( 0. امتیاز از )

صدای شیعه: ایشان در ادامه این بحث به تحقق ایمان با برائت اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: امّا روایات وارده در این زمینه، فوق حدّ تواتر است که ایمان جز با برائت تحقق پیدا نمى‌کند. این معنا از ضروریات شده که ضرورت، فوق اجماع است. با توجّه به روایات وارده در باب ایمان، حبّ و ولایت اهل بیت علیهم السلام و بغض مخالفان آن ها، این بغض یا جزء ایمان است یا شرط آن، که این مطلب حسّاسى است. معظم له در ادامه به روایات حبّ و بغض اهل بیت در کتب عامه اشاره کرده و پس از آن، درباره وجوب بغض و برائت از مخالفان اهل بیت علیهم السلام مطالب مهمى را بیان می‌کنند که تقدیمتان می‌کنیم: 
کتاب با پیشوایان هدایت‏گر (نگرشى نو به شرح زیارت جامعه کبیره)، جلد 3، ص: 271
از احادیث یاد شده معلوم مى شود که سکوت و بى تفاوتى نسبت به دشمنان اهل بیت کافى نیست; پس اگر کسى امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام را دوست داشته باشد، اما نسبت به مخالفان موضع‌گیرى نکند ولایت ندارد.
از این رو، باید این جهت مورد توجّه قرار بگیرد که صِرف حبّ امیرالمؤمنین براى نجات در آخرت کافى نیست، و اگر کسى بگوید: «من امیرالمؤمنین علیه السلام را دوست دارم، اما از مضمون این احادیث سرپیچى مى کنم» یا فاسق است یا کافر. بلکه کافر است، چرا که اگر کسى به مقتضاى این احادیث به تولّى و تبرّى عمل نکند، فرمان رسول خدا صلى الله علیه وآله را معصیت و با دستور آن حضرت مخالفت نموده، و تردیدى نیست که معصیت رسول خدا معصیت خدا و معصیت در اصول دین، کفر است.
اما کسى که از اهلِ ولایت اهل بیت و برائت از دشمنان است و در عین حال معصیت و گناه مى کند، او در احکام عملى فاسق محسوب مى شود. از این رو در شب هاى ماه مبارک رمضان در دعاى ابوحمزه مى خوانیم:
إلهي لم اَعْصِکَ حين عصيتک وأنا بربوبيتک جاحد، ولا بأمرک مُستخف ولا لعقوبتک متعرّض... لکنْ خطيئة عرضت وسوّلت لي نفسي وغلبني هواي. وأعانني على ذلک شقوتي، وغرّني سترک المرخى علي;1
خدایا! آن گاه که معصیت کردم نمى خواستم با ربوبيّت تو مخالفت کنم و امر تو را سبک بشمارم و نمى خواستم خود را در معرض شکنجه تو قرار دهم... ولى گناهى از من سر زد و نفس مرا به آن واداشت، هواى نَفْسم بر من چیره شد، شقوت و بدبختى مرا یارى کرد، پرده پوشى تو مرا فریب داد.
خلاصه این که خدایا! من در مقام گردنکشى و طغیان در برابر ربوبیت تو نیستم، بلکه گناهى بوده که به جهت غلبه هواى نفس عارض شده.
چقدر فرق است بین این که انسان در اثر غلبه هواى نفس گناه کند که این گناه به اصل ایمان او صدمه نزده، بلکه ایمانش او را به توبه وادار مى کند; یا معصیتى کند که کاشف از عدم ایمان باشد و موجب کفر گردد که اگر با این حال بمیرد، مرگ او مرگ جاهلى و یهودیت باشد؟
احادیث یاد شده مفید آن است که ایمان مرکّب از ولایت و برائت است، یا ولایت، مشروط به برائت است. ولایت، اطاعت مطلقه مى آورد و برائت، عدم پیروى از غیر مى آورد. بنابراین، نمى شود انسان بگوید که من نسبت به رسول خدا و اهل بیت علیهم السلام ولایت دارم و ولایت را به معناى حبّ بگیرد، در عین حال نسبت به دشمنان آنان بى تفاوت باشد، یا احیاناً از آن ها نیز دفاع و یا حتى پیروى کند.
به سخن دیگر، اساساً ایمان به رسول خدا و اهل بیت علیهم السلام نظیر توحید خداوند متعال است، کلمه توحید یک کلمه، مشتمل بر نفى و اثبات است که پیش‌تر گفتیم طبق آیه شریفه استمساک به العروة الوثقای موجب نجات در آخرت، حاصل نمى شود مگر به ایمان به خدا و کفر به طاغوت.
با توجه به استدلالى که از نظر قرآنى، حدیثى و عقلى گذشت، معناى اجمالى و کلّى این فراز چنین است که مى خواهیم به امام علیه السلام عرض کنیم: ما در برابر شخص شما، شئون و امورتان تسلیم هستیم.
هر چند بعد از این فراز کلمه «تسلیم» نیامده، اما معناى مقصود این طور است و البته کلمه یاد شده در آینده نیز به صراحت خواهد آمد.
به تعبیر دیگر، ما سر سپرده شما هستیم; نه فقط به خودتان ایمان داریم; بلکه به تمام آن چه که شما معتقد هستید و ایمان دارید ما نیز اعتقاد و ایمان داریم.
براى مثال ائمه علیهم السلام در باب توحید، ایمان دارند که خداوند متعال جسم نیست. ایمان دارند که صفات خالق متعال عین ذات است، نه زائد بر ذات. آن بزرگواران به عدل بارى تعالى ایمان دارند. آن حضرات به جهان آخرت و معاد جسمانى ایمان دارند. البته دلایل این موارد از فرمایشاتشان در کتاب هاى حدیثى و کلامى مطرح شده است.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
لا جبر ولا تفويض ولکن أمر بين أمرين.2
این اعتقاد ائمه علیهم السلام است. آنان مردم را نیز به همین عقیده دعوت کرده‌اند.
آنان به شئونات پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله از قرآن، عصمت و دیگر جهات متعلّق به نبوّت ایمان دارند.
ما نیز به همه این امور ایمان داریم که اگر نتوانستیم از روى ادلّه به تمام آن چه ذکر شد، به تفصیل ایمان داشته باشیم باید به قدر وسع، کوشش کنیم تا بتوانیم بر مسائل اصلى اقامه دلیل و برهان کنیم. اما اگر نتوانستیم حتى نسبت به بعضى از این امور، ادلّه را بدانیم و اعتقاد تفصیلى پیدا کنیم، اعتقاد اجمالى لازم خواهد بود و عرض مى کنیم: به آن چه که شما ایمان دارید و همان که شما معتقد هستید و مردم را به آن دعوت کردید، ما ایمان داریم.
این است معناى اطاعت مطلقه; پیروى بى چون و چرا در همه مسائل اعتقادى، عملى، اوامر و نواهى تکلیفى و ارشادى و نیز در سیره و روش که باید از آن بزرگواران تبعیت کنیم.
آن گاه به حضورشان عرض مى کنیم: ما با کسانى که با شما مخالفند، مخالفیم و آن هایى که با شما دشمنى دارند، دشمن هستیم. ما راه مخالفان شما را نمى رویم و ما نمى‌توانیم پیرو مخالفان شما باشیم. آن هایى که از نظر شما مطرود هستند، ما نیز آن ها را طرد مى‌کنیم.
این همان ولایت به معناى حقیقى است; یعنى، چه اشخاص، چه افکار و آرا و انظار و چه اقوال و افعال، هر چه که از طرف شما مطرود واقع شده ما نیز آن را طرد مى‌کنیم; اعم از این که سبب این طرد را بدانیم یا ندانیم. اگر بدانیم بهتر و اگر ندانستیم همین قدر دانستیم که شما طرد کرده‌اید ما نیز آن را طرد و از آن بیزاریم. چون به طور مطلق پیرو شما هستیم.
این معناى تسلیم و واقع تشيّع است...

1. مصباح المتهجد: 589، اقبال الاعمال: 1 / 166، بحار الأنوار: 95 / 88 .
2. ر.ک: الکافى: 1 / 160، حدیث 13، التوحید، شیخ صدوق: 362، بحار الأنوار: 5 / 17، حدیث 27.
برگرفته از کتاب با پیشوایان هدایت‏گر (نگرشى نو به شرح زیارت جامعه کبیره) ـ اثر حضرت آیت الله حاج سید علی حسینی میلانی (مدظله العالی)


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر