نقش حضرت علی علیه السلام در جنگ های پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر مشرکان
سید قاسم موسوی
چکیده
صدای شیعه: تاریخ نگاران درباره نقش حضرت علی(علیه السلام) دربعضی غزوات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به صورت کلی توجه کرده اند نه به شکل خاص و جداگانه. مقاله حاضر به موارد ذیل می پردازد:
1. جنگ آوری امام علی(علیه السلام) در غزوه بدر و رشادت های آن بزرگ وار و دعاهای پیامبر(صلی الله علیه و آله) در حق ایشان؛
2. فداکاری امام علی(علیه السلام) در غزوه احد و جان فشانی ایشان برای محافظت از وجود پیامبر(صلی الله علیه و آله)؛
3. شجاعت امام علی(علیه السلام) در غزوه احزاب و سخن تاریخی پیامبر(صلی الله علیه و آله) درباره آن حضرت؛
4. پیکار بی نظیر امام علی(علیه السلام) در غزوه خیبر.
واژگان کلیدی: حضرت علی(علیه السلام)، غزوات، قریش، پیامبر(صلی الله علیه و آله)، اسلام.
مقدمه
درباره وجود مبارک حضرت علی(علیه السلام) از ابعاد مختلف، قلم فرسایی شده و سابقه ای بس طولانی دارد، ولی به طور مستقل، کمتر در این زمینه تحقیق و بررسی شده است. امام علی(علیه السلام) پیشوای اول شیعیان است و شخصیت والایی دارد. لذا شایسته است بیشتر با ابعاد مختلف زندگی آن امام همام آشنا شویم تا آگاهی مان درباره فضیلت آ ن حضرت بیشتر شود. این امر به طور کامل ممکن نیست، ولی به گفته مولانا:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
درباره غزوات پیامبر(صلی الله علیه و آله) و نقش حضرت علی(علیه السلام) در آنها، منابع بسیاری وجود دارد. ولی سعی شده تا حد ممکن، از منابع دست اول و مورد قبول فریقین استفاده شود. زندگی حضرت علی(علیه السلام) از هجرت تا وفات پیامبر(صلی الله علیه و آله) سرشار از فداکاری های بزرگ آن حضرت در جبهه های جنگ است. پیامبر(صلی الله علیه و آله) پس از هجرت به مدینه، 27 «غزوه» با مشرکان ، یهود و شورشیان داشتند که علی (علیه السلام) به جز غزوه «تبوک» در بقیه شرکت جستند. در غزوه تبوک نیز به علت حساسیت اوضاع و ترس از توطئه منافقان در مرکز حکومت اسلامی، حضرت علی (علیه السلام)به دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مدینه ماندند. مقاله حاضر به نقش علی (علیه السلام) در چهار جنگ بزرگ در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می پردازد.
جنگ آوری امام علی (علیه السلام) درغزوه بدر
جنگ بدر نخستین جنگ تمام عیارمیان مسلمانان و مشرکان بود. به همین دلیل، نخستین آزمایش نظامی دو طرف به شمار می رفت و پیروزی در آن جنگ بسیار مهم بود. این جنگ درسال دوم هجرت رخ داد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) در این سال آگاهی یافتند که کاروان بازرگانی قریش به سرپرستی ابوسفیان، از شام عازم مکه است و چون راه کاروان از نزدیکی های مدینه بود، پیامبر(صلی الله علیه و آله) با 313 نفر از مهاجران و انصار برای به دست آوردن کاروان به سوی منطقه بدر، مسیر طبیعی کاروان، حرکت کردند.
هدف پیامبر(صلی الله علیه و آله) از این حرکت، آن بود که قریش بدانند خط بازرگانی آنها در دست رس نیروهای اسلام قرار دارد و اگر آنها از نشر و تبلیغ اسلام و آزادی مسلمانان پیش گیری کنند، رگ حیات اقتصادی آنان به وسیله نیروهای اسلام قطع خواهد شد. از طرف دیگر ابوسفیان، چون از حرکت مسلمانان آگاهی یافت، با انتخاب یک راه انحرافی از کناره های دریای سرخ، کاروان را به سرعت از منطقه خطر دور کرد و هم زمان با این کار، از سران قریش در مکه یاری طلبید. در نتیجه، تعداد 950 تا 1000 نفر از مردان جنگی قریش به سوی مدینه حرکت کردند. در هفدهم رمضان، این گروه با مسلمانان رودررو شدند؛ درحالی که نیروی شرک سه برابراسلام بودند در این نبرد مسلمانان مانند کفار، به ابزار جنگی زیادی مجهز نبودند.
نقش امام در این غزوه، با اسیرکردن دو نفر از لشکریان کفار قریش شروع می شود؛ زیرا اطلاعاتی که آنها از تجهیزات دشمن به مسلمانان دادند، بسیار مهم بود. نقش دوم حضرت علی(علیه السلام) به نبرد با ولید بر می گردد. در آغاز نبرد، سه تن از دلاوران قریش که تا دندان مسلح بودند، به نام های عتبه، پدر هند، همسر ابوسفیان، برادر بزرگ او شیبه و ولید ( فرزندعتبه) فریادکنان به وسط میدان آمدند و مبارز طلبیدند. در این هنگام، سه نفر از دلاوران انصار برای نبرد با آنان وارد میدان شدند و خود را معرفی نمودند. قهرمانان قریش از جنگ با آنان خودداری کردند و فریاد زدند: «ای محمد! کسانی که از اقوام و هم شأن ما هستند، برای جنگ با ما بفرست.» در این هنگام رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به عبیده بن حارث بن عبدالمطلب، حمزه بن عبدالمطلب و حضرت علی(علیه السلام) دستور دادند به جنگ این سه تن بروند. این سه مجاهد شجاع، روانه رزم گاه شدند و خود را معرفی کردند. آنان هر سه نفر را برای مبارزه پذیرفتند و گفتند: همگی هم-شأن ما هستند. از این سه تن حمزه با شیبه، عبیده با عتبه و علی (علیه السلام) که جوان ترین آنها بود، با ولید روبه-رو شدند و جنگ تن به تن آغاز گردید علی (علیه السلام) و حمزه، هم آورد خود را به سرعت به قتل رساندند، ولی ضربات متقابل میان عتیبه و عتبه هنوز ادامه داشت و هیچ کدام بردیگری غالب نمی شد. از این رو، آن دو پس از کشتن حریفان خود به یاری عبیده شتافتند و عتبه را نیز به هلاکت رساندند. علی(علیه السلام) بعدها در یکی از نامه های خود به معاویه با اشاره به این حادثه نوشتند:
شمشیری که آن را در یک جنگ بر جد تو عتبه و ولید و برادرت حنظله فرود آوردم، هم اکنون نزد من است.
پس ازپیروزی سه قهرمان بزرگ اسلام که اثر خردکننده ای در روحیه فرماندهان سپاه شرک داشت، جنگ همگانی آغاز شد و به شکست سخت ارتش شرک انجامید؛ به طوری که هفتاد نفر اسیر گشتند. در این جنگ بیش از نیمی از کشته شدگان با ضربت شمشیر علی(علیه السلام) از پای درآمدند.
اهمیت این موضوع از آن جا آشکار می شود که رسول الله(صلی الله علیه و آله) دست به دعا برمی دارد و می گوید:
خداوندا! تمام کفر در مقابل تمام اسلام ایستاده و اگر اینها از بین بروند، دیگر کسی باقی نمی ماند که تو را عبادت کند.
به نوشته تاریخ نگاران، از جمله شیخ مفید، واقدی و ابن اثیر، 35 تن از کفار به دست آن حضرت کشته شدند. ایشان چنان در میدان جنگ درخشیدند که دوست و دشمن از فداکاری ایشان یاد می کنند.
ابن هشام می گوید:
در این نبرد، یک پرچم سفید رنگ بود که رسول الله(صلی الله علیه و آله) آن را به دست مصعب بن عمیر سپرد و دوم پرچم سیاه رنگ نیز در پیش روی آن حضرت بود به نام عقاب که در دست علی(علیه السلام) و دیگر در دست یکی از انصار قرار داشت.
نقش علی(علیه السلام) در این نبرد آشکار است؛ زیرا پرچمی که در دست آن حضرت بود، هیچ وقت به زمین نخورد. به اتفاق تاریخ نویسان شیعه و سنی، پهلوانان و دلاورانی چند به دست آن حضرت کشته شدند؛ مانند ولید بن عقبه که دلاوری بی باک و جنگ جویی چالاک بود و مردان جنگ جو از او هراس داشتند؛ یا عاص بن سعید که مردی بس هول ناک بود که عمر بن خطاب از ترس شمشیرش در آن جنگ گریخت؛ یا نوفل بن خویلد که از سخت ترین دشمنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به شمار می رفت و قریش او را در کارها پیوسته مقدم می داشتند و از او اطاعت می کردند؛ یا ابن نوفل که وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدند که وی در جنگ حاضر شده، درباره اش نفرین کردند و دفع او را از خداوند درخواست نمودند و گفتند: اللٌهم اکفنی نوفل خدا یا مرا از شر نوفل آسوده ساز. چون در پایان جنگ شنیدند که نوفل به دست علی(علیه السلام) کشته شد، تکبیر گفتند و با این عبارت شکر خدا را به جای آوردند: الحمدلله الذی اجاب دعوتی فیه؛ سپاس خدای را که نفرینم را درباره او اجابت کرد.
در این جا به شورایی اشاره می شود که پیامبر(صلی الله علیه و آله) تشکیل دادند. این شورا نقش حضرت علی(علیه السلام) را بهتر نمایان می سازد. بنا بر قول واقدی، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) چون با انصار پیمان دفاعی بسته بودند نه پیمان جنگی، شورایی نظامی مرکب ازجوانان انصار و گروهی از مهاجران تشکیل دادند. نخست ابوبکر برخاست و گفت: «بزرگان و دلاوران قریش در تشکیل این ارتش شرکت جسته اند و هیچ گاه قریش اسلام نیاورده و لحظه ای خوار و ذلیل نشده اند و ما هرگز با آمادگی کامل بیرون نیامده ایم. عمر نیز سخنان دوست خود را تکرار نمود؛ یعنی مصلحت دید که از آن راه به سوی مدینه برگردند. سپس بعضی از انصار سخنانی عرض کردند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) خوش حال شدند .
پس معلوم می شود که این جنگ برای هر دو طرف سرنوشت ساز بوده است. بنابراین نقش حضرت علی(علیه السلام) در جنگ بدر از چند جهت آشکار می شود:
الف) شکست و پیروزی طرفین متخاصم، بستگی به داشتن اطلاعات از نیرو و تجهیزات جنگی هم دیگر داشت. دو نفر از لشکریان قریش به دست علی(علیه السلام) دست گیر شدند.
ب) چون جنگ بدر، نخستین برخورد بین مسلمانان و کفار قریش بود، نبرد افرادی که در ابتدا با هم مبارزه کردند، تأثیر بسیاری بر روحیه مقابل داشت؛ زیرا هر کدام افراد شجاع و جنگ آور را به میدان فرستاده بودند. حضرت علی(علیه السلام) با کشتن ولید، روحیه مسلمانان را تقویت کردند.
ج) پرچم داری نقش زیادی در شکست و پیروزی طرفین داشت؛ زیرا هر دو، پرچم را به دست شجاع-ترین افراد داده بودند.
د) همان طور که گفته شد، نیمی از کشتگان قریش به دست حضرت انجام گرفت.
ب) غزوه احد
جنگ احد، با مشکلات و گرفتاری هایی برای مسلمانان درپی داشت. شهید شدن هفتاد تن از یاران با وفای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به علت نافرمانی لشکریان از دستور آن حضرت، آزمایش عظیمی برای مسلمانان بود و مؤمنان و منافقان از یک دیگر مشخص شدند. خدای تعالی به این حقیقت در قرآن اشاره می-فرماید. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در این امتحان بزرگ، به اتفاق همه تاریخ نویسان از همه مسلمانان سر بلندتر و ثابت قدم تر بود؛ زیرا بر اساس روایات، به جز علی(علیه السلام)، ابودجانه و سهل بن حنیف، بقیه از میان جنگ گریختند و در میان آن چند نفر نیز فداکاری و شجاعتی که از علی(علیه السلام) ظاهرگردید، از دیگران ظاهر نشد. در پاره ای از روایات آمده است که تنها علی(علیه السلام) به جای ماندند وبقیه همگی فرار نمودند. و در این جنگ تعداد کشته شدگان به دست حضرت علی(علیه السلام)، بیش از بقیه مشرکان بود که به دست سایر مسلمانان به قتل رسیدند!
دشمنان اسلام بعد از شکست سخت در جنگ بدر، درصدد برآمدند تا انتقام گیرند. بنابراین تصمیم گرفتند تا نیروی فراوان جمع آوری کنند و آنها را پس از تجهیز، برای حمله به مدینه آماده سازند. وقتی به حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) خبر رسید که دشمن در پی تجهیز سپاهی بزرگ برای حمله به مدینه است، آن حضرت پس از مشورت، با هزار نیرو ازمدینه خارج شدند. در بین راه، هواداران عبدالله بن ابی، منافق مشهور به تحریک او به مدینه باز گشتند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) پنجاه نفر تیرانداز را در منطقه ای مستقر نمودند که حمله دشمن را احتمال می دادند. از آنجا که پرچم دار در هر لشکر برای بقیه نیروها، از جهت بالابردن روحیه نقش مهمی دارد، پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) پرچم مهاجران را به دست حضرت علی(علیه السلام) دادند؛ زیرا امام علی(علیه السلام) در نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) از همه شجاع تر و فداکارتر بود.
نقش حضرت علی(علیه السلام) درنبرد احد، با کشتن نه پرچم دار دشمن روشن می شود. نه تن، همگی از بنی عبدالدار بودند. امام صادق(علیه السلام) در این باره می فرمایند:
پرچم داران سپاه شرک در جنگ احد، نه نفربودند که همه آنها به دست علی(علیه السلام) به هلاکت رسیدند.
ابن اثیر نیز می گوید:
کسی که پرچم داران قریش را شکست داد، علی(علیه السلام) بود.
بنابر قول شیخ مفید، حضرت علی(علیه السلام) در شورا راجع به این موضوع می فرمایند:
شما را به خدا سوگند می دهم! آیا در میان شما کسی جزمن هست که نه نفر ازپرچم داران بنی عبدالدار را در جنگ احد کشته باشد؟
لشکر دشمن در ابتدا شکست خورد؛ ولی کسانی که برای تیراندازی در دهانه احد گذاشته شده بودند، انجام وظیفه نکردند به جز ده نفر که این ده نفر نیز شهید شدند. سپس دشمن از همان نقطه حمله کرد و بسیاری از مسلمانان فرار کردند، اما حضرت علی(علیه السلام) جانانه از وجود پیامبر(صلی الله علیه و آله) دفاع نمودند و هفتاد زخم بر بدن شریفشان وارد شد. این فداکاری ها نقش مهم حضرت علی(علیه السلام) را نشان می دهد. ابن ابی الحدید می گوید:
هنگامی که لشکر اسلام از پشت سر مورد حمله قرارگرفتند، اکثر یاران محمد (صلی الله علیه و آله) پا به فرار گذاشتند. پنجا ه نفر به طرف پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمدند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به حضرت علی(علیه السلام) فرمان دادند تا حمله دشمن را دفع کنند. علی(علیه السلام) این کار را انجام داد. در این هنگام، جبرئیل به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عرض کرد: «راستی که علی(علیه السلام) مواسات می کند! فرشتگان از مواسات این جوان به شگفت درآمده اند». پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «چرا چنین نباشد! او از من و من از او هستم». جبرئیل عرض کرد: «من هم از شما هستم. پس صدایی از آسمان شنیده شد که «لاسیف الٌا ذوالفقار و لافتی الا علی»، ولی گوینده دیده نمی شد. از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سؤال شد که کیست ؟ جواب دادند جبرئیل است.
حضرت علی(علیه السلام) بنابر گزارش ابن هشام، هفتاد زخم برداشت و پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم از ناحیه صورت مجروح شدند. فداکاری امام علی(علیه السلام) باعث شد تا وجود مبارک رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از شرمشرکان محفوظ ماند، اما وقتی شایع شد که حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) کشته شده، لشکر اسلام چند دسته شدند: گروهی به مدینه برگشتند و پس از سه روز معلوم نبود به کجا فرار کرده اند؛ مانند عثمان بن عفان و حارثه بن زید. گروهی مانند عمربن خطاب و طلحه بن عبیدالله، به پشت جبهه برگشتند و منتظر بودند که چه خواهد شد. گروهی می گفتند: «کاش در این جا کسی بود که او را نزد عبیدالله بن ابی می فرستادیم تا او از ابوسفیان برای ما امان بگیرد». انس بن نضر وقتی این حرف را شنید به آنها گفت: «محمد(صلی الله علیه و آله) کشته شده، خدای محمد(صلی الله علیه و آله) که کشته نشده است! برگردید بجنگید تا مانند او شهید شوید». گروهی نیز در آن موقع فداکاری بی سابقه ای از خود نشان دادند و پروانه وار دور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) راگرفتند و مانع آزار و حمله دشمن به آن حضرت شدند؛ مانند حضرت علی(علیه السلام)، ابودجانه انصاری، سهل بن حنیف، سعدبن ابی وقاص و طلحه بن زید. حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:
در آن حال به اطراف خود نگریستم و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را ندیدم. در میان کشتگان نیز نگاه کردم، او را ندیدم. با خود گفتم: به خدا او کسی نیست که از جنگ فرار کند. درمیان کشتگان هم که نیست؛ پس ممکن است خدای متعال به خاطر رفتار ما او را به آسمان برده باشد. از این رو، من هم جنگ می کنم تا کشته شوم. روی همین تصمیم، غلاف شمشیرم را شکستم و شروع کردم به جنگیدن. دشمن که چنان دید جلومرا باز کرد. ناگاه چشمم به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) افتاد که در جای خود روبه روی سپاه قریش ایستاده است.
زمخشری در خصایص عشره نقل می کند که حضرت علی (علیه السلام) بیشترین افراد مشرکان را کشته و فتح در دست او صورت گرفته است. ابورافع می گوید: «هنگامی که علی(علیه السلام) پرچم داران قریش را کشت، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چشمش به گروهی از سپاه قریش افتاد که به سویش می آیند. پس به علی(علیه السلام) فرمود: "به اینها حمله کن!" علی(علیه السلام) به آنها حمله کرد و یک تن از شجاعان ایشان به نام عمروبن عبدالله و جمعی دیگری از آنها را کشت و بقیه متفرق شدند. دوباره چشم رسول خدا( ص) به دسته دیگر افتاد که حمله کردند. باز به علی(علیه السلام) فرمود: «به اینها حمله کن». علی(علیه السلام) به آنها حمله کرد و یک تن از ایشان به نام شیبه بن مالک را کشت و بقیه را متفرق ساخت».
امام علی(علیه السلام) نقش به سزایی در نبرد احد داشت و از همه مهم تر، پروانه وار دور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می چرخید و از وجود مبارک آن حضرت دفاع می کرد و حتی چهارده زخم بر وجود مبارک آن حضرت وارد شد.
در زمان جاهلیت و پیش از اسلام، رایت (پرچم بزرگ) و لواء (پرچم کوچک) قریش، هر دو در دست قصی بن کلاب جد اعلای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود و پس از او رایت هم چنان در دست فرزندان عبدالمطلب قرار داشت که هر کدام در جنگ ها آن را برمی داشتند. آن گاه که خداوند پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را به نبوت برانگیخت، رایت داری قریش و منصب های دیگر، به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رسید و آن حضرت آنها را در بنی هاشم قرار داد.
در«ودان» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رایت را در دست علی (علیه السلام) قرار دادند. این نخستین جنگی بود که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در آن شرکت داشتند. پس از آن در جنگ ها رایت در دست علی(علیه السلام) بود. واقدی راجع به لواء مهاجران می گوید: « رفع لواء المهاجرین الی علی بن ابی طالب(علیه السلام) و یقال الی مصعب بن عمیری» ولی به گفته ابن هشام، پس از این که مصعب بن عمیر از پا درآمد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پرچم را به دست علی بن ابی طالب(علیه السلام) داد و تا پایان جنگ نیز به دست او بود و مردانه از آن پرچم دفاع کرد. شیخ مفید نیز به همین نکته اشاره می کند.
پرچم داری نقش مهمی دارد در جنگ داشت. از آن جا که حضرت علی(علیه السلام) فردی شجاع بودند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درجنگ احد پرچم را به دست ایشان دادند. از این جا نقش حضرت علی(علیه السلام) در جنگ احد آشکارمی شود. مفضل بن عبدالله به نقل از ابن عباس می گوید:
برای علی(علیه السلام)چهار فضیلت است که برای هیچ کس نیست او پرچم دار محمد(صلی الله علیه و آله) در همه جنگ ها بود.
زید بن وهب جهنی نیز از زیدبن وهب چنین نقل می کند:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پرچم مهاجران را به دست علی بن ابی طالب(علیه السلام) سپرد و آن حضرت آمد کنار لوای انصار ایستاد. ابوسفیان به نزد پرچم داران مشرکان رفت و به آنها گفت: «شما می دانید که هرچه به سرتان آید به واسطه پرچم است و در جنگ بدر نیز به خاطر افتادن پرچمتان شکست خوردید.»
یکی از پرچم داران به نام طلحه بن ابی طلحه که از دلاوران مشرکان بود، به طرف علی(علیه السلام) حرکت کرد و ضرباتی بین آن دو رد و بدل شد تا اینکه حضرت ضربتی بر وسط سرش زد که دو چشمش از اثر آن ضربت از کاسه بیرون افتاد. فداکاری امام علی(علیه السلام) در نبرد احد را همه فرق نقل کرده اند.
ج) غزوه احزاب
در جنگ احزاب، مشرکان با تمام قوا آمدند تا کار مسلمانان را یک سره کنند. بنابر پشنهاد سلمان فارسی، اطراف مدینه را خندق زدند تا از این طریق جلو دشمن گرفته شود. تعداد مشرکان ده هزار و تعداد مسلمانان سه هزار نفر بود. دشمن به خیال این که در بیرون مدینه با مسلمانان روبه رو می شود، تا مدینه پیش آمد تا این که با خندق مسلمانان روبه رو شد. آنان یک ماه مدینه را محاصره نمودند و سرانجام شکست خوردند. امام علی(علیه السلام)در شکست مشرکان نقش مهمی داشتند.
