( 0. امتیاز از )

صدای شیعه: «عنصر شجاعت» که نوشته فقيه فرزانه مرحوم حاج ميرزا خليل کمره اى است، معارف و آثارى از اهل بيت عليهم السلام و بزرگان در توضيح حقيقت آن شهيدان نقل مى کند که به قسمتى از آن اشاره مى رود:

حضرت على عليه السلام کفى از خاک کربلا بوييد، به جاى تعقيب نماز ذکرى گفت: وه شگفتا! از تو اى خاک اسرارآميز، از تو در رستاخيز گروه گروه بر مى خيزند که بى حساب داخل بهشت خواهند شد.

حضرت على عليه السلام به کربلا گذر کرد و فرمود:

خوابگاهى است از سوارانى، قتلگاهى است از عشّاقى، اين کوى، کوى شهيدانى است که گذشتگان از آنان پيشى ندارند و آيندگان به آنان نمى رسند!!!

حضرت باقر عليه السلام مى فرمايد:

على عليه السلام با دو تن از ياران خود به کربلا گذشت، هنگامى که به آن سرزمين گذر کرد، چشمانش پر از اشک شده گفت: اين خوابگاهى است از سواران آن ها، اين باراندازى براى بنه آن ها است، در اين جايگاه خون آنان به زمين ريخته مى شود، خوشا به تو پاکيزه خاکى که بر فراز تو خون احبا خواهد ريخت «1».

ربيع بن خثيم يکى از زهاد ثمانيه است، از نظر حفظ زبان از ناروا بيست سال درنگ کرده سخن نمى گفت، خاموش بود، تا حسين عليه السلام شهيد شد از او يک جمله شنيده شد. باز به سکوت خود برگشت تا مرد.

آن ها را به سنان نيزه زده و آورديد. به خدا سوگند! گزيدگانى را کشته ايد که اگر پيامبر خدا خود را به آنان مى رسانيد البته دهن آنان را مى بوسيد و آنان را در دامن و در کنار خود مى نشاند، بار خدايا! تو سرشت آسمان و زمين را پديد آورده اى، آگاه به نهان و آشکارى، تو به دادگرى بين بندگان خود در اختلاف، حکم خواهى کرد.

کعب الاحبار از دانشمندان است که به او خوشبين نيستم و با اين وضع اين جمله زير را مى گفته، گويا اين نغمه را از حنجره ديگران آموخته بود، سالم بن ابى جعبره مى گويد: از او شنيدم که مى گفت:

مردى از اولاد رسول خدا صلى الله عليه و آله کشته مى شود و هنوز عرق اسب هاى ياران او خشک نشده، داخل بهشت خواهند شد و با حور العين دست به گردن خواهند بود، مى گويد: در اين گفتگو بوديم که حسين عليه السلام بر ما گذر کرد گفتيم: او همين است؟ گفت: آرى «2».

کشّى، رجالى معروف مى گويد:

حبيب از آن هفتاد و دو تن مردانى بود که حسين عليه السلام را يارى دادند و به کوه کوه آهن برخورد کردند و به استقبال سرنيزه ها با سينه و شمشيرها با رخسار رفتند، برآنان پيشنهاد امان و مال و منال مى شد، زير بار نمى رفتند و مى گفتند:

عذرى پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله براى ما نيست، اگر حسين او عليه السلام کشته شود و از ما مژگانى بهم بخورد، ايستادند تا در پيرامون او تمام کشته شدند «3».

به قول فيض آن عارف مست جام بلى:

خوش آن که کشتگان غمش را ندا کنند

 

تا وعده هاى اهل وفا را وفا کنند

آن دم که دوست گويد اى کشتگان من

 

از لذت خطاب ندانم چها کنند

در شور و وجد و رقص درآيند عاشقان

 

از شوق دوست جامه جان را قبا کنند

آن دم که دوست پرسش بيمار خود کند

 

دردش يکان يکان همه کار دوا کنند

 

 

 

سر گر به پاى دوست فشانند عاشقان

 

هر دم براى دادن جان جان فدا کنند

 

 

 

عشّاق اگر الست ديگر بشنوند از او

 

بى خود شوند و تا به قيامت بلا کنند

 

 

 

شهداى کربلا عبارتند از عده معدودى که از اين چند جهت يعنى روشنى تاريخ و شجاعت و جنگ جويى با معنويت رجال، براى توليد جو معنويات و منطقه حسنات شايسته اند.

کاوش از روش آنان که کانون حسنات و کانون اخلاقند، مى تواند جوّ را تغيير دهد، به شرط اين که سرسرى به تاريخ آنان ننگريم و کاوشى کنيم که از همه نواحى به تربت آنان راه يابيم و هر چه در آن تربت، مدفون است که رابطه، با عظمت آنان و عظمت جويى ما دارد، بيابيم و پيام اخلاقى آنان را که پياپى مى رسد در نيوشيم، چه از منطق هاى آتشين ادب آميز، چه از ابراز حقيقت دوستى و حق پرستى، چه از اقدام به خدمت در مواقع خطير و چه از مردانگى و پشتيبانى از مظلوم و چه از پيشروى در بين همسران، چه از استقبال و قدردانى از فرد عظمت و قهرمان آن، چه از نلرزيدن در ايستگاه هاى خطرناک، چه از فرزانگى و يک تنه تقويت از حق کردن و چه از فداکارى و قربانى دادن، خلاصه جانفشانى و رجوليّت و پاک روانى و نيک نهادى و کارهاى برازنده اى که اثر پرمايگى روان و جان آن ها است.

همه اين امواج و اشعه معنوى را به وسيله احتکاک مى توان به اهتزاز در آورد و خود را در جوّ حيات تازه فناناپذيرى کشانيد و به اندازه اى تغييرات جوى و تأثرات خويش به منطقه بقا و جوار خدا نزديک تر شده ايم و معنى حسنات و منشأ ثواب هاى موعود، همين است.

اگر گفته فيلسوف درباره قوّه و ماده که گويد: هر ذره ماده عبارت است از قوهّ هاى غير متناهيه که مانند انجماد آب به يخ بسته شده است و اگر بتوان آن ذره را بشکنيم همان قواى غير متناهيه را استخراج خواهيم کرد و مورد استفاده قرار خواهيم داد، اغراق به نظر آيد (چون جسم و جسمانيات متناهى التأثير و التأثر است) درباره «جان و روان» که قواى خود را در پيکر انسان تمرکز داده، فوج فوج بيرون همى فرستد اغراق نيست و درباره عدّه معدودى از مردان عبقرى مانند شهيدان کوى حسين قابل تصديق است که از آثار عظمت مالامالند و از گريبان فعاليت آنان منطق هايى، ابرازهايى، پر از عاطفه و پر از حماسه و مانند آب روان روى هم مى غلطد!!

بنگريد از درون پيراهن آنان آثار توحيد، تقوا، اخلاق چنان سرشار به عالم منتشر و پراکنده شده و مى شود که اگر توحيد هيکلى داشت، همين طور آثار بروز مى داد.

هزاران دشمن به مقصد جان، هزاران آرزوهاى تقوا سوز، هزاران ازدحام اخلاق شکن، نتوانست فعاليت اخلاقى آنان را تعطيل کند، يا دامن تقواى آن ها را لکه دار نمايد، يا به نيروى توحيد و جان يکى شده با توحيد آنان چيره گردد!!

پس تراکم قواى غير متناهيه تا اندازه اى قابل تصديق است، اگر در شکستن ذرات و استخراج قوه هاى غير متناهيه، هنوز امتحان به عمل نيامده، در تحليل شخصيت اينان و آثار نفسياتشان تا اندازه اى رسيدگى شده و ديده شده که از بنيه آنان، هم آزادى و هم ضبط نفس، هم روانى و هم حکومت بر نفس، هم شجاعت و هم قانون، هم محبت و هم ضلالت، هم لطف و هم دلسوزى، هم قهرمانى و رزم آورى، هم خوددارى و خود نباختن در منطقه قدرت کفر و هم خود باختن در برابر حقيقت و فضيلت به حد کامل سرشار توأماً بيرون مى ريزد.

پس نامتناهى بودن جان و روان يا انجماد قواى غير متناهيه را در جهان جان تصديق مى کنيم و براى توليد جو معنويت و بزرگ کردن خيال شنونده و عظمت روح خواننده، تاريخ و پيام اين مهين مردان، ما را کافى است.

در هر صورت آنچه مهم است در اين زمينه بدانى اين است که اين همه صفت و خصلت و اين همه بزرگى و عظمت و اين همه جلالت و معنويت از کانونى چون زهد، يعنى بى رغبتى کامل به آنچه نبايست رغبت داشت و رغبت کامل به معشوق حقيقى، يعنى حضرت ربّ العزه به دست مى آيد و حلاوت زهد براى زاهدان حقيقى در دنيا هم چون حلاوت نعمت هاى بهشت در قيامت براى بهشتيان است و چون اين حلاوت حاصل شود، زاهد پس از آن دنبال چه رود و دنبال که رود.

زهد، ذروه انسانيت و مقام اعلاى آدميت و منبع تمام کمالات و ايجاد کننده تمام خصايل الهى در انسان است.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________
(1)-
الخرائج والجرائح: 1/ 183، باب 2.

(2)- بحار الأنوار: 44/ 224، باب 30، حديث 2؛ الأمالى، صدوق: 140، المجلس التاسع والعشرون، حديث 4.

 

(3)- رجال الکشى: 78، حديث 133؛ بحار الأنوار: 45/ 92، باب 37، حديث 33.

 

مطالب فوق برگرفته شده از:

کتابعرفان اسلامى    ج 8   

نوشته: استاد حسین انصاریان


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر