( 0. امتیاز از )


زماني بريتانيا بر منابع و ذخاير اين منطقه مسلط بود و زماني آمريکا بر آن چيره داشت و در اين ميان کشورهاي منطقه نه‌تنها از اين ذخاير خدادادي استفاده بهينه نکردند تا زيرساخت‌هاي خود را ترميم کنند بلکه به سود کوتاه‌ مدت آن غره شده و آينده خويش را در اختيار شرکت‌هاي چندمليتي قرار دادند، اما وقوع انقلاب اسلامي در ايران منافع قدرت‌هاي بزرگ بويژه آمريکا و انگليس را در خطر قرار داد بويژه آن که شاهراه انتقال انرژي يعني تنگه هرمز در اختيار ايران قرار دارد و خود نيز يکي از بزرگ‌ترين کشورهاي توليدکننده نفت و گاز در جهان به شمار مي‌رود.

از اين روست که کشورهاي صاحب نفوذ در 30 سال گذشته همواره سعي کرده‌اند به شکلي قدرت ايران را در منطقه مهم خليج فارس تضعيف و تهديد کنند.

روز ملي خليج فارس بهانه اي شد تا مباحث مر بوط به اين خليج مهم وحساس را با پيروز مجتهد زاده، استاد دانشگاه و رئيس موسسه يورو سويک لندن بررسي کنيم. حاصل ‌‌اين مصاحبه را مي خوانيد.

جايگاه فعلي خليج فارس را به لحاظ سياسي و استراتژيک چگونه است؟
خليج فارس در درجه اول بزرگ‌ترين منبع تامين‌کننده سوخت و انرژي جهان محسوب مي‌شود و همچنان موقعيت خود را به اين لحاظ حفظ کرده است با اين تفاوت که 2 تحول در جهان درخصوص آن روي داده است اولين تحول در زمينه ژئوپلتيک سوخت است که مي‌توان شاهد دست و پا کردن غرب براي يافتن منابع ديگر بود که در دوران اخير چنين تحولاتي را شاهد بوده‌ايم و تحول ديگر در ساختار سياسي اين منطقه است که از جنگ 8 ساله تحميلي به ايران و حرکت‌هاي رژيم بعثي شروع شده و واکنش‌هاي غرب به اين مساله و طرح جنگ و برخوردها و غيره نيز به دنبال آن بوده است.

اين دو تحول مقداري از اهميت استثنايي منطقه خليج فارس نسبت به يکي دو دهه جلوتر، بويژه در دهه 1970 که اهميت اين منطقه فوق‌العاده زياد بود، کاسته است. مع‌الوصف هنوز جهان نتوانسته است منبعي واحد براي تامين سوخت غرب يا جهان صنعتي را پيدا کند، آنچنان که به عنوان يک منطقه رقيب بتواند قلمداد شود.
براي مدتي از دهه 1990 به اين طرف جنجال‌هايي را غربي‌ها در اين زمينه دامن زدند و امکان گسترش نقش‌آفريني منطقه خزر به عنوان يک منطقه رقيب براي خليج فارس را مطرح کردند ولي ثابت شد نه‌تنها ميزان منابع سوختي خزر به هيچ وجه قابل قياس با منطقه خليج فارس نيست، بلکه امکان استفاده از منابع سوختي خزر به هيچ وجه قابل مقايسه با امکانات موجود در منطقه خليج فارس يعني دسترسي و صدور آسان و ارزان آن نيست و حتي در اين زمينه‌ها ديديم که خزر آن نقش را نمي‌تواند بازي کند.
بنابراين خليج فارس همچنان به عنوان منطقه شماره يک در جهان سوخت و انرژي در ژئوپلتيک انرژي جهاني نقش‌آفريني مي‌کند.

به لحاظ استراتژيک جايگاه خليج فارس را چگونه مي‌بينيد؟
از نظر استراتژيک وقتي به صورت تاريخي به منطقه فارس نگاه مي‌کنيم، مي‌بينيم اين منطقه هميشه در 2 قرن 19 و 20 به عنوان يک منطقه مورد طمع قدرت‌هاي مختلف مورد توجه بوده و لاجرم اهميت استراتژيک يا ژئواستراتژيک منطقه خليج فارس بيشتر در رابطه با اميال و خواسته‌ها، برنامه‌ها و طرح‌هاي احتمالي از طرف قدرت‌هاي منطقه بررسي مي‌شد، ولي با بروز تحولاتي که از آغاز دهه 1970 شروع شد و آن عبارت بود از خروج بريتانيا از منطقه که براي حداقل 2 قرن به عنوان آقاي منطقه و قدرت برتر و تامين‌کنننده امنيت منطقه نقش داشت، شاهد تحولاتي اساسي و عمده در وضعيت استراتژيک و ژئواستراتژيک منطقه بوديم و اين تغييرات تحول و دغدغه امنيتي و استراتژيکي از مطامع و طرح‌هاي فرامنطقه‌اي قدرت‌هاي فرامنطقه‌اي به برخورد‌هاي امنيتي و ژئوپلتيک در خود منطقه بود.

ما شاهد بوديم که در اولين برخورد، ايران اقداماتي را در منطقه شروع کرد که اين اقدامات به پذيرش واقعيت ايران به عنوان قدرت اول در منطقه منجر شد و همين وضعيت سبب تحريک رقابت‌هاي زيادي در ميان رقباي عربي ايران بخصوص عربستان سعودي و عراق شد. از اين تاريخ ما شاهد هستيم که آن قدرت‌هاي منطقه‌اي ديگر براي اثبات موقعيت و برتري خودشان وارد يک سلسله اقدامات رقابتي با ايران و با يکديگر شدند. با بروز انقلاب اسلامي در ايران در انتهاي دهه 1970 از لحاظ تاريخي اين تحريکات در عراق تا به آن اندازه تشديد شد که اين کشور تصميم گرفت به کمک قدرت‌هاي منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي به جنگ ايران برود و بخواهد با تضعيف کامل ايران نقش برتر ايران در خليج فارس را نابود کند و خود به فرمانده و تعيين‌کننده شرايط در منطقه خليج فارس تبديل شود. اما ديديم با اين که قدرت‌هاي فرامنطقه‌اي به صورت حيرت‌انگيزي از اين اميال تقريبا استعمارگرايانه رژيم بعثي در عراق استقبال کردند، اما در عمل اين رژيم شکست خورد و نتوانست وضعيت را متحول کند، اما همين اقدامات و شکستي که حاصل شد، مورد بهره‌برداري قدرت‌هاي فرامنطقه‌اي قرار گرفت.

اين قدرت‌ها به بهانه حرکت‌هاي رژيم بعثي که به از بين بردن ساختار امنيتي در منطقه منجر شده بود و اثبات کنترل برتر خود بر منطقه وارد منطقه شدند و حاصل اين ورود حداقل 2 جنگ بسيار گسترده در منطقه شد که اولي جنگ با رژيم بعثي عراق بود که با حمله اين کشور به کويت و اشغال آن صورت گرفت و 10 سال بعد نيز جنگ دوم خليج فارس شروع شد که به اشغال عراق و نابود شدن قدرت بعثي در منطقه انجاميد که اين وضعيت همچنان ادامه دارد.

هدف از اين تحرکات فرامنطقه‌اي براي جايگزين شدن قدرت‌هاي منطقه‌اي اين بوده است که ايالات متحده آمريکا که در نتيجه کنش نسبت به اين حرکت‌ها بعثي به منطقه وارد شده بتواند در منطقه استقرار يابد تا اين امر بتواند قدرت برتر ايران در منطقه را تحت‌الشعاع قدرت‌هاي غربي در منطقه قرار دهد، ولي ما ديديم که سوء مديريت جنگ و حرکت‌هاي استراتژيک از طرف ايالات متحده و عدم دقت در برنامه‌ريزي‌هاي استراتژيک و ژئواستراتژيک اين کشور که خودش را در قالب اشغال عراق نمايان کرد، سبب شد که حاصل کار به طور کلي به زيان ايالات متحده آمريکا تمام شود و ما به مرور زمان بخصوص در دهه 2000 شاهد اين بوديم که حتي متحدان غربي اين کشور در جنگ با عراق رفته رفته پاي خود را کنار کشيدند و وضعيتي را ايجاد کردند که آمريکا به تنهايي همه خسارات سياسي، اقتصادي و استراتژيک اين جنگ را تحمل کند و نتيجه در انتهاي اين قضيه اين شده است که ساختار ژئواستراتژيک منطقه خليج فارس نه‌تنها دست نخورده باقي بماند، بلکه بر اهميت و اعتبار ايران در اين رابطه افزوده شود. امروز به طور قطع مي‌توانيم اظهار کنيم که ايران قدرت برتر منطقه در خليج فارس است و اين موقعيت تثبيت شده است و هيچ گونه امکاني وجود ندارد که اين قدرت برتر ايران خدشه‌دار شود.

شما در حال حاضر وجود نيروهاي خارجي را در خليج فارس چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟
همه ما مي‌دانيم که آمدن نيروهاي فرامنطقه‌اي در منطقه و استقرار اين نيروها در منطقه با هدف ايجاد يک وضعيت و موازنه جديد قوا در منطقه صورت گرفت. وقتي تلاش استراتژيک بعثي در زمينه از ميان بردن قدرت ايراني خليج فارس با شکست مواجه شد، غرب بسرعت تصميم گرفت اجازه ندهد اين عدم شکست ايران و خدشه‌دار شدن موقعيت برتر ايران در منطقه به صورت امر ثابت شده دائمي در بيايد و به اين دليل، به بهانه‌هايي که صدام در منطقه به وجود آورد نيروهايش را به اين ناحيه گسيل کرد تا خود بتواند در نقش قدرت برتر در منطقه وضعيت جديدي را ايجاد کند. همان طور که قبلا اشاره کردم حسابگري‌هاي غرب و عدم محاسبه دقيق در اين ارتباط از طرف سياستمداران ايالات متحده منجر به آن شد که نه‌تنها استقرار نيروهاي جديد وضعيت تازه‌اي براي ايالات متحده در منطقه ‌ايجاد نکند، بلکه به يک نقطه ضعف در منطقه براي اين کشور مبدل شود و ما امروز شاهديم که با وجود همه تلاش‌هاي نيروهاي آمريکا براي گرفتن امتيازات استراتژيک از دولت جديد عراق در زمينه ايجاد پادگان‌ها و استقرارگاه‌هاي نظامي، در اين منطقه موقعيتي حاصل نشده است و پايگاه‌هاي موجود در کشورهايي مثل قطر، عربستان سعودي و کويت مورد بحث قرار دارند، چراکه موجوديت آنها مي‌تواند وضعيت جديدي را ايجاد کند.

بنابراين تاکنون موفقيتي از اين اهداف حاصل نشده و اين شکست سبب شده ايالات متحده آمريکا درس تازه و تجربه‌اي جديد از اين خطاها کسب و ژئوپلتيک جديدي را در منطقه خليج فارس اعلام کند. منظور از آن تغييري که در سياست‌هاي آمريکا از طرف رئيس‌جمهور جديد اين کشور اعلام شد، تغيير در همه سياست‌هاي داخلي و خارجي اين کشور بوده است، چرا که نتايج دلخراش شکست سياست‌هاي قبلي وضعيتي را پيش آورده است که رهبران اين کشور به انديشه نجات خود از شرايط پيش آمده باشند. من مطمئن هستم نه‌تنها ايالات متحده نتوانسته است يک نوع برتري استراتژيک يا ژئواستراتژيک غربي در خليج فارس به وجود بياورد، بلکه به اين نتيجه رسيده است که با همان وضعيت موجود که عبارت است از برتري نيروي ايران در منطقه، کنار بيايد و بدون آن که بخواهد اين برتري ايراني را از بين ببرد، خودش و بقيه جهان را در سود‌هاي ناشي از برتر بودن ايران در منطقه شريک کند.

نقش شوراي همکاري خليج فارس و رابطه کشورهاي عضو اين شورا با ايران در چه سطحي است؟ آيا اين سطح قابل ارتقا است؟
من متاسفانه بايد اين بدبيني خود را تکرار کنم که شوراي همکاري خليج فارس هيچ گاه نتوانسته است به صورت يک شوراي واقعي مورد نظر سياستگذاران عربستان سعودي درآمده و عمل کند و هيچ وقت هم نمي‌تواند به چنين وضعيتي برسد. علت عمده‌اش به فرهنگ سياسي غالب بر جهان عرب مربوط مي‌شود. ما در مطالعات مفصل لزوما بايد به اين نتيجه برسيم که تقريبا بيش از 60 سال تلاش عرب براي رقابت جمعي با اسرائيل و ايجاد موازنه جمعي عرب در مقابل اين رژيم با شکست مواجه بوده و ما در انتهاي اين دوران بسيار طولاني مي‌بينيم. اين تلاش‌ها که در مواردي حتي خود را به صورت جنگ نشان داده به شکست عرب بدل و در جنگ‌هاي سياسي حتي اين رقابت و اين حرکت منجر به شکست اعراب شد. در همين زمان اگر ما توجه کنيم مي‌بينيم اعراب تلاش کردند اتحاديه‌اي را ميان خود به وجود آورند که اين اتحاديه بتواند قدرت آنها را يکپارچه کند، اما در بازي‌هاي ژئوپلتيک مي‌بينيم اين اتحاديه هرگز نتوانسته است مفهوم اتحاد را ميان اين کشورها به وجود آورد. ما امروز هم شاهد هستيم با وجود ظاهرسازي‌هاي بسيار گسترده و عميقي که عرب‌ها سخت به آن پايبند هستند وضع به اين صورت درمي‌آيد که کشوري مانند ليبي، اتحاديه عرب را ترک مي‌کند و همين وضعيت نيز درباره شوراي همکاري خليج فارس هم وجود دارد، چرا که در آنجا ايده اصلي ايجاد وحدت سياسي و قدرت عرب براي نقش‌آفريني در منطقه است، اما مي‌بينيم که بعد از 30 سال از تشکيل اين تشکيلات، جنگ‌هاي داخلي همچنان ادامه دارد.

روابط ايران با کشورهاي حاشيه خليج فارس را در دولت نهم چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟
روابط ايران با همه دنياي عرب ازجمله کشورهاي حاشيه جنوبي خليج فارس هميشه آکنده از سوءتفاهم و سوءبرداشت‌هاي گسترده بوده است. از آغاز 1970 که بريتانيا دست از اين منطقه برداشت و کشورهاي آن را به حال خودشان رها کرد، مي‌بينيم که نه‌تنها روابط ايران با همه اين کشورها تحت تاثير سوءتفاهم‌هاي تاريخي و فرهنگي که وجود داشته و دارد، بوده است بلکه ما در دوران مختلف نيز مي‌بينيم اگر ايران سعي کرده اين سوءتفاهم‌ها را دور بزند و پشت سر بگذارد و روابط نزديک‌تري را ايجاد کند، نيروهاي بازدارنده ديگري براي جلوگيري از آن به حرکت درمي‌آيند. در دولت نهم، برنامه‌هايي براي پل زدن به اين سوءتفاهمات ريشه‌اي و ايجاد دوستي ناشي از صميميت که بتواند همکاري‌هاي متقابل را ارتقا دهد در پيش گرفته شد و ما ديديم اين برنامه‌ها که در حقيقت با هدف ايجاد برادري در منطقه پيگيري مي‌شد، مورد سوءاستفاده قرار گرفت.
حزب بعث بعد از کودتاي 1968 ميلياردها دلا‌ر براي تغيير نام خليج فارس هزينه کرد

ما بايد از اين وضعيت درس بگيريم که در عالم سياست و مباحث ژئوپلتيک که مبتني بر ايجاد موازنه‌هاي لازم براي حس برتري‌هاست، فقط محبت نمي‌تواند کارساز باشد بلکه بايد از اهرم دوجانبه استفاده کرد، يعني همان اهرمي که ديگران با ما به کار بردند و غربي‌ها نام آن را سياست چماق و هويج ناميدند. لازم است سياستي اتخاذ شود که برتري در عين محبت را به همراه داشته باشد، يعني وقتي ما به اين وضعيت مي‌رسيم که يک کشور مجازي مانند قطر به خود اجازه مي‌دهد رئيس‌جمهور ايران را به اجلاس شوراي خليج فارس بکشاند و در نهايت تزوير، خنجر از پشت مي‌زند و آن اعلاميه را صادر مي‌کند که اين اجلاس مي‌گويد جزاير سه‌گانه متعلق به عرب است، ما متوجه مي‌شويم که خنجر از پشت خورده‌ايم و مجبوريم بگوييم اهميتي ندارد، در حالي که ما مي‌توانيم شرايطي را به وجود بياوريم که در نوبت بعد اگر چنين اتفاقي افتاد طرف عمل‌کننده نگران آن باشد که ايران چه واکنشي نشان مي‌دهد و در نتيجه اين نگراني از دست زدن به اقدامات اين گونه خودداري کند.

هدف برخي از کشورهاي فرامنطقه‌اي براي تحريف نام خليج فارس چيست؟
من فکر نمي‌کنم هيچ کشور فرامنطقه‌اي در فکر تغييرنام خليج فارس باشد. اين استراتژي در حقيقت از منبع قدرت پرمدعاي بعثي شکل گرفت. اشخاصي در گذشته از عرب و غيرعرب حرف‌هايي را در اين زمينه مي‌زدند که به هيچ جا نرسيد و به گوش کسي ننشست. ولي حزب بعث عراق بود که بعد از کودتاي 1968 اين مبحث را به عنوان يک هدف ژئوپلتيک برنامه‌ريزي و پيگيري کرد و صدها ميليارد دلار بابت اجراي اين برنامه‌ها خرج کرد. در نتيجه اجرا و پيگيري اين برنامه‌ها که متاسفانه پس از سقوط رژيم بعثي اين برنامه‌ها به بعضي از شيوخ خليج فارس به ارث رسيد و بعضي از کشورهاي مجازي که پول بسيار زيادي دارند اين برنامه‌ها را به ارث بردند و امروز دارند پيگيري مي‌کنند. در اين برنامه‌ريزي‌ها اين طرف‌ها، افراد، گروه‌ها، سازمان‌ها و دولت‌ها با استفاده از اهرم مالي خودشان در رسانه‌ها و مراکز علمي و پژوهشي نفوذ کرده و اين محافل را وادار مي‌کنند آنها نام جعلي را در مورد خليج فارس به کار گيرند به عبارت ديگر اين اتفاقاتي که ما شاهد آن هستيم به معني تصميم دولت‌هاي غربي نيست. هيچ دولتي در غرب نيست که در اين زمينه بخصوص تغيير نام خليج فارس دست به يک اقدام بومي خودجوش و ملي زده باشد؛ ولي در دنياي دموکراسي غربي دولت نمي‌تواند به روزنامه و راديو و تلويزيون دستور بدهد که چه کلماتي را به کار ببرند. در اين وضعيت دموکراتيک است که طراحان اين ايده کاملا خلاف اخلاق و نژادپرستانه از آزادي‌هاي دموکراسي غربي حداکثر سوءاستفاده را مي‌برند و امکانات مستقل بودن ديگران را مي‌دزدند و با پول اشخاص را مي‌خرند. هرگاه اين واژه‌هاي جعلي به کار برده شده و ايرانيان به آن اعتراض کرده‌اند، چون اعتراض قانوني و با استناد به مدارک، قانون، جغرافيا، تاريخ، حقوق و... بوده است با واکنش مثبت ديگران مواجه مي‌شوند و آنها از اقدام خود عذرخواهي مي‌کنند. در جهان هيچ دولت غيرعربي درگير اين تاکتيک پليد نژادپرستانه نيست و اين برنامه بعد از کودتاي سال 1968 بعث عراق به ثمر رسيد و تا امروز ادامه پيدا کرده است و ما مي‌بينيم بيش از 40 سال است که کم‌ترين توفيقي در اين زمينه حاصل نشده است.

با وجود صحبت‌هاي شما آيا آن دولت‌هاي خليج فارس مي‌توانند با پشتيباني ايران در مقابل سياست‌هاي توسعه‌طلبانه رژيم صهيونيستي ايستادگي کنند؟
براي اين که اگر درست نگاه کنيد، مي‌بينيد زماني که ايران از گروه‌هاي مبارز حماس و حزب‌الله حمايت مي‌کند، اسرائيل هيچ قدرتي ندارد که در اين زمينه روي ايران فشار آورد تا اين برنامه متوقف شود. با اين حال شاهد هستيم اسرائيل توسط برخي از اعراب اين کار را مي‌کند. يعني عدم حس وفاداري و پايبندي به اخلاق و حفظ اتحاد داشتن تا آن حد است که عرب مي‌خواهد به کمک دشمن اصلي و واقعي خود برود تا به ايران ضربه بزند. شما مي‌بينيد بعد از 70 سال که ادبيات عظيمي از مبارزات ضداسرائيلي در جهان عرب به وجود آمده و در تمام زواياي فکري جهان عرب نفوذ کرده است، با کمال تعجب عرب در عمل به سود اسرائيل عمل مي‌کند. در چنين وضعيت عجيب و غريبي چطور مي‌توانيد انتظار داشته باشيد عرب به اين فکر باشد که از امکاني که ايران به وجود آورده است در حمايت از مبارزه براي احقاق حق کساني که حقشان ضايع و پايمال شده است استفاده کند. با اين که در عمل شاهد هستيم در يکي دو مورد اين حمايت و اتحاد در منطقه نتايج بسيار مثبتي به سود اعراب حاصل کرده است، اما مي‌بينيم امروز قدرت‌هاي اصلي در جهان عرب مانند عربستان سعودي، مصر و اردن در عمل پيگير اين توطئه‌هاي ضدايراني هستند و عنوان مي‌کنند ايران با پيگيري هلال شيعي و ژئوپلتيک شيعه مي‌خواهد بر جهان عرب و خاورميانه مسلط شود.
در اين توطئه قدرت‌هاي غربي، عربي و اسرائيل دست به دست يکديگر دادند و به بهانه آن که ايران به دنبال ژئوپلتيک شيعه است، فشارهاي سياسي، استراتژيک خود را متوجه ايران کردند تا ايران در اين رابطه شکست بخورد و اين اصلا قابل درک نيست که چطور مي‌شود عرب براي احقاق يک مساله نژادي به جنگ قدرتي مي‌رود که از او حمايت مي‌کند. از اين رو لازم است تهران در اين شرايط بدون تعارف مسائل را بررسي کند و سياست‌هاي عربي خود را مورد بازنگري قرار دهد.

آيا پيشنهادهايي که آقاي احمدي‌نژاد براي توسعه روابط با کشورهاي حاشيه خليج فارس ارائه کردند، باز هم نتوانست در توسعه همگرايي منطقه‌اي موثر باشد؟
نه در اين رابطه هم من کاملا تحت تاثير يک بدبيني هستم که در اثر مطالعات چندين ساله من حاصل شده است. بايد توجه داشته باشيم که در عالم سياست ما نمي‌توانيم هيچ هدفي را به واقعيت برسانيم اگر وسيله حرکت تعارفات و اخلاقيات باشد. ما نمي‌توانيم براساس خواهش و تمنا در عالم سياست همکاري و هماهنگي ايجاد کنيم. عالم سياست معمولا چون حاصل آزها و اميال‌هاي قدرتي، اقتصادي، سياسي و امنيتي است، بناچار در اين عالم اخلاق کارساز نيست. اين که ما بايد آدم‌هاي خوبي باشيم، مسلمانان متعهدي باشيم و براساس ايده‌هاي اخلاقي و اسلامي با هم همکاري کنيم، در عالم سياست کارساز نيست و در اجرا ضمانت اجرايي ندارد. در سياست ما نمي‌توانيم بحث اخلاق را مطرح کنيم چراکه سياست عبارت است از به کار بردن ابتکار براي به دست آوردن اهداف مادي. ابزار مورد استفاده رئيس‌جمهور در اين رابطه اگرچه بسيار خوب، عالي و با حداکثر انسانيت و کاملا اخلاقي است، ولي چون حربه اخلاق در اين زمينه کارساز نيست به نتيجه نمي‌رسد. ما بايد به اين نتيجه برسيم که از اهرم و وسائل موجود و تجربه شده در عالم سياست استفاده کنيم و آن هم ايجاد موازنه‌هاي اقتصادي سياسي و استراتژيک است. در اين رابطه طرف شما در مقابل موازنه‌هايي که با شما دارد، مجبور مي‌شود به طرح شما نظر مثبت بدهد و بگويد بله منافع من هم حکم مي‌کند اين کار را انجام دهم.

ايجاد جزاير مصنوعي در خليج فارس را با چه هدفي مي‌دانيد و آيا توجيه اين امر مي‌تواند فقط طرح‌هاي اقتصادي باشد؟
اين بحث چند سالي است که در عمل مرده است. براي اين که بيشتر اين جزاير مصنوعي اهدافي نمايشي و تظاهري دارد، اما از نظر علمي به هيچ وجه تاثيري در هيچ شرايطي ندارد مگر اين که در نزديکي مرزهاي بين‌المللي باشد و تا آنجا که من اطلاع دارم هيچ يک از جزاير مصنوعي که بخصوص امارات عربي متحده در فکر ادامه و تاسيس آنهاست، از نظر جغرافيايي در وضعيتي قرار ندارند که تهديدي محسوب شوند، چه به لحاظ استراتژيک و چه از نظر اقتصادي، حقوق بين‌الملل، مرزهاي دريايي، تقسيمات جغرافيايي و... در حقوق بين‌الملل به طور صريح آمده است جزاير مصنوعي مبناي اندازه‌گيري قلمرو کشورها نخواهند بود؛ بنابراين اگر ابوظبي بخواهد هزار جزيره مصنوعي در درياي مقابل خودش ايجاد کند، مربوط به خودش است مگر اين که اين جزاير تهديدي براي محيط زيست باشد که در آن زمان مي‌توان موضوع را با دقت و نگراني پيگيري کرد و در يک سلسله اقدامات جهاني از طريق سازمان ملل و قوانين بين‌الملل جلوي اين کار را گرفت.

به نظر شما پرونده هسته‌اي ايران تا چه اندازه در موضعگيري کشورهاي حوزه خليج فارس عليه ايران موثر بوده است؟
به طور طبيعي، اين وضعيت نبايد هيچ گونه تاثيري در واکنش اين کشورها داشته باشد؛ ولي ما شاهد آن هستيم که کشمکش دوجانبه برخي از اين کشورها از يک سو و غرب از سوي ديگر ايجاد چنين حساسيتي را سبب شده است يعني اگر ابوظبي نمي‌خواست آلت دست صهيونيست باشد و در اين زمينه اعلام کند که احساس خطر مي‌کنم، به هيچ وجه اسرائيل نمي‌توانست به چنين هدفي برسد و چنين وانمود کند که کشورهاي عربي تحت تاثير قرار گرفته‌اند و نگرانند، اما اين مساله تاثيري در بحران هسته‌اي به وجود آمده عليه ايران ندارد. ما شاهد آن هستيم که طرف‌هاي مبارزه‌کننده در مقابل ايران در اين زمينه هم تصميم گرفتند سياست خود را تغيير دهند و گروه 1+5 در جلسه خود در 3 هفته گذشته اعلام کرد که در استقبال از سياست جديد اوباما، براي حل مسائل موجود هسته‌اي ايران طريق صلح و مذاکره را پي مي‌گيرد. همچنين در اين بيانيه به کشورهاي عربي واقع در جنوب ايران رسما و علنا توصيه کردند آزار ايران را متوقف کنند. من فکر مي‌کنم براي کساني که در جنوب خليج فارس و در اين کشورها اين گونه مسائل را مورد بررسي قرار مي‌دهند همين توصيه 1+5 نقطه‌اي از سرافکندگي است و معني اين توصيه آن است اگر تحريکاتي که تا حالا از طرف کشورهاي عربي جنوب ايران عليه ايران صورت گرفته است، به دستور ما بوده و حالا ما دستور مي‌دهيم اين تحريکات را متوقف کنيد.

کتايون مافي

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر