روابط خارجی رژیم پهلوی با رژیم صهیونیستی
صدای شیعه به نقل از خبرگزاری صدا و سیما: پس از اعلام استقلال رژیم صهیونیستی در 14 می 1948 کشورهای عربی به سرزمینهای اشغال شده توسط رژیم صهیونیستی حمله کردند. بر خلاف تصور کشورهای عربی شکست سنگینی از صهیونیستها خوردند و بخش بیشتری از سرزمین فلسطین به دست آنان افتاد. شکست ارتشهای عربی در برابر صهیونیستها و همچنین جنایات آنان در حق مردم فلسطین، خشم و انزجار ملتهای مسلمان منطقه را برانگیخت. در ایران تحت تاثیر انزجار مردم از جنایات صهیونیستها، دولت علیرغم اینکه تحت فشار حامیان صهیونیست ها بود و میدانست که شرط که دریافت کمکهای مالی پیشبینی شده در اصل 4ترومن از ایالات متحده شناسایی اسرائیل است، به عضویت اسرائیل در سازمان ملل رأی منفی داد.
روابط اسرائیل و ایران از زمان شکل گیری رژیم صهیونیستی تا زمان انقلاب ایران در سال 1357 با اسرائیل هرگز به صورت روابط رسمی دیپلماتیک نبوده است. اما همواره روابط دوطرفه گسترده سیاسی، علمی، نظامی و تجاری بین دو کشور برقرار بود. بنابر اسناد منتشره از سازمان سیا «در زمان وقوع انقلاب ایران، انگیزه اصلی روابط اسرائیل با ایران در سالهای اولیه تأسیس، توسعه یک تفکر حامی اسرائیل و ضدّ عرب در میان برخی از صاحبمنصبان ایرانی بوده است».[1]
کابینه احمد قوام در دورهای که افکار عمومی ضد صهیونیستی در بین علما و روحانیون و حتی در بین جمعی از اعضای مستقل درون حاکمیت برتری دارد و با برقراری رابطه با رژیم صهیونیستی مخالفت میشود، با صدور بیانیهای تاسیس دولت یهود را محکوم و آمادگی خود را برای همکاری جهت آزادی فلسطین با سایر دولتهای اسلامی اعلام کرد.
هر چند دولت بیانیهای را صادر کرد اما با قدرتگیری محمدرضا پهلوی، جریانی با محوریت شاه معدوم شکل گرفت که موافق رابطه تمام عیار با رژیم صهیونیستی بود. شاه با هدف مبارزه با تفکر اسلامی جامعه ایران و همچنین آگاهی از تاثیر لابی قدرتمند یهود، در تلاش بود تا روند ورود رژیم صهیونیستی به ایران را شتاب بخشد. همین مسئله نیز تقابلی را بین حکومت و مردم ایجاد کرد؛ تقابلی که در تمام دوره حکومت پهلوی ادامه داشت و غلبه هر یک بر دیگری باعث تغییر موازنه قوا در منطقه به نفع یا علیه رژیم می شد. چنانچه رای مخالف ایران به ورود اسرائیل به سازمان ملل به فایق آمدن گروه مخالفان و یا شناسایی دو فاکتوی اسرائیل، پیروزی موافقان روابط اسرائیل را نشان می دهد. مجددا قطع روابط با اسرائیل در دوره دکتر مصدق، پیروزی مخالفان و برقرای حکومت کودتا و برقراری مجدد روابط، پیروزی موافقان اسراییل تلقی می شود. بنابر اسناد منتشره از سازمان سیا؛ «... انگیزه اصلی روابط اسرائیل با ایران در سالهای اولیه تأسیس و بعدها، توسعه یک تفکر حامی اسرائیل و ضد عرب در میان برخی از صاحبمنصبان ایرانی بوده است...»[2]
شناسایی رژیم صهیونیستی در دوره پهلوی دوم
دولت ایران در زمان نخستوزیری محمد ساعد مراغهای حدود 1 سال پس از تشکیل اسرائیل (23 اسفند 1328) این کشور را به طور دوفاکتو به رسمیت شناخت و سرکنسولگری خود را در اورشلیم دایر کرد. اما دکتر مصدق در 15 تیر 1330 شناسایی اسرائیل را پس گرفت.[3]
قبل از ورود به مبحث شناسایی رژیم صهیونیستی، با توجه به دو دیدگاهی که در دوره پهلوی تشریح شد، بایستی اشاره شود که موضعگیری رسمی ایران در مخالفت با عضویت اسرائیل در سازمان ملل زمانی رخ داد که مخالفین رابطه با رژیم صهیونیستی بر فضای کشور غلبه داشت و افکار عمومی به شدت ضد صهیونیسم بود. لذا دولت نیز مجبور به مخالفت با رژیم صهیونیستی بود. در همین ایام است که دولت ایران هنگام صدور قطعنامه 303 مجمع عمومی سازمان ملل در 9 دسامبر 1949 (18 آذر 1328)، رای خود را به سود کشورهای عربی مبنی بر عدم استقرار رژیم بینالمللی در بیتالمقدس، اعلام داشت.
اما برخلاف موضع اولیه ایران؛ مجموعه حوادثی رخ داد که، فضای جامعه و به طبع آن سیاست خارجی ایران در قبال رژیم صهیونیستی تغییر پیدا کرد. در این مقطع تاریخی ماجرای ترور شاه(15بهمن 1327 /4 فوریه1949) رخ داد، حکومت نظامی در کشور برقرار شد، رهبران مذهبی ضد صهیونیستی مانند آیت الله کاشانی دستگیر و مدتی تبعید شدند و با تبلیغاتی که صورت گرفت فضای ضدیت با استقرار اسرائیل کاهش یافت.
با سوءاستفاده از این فضا و با موفقیتی که شاه در تشکیل مجلس موسسان و مجلس سنا(1328) به کمک طرفدارانش به دست آورد، جایگاهش مستحکم شد و در فضای بینالمللی نیز تیرگی روابط ایران و اعراب (خصوصا ایران و عراق) و ماجرای اخراج متقابل اتباع ایران و عراق به خصوص موضوع اخراج یهودی تبارهای عراق از ایران ابزار تبلیغاتی موثری برای صهیونیست ها علیه ایران فراهم ساخت.
در آن زمان رابطه ایران و مصر نیز با جدایی فوزیه از شاه وضعیت مناسبی نداشت. علاوه بر همه اینها محافل صهیونیستی نیز به دلیل رای اولیه ایران علیه صهیونیستها، تبلیغات وسیعی را علیه کشورمان ترتیب دادند و هر روز اخبار تازه ای از آوارگی اتباع ایران در فلسطین به دلیل عدم رابطه با اسرائیل تبلیغ می شد.[4]
قدرتنمایی صهیونیستها
نخستین قدرت نمایی اسرائیل و لابیهای این رژیم در سفر شاه به آمریکا ( 24 آبان 1328) آشکار شد. شاه که با هدف جلب کمکهای مالی و اقتصادی عازم آمریکا شده بود به دلیل کارشکنی لابی صهیونیسم، بدون دریافت هیچ گونه وام و تنها با بستن چند توافق کلی در رسیدن به اهداف خود ناکام ماند. در جریان این سفر بود که شاه و مقامات ایرانی همراه وی، از نفوذ فوقالعاده جمعیت 5 میلیونی یهودیان آمریکا و به ویژه سرمایهدارانشان بر اقتصاد و سیاست این کشور مطلع شدند.
شاه در طول اقامت 48 روزه خود در آمریکا، ملاقاتهایی نیز با سرمایهداران بزرگ و محافل یهودی آمریکایی داشت و در این ملاقاتها مسئله شناسایی اسرائیل نیز مورد بحث و مذاکره قرار گرفت و به رسمیت شناختن اسرائیل به شاه تحمیل شد. لذا در 16 اسفند1328 (6 مارس 1950)، دولت ایران به صورت دوفاکتو و در حالی که بیش از 50 کشور این رژیم را به رسمیت شناخته بود، دولت اسرائیل را به رسمیت شناخت و این موضوع به طور رسمی از جانب نماینده ایران در سازمان ملل اعلام شد و اطلاعیه رسمی دولت در این باره نیز 10 روز بعد صادر شد.
ویلیام شوکراس در کتاب «آخرین سفر شاه»در این باره می نویسد: «... از اسناد بایگانی اسرائیل معلوم می شود که اسرائیل شناسایی دو فاکتوی خود را در دی ماه 1328 (ژانویه 1950) با پرداخت رشوه قابل توجهی به محمد ساعد مراغه ای، نخست وزیر وقت ایران، به دست آورد و مذاکرات را یک آمریکایی که هنوز (آدام) شناخته می شود و با موساد همکاری داشته است، از جانب دولت اسراییل رهبری میکرد. او ضمناً یک تاجر ایرانی را می شناخت که با نخست وزیر دوست و شریک تجاری بود. ازطریق این شخص، نخست وزیر 400 هزار دلار مطالبه کرد تا هیئت وزیران و شاه را متقاعد کند که شناسایی دو فاکتوی اسراییل خدمت به منافع ایران است.» [5]
ساعد در نطق روز 30 اردیبهشت 1329 مجلس سنا، عقد قراردادهای متارکه، مذاکرات نظامی، حضور در کنفرانسها، امضا سازشها و تسلیم به تصمیمات سازمان ملل راجع به تقسیم فلسطین و الحاق قسمت عربنشین آن به اردن هاشمی و اتخاذ تصمیم مذاکره با کشور اسرائیل بر اساس تصمیمات سازمان ملل را نشانه های آشکاری از شناسایی اسرائیل از جانب اعراب دانست.
با به رسمیت شناخته شدن رژیم صهیونیستی، زمینه برای تقویت تفکر حامی رابطه با اسرائیل آغاز شد:
1- در مهر 1331 انتشار مطبوعات نوشتاری وابسته به صهیونیستها از جمله مجله بنی داود، بنی آدم، عالم یهود، نیسان و قرن آزادی که به شکل هفتگی و به زبان فارسی در ایران منتشر می شد، آغاز شد.
- دولت اسرائیل با هدف تحکیم روابط ایران و اسرائیل، در سال 1958 میلادی، بخش فارسی رادیو اسرائیل را افتتاح کرد.
2- در سالهای بعد به خصوص در دهه چهل و پنجاه شمسی، حضور گسترده مختصصان و سرمایهگذاران اسرائیلی از یک سو و وجود محافل فراماسونری و بهائیت به عنوان ستون پنجم صهیونیستها از سوی دیگر، گستره نفوذ مقامات صهیونیستی را در میان نخبگان سیاسی افزایش داد. [6]
نفوذ عناصر وابسته به محافل صهیونیستی در میان نخبگان سیاسی ایران در حالی سرعت گرفته بود که ژرژ لامبلن فراماسونها را چنین توصیف میکند: «...آنها سربازان یقه سفید و گردانندگان پشت صحنة صهیونیسماند و عرصههای سیاسی، مالی و فرهنگی را یکایک برای صهیونیسم فتح میکنند... بهائیان نیز در رژیم سیاسی ایران چنین موقعیتی داشتند و اهرم فشاری در دست صهیونیستها به شمار میآمدند...»[7] او در کتاب اسرار سازمان مخفی یهود میگوید: «فراماسونری قدرت مخفی ماست. فراماسونری فقط به منظور مخفی نگاه داشتن نقشههای ماست و طرز اجرای این قدرت مخفی و محل اجرای آن برای همیشه بر ملتها پوشیده است.»
در اسناد ساواک نیز گزارشی درباره نفوذ بهائیان و فراماسونر ها وجود دارد: «...اسرائیل مذهب بهاییها را به عنوان یک مذهب رسمی در سال 1972 به رسمیت شناخته است. دولت اسرائیل با اجرای برنامه تحبیب از افراد مزبور میکوشد از اقلیت فوقالذکر در سایر کشورهای جهان، به ویژه ایران، بهرهبرداری سیاسی اطلاعاتی و اقتصادی بنماید...»
3- اقدام دیگر حکومت پهلوی برای بهبود روابط با اسرائیل، صدور مجوز تاسیس دفتر آژانس یهود در تهران بود.
آژانس یهود یک نهاد صهیونیستی است که وظیفه آن سرعت بخشیدن به مهاجرت یهودیان به اسرائیل است. میر عزری (سفیر اسرائیل در ایران) در مورد این خدمت شاه میگوید:« از آنجا که شاه مردم دوست ایران به یهوریان مهری فراوان داشت دستگاه لشکری و کشوری از هیچ گونه یاری به پناهدنگان برای رسیدن به سر زمین اسرائیل خودداری نمیکرد. دستگاههای اداری، گذرنامه، پلیس و گمرک نیز در دادن گواهی، روادید و پروانهها دست و دل باز بودند».
البته شاه در محاسبات و ملاحظات خود به این نکته هم آگاه بود که حفظ و گسترش رابطه با اشغالگران صهیونیست، یکى از کلیدهای اصلى تقویت رابطه با آمریکا است. او که به نفوذ بسیار مؤثر محافل یهودی در آمریکا، بهویژه سیاست خارجى این کشور پى برده بود، احساس میکرد که به واسطه برقراری روابط نزدیک با اسرائیل، حسن نیت جامعه یهودیان آمریکا را جلب و بیش از پیش به کاخ سفید نزدیک خواهد شد.
4- اسرائیل در دوران حکومت پهلوی در مقابل خرید نفت به ایران سلاح میفروخت. در سال 1977 قراردادی 1 میلیارد دلاری میان ایران و اسرائیل به امضاء رسید. هدف این برنامه که به پروژه شکوفه معروف بود ساخت یک موشک بالستیک سطحبهسطح با قابلیت حمل کلاهک هستهای بود
5- آموزش مدرنیزهسازی کشاورزی، دفاع هوایی و گردشگری
6- در حیطه روابط تجاری، در سال 1973 اسرائیل 33 میلیون دلار صادرات به ایران داشت. این مقدار در 1974 به 63 میلیون و در 1977به 195 میلیون دلار رسید. در سال 1978، اسرائیل 7٪ کل صادرات خود (بالغ بر 225 میلیون دلار) را به ایران فرستاد.
7- در خلال سالهای 1965 تا 1975، ساواک و موساد همکاری مشترکی را در جهت حمایت از نیروی استقلالطلب کرد عراقی انجام دادند. این حمایتها شامل آموزش، کمک مالی و جهتدهی فعالیتها و عملیاتها علیه دولت مرکزی عراق بوده است. این فعالیتها با پشتیبانی فنی و مالی سیا همراه بود. پس از امضای پیمان 1975 الجزایر بین ایران و عراق، دولت ایران از ادامه این همکاری مشترک اجتناب کرد و اسرائیل به تنهایی این اقدامات را دنبال کرد.
از جمله عوامل برقراری روابط میان دو رژیم عبارتست از:
1- وابستگی دو کشور به اردوگاه غرب، به ویژه آمریکا و انگلیس.
2- تیرگی روابط دو کشور با شوروی سابق که منبع تهدیدی برای ایران بود.
3- مقابله با رادیکالیزم عرب به رهبری جمال عبدالناصر، دو کشور نسبت به تحرکات ملی گرایی عربی در منطقه احساس خطر و تهدید می کردند.
4- بنا بر انگیزههای مناسبات دوجانبه دو رژیم، رژیم صهیونیستی در پی اجرای طرح راهبردی پیرامونی بود و تلاش داشت برای شکست حلقه محاصره متحدان نیرومند در همسایگی اعراب پیدا کند.
شاه ایران نیز در پی تبیین سیاست «ناسیونالیزم مثبت» خود!، در عرصه سیاست خارجی ایران بود. شوروی و رادیکالیزم عرب کانون های تهدید برای امنیت دو کشور به شمار می رفتند، لذا این عوامل در تقویت انگیزه های روابط دوجانبه کمکهای شایانی نمودند. سیاست به اصطلاح آزادی مذهبی! و حفظ منافع ملی دو رکن اساسی سیاست «ناسیونالیزم مثبت شاه» بود که برقراری روابط با رژیم صهیونیستی را تجویز می کرد.
5- زمینه های همکاری مشترک: به نظر سران دو رژیم، ایران و اسرائیل از توان بالقوه ای برای همکاری های مشترک در زمینه اقتصادی، کشاورزی، آموزشی، فرهنگی، فناوری، انرژی، نظامی و اطلاعاتی و امنیتی برخوردار بودند، لذا برقراری روابط دیپلماتیک میان دو کشور ولو به صورت غیررسمی و دو فاکتور، نخستین گام در جهت تحقق این همکاری ها به شمار می رفت.[8]
عوامل بازدارنده در روابط رژیم پهلوی و رژیم صهیونیستی
1- مخالفتهای وسیع و عمیق داخلی، به ویژه از سوی روحانیان و نیروهای مخالف رژیم
افشاگری جانانه حضرت امام خمینی(ره) بر علیه رژیم صهیونیستی
در مقابل فعالیت های شاه و صهیونیستها، جریان مخالف رابطه با رژیم صهیونیستی نیز فعال بود.
در این مقطع تاریخی حضرت امام خمینی(ره) افشاگری جانانه ای بر علیه رژیم صهیونیستی داشتند و اهداف واقعی صهیونیست ها را مبارزه با اسلام می دانستند. پس از آغاز مبارزات امام(ره) علیه رژیم شاه، ایشان همچنان به مسئله رژیم صهیونیستی اشاره میکردند. در سخنرانی چهارم آبان 1343 امام به رژیم صهیونیستی حمله کردند و گفتند: «...اگر نفوذ روحانیون باشد نمیگذارد اسرائیل اقتصاد ایران را قبضه کند، نمی گذارد کالاهای آنها، آن هم بدون گمرک در ایران افروخته شود... امروز تمام گرفتاری ما از آمریکاست. تمام گرفتاری ما از اسرائیل است. اسرائیل هم از آمریکاست.»[9]
مخالفت امام(ره) با رژیم صهیونیستی به حدی است که این رژیم را «ماده فساد در قلب کشورهای اسلامی» خطاب می کند.[10]تحت تاثیر این فشارها، شاه تلاش داشت مناسبات سیاسی رسمی خود با رژیم صهیونیستی را مخفی نگهدارد. او در جواب نامه بن گورین نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی درباره مناسبات سیاسی رسمی گفت: « نظرات شما را درک میکنم، ولی مخالفت روحانیون جدی است و من در حال حاضر قادر به چنین کاری نیستم.»
2-واکنشهای تهدیدآمیز کشورهای عرب منطقه، به ویژه رادیکال، مانند مصر و عراق
از همان آغاز تشکیل دولت اسرائیل، نیروهای مذهبی در ایران به مخالفت با صهیونیستها پرداختند و رهبران روحانی، مردم را به حمایت از مردم فلسطین فراخواندند. آنان از تمایلات برخی از سیاستمداران ایرانی برای برقراری روابط با اسرائیل احساس ناخوشایند داشتند. در همان زمان، آیتالله کاشانی موضعگیری سختی علیه این اقدامهای دولت ابراز داشت. او تأکید کرد:
در هر صورت تشکیل دولت [صهیونیستی] در آتیه کانون مفاسد بزرگ برای مسلمین خاورمیانه و بلکه تمام دنیا خواهد بود و زیان آن تنها متوجه اعراب فلسطین نمیگردد و علی ایحال بر تمام مسلمین عالم است از هر طریقی که میشود از این ظلم فاحش جلوگیری نموده و رفع این مزاحمت را از مسلمین فلسطین بنمایند.
با آغاز دورة نخستوزیری مصدق و اوجگیری روحیة ضداسرائیلی نیروهای اجتماعی، دولت وی شناسایی غیررسمی (دوفاکتور) ایران از اسرائیل را پس گرفت. مهمترین واکنشها علیه روابط میان دو کشور، در اوایل دهه ی چهل و با آغاز نهضت امام خمینی تحقق یافت. در این زمان، روابط ایران و اسرائیل آماج اصلی موضعگیریهای ضداسرائیلی و رهبری نهضت و پیروان وی قرار گرفت.
امام خمینی، با استفاده از موج احساسات ایرانیانی که اسرائیل را آشکارا دشمن خود میدانستند، انتقادها و حملات خود را علیه رژیم سیاسی تشدید کرد.
بحران حاصل از قیام مذهبی 15 خرداد 42، سبب شد دولت مذاکرات خود را با اسرائیل محرمانه نگاه دارد و بخشی از این مذاکرات محرمانه میان دو کشور برای نخستین بار در سال 1988م از سوی یک مقام امنیتی سابق اسرائیل در کتابی به نام «مثلث ایرانی»، که به روابط سهجانبه ایران، آمریکا و اسرائیل مربوط است، فاش شد.
به هر حال، شاه تصمیم نداشت اسرائیلیها را رها کند و همکاریها همچنان ادامه یافت.
شاه از پیامدهای سیاسی همکاری بیشتر با اسرائیل نگران بود. او نه تنها از واکنش کشورهای تندرو عرب میترسید؛ بلکه از واکنش مخالفان داخلی نیز بیم داشت. مقامهای ایرانی تلاش میکردند این همکاریها محرمانه باقی بماند.
بنابراین، وقتی مطبوعات اسرائیلی، اخبار روابط میان دو کشور را منتشر کردند با واکنش تند شاه و اطرافیانش روبهرو شدند.
از سوی دیگر، فشار کشورهای نفتخیز عربی، که از دولت ایران میخواستند در تحریم نفتی علیه اسرائیل شرکت کند، موجب نگرانیهایی در میان مقامات ایرانی شده بود. آنان، ضمن انتقاد شدید به روابط محرمانة ایران و اسرائیل، از دولت ایران خواسته بودند هیأت نمایندگی اسرائیل را از ایران اخراج کند. این تهدیدها، اسرائیلیها را در هراس برد. آنها از امکان مۆثر واقع شدن فشار اعراب، جهت تغییر سیاست دولت شاهنشاهی، بیمناک بودند. حتی زمانی که شاه با انتقال نفت ایران به اروپا از خاک اسرائیل موافق بود، موافقت قطعی خود را به بررسی واکنش کشورهای عربی مشروط ساخت.
در اواخر حکومت شاه، رفتار دولت ایران با اعراب، دگرگونی بسیار یافت. فاصله گرفتن برخی از کشورهای طرفدار شوروی مانند مصر و بهبود روابط ایران با این کشور، نگرانی اسرائیلیها را بیشتر ساخت. موقعیت جدید ایران در میان اعراب موجب کاهش علاقه ی ایران به همکاری با اسرائیل شد؛ در این زمان، اسرائیلیها با ترتیب دادن همکاری تکنولوژیک دو کشور، اهمیت سیاسی اسرائیل را، که در نظر ایران کاهش یافته بود، جبران کردند.[11]
[1].https://fa.wikipedia.org/wiki
[2] . http://www.irdc.ir/fa/content/64072/default.aspx
[3] . علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران (1320–1357)، تهران:قومس، 1384 پنجم، ص 410- 411
[4] . http://www.irdc.ir/fa/content/64072/default.aspx
[5] . علی فلاح نژاد، مناسبات ایران و اسرائیل در دوره پهلوی دوم، زمستان 1381ص 120
[6]. https://fa.wikipedia.org/wiki/
[7] . محمد تقی تقی پور، ایران و اسرائیل(در دوران سلطنت پهلوی ) موسسه مطالات و پژوهش های سیاسی ، جلد اول، ص 316
[8].http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=213145
[9] . امام خمینی، صحیفه نور، جلد اول، تهران، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران وزارت ارشاد اسلامی، 1361، ص54-57
[10] . امام خمینی، صحیفه نور، جلد اول، تهران، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران وزارت ارشاد اسلامی، 1361، ص103-106
[11] . http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=213145
انتهای پیام