در طول محاصره، چند تن از قهرمانان قریش از خندق عبور کردند و مسلمانان را به باد تمسخر گرفتند. یکی از آنها به نام عمروبن عبدود، با صدا های نکره، خود قلب مسلمانان را به لرزه درآورد و هر لحظه مبارز می طلبید. هیچ کس توان مبارزه با او را نداشت و او به مسلمانان اهانت می کرد. هربار علی(علیه السلام) برای نبرد حاضر می شدند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) اجازه نمی دادند تا این که سرانجام پیامبر(صلی الله علیه و آله) راضی شدند. با کشته شدن عمرو به دست آن حضرت، روحیه مسلمانان تقویت و روحیه دشمن تضعیف شد.
عمروبن عبدود دلاورترین مرد رزمنده عرب به شمار می رفت. او را با هزار مرد جنگی برابر می دانستند و چون در سرزمین لیل به تنهایی بر گروهی از دشمن پیروز شده بود، به فارس یلیل شهرت داشت.
وی پس از پریدن از خندق، فریاد هل من مبارز سرداد. کسی از مسلمانان آماده مقابله با او نشد به جز حضرت علی(علیه السلام) که پیامبر(صلی الله علیه و آله) مانع او می شدند. عمرو جسورتر گشت و عقاید مسلمانان را به باد استهزا گرفت و گفت: «شما که می گوید کشتگانتان در بهشت و کشتگان ما دردوزخ هستند! آیا کسی از شما نیست که او را به بهشت بفرستم و یا او مرا به دوزخ روانه کند؟» نعره های پی درپی عمرو، چنان ترس در دل مسلمانان افکند که هرگونه حرکت و عکس العملی را از آنان سلب کرد. هر بار که فریاد عمرو بلند می شد، فقط علی(علیه السلام) بر می خاست و از پیامبر(صلی الله علیه و آله) اجازه می خواست تا به میدان برود ولی پیامبر(صلی الله علیه و آله) موافقت نمی کرد. این کار سه بار تکرار شد. آخر، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه السلام) فرمود: «این عمروبن عبدود است!» علی (علیه السلام) عرض کرد: «من هم علی هستم.» سرانجام پیامبر(صلی الله علیه و آله) موافقت کرد و شمشیرخود را به او داد و عمامه بر سرش بست و برای او دعا کرد.
نقش حضرت علی(علیه السلام) از چند جهت در این نبرد اهمیت دارد:
1. دل بستگی مشرکان به عمرو و مسلمانان به حضرت علی.(علیه السلام) بنابراین، پیکار بین این دو قهرمان بسیار مهم بود.
2. پیامبر(صلی الله علیه و آله) در این نبرد فرمودند: فرمود: «برز الا سلام کله الی الشرک کله» تما م اسلام در مقابل تمام شرک قرار گرفته است. این سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله) نشان می دهد که پیروزی یکی از آن دو، پیروزی کفر بر ایمان یا بالعکس است.
3. در حدیث دیگری نقل شده که پیامبر فرمودند: «لمبارزه علی بن ابی طالب لعمرو بن عبدود یوم الخندق افضل من اعمال امتی الی یوم القیامه»؛ پیکار علی(علیه السلام) در روز خندق با عمرو، از اعمال امت من تا روز قیامت افضل است؛ زیرا کشتن عمرو، سر بلندی اسلام و مسلمانان را به هم راه داشت و به شکست و خواری مشرکان انجامید. این حدیث در بسیاری از کتب اهل سنت وجود دارد، اما در برخی روایت آمده «ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین». البته فلسفه این فرمایش پیامبر(صلی الله علیه و آله)روشن است درآن روز اسلام و قرآن بر لب پرتگاه قرار داشت و بحرانی ترین لحظات خود را می پیمود. کسی که با فداکاری بی نظیر خود اسلام را از خطر نجات داد و تداوم آن را تا روز قیامت تضمین نمود و اسلام از برکت او ریشه گرفت، علی(علیه السلام) بود وبس. جابربن عبدالله انصاری گوید: «به خدا سوگند تشبیه نکردم داستان کشتن علی (علیه السلام) عمرو را و به دنبال آن خواری مشرکان را جز به آن چه خدای تعالی از داستان طالوت و جالوت ذکر کرده در آن جا که فرموده: فَََهَزَهُم باِذنِ اللهِ وَقَتَلَ داوُدُ جالوتَ. عمروبن از از عمروبن عبید از حسن روایت کرده که علی(علیه السلام) هنگامی که عمرو را کشت، سر او را جدا کرد و جلوی رسول خدا بر زمین انداخت. در این وقت ابوبکر و عمر برخاستند و سر علی(علیه السلام) را بوسه زدند. در این هنگام، چهره رسول خدا (صلی الله علیه و آله)شکفت و فرمود: «هذا النّصر» یا «هذا اول النِِّصر»؛ این است نصرت و یاری یا این آغاز نصرت است. در حدیث دیگر حضرت فرمود: «آن روزی که عمرو کشته شد، قدرت و شوکت ایشان شکست و از این پس دیگر به جنگ ما نخواهند آمد و ماییم که در آینده بر دشمنان اسلام حمله خواهیم نمود و انشاالله به جنگ آنها خواهیم رفت».
