براي رابطه با عربستان عجله نکنيم!
صدای شیعه: اشاره: استاد مسجدجامعي افزون بر تحصيلات حوزوي، داراي دکتري ژئوپولتيک از دانشگاه پيزاي ايتالياست و در دانشکده روابط بين الملل وزارت امور خارجه تدريس ميکند. نگاه او به اوضاع و احوال منطقه و جهان، فراتر از چارچوبهاي متعارف سياسي است و او بارها بر اهميت نگرش برآمده از فرهنگ، تاريخ و روانشناسي اجتماعي تأکيد ميکند. آنچه در گفتگوي زير مطرح ميشود، برخاسته از همين چشمانداز است.
رابطه دوجانبه ايران با هيچ کشوري در منطقه بدون توجه به کليت اوضاع منطقه، اصولا مفهوم نيست. در حال حاضر يک نوع نه تنها بيثباتي بلکه يک نوع بيتصميمي، يک نوع شکنندگي ناشي از نگراني و بعضا يک نوع فرصتطلبي وجود دارد، که بر کل منطقه حاکم است و حتي بر ترکيه و شمال آفريقا. معمولا وقتي از منطقه صحبت مي کنيم، بيشتر مراد بخش خاورميانه عربي و ايران است، اما اين حالت را حتي در افغانستان و پاکستان هم ميبينيد. يعني منطقه در معناي وسيعش چنين است. براي نمونه تحول رابطه بين عربستان و قطر را در نظر بگيريد. اين همان قطري است که چندي قبل بهترين استقبال را از سلمان داشت. چنين استقبالي در تاريخ قطر و با اين تفصيل و مقدمات بينظير بود. قطر با اين ويژگيهايي نه تنها به تنش و قطع رابطه با عربستان رسيده است، بلکه زمين، هوا، بندر، خط هوايي و... هر نوع ارتباطي با آن بسته شده است!
موضعگيريهاي سياسي ترکيه را ببينيد که به هر حال متفاوت است با قطر و عربستان. هم به لحاظ تاريخي، هم به لحاظ اقتصادي، به لحاظ ساختارهاي زيربنايي، به لحاظ ارتش و اينکه عضو ناتوست و عملا دومين ارتش ناتو را به لحاظ تعداد دارد. يعني اينکه عضو يک سازمان نظامي- امنيتي بزرگ هستند، در طي بيش از 50 سال، يک سلسله تغييراتي براي ايجاد ثبات و تفکر و تصميمسازي علمي در بخش نظامي و اطلاعاتيشان ايجاد شده است. مضافا که به دليل عضويت مجبور به رعايت يک سلسله مقررات بوده است. اين از درون جامعه را ميسازد، چه در بخش امنيتي و چه در خود ارتش و از قِبَل آن، بقيه جامعه را. منظور اينکه يک جامعه عادي نيست بلکه در بسياري از مسائل يک جامعه توسعه يافته است، اما در عين حال از پارسال تا امسال يعني از همان داستان کودتا تا الان را در نظر بگيريد، يک سال و يک ماه است که تغييرات بسياري را شاهد بوده است. تغيير به اين معني که اصلا مواضعش بعضا نامفهوم است. در حال حاضر رابطه ترکيه و آلمان و درخواستهايش را از آلمان درنظر بگيريد که خواهان مصادره اموال طرفداران گولن و بازگرداندن آنها به ترکيه است. درحالي که دولت آلمان بايد طبق قوانين کشور خودش با شهروند ترکتبارش رفتار کند و نه طبق قوانين و درخواست ترکيه. به هرحال به طور خلاصه يک نوع ابهام، سرگشتگي، يک نوع به اين در و آن در زدن را در کل منطقه ميبينيد.
