چرا کسی به غصب شدن حق علی(ع) اعتراض نکرد; غدیر قابل انکار نیست
صدای شیعه: کسانی که از واقعه عظیم غدیر مطلع هستند و ابعاد استثنایی و نیز قطعیت وقوع این حادثه تاریخی را می دانند و از سوی دیگر بی اعتنایی عموم مسلمانان به مسئله انتصاب امیرالمومنین( علیه السلام) به مقام امارت و امامت مسلمین را می بینند، پرسشی تعجبی و استبعادی مطرح می کنند که اگر هزاران صحابه در غدير خم حضور داشتند و همه شنيدند که پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) علي را به عنوان جانشين خود بعد از وفاتش تعيين کرد، پس چرا از این هزاران يکي نيامد و به غصب شدن حق علي اعتراض نکرد؟ حتي عمار بن ياسر و مقداد بن اسود و سلمان فارسي ـ رحمت الله علیهم ـ چيزي نگفتند و به کسانی که بلافاصله پس از رحلت پیامبر جلسه انتخاباتی تشکیل دادند و بر خلاف دستور مسلّم رسول خدا عمل کردند، اعتراض ننمودند؟
پاسخ
پيش از آن که به پاسخ سئوال مورد نظر بپردازيم لازم است اشاره کوتاهي به اين نکته مهم نمائيم که اصل واقعه غدير توسط صدو ده نفر صحابي و هشتاد و چهار نفر تابعي در کتب معتبر روائي شيعه و سني نقل شده است به گونه اي که جاي ترديد در وقوع اين حادثه مهم و سرنوشت ساز براي کسي باقي نمي گذارد. (1)
گذشته از منابع شيعي، احاديثي که از طريق اهل سنّت درباره جريان غدير وارد شده است، بر دو گونه مي باشد: نخست احاديثي که نزول آيه تبليغ يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک ... را در غدير خم و جريان اعلام ولايت علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ بيان مي کند؛ دوم احاديثي که مشتمل بر اصل داستان است و در آنها ذکري از آيه به ميان نيامده است، تعداد اين احاديث نسبت به دسته اول بسيار است.
از جمله کتاب هايي که محدثان و علماء اهل سنّت نوشته اند و نزول آيه تبليغ در روز غدير خم را با اسناد مختلف به صورت مفصل نقل کرده اند، عبارت اند از: ابن عساکر، تاريخ دمشق، ج 2، فخررازي، مفاتيح الغيب (التفسير الکبير) ج 12 ـ ثعلبي، الکشف و البيان، (نسخه خطي)، حمويني، فرايد السمطين، ج 1. ابن صبّاغ مالکي، الفصول المهمّة. آلوسي، روح المعاني، ج 6. و نيز از جمله کتاب هايي که علماء و محدثان اهل سنّت در آنها اشاره به آيه تبليغ و نزول آن نکرده ولي اصل داستان و حديث غدير را ذکر کرده اند عبارت اند از: احمد بن حنبل، المسند، ج 4. حاکم، المستدرک، ج 3. الرياض النظر، ج 3. طبري شافعي. سيوطي. الحاوي للفتاوي، ج 1.
انساب الاشراف، بلاذري، ج 2. المناقب، خوارزمي. کنزل العّمال، متقي هندي، ج 13. الفصول المهمّة، ابن صبّاغ مالکي. وفاء الوفاء باخبار دار المصطفي، ج 2. علاوه بر اين کتاب ها، مرحوم علامه اميني نام دهها کتاب را مي برد که حديث غدير در آن ها آمده است. (2)
ضمناً در بعضي کتب اهل سنت اين جمله پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـکه فرمود: «من کنت مولاه فعلي مولاه» بدون اشاره به جريان غدير خم آمده است که از جمله آنهاست: الصحيح، ترمذي، ج 5، ص 297. السنن، ابن ماجه، ج 1، ص 45. التاريخ الکبير، بخاري، ج 1، ص 375، تاريخ الاسلام، ذهبي، ج 2، ص 196. و دهها کتاب ديگر.
بنابراين واقعه غدير چيزي نيست که قابل انکار باشد؛ لذا دسته ای از علمای اهل سنّت که نتوانسته اند اصل واقعه غدير را انکار کنند، به تأويل و توجيه غير منصفانه آن پرداخته اند.
اما اينکه چرا مسلمانان و صحابه رسول خدا هنگام تشکيل سقيفه و بعد از آن حق اهل بيت را ناديده گرفتند و با اين حقيقت آشکار که در مرئي و منظر هزاران نفر از حجاج واقع شده بود و نيز در ادوار مختلفي از حيات پر بار رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به انحاء گوناگون به آن اشاره و تصريح شده بود، مخالفت و يا سکوت کردند، به نظر مي رسد اين پرسش يکي از چالش هاي جدي فرا روي شيعه است زيرا شيعه:
الف) با بهره گيري از منابع معتبرِ خودِ اهل سنّت همان گونه که اشاره شد، به اثبات اصل ماجراي غدير ميپردازند؛ منابعي که در آن صدها صحابي و تابعي شناخته شده وجود دارد. (3)
ب) با دليل هاي متقن و شواهد مستحکم لغوي، قرآني، سنتي و تاريخي، واژه ولايت موجود در روايت غدير را به معناي سرپرستي و به دست گرفتن امور جامعه مسلمانان مي دانند، نه دوستي. (4)
ج) اثبات مي کند پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در اين ماجرا بر اساس دستور خداوند متعال در پي تعيين جانشين بود نه معرفي کانديداي خلافت. (5)
با اين همه درگزارش هاي تاريخي جز چند منبع، (6) از واکنش شديد مردم و ياد آوري ماجراي غدير خم کمتر سخن به ميان آمده است، با آن که قطعا بيشتر مردم مدينه در ماجراي غدير خم حضور داشتند، چرا پس از حدود 70 يا 84 روز، از اين ماجرا آن را فراموش کردند؟
البته احتمال اعتراض عده اي از مردم و ياد کرد ماجراي غدير به وسيله آنها و مخفي ماندن اين واکنش، به سبب سياست ممنوعيت نقل و تدوين حديث، وجود دارد ولي در عدم گستردگي اين اعتراض ها ترديد نيست.
با توجه به ماجراي غدير و تاکيد پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر تعيين جانشين، انتظار اعتراض گسترده نامعقول نمي نمايد. بنابراين، واکنشی چنين محدود چگونه توجيه مي شود؟ براي يافتن سرنخ هاي تاريخي اين مشکل، بايد موقعيت زماني اين قطعه از تاريخ و نيز سير جريان هاي سياسي و اجتماعي از زمان واقعه غدير تا رحلت پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به دقت بررسي شود. بر اين اساس، پيگيري بحث در چند محور زير ضرورت دارد:
1- قبل از تشکيل دولت مدينه به دست پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ، مردم شهرهاي بزرگ حجاز و باديه ها، تحت نظام قبيله اي به سر مي بردند. در اين نظام سر آمد بودن در اوصافي چون سن، سخاوت، شجاعت، بردباري و شرافت، معيار گزينش رهبر به شمار مي آمد و رهبر قبيله حق نداشت از ميان فرزندان و خويشانش جانشين برگزيند.
2- پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نخستين کسي بود که در اين سرزمين نهادي به نام دولت پديد آورد و ارزش هاي فرا قبيله اي ارائه داد. آن بزرگوار توانست قبايل مختلف شهرها و باديه هاي منطقه را تحت يک نظام واحد متمرکز سازد. مردمي که آن حضرت را پيامبر آسماني مي دانستند، تشکيل دولت از سوي او را امر الهي به شمار آوردند و در برابر آن مقاومتي قابل توجه نشان ندادند.
3- پيش از فتح مکه اسلام به گونه روز افزون در ميان شهرها و باديه ها گسترش يافت تا جايي که سال بعد (سال نهم هجري) عام الوفود (سال هيئت ها) نام گرفت، يعني سالي که مردم دسته دسته در قالب هيئت هاي مختلف نزد پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي شتافتند و اسلام خويش را آشکار مي کردند. ناگفته پيداست، انگيزه همه اين هيئت ها معنوي نبود و همه تازه مسلمانان ايمان محکم قلبي نداشتند.
4- يکي از آموزه هاي اسلامي که پذيرش آن براي مردم دشوار مي نمود، مسأله تعيين جانشين بود زيرا: الف) مردم فقط پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را داراي وجهه الهي مي دانستند و حکومت فرا قبيله اي اش را مي پذيرفتند. در نگاه آنان، جانشين پيامبر از چنين ويژگي برخوردار نبود. (7)
ب) هنوز بسياري از مردم خود را مقيّد به اطاعت از دستورهاي روزمره آن حضرت نمي دانستند چنان که در مواردي چون صلح حديبيه، عمر اعتراض ميکند و وضعيت خود را اين گونه گزارش مي کند: چنان در شک افتادم که از آغاز اسلام خود تا آن هنگام در چنين شکي فرو نرفته بودم. (8) در موردي ديگر نيز نسبت به تقسيم غنايم حنين. (9) واکنش اعتراض آميز نشان دادند.
ج) بسياري از مردم اطاعت از فرمان هاي مربوط به امو جاري زندگي را نمي پذيرفتند زيرا هنوز از آموزه هاي جاهلي که به رئيس قبيله اجازه تعيين جانشين نمي دهد، دل نبريده بودند و طبيعي بود که مسأله رياست دولت از رياست يک قبيله مهم تر بدانند.
د) هنوز برخي از قريشيان تازه مسلمان چنان مي پنداشتند که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در راستاي رقابت قبيله اي مسأله نبوت را مطرح کرده است. اين گروه با توجه به اقبال عمومي مردم به آن حضرت جرأت مخالفت نداشتند ولي با تعيين جانشين به ويژه از تيره بني هاشم، لب به اعتراض گشودند و با بهره گيري از پشتوانه فرهنگ قبيله اي مردم اعتراض خويش را روشن تر بيان کردند.
هـ) در زمان جاهليت تنها اشرافي به مجلس مشورتي قريش (دار الندوه) راه مي يافتند که به چهل سالگي رسيده باشند. (10) بر اين اساس، پذيرش جانشين رسول خدا، به ويژه اگر آن فرد داماد پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بود و کمتر از چهل سال(11) داشت بسيار دشوار تر مي شد. چنان که ابوبکر مکرر به آن حضرت مي گفت: تو جواني و فرصت براي خلافت داري.
5- دو مسئله ديگر نيز پذيرش جانشيني امام علي ـ عليه السلام ـ را دشوار مي کرد:
الف) قريشيان به سبب دلاوري هايش در جنگ هايي مانند بدر و احد و به خاک و خون کشيدن بزرگان قريش، دل خوشی از امام علي نداشتند و حتی برخی کینههایشان را در دل پنهان کرده بودند. اين پديده سبب شد به تبليغات گسترده روي آورند و فضاي جامعه آن روز را بر عليه امام علي ـ عليه السلام ـ مسموم نموده و از آن به نفع افکار و سياست هاي پليد و شوم شان بهره گيري نمايند. عمر در اين باره به امام علي ـ عليه السلام ـ مي گفت: قوم شما (قريش) به شما مانند نگاه گاو به کشنده اش مي نگرند. (12)
ب) مردم قبايل مختلف خصوصا سران توطئه گر قريش و مهاجر، اين نکته را درک کرده بودند که با توجه به لياقت ها و استعداد هاي تيره بني هاشم، اگر مسأله جانشيني در ميان آنها تثبيت شود، هرگز از آن خاندان بيرون نخواهد آمد.
6- نگاه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به جانشيني حضرت علي ـ عليه السلام ـ، الهي و از روابط قبيله اي و خويشاوندي بسيار فراتر بود. زيرا به حفظ آئيين وحي مي انديشيد و طبيعي است که آشناترين فرد به کتاب و سنّت و شجاع ترين و کوشاترين فرد در راه گسترش اسلام را برگزيند. البته پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با وضعيت جامعه آشنا بود. از اينرو از آغاز رسالت در موقعيت هاي گوناگون، با بيان هاي متفاوت ويژگي هاي حضرت علي ـ عليه السلام ـ را ياد آور مي شد و از جانشيني اش سخن به ميان مي آورد. (13)
آن بزرگوار سرانجام از سوي خداوند مأمور شد در بزرگ ترين اجتماع مسلمانان که برخي شمار آنها را بيش از يکصد هزار تن دانسته اند آشکارا اين مسأله را اعلام کند. (14) و دغدغه مخالفت جامعه را ناديده بگيرد. فرازي از آيه 67 سوره مائده که از اين دغدغه پيامبر پرده بر مي دارد و به وي ايمني مي بخشد چنين است: «و الله يعصمک عن الناس» خداوند تو را از (شر) مردم نگاه مي دارد. در اين عبارت دو واژه «عصمت» و «ناس» بسيار راهگشا است. خداوند پيامبر را از چه چيز حفظ مي کرد؟ و اين «ناس» چه کساني بودند؟
با توجه به واقعيت خارجي و ايمن نماندن پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از شرّ زبان مردم و نيز با توجه به اين که سرانجام مسأله جانشيني امام علي ـعليه السلام ـ به سامان نرسيد، بعيد به نظر نمي رسد که مراد از واژه «يعصمک» نگهداري پيامبر از هجوم فيزيکي و يکباره مردم باشد چنان که واژه ناس بر مردم عادي دلالت دارد و با توجه به اکثريت نو مسلمان آن زمان و کينه و توطئه عده اي از سران اصحاب نسبت به خلافت علي ـ عليه السلام ـ، نيازي به حمل واژه بر غير معناي ظاهري نباشد.
7- تاريخ درباره بسياري از حوادث مقطع زماني بين غدير و وفات پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ساکت مانده است امّا کالبد شکافي دو اتفاق مهم آن عصر، ما را با شدّت اهتمام پيامبر اکرم ـصلي الله عليه و آله و سلم ـ برگزينش جانشين و گستره تلاش هاي مخالفان آن حضرت در عيان و نهان، آشنا مي سازد. اين وقايع عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصيت مهم رسول خدا.
1- سپاه اسامه: پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در واپسين روزهاي زندگي اش فرمان داد لشکري عظيم به فرماندهي جواني به نام اسامة بن زيد به سمت دورترين مرزهاي کشور اسلامي (مرزهاي روم) رهسپار شود. (15) کالبد شکافي دقيق اين جريان نشان مي دهد رسول خدا ـصلي الله عليه و آله و سلم ـ در راستاي تثبيت جانشيني حضرت علي ـ عليه السلام ـ به چنين اقدامي دست يازيد زيرا:
الف) در آن هنگام و در آستانه وفات پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ خالي کردن مرکز حکومت از نيروهاي نظامي و ارسال آن به دورترين نقاط به صلاح جامعه نبود چون احتمال داشت پس از رحلت آن بزرگوار بسياري از نو مسلمانان قبايل اطراف سر به شورش بردارند و کيان جامعه اسلامي در معرض تهديد قرار گيرد. آن چه اين تصميم گيري را در نظر پيامبر اکرم ـصلي الله عليه و آله و سلم ـ منطقي جلوه مي داد دور ساختن مخالفان جانشيني علي ـ عليه السلام ـ از مدينه بود.
ب) انتصاب جواني 18 ساله(16) به مقام فرماندهي لشکر و عدم توجه به اعتراضات اصحاب، جز براي از کار انداختن مهم ترين(17) دستاويز مخالفان جانشيني علي ـ عليه السلام ـ هيچ توجيهي نداشت؛ زيرا اسامة بن زيد که از جهاتي چون سابقه مسلماني، شرافت، شجاعت و کارايي سر آمد اصحاب به شمار نمي آمد و از نظر سني حدود 15 سال از علي ـعليه السلام ـ کوچک تر بود، با توجه به آنکه در بسياري از ويژگي ها با حضرت علي ـ عليه السلام ـ قابل مقايسه نمي نمود، درمقام فرماندهي سپاهي عظيم و متشکل از بزرگان صحابه مانند ابوبکر، عمر، ابو عبيده جّراح، عثمان، طلحه، زبير، عبد الرحمان بن عوف، و سعد بن ابي وقاص قرار گرفت.
ج) دقت در ترکيب سپاه اسامة نشان مي دهد تمام کساني که احتمال داشت با جانشيني علي ـ عليه السلام ـ مخالفت ورزند، ملزم بودند در اين سپاه شرکت جويند. (18) و کساني که به بهانه بيماري پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از اردوگاه سپاه اسامة به مدينه باز مي گشتند، با جمله تأکيدي: «لعن الله من تخلّف عن جيش اسامة» (19) از زبان مبارک پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله رو برو مي گشتند. (20)
2- ممانعت از نگارش وصيت: اين حادثه در واپسين روزهاي حيات پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تحقق يافت که احتمالا وجود مبارک پيامبر اعظم با بالاگرفتن زمزمه هاي مخالفت با جانشيني حضرت علي ـ عليه السلام ـ به شدّت نگران اوضاع شده بود، دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندي صريح و ماندگار بر جاي گذارد و از گمراهي امّت جلوگيري کند. مخالفان که اين دستور را با نقشه هاي چند ماهه خويش ناسازگار مي ديدند، به شدّت نگران شدند و با هزيان گو خواندنِ کسي که جز وحي چيزي بر زبان مبارکش جاري نميشد، از نگارش اين سند جلوگيري کردند. تاريخ در اينجا تنها از يک تن نام مي برد. (21) اما آشکار است که تنها يک نفر، بي آنکه جرياني نيرومند پشتيبانش باشد، نمي تواند با رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مقابله و مخالفت کند. از اينرو بعضي از نصوص گوينده اين عبارت را جمع دانسته از کلمه «قالوا» استفاده کرده اند. (22)
8-نخستين تشکيل دهندگان اين جلسه که با هدف تعيين خليفه اي غير از حضرت علي ـ عليه السلام ـ در سقيفه گرد آمدند، انصار به شمار مي آمدند، آن هم انصاري که در همه جا به پيروي محض از پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ زبان زد بودند و دوستي شان با خاندان آن حضرت به ويژه علي ـ عليه السلام ـ بر همگان ثابت شده است. راستي چرا انصار؟ و چرا با اين عجله؟ آنهم در حالي که هنوز بدن پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ غسل داده نشده است؟ شواهد تاريخي نشان مي دهد انصار هرگز از جانشيني شخصيتي مانند حضرت علي ـ عليه السلام ـ، هر اسناک نبودند و او را ادامه دهنده راه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي دانستند.
اقدام عجولانه آن ها در درک اين نکته حياتي ريشه دارد: آنها با تيز بيني دريافته بودند که شانسي براي به قدرت رسيدن حضرت علي ـ عليه السلام ـ وجود ندارد. مخالفت ياران بزرگ پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با راه افتادن سپاه اسامة و نيز مخالفت آنان با نگارش وصيت از سوي پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و به احتمال فراوان، حوادث ديگري که تاريخ ما را از آن بي خبر گذاشته است، انصار را به اين نتيجه رسانده بود که مهاجران انديشه به دست گرفتن حکومت در سر مي پرورانند و احتمال دارد قريشياني که سرانشان در نبرد با نيروهاي انصارِ حامي رسول خدا به قتل رسيدند، با بهره گيري از پيوند نزديک قريش و مهاجران درپي انتقام برآيند. بنابراين، به سقيفه شتافتند تا طرفداران غصب حق علي ـ عليه السلام ـ را دست کم از به دست گرفتن کامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعهِ انصار از توطئه هاي آتي، سهمي از قدرت به دست آورند.
پس اصحاب غدير، مهاجران، انصار و مردم مدينه همگان حادثه غدير را به ياد داشتند و از آن به خوبي با خبر بودند و دلالت آن بر تعيين جانشين را مسلّم مي دانستند، اما مشاهده تلاش هاي کساني که در جهت مخالفت علني با غدير گام بر مي داشتند و حرکت طرفداران آن واقعه آسماني را به شديد ترين روش ممکن سرکوب مي کردند، آنها را از هر گونه اقدامي در جهت احياي غدير باز مي داشت. بنابراين طبيعي است که در اين زمان شاهد اعتراض مردم مومن و اندک ياران وفادار به عهد رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و استدلال آنها به اين حادثه مهم تاريخي نباشيم. آنها با توجه به زمينه هاي قبلي، تلاش و استدلال خود را آب در هاون کوفتن مي ديدند!
پاورقی:
1- طهراني، امام شناسي، ج 7، درس هاي 98 ـ 99.
2- اميني، ابراهيم، الغدير، ج 1 ـ 2، ص 14 تا 108.
3- الغدير في الکتاب و الادب، ج 1، ص 73 ـ 14.
4- همان.
5- همان.
6- مانند کتاب سليم بن قيس و کتاب الاحتجاج، طبرسي.
7- مراجعه شود به: تاريخ تحول دولت و خلافت از بر آمدن اسلام تا بر افتادن سفيانيان، جعفريان رسول، ص 27 به بعد.
8- المغازي، محمد بن عمر واقدي، ج 1، ص 606 ـ607.
9- الکامل في التاريخ، ابن اثير، ج 1، ص 631.
10- تاريخ سياسي اسلام، جعفريان رسول، ص 98.
11- علي ـ عليه السلام ـ در آن هنگام طبق مشهور، 33 سال داشت.
12- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 9.
13- موسوعة الامام علي بن ابي طالب في الکتاب و السنة و التاريخ، محمدي ري شهري، ج 2.
14- اميني، الغدير، ج 1، ص 214.
15- طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، ج 4، ص 54 ـ58.
16- همان.
17- همان.
18- محمد رضا مظفر، السقيفه، ص 81 ـ 77.
19- شهرستاني، الملل و النحل، ج 1، ص 14.
20- السقيفه، ص 81.
21- عمر بن خطاب، عبد الرحمن احمد البکري، تعليق سيد مرتضي رضوي، من حيات الخليفة، ص 101 ـ 107.
22- همان.
______________
ارسالی از: مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات حوزه علمیه قم، گروه شبهه شناسی
انتهای پیام