تبعات و آفات سقیفۀ بنی ساعده1 و شورای شش نفرۀ2
سروده و نوشته : دکتر حسین رزمجو
صدای شیعه:
هر آتشی که در رهِ اسلام شعله ور: گردید بَعدِ رحلتِ شخصِ پیامبر:
هر جور و ظلم کآن به محمد(ص) وعترتش: شد از طریق خیلِ شریرانِ حیلهگر
خون های پاکِ جمله شهیدانِ چون علی(ع) که بر زمین بریخت و یا گشت آن هَدَر:
از آفتِ چنان «سقیفه» و «شورا» قوام یافت که بانیاش بُدند چو «بُوبکر» با «عُمَر»
حُکّام ظالمِ ز خدا بیخبر ظهور: کردند در پیامدِ این ماجرایِ شَر
مانندِ غاصبانِ خلافت و رهبری ز عباسیان و آل اُمیّه که بی بَصَر:
بودند و با حمایتِ شیطان بسوختند: آیینِ حق و مکتبِ آزادگی و فَرّ
بر باد شد ز کَیدِ هوا خواهِ جاه و زر آمالِ مؤمنان حقیقی، و بی ثمر:
گردید رنجِ کوشش مردانِ دین پناه: سعی مجاهدان خدا جویِ نامور:
امثال اسوۀ حق و تقوا، امامِ راد: پورِ علی(ع): حسین(ع) و هزاران کس دگر
.. یا رب تو خود حراست آزادگان نما از شرّ جاهلان ستمورز کور و کر
آنان که صاحبان زر و زور و خُدعه یند آگاه از رذالت و از عدل بیخبر
اسلام را به سایۀ الطاف خویشتن محفوظ دار و ده به طرفدار آن ظفر
بیگمان با اجرای برنامۀ خشن و متعصبانهای که عُمر برای به خلافت رساندن عثمان فراهم آورد و ابتدا به صُهیب بن رومی که به جای وی در ایامِ بیماری پس از ضربت خوردن به دست ابولؤلؤ ایرانی، عهدهدارِ امام جماعت مسلمانان در مدینه بود، سفارش کرد که: «بعد از مرگ من تا سه روز با مردم همچنان نماز بخوان و تو بر سر این شش تن بایست اگر پنج تن اتفاق نظر داشتند و یک تن به مخالفت برخاست، سر او را با تیغ بزن. و اگر چهار تن اتفاق نظر پیدا کردند و دو تن به مخالفت برخاستند، گردن آن دو تن را بزن. و اگر به دو دسته مساوی تقسیم شدند و با هم نزاع نمودند، با پسرم عبدالله مشورت کن، اگر رأی او را نپذیرفتند رأی آن دستهای را حجت بشناس که عبدالرحمن بن عوف در آن دسته باشد. و اگر دستۀ مخالف حاضر نشد به این داوری گردن نهد، هر سه را یکجا گردن بزن. و اگر سه روز مهلت گذشت و توافقی صورت نگرفت هر شش نفر را گردن بزن! و مردم را به حال خود بگذار تا برای خویش خلیفهای انتخاب کنند.» یاللعجب از عقل و کیاست طراح این شورا که روی اعراب سفّاک جاهلیت یا اجداد خود را با این فرمان پلیدش سفید کرد. چه برای خواننده، این حقیقتِ قرآنی را روشن میکند و تداعی میشود که: «الاعرابُ اشدُّ کفراً و نفاقاً». و معلوم میگردد که خلفای سه گانه راشدین متأسفانه از فرزندان خلفِ آن اعراب جاهل بودهاند، با آنکه ظاهراً از صحابۀ کبار پیامبر(ص) و از اقوامِ نزدیک آن نبیّ رحمت به شمار میروند.!!