د) جنگ خیبر
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در سال هفتم هجرت، به جهت خیانت های یهودیان خیبر، تصمیم به خلع سلاح آنان گرفت. انگیزه پیامبر(صلی الله علیه و آله) در این اقدام دو امر بود:
1. خیبر به صورت کانون فتنه بر ضد حکومت نوبنیاد اسلامی درآمده بود و یهودیان این قلعه، بارها با دشمنان اسلام در حمله به مدینه به ویژه در جنگ احزاب، نقش مهمی داشتند. هم چنین یهودیان اخراجی از مدینه به تحریک یهودیان خیبر علیه رسول الله (صلی الله علیه و آله) دست زدند.
2. در آن زمان ایران و روم به صورت دو امپراتوری بزرگ، با یک دیگر جنگ های طولانی داشتند، ولی ظهور اسلام به صورت یک قدرت سوم، برای آنان تحمل ناپذیر بود. بنابراین، بعید نبود که یهودیان خیبر، آلت دست کسرا یا قیصرگردند و با آنها برای کوبیدن اسلام هم دست نشوند. بنابراین پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) تصمیم گرفت تا آنها را خلع سلاح کند، ولی قلعه خیبر دژهای محکم و تجهیزات دفاعی فراوان داشت. به همین علت، بسیار با کندی سقوط می کرد. دژی بنام «قموص» که بزرگ ترین دژ و مرکز دلاوران یهود بود، چنان مقاومت می کرد که مجاهدان اسلام در فتح آن عاجز ماندند بودند هریک از سربازان اسلام که پرچم به دست به سوی دژ می رفت، بدون پیروزی باز می گشت. تا این که پیامبرگرامی(صلی الله علیه و آله) فرمود: «فردا پرچم به دست کسی داده خواهد شد که بدون پیروزی باز نمی گردد.» به گفته ابن هشام رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «لأقطین الرایه رجلا یحب الله و رسوله لیس بفرار یفتح الله علی یدیه.»
کلام رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقش مهم حضرت علی(علیه السلام) را نشان می دهد؛ این کلام، چنان شوری در بین اصحاب ایجاد کرد که خواب را از چشم همه ربود و هرکس آرزو می کرد که ای کاش فردا پرچم در دست او باشد. عمربن خطاب گفت: «تا الان امارات را دوست نداشتم، اما با این سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله)، علاقه مند شدم تا فرماندهی به من واگذارشود.» سلمه بن عمرو اکوع گوید: « رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پرچم جنگ را که سفید رنگ بود به دست ابوبکر داد و او را برای فتح یکی از قلاع خیبر فرستاد، ولی او نتوانست کاری بکند و بازگشت. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «فردا پرچم را به دست مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خداوند به دست او قلعه را فتح می کند، هیچ گاه از برابر دشمن نگریزد.» چون روز دیگر شد، علی(علیه السلام) را طلبید. آن حضرت چشم درد داشت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آب دهان خود را به چشم علی(علیه السلام) مالید، آن گاه فرمود: «این پرچم را بگیر و پیش برو تا خدا قلعه را برایت بگشاید.» علی(علیه السلام) پرچم را گرفت و به سرعت به سوی قلعه روان شد. و من نیز دنبال او بودم. او هم چنان هروله کنان تا پای قلعه آمد و پرچم را در وسط سنگ های نزدیک قلعه، در زمین فرو برد. مردی از یهودیان از بالای دیوار قلعه سرکشید و گفت: «توکیستی؟» او پاسخ داد: «منم علی.» آن مرد روبه یهودیان فریاد زد: «سوگند به آن چه بر موسی نازل شد که مغلوب شدید!» علی(علیه السلام) از آن جا بازنگشت تا این که خداوند قلعه را به دست او گشود.» او از قول ابورافع می گوید: هنگام جنگ با یهودیان، سپر از دست علی(علیه السلام) افتاد و آن حضرت دروازه قلعه را از جا کند و آن را به دست گرفت و سپر خویش قرار داد. و تا پایان جنگ در دست او بوده چون قلعه را فتح نمود، آن را به سویی افکند. در آن هنگام، من و هفت نفر دیگر نزد آن درب رفته، هرچه کردیم، نتوانستیم آن را از جا حرکت دهیم.»
ابن هشام برخلاف دیگر تاریخ نویسان سنی مذهب، قتل مرحب را به محمدبن مسلمه نسبت داده درحالی که ابن سعد، پس از نقل حدیث معروف لاعطین الرایه غداَ... می گوید: «علی(علیه السلام) پرچم را به دست گرفته، بیرون آمد و مرحب نیز در حالی که رجز می خواند، شمشیر به دست به جنگ علی(علیه السلام) آمد.» آن گاه رجز او و پاسخ علی(علیه السلام) به او را نقل می کند. سپس می گوید: «علی(علیه السلام) با شمشیر خود فرق مرحب را شکافت و او را به قتل رساند و قلعه را فتح کرد. تاریخ نویسان دیگر اهل سنت مانند ابن حجر عسقلانی نقل کرده اند که پس از پایان جنگ، چهل نفر کمک کردند تا توانستند آن درب را به جای خود برگردانند. قاضی عضدالدین ایجی در شرح مواقف و چند تن دیگر ار محدثان، با مختصر اختلافی نقل کرده اند که حضرت علی(علیه السلام) فرمود: « والله ماقلعت باب خیبر بقوه جسمانیه بل بقوه رحمانیه» به خدا سوگند درب قلعه را به نیروی جسمانی از جای نکندم، بلکه با نیروی رحمانی و الهی آن را کندم. این دلیری، فضیلت و برتری امام و سهم بالای آن حضرت را در تحولات صدر اسلام نشان می دهد.
نتیجه
با استناد به گفته تاریخ نویسان شیعه و سنی، هیچ صحابه ای همانند علی(علیه السلام) در میدان رزم با کفار برابری نمی کند. لذا آن حضرت در جنگ ها، نقش مهمی داشته اند. این فداکاری ها نشانه ایمان امام علی(علیه السلام) به هدف مقدس ایشان است. برای مثال، نقش امام درجنگ احد، بهترین محک برای شناخت مؤمن از غیر مؤمن و عالی ترین مقیاس برای شناسایی پایه ایمان بسیاری از مدعیان بود. فرار مسلمانان از میدان جنگ، چنان تأثیرانگیز بود که زنان مسلمان به میدان آمدند تا از وجود پیامبر(صلی الله علیه و آله)دفاع کنند. زنی به نام «نسیه» وقتی فرار مدعیان بی ایمان را دید، شمشیری به دست گرفت و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جانانه دفاع نمود. وقتی پیامبر(صلی الله علیه و آله) جان بازی او را مشاهده فرمود، جمله تاریخی خود را درباره او چنین بیان کردند: «مقام نسیه بنت کعب خیرمن مقام فلان فلان».
در جنگ احزاب نیز اگر علی(علیه السلام) فداکاری نمی کردند، آیین شرک مشعل فروزان اسلام را خاموش می کرد. بنابراین اسلام و ایمان افراد مرهون فداکاری پر ارزش امام علی(علیه السلام) است.
منابع:
1. ابن سعد، محمدبن سعد، طبقات الکبری، بیروت، لبنان، داراحیاءالتراث العربی.
2. ابن هشام، السیره النبویه، بیروت، لبنان، داراحیاء التراث العربی، چاپ قدیم.
3. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، تحقیق، عبدالله الضیای، بیروت، لبنان، دارلکتب العلمیه، سوم 1418ق.
4. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، لبنان، داراحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1380ق.
5. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1397ق.
6. بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد و مدینه السلام، بیروت، دارلکتب العلمیه، چاپ قدیم.
7. بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، بیروت، لبنان، دارالکتب العلمیه، چاپ سوم، 1405ق.
8. پشوایی، مهدی، سیره پیشوایان اسلام، قم، مؤسسه تحقیقاتی وتعلیماتی امام صادق(علیه السلام) چاپ هشتم، 1378.
9. جعفریان، رسول، سیره رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قم، انتشارات دلیل ما، چاپ اول 1480ق.
10. حلبی، علی بن برهان الله ، السیره الحلبیه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ قدیم.
11. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الأمم و الملوک بیروت، لبنان، دارلکتب العلمیه، چاپ دوم 1408ق.
12. عاملی، جعفرمرتضی، الصحیح من سیره النبی الاعظم(صلی الله علیه و آله)، قم.
13. قرطبی، عمر یوسف بن عبدالله، الاستعاب فی معرفه الاصحاب، بیروت، لبنان، دارلکتب-العلمیه،1410ق.
14. مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ترجمه، سیدهاشم رسولی محلاتی، قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
15. محلاتی، سیدهاشم، زندگانی امیرالمؤمنین(علیه السلام) قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
16. نیشابوری، عبدالله الحاکم، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، لبنان، دارالعلمیه، چاپ قدیم.
17. واقدی، محمد، المغازی، تحقیق: دکتر مارسون، قم، نشردانش اسلامی، 1405ق.
منبع: سخن تاریخ، شماره 6
انتهای پیام