در مورد ايران هم اين تغييرات وجود دارد؟
واقعيت اين است که ايرانيان معمولا مايل نيستند نقاط قوت خودشان را ببينند. الحق والانصاف در طي اين سالهايي که ما شاهد اين نوع تحولات و بلکه اين تغييرات شگفتآور هستيم، ايران کمترين تغيير را به اين نوعي که در ساير کشورها ميبينيم، داشته است؛ يعني خط مشخص ثابتي را داشته و آن را هم جلو برده است. در بخش هستهاي، سياست منطقهاي، سياست عمومي و سياست بينالمللياش الحق ايران در مقايسه با ديگران سياستي به مراتب مستدامتر، مستقيمتر و ثابتتري داشته است. پس يک بار ديگر به اين برميگرديم که اين نگراني که در افکار عمومي ايران وجود دارد که مثلا روابط ما با ديگران به چه سمت و سويي ميرود؛ اين نيست که فقط رابطه ما با عربستان دستخوش تغيير باشد، بلکه کل منطقه در يک حالت بلاتکليفي، بلاتصميمي و بدون شناخت کافي است.
يک موقع اردن دشمن کامل سوريه بود؛ اما الان مجيز سوريه را مي گويد تا به او نزديک شود. يک موقع مصر ـ مخصوصا در زمان مُرسي ـ دشمن شماره يک سوريه بود و قطع رابطه کرد؛ اما در حال حاضر اصلا چنين موضعي را ندارد و اين تغييرات در همه کشورهاي منطقه وجود دارد، حتي در مقايسه با ديگر کشورهاي منطقه، کشور توسعهيافتهاي مانند ترکيه هم مشمول همين وضعيت است.
ما چقدر در زواياي مختلف اقتصادي، فرهنگي و حتي مذهبي عربستان را ميشناسيم؟
مقدمه کتاب «معماي عربستان»، تأليف پاسکال منوره ، به قلم آقاي فِرد هاليدي است که يکي از مسلطترين کارشناسان مسائل منطقه است. او در مقدمهاش مينويسد: «با اينکه عربستان بيشترين منابع انرژي را دارد و دو شهر مقدس مسلمانان در آنجاست و سالانه ميليونها نفر براي زيارت به اين کشور ميروند، ولي بعد از تبت ناشناختهترين کشور دنياست!» اين را يک انگليسي ميگويد. الحق انگليسيها در شناخت مسائل ملتهاي مختلف و بهويژه ملتهاي منطقه ما بيبديلهستند و اين حرف را يک کارشناس طراز اول انگليسي با آن سوابق طولاني ميزند؛ لذا اين کشور به دلايل فراوان کشوري است که ذاتاً ناشناخته است. ناشناختگياش هم به دليل اين است که اينها آموختهاند که چگونه خودشان را سانسور کنند و چگونه مانع از انتقال اخبار از درون خودشان به بيرون شوند و اين هم فقط مربوط به نظام حاکم نيست. تکتک سعوديها اين حالت خودداري را در مورد مسائلشان را دارند. از اين نظر کمي همانند چينيها هستند.
اينکه ما اين جامعه را نميشناسيم درست است، ولي موضوع اين است که اين جامعه خيلي پيچيده و ديرياب است. سخن هاليدي را فراموش نکنيد و اين واقعيتي است. البته در حال حاضر به دلايل مختلف نميخواهم بگويم اين پيچيدگي بيشتر شده، چون اصلا دنيا رو به بازشدن است. يعني قطعا هماکنون خيلي از مسائلي را که ده سال قبل در عربستان به صحنه نميآمد، الان بيان ميشود؛ ولي در عين حال يک کشور کاملا ناشناختهاي است.
مهمتر آنکه در دورهاي زندگي ميکنيم که اصولا شناخت کشورها براساس صرفا حوادثي که اتفاق ميافتد، ممکن نيست. البته اين حرف من نيست؛ مکرر آن را از کارشناسان طراز اول سياسي، ژئوپلتيکي، اساتيد مختلف و حتي ديپلماتهايي که کارشان اصولا تحليل و شناخت است، شنيدهام که: در شرايطي زندگي ميکنيم که بهرغم گسترش شبکههاي اينترنتي و اطلاعرساني، خيلي نميدانيم چه خبر است. خانم موگريني پيش از آنکه وزير خارجه اتحاديه اروپا شود، وزير خارجه ايتاليا بود. مشاوري داشت که متخصص ترکيه بود. به ياد دارم يک بار از ايشان پرسيدم: «شما که متخصص ترکيه هستيد، بگوييد در ترکيه چه خبر است؟» اين در ابتداي تحولات حزب عدالت و توسعه بود و به چند سال قبل برميگردد؛ گفت: «تحولاتش برايم مفهوم نيست و اصولا اين تحولات در تعارض با هويت ترکيه نوين است.» در دنيايي زندگي ميکنيم، بهويژه منطقه ما، که کساني هم که امکانات زياد اطلاعاتي و سوابق طولاني تحليلي دارند، خيلي قادر به فهم مسائل از درون نيستند. شايد نمونه خوبش همين مسئله قطر و چهار کشور باشد. کسي توقع نداشت چنين شود با اين حجم و گستردگي و طولاني شدن.
نکته دوم اينکه آنقدر تحولات زياد است که باز هم نميتوانيد بگوييد مطمئنا کشوري را شناختهايد.
مطلب سوم اينکه مراکز تحقيقاتي، مطالعاتي و تصميمسازي ما معمولا تصوير مشخص و دقيقي متناسب با حجم ايران ندارند. ايران کشور بسيار متفاوتي است. اولا در اين منطقه، کشور وسيعي محسوب ميشود با طولانيترين تاريخ که حدود 15 همسايه دارد و آن هم همسايههايي خيلي مختلف. نه صرفا به لحاظ سياسي، بلکه در تمامي ابعاد. آسياي مرکزي کلا با جنوب ما فرق ميکند. افغانستان با ترکيه واقعا فرق ميکند؛ لذا همسايههاي خيلي متفاوتي دارد که نه تنها نظامهاي سياسيشان متفاوت است، بلکه متعلق به فرهنگها و تمدن و تاريخ کاملا متفاوتي هستند. ضمن اينکه کشوري است که به لحاظ موقعيتش ـ چه در شمال و جنوب و شرق و غرب ـ يکي از استراتژيکترين کشورهاي دنياست. مضافا که تمايلات انقلابي هم دارد و نظام سياسي در ايران اصولا اهداف و راهبردهاي خاص خود را تعقيب ميکند.
با توجه به مجموع اين موارد، مجبوريم که سياست خارجي فعالي در معناي عام داشته باشيم؛ منظور سياست رسانهاي، سياست ديني، سياست فرهنگي و سياست اقتصادي و تجاري است. ما مجبوريم سياستي به مراتب فعالتر از ديگران داشته باشيم و مقدمه آن شناخت خوب است. نتيجه اينکه اتخاذ سياست خارجي فعال براي ايران يک ضرورت است و براي اينکه اين را داشته باشد، لازم است که درک دقيق و بيطرفانهاي داشته باشد. اين را هميشه به دانشجويان ميگويم که: مسائل را بيطرفانه بفهميد، ولي متناسب با منافع و مصالح موضع بگيريد؛ اما در ايران معمولا ايدئولوژيک ميفهمند و نه بيطرفانه و علمي!
مثلا درخصوص عربستان، کساني در ايران هستند که براي برقراري رابطه عجله دارند و گاه و بيگاه به طور صريح و يا تلويحي نسبت بدان اظهار علاقه ميکنند و عموما از جانب سعوديها با پاسخ نامناسبي مواجه ميشوند. حتي اگر آنان خواهان رابطه هستند، بهتر است دوستان ما سکوت کنند. آنها (سعودها) به دلايل مختلف دير و يا زود به سراغ ايران خواهند آمد. ذهنيت قبيلهاي آنها اين اظهار تمايل را دليل بر ضعف و انفعال ايران و موفقيت سياست خصمانهشان در قبال آن ميگيرند و لذا درشتگويي ميگويند. آنها با اين ذهنيت با ما برخورد ميکنند، و نه در چارچوب محاسبات سياسي. بهتر است سکوت کنيم و سخني به له و عليه آنان نگوييم. اين به برقراري رابطه بيشتر کمک ميکند.
برعکس آنچه ما عربستان را يک کشور قبيلهاي و با مردمان کمدانش ميپنداريم، سطح توليد ناخالص داخلي آنها در حال رشد است و حتي ممکن است تا چند سال ديگر عضو G7 شود. شما وضعيت اقليتهاي مذهبي، توپوگرافي، درگيريهاي داخلي شاهزادگان، بحران جانشيني و کودتا در آنجا را چگونه ميبينيد؟ چرا ما هر روز منتظر فروپاشي اين کشوريم و پيشبيني ميکنيم که تا يک سال ديگر بيشتر دوام نميآورند؟
البته وضعيت عربستان را به اختصار نميتوان توضيح داد. اصولا معيارهاي توسعهيافتگي و کساني که تصميم ميگيرند چه کشوري عضو G7 باشد يا نباشد موضوع ديگري است؛ اما اجمالا عربستان هيچگاه عضو G7 نخواهد شد و چنين چيزي نميتواند مطرح باشد. در ماههاي اخير مقالاتي نوشته ميشود مبني بر سقوط نظام سعودي. يکي از آخرينها مربوط است به خانم مضاوي الرشيد که محقق طراز اول سعودي است و در انگلستان استاد مردمشناسي است و کشورش را خوب ميشناسد، اگرچه هويت عربستانياش را باطل کردهاند.
اما آنچه در ايران درباره عربستان گفته شده و ميشود، عمدتا به دلائل ايدئولوژيک آنهاست و نه شناخت از درون برآمدهشان. دوام کم و بيش نودسالة نظام سعودي به دلايلي بوده که نسل جديد حاکم، در تعارض کامل با آن است و مشکل ميتوان گفت که اينان موفق شوند. هماکنون طيف وسيعي از روشنفکران و نيز عالمان ديني که مخالف سياستهاي جديد هستند، زنداني شدهاند و اين جريان اعتراضهاي فراواني را در فضاي مجازي برانگيخته است، جرياني که رو به افزايش است. به هر حال در کمتر دورهاي از حاکميت نظام موجود چنين اوضاعي وجود داشته است. اگرچه رژيم ابزارهاي مختلفي براي کنترل اوضاع داخلي دارد، اما به هرحال با مشکلات عميق و سختي مواجه است؛ مشکلاتي که خود آنان خلق کردند.
مشکل آنان با اقليتهاي مذهبي و شيعيان جدي است؛ اما اوضاع هماکنون آن مقدار آشفته و بحراني است که اين بخشي و بلکه بخش کوچکي از مشکل آنهاست. مسئله يمن و قطر آنها را به لحاظ داخلي عميقا بحرانزده کرده است. و اما مسئله توسعهيافتگي. به دلايل مختلف متأسفانه توسعهيافتگي در شيخنشينها و از جمله سعودي فاقد پشتوانه توسعه انساني و توسعه فکري و فرهنگي و اجتماعي و سياسي است. ظواهر و ابزارها مدرن و بلکه فوق مدرن شده است؛ اما عقلانيت عموما هنوز بدوي است. کافي است به دلايلي که کشورها چهارگانه در محکوميت قطر گفتهاند، توجه کنيد و از آن مهمتر به نکاتي که طرفين پس از مذاکره تلفني چند روز اخير بين بن سلمان و امير قطر بيان کردهاند. چنين سخناني و استدلالهايي هيچگاه توسط مقامات يک کشور توسعهيافته بيان نميشود.
به نظرتان در حال حاضر حکومت بن سلمان چقدر ثبات و قدرت دارد؟ آيا اينطور که در ايران تداعي ميشود اين حکومت ثبات کافي ندارد و شرايطش بحراني است؟
حدود دو سه سال پيش در يادداشتي آوردم و اشکالي هم ندارد که صريحا بگويم، حداقل نظر شخصي من اين است که در حال حاضر نظام موجود بيشتر به نفع و مصلحت ماست تا هر جانشين ديگري براي اين خاندان. چون اکنون شرايط در عربستان به نوعي است که اگر اينها نباشند، افرادي به مراتب افراطيتر، خشکمغزتر، ضد ايرانيتر و ضد شيعهتر سر کار ميآيند.
اما در مورد خاندان سلطنتي يعني فرزندان عبدالعزيز و نسلهاي بعدياش بايد گفت: اين خاندان به نوعي است که مخصوصا در موارد بحراني خودش را جمع ميکند. البته به معني اين نيست که با همديگر اختلاف سليقه و يا اختلاف منافع ندارند و يا با همديگر ستيز نميکنند، که همه اينها هست؛ ولي درنهايت توان اين را دارند که در درون خودشان مسائل را جمع کنند. مخصوصا که عادت به کتمان دارند! يعني آن مقداري که از مسائل داخليشان به بيرون درز ميکند، عمدتا به دست خودشان نيست. نوعي انسجام داخلي دارند که ناشي از يک سلسله مسائل تربيتي و رفتاريشان است. لذا اين خاندان، خاندان منسجمي است و به نظر ميرسد که حتي از بقيه خاندانهاي حاکم بر ساير شيخنشينها ـ با توجه به کثرت و تنوعشان ـ منسجمترند.
فرض کنيد در قطر، شيخ حَمَد پدرش را کنار زد، ولي اين جريان در عربستان فقط يک بار اتفاق افتاد آنهم نه اينکه فيصل، برادرش سعود را کنار زد؛ چون بعد از عبدالعزيز، سعود بر سر کار آمد که آدمي خارج از چارچوب و بسيار عياش بود و مجموع خاندان او را کنار گذاشتند. والا هيچ مورد ديگري نداريم و اين توان را هم دارند که خودشان را جمع کنند.
در مورد اينکه به هر صورت اين نظام حاکم تا چه مقدار ميتواند باقي بماند، چند موضوع وجود دارد. موضوع اول به طور خيلي خلاصه اينکه عربستان بعد از تشکيل به عنوان يک کشور، بخشهاي مربوط به امنيت، ارتش، گارد ويژه، نيروي هوايي، نيروي زميني و دستگاه اطلاعاتي کلا در دست نجديها بود و نيز بخشهاي عمدهاي از اقتصاد و تجارت، نهادهاي ديني و سياست خارجي. با اينکه نجديها از حجازيها خيلي عقبماندهتر بودند؛ چون حجاز به دليل اينکه مکه و مدينه را در درون خود داشت و «شُرفا» در آنجا حاکم بودند و بخشي از خلافت عثماني بود، خيلي توسعهيافتهتر از نجد بود و نجديها خيلي متحد و منسجماند. کم و بيش مثل پشتونها در افغانستان يک نوع انسجام قبيلهاي و منطقهاي دارند.
البته اين هم بود که آنها وهابي بودند و بقيه عربستان وهابي نبودند و هنوز هم نيستند؛ ولي وهابيت در پوست، گوشت و خون نجديهاست. يعني اين نيست که به عنوان يک عقيده قبول کردهاند. اصلا تمام شخصيتشان وهابي است. بنابراين قدرت در دست نجديها بود. هنوز هم هست، ولي نه به آن نسبت گذشته. الان ديگران ـ مخصوصا حجازيها ـ آمدهاند، ولي نظام ديني هنوز هم نجدي است. فقط عبدالعزيز بن باز حجازي بود. در بين مفتيهاي عربستان، فقط او حجازي بود، بقيه کلا نجدي بودند؛ يعني نهادها و تشکيلات ديني کلا نجدي هستند که خود اين يک نوع انسجام ايجاد ميکند. اما اينکه چرا غير نجديها اعتراض نميکنند؟ در حقيقت اعتراض به آن معني که ما ميفهميم به لحاظ ديني در عربستان معني ندارد. کلا اهل سنت به لحاظ ديني، تابع «عنوان» هستند و نه تابع «خصوصيات». مهم اين است که چه کسي آن عنوان را دارد. براساس گزارشهاي متعدد 100 ميليون دلار هزينه تعطيلات تابستاني امسال ملک سلمان در طنجه مراکش شد. عنوان «ملک» به او مصونيت ميبخشد. يا به اين کاري ندارند که 100 ميليون دلار به دختر ترامپ براي کمک به امور خيريه هديه داد. تابع عنوان هستند و لذا آن مسئلهاي که در جايي مانند ايران ايجاد اعتراض ميکند، در آنجا اجمالا طبيعي است و لذا اعتراضي هم در مقابلش نيست.
ادامه دارد...
منبع: روزنامه اطلاعات
انتهای پیام