داعش گروهی آخرالزمانی است
صدای شیعه به نقل از دیپلماسی ایرانی: بحث من درباره ژئوپولتیک آشوب است. واقعیت های محیط منطقه ای و ظهور گروه های تکفیری هم دارای یک ریشه تاریخی کهن است و هم دارای زمینه های ساختاری بین المللی است. ما اولین بحثی که مطرح می کنیم این است که نظام بین الملل در وضعیت آنارشی قرار دارد. آنارشی یعنی قوه فائقه مرکزی وجود ندارد. یعنی این که هر بازیگری بر اساس قدرت و ائتلاف قدرت می تواند نقش آفرین باشد.
در همین ارتباط این موضوع مطرح می شود که کشورهایی که قدرت بیشتری دارند، به گونه اجتناب ناپذیری در سه حوزه نقش آفرین اند:
- منابع اقتصادی را کنترل کنند. حال این منابع چه منابع طبیعی، چه انسانی و چه مولفه های دیگری که در موضوع قدرت تاثیرگذار باشد، است.
- قدرت های بزرگ به لحاظ ساختاری از قابلیت لازم برای کنترل بازیگران برخوردارند. حال این بازیگران ممکن است بازیگران دولتی، غیردولتی یا شرکت های اقتصادی باشند.
- کنترل حوادث؛ یکی از این حوادث بحران سوریه و بحران منطقه ای غرب آسیا است. بحرانی که روزبه روز گسترش پیدا می کند. حال چه شدت بحران و چه حوزه جغرافیایی بحران در حال گسترش است.
این موضوع را بنده برای اولین بار در مطلبی که بیمن در موسسه بروکینگز در سال 2012 منتشر کرد، مشاهده کردم که در آن به این که تحولات منطقه به چه سمتی در حال حرکت است، اشاره می کند. آن چیزی که بیمن به آن استناد می کرد، واقعیت های محیط اجتماعی است. فکر هم نکنیم که با آمدن روسیه به جنگ داعش یا با آمدن هواپیماهای آمریکایی در عملیات امروز آزادسازی موصول، تغییر چندانی در شدت جنگ و گسترش جنگ ایجاد خواهد شد. یعنی فضای موجود، فضای غیرقابل کنترلی به نظر می رسد. منازعات امروزی مشابه منازعات جنگ های سی ساله است. اما این جنگ های سی ساله، چه شد که ایجاد شد؟ دلیلش چه بود؟ به این دلیل بود که یک ایدئولوژی پویایی ظهور پیدا کرد و در صدد تغییر وضع موجود و تغییر مناسبات قدرت دوران خودش بود: پروتستانیسم. این پروتستانیسم نهادهای قدرت را مورد تهدید قرار می داد. در آن زمان فضای پروتستانیسم زمینه های لازم را برای یک نوع آشوبی ایجاد کرد که هابز در کتاب لویاتانش به این مساله مربوط به آشوب اشاره می کند و بحث های مربوط به فضای دولت سازی را واکنشی در برابر آشوب می داند. آشوبی که در آن دوران وجود داشت این بود که هیچ مرجعیتی نبود که فضای منازعات جنگی را کنترل کند. به همین دلیل هم جنگ طولانی شد و هم این که نوعی تحول پارادایمیک ایجاد شد. یعنی زمینه برای شکل گیری مقوله وموضوعی به نام state به وجود آمد. دین از حوزه قدرت به حوزه جامعه رفت. نه اینکه دین کارکرد خودش را از در اروپا یا مثلا در آمریکا از دست داده باشد، نه؛ موج های ضد دینی هم ممکن است وجود داشته باشد. موج های دینی هم اجتناب ناپذیرند. سال های 1616 تا 1648 یک نشانه آشوب داشت.
امروز هم این ژئوپولتیک آشوب وجود دارد. در خیلی از دوران ها بودند که در این جنگ های مذهبی، گروه های قدرت در حال غلبه بر دیگری بودند. مرکزیتی وجود داشت. برای این که جنگ را در یک فضایی کنترل می کرد. امروز آن چه در فضای سیاست بین الملل وجود دارد، این مرکزیت هم شکننده شده است. در نظر بگیرید در سال های ساختار دوقطبی، زمانی که موضوعات بحرانی مانند جنگ ایران و عراق شکل می گرفت، چه وضعیتی به وجود می آمد. عموما اجلاسی بین رهبران آمریکا و اتحادیه شوروی برگزار می شد و نوعی مرکزیت قدرت ساختاری بود که کنترل می کرد.
امروز مشاهده می کنیم در اجلاس لوزان قطر هم در کنار آمریکا می نشیند و بحث های مربوط به معادله امنیت منطقه ای را مورد بحث قرار می دهد. این مساله نشان می دهد که ما امروز در یک فضای گسست ساختاری قرار داریم. یعنی عقلانیت راهبری که مربوط به ساختار دو قطبی بود و والتز بر آن تاکیید داشت که بحران های منطقه ای در ساختار دو قطبی قابلیت کنترل بیشتری دارد؛ عینیت اش کاملا مشخص است که امروز چون وضعیت ساختار مشخص نیست؛ بنابراین زمینه برای این که بحران گسترش پیدا کند، وجود دارد. از این روی یکی از دلایل اصلی که بحران سوریه و بحران های دیگر منطقه ای گسترش پیدا می کند، این است که ساختار قدرت بین المللی قابلیت لازم برای کنترل بحران را ندارد.
در نظر بگیرید، برخی فکر می کنند اگر عربستان در یک فضای دیپلماتیک به توافق برسد، مساله مربوط به کارکرد داعش پایان می یابد. داعش در ذات خود به همان گونه که علیه شیعه است، علیه ایران و علیه حکومت های فاسد عربی نیز هست. اما استراتژی وجود دارد مبنی بر این که داعش را از القاعده جدا می کند. القاعده یک سلفی بود و سلفی بود. تمام سلفی ها هم تکفیری نیستند. همان گونه که همه شیعیان به قول معروف شیعیان سنتی، لیبرال، انقلابی، ستیزه جو (militant) هم وجود دارد.
این وضعیت و تقسیم بندی در حوزه جهان سلفی هم وجود دارد. اما وقتی به حوزه تکفیر می رسد، این مساله وجود دارد که اولویت مقابله با چه کسانی است. حرف داعش این است که اولویت، مقابله با درون است. هم باید در حوزه درون فردی خود، پالایش صورت گیرد و هم در جامعه پیرامون پیرایش انجام شود. به همین دلیل است که جدال داعش به لحاظ ایدئولوژیک، ماهیت مقابله گرا دراد. در ابتدا با شیعیان، ایران و متحدانش. ولی فکر نکنیم که اگر داعش در سوریه به پیروزی می رسید، منازعه پایان می یافت. منازعه به هیچ وجه پایان نمی پذیرد.
در فصل هفتم کتاب " برخورد تمدن ها " موضوعی با عنوان " مرزهای خونین جهان اسلام " وجود دارد. می گوید: این فضای تعارض در حوزه تمدنی و ایدئولوژیک وجود دارد. به این نکته هم اشاره می کند که جهان اسلام، هم در درونش درگیر است و هم در بین کشورهای اسلامی و هم بین جهان اسلام و جهان غرب درگیری وجود دارد. فصل هفتم این کتاب فصل بسیار ارزشمندی است. به این دلیل که حوزه های اصلی درگیری بازیگران را در فضای جهان اسلام نشان می دهد. در این شرایط طبیعی است که دیگر چیزی به نام state باقی نمی ماند. امروز مساله اصلی که در حوزه روابط بین الملل در حال تحول بوده و تاثیر خود را بر شکل بندی های ژئوپولتیکی می گذارد، مشروعیت نداشتن state است. حداقل در منطقه ای که ما در آن زندگی می کنیم. به چه دلیل؟ به این دلیل که نیروهای trans-nation در آن فعال هستند و هم به این دلیل که نیروهای به قول معروف subnation در آن فعالیت می کنند.
وقتی چالشی در رابطه state در یمن ایجاد می شود، شک نداشته باشید که این چالش برای state در سوریه یا عراق هم ایجاد می شود. وقتی ما نیرو به هر حوزه منطقه ای می فرستیم، چون فضای سیاست بین الملل آنارشی است، طرف مقابل هم بر اساس مزیت نسبی خود، نقش آفرینی می کند. در فضای آنارشی که یک بازیگر اجازه نمی دهد، بازیگران دیگر تمامی حوزه های قدرت را تسخیر کند. ما در فضای روابط بین الملل می گوییم که نظام منطقه ای و بین المللی میل به موازنه دارد. فکر نکنید این موازنه به معنای این است که به ثبات برسد، نه میل به به موازنه دارد. یعنی این که بازیگران جدیدی می آیند و ایفای نقش می کنند. حال این بازیگران تا چه حد از آزادی عمل برخوردار هستند و در چه فضای کنش ساختازی نظام بین الملل قرار دارند، واقعیت این است که تحولات مربوط به آشوب در نظام جهانی، زمینه آزادی عمل بازیگران subnation را به وجود آورده است.
شک نداشته باشید اگر جنگ در فضای منطقه ای پایان یابد، الگوی رفتاری حزب الله لبنان با ما دیگر آن الگوی رفتاری سال های گذشته نخواهد بود. به این دلیل که بازیگری که در سوریه 5 برابر ما شهید می دهد و محور اصلی عملیات را عهده دار می شود، این بازیگر به گونه ای اجتناب ناپذیر برای خود در آینده آزادی عمل می خواهد. قابلیت هایش در حوزه های امدادرسانی، بهداشت و درمان، بهداشت و درمان در فضای جنگ و در فضای عملیاتی بیشتر می شود. امروز اگر افراد بیمارستان بقیه الله می خواهند آموزش امداد در فضای جنگی را بببینند، این مجموعه های حوزه های بهداشت و درمان حزب الله که می آیند این آموزش را می دهند. بنابراین تمام این موارد نشان می دهد که بازیگران فروملی به گونه تدریجی از استقلال عمل برخوردار می شوند. به همین خاطر که بازیگران ملی در وضعیت فرسایش قرار گرفته اند.
ما با یک تهدید امنیت ملی جدی رو به رو هستیم و آن مساله فرسایش است. هر آن چیزی که ما را در وضعیت فرسایش قرار دهد، الگوی روابطمان را با متحدانمان و الگوی اداره امور داخلی را با مشکل مواجه می کند. ما امروز در فضای فرسایش هستیم. یعنی ژئوپولتیک آشوب. وقتی نگاه طولانی مدت داشته باشید، وقتی پیامدهای این فضای سیاست در این جهان آشوب زده و امنیت در این جهان آشوب زده را برای اولین بار روزنا در سال 1991 مطرح کرد، یعنی قبل از این که بسیاری افراد دیگر بحث داشته باشند _ که البته این کتاب در ایران نیز ترجمه شد _ مساله ظهور نیورهای حاشیه ای بود. این وضعیت را امروز در کشورهای مختلف مشاهده می کنیم.
در کشور ایران در سال 1384 انتخابات ریاست جمهوری، فردی از حوزه حاشیه آمد. در فضای انتخابات دموکراتیک رای آورد. 10 سال پیش اگر فردی در آمریکا با این ادبیات و پیشینه ترامپ مطرح می شد، اصلا جایگاهی نداشت. ترامپ یک کازینودار است. بحث ها و موقعیت و ارتقا از حوزه کازینوداری به دست آورده است. ادبیات، رفتار و تیپ مانند کازینودارهاست. بحث های اخلاق حرفه ای که مطرح می شود این است که یک بانکدار، یک معلم، یک کازینودار، الگوی رفتاری و فرهنگ متفاوت با هم دارند. امروز وضعیتی که در آمریکا شکل گرفته، نشان می دهد که بازیگران حاشیه ای فقط در خاورمیانه نیستند که ظهور پیدا کنند. معلوم نیست که رای بیاورد یا نه. هنوز عوامل ساختاری در آمریکا بسیار قوی است ولی واقعیت این است که محافظه کارها هم در مقابل ترامپ ایفای نقش می کنند.
آخرین نکته ای که باید بگوییم این است که اگر در انتخابات آمریکا، ترامپ پیروز شود، چون خودش یک بنیادگراست، با بنیادگرایان در حوزه منطقه غرب آسیا مقابله خواهد کرد. ادبیات بنیادگرایان یک ادبیاتی است که بخشی از حوزه های سیاست را بر نمی تابد. داعشی ها گروه های آخرالزمانی هستند و این گروه های آخرالزمانی عموما در چارچوب جنبش های اجتماعی اتوپیاگرا مطرح می شوند. این مجموعه ها، مجموعه هایی هستند که به نبردهای سرنوشت ساز توجه دارند. این نبرد سرنوشت ساز می تواند در گام اول مربوط به منطقه باشد، زیرا این بحث مطرح شده که تفاوت داعش و القاعده در همین است که القاعده می گوید اولویت مقابله با غرب اما داعش می گوید، از حوزه نزدیک باید شروع کرد. شاید استراتژی داعش به آن استراتژی جنگ چریکی روستای مائوی دهه 1940 خیلی نزدیک باشد.
بنابراین بحثی که امروز باید به آن توجه داشت این است که محیط، محیط آشوب است. بازیگران دولتی در حال فرسایش قرار دارند. این بازیگران دولتی شامل ما، عربستان و کشورهای دیگر حوزه منطقه هم می شود. خود جنگ زمینه های مربوط به قدرت یابی، قدرت سازی و فرسایش را به وجود می آورد. فکر نکنیم که جنگ فقط منجر به گسترش قدرت می شود. امروز همان گونه که در رابطه با جنگ 8 ساله بحث است، که آیا باید در سال 61 تمام می شد یا در سال 66 بعد از آن که قطعنامه 598 شورای امنیت تصویب شد، آن زمان می پذیرفتیم؟ به همان صورت این نکته را باید مورد توجه قرار داد که در فضای آشوب، بازیگران منطقه ای به گونه ای تدریجی آزادی عملی بیشتری به دست می آورند و این گسترش آزادی عمل ناشی از تحرک، زمینه های لازم برای تداوم منازعه به وجود می آورد.
وقتی جنگ در موصل برای آزادی شروع شده، داعش به سمت استان رقه سوریه حرکت کرده است. این نشان می دهد که مجموعه ها از تحرک از آزادی عمل و از قدرت جابه جایی سریع برخوردارند و اگرچه بازیگران منطقه ای و قدرت های بزرگ تضاد دارند و این تضادها را به محیط منطقه ای منتقل می کنند، اما واقعیت این است که همانند سال های ساختار دوقطبی امکان شکل گیری سلسله مراتب در کنش بازیگران فروملی در مقیاس بازیگران ملی و فراملی به چشم نمی خورد. فضای آشوب، فضای گسترش بحران را اجتناب ناپذیر می کند.
*متن سخنرانی در در نشست تخصصی "ژئوپلیتیک غرب آسیا و جهان اسلام" در موسسه آینده پژوهی جهان اسلام
انتهای پیام