«بعد از مرگ عُمر، صُهیب رومی بر جنازۀ او نماز خواند. جنازه را دفن کردند و جلسۀ شورا، بی حضورِ طلحه ـ چون در مسافرت بود ـ تشکیل گشت. و پس از یک بحث جزئی و ساده، عبدالرّحمن گفت: چه کسی از شما راضی میشود که از حقِ انتخابشدن بگذرد و در برابر، حق انتخاب قطعی ـ منحصراً ـ در اختیار وی باشد؟ هیچ کس حاضر نشد. عبدالرّحمن گفت: من حاضرم که از حق خود بگذرم و حق انتخاب قطعی با من باشد. اگر شما رضایت میدهید، موافقت خود را اعلام کنید. عثمان گفت: من رضا میدهم. سعد و زبیر هم گفتند: ما نیز رضایت میدهیم. اما علی بن ابیطالب(ع) ساکت ماند. عبدالرحمن به علی(ع) گفت: تو رضایت نمیدهی؟ علی فرمود: تو سوگند بخور و تعهد کن که حق را پامال نکنی و هوای نفسانی را پیروی ننمایی و خویشاوندی را گزین نسازی! و خیرخواه امت باشی! عبدالرحمن گفت: شما همگان تعهد کنید که چون کسی را برگزینم، بپذیرید. و اگر کسی به مخالفت برخیزد، شما بر علیه او قیام کنید، من نیز تعهد میسپارم که مسئله خویشاوندی را ملاک انتخاب نگیرم. خیرخواهِ امّت باشم. همگان تعهد سپردند... عبدالرحمن بعد از تعهدات لازمه تک تک با اهل شورا تماس گرفت و سپس با سرانِ مهاجر و انصار نیز ملاقات نمود. و نظر آنان را جویا شد و روز سوم به علی گفت: حاضر هستی با قید سوگند و تعهد به کتاب خدا و سنت رسول و سیرۀ ابوبکر و عمر عمل کنی؟ علی گفت: من به کتاب خدا و سنت رسول و علم و اجتهاد خود عمل خواهم کرد. عبدالرحمن ـ سپس ـ رو به عثمان کرد و گفت: حاضر هستی با قید سوگند و تعهد به کتاب خدا و سنت رسول و سیرۀ ابوبکر و عمر عمل نمایی؟ عثمان گفت: بلی. و عبدالرّحمن با عثمان بیعت کرد.» آنچه مسلم است این که در جلسۀ شورای شش نفرۀ عمر، علی(ع) در اقلیت بود. و رأی شورا قبل از تشکیل جلسه برای همگان و خصوصاً برای شخص عمر روشن بود که علی از خلافت فاصله خواهد داشت: زیرا سعد بن وقّاص عموزادۀ عبدالرّحمن بود و عبدالرّحمن شوهر خواهر عثمان. پس این سه نیز جانب یکدیگر را فرو نمیگذاردند. در میان حاضران تنها زبیر بن عوام هواخواه علی بود، ولی با رأی یک نفر کاری از پیش نمیرفت. اگر طلحه هم میآمد و فرضاً جانب علی را میگرفت، باز هم دستۀ مخالف برنده میشد. زیرا رأی عبدالرّحمن قاطع و محکم بود و اگر طلحه نمیآمد چنانکه نیامد و یا میآمد و به خاطر کینههای دیرینه، جانبِ علی را نمیگرفت، علی درمانده بود و محروم و اگر عَلَمِ مخالفت میافراشت، به اجماعِ اهل شورا و به فرمان خلیفه فقید جانش در خطر بود...
گویا تصوّر عمر و سایر دست اندرکارانِ حکومت بر این بود: که اگر علی به خلافت برسد: تمام حقایق را افشاء خواهد کرد. و اگر سیرۀ رسولِ خدا را پیش گیرد، و به عدل و داد بیتالمال را تقسیمِ برابر کُند، همه مستمندان و مستضعفان به حمایت او بر میخیزند و مایۀ رسوایی و تعنتِ آنان فراهم میشود. لذا با ترتیب شورای شش نفره کذایی علی(ع) را برای چند سال دیگر از خلافت دور کردند.»3
پی نوشت:
[1]. سقیفۀ بنی ساعده: نام محلیست از مدینه که پس از رحلت حضرت محمد(ص)، به هنگامی که امام علی(ع) و چند تن دیگر از نزدیکان پیامبر(ص) مشغول غسل دادن و کفن کردن ایشان به منظور خاکسپاری بودند، در محل سقیفه تعدادی از انصار و مهاجران به منظور آنکه هر کدام کلاهی از نمدِ خلافت رسول الله برای خود فراهم کنند، اجتماع کردند. و پس از گفت و شنودهایی سرانجام ابوبکر را به خلافت برداشتند. و کارگردان اصلی این رخداد عمر بن خطاب بود که خود بعداً به پیشنهاد و انتخاب ابوبکر خلیفه دوم شد.
2. شورای منتخب شش نفره عمر خطاب به منظور آنکه پس از خلافت او به عثمان رأی دهند شامل شش تن: طلحه، زبیر، عثمان، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن وقاص و امام علی(ع) بودند. و ترکیبشان را عمر طوری ترتیب داده بود که چون اغلب آنها با علی(ع) مخالف بودند، حضرت امیر نمیتوانست رأی لازم را برای گزینش بیاورد. و مآلاً عثمان خلیفه شد.
3. رک ـ سیره علوی، فصلی از تاریخ صدر اسلام، نوشته محمدباقر بهبودی، چاپ تهران 1368 ش، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، صص 42 تا 48. موضوع شورای شش نفره عمر و فعالیتهایی که برای غصب حق علی(ع) در امر خلافت انجام یافت را مآخذ معتبری از اهل سنت نظیر: شرح نهج البلاغه ابن الحدید معتزلی ج 2 و ج 1 و تاریخ طبری یا: تاریخ الرسل و الملوک، همان، ج پنجم، ص 2065، قصه شورا ـ تا ص 2075 نگاشتهاند.
منبع : کتاب جامعه کبیره (دنیای آرمانی امامت در تشیع علوی ) صفحه 47 تا 49
انتهای پیام