( 0. امتیاز از )


«انجمن حجتيه» براي فعالان سياسي و مذهبي جامعه ما در دهه هاي اخير نامي آشناست اما نسل جوان ما کمتر با اين نام و اهداف عوامل آن آشنايي دارد.

اين انجمن که مبارزه سطحي با فرقه ضاله بهائيت را درپيش از انقلاب وجهه همت خود ساخته بود، به جهت تخطئه مبارزه عليه رژيم ستم شاهي و خصوصاً پس از آشکار شدن همکاري اعضاي آن با دستگاه اطلاعاتي طاغوت، تدريجاً از چشم مسلمانان و متدينين حقيقي و انقلابي افتاد، و پس از انقلاب نيز همسويي هاي خواسته يا ناخواسته عوامل آن با خواست هاي نامشروع استکبار جهاني براي هدم دستاوردهاي انقلاب و حکومت ديني، در نهايت اين انجمن را به رودررويي ناگفته و ناآشکار با امام و انقلاب کشاند، بطوري که متعاقب يک سخنراني حضرت امام(ره) که متضمن افشاي خط انحرافي انجمن در مسائل سياسي و اجتماعي و نيز تبيين کج فهمي عوامل آن در شناخت معارف حقه شيعه و مسئله «انتظار» بود، رئيس اين انجمن به ناچار ختم فعاليت هاي آن را اعلام کرد و از آن پس انجمن حجتيه رسماً و ظاهراً تعطيل شد.

تعطيلي ظاهري فعاليت هاي انجمن حجتيه در سال61، موجب شد که نام اين تشکيلات تا مدت زيادي از ادبيات سياسي جامعه ما حذف شود، اما براي آگاهان مسائل سياسي مسلم بود که تلاش هاي سازمان يافته اين گروه در جهت اهداف آشکار و پنهان آن همچنان ادامه دارد.

زمستان سال گذشته انتشار خبر فعاليت هاي تفرقه افکنانه انجمن حجتيه در مناطق سني نشين کشور، بحث درباره ماهيت اين تشکيلات را بار ديگر نقل محافل سياسي جامعه ما کرد و نام «انجمن حجتيه» را دوباره برسر زبان ها انداخت.
نظر به اهميت شناخت ماهيت انحرافي اين سازمان و درک ابعاد خطرناک فعاليت هاي عوامل آن در درون و بيرون حاکميت، بر آن شديم تا بررسي وجوه پنهان و آشکار ديدگاه ها و عملکرد انجمن حجتيه را با يکي از صاحب نظران اين عرصه به بحث و گفت وگو بگذاريم.

عباس سليمي نمين مديرمسئول پيشين نشريات کيهان هوايي و تهران تايمز انتخاب ما براي گفت وگو پيرامون ماهيت اين تشکيلات بود که اواخر سال گذشته به سراغش رفتيم و برخي پرسش ها راجع به انجمن حجتيه را با وي درميان گذاشتيم. آنچه مي خوانيد ماحصل نشست ما با اين روزنامه نگار و تحليل گر باسابقه مسائل سياسي و اجتماعي است که تا حدود زيادي چهره واقعي انجمن حجتيه را به نسل جوان مي شناساند.


طي ماه هاي گذشته به بهانه هاي مختلف بحث انجمن حجتيه در محافل سياسي و فرهنگي مطرح شده و شواهد، حکايت از بازسازي مجدد اين انجمن و پيوندهاي جديد فکري و سياسي آن با برخي جريان هاي خاص دارد. با توجه به اينکه از سال 63 و تعطيلي ظاهري انجمن حجتيه، شاهد حضور اعضاي رسمي آن در صحنه سياسي و فرهنگي کشور نبوده ايم، احتمالا بسياري از مردم به ويژه نسل جوان با اين انجمن، سوابق، نگرش ها و فعاليت هاي آن آشنا نيستند. به همين دليل از شما مي خواهيم به عنوان مقدمه، تاريخچه شکل گيري انجمن حجتيه را بيان کنيد.

-سليمي نمين: راجع به تاريخچه انجمن حجتيه و نحوه شکل گيري آن تا بحال حرفهاي زيادي زده شده و در کتابها هم موجود است. به طور کلي بنيانگذار انجمن حجتيه آقاي شيخ محمود ذاکرزاده تولايي معروف به حلبي به شمار مي آيد که بعد از کودتاي 28 مرداد، انجمن را تاسيس کرد. اما به نظرم تجزيه و تحليل لايه هاي مختلف انجمن حجتيه موضوعي است که در شناخت ماهيت آن موثرتر است.

من لايه هاي تشکيل دهنده انجمن را به سه بخش تقسيم مي کنم. لايه اول عناصر وابسته به رژيم ستمشاهي که خود به دو گروه تقسيم مي شوند. گروهي که دچار کج فهمي بودند و چون کار انجمن را يک کار مقدس مي دانستند براي تداوم فعاليت آن هر کاري ولو همکاري با ساواک را مشروع مي دانستند. از نظر آنان همکاري با رژيم، انجمن را از تعرض مصون نگه مي داشت و لذا اگر عنصري حتي در درون انجمن عليه رژيم شاه فعاليت مي کرد او را به ساواک معرفي مي کردند به اين نيت که انجمن ادامه حيات بدهد. اينها وابستگان بي جيره و مواجب بودند که از روي کج فهمي وابستگي پيدا کردند. گروه ديگر اما واقعا آگاهانه وابسته به رژيم بودند و اصولا انجمن را به عنوان پوششي براي اهداف کلان رژيم انتخاب کرده بودند. در اين راستا حتي بعضي از افسران عاليرتبه رژيم شاه به انجمن گرايش پيدا کرده بودند.

