهاش در پستهای مهم دولتی اجتناب کرده بود. لذا طرفداران ملا یعقوب به عنوان جانشین ملا عمر و مخالفان ملامنصور با مخالفت آنهایی مواجه هستند که استدلال میکنند جنبش طالبان به عنوان یک گروه اسلامی نباید جایی برای سلطه خانوادگی باشد.
ملا عبدالمنان تنها برادر باقیمانده و ملا محمد یعقوب، بزرگترین پسر ملا عمر، اکنون به نمایندگی از خانوادهاش نقش مهمی را در جنگ قدرت میان دستههای مختلف طالبان ایفا میکنند. این در حالی است که در غیاب ملا عمر، ملا منصور به نمایندگی از او طالبان را رهبری میکرد و زمانی که گفته میشود ملا عمر در 2013 درگذشت، اختر محمد منصور عملا سرپرستی طالبان را به عهده گرفت. تمامی تصامیم طالبان در این سالها از سوی ملا اختر منصور و در مشوره با شورای رهبری طالبان، مهمترین نهاد تصمیم گیرنده این گروه اتخاذ میشد. بنا بر این، دور از انتظار نیست که اکثریت عمده اعضای "شورای رهبری" طالبان یعنی 18 عضو از 20 عضو از رهبری ملا منصور حمایت کردند.
رابطه تاریخی طالبان و القاعده
نیروهای طالبان گروههای مذهبی افراطی در افغانستان هستند و تلاش دارند تا نیروهای نظامی خود را از مدارس دینی پاکستان جذب نمایند، اما القاعده از کشورهای مختلف گرد بنلادن جمع شدند تا در کنار نیروهای طالبان به جنگ بپردازند. نیروهای القاعده از کشورهایی چون یمن، عربستان سعودی، کویت و چند کشور عرب زبان دیگر گرد بنلادن جمع شده بودند و نقطه مشترک میان تمام این نیروهای عرب زبان بودن آنهاست، آنگونه که همچنان این نیروها را با عنوان عرب افغان میشناسند. اسامه بن لادن رهبر سعودی الاصل القاعده یک سال بعد از استقرار نظام طالبان برای حمایت از این گروه با هواپیمای شخصی خود وارد جلالآباد شد و مورد استقبال مقامات طالبان قرار گرفت. رهبران القاعده گرچه به صورت سنتی خود را زیر بیعت رهبر طالبان معرفی میکنند، اما در عمل جایگاهی برای این گروه قائل نیستند، و با استفاده از بعیت با رهبران طالبان به دنبال مشروعیت دهی به اقدامات خود هستند. با این حال این دو گروه رابطه بسیار نزدیک و پیچیده ای با هم دارند و این مسئله با توجه به خطر داعش برای آنها و تعیین رهبران جدید وارد مرحله نوین خود شده است.
زندگی و فلسفه ایمن الظواهری تنوریسن حمله به دولتهای شیعه منطقه
ایمن الظواهری رهبر 63 ساله مصری القاعده، در سال 1981 با دست داشتن در ترور انور سادات مبارزات خود را آغاز کرد. بدین ترتیب که تحت تاثیر ترور انورسادات، مشارکت کنندگان اصلی حمله به محاکمه کشیده شده، و ستوان استانبولی و سه تن دیگر از شلیک کنندگان در آوریل 1982 اعدام شدند. در میان این بازداشتیها چهره دیگری که بعدها در القاعده مشهور شد، ایمن الظواهری فیزیکدان جوان از یک خانواده متوسط پیشهور بود. تاثیر عمده را بر زندگی او سیدقطب رهبر فکری جنبش جهاد اسلامی داشت، کسی که با چندین تن از یارانش در سال 1966توسط ناصر اعدام شد. [1]
الظواهری پانزده ساله بود که سیدقطب به چوبه دار آویخته شد، چرا که او در تلاش برای شکل دادن به شبکه های زیرزمینی برای برانداختن دولت و ایجاد یک حکومت اسلامی بود. آنچه الظواهری در آن مقطع بر آن باور داشت: ساخت مصری یکپارچه به عنوان رهبر فکری جهان اسلام بود. برای الظواهری البته این به معنای یافتن سرنوشت واقعی مصر تنها از طریق اسلام بود، یعنی تلاش برای احیای خلافت اسلامی، حکومت روحانیون مسلمان، کسانی که عملاً از قرن سیزده میلادی به بعد قدرت واقعی را در اختیار نداشتند. الظواهری اعتقاد داشت که مصر میتواند به یک نقطه قابلاتکاء برای سایر کشورهای عربی تبدیل شود. الظواهری معتقد بود قبل از رویارو شدن با "دشمن دور"[یعنی ایالات متحده و...] در درجه اول لازم است که دشمن نزدیک[یعنی حکام فاسد] را شکست دهیم، چراکه ممکن است قبل از اینکه اسلام خود را آماده کند، آنها پیروز گردند. از منظر الظواهری مصر جایی بود که این پروسه بایستی شروع میشد.
الظواهری از متهمان اصلی شرکت کننده در ترور نبود، اما مطمئناً رهبری فکری این اقدام محسوب می شد. بعد از مدرسه پزشکی او به خدمت ارتش مصر درآمد و سپس به افغانستان مسافرت کرد و شیفته جنگ "مجاهدین آزاد افغان" یا مجاهدین علیه شوروی گردید. ماموریت او برای متحدکردن تمام گروهها به نام اسلام برای سرنگونی دولت آسان نبود، تا اینکه مواقفتنامه صلح سادات با اسرائیل گروههای مخالف و پراکنده اسلامی را متحد کرد.
داستان الظواهری از دوره دادگاه او شروع شد، زمانی که او اغلب به عنوان مدافع صحبت میکرد و این قطعه را میخواند، "ارتش محمد بازخواهدگشت، و ما یهودیان را شکست خواهیم داد." الظواهری در نهایت بعد از سه سال از زندان آزاد شد و تمرینات پزشکی خود را تا روز قبل از رفتن به افغانستان و برای پیوستن به مجاهدین برای مبارزه علیه شوروی از سرگرفت. او بعدها نوشت "زمانی که به افغانستان میآیم صد سال به عمر من اضافه میشود." بعد از پیروزی مقاومت افغانها، او خود را هوادار براندازی دولت مصر نشان داد و عملیات خود را از یمن و بعد سودان شروع کرد. در سال 1993 او به رهبری جنبش جهاد مصر رسید و شروع به راهاندازی حملاتی خونین که یکی از معروفترین این حملات، حمله به توریستها در دره شاه بود، کرد. او همچنین در ابتدا طرحی داشت که مبارک را در زمان دیدار از سازمان اتحاد آفریقا در اتیوپی در سال 1995 ترور نماید، که به دلایلی شکست و خودروی مبارک به فرودگاه آدی سابابا بازگشت.[2] در نتیجه این فعالیتها او و اسامهبنلادن کسی که تامینکننده مالی این طرح به شمار میرفتند از سودان اخراج شدند و به افغانستان رفتند. این برای بار سوم بود که اسامه بن لادن همکار خود را متقاعد میکرد که زمانش رسیده که به برخورد با "دشمن دور" در زمانی مناسب اندیشیده شود.
الظواهری و برخی از پیروان مصری او یک نوع اعتماد فکری به سازمان اسامه بن لادن شکل دادند، درحالی که الظواهری علاقه شدیدی به "دشمن نزدیک" که دولت حسنی مبارک بود داشت، بنلادن اعتقاد داشت تنها راه به چالش کشیدن خاورمیانه حمله به سر ابلیس یعنی ایالات متحده همان "دشمن دور" است. وقتی مسئله در خصوص حمله به دولتهای مرتد مطرح میشد، بن لادن پاسخ میداد "آنها را به حال خود رها کنید و خود را با آنها مشغول نکنید." آنها نخالهای بیش نیستند، ...وقتی شاهد شکست ایالات متحده باشند، در وضعیت بسیار بدی خواهند بود." [3]
اقدامات القاعده بعد از بن لادن
ایمن الظواهری به عنوان نظریه پرداز و رهبر فعلی القاعده شناخته می شود. وی در سال2001 در کتاب “دلاوران زیر پرچم پیامبر” اهداف جنبش بنیادگرای انقلابی را چنین بر می شمارد: ابتدا، رسیدن به یک همبستگی و سازمان ایدئولوژیک، سپس جنگ با رژیم های فعلی جهان اسلام و سپس تاسیس یک حکومت اسلامی ناب در قلب جهان عرب. لذا همانطور که اشاره گردید ظواهری اساس حملات و اقدامات خود را به مبارزه با دولتهای فاسد جهان اسلام تمرکز ساخته بود و از این لحاظ کاملاًً در مقابل بن لادن قرار داشت. از نظر ظواهری، جهاد، جنگی انقلابی و جهانی است که بایستی از طریق خشونت، اقدام سیاسی و تبلیغات علیه رژیمهای سکولار و نخبگان سکولار جهان اسلام، صورت گیرد.
ظواهری استدلال می کند که چون کشورهای کلیدی عرب برای جنگ چریکی مناسب نیستند، از این رو اسلامگرایان لازم است تا اقدامات سیاسی خود را به درون توده ها، پیش برند و همراه با عملیات تروریستی شهری علیه رژیم های سکولار، حملات خود را متوجه دشمنان بیرونی یعنی اسرائیل و ایالات متحده سازند تا بدین وسیله، حمایت عمومی از جهاد را افزایش دهند. [4]
باید توجه داشت که ظواهری، انتظار ندارند که عملا از طریق این حملات آمریکا یا متحدانش را شکست دهند. بلکه حملات تروریستی را وسیله ای می دانند که از طریق آن، فرقه کوچک افراطیون بتوانند جهادی عظیم علیه کافران را به راه اندازند و امیدوارند که از این طریق بتوانند حمایت تودههای مسلمان را به دست آورند. از این رو، ظواهری حملات تروریستی پر هیاهو را وسیلهای برای تبلیغ در بین تودههای مسلمان میداند. بنابراین می توان گفت که هدف اولیه القاعده نابودی اسرائیل یا اخراج ایالات متحده از خاورمیانه نیست، بلکه هدف اصلی، جلب کردن توجه امت اسلامی است.
همه اینها در حالی است که در حال حاضر و بعد از کشته شدن بن لادن عمده اقدامات تروریستی گروه القاعده در منطقه به کشور های شیعه نشین تمرکز یافته است. طوری که می توان ادعا کرد برای برپایی حکومت اسلامی کذایی این گروه کشتار شیعیان پر اهمیت تر از نابودی حکام فاسد منطقه شناخته شده است. ایالات متحده نیز از این تغییر موضع گروه تروریستی القاعده به خوبی بهره برده و به حمایتهای همه جانبه از آنها پرداخته است. این حمایتها به خصوص در سوریه و با توجه به اهداف مشترک ایالات متحده و گروههای تروریستی مبنی بر برکناری بشار اسد به اوج خود رسیده و با حمایت های مالی و تسلیحاتی ایالات متحده به خوبی دیده می شود.
پی نوشت:
Wright, Looming Tower, 33-37.
Andrew Higgins and Alan Cullison, "Saga of Dr. Zasvahri Sheds Light on the Roots of al Qaeda Terror," Wall Street Journal, July 2, 2002; Wright, Looming Tower, 214-20.
Fawaz A. Gerges, The Far Enemy: Why Jihad Went Global, 2nd ed. (New York: Cambridge University Press, 2009), 139-45.
John Rollins, Coordinator, “Al Qaeda and Affiliates: Historical Perspective, Global Presence, and Implications for U.S. Policy”, Congressional Research Service, February 5, 2010, P:9.
منبع: فارس
انتهای پیام