( 0. امتیاز از )

صدای شیعه: «چه توانایی است که شما را تا این اندازه از ما برتر ساخته است؟ دلایل پیشرفت شما و ضعف ثابت ما کدام است؟... آیا شعاع‌های آفتابی که پیش از آنکه به شما برسد، نخست از روی کشور ما می‌گذرد، نسبت به شما نیکوکارتر از ماست؟ آیا آفریدگار نیکی‌دهش خواسته که به شما بیش از ما همراهی کند؟ من که چنین باور ندارم.»

جملات فوق به عباس‌میرزا و در جریان دیدار با آمده ژوبر، فرستادۀ ناپلئون بناپارت پس از شکست ایران از سپاه روس، منتسب شده است. جایی که حکومت ایران پس از شکستی سخت و از دست دادن بخش قابل توجهی از قلمرو خود، دست یاری به‌سوی ناپلئون امپراتور فرانسه دراز کرد. فارغ از صحت اصالت این گفتۀ ولیعهد قاجار و فرماندۀ لایق اما شکست‌خوردۀ قشون ایران، آنچه مسلم است غلبۀ روحیۀ خودکم‌پنداری، حیرت و تسلیم بر نخبگان و حاکمان سیاسی ایران در سال‌های پس از این واقعه است. در سال‌های بعد، این خودکم‌بینی به‌نوعی انفعال و پذیرش وضعیت موجود منجر شد. ضعف شاهان قاجار و نفوذ روزافزون دو قدرت روس و انگلیس در ارکان حکومت باعث شد تا ایران دچار رکودی همه‌جانبه شود و فاصله‌ای دست‌نیافتنی با قافلۀ پیشرفت و ترقی بیابد. این وضعیت نامطلوب، کاهش «اعتمادبه‌نفس» و به حاشیه رفتن «عزت ملی» را هم در سطح مردم و هم در سطح نخبگان و حاکمان به‌دنبال داشت. در نتیجه، عقب‌ماندگی ایران و وابستگی به دول اروپایی، سرنوشتی محتوم در نظر گرفته می‌شد که به‌آسانی قابل تغییر و اصلاح نبود.
 

عصر مشروطه و دو نگاه به عزت ملی

اما از نیمه‌های سلطنت ناصرالدین‌شاه، توجه نخبگان مذهبی و سیاسی به امکان اصلاح حکومت و قرار گرفتن در مسیر پیشرفت جلب شد. جنبش تنباکو و انقلاب مشروطه با شرایطی نسبتاً یکسان و نتایجی متفاوت نمود عینی تلاش برای عبور از رخوت فراگیر و احیای عزت ملی بود. نقش علما و روحانیون در ایجاد و پیشبرد این دو واقعه غیرقابل انکار است. نقشی که بیشتر در رویکرد انتقادی آنان نسبت به اخذ همه‌جانبۀ عناصر تمدن غرب و چشم‌پوشی از توانایی‌های داخلی استوار بود.

در مقابل، برخی از روشن‌فکرانی که دغدغۀ اصلاح امور را داشتند، پیشرفت و کسب عزت ملی را در نزدیکی به تمدن غرب و کنار گذاشتن تدریجی بخش عمده‌ای از عناصر و دقایق تفکر دینی و سنتی می‌دیدند. چهره‌های نظیر میرزاملکم‌خان ناظم‌الدوله، میرزاحسین‌خان سپهسالار و فتحعلی آخوندزاده (البته با قوت و ضعف) حامیان این رویکرد بودند. محور تفکر ملکم این بود که برای رویارویی با غرب و نجات از واپس‌ماندگی، اقتباس دستاوردهای مدنیت جدید غرب ضرورت دارد. او در رسالۀ «مجلس تنظیمات» به این نکته اشاره دارد که آیین ترقی همه‌جا به‌اتفاق حرکت می‌کند، پس شایسته نیست که بخشی از تمدن جدید را بگیریم و بخشی دیگر را رها کنیم.[1]

تصویر ذهنی ملکم از غرب و تمدن غربی، تصویری از یک سیل بنیان‌کن است که به‌سمت ملل شرقی و مسلمانان و از آن جمله ایران جاری است و هیچ گریز و راه فراری از آن نیست: «جوش قدرت فرنگستان بقای دول بربر [غیرفرنگی] را محال ساخته است. بعد از این دول روی زمین می‌بایست مثل دول فرنگستان منظم باشند یا باید منکوب و مغلوب قدرت ایشان بشوند. سیل این قدرت به حکم طبیعت، از اطراف عالم حمله دارد. هر زمینی که پست‌تر است، اول آنجا را فرومی‌گیرد.»[2] روشن است که برای رسیدن به پیشرفت، احیا و تکیه‌بر عزت ملی در مقایسه با نیروی این سیل بن‌فکنانه به حاشیه می‌رود. اگرچه روحانیون فعال در انقلاب مشروطه نیز بر لزوم استفاده از آن دسته آموزه‌های سیاسی غرب که استبداد شاه را محدود می‌کرد تأکید داشتند، اما در مجموع نگاه انتقادی به آن‌ها را حفظ کرده بودند. در این نگرش، بازسازی «عزت ملی» ارتباطی تنگاتنگ با حفظ یکپارچگی مذهبی و استقلال داشت.
 

جنبش تنباکو، نماد عینی کامیابی روحانیون در احیای عزت ملی

در واقعۀ تنباکو، آیت‌الله میرزای شیرازی، مرجع تقلید ساکن سامرا، که با نامه‌نگاری برخی نخبگان نظیر سیدجمال‌الدین اسدآبادی و رصد تحولات ایران، از پیامدهای منفی قرارداد رژی آگاه شده بود، در نامه‌ای به ناصرالدین‌شاه چنین نوشت: «[این قرارداد] با اندک فایده... کفر را بر وجوه معایش و تجارت آن‌ها مسلط کرد تا بالاضطرار با آن‌ها مخالطه و موادّه کنند و به خوف یا رغبت، ذلت نوکری آن‌ها اختیار نمایند و کم‌کم بیشتر منکرات، شایع و متظاهر شود و رفته‌رفته عقایدشان فاسد و شریعت اسلام مختل‌النظام گشته و خلق ایران به کفر قدیم خود برگردند... رعیت که فی‌الحقیقه خزانۀ عامرۀ [سرمایۀ آبادان] دولت‌اند، بالمره از وجود تجارت و مکاسب خود مسلوب‌الاختیار و مقهور کفار باشند.»[3]

تسلط کفر بر «وجوه معایش و تجارت» مردم و «ذلت نوکری» اجانب، اهمیت حفظ عزت ملی در نگاه میرزای شیرازی را نشان می‌دهد. نگرشی که با بهره‌گیری از آموزه‌های دینی، درصدد مقابله با غلبۀ بیگانگان بر امور اقتصادی و سیاسی کشور است. هرچند این نامه‌نگاری‌ها منتج به نتیجه نشد و صدور حکم تاریخی تحریم را در پی داشت، اما کامیابی مردم و روحانیون در جنبش تنباکو و عقب‌نشینی شاه، تجربۀ موفقی از تلاش نخبگان مذهبی برای احیای عزت ملی ازدست‌رفتۀ ایرانیان بود.

در آستانۀ انقلاب مشروطه، بیداری جامعۀ ایران که به رهبری علمای مشروطه‌خواه و تحت‌تأثیر آگاهی‌افزایی مطبوعات وقت و روشن‌فکران شکل گرفت، به‌دنبال پیاده کردن الگوی جنبش تنباکو بود، اما این‌بار عوامل داخلی و خارجی متعددی مانع از کامیابی مردم شدند. روشن‌فکران به‌عنوان بازیگران جدید صحنۀ سیاسی ایران، برخلاف خیزش تنباکو، مسئلۀ اصلاح ساختار سیاسی و چگونگی توزیع قدرت را در قالبی وارداتی طرح و پیگیری کردند که به‌خاطر مغایرت با بافت فرهنگی و دینی ایران، «هویت» و «استقلال» کشور را با چالشی جدی مواجه کرد.
 

جایگاه مسئلۀ عزت ملی در اندیشۀ علمای مشروطه‌خواه

آیت‌الله میرزاحسین نائینی، از علمای شناخته‌شدۀ نجف و شاگرد شناخته‌شدۀ آخوند خراسانی که محتوای اثر معروفش «تنبیه‌الامه و تنزیه‌المله» به‌نوعی پشتوانۀ فقهی جنبش مشروطه محسوب می‌شد، احیای عزت ملی ایرانیان را یکی از دلایل ترجیح نظام مشروطه بر نظام پادشاهی استبدادی معرفی می‌کرد: «...بدیهی است که تحول سلطنت جائزۀ غاصبه از نحوۀ ظالمۀ اولی به‌نحوۀ عادلۀ ثانیه [مشروطیت]، علاوه بر تمام مذکورات، موجب حفظ بیضۀ اسلام و صیانت حوزۀ مسلمین است از استیلای کفار. از این جهت، از اهم فرائض خواهد بود.» از این منظر، نظام مشروطه در زمرۀ اهم واجبات است؛ چراکه از نظر او، تحت سلطۀ استبداد بودن مساوی با از دست دادن استقلال و هویت اسلامی و در نتیجه، ذلت مسلمانان است که در ممالک دیگر اسلامی مانند آفریقا و بعضی کشورهای اسلامی اتفاق افتاده بود.[4]

نائینی در نگاهی آسیب‌شناسانه، علت کاهش عزت جوامع مسلمان را غفلت از اصول دینی می‌داند و در مقابل، معتقد است فرآوری و عمل کردن به این اصول از جانب غربی‌ها، منجر به برتری آنان شده است. حال این مسلمانان هستند که باید آموزه‌های سیاسی و اجتماعی خود را باواسطه از غربی‌ها دریافت کنند و به‌کار ببندند. او بارها در کتاب خود از عبارت قرآنی «هذه بضاعتنا ردت الینا» برای توصیف این فرایند استفاده کرده است.[5]

این نگاه در رسالۀ «مقیم و مسافر» آقانورالله نجفی اصفهانی (1346-1276ق) نیز دیده می‌شود: «آیا حکم اسلام این است که مسلمانان همه قسم ظلم بکشند، همه نوع جور تحمل نمایند... آیا باید فریاد مظلوم را شنید و گوش نداد یا باید مسلمین ذلیل و زبون شوند، ملیت، قومیت و سلطنت شیعه از میان برود، احکام اسلامی منسوخ و قوانین اروپا کم‌کم جاری شود؟ هیچ عالمی چنین رأی نمی‌دهد.»[6]

«استقلال» و «هویت» دو بال اصلی عزت ملی هستند که در جریان انقلاب مشروطه نیز به چالش و شکاف اصلی میان نیروهای مشروطه‌خواه بدل شدند. انقلابیونی که مذهب را محور مطالبات مردم قرار داده بودند، اندیشۀ «فرنگی شدن از نوک پا تا فرق سر» را تهدیدی جدی برای عزت ملی و مذهبی ایرانیان می‌پنداشتند و گروهی هم که فرنگ را قبلۀ آمال خود قرار داده بودند، دین و دیانت را مزاحم نیات خود می‌دانستند.

مرحوم شیخ ‌فضل‌الله نوری که در ابتدا همراه جنبش مشروطه بود، با مشاهدۀ انحرافات بنیادین در انگیزه و عملکرد مشروطه‌خواهان، بر ایدۀ «مشروطۀ مشروعه» پافشاری کرد و سرانجام نیز در این مسیر به شهادت رسید.

شاید جریان دستگیری و شهادت شیخ فضل‌الله نمونه‌ای مناسب برای جایگاه عزت ملی در منظومۀ فکری وی باشد. او با مخالفت با درخواست پناهندگی که از سوی سفارت روسیه پیشنهاد شده بود، جریان اصیل و اولیۀ مشروطه و جدیت علما در حفظ عزت ملی و استقلال کشور را نشان داد. شیخ فضل‌الله نوری با دو شعار سلبی صریح وارد عرصۀ سیاست شد که اندیشۀ فقهی سیاسی او را شکل می‌داد. اول، رهایی از سلطۀ بیگانه و استعمار غرب در همۀ عرصه‌های فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و دوم، مقابله با استبداد و خودکامگی رژیم استبدادی. شعار نخست او از مهم‌ترین عوامل مخالفتش با مشروطیت وارداتی بود، زیرا هواداران افراطی مشروطیت تحت‌تأثیر بیگانگان بودند. نوری در این‌باره معتقد است: «ای عزیز، اگر مقصود تقویت اسلام بود، انگلیس حامی آن نمی‌شد و اگر مقصودشان عمل به قرآن بود، عوام را گول نداده پناه به کفر [سفارت انگلیس] نمی‌بردند و آن‌ها را یار و معین و محل اسرار خود قرار نمی‌دادند. اگر بنای آن بر حفظ دولت اسلام بود، چرا یکی از روس پول می‌گرفت و دیگری از انگلیس؟»[7]

وابستگی فکر و عمل مشروطه‌خواهان به نیروهای بیگانه، از مهم‌ترین عواملی بود که شیخ شهید را به تردید و سپس مخالفت با عملکرد انقلابیون سوق داد. او نیز همچون نائینی، مشروطه را عاملی برای جلوگیری از دخالت‌های نابجای بیگانگان (که به‌واسطۀ سیاست‌های خودسرانۀ شاه اعمال می‌شد) در نظر داشت. دخالت‌هایی که نتیجه‌ای جز کاهش عزت ایرانیان نداشت. ازاین‌رو در ابتدا فعالانه از مشروطه‌خواهان حمایت کرد، اما هنگامی که عاملان بیگانه ذلت ایرانیان را در جایگاه الگوی عزتمندی قرار دادند، عَلَم مخالفت با مشروطه‌خواهان وابسته را برافراشت و از لزوم بازگشت به مشروطه‌خواهی اصیل و منطبق با دین دم زد.
 

فرجام سخن

علمای مشروطه‌خواه عصر قاجار، بازسازی عزت ملی را نه مقدمه‌ای برای استقرار نظام سیاسی مشروطه، که یکی از اهداف این نظام می‌دانستند. از سوی دیگر، آنان خواهان بازاندیشی در برخی آموزه‌های سیاسی و اجتماعی نادیده‌گرفته‌شده در عرصۀ مذهب بودند که در جامه‌ای زربافت و جذاب در قالب اندیشه‌های سیاسی غربی ارائه شده بود. آن‌ها به‌مصداق «آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد»، تقویت عزت ملی را در به‌کارگیری و فراوری همین آموزه‌ها می‌دیدند.

آگاهی آنان از تاریخ صدر و میانۀ تمدن اسلامی که با برتری مسلمانان و ایرانیان در جهان همراه بود، باعث شده بود تا همواره کهن‌الگویی مطلوب از دورانی که با عزت جوامع اسلامی همراه بود، در ذهن داشته باشند. در نتیجه، برخلاف روشن‌فکران این عصر که به‌دنبال ایجاد و کسب عزت ملی از دریچۀ مشروطه‌خواهی بودند، روحانیون احیا و بازسازی این مفهوم را مدنظر قرار داده بودند. انقلاب مشروطه می‌توانست بستری مناسب برای پیاده‌سازی این کهن‌الگو در قالب عزت ملی باشد، اما دخالت عناصر بیگانه و انحراف این جنبش از شعارهای اصیل خود، مانع از عملیاتی شدن این فرایند شد. تأکید علمای مشروطه‌خواه و به‌ویژه شیخ فضل‌الله نوری بر قاعدۀ «نفی سبیل»[8] و «حدیث اعتلا»[9] در همین راستا قابل ارزیابی است. در نهایت باید گفت بازسازی عزت ملی در نگاه علمای این عصر، ارتباطی وثیق با هویت‌یابی دینی و بهره‌گیری از داشته‌های سنتی در مواجهه با نفوذ تمدن غرب داشت. به نظر می‌رسد دغدغه برای احیا و حفظ عزت ملی، بستری واحد بود که هم در اندیشۀ علامه نائینی و هم در آثار و گفته‌های شیخ فضل‌الله نوری دیده می‌شد، اما رؤیاهایی متفاوت را در پی داشت.
 
 
پی‌نوشت‌ها:

[1]. حجت‌الله اصیل، زندگی و اندیشۀ میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله، تهران، نی، 1376، ص68.
[2].
ناصر جمال‌زاده، علمای شیعه در عصر مشروطه و انگارۀ سلطۀ غرب، مجلۀ دانش سیاسی، ش1، بهار و تابستان 1384، ص46.
[3].
حسن اصفهانی کربلایی، تاریخ دخانیه با تاریخ وقایع تحریم تنباکو، به‌کوشش رسول جعفریان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص112.
[4].
جمال‌زاده، همان، ص49.
[5].
بخشی از آیۀ 65 سورۀ یوسف: «وَلَمَّا فَتَحُواْ مَتَاعَهُمْ وَجَدُواْ بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیهِمْ قَالُواْ یا أَبَانَا مَا نَبْغِی هَـذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَینَا»؛ و هنگامی که بارهای خود را گشودند، دریافتند که سرمایه‌شان بدان‌ها بازگردانیده شده است. گفتند: ای پدر، [دیگر] چه می‌خواهیم؟ این سرمایۀ ماست که به ما بازگردانیده شده است.
[6].
نورالله نجفی اصفهانی، مکالمات مقیم و مسافر، در کتاب «رسائل مشروطیت»، به‌کوشش غلامحسین زرگری‌نژاد، تهران، کویر، 1374، ص445.
[7].
محمد ترکمان، مکتوبات، اعلامیه‌ها و چند گزارش پیرامون نقش شیخ فضل‌الله نوری، تهران، رسا، 1363، ص64.
[8].
براساس آیۀ 141 سورۀ نساء، «وَلَن یجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً»؛ خداوند هرگز برای کافران به زیان مسلمانان راهی نگشوده است.
[9].
برمبنای حدیثی از پیامبر اکرم (ص) که فرموده‌اند: «اَلأِسلامُ یعْلُو وَ لا یعلی عَلیهِ وَ الْکفّارُ بِمَنْزِلَةِ الْمَوْتی لا یحْجُبونَ وَ لا یورِثُونَ»؛ اسلام همیشه (نسبت به دیگر ملل) برتری دارد و هیچ‌چیزی بر آن برتری ندارد و کافران به‌منزلۀ مرده‌ها هستند که نه مانع ارث می‌شوند و نه ارث می‌برند.
 

سید مرتضی حسینی: کارشناس‌ارشد علوم سیاسی

منبع: فارس


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر