( 0. امتیاز از )


طيّ همة سال‌هاي گذشته، حسب حضور در عرصة فعّاليت‌هاي رسانه‌اي و انجام مطالعات فرهنگي، به اقتضاي شرايط مطالبي را دربارة رويکردها و فعّاليت‌ها در حوزة فرهنگ و به ويژه آنچه که به عنوان فرهنگ عمومي از آنان ياد مي‌شود، قلمي کرده‌ام و ضمن آسيب‌شناسي، با توجّه به مبادي و منابع فرهنگي ديني، مواردي را متذکّر شده‌ام. پوشيده نيست که هيچ کس قادر به ارائة نسخه‌اي براي علاج سريع يک بيماري مزمن نيست. اينک، در آستانة تأسيس دولت دهم به اميد انجام پاره‌اي اصلاحات در رويکرد‌ها و عملکردهاي حوزة فرهنگ، مواردي را متذکّر مي‌شوم.

اهل سياست و صاحبان امضا در مناصب فرهنگي همواره از مراجعه به اهل فرهنگ غفلت مي‌ورزند و گاه خود را مستغني از اين مراجعه مي‌شناسند و همچنين، به دليل کوتاهي عمر مديريّت‌ها، آنها همة همّت خود را مصروف اجراي تاکتيک‌ها و برنامه‌هاي جزئي مي‌سازند و ناخواسته بر گسترة مشکلات مي‌افزايند. از همين رو آنها، هيچ گاه قادر به شناسايي مبادي و پايه‌ها و رفع بنيادين معضلات نمي‌شوند. ضمن آنکه، هر يک از مناسبات و معاملات جاري ميان مردم را چونان جزايري مستقل و بي‌ارتباط با هم فرض مي‌کنند و بدون ملاحظة ارتباط عرضي و طولي مناسبات اقتصادي، اجتماعي، سياسي و... تنها به صورت مستقل در حوزة مأموريت رسمي خويش اخذ تصميم مي‌کنند و بي‌اعتنا به آنچه در ساير حوزه‌ها مي‌گذرد، اميد به گشايش بزرگ در حوزة فرهنگ عمومي دارند.

آنچه که به عنوان مشکل و معضل در مناسبات و روابط فرهنگي و عمومي مي‌شناسيم؛ چونان درد ظاهري دندان، ريشه‌دار و مرتبط با سوابق و لواحق‌اند. اين بيماري وقتي امان را مي‌برد، که به ريشه و بن زده باشد. اين سخن به اين معني است که:

ـ عموماً از بن و بنيادها غفلت مي‌ورزيم،
ـ بي‌توجّه به ارتباط وضع امروز با سوابق رفته دربارة آنها اخذ تصميم مي‌کنيم،
ـ به دليل نگاه قالبي و شکلي به مسائل و معضلات، تغيير در صورت‌ها، کاهش يا افزايش کميّت‌ها، بر کشيدن ساختمان‌ها و تدارک اسباب و وسايل را راه علاج معرفي مي‌کنيم. با مشاهدة شدت يافتن خلجان و هيجان بيماري و بروز تبعاتش در مناسبات عمومي با نوعي فرافکني، مديران پيشين يا دست‌هايِ پنهانِ دشمني مفروض و در کمين را عامل شکست‌ها و ناکامي‌ها معرفي مي‌کنيم. اين وضع، سال‌هاست که ادامه يافته و ما بدان معتاد و مبتلا شده‌ايم.

تورّق صفحات بسياري از کتب و نشريات سي سال اخير که در ميان خود مطالب برخي از اهالي فرهنگ و تفکر را پنهان داشته‌اند، پرده از اين پروندة قطور و بيماري مزمن برمي‌دارد.

هماره مردان اهل نظر و به حقيقتْ فرهنگي، مشاهدات و ملاحظات خود را نگاشته و ما را متذکّر شده‌اند؛ در حالي که مردان صاحب منصب با تصلّب رأي و خودشيفتگي به اجراي چند تاکتيک مشغول گشته و گويا اين سرنوشت محتوم ساکنان شرق در اين سيصد، چهارصد سال اخير بوده است. فرصت‌ها را از دست داده‌اند و البته اين وضع تداوم خواهد يافت.

جدا افتادگي نظر و عمل و به تبع آن جدايي اهل نظر و مردان عامل، تداوم اين ماجرا را تضمين مي‌کند. موضوع «انقلاب فرهنگي» و عملکرد متولّيان اين امر مهم، دست کم به عنوان يکي از مصاديق قابل شناسايي است.

در آستانة تأسيس دولت جديد، حسب وظيفه، نگاهي اجمالي به اوضاع فرهنگي خواهيم داشت. اين همه در حالي است که طيّ چهار سال گذشته، چهارده مرتبه وجوه مختلف موضوع مورد بررسي قرار گرفته و به انحاي مختلف، مستقيم يا غيرمستقيم به اطّلاع اهالي دولت و صاحبان امضا رسيده است و تکرار ديگر بار همة مباحث رفته و گشايش دريچه‌اي نو بر اين ماجرا وجهي ندارد و دست کم از اهل خرد و خردورزي به دور است و تحمل تبعاتش نيز ساده نمي‌‌نمايد. «من جرب المجرب حلّت به النّدامه؛ هر کس تجربه شده‌اي را دوباره بيازمايد، پشيماني بر او روا مي‌گردد».

با اين همه و صرف نظر از گفت‌وگوي جدّي از مبادي و مباني «فکري و فرهنگي» مناسبات و معاملات جاري و ريشه‌هاي در هم ريختگي و رکود در حوزة مناسبات فرهنگي جامعة امروز ما که انجامش در عهدة مردان نشسته بر صندلي‌هاي شوراي پر طمطراق عالي انقلاب فرهنگي است، به برخي نقاط ضعف‌ها که باعث بروز نوع ويژه‌اي از ايستايي در حوزة فعّاليت‌هاي فرهنگي اصيل و در نتيجه غالب شدن آثار ضدّ فرهنگي و شبه فرهنگي در ميان مردم شده است، اشاره مي‌کنم.

الف: غيبت تفکر استراتژيک در حوزة فعّاليت‌ها و برنامه‌هاي فرهنگي و غفلت از جايگاه فرهنگ و فعّاليت‌هاي فرهنگي

با وجود آنکه عموم مديران طراز اوّل، طيّ سال‌هاي گذشته دانش‌آموختة غرب يا حدّاقل علوم جديد غربي، و جملگي نيز طالب برنامه‌ريزي و مدرنيته بودند، ولي از تفکّر استراتژيک و برنامه‌ريزي مبتني بر استراتژي غفلت ورزيده‌اند.

طيّ سال‌هاي اخير، به هر دليل بخش عمدة توان و توجّه دولتمردان مصروف صورت مادي و حيات بيروني مناسبات مردم يعني «اقتصاد و سياست» شده و فعّاليت فرهنگي و حتّي وظايف سازمان‌هاي متولّي امور فرهنگي منحصر در هزينة بودجه و امکانات در امور کمّي و شکلي حوزة فرهنگ شده است.

از ديگر سو برخي دلبستگان به صورت اعمال مذهبي و ديني، حسب نوع آموزش و تربيت ويژة خود، هماره، سر در پي برنامه‌ها و آثاري در حوزة دين و فرهنگ و هنر مي‌گذارند که با بيان صريح، مستقيم و آمرانه در کار خلق روزگار و تربيت و ارشاد آنها وارد مي‌شود. از اين رو، در اين نگرش و ادبيات، امر و نهي، تحکّم و توجه به ظواهر و به طور خاص ظاهر مذهب از جايگاه ويژه و اولويت برخوردار مي‌شود.

نگاه به مردم، قضاوت دربارة اعمال و سير و سلوک آنها نيز از همين منظر (امر و نهي و حکم) معني مي‌يابد. اينان، بيمناک از آخرت خود و گاه مطمئن از صحبت قول و فعلي خود، در پوستين خلق روزگار مي‌افتند و گاه حتّي، قبل از برپايي قيامت کبرا، پروندة ابناي روزگار را بسته و حکم دوزخي يا بهشتي شدن را نيز به دست آنها مي‌سپارند و از اين رو:

1. صاحبان اين نگرش در حوزة فرهنگ و هنر، بسان محتسب و آمر به معروف و ناهي از منکر، خلق عالم را تنها به دو گروه سفيد يا سياه تقسيم کند. از اين رو، خيل کثيري از مردم و به ويژه جوانان از منظر آنان ناديده انگاشته مي‌شود و در فراز و نشيب حوادث يله مي‌مانند.

2. صاحبان اين نگرش با غالب ساختن بيان مستقيم و آمرانه، فضا را براي تربيت هنرمندانه، تنگ و آن همه را از ميدان بيرون مي‌کند.

البتّه بايد توجّه داشت که، اين تربيت هيچ نسبتي با قوالّي، قردي‌بازي و شعبده ندارد.

3. چنان‌که مبتلايان به ظاهر مذهب، صاحب امضا و منصب رسمي شوند، طيف وسيعي از همراهان و همکاران را در مناصب فرهنگي و اجتماعي در کار وارد مي‌کنند که سبب تقويت و بسط بيش از پيش اين جريان مي‌گردد. به واقع آنها، بسط نگاهي حزبي و تشکيلاتي سياسي را به جاي نگاه فرهنگي در جامعه سبب مي‌شوند.

4. غلبة اين وضع به تدريج ، بروز نوعي انحصارطلبي و تماميّت خواهي را نيز سبب مي‌شود؛ به ويژه آنکه با سنجش همه چيز و همه کس با معيارهاي صوري و برخاسته از برخي برداشت‌ها از احکام و دستورات شرعي و بدون ملاحظات ديگر، صاحبان اين نگرش همة حق را متوجه خود و خلق را مخطي يا در معرض خطاکاري تعريف مي‌کنند.

5. اين واقعه، در خود و با خود حذف يا اعتزال جمعيت کثيري از مردم را از دايرة فعّاليت‌ها و حضور فرهنگي و اجتماعي در پي خواهد داشت و به صورت طبيعي باعث غفلت از مسائل مبتلا به جمعيّتي کثير از مردم نيز مي‌شود.

6. واقعه وقتي به فاجعه نزديک مي‌شود که لطافت طبع و لطايف ذوقي، جاي خود را به نوعي خشکي و انعطاف‌ناپذيري در صورت و سيرت مناسبات مردم مي‌دهد و باعث مي‌گردد تا وجه جمالي و لطيف حضرت حق، اسوه‌ها و نمونه‌ها، آموزه‌هاي ديني و معاريف مندرج در آثار ديني مستور شده و وجه جلالي، شکوه، هيبت، ترس و تنبيه غالب گردد. وجهي که عمدتاً متوجّه و مخصوص کفّار، منافقان، بيگانگان، معاندان و عاصيان است و نه عموم مردم که در حوزه و جغرافياي رعاياي يک دولت اسلامي مي‌زييند.

7. اين اشخاص، با اين نوع نگاه به عالم و آدم، در تصوّر خويش، صدور بخشنامه، گماردن محتسب، صدور احکام قضايي و توبيخ سريع را ساده‌ترين، سريع‌ترين و عملي‌ترين طريق علاج معضلات فرهنگي و تربيت مردمان مي‌پندارند و از همين‌ رو، براي حلّ سريع، همة ابزار و ادوات بازدارنده و توبيخي آشکار و علني را کارگر و موفّق به حساب مي‌آورند.

نتايج اين ماجرا روشن است. مصاديق مختلف آن در سابقة تاريخي عموم اقوام نيز قابل شناسايي است:

1. اهل هنر و فرهنگ اصيل روي به عزلت يا مهاجرت مي‌گذارند.
2. پيچيدگي مناسبات اجتماعي و امر و نهي آشکار، شيريني ويژه‌اي به آلودگي و گناه مي‌بخشد.
3. پنهان‌کاري، ريا، سمعه بر همة روابط اجتماعي مردم غالب مي‌گردد و نفاق و دروغ مجال رشد و بالندگي مي‌يابد. (در جلد اوّل از کتاب «استراتژي انتظار» دربارة غلبة تئوري نقش و پيامدهايش سخن به ميان آمده است).
4. فنون ظريف، مانند موسيقي، شعر و... با خروج از جايگاه و کارکرد اصلي خود، يا تبديل به ابزاري براي بيان احکام و اوامر و نواهي طالبان غلبة صورت مذهب مي‌شود يا به عنوان ابزار طرب وسيلة هرزگي و گرمي‌بخش محفل عيّاشان.
5. لب‌ها از سخن بسته شده و نجوا، غيبت، سوء تفاهم، چاپلوسي و بالأخره توطئه، مقامي ويژه مي‌يابد.
6. مهاجرت تبديل به ميل و رغبت عمومي اهل فرهنگ و حتّي عموم مردم مي‌شود.
7. ابتذال مخفي و مخفي‌کاري در ابتذال، به بدترين شکلي چونان اژدها خلق روزگار و رعايا را مي‌بلعد.
8. استرس، اضطراب، روزيِ روزانه و شبانه و ناخواستة مردم مي‌گردد.
9. فرهنگ و هنر به پست‌ترين و ناکارآمدترين سطح خود نزول مي‌يابد.
پر واضح است که غيبت آثار اصيل و مردان اصيل، همة‌ ميدان را به ابتذال و آثار مبتذل مي‌سپارد تا از اينجا، مطرب، دلقک، رمّال، پشت هم انداز و نان به نرخ روز خور و هنر فروش مجال حضور و عرض اندام بيابد. اين واقعه، پايه‌هاي فرهنگ و حيات فرهنگي اقوام را چنان سست مي‌سازد که در لحظه‌اي فرو مي‌ريزد و از هم مي‌پاشد.

اين همان نکته‌اي است که دلباختگان به تمدّن و فرهنگ غربي و طالبان جامعة باز نيز به شدّت درباره‌اش غفلت مي‌ورزند.

نبايد از ياد برد که حيات فرهنگي و تمدّني اقوام، در گرو دوام و بقاي پل بزرگ و ارجمندي است که گذشته را به امروز و امروز را به فردا متصّل مي‌سازد. پايه‌هاي اين پل ارجمند، مردان بزرگ اهل فرهنگ و شهسواران حقيقي دين و ادبند. همان که باعث برپا ماندن و کشيده شدن اين پل حياتي شده و فرهنگ اصيل را که عامل ماندگاري و عزّت است از گذشته تا به آينده پيش مي‌برد.

باقي مردم و از جمله سياستمداران، صاحبان مشاغل، متولّيان امور معيشتي و حتّي مردان نظامي، تنها هموار کنندگان طريق مردم و حارسان آنها براي گذار و حافظان سطح اين پل بزرگ و رفيع هستند.

چه بسيارند اقوامي که در گذشته و در اثر حملات اقوام بيگانه همة صورت‌هاي مادي و تمدّني خود را از دست داده‌اند، امّا به دليل مانايي و قوام پايه‌هاي فرهنگي و مردان اهل فرهنگ در کوتاه‌ترين زمان موفق به بازسازي صورت مادي حيات خود شدند و حتّي اقوام مهاجم را در حوزة فرهنگي خود مستحيل و آنان را در خدمت خود آوردند.

در مقابل، بسيارند اقوامي که جغرافياي خاکي آنها مورد تعرّض واقع نشده، امّا به تمامي در حوزة جغرافياي فرهنگي بيگانگان، مستحيل و براي هميشه نابود و محو شدند.

طيّ سال‌هاي اخير، فضاي پرسش و نقد عمومي محدود و گفت‌وگو منحصر در تعريف و تکريم صاحب‌منصبان شد. ترس از اتّهام و گرفتار آمدن در گرداب عتاب و استنطاق از سويي، بسته شدن ميادين گفت‌وگوهاي منتقدانة دانشگاهي و دانشجويي و لب فرو بستن جرايد از نقد و نظر جدّي از سويي ديگر باعث داغي بازار رسانة يکّه‌تاز ملّي و مجامع به اصطلاح خودي و همگرا با جريان سياسي حاکم شد. از همين‌جا، بخش عمدة‌ انرژي جوانان معطوف به مسائل شخصي، نجواي عاشقانة کوچه و بازاري و گاه فرقه‌بازي‌هاي شبه عرفاني و شبه مذهبي گرديد؛ همان که بيگانگان و دين‌ستيزان طالب آن بودند.

خوي و منش اصلاح‌گري، احياگري و عدالتخواهي که باعث تخليه انرژي‌هاي نهفته و بلندپروازي در حيات اجتماعي جوانان مي‌شد، بدل به غوغاي مدرک گرايي؛ ميل به ابتذال و بالأخره هجرت به خارج از کشور شد و بخشي نيز نهفته ماند.

در اين شرايط مي‌شد انتظار داشت که در اوّلين فرصت و مجال اين انرژي نهفته، چونان ديوي آزاد شده و ملعبة دست غوغاسالاران خود فروختة سياسي شود؛ آنان که دل و دين به اجانب فروخته بودند.

فقدان آثار فاخر هنري، جز تعدادي محدود در ميان فراورده‌هاي سينمايي، تئاتر، موسيقي و تلويزيون، فضاي بستة رسانه‌ها، انحصارطلبي در توليد و توزيع آثار فرهنگي و ممانعت از حضور داوطلبانة دلسوزان در عرصة توليد و آثار هنري فرهنگي که مي‌توانست توسط رسانه‌هاي خصوصي و البتّه همسو و همگرا با نظام اسلامي اتّفاق بيفتد، در سير تدريجي چشم و دل مردم را متوجّه رسانه‌هايي ساخت که با سرمايه‌گذاري‌هاي مستکبران وابسته به «اتّحادية صليب و صهيون» بناي متزلزل ساختن بناي اعتماد ملّي و عمومي مردم دربارة اسلام و نظام اسلامي را داشتند. در چنين وضعي چنانچه توليد آثار فرهنگي (کتاب، نشريه، فيلم، موسيقي، تئاتر) توسط مردان اهل فرهنگ در پيچ و خم‌هاي مناسبات غير فرهنگي و غيرحرفه‌اي سازمان‌هاي متولّي صاحب‌ امضاء چنان گرفتار و اسير شوند که هماره، بي‌سرانجام، دير هنگام و غير مؤثّر به ميدان آيند، سرانجام جامعه معلوم است.

امروزه، براي عموم ناشران موضوع صدور مجوّز چاپ کتاب و طيّ مراتب نشر و توزيع و براي روزنامه نگاران موضوع صدور مجوّز پروانة نشر و طيّ مراتب توليد و توزيع، چنان صعب، بي‌منطق،‌ غيرفرهنگي و غير اقتصادي اتّفاق مي‌افتد که هماره آنها را با پشيماني، خستگي و کسالت و بالأخره ناتواني در رقابت با آثار ضدّ فرهنگي مشابه مواجه مي‌سازد و البتّه، جامانده و و ناتوان در پاسخگويي سريع و به موقع به نيازهاي روز.

فرض کنيد روزنامه‌نگاري خبره، شناخته شده و دلسوز و فرهنگي در سنّ 45 يا 50 سالگي براي اداي وظيفه، قصد انتشار يک روزنامه يا مجلة فرهنگي کند. او، ناگزير، تا سنّ 57 سالگي بايد منتظر صدور مجوّز انتشار مجلة مورد نظر خود شود. ضمن آنکه، وي، در صورت وجود امکانات مالي لازم و توان رقابتي با روزنامه‌ها و مطبوعات ضدّ فرهنگ، مدّت 5 سال براي تثبيت موقعيّت نشرية خود نياز دارد. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.

همراهي و حمايت وزارت فرهنگ در خريد برخي از عناوين کتب و تخصيص يارانه براي تدارک بخشي از نيازهاي مطبوعات، مثل کاغذ طيّ سال‌هاي اخير غيرقابل انکار و ستودني است امّا، همة اين موارد در مقابل هجمه‌ها و معضلات و بيماري‌هاي عارض بر حيات فرهنگي، کوه در برابر کاه مي‌نمايد.
اين همه در حالي است که:

ـ هيچ سيستم پخش مطمئن، سازمان يافته و آزاد از بند و بست‌هاي مبتذل، براي توزيع آثار فرهنگي در کشور وجود ندارد.

ـ هيچ نظام قيمت‌گذاري ثابت و مجراي مطمئن و سالمي براي تهيّة ملزومات نشر و به ويژه کاغذ در کشور وجود ندارد.

(هدف اين مقاله بر شمردن مشکلات فراروي بازار انتشارات مطبوعات و کتب نيست. تنها براي نشان دادن يکي از موانع فراروي اهالي نشر کتاب و مطبوعات بيان اين موضوع کافي است،)

ـ هيچ ناشري قادر به برنامه‌ريزي دقيق براي نشر آثار خود نيست؛ زيرا، پيچ و خم‌هاي دست و پاگير اداري و البتّه بي‌منطق‌ و فاقد قانون مدوّن و عمدتاً دل‌بخواهي و سليقه‌اي که توسط ادارات وزارت فرهنگ و ارشاد دربارة صدور مجوّز نشر کتاب اعمال مي‌شود: به هيچ روي مجال برنامه‌ريزي براي پاسخ‌گويي به نياز مردم و به ويژه جوانان و نوجوانان را فراهم نمي‌آورد.

ـ پاسخ‌گويي سريع و به موقع به شبهات و سؤالات فراوان را که از داخل و خارج کشور سرازير جسم و جان و روح مردم مي‌شود، غيرممکن مي‌سازد.

ـ در اين شرايط، پاسخ‌گويي به شرايط اجتماعي، فرهنگي و مناسبت‌هاي طول سال (به ويژه در حوزة فرهنگ مذهبي) نيز ناممکن مي‌شود.

ـ ناممکن بودن حفظ سلسلة انتشار کتب فرهنگي مناسب با خواست خوانندگان و موضوع تغييرات دائمي قيمت موادّ مصرفي، مانند کاغذ را به اين موارد اضافه کنيد تا تصويري روشن فراروي شما قرار گيرد.

ب: شايد يکي از مهم‌ترين مشکلات اهالي فرهنگ توزيع نامناسب مناصب و پست‌ها حسب گرايش‌هاي حزبي و سياسي است.

پوشيده نيست که دو نقطه عطف مهم؛ يعني انتخاب رئيس‌جمهور و انتخاب نمايندگان مجلس در هر دورة چهار ساله در کشور اتّفاق مي‌افتد. تجربه نشان مي‌دهد که حدّاقل شش ماه پيش و پس از انتخابات، نوعي شرايط انفعالي، ايستايي و فترت بر مناسبات اقتصادي، اجتماعي و سياسي کشور حاکم مي‌شود. اين دوره در زمان انتخاب رئيس جمهور به مدّت حدّاقل يک سال (يعني دو دورة شش ماهه) توسعه پيدا مي‌کند. يک سال و نيم انتظار و ايستايي در مدّت چهار سال، به صورت طبيعي عمر مفيد اين چهار سال را که مي‌تواند نقش عمده‌اي در مناسبات ملّي، منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي در همة حوزه‌هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي کشور ايفا کند، به دو سال و نيم کاهش مي‌دهد. اين افت و رکود وحشتناک آنگاه که با تغييرات جدّي در مناصب همراه شود (که گاه اين تغييرات تا تغيير در رده‌هاي مديران مياني و پايين‌تر نيز کشيده مي‌شود)، مجال هر گونه ثبات، قوام امور، ثبات قوانين و تبصره‌ها، برنامه‌ريزي دراز مدّت و بالأخره اميدواري براي پيشرفت و کار و سرمايه‌گذاري را از بين مي‌برد. اين امر در همة حوزه‌ها و مناسبات و از جمله در حوزة فرهنگي نيز جاري و ساري است؛ البتّه، مديران حزبي که با حمايت ستادهاي انتخاباتي به مناصب دست مي‌يابند، نزد خود توجيهاتي دارند:

1. آنها سعي در حفظ تماميّت قدرت با رويکردي ويژه دارند که گاه همة مرزهاي پسنديدة قانوني را هم در مي‌نوردد.

2. براي در امان ماندن از احساس ناامني و بروز اشکالات احتمالي در روابط اداري و همچنين حفظ قدرت و نفوذ کلام خود، با رويکردي انفعالي، اشخاص ضعيف، کم تجربه و البتّه مطيع را جايگزين اشخاص قوي‌تر و با سابقه‌تر مي‌کنند.

اين همه در حالي است که به تدريج بنية فرهنگي کشور و به تبع آن سطح دانايي، ادب و توانايي مردم رو به ضعف مي‌گرايد.

ـ عموم اشخاص حقيقي و حقوقي فعّال در حوزة فرهنگ با دلّالان، پيمانکاران و صنعت پيمان‌کاري در حوزة فرهنگ و فعّاليت فرهنگي آشنايي دارند.

مسير معلوم است: ارائة يک پروژة فرهنگي دهان پُرکن روز، تصويب آن با زور و ضرب تلفن و رابطه با چاشني پررويي، گرفتن سهمي از بودجه‌ها، شريک کردن چندين سازمان و نهاد بي‌ربط و باربط در اجراي طرحي شبه فرهنگي، سرکيسه کردن آنها، چاپ پوستر و پخش تيزر تلويزيوني با ده‌ها امضا و آرم و به جيب زدن ميليون‌ها تومان پول اين مردم و... اين همه به بهانة انجام پروژة فرهنگي صورت مي‌پذيرد.

ـ هيچ پرسيده‌ايد که چرا طيّ سال‌هاي اخير گرايش عمومي سينماگران به آثار سطحي و کمدي متمايل شده و تا آنجا پيش رفته که عمده‌ترين آثار سينمايي سال 88 با موضوع و محتواي کمدي و طنز در حال ساخت است؟

بيان چند ماجراي رفته در حوزة سينما، پرده از واقعيتي شگفت برمي‌دارد.

طيّ سال‌هاي اخير فيلم‌هاي کمدي و سرگرم کننده رقم فروش نجومي و بي‌سابقه داشته‌اند.
صدا و سيما با توجيه ضرورت مقابله با برنامه‌هاي شبکه‌هاي ماهواره‌اي، رتبة اوّل را در دوبله و پخش ـ بي‌نقد و کنترل جدّي ـ فيلم‌هاي خشن هاليوودي و ساير توليدکنندگان شرقي و غربي را دارا بوده است.

ادبيات مرسوم ميان بازيگران در سريال‌ها و فيلم‌هاي ملودرام خانوادگي ما و برنامه‌هاي ويژة کودکان از نوع مبتذل‌ترين ادبيات گفتاري و نوشتاري است.

اين همه در کنار ساير موارد که ذکر شد، باعث نزول سطح فرهنگ عمومي در کشور شده است.
جاي آن است تا پرسيده شود:

1. سينماي ما و سينماگران ما در شناخت شرايط تاريخي و شناساندن آن شرايط به مردم چه نقشي ايفا نموده است؟

2. سينما در ارائة نمونه‌ها و الگوهاي مناسب و نمايش رويکردهاي کلان نظام اسلامي در حوزه‌هاي فرهنگي و حتّي سياسي در قالب آثار سينما چه نقشي داشته است؟

3. سينما در زمينه‌سازي ذهني عمومي براي اجراي استراتژي‌هاي کلان کشور در سطوح ملّي و بين المللي چه وظيفه‌اي براي خود ايفا نموده است؟

4. سينما براي از بين بردن احساس ناامني و بي‌تعادلي و افزايش بنية ملّي و مردمي در برابر جريانات تهديد کننده، چه وظيفه‌اي براي خود تعريف نموده است؟

5. سينما در به تصوير در آوردن آثار فاخر فرهنگي مندرج در ميان متون و منابع چه طرحي در افکنده و چه آثاري را به نمايش در آورده است و اساساً بايد پرسيد سينماي ملّي ما کجاست؟ و به قول شاعر، «ثقل زمين کجاست؟» و...

اين علامت سؤال‌ها را در برابر آثار رسانة ملّي نيز مي‌توان گذاشت.
در اين باره نيز جاي سخن بسيار است، امّا اين مقال عهده‌دار بيان و تشريح اين موضوع نيست.
انتخاب مردان فاقد تجربه و دانش، فاقد سابقه و حسن شهرت در عرصة فرهنگ و هنر و آشنا به قلمرو قلم و تحقيق براي مناصب مهمّ علمي و فرهنگي (به ويژه وزارتخانه‌هاي فرهنگ و ارشاد اسلامي، وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم و سازمان‌هايي چون سازمان تبليغات اسلامي و...) به همان اندازه مهم است که انتخاب مديران و معاونت‌هاي مياني اين وزارتخانه‌ها و سازمان‌ها.

تجربه نشان مي‌دهد که برخي از معاونين وزارتخانه‌هاي مهمّ فرهنگي، حتّي با مشهورترين چهره‌هاي فرهنگي اين کشور و آثار آنان نيز آشنايي نداشتند.

خلاصه آنکه؛ انتخاب مديران شايسته، مجرّب، صاحب سابقه در حوزة تخصّصي و مقبول جامعة فرهنگي در زمرة مهم‌ترين وظايف مديران ارشد و وزراي محترم است.

ج: شايد بتوان «فقدان مراکز مطالعاتي جدّي در حوزة شناسايي خصم» را در زمرة نقاط ضعف‌هاي جدّي حوزة مديريت‌هاي فرهنگي، اجتماعي کشور شناسايي و بدان اشاره کرد.

در ايران، به رغم آنکه ترجيع‌بند همة سخنراني‌هاي شعارگونه، دشمن، استکبار، آمريکا، شيطان و مانند آنهاست، دشمن غربي ناشناخته است، چون اين دشمن‌شناسي تنها منحصر در شناسايي وجوه آشکار در حوزة سياسي با چاشني نظامي‌گري و فرهنگ مبتذل (سکس) است. طيّ دويست سال اخير هيچ گاه پرسش جدّي از غرب و دشمني‌اش با اسلام صورت نگرفته است. از همين روست که بناي تمدّن اسلامي مورد نظر و مطلوب بر همان شالوده‌اي استوار مي‌شود که تمدّن غربي را بر کشيده است. سخن در اين‌باره نيازمند مجال و فرصت کافي و مستقل است.

بسياري عوامل باعث شده است که ميدان تحقيق و تفحّص در حوزة فرهنگ جاي خود را به ميدان ترجمه و گرته‌برداري بدهد.

سرعت دستيابي به اطّلاعات مندرج در اينترنت، رايگان بودن اطّلاعات و سهل الوصول بودن آنها باعث شده که هجمه‌اي عجيب در اين ميدان به وجود آيد. اينترنت‌بازان همة اطّلاعات خود را حتّي در حوزة فرهنگ و تفکّر و باورهاي مذهبي از منابع اينترنتي مي‌گيرند، به طالبان عرضه مي‌کنند، به چاپ مي‌رسانند و در زير سايه‌سارش به آب و عليفي مي‌رسند.

نکتة جالب توجّه اين است که طيّ پانزده سال اخير، بسياري از فرصت‌هاي تحصيلي در حوزة علوم انساني در کانادا، انگليس و آمريکا به پرورش يافتگان قابل اعتمادي تخصيص يافته است که عرفان و فلسفه و کلام را در «مراکز شرق‌شناسي مک گيل» و مانند آنها فرا گرفته و در برگشت آموزه‌هاي خود را به حوزه‌هاي علميّه، مراکز پژوهشي و نشريات تخصّصي تزريق کرده‌اند.

اين واقعة نوع دوم ابتلا، امّا عميق‌تري از ترجمه را در ايران رواج بخشيده است. اينان، در مواردي نقش پژوهشگر و حتّي استاد مراکز اروپايي را ايفا مي‌کنند و در ايران نيز مربّي طلّاب و دانشجويانند.

نگاهي به دانش‌آموختگان فارغ التّحصيل دانشگاه‌هاي مذهبي شما را مواجه با فهرستي از تربيت‌شدگان نظام تربيتي مستشرقان مي‌کند. جالب آنکه اين اشخاص در مصادر مهمّ فرهنگي کشور به طور رسمي و در سمت‌هاي عالي مديريتي مشغول به خدمت مي‌شوند.

اختصاص بودجه‌اي قابل توجّه براي انجام پژوهش و اصرار و ابرام در نگارش مقالات پژوهشي و انتشار آنها در مجلّات نشان‌دار به قصد ارتقاي رتبه در فهرست توليدکنندگان مقالات پژوهشي در جهان لطمة بسيار زيادي از حيث: اشتغال پژوهشگران به موضوعات غيرمرتبط با حيات فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و بومي ايران اسلامي، توليد آثاري غير قابل استفاده و غيرکاربردي و آلوده شدن بيش از پيش به مبادي و منابع و متدهاي علم سکولار به فرهنگ اين سرزمين وارد آورده است.

به هر روي، احصاء کلية موارد قابل بررسي و نقد در حوزة فرهنگ در کشور ساده نيست و پرداختن به جملگي آنها نيز در وظيفة «موعود» و سرمقالة يک نشرية فرهنگي ـ مذهبي نمي‌باشد. چنان‌که ذکر آن رفت، اميد مي‌رود بيان برخي از عناوين مورد توجّه مديران جديد الورود در حوزة مديريت فرهنگي کشور واقع شود تا پيش از فوت شدن فرصت به قدر استطاعت از آن بهره ببرند.

«موعود» هماره خود را در ارائة پيشنهاد و مشاورة فرهنگي به نظام اسلامي اين سرزمين؛ يعني شيعه‌خانة امام زمان(ع) موظّف و مکلّف شناخته و مي‌شناسد.

إن‌شاءالله.


منبع:ماهنامه موعود شماره 104
 
 

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر