کودتای نظامی بهاییان و بریتانیا در سوم اسفند 1299
صدای شیعه: محمدعلیشاه و فرزندش احمدشاه را در مقایسه با پیشینیانشان میتوان از کماقتدارترین پادشاهان سلسله قاجاریه بهحساب آورد. از دوره محمدعلیشاه به بعد بود که حکومت قاجار به سمت فروپاشی محدود و تدریجی حرکت کرد. از عوامل مهم در تسریع روند اضمحلال دوران قاجار شکلگیری انقلاب مشروطه در سال 1285 هجری شمسی و اعمال قیود و محدودیتهایی برای نظام سلطنتی بود که منزلت و ارزش نظام سیاسی قاجاریه را به مقدار قابل توجهی کاهش داد. محدودیت قانونی و ایجاد نهادهای جدید قانونگذاری نظیر مجلس شورا و قانون اساسی زمینه را برای بروز بحران سیاسی و عدم مشروعیت نظام حکومتی قاجار فراهم کرد. علاوه بر موارد فوق، ویژگیهای روحی و روانی احمدشاه نظیر سستی در اراده و ضعف شخصیتی به مثابه کاتالیزوری در تسریع فروپاشی سلسله قاجار موثر بود.
محدودیت قانونی و ایجاد نهادهای جدید قانونگذاری نظیر مجلس شورا و قانون اساسی زمینه را برای بروز بحران سیاسی و عدم مشروعیت نظام حکومتی قاجار فراهم کرد. علاوهبر موارد فوق، ویژگیهای روحی و روانی احمدشاه نظیر سستی در اراده و ضعف شخصیتی به مثابه کاتالیزوری در تسریع فروپاشی سلسله قاجار موثر بود.
اطرات تلخ دوران کودکی و مشاهده خلع پدر از پادشاهی و تبعید او به خارج، احمدشاه را به فردی بسیار بدبین و منفی تبدیل کرده بود که هیچگونه دلبستگی واقعی به سرزمین اجدادی خود نداشت. مشغله فکری او بیشازهرچیز گردآوری ثروت بود. پدرش به او نصیحت کرده بود مواظب تزلزل رای هموطنانش باشد؛ چراکه چهبسا او را هم کنار بگذارند.
وضعیت کشور قبل از کودتا
در خلال جنگ جهانی اول، ایران به اشغال نیروهای درگیر در آمده بود. عثمانیها وارد آذربایجان شده بودند و دولت بریتانیا علاوه بر پلیس جنوب، قوایی از هند به خراسان و از بینالنهرین به همدان وارد کرده بود. ایران به میدان جنگ مبدل شده بود و قدرت دولت مرکزی عملاً به تهران محدود میشد. در سایر نقاط نیز هرج و مرج و ناامنی گسترش یافته بود. پس از انقلاب اکتبر روسیه در سال 1917 میلادی و روی کار آمدن بلشویکها، روسها تا مدتی صحنه سیاسی ایران را ترک کردند و این فرصتی بود تا رقیب آنان یعنی انگلستان سلطه خود را در ایران گسترش دهد. اولین گام، انعقاد قرار داد 1919میلادی ایران و انگلیس بود که ایران را به صورت مستعمره آنان در میآورد. این قرارداد با مخالفتهای گسترده مردم رو به رو شد و سرانجام به لغو آن انجامید؛ اما انگلیسیها برای جبران این شکست و حفاظت از منافع خود در ایران، سعی کردند از طریق دیگری اهداف خود را به سرانجام برسانند.
مزمان با تخلیه ایران از نیروهای روسیه، "وثوقالدوله" که از سیاستمداران طرفدار انگلیس بود، به رئیسالوزرائی انتخاب شد. انگلیسیها که میخواستند، ایران را بدون رقیب و مزاحم در اختیار بگیرند، با امضای قرارداد 1919 قشون و مالیه ایران را تحت کنترل در آوردند. "محمدتقی بهار" مینویسد: «نتیجه این قرارداد این بود که مالیه و قشون ایران زیر نظر معلمین و فرماندهان انگلیسی قرار گیرد». انتشار خبر امضای این قرارداد با مخالفت افکار عمومی مواجه شد. در همین زمان جنبشهای مردمی و اصلاحطلبانه ضد استعماری ظهور کردند، از جمله میتوان به نهضت جنگل به رهبری "میرزا کوچکخان"، قیام تبریز به رهبری "شیخ محمد خیابانی" از روحانیون مشروطهخواه و قیام تنگستانیها در جنوب اشاره کرد.
"ا.س. ملیکف" مینویسد: «وضع سیاسی ایران در پایان سال 1920م. بسیار پیچیده بود. در گیلان، آذربایجان، خراسان و دیگر ایالتها مبارزه و پیکار با امپریالیسم انگلستان و حکومت شاه ادامه داشت. برای امپریالیسم بریتانیا دیگر چون روز روشن بود که قشرهای گسترده مردم از حکومت فئودالهای بزرگ بیزار شدهاند و چنین حکومتی در چشمان مردم سخت بیآبرو شده است و دیگر نمیتواند در برابر جنبش رهایی بخش خلق پایداری کند. انگلیسیها میکوشیدند، حکومتی را در ایران سر کار بیاورند که بتواند با نیرنگ و دورویی، زحمتکشان را بفریبد و هر چه زودتر کار جنبشهای رهایی بخش را یکسره سازد. علاوه بر این، دولتمردان بریتانیا که در طول جنگ جهانی اول به ارزش نفت ایران پی برده بودند، راهی برای تضمین بلند مدت آن جستجو میکردند. ادامه ناامنی منافع دراز مدت آنان را به خطر میانداخت. این دولت که به دنبال تثبیت اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران در جهت دستیابی به اهداف خودش بود، ابتدا از طریق قرارداد 1919 میلادی وثوقالدوله وارد شد؛ اما این قرارداد با واکنش بسیار تند ایرانیان رو به رو و لغو شد.[1]
وامل کودتا
در کودتای سوم اسفند 1299میلادی عوامل متعدد داخلی و خارجی در به وقوع پیوستن کودتا موثر بوند.
از جمله نیروهای دخیل خارجی در این ماجرا به "ژنرال آیرون ساید" و "کلنل اسمایس" و از عوامل داخلی باید به "رضاخان" و "سید ضیاءالدین طباطبایی" اشاره شود.
آیرونساید:
سر ادموند آیرونساید فرمانده قوای بریتانیا در شمال ایران (نورپرفورس) برای مقابله با بلشویک ها در شوروی بود. وی از مهر 1299 ه.ش تا اردیبهشت 1300ه.ش فرماندهی این قوا را در ایران بر عهده داشت.وی متولد 1880 م. و جوانترین ژنرال بریتانیا بود.نخستین مأموریت مهم او نظارت بر عقب نشینی نیروهای بریتانیائی از لشکرکشی نافرجام به «آرخانگلسک» پس از انقلاب بلشویکی روسیه بود. عقبنشینی سربازان انگلیسی و یونانی در آسیای صغیر (ترکیه) در تابستان 1920 نیز زیرنظر او انجام گرفت.
در تابستان 1299 ناوگان بلشویکها در تعقیب نیروهای مخالف (روس های سفید) و همچنین انگلیسیها که از این نیروها حمایت میکردند، وارد انزلی شدند و نیروهای انگلیسی مستقر در گیلان را عقب راندند. این حادثه باعث شد دولت انگلستان برای تجدید قوا و سر وسامان دادن به نیروهای خود، ژنرال آیرونساید را در مهرماه همان سال به ایران فرستاد.ورود وی به ایران با ماموریت دیگری نیز همراه بود. از آن جا که هزینه قوای نورپرفورس برای اقتصاد بریتانیای پس از جنگ اول جهانی بسیار سنگین بود تصمیم بر این شد که حکومت مرکزی مقتدری در ایران بوجود آید تا با قوای نظامی خود و هزینه دولت ایران ماموریت مقابله با بلشویکها را بر عهده گیرد و این بار سنگین را از دوش بریتانیا بردارد. این وظیفه بر عهده آیرونساید گذاشته شد که وی با پشتیبانی از کودتای قزاقان به فرماندهی رضاخان آن را به انجام رساند.
یدضیاءالدین طباطبایی:
سید ضیاءالدین طباطبایی روزنامه نگار و سیاست مدار معروف انگلوفیل که از دوره مشروطه وارد جریانات سیاسی روز شد و با چاپ و انتشار روزنامه ها مختلف و حتی بمب گذاری سعی بر تاثیرگذاری در فضای سیاسی روز داشت. جنجال های مطبوعاتی و بمب گذاری های وی باعث شد چندین بار به سفارتهای مختلف دول خارجی پناهنده شود و از همان زمان طعم حمایت بیگانه را از خود بچشد. اما بدون شک مهم ترین قسمت زندگی وی که تاثیر عمیقی بر تاریخ معاصر ایران گذاشت تشکیل کابینه برآمده از کودتای 1299 ه.ش رضاخان معروف به کابینه صد روزه یا کابینه سیاه بود.
عامل نظامی کودتا، رضاخان میرپنج:
رضاخان، متولد 24 اسفند 1256 ه.ش در آلاشت سوادکوه، از فرماندهان نیروی قزاق بود. در زمان کودتای سوم اسفند 1299 وی فرمانده بریگاد قزاق قزوین بود که با حرکت دادن آن به سمت تهران، کودتا را به انجام رساند. پس از این کودتا بود که نام رضاخان معروف و واردتاریخ معاصر ایران شد. حامی اصلی کودتا بریتانیا بود که با تسلط بر نیروی قزاق، پس از این که در طی انقلاب روسیه این نیرو از کنترل آنها خارج شد، رضاخان را در این امر یاری کرد تا به سادگی بتواند با بریگاد خود پایتخت را اشغال کرده و امور را به دست گیرد. اما انگلستان برای حمایت خود از این کودتا دلایلی داشت:
- به تازگی در روسیه انقلاب بلشویکی رخ داده بود و انگلیسیها مصمم بودند تا از تأثیر هرج و مرج حاصل از آن بر نواحی شمال ایران جلوگیری کنند. به همین دلیل، نیروهای خود را پس از خروج روسها از ایران به نواحی شمال ایران گسیل داشتند. مقابله با آثار انقلاب بلشویکی، نیازمند برقراری یک حکومت مقتدر مرکزی در ایران بود
- انگلیسیها از نفرت عمیق مردم نسبت به خاندان پرجور و فساد قاجار مطلع بودند و ادامه حمایت از دودمان قاجار را برای ادامه حضور خود در ایران به مصلحت نمیدیدند، پس برای تثبیت موقعیت خود به تغییر حکومت نیاز داشتند
- تأمین مطامع اقتصادی انگلیس در ایران، نیازمند برقراری امنیت در جامعه بود و این امنیت از دید انگلیسیها جز با کودتا میسرنمیشد.
- هزینه سنگین آمادهباش دایمی نیروهای انگلیسی در ایران، موضوعی بود که لندن، رفع آن را جز از طریق برقراری یک حکومت مقتدر در ایران عملی نمیدانست.
- احساس خطر از حرکتهای استقلالطلبانه مردم در نقاط مختلف ایران، عامل دیگری بود که لندن را به وجود یک دولت نیرومند مرکزی در ایران ترغیب میکرد. قیام شیخ محمد خیابانی، جنبش میرزا کوچک خان جنگلی، قیام کلنل محمدتقی خان پسیان، قیام دلاوران دشتستانی و خیزشهای پراکنده در شهرهای مختلف، واهمه انگلیسیها را در پی داشت و ضرورت استقرار یک حکومت نظامی درکشور را برای آنان ایجاب میکرد.
ه طور کلی باید گفت کودتای رضاخان که با عاملیت دو چهره سیاسی و نظامی انگلیسیها، سیدضیاء الدین طباطبایی و ژنرال آیرونساید عملی شد، برآیند دیدگاه انگلستان از اوضاع ایران بود. نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان، از قزوین ـ محل استقرار خودـ به تهران حرکت کردند. با توجه به این که فرمانده نیروهای ژاندارم و دیگر محافظان شهر، قبلاً توسط انگلیسیها تطمیع شده بودند، نیروهای قزاق بدون هیچ مشکل جدی تهران را تصرف کردند و متعاقباً حکومت کودتا در تهران مستقر شد. به دستور سیدضیأالدین بسیاری از شخصیتهای سیاسی دستگیر و به زندان افتادند؛ از جمله این شخصیتها میتوان به آیت الله مدرس اشاره کرد.
چند روز پس از کودتا سیدضیاءالدین برای رسمیت بخشیدن به قدرتش، نزد احمدشاه رفت و شاه که از جان خود بیم داشت، وی را مأمور تشکیل کابینه کرد.
عملکرد رضاخان در کسوت وزیر جنگ کابینه 93روزه سیدضیأ به گونهای بود که مورد توجه انگلیسیها قرار گرفت. به همین دلیل همه دولتهایی که پس از سقوط کابینه سیدضیاء تا آغاز نخستوزیری رضاخان آبان 1302 به قدرت رسیدند، از گزند اقدامات سلطهطلبانه و مداخلهجویانه رضاخان در امان نبودند. از جهتی دیگر رضاخان در این سالها با عناوین سردار سپه و وزیر جنگ در سرکوب قیامهای شیخ محمد خیابانی، میرزاکوچک خان جنگلی، کلنل محمدتقی پسیان و ... نقش مؤثری داشت.[2]
روند کودتا
نیمه شب تیپ 2500 نفری قزاق به فرماندهی رضاخان از همدان و از سمت دروازه قزوین وارد تهران شده و در میدان مشق موضع می گیرد. در ساعت چهار صبح سوم اسفند قزاق خانه را تصرف کرده، سپس شهربانی و نظمیه را که مقاومت مختصری می کند نیز تسخیر میکنند. تلگراف خانه، پستخانه و تلفنخانه نیز در ساعت پنج تصرف میشوند. وزیر مختار انگلیس در سپیده دم با احمدشاه دیدار کرده و به او توصیه میکند که سید ضیاءالدین طباطبایی را به نخست وزیری انتخاب کند. سفارت خانههای خارجی توسط کودتاچیان محاصره میشود تا کسی نتواند به آن ها پناهنده گردد. هرچند سپهدار اعظم (نخست وزیر) به سفارت انگلیس پناهنده میشود.
در فردای کودتا رضاخان توسط احمدشاه به ریاست کل دیوزیون قزاق و فرماندهی کل قوا برگزیده میشود. کلنل کاظم خان به عنوان فرمانداری نظامی پایتخت انتخاب شده و در شهر حکومت نظامی برقرار میگردد. روزنامهها توقیف شده و شاهزادگان و سران ملیون و متمولان و سیاستمداران سرشناس توسط قزاق های کودتاچی بازداشت میشوند. رضاخان اعلامیه معروف خود در مورد لزوم اطاعت اهالی تهران از حکام نظامی را با عنوان ”حکم میکنم" صادر می کند.پس از کودتا،به دستور سیدضیاءالدین طباطبایی – نخست وزیر کودتا- همه وزارتخانهها و ادارات تعطیل شدند تا دوباره با سازمان و تشکیلات جدیدی بازگشائی بشوند.[3]
هم در اینجا، زیر ذره بین قرار دادن طراح و هدایتگر اصلی کودتا و همچنین انگیزه این کودتا است که عدهای آن را صرفا ناسیونالیستی و بسیاری دیگر آن را کودتایی استعماری که در بستری از ناسیونالیسم شکل گرفت تحلیل میکنند.در راستای پاسخ به این سوال قسمتهایی از تحلیلها و متون تاریخی را که بیانگر پشت پرده این کوتای ننگین را واکاوی میکنید که باعث شکل گیری دیکتاتوری رضاخانی شد.
در تاریخ آمده است: «ظهر یکی از روزهای گرم تابستان حبیب الله خان رشیدیان مخفیانه از درب پشتی سفارت انگلستان در تهران خارج شد و به سمت نقطه نامعلومی حرکت کرد. او معمولا اخبار و گزارشهای جدید خود را به مقامات سفارت تسلیم می کرد و مجددا جهت تهیه گزارش و اطلاعات به مراکز مورد نظر آنها سر میکشید. مدتی قبل کلنل فریزر از او خواسته بود با حضور در خانه حبیب الله خان عین الملک که از سران بهاییان بود از مسائل و اتفاقاتی که در آنجا رخ می داد برای او گزارشهایی تهیه کند. عین الملک فرزند محمدرضای قناد مباشر و کاتب آثار عباس افندی معروف به عبدالبها بود و در زمره اصحاب راز او به حساب می آمد. چیزی از ورود رشیدیان به منزل عین الملک در خیابان کوشک و آغاز صحبتهای آنها نگذشته بود که پیشخدمت پیغام آورد که فردی به ظاهر هندی خواهان ملاقات با عین الملک است.
با ورود آن فرد، عین الملک او را به رشیدیان معرفی کرد: جناب اردشیر جی از دوستان و همکاران صمیمی ما هستند و به این ترتیب باب آشنایی آن دو با یکدیگر گشوده شد. در یکی از جلسات مشترک این سه تن روزی اردشیر جی از عین الملک خواست که ضمن مشورت با محفل بهاییان، صاحب منصب بلند قامتی را از بین نیروهای قزاق که شیعه اثنی عشری خالص نباشد به او معرفی کند. اردشیرجی مجددا تاکید کرد که آن فرد نباید شیعه اثنی عشری خالص باشد. عین الملک می دانست که در چنین مواردی انگلیسیها دنبال کسی میگردند که با او از نزدیک همکاری کنند؛ زیرا معمولا کارکنان سفارت انگلیس و نزدیکان به سیاست آنان از بین غیرمسلمانان و غیرشیعیان انتخاب می شدند. عین الملک پس از بررسی و مشورت با محفل بهاییان ، قزاقی به نام رضا را مناسب ترین فرد برای معرفی به اردشیر جی یافت.
رد نامبرده علاوه بر این که قزاق بود، در محله باجمالوها که ساکنان آن عمدتا علی اللهی بودند سکونت داشت و در مجالس حاجی آخوند بابی نیز حاضر می شد. اردشیر جی در اولین برخورد، وی را فردی مناسب برای منظور خود یافت و تعلیم و تربیت او را آغاز کرد. وی در وصیت نامه خود می نویسد: «در اکتبر سال 1917بود که حوادث روزگار مرا با رضاخان آشنا کرد. از مدت ها قبل من جزییات مربوط به کلیه صاحب منصبان ایرانی واحدهای قزاق را بررسی کرده و تعدادی از آنها را ملاقات نموده بودم.»
اردشیر جی ضمن تشریح مذاکرات خود با رضاخان به بی اثر شدن قرارداد 1919 و زمینه سازی های خود در خصوص کودتای نظامی در ایران اشاره کرده و اذعان می دارد که او معرف رضاخان به آیرونساید بوده است[4]در سندی دیگر از اسناد وزارت خارجه آمریکا درباره کودتا به نقل از تلگرامی از سفارت این کشور در تهران این چنین نقل شده است:
کالدول اولین گزارش خود را از کودتا در 22فوریه 1921، ساعت 10صبح مخابره میکند:
«نزدیک به 1000 قزاق ایرانی روز گذشته از قزوین به سمت تهران حرکت کردند و بدون روبرو شدن با هیچ مقاومتی، پایتخت را به تصرف خود درآوردند. آنها به غیر از رئیس الوزرا مابقی اعضای کابینه را فورا دستگیر کردند. همچنین مقامات بلند پایه پیشین، ثروتمدان ایرانی، مشروطه خواهان و ناسیونالیستها نیز در امان نماندند. به تعویق افتادن حقوق قزاقها علت این اقدام قلمداد شده است. رئیس الوزرا دست به دامان انگلیسیها شده و به سفارت بریتانیا پناه برد. بریتانیا منکر هرگونه دخالت در این قضایا شده اما کاملا روشن است که اوضاع فعلی بر وفق مراد آنهاست و شواهد حاکی از آن است نیروی نظامی آنها این حرکت را تقویت می کند. سید ضیاءالدین، سردبیر روزنامه رعد و از تحت الحمایگان بریتانیا رهبری این جریان را بر عهده دارد. وی در زمان وثوق الدوله در مقام مشاور محرمانه رئیس الوزرا خدمت میکرد مردم ایران تقریبا مطمئن شدهاند که تمام این قضایا یک نقشه و توطئه انگلیسی است با این حال نظم و ارامش بر شهر حکمفرماست»[5]
در سندی دیگر از وزارت خارجه آمریکا به نقل از گزارش کاردار سفارت این کشور در تهران در مورد دخالت بریتانیا در کودتا این چنین آمده است:
«نیروی نظامی فعلی ایران مبدا و سرچشمه خاص خود را دارد؛ همانظور که وزارت خارجه مطلع است این نیرو در زمان کودتای 21فوریه 1921سید ضیاءالدین به وجود آمد زمانی که رهبران کودتا 800 قزاق را به فرماندهی سرهنگ رضاخان راهی تهران کرده و حکومت متزلزل سپهدار اعظم را سرنگون کردند. در واقع هنگ قدیمی قزاقها که پس از اخراج افسران روسی به فرماندهی افسران انگلیسی در قزوین مستقر شد، به سختی میشود باور کرد که کودتا بدون اطلاع و رضایت سفارت بریتانیا اجرا شده است. علاوه بر این که کلنل گلروپ فرمانده ژاندارمری تهران و جنرال وستداهل فرماندهی نیروهای پلیس در شب کودتا به نیروهای خود دستور دادند از قرارگاههای خود خارج نشوند در پی این خوش خدمتی ، دولت بریتانیا به دلیل وفاداری به منافع بریتانیا در ایران ایشان را مفتخر به دریافت نشان G.C.M.G کرد. این وقایع بیش از پیش ایرانیان را به دخالت بریتانیا مظنون کرد و آنها را مطمئن ساخت که این کودتا خود به خود صورت نگرفته است. جدای از وقایع مذکور سید ضیاءالدین پس از اینکه زمام قدرت را بدست گرفت علی رغم اینکه وی به دلایل سیاسی می بایست توافقنامه انگلیس ایران را باطل اعلام کند در پی عملی کردن آن بود و با احترام فراوان با هیات های نظامی و اقتصادی انگلیسی برخورد کرد؛ این رفتار مؤید این بود که او نیز یکی از عوامل بریتانیا است.[6]
نتیجهگیری
با بررسی اسناد وزارت خارجه آمریکا درباره کودتا و همچنین تحلیلهای موجود در کتب تاریخی به نتیجه میرسیم که این کودتا نه تنها یک کودتای ناسیونالیستی نبوده بلکه با طراحی روباه پیر، بریتانیا شکل گرفته است.سازو کار اجرای کودتا به این شکل بود که بریتانیا توسط عوامل خود در داخل ایران افرادی را به عنوان بازوی رسانهای و نظامی برگزید و در حوزه رسانه و برای کنترل افکار عمومی و اقناع سازی نخبگان جامعه نفوذیهای بریتانیا سید ضیاءالدین طباطبایی را انتخاب و برای بخش نظامی کودتا، رضاخان به عنوان فردی درنده و رمنده را انتخاب کردند؛ البته افراد دیگری هم در این حرکت دخیل بودند اما میدان دار اصلی این دو فرد بودند که بعد از کودتا سید ضیاءالدین طباطبایی رئیس الوزرا و رضا خان وزیر جنگ شد.
در واقع میتوان گفت دلیل اصلی بریتانیا برای این کودتا اعتقاد این کشور به ناتوانی سپه دار اعظم برای تامین منافع بریتانیا بود، حتیالامکان انگلیسیها میخواستند که سپه دار اعظم با اقتدار و قدرت کافی، اولا از توسعه و گسترش نفوذ کمونیسم در ایران جلوگیری کند و ثانیا ضمانت تسلط انگلیس بر حوزه اقتصاد نفتی ایران و سایر نقاط کشور را بدون احساس خطر از طرف رقبای قدرتمند آن دوره مانند روسیه حفظ نماید امری که در نهایت توسط رضاخان به انجام رسید.
منابع:
http://www.haadi.ir/s/631
[1]http://gozarestan.ir/show.php?id=631
[2]http://gozarestan.ir/show.php?id=641
[3]امنیت در دوره رضاشاه/ سید مصطفی تقوی/ موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران/ ص 36
[4] بسترهای تأسیس سلطنت پهلوی / دکتر حسین آبادیان/ موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
[5] از قاجار به پهلوی بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا/ دکتر محمد قلی مجد/ موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی/ 156
[6] از قاجار به پهلوی بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا/ دکتر محمد قلی مجد/ موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی/ 160-161
منبع: پایگاه هادی
انتهای پیام