درواقع مهره هاي رژيم بودند؟
-سليمي نمين: بله، برخي از اينها به صورت هدايت شده به انجمن نزديک شده و در آن نفوذ کرده بودند و در مواردي خط دهي هم مي کردند. اما لايه دوم انجمن عناصر عافيت طلب بودند. يک عده از عناصر روحاني يا بازاري که هم مي خواستند فعال باشند و در مسائل اجتماعي حضور داشته باشند و آخرتشان تامين باشد و هم در دنيا دچار مشکل و سختي نشوند. اين طيف حضور در مسائل اجتماعي را تا آنجايي قبول داشت که خطري متوجه اش نباشد و لذا اينها انجمن حجتيه را به عنوان محمل خوبي که هم وجهه مذهبي داشت و هم خطري از جانب رژيم متوجه آن نبود، انتخاب کردند.

اما لايه سومي هم در اعضاي انجمن حجتيه يافت مي شدند که نه وابسته بودند و نه عافيت طلب. اين عناصر واقعا زحمت مي کشيدند و به زعم خودشان در انجمن حجتيه در حال جهاد و مبارزه بودند. منتها اين دسته هم کج فهمي خاص خود را داشتند و هدف اصلي را اشتباهي انتخاب کرده بودند.


اين لايه سوم عمدتا نيروهاي سطوح پايين انجمن را تشکيل مي دادند. عمدتاً هم جوانان دلسوزي بودند که فکر مي کردند در آن عصر- يعني دوران پهلوي- مشکل اصلي جامعه مبارزه با بهائيت است. اين گروه واقعا گمان مي کردند که به وظيفه الهي خود عمل مي کنند. حتي عمدتا با رژيم شاه هم بد بودند و فکر مي کردند از طريق فعاليتهاي انجمن حجتيه به رژيم ضربه مي زنند. استدلالشان هم اين بود که رژيم شاه در کنف حمايت بهايي هاست و ضربه به بهائيت در حقيقت ضربه به رژيم شاه است. البته اين استدلال فريبنده اي بود که احتمالا به اين جوانان القا شده بود.
آنگونه که از بررسي مواضع اعضاي انجمن حجتيه برمي آيد، اين انجمن صرفاً يک تشکل ضد بهائيت نيست. بلکه يک جريان فکري، سياسي با تمام وجوه و مؤلفه هاست و همين مؤلفه هاست که آن را از ساير جريان ها و گروه ها متمايز مي کند. لطفاً در رابطه با مؤلفه هاي اساسي جريان حجتيه و چارچوب هاي فکري بنيانگذاران آن توضيح بفرماييد.


-سليمي نمين: همانطوري که عرض کردم، انجمن را به عنوان يک کل واحد نمي شود درنظر گرفت. لايه هاي مختلفي در آن وجود دارد که عمده آنها را برشمردم. اما به هرحال در رابطه با تفکر سياسي، عمده ترين محوري که در انجمن حجتيه مطرح مي شد اين بود که در زمان غيبت امام عصر (عج) ورود دين به عرصه سياست غلط است. اين تئوري در رأس مجموعه مطرح مي گرديد و در بدنه به آن دامن زده مي شد.
چنين طرز تفکري هم مورد پسند استبداد بود و هم استعمار. البته اين تفکر در بخش هاي ديگري از جهان اسلام نيز سابقه داشت و اگر بررسي کنيم مي بينيم که اين تلقي کج فهمانه از دين در برخي مناطق دنياي اسلام و از سوي عده اي به ظاهر متدين مطرح شده و در همه موارد اين تلقي مورد حمايت استعمارگران و مستبدين است.

فکر مي کنيد چه عواملي موجب مي شد تا عناصر اصلي انجمن حجتيه برداشت غلطي را مطرح و عناصر مياني و پاييني آن را بپذيرند؟
-سليمي نمين: بزرگترين عامل اين بود که عناصر انجمن حجتيه در دشمن شناسي دچار مشکل جدي بوده و هستند. هم خودشان در شناخت دشمن مشکل داشتند و هم مي خواستند جامعه را در دشمن شناسي مشکل دار کنند. آنها پيش از انقلاب اسلامي براساس يک کج فهمي و يا تعمداً مي خواستند اولويت هاي جامعه در بحث دشمن شناسي را جابجا کنند و مبارزه با بهائيت را نسبت به مبارزه با استبداد و استعمار در اولويت قرار دهند. مي گفتند بهائيت ساخته دست استعمار است و اگر با آن مبارزه کنيم در حقيقت با استعمار مبارزه کرده ايم.

يعني معلول را به جاي علت مي نشاندند؟
-سليمي نمين: دقيقا اينطور بود. در مورد استبداد هم استدلالشان همين بود. يعني مي گفتند اگر با بهائيت مبارزه کنيم در حقيقت به رژيم شاه لطمه زده ايم. البته اين بحث را عناصر غيروابسته ولي کج فهم مطرح مي کردند. اين مسئله دقيقاً جابجايي اولويت ها بود و باعث مي شد تا بخشي از پتانسيل جامعه و توان مبارزاتي کشور در مسيري انحرافي قرار بگيرد.
ما در جوامع اسلامي از اين دشمن شناسي هاي وارونه زياد داريم. سقوط امپراتوري عثماني هم در همين راستا اتفاق افتاد. عثماني ها حقيقتاً مشکلات جدي داشتند و حکومتشان به فسادهاي زيادي آلوده بود، اما در اواخر قرن نوزدهم دشمن اصلي مسلمانان استعمار غربي بود. با اين وجود عده اي در داخل دچار اشتباه در دشمن شناسي شدند و به جاي مقابله با استعمارگران به مقابله با دولت عثماني پرداختند، نتيجه اين شد که دولت عثماني که بزرگترين قدرت اسلامي بود سقوط کرد و در مقابل بسياري از مناطق مسلمانان به اشغال استعمارگران اروپايي درآمد.
جريان اخوان المسلمين در مصر هم در مقطعي همين دشمن شناسي اشتباه را داشت و به جاي آنکه متوجه دشمن بزرگتر يعني استعمار باشد، تمام توان خود را متوجه خطر مارکسيسم کرده بود و سلطه غربي ها با آن تهديدها و خطرات را نمي ديد.

عليرغم همه مسائلي که پيرامون انجمن حجتيه مطرح مي شود، اين جريان به هرحال خود را يک تشکل مذهبي قلمداد مي کرد و حتي کج فهمي هايش را هم تحت عنوان دين توجيه مي نمود. آيا غير از مذهبيون سطح پائين، عناصري از بزرگان حوزه هاي علميه هم از انجمن حجتيه حمايت مي کردند؟
-سليمي نمين: در اوايل فعاليت انجمن با توجه به اين توجيهات فريبنده برخي از علما و مراجع آنها را تاييد مي کردند ولي بعدها اين حمايت کم و يا قطع شد. اين حمايتها هم عمدتاً ناشي از عدم شناخت ماهيت انجمن بود.

آيا رهبران انجمن حجتيه با امام (ره) هم رابطه اي داشتند؟
-سليمي نمين: اصولاً انجمن حجتيه شيوه مبارزاتي امام خميني (ره) را به صراحت و با جسارت تخطئه مي کردند و بعضي وقتها کارشان به اهانت هم مي رسيد.

به چه دليلي چنين موضعي عليه امام (ره) مي گرفتند؟
-سليمي نمين: اين مخالفت ها و موضع گيري ها عمدتاً ناشي از همان جوهره فکري شان بود. يعني در زمان غيبت امام عصر (عج) ورود به عرصه سياست را غلط و موجب لطمه به دين مي دانستند و معتقد بودند که فقط معصوم (ع) مي تواند وارد اين عرصه شود. بنابراين آنها به طور مبنايي با شيوه مبارزاتي امام (ره) مشکل داشتند. علاوه بر اختلافات مبنايي، در سطوح پائين تر و در شيوه ها هم با خط امام (ره) مشکل داشتند. بعضي از عناصر انجمن که ژست مخالفت با رژيم را هم مي گرفتند مدعي بودند که شيوه مبارزاتي حضرت امام (ره) موجب مي شود که همين کارهاي مذهبي صوري هم با مشکل مواجه شود. اينها مي گفتند که ما با مبارزه با بهائيت در حال مبارزه با استعمار و استبداد هستيم(!) اما امام (ره) با اين مبارزه علني رژيم را حساس مي کند و موجب مي شود که همين کارها را هم نتوانيم انجام دهيم. از نگاه آنها، شيوه امام (ره) انحراف مبارزاتي بود! اين را در محافل خصوصي شان مطرح مي کردند.

اين استدلال از سوي کدام لايه انجمن حجتيه بيشتر مطرح مي شد؟
-سليمي نمين: اين بحث را عمدتا لايه سوم يعني عناصر کج فهمي که به رژيم وابسته نبودند و فکر مي کردند که در حال مبارزه هم هستند مطرح مي کردند. البته اصل بحث را لايه هاي بالاتر يعني وابسته ها و عافيت طلب ها مطرح مي کردند و به لايه هاي پائين تر تسري مي دادند. مي گفتند که مبارزه سياسي امام خميني (ره) موجب گرفتار شدن و شکنجه شدن و دستگيري مبارزان مي شود و نهايتاً کل مبارزه را متوقف مي کند. آنها مبارزه مستمر را همان شيوه خودشان مي دانستند که مستمر و عميق است! به همين دليل در برابر تفکر امام (ره) به يک تقابل جدي مي رسيدند.

اگر اين جريان ادعاي مبارزه مستمر و عميق با رژيم شاه را داشت، همکاري با ساواک و لو دادن نيروهاي انقلابي را چطور توجيه مي کرد؟ در برخي منابع اسنادي چاپ شده که به خوبي همکاري اعضاي اصلي انجمن با ساواک را عيان مي کند؟
-سليمي نمين: بله، متاسفانه بعد از انقلاب بخشي از عناصر انجمن حجتيه توانستند در برخي دستگاه ها نفوذ کنند و از همين طريق قسمت اعظمي از اسناد همکاري اعضاي اين انجمن با ساواک به سرقت رفت. البته غير از انجمن حجتيه برخي گروهک ها نظير منافقين و توده اي ها هم چنين کارهايي انجام دادند و اسناد را دزديدند. اما عليرغم اين مسائل، اسناد زيادي به ويژه درشهرستانها از همکاري اين گروهها با ساواک به دست آمد. در رابطه با انجمن حجتيه، اين اسناد حکايت از همکاري گسترده رده هاي مياني انجمن با ساواک مي کند.

اسنادي از ارتباط افراد رده اول انجمن با ساواک هم وجود دارد؟
-سليمي نمين: بله، البته خيلي دور از انتظار هم نيست. چون شيوه مبارزاتي امام (ره) را انحرافي تلقي مي کردند، خودشان را موظف مي دانستند که باب اين شيوه انحرافي(!) را بببندند. همکاري با ساواک و لو دادن عناصر مبارز يکي از راه هاي اصلي بستن اين باب بود.

در سالهايي که نهضت اسلامي به اوج خود نزديک شد و تقريباً تمامي گروه هاي سياسي رهبري حضرت امام (ره) را پذيرفتند، رهبران انجمن لايه هاي پائيني خود را در بحث مقابله با شيوه مبارزاتي امام (ره) چگونه توجيه مي کردند؟
-سليمي نمين: از نخستين سالهاي دهه 50 بين لايه هاي بالايي و مياني انجمن با لايه هاي پائيني که عمدتاً غيروابسته، متدين و مخالف رژيم اما دچار کج فهمي بودند. اختلافات زيادي ايجاد شد. تفکر حضرت امام (ره) و گسترش آن در سطح جامعه موجب ريزش شديد لايه هاي پائيني انجمن حجتيه شد. همين ريزشها باعث شد تا تبليغات انجمن عليه تفکرات امام (ره) بيشتر شود.

تاثيري هم داشت؟
-سليمي نمين: تاثير چنداني نداشت. گسترش امواج انقلاب آنقدر سريع و شديد بود که اين تبليغات ديگر اثري نداشت. تبليغات انجمن حجتيه عليه مشي امام (ره) شايد در سالهاي دهه 40 تاثيرات اندکي را به دنبال داشت ولي در دهه 50 که مردم آگاهي هاي بيشتري در مورد فساد رژيم شاه و جنايات آمريکايي ها در ايران پيدا کردند و نتايج اين مفاسد را به طور ملموس در مسائلي مثل جشنهاي 2500 ساله يا تغيير تقويم هجري به شاهنشاهي مشاهده نمودند، اعتقاد به ضرورت سرنگوني رژيم شاه و خلع يد از استعمار تقريباً در تمامي ايران فراگير شده بود و لذا آن دشمن شناسي مشکل دار انجمن حجتيه ديگر کسي را جذب نمي کرد.
در ابتداي دهه چهل زماني که امام (ره) عليه رژيم شاه مبارزه را شروع کرد، استدلال هايي چون شاه شيعه است و پهلوي مسلمان است از جانب گروه هايي چون انجمن حجتيه مطرح مي شد و شايد در عده اي براي مبارزه ترديد ايجاد مي کرد، اما در دهه 50 شناخت عمومي نسبت به مفاسد رژيم پهلوي بسيار بالا رفته بود و زماني که مردم مسلمان ايران صحنه هاي زننده جشن هنر شيراز و آن نمايشها و تئاترهاي مستهجن را مي ديدند و يا زن بارگي شاه را مشاهده مي کردند، ديگر سخن از شيعه بودن شاه هيچ چنگي به دل نمي زد.

همين عوامل موجب مي شد تا نه تنها انجمن حجتيه نتواند به تبليغات سابق خود عليه خط مشي امام (ره) ادامه دهد، بلکه شاهد آن باشد که بسياري از عناصر سطوح پائين خودش از بدنه جدا و به نهضت امام خميني (ره) مي پيوندند. اينجا بود که گردانندگان انجمن يک عناد و خصومت جدي با انقلاب و تفکرات امام (ره) پيدا کردند. آقاي حلبي در جلسات خصوصي و حتي رسمي عليه امام (ره) موضع گيري مي کرد و آقاي افتخار که نفر دوم انجمن تلقي مي شد هم مرتباً روي منبر به سم پراکني عليه امام (ره) و ياران ايشان مشغول بود و اين خصومت را تا بعد از انقلاب ادامه دادند.

با توجه به اينکه پايگاه اصلي انجمن حجتيه در مشهد بود، يارگيري آنها و يا تقابل آنها با خط امام (ره) - که در سراسر کشور گسترده بود- به چه نحوي صورت مي گرفت؟
-سليمي نمين: البته هم آقاي حلبي و هم آقاي افتخار مشهدي هستند و فعاليت انجمن در مشهد هم زياد بود، اما بعدها تهران به پايگاه اصلي انجمن تبديل شد و مشهد پايگاه دوم به شمار مي رفت. اما در مشهد به ويژه سالهاي منتهي به پيروزي انقلاب با جلسات روشنگري که روحانيت خط امام (ره) به ويژه مقام معظم رهبري داشتند، ريزش نيروي زيادي دامنگير انجمن شد. به همين خاطر نگراني هاي زيادي در رأس انجمن به وجود آمد. به گونه اي که خود آقاي حلبي مدام به مشهد مي رفت و در جلسات خصوصي و رسمي عليه روحانيت خط امام(ره) موضع گيري مي کرد و اهانت هاي سخيفي را مطرح مي کرد. با اين وجود نتوانست از ريزش نيروها جلوگيري کند و در زمان پيروزي انقلاب انجمن حجتيه با يک بحران عظيم مواجه گرديد.

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مواجهه نيروهاي انقلابي با انجمن حجتيه به چه صورت پيش رفت؟
-سليمي نمين: در مورد برخوردهاي پس از انقلاب با عناصر انجمن حجتيه نيز بايد تفکيکي انجام دهيم. همانطور که عرض کردم اکثر عناصر لايه سوم و پائيني انجمن حجتيه افراد متعهد، متدين و حتي مخالف رژيم بودند که توسط لايه هاي بالايي با توجيهات ديني اغفال شده بودند. بسياري از اين عناصر از سالها قبل از پيروزي انقلاب بتدريج از انجمن جدا شده و به جريان مبارزه و نهضت امام خميني (ره) پيوستند. طبعاً اين عده به خوبي قابل جذب در جريان انقلاب بودند اما متاسفانه صرف داشتن سابقه فعاليت در انجمن حجتيه موجب شد تا در اوايل انقلاب با بسياري از اين عناصر برخوردهاي تند و افراطي صورت بگيرد. به نظر من با اين قشر مي بايست يک برخورد جذبي صورت مي گرفت.

آيا اين لايه بندي که شما مي فرماييد تا اين اندازه شفاف بود که عناصر آگاه از عناصر اغفال شده و ناآگاه تفکيک شوند؟
-سليمي نمين: بله، تا حدود زيادي شفاف بود. براي کساني که با تشکيلات انجمن آشنايي داشتند، تميز بين عناصر اصلي و رده هاي پائيني چندان مشکل نبود. متاسفانه بعد از انقلاب ما شاهد دو برخورد افراطي و تفريطي با انجمن بوديم. يک تفکر که تمامي اعضاي انجمن را به يک چوب مي راند و هيچ تفکيکي ميان اعضاي آن قائل نبود و براساس همين تفکر غلط، بسياري از عناصر لايه سوم انجمن که به سادگي مي توانستند با انقلاب همراه شوند، طرد شدند. تفکر ديگر که نگاهي خوشبينانه و تفريطي به انجمن داشت، صرف مذهبي بودن اين جريان را براي جذب در بدنه انقلاب کافي مي دانست و متاسفانه با اين سهل انگاري، عناصري از لايه هاي مياني انجمن که بسيار خطرناک بودند توانستند در برخي پستها و مناصب حساس نفوذ کنند و زيرکانه همان مشي سابق خود را که در تقابل با ديدگاه هاي حضرت امام (ره) بود، ادامه دهند. به نظر من هر دوي اين روشها در برخورد با انجمن حجتيه اشتباه بود.

با توجه به اينکه فعاليت هاي انجمن حجتيه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي متوقف نشد، گردانندگان اين انجمن بعد از انقلاب چه شيوه اي را در پيش گرفتند؟
-سليمي نمين: بعد از پيروزي انقلاب، ما با دو مسئله جدي مواجه بوديم. يکي غرب و يکي شرق. يعني هم بلوک امپرياليستي غرب براي ما تهديد تلقي مي شد و هم بلوک کمونيستي شرق. با اين وجود انقلاب اسلامي تقابل اصلي اش با استعمار و خصوصاً آمريکا بود. يعني انقلاب اسلامي علاوه بر سرنگوني رژيم استبدادي شاه، سلطه آمريکا را هم از سر ايران کوتاه کرد. به همين دليل خصومت و دشمني آمريکا با ايران شدت بيشتري داشت و لذا مقابله با آمريکا اولويت نخست انقلاب بود. اما مي بينيم بعد از پيروزي انقلاب، انجمن حجتيه مبارزه با بهائيت را کنار گذاشت و پرچم مبارزه با مارکسيسم را بلند کرد. گروه هاي مطالعاتي انجمن که سابق بر اين بحثهاي ضد بهائيت را دنبال مي کردند، مرکز ثقل مباحث خود را نقد مارکسيسم قرار دادند.
قطعا در صورت ظاهر نبايد هيچ انتقادي بر مبارزه ضدمارکسيستي انجمن حجتيه وارد باشد، اما وقتي عميق مي شويم و به صورت همه جانبه شرايط انقلاب و تهديدهاي فراروي آن را مورد بررسي قرار مي دهيم، مي بينيم که مطرح کردن و بزرگ کردن خطر مارکسيسم در برابر امپرياليسم آمريکا، باز هم از يک دشمن شناسي ناقص حکايت مي کند.

يعني دقيقا مثل داستان مبارزه با بهائيت که انجمن حجتيه قبل از انقلاب آن را به عنوان اولويت اصلي مطرح مي کرد و آن را در مقابل ضرورت مبارزه با استبداد و استعمار که امام (ره) بر آن تاکيد داشت، قرار مي داد.
-سليمي نمين: بله، منتها من فکر مي کنم حتي اگر پيش از پيروزي انقلاب، انجمن حجتيه ناآگاهانه و غيرعامدانه مبارزه با بهائيت را بر مبارزه با رژيم شاه اولويت مي داد، بعد از پيروزي انقلاب، بحث مبارزه با مارکسيسم و اولويت دادن آن بر مبارزه با آمريکا يک اقدام کاملا آگاهانه و برنامه ريزي شده بود.

به چه دليل؟
-سليمي نمين: ببينيد، بعد از پيروزي انقلاب، انجمن حجتيه به يکباره مبارزه با بهائيت را کنار مي گذارد و گزينه ديگري به نام مارکسيسم را به عنوان هدف مبارزه انتخاب مي کند. همين تغيير ناگهاني هدف مبارزه، مشکوک است. در حالي که از همان سالهاي پيش از پيروزي انقلاب کاملا آشکار بود که در دنياي دوقطبي آن روزگار، تقابل اصلي انقلاب ايران با دولت استعماري آمريکاست و تقابل با بلوک شرق در اولويت بعدي است. بنابراين بزرگ نمايي خطر مارکسيسم يک تلاش آشکار و هدفمند براي تغيير اولويت هاي جامعه و انقلاب محسوب مي شد. کمااينکه همگام با انجمن حجتيه گرايش هاي غربگرا همچون نهضت آزادي براي آنکه خط ضد آمريکايي انقلاب را کمرنگ کنند، در برابر واژه «شيطان بزرگ» که حضرت امام (ره) در مورد آمريکا به کار مي گرفتند، اصطلاح «شيطان اکبر» را براي شوروي اختراع کردند تا بدينوسيله خطر شوروي را از آمريکا پررنگتر نشان دهند در حالي که در دنياي واقع اينگونه نبود و شوروي حداقل در کوتاه مدت خطر چنداني براي نظام اسلامي ايجاد نمي کرد. جريان غربگرا در سالهاي اوليه پيروزي انقلاب به انحاء مختلف سعي مي کرد مسئولين را نسبت به تحرکات شوروي سابق در داخل ايران حساس کند. اتفاقا بعضي وقتها خبرهاي درستي هم مي دادند، اما باطن قضيه اين نبود که خيلي دلشان به حال انقلاب سوخته باشد، بلکه مي خواستند تهديد آمريکا را کمرنگ جلوه دهند و يک رقيب براي آمريکا بتراشند. بعضي از اعضاي انجمن حجتيه هم اين کار را مي کردند. اينها مثلا سفرهايي به پاکستان داشتند و در آنجا از نيروهاي اطلاعاتي غربي اخباري در مورد فعاليت کا.گ.ب و جاسوسهاي شوروي در ايران کسب مي کردند و در اختيار مسئولين قرار مي دادند. اين اطلاعات غلط هم نبود، مسئولين هم بعضاً از اين اطلاعات استفاده مي کردند، اما حقيقت اين بود که وابستگان به انجمن حجتيه اهداف ديگري را دنبال مي کردند و قصد داشتند تا در دشمن شناسي مردم و مسئولين انحراف ايجاد کنند و خطر مارکسيستها را از همه دشمنان بزرگتر جلوه دهند.

البته همان مارکسيستها هم بعداً سر از دامن آمريکا درآوردند.
-سليمي نمين: بحث بعدي من هم دقيقا همين موضوع است. ببينيد، بعد از پيروزي انقلاب هر پرچمي که عليه انقلاب بلند مي شود رنگ سرخ دارد. گروهکهاي معاند اکثراً ماسک مارکسيستي بر صورت داشتند. مردم مسلمان هم تبليغات ملحدانه اين گروه هاي به ظاهر مارکسيستي را يک خطر عيني و ملموس مي ديدند، در چنين شرايطي گروه هاي غربگرا و انجمن حجتيه هم با نشان دادن اين مصداقها، اينگونه تبليغ مي کردند که خطر سرخ از هر خطري براي انقلاب بيشتر و بزرگتر است. اين را مي گفتند تا از حساسيت مردم و نظام نسبت به خطر آمريکا کم کنند و مسير بازگشت دوباره آمريکا را هموار کنند. اما امام (ره) به خوبي اين هدف را شناخت و با آن درايت بي نظير بحث «مارکسيسم آمريکايي» را مطرح کرد. آن موقع براي خود ما درک و هضم اصطلاح مارکسيسم آمريکايي سخت بود و به آساني نمي توانستيم درک کنيم که اين گروه هاي چريکي پرچم سرخ به دست، سر در آخور آمريکا دارند، اما بعدها که تاريخ را مطالعه کرديم، ديديم که در خيلي از جاها، خود آمريکايي ها و انگليسي ها لولويي به نام گروه هاي مارکسيست ايجاد مي کنند تا مردم از ترس اين لولو به آنها پناه ببرند.
در همين تاريخ معاصر ايران ما شواهد زيادي در اين رابطه داريم. براساس اسناد و شواهد بسيار، در جريان مسائل ملي شدن نفت و حوادث بعد از آن، انگليسي ها مخفيانه حزب توده را تقويت مي کردند و به ويژه وجه ملحدانه مارکسيسم را برجسته مي کردند تا مردم براي فرار از گروهي که مقدسات آنها را تهديد مي کند، چتر حمايتي نظام وابسته به غرب را بپذيرند.
به هرحال آن درايت و تيزبيني امام و بکارگيري اصطلاح «مارکسيسم آمريکايي» براي افشاي چهره واقعي گروه هاي چپ، تلاش گروه هايي مثل نهضت آزادي و انجمن حجتيه را براي انحراف در دشمن شناسي مردم خنثي کرد و بعدها با پناه بردن گروه هاي مارکسيستي و خلقي به دامان آمريکا و اروپا به درستي سخن امام راحل (ره) به اثبات رسيد و مشخص شد گروه هايي که با سلاح روسي و با پرچم سرخ و علامت داس و چکش به مبارزه با انقلاب اسلامي برخاسته بودند، آبشخور فکري و مالي شان کجاست؟

شما گفتيد که برخي از عناصر مياني انجمن حجتيه با استفاده از آن ديدگاه تفريطي که در بخشي از نيروهاي انقلاب نسبت به انجمن وجود داشت توانستند در برخي مناصب نفوذ کنند، اين عده با توجه به ديدگاه هاي سابق خود مبني بر اينکه هر پرچمي قبل از ظهور حجت (عج) باطل است، چطور بعد از انقلاب عملا وارد سياست و بلکه حکومت شدند. براي اين مسئله چه توجيه شرعي داشتند؟
-سليمي نمين: همانطور که عرض کردم اين عناصر نفوذي عمدتاً از لايه فرصت طلب انجمن بودند. آدمهاي فرصت طلب و عافيت طلب معمولا زود توجيه پيدا مي کنند. همانطور که هدف اصلي انجمن بعد از انقلاب از مبارزه با بهائيت به مبارزه با مارکسيسم تغيير پيدا کرد، اين عناصر هم تز جدايي دين از سياست را بعد از انقلاب به آساني کنار گذاشتند و دخالت در سياست و بلکه حضور در متن حکومت را حلال کردند!

آيا مسئولين نظام نسبت به اين قضيه عکس العملي نداشتند؟
-سليمي نمين: حضرت امام (ره) تذکرات دقيقي را در اين رابطه داشتند که متاسفانه از زاويه همان دو نگاه افراط و تفريطي مورد غفلت قرار گرفت. از يک طرف فردي مثل آقاي طيب که واقعاً از انجمن بريده بود و به تفکرات امام(ره) اعتقاد داشت از طرف جريان افراط گرا مورد فشار شديد قرار گرفت و مجبور شد خدمت امام(ره) برود؛ از طرف ديگر برخي از کساني که هنوز داراي ارتباط تشکيلاتي با انجمن حجتيه بودند توانستند در نهادهاي حساسي مثل وزارت امورخارجه نفوذ کنند، و حتي تا حد سفارت پيش بروند.
متأسفانه ديدگاه امام(ره) و تذکرات ايشان در مورد انجمن حجتيه توسط اين دو جريان افراط و تفريط نقض شد و بويژه از ناحيه جريان تفريط دچار خسارت هايي شديم.

به نظر شما چطور مي شد عناصر نفوذي انجمن حجتيه را از عناصر بريده و صادق آن جدا کرد؟
-سليمي نمين: ببينيد، بعد از پيروزي انقلاب، هسته مرکزي انجمن حجتيه کارش را ادامه داد و مواضع منفي هم نسبت به نظام داشت. يعني اينها که پيش از انقلاب حتي همکاري با ساواک را هم مشروع مي دانستند و شيعه بودن ظاهري شاه را يک افتخار مي دانستند، بعد از انقلاب مسائل فرهنگي و اقتصادي نظام را به شدت مورد انتقاد قرار مي دادند. اما بعضي از عناصر مياني در بدنه نظام نفوذ کردند در حالي که همچنان ارتباط خود را با انجمن حجتيه حفظ کرده بودند. خب اين قابل تأمل بود. بايد يک مقداري ترديد مي شد در اينکه يک فردي هم امام(ره) را قبول داشته باشد هم آقاي حلبي را. آقاي حلبي به امام(ره) اهانت مي کرد و تفکري را تبليغ مي کرد که تقابل جدي با خط امام(ره) داشت، حال چطور يک فرد مي توانست هم به امام(ره) عشق بورزد و هم مريد آقاي حلبي باشد. اين خط فاصل خوبي براي شناخت اين عناصر بود.

بعد از موضع گيري صريح حضرت امام(ره) در سال 62 عليه انجمن حجتيه، اين انجمن با صدور بيانيه اي فعاليت هاي خود را متوقف کرد. آيا عناصر نفوذي انجمن بعد از اين مرحله ارتباطات تشکيلاتي خود را قطع کردند يا پوشش ديگري براي فعاليت خود انتخاب کردند؟
-سليمي نمين: انجمن حجتيه به هيچ عنوان تعطيل نشد. تضعيف شد ولي تعطيل نشد. آنها ظاهراً بعد از سخنراني معروف امام(ره) اعلام کردند که فعاليتشان را متوقف کردند اما عملا محافل و ارتباطات خودشان را حفظ کردند. عناصري از آنها هم که در نظام نفوذ کرده بودند همچنان به فعاليت هاي خود براي تضعيف انقلاب ادامه دادند. عرض کردم که يکي از نهادهاي مورد توجه انجمن حجتيه وزارت خارجه بود. به هرحال سفير شدن در يک کشور خارجي، امکان سياسي بسيار بالايي تلقي مي شود که برخي از عناصر اين جريان به چنين مقاماتي دست پيدا کردند. يا در حوزه هاي اقتصادي فردي مثل آقاي... رئيس دخانيات شد اين فرد مسئول شاخه اصفهان و درحقيقت نفر چهارم انجمن حجتيه بود. بعداً فساد سياسي و اقتصادي و ارتباطات اين فرد با بيگانگان و ضرباتش به نظام آشکار شد.
به هرحال اينها ارتباط تشکيلاتي واهداف سازماني اشان را دنبال مي کردند و هرگز فعاليت خود را تعطيل نکردند.

به نظر مي رسد که برخي از شخصيتها و مسئولان نظام عليرغم همه ضرباتي که ازجانب انجمن حجتيه متوجه انقلاب شده، هنوز هم نگاه خوشبينانه اي به اين انجمن دارند، فکر مي کنيد اين مسئله از چه چيزي ناشي مي شود؟
-سليمي نمين: يک بخش اين قضيه به اين برمي گردد که يک جريان به صورت افراطي با انجمن حجتيه بويژه لايه سوم آن برخورد کرد. متأسفانه برخي از جريانات سياسي برچسب انجمن حجتيه را به چماقي براي از صحنه بدر کردن رقباي سياسي خود تبديل کردند و سوابق چندماهه حضور يک فرد از جناح مقابل خود را در انجمن حجتيه بعنوان نقطه ضعفي بزرگ در بوق مي کردند و درحقيقت آن را به يک عامل حذف و طرد در رقابتهاي سياسي تبديل نمودند. اين استفاده ابزاري و اتهام زني هاي بي مورد و جناحي موجب شده تا عده اي فکر کنند که خط انجمن حجتيه بزرگنمايي مي شود و اصلاً مطرح کردن اين خطر عاملي براي حذف رقيبان در عرصه سياسي است و لذا عليرغم واقعي بودن خطر انديشه هاي انجمن حجتيه براي انقلاب و نظام، آنهانسبت به قضيه بي تفاوت هستند. دليل ديگر اين است که همه علما و بزرگان و مسئولين هشياري امام(ره) را ندارند. مثلاً فلان شخصيت بزرگ و محترم روحاني... نمي توانند حساسيت امام(ره) را نسبت به قضيه انجمن حجتيه به خوبي درک کنند چون آن بينش عميق و جريان شناسي دقيق امام(ره) را ندارند و نمي توانند تحليل کنند که اين مباني فکري غلط و کج فهمي هاي انجمن حجتيه بود که مورد مخالفت حضرت امام(ره) قرار داشت.

فکر نمي کنيد کساني که به انجمن حجتيه نگاه خوش بينانه دارند، به نوعي تحت تأثير القائات اين جريان قرار گرفته اند و عناصر انجمن با ظاهرسازي مثلاً اينطور القا مي کنند که آنها صرفاً کارهاي مذهبي و اعتقادي انجام مي دهند و دشمني ها با آنها بي مورد و ناشي از سوءتفاهمهاست؟
-سليمي نمين: چنين القائاتي متوجه امام (ره) و ياران ايشان هم بود. اما عرض کردم که امام(ره) با آن بينش و درک بالا هرگز تحت تأثير اين القائات قرار نمي گرفت و غايت خط فکري انجمن حجتيه را در تقابل با نظام و انقلاب مي ديد.

آقاي سليمي! طي سالهاي اخير برخي از عناصري که روزگاري با شديدترين الفاظ انجمن حجتيه را مورد حمله قرار مي دادند و حتي در مجلس سوم قانون منع انتصاب اعضاي انجمن حجتيه به مناصب عالي نظام را تصويب کردند، اکنون پس از سالها به مواضعي در عرصه سياست رسيده اند که با جانمايه تئوري انجمن حجتيه يعني جدايي دين از سياست هيچ تفاوتي ندارد. فکر مي کنيد چه دلايلي موجب شده تا اين افراد چنين سرانجامي پيدا کنند و به اين اشتراک ديدگاه عجيب با دشمن فرضي ديروز خود برسند؟
-سليمي نمين: به نظر من در باطن اين گونه افراد هيچ صداقتي براي مخالفت با انجمن حجتيه وجود نداشته است. اين افراد در زمان حيات حضرت امام(ره) با مواضع ايشان برخورد سياسي کارانه داشتند و ادعاي آنها مبني بر پيروي از خط امام(ره) در حقيقت مانوري براي کسب قدرت بود. اين جريان در باطن خود پايبندي چنداني به بنيانهاي انقلاب نداشت و اتفاقاً در برخوردهاي صوري خود با انجمن حجتيه سراغ آدمهايي مي رفت که واقعاً از انجمن بريده بودند. درحاليکه در مجلس سوم آن لايحه را آوردند ولي در همان مجلس با سفرايي که مسئله دار بودند و با انجمن مرتبط بودند هيچ برخورد حساب شده اي بعمل نياوردند. اينها همه قابل مطالعه و تحقيق است.

طي ماههاي اخير اخبار متعددي از سازماندهي مجدد انجمن حجتيه و پيوندهاي جديد آن با برخي محافل و جريانهاي سياسي و مطبوعات مختلف منتشر شده است. اين اخبار را چگونه تحليل مي کنيد؟
-سليمي نمين: من هم خبرها را شنيده ام. البته سيستم اطلاعاتي ما که فعاليتهاي انجمن حجتيه را بعنوان يک نگراني مطرح مي کند بايد سير مسئله را به صورت اطلاعاتي تدوين کند. اما به هرحال اين تحرکات و پيوندها قابل پيش بيني هم بود. فردي مثل دکتر سروش از قبل از انقلاب با انجمن حجتيه پيوند داشته و در خارج از کشور عمده حساسيتش روي مارکسيسم بود. خيلي ها سروش را در خارج از کشور بعنوان کسي که عنصر غيرمبارزي است تخطئه مي کردند، اما همين ها بعد از مدتها با او پيوند برقرار کرده اند و در قضيه جدايي دين از سياست با هم به اشتراک رسيده اند.
گروههايي مثل نهضت آزادي هم که به لحاظ سياسي اشتراکات زيادي با انجمن حجتيه دارند و برخي از عناصر تندرو و به ظاهر ضد حجتيه اي سابق هم به اين حلقه هاي پيوند پيوسته اند.
در موقعيت کنوني انجمن حجتيه در فعاليت هاي خود چه اهدافي را دنبال مي کند؟
-سليمي نمين: به نظر من يکي از مصاديق مهمي که امروزه از آن مي توان بعنوان تهديدآفريني انجمن حجتيه براي نظام و انقلاب ياد کرد، تفرقه افکني بين شيعه و سني است. اين يکي از مسائلي است که عناصر انجمن حجتيه به شدت روي آن کار مي کنند.
يکي از ميراث هاي بزرگ امام خميني(ره) وحدت شيعه و سني براي مقابله با دشمنان اسلام است. امام (ره) با ايده وحدت خدمت بزرگي به مسلمانان کرد اما در حال حاضر انجمن حجتيه در صدد است تا با طرح مسائل اختلاف برانگيز ميان شيعه و سني، زحمات امام (ره) را از بين ببرد.

الان مصاديق روشني در اين زمينه وجود دارد؟
-سليمي نمين: بله، در خيلي از شهرستان ها اعضاي انجمن حجتيه در همين راستا فعاليت مي کنند و به اختلاف شيعه و سني دامن مي زنند. آنها در ميان اهل تشيع دشمن اصلي را مسلمانان سني قلمداد مي کنند و گروههاي مشابهي در ميان اهل تسنن هم دشمنان اصلي را شيعيان معرفي مي کنند. اين هم دقيقا در راستاي همان دشمن شناسي انحرافي و در حقيقت دشمن تراشي غير واقعي است.يعني قبل از انقلاب که دشمن اصلي استبداد و استعمار بود، آنها بهائيت را مطرح مي کردند. بعد از انقلاب که تهديد امپرياليسم مطرح بود، آنها خطر مارکسيسم را بزرگنمايي مي کردند. الان هم که تجاوز و استعمار نوين کشورهاي اسلامي را تهديد مي کند، آنها شيعه و سني را دشمن يکديگر معرفي مي کنند.

آيا نظام در اين رابطه حساسيتي از خود نشان نمي دهد؟
-سليمي نمين: من اطلاع زيادي ندارم بايد اين را از دستگاه هاي مسئول پرسيد، اما به هر حال قضيه مهم است.

الان ساختار و تشکيلات انجمن حجتيه به چه نحو اداره مي شود؟ آيا اطلاع خاصي در اين زمينه داريد؟
-سليمي نمين: قطعا سازماندهي دارد. اعضاي انجمن جلسات و ارتباطاتشان با هم حفظ شده است.

بعد از فوت آقاي حلبي چه کسي جانشين او شده است؟
-سليمي نمين: فردي به نام افتخار است که در تهران فعاليت مي کند.
از شرکت شما در اين مصاحبه سپاسگزاريم.

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر