(
امتیاز از
)
اعلام استقلال بحرين بدون انجام همه پرسي
مجمع الجزاير بحرين از قديم الايام بخشي از امپراتوري ايران پيش از اسلام بوده است. در اوايل قرن شانزده ميلادي با هجوم استعمار پرتغال به منطقه اقيانوس هند و خليجفارس در سال 1506، بسياري از نقاط استراتژيک منطقه و از جمله جزيره هرمز و مجمعالجزاير بحرين نيز ( در سال 1521) به تصرف و اشغال پرتغاليها درآمد.
پس از گذشت حدود يک قرن از اشغال پرتغاليها، شاهعباس در سال 1602 با لشکرکشي به بحرين آنجا را از تصرف اشغالگران خارجي آزاد کرد و مجددا به ايران ملحق شد. پس از آن، مجمع الجزاير بحرين مدت 180 سال در اختيار و تحت نظر کامل حکومت ايران بود.
در سال 1783 (يا 1782) شيخ احمد بن خليفه از قبيله بني عتبه و از خاندان خليفه (که از منطقه نجد در مرکز عربستان به کويت مهاجرت کرده بود) به اين سرزمين حمله کرد و پس از شکست سربازان ايراني بر آن استيلا يافت.
از آن پس، حکومت بحرين با حمايت همه جانبه سياسي - استعماري انگلستان در اختيار اعضاي خاندان خليفه (آل خليفه) قرار گرفت.با اين همه در همه اين سالها ايران همچنان بحرين را جزئي از خاک خود ميدانست.
دولت ايران در مدت يک قرن و نيم حاد شدن مسئله بحرين (1820 -1970) و با وجود دخالت و سلطه انگلستان بر آن جزيره، هيچگاه جدايي بحرين از خاک ايران را نپذيرفت؛ اگرچه قدرت انجام عمل حادي عليه انگليس را نيز نداشت. نخستين گامها به سوي واگذاري بحرين در زمان پهلوي دوم برداشته شد و آن زماني بود که انگليسيها و آمريکاييها از هر دو سو شاه را به چنين تصميمي ترغيب، تهديد و تطميع کردند و سرانجام به هدف خود دست يافتند.
توطئه مشترک انگليس و امريکا
علت اقدام انگليس و آمريکا براي استقلال بحرين، اهميت سياسي - استراتژيک آن بود، ضمن اينکه ايران شاهد افزايش فعاليتهاي انقلابي اعراب در سواحل خليجفارس در خلال سالهاي 1965- 1964 و ترس از گسترش آن به داخل خاک ايران و عليه حکومت شاهنشاهي نيز بود؛ البته حضور نظامي انگليس در منطقه و نيز بندر عدن بهعنوان متحد ايران تا اندازهاي ترس حکومت شاه را کاهش ميداد.
در نوامبر 1967، نيروهاي انگليسي پيرو جنگهاي داخلي يمن از بندر استراتژيک عدن) نزديک باب المندب و ابتداي جنوبي درياي سرخ) خارج شدند و بهدنبال آن، جمهوري دموکراتيک خلق يمن (يمن جنوبي) بهعنوان يک کشور سوسياليستي افراطي شکل گرفت. اين کشور بهزودي حامي جنبشهاي انقلابي و چپگراي منطقه شد و در اين راستا با ايران و نيز کشورهاي ميانهرو (و غرب گراي) عرب بهعنوان کشورهاي مرتجع شروع به مقابله و مخالفت کرد.
انگلستان پس از خروج از عدن (يمن جنوبي) ، نيروهايش را به بحرين منتقل کرد و بدين ترتيب پس از عدن، مجمع الجزاير بحرين بهعنوان پايگاه مهم انگلستان در شرق سوئز و خليجفارس مطرح شد.
مدتي بعد در ژانويه 1968، پس از اينکه انگلستان اعلام کردکه نيروهايش را تا پايان سال 1971 از شرق سوئز خارج خواهد کرد، دولت ايران از اين تصميم استقبال کرد و اعلام کرد که از حق حاکميت خود بر بحرين منصرف نشده است اما با طراحي و هدايت انگلستان قرار شد فدراسيوني متشکل از 9 شيخ نشين جنوب خليجفارس و از جمله بحرين در قالب يک کشور واحد پس از خروج نيروهاي انگليسي از منطقه تشکيل شود.
شيخ بحرين با ابراز ناخشنودي از مسئله خروج نيروهاي انگليسي و ادعاي مالکيت ايران بر بحرين آن را يک مشکل امنيتي براي آينده مجمع الجزاير دانست بنابراين حل اين مشکل را پيوستن بحرين به فدراسيون ياد شده دانست.
عقب نشيني شاه
محمدرضا شاه اگرچه بهدليل مخالفت با جدايي بحرين از ايران با تشکيل اين فدراسيون مخالفت ميکرد اما سرانجام در خلال مذاکرات گسترده با آمريکاييها و انگليسيها از مواضع خود عدول کرد.
مذاکرات جدايي بحرين بهطور آشکار و پنهان ميان ايران، انگلستان، عربستان سعودي و آمريکا انجام ميشد. جدا از سياست هاي استعماري انگلستان حمايت عربستان سعودي (به عنوان کشور عرب با نفوذ منطقه) از خواسته ها و آمال شيخ بحرين و نيز مرز آبهاي سرزميني و فلات قاره دو کشور هم موضوع مهمي بود که به تضاد منافع دو کشور ايران و عربستان انجاميد، بهطوري که شاه برنامه ديدار رسمياش از عربستان سعودي را در اوايل سال 1968 (1347) به تعويق انداخت.
بالاخره با مذاکرات طرفين نخستين قدم قابل توجه در حل اختلافات ديرين دو کشور بر سر مرز فلات قاره و مالکيت جزاير فارسي و عربي در تاريخ 24 اکتبر 1968 با امضاي يک موافقتنامه برداشته شد و باعث شد ايران در مورد مسئله بحرين کوتاه آمده و عقب نشيني سياسي کند.
در آن شرايط، حکومت ايران حفظ بحرين با توسل به شيوههاي نظامي را در توان خود نميديد. دولت شاه از عکس العمل انگلستان بهعنوان يک قدرت بزرگ استعماري واهمه داشت، ضمن اينکه اين کار تمام کشورهاي عربي را (اعم از تندرو و محافظه کار) عليه ايران متحد و هم پيمان ميساخت.
اين در حالي بود که ايران در آن دوران درگيريهاي ارضي و مرزي و سياسي گستردهاي با عراق داشت. از طرف ديگر اقدام نظامي ايران ميتوانست سازمان ملل متحد را به وسيله قدرتهاي بزرگ عليه ايران وارد عرصه کند.
بنابراين شاه با توجه با سازشهاي پنهاني انجام شده و شرايط زماني، راه حل سياسي را برگزيد. شاه در زمستان سال 1348 (اوايل 1970) در مصاحبهاي خواستار حل مسئله بحرين از طريق کسب نظر مردم آن به وسيله سازمان ملل متحد شد.
بالاخره پيشنهاد رسمي شاه از طريق گفتوگوهاي بعدي ايران با انگلستان و دبيرکل سازمان ملل (اوتانت) در اوايل سال 1970 به نتيجه نهايي رسيد و ايران در تاريخ 9 مارس 1970 (9 اسفند 1348) رسما خواستار همکاري دبيرکل سازمان ملل براي استعلام نظر واقعي مردم بحرين از طريق انتصاب يک نماينده ويژه شد.
يک گزارش، نه همه پرسي !
انگلستان در تاريخ 20 مارس موافقت رسمي خود را با انجام پيشنهاد دولت ايران به اوتانت، دبيرکل سازمان ملل اعلام کرد. وي نيز در همان روز پس از مشورت با نمايندگان ايران و انگلستان اعلام کرد که ويتوريو وينتسپير گيچياردي (ديپلمات ايتاليايي) معاون دبيرکل و مديرکل دفتر اروپاي سازمان ملل در ژنو را بهعنوان نماينده ويژه خود در کسب آراي مردم بحرين منصوب کرده است ضمنا وي از ايران و انگلستان براي انجام مسئوليت خود در ابراز نظر و تصميمگيري نهايي در مورد حل مسئله بحرين، اختيار تام گرفت!
نماينده ويژه دبيرکل در امور بحرين، در رأس يک هيئت 5 نفري عازم آن جزيره شد و از 29 مارس تا 18 آوريل 1970 بهنظر خواهي گزينشي و گفتوگو با گروههاي منتخب سياسي - اجتماعي بحرين پرداخت.
برخلاف ادعاي برخي منابع خارجي مبني بر مراجعه به آراي عمومي از طريق (رفراندوم) يا انتخابات عمومي، اين امر صحت ندارد، بلکه به همان روش محدود گزينشي بسنده شد.
پس از آن گيچياردي دادهها و نتايج کسب شده را در گزارشي به دبيرکل تسليم کرد تا براساس آن تصميم نهايي درباره سرنوشت بحرين اتخاذ شود.
در گزارش مذکور آمده بود: هيئت اعزامي دريافتند که مردم بحرين پيشنهاد و درخواست ايران و انگلستان براي نظرخواهي و مساعي جميله سازمان ملل را در اين راه مورد ستايش و تقدير قرار دادند ، هيچگونه تلخکامي و خصومتي از سوي مردم بحرين نسبت به ايرانيها مشاهده نشد و اظهار اميدواري شده بود که مالکيت ايران بر بحرين يکباره و براي هميشه کنار رود.
ضمنا آمده بود که مردم بحرين پس از حل مسئله بحرين، خواستار روابط نزديکتر خود با ساير کشورهاي عرب و نيز ايران و خواهان يک کشور مستقل و با حاکميت کامل سياسي هستند و بالاخره اينکه اکثريت تام مردم احساس ميکنند که بحرين يک کشور عربي است.
رئيس هيئت اعزامي، گزارش خود را با اين نتيجهگيري به پايان رسانده بود که کسب نظر و مشورتهاي وي در بحرين او را متقاعد کرده است که اکثريت مردم بحرين خواهان شناسايي هويتشان در يک کشور کاملا مستقل و داراي حق حاکميت و آزاد براي ايجاد روابط با ساير کشورها هستند.
گزارش ياد شده از سوي دبير کل به شوراي امنيت ارجاع شد و شوراي امنيت نيز با استناد به نتيجهگيري نهايي گزارش تدوين شده مفاد آن را راجع به استقلال بحرين و جدايي از خاک ايران در تاريخ 30 آوريل 1970 مورد تأييد و تصويب قرار داد.
ايران نيز در ماه مه (ارديبهشت 1349) براي شناسايي رسمي قطعنامه شوراي امنيت در مورد استقلال بحرين اقدامات قانوني را انجام داد. هيئت دولت قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل را براي بررسي و تصويب درقالب لايحه به مجلس شوراي ملي تقديم کرد.
اين لايحه در تاريخ 24 ارديبهشت 1349 با 187 رأي مثبت و 4 راي منفي به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد. نمايندگان مخالف از سوي جناح پان ايرانيسم به رهبري محسن پزشکپور رهبري ميشدند.مجلس سنا نيز در 28 ارديبهشت ماه آن را به اتفاق آرا (60 رأي کل نمايندگان) تصويب کرد.
حاکم بحرين براي نخستين بار در آذرماه 1349 (دسامبر 1970) از ايران بازديد کرد و موافقتنامه اوليه مربوط به فلات قاره دو سرزمين به امضا رسيد.
اعلاميه استقلال بحرين در تاريخ 14 اوت 1971 منتشر شد. دولت ايران تنها يک ساعت پس از استقلال بحرين آن را به رسميت شناخت. يک روز بعد (15 اوت) ، بحرين و انگلستان يک قرار داد دوستي (با هدف مشورت در مواقع ضروري) با يکديگر امضا کردند! بدين ترتيب، مسئله بحرين پس از يک قرن و نيم منازعه و کشمکش به نقطه حل رسيد.
سازش و توافق ايران با قدرتهاي غربي بر سر بحرين، امتيازات کوچکي براي ايران داشت و آن هم افزايش نقش ايران در منطقه خليجفارس بود. امتياز بزرگي که ايران با جدايي بحرين پرداخت کرد از بين رفتن نقش استراتژيک ايران در جنوب خليجفارس بود. تا پيش از اين ايران علاوه برشمال خليج فارس برقسمتي از جنوب آن نيز حاکميت داشت.
زهرا ابراهيمي
جام جم آنلاین
انتهای پیام