زندگي و انديشه مدرس
آشفتگيهاي سياسي و نارضايتي قشرهاي گوناگون مردم، کابينة قوامالسلطنه را متزلزل کرد و او بهناگزير در جماديالثاني 1341 استعفا کرد و به فرمان احمدشاه قاجار و با رأي اکثريت نمايندگان مجلس، مستوفيالممالک مأمور تشکيل کابينه شد. از آنجا که اين کارگزار خوشنيت به لحاظ اقتدار سياسي، ضعفهايي داشت و قادر نبود در برابر زورگوييهاي سردار سپه مقاومت کند، مدرس در سخناني به مخالفت با او برخاست و صراحتاً اعلام کرد که ما اکنون به سلاح برندة فولادي نياز داريم و نه شمشير مرصعي که هنگام بزم و ايام سلام بر کمر ميبندند. اگرچه مستوفي برنامه دولت خود را تقديم مجلس کرد، اما چون مخالفتها با او شدت يافت، سرانجام مدرس طرح استيضاح او را مطرح کرد و اوضاع به شکلي رقم خورد که ناگزير وادار به استعفا شد و ميرزا حسن خان مشيرالدوله به رياست هيأت دولت منصوب گرديد.41
سايه سياه استبداد
از آنجا که رضاخان متوجه شد نخواهد توانست در مجلس شوراي ملي دوره پنجم حامياني داشته باشد و اين روند مقاصد شومش را ناکام خواهد گذاشت، در انتخابات اين دوره دخالت و اعمال نفوذ کرد. مشيرالدوله که احساس کرد قدرت مقابله با نقشههاي اين شخص خودسر و جاهطلب را ندارد، از سمت خودکنار رفت. احمدشاه با وجود اعتراض و مخالفت مدرس، فرمان رياست وزيران را در سوم آبان 1302 به نام سردارسپه صادر کرد.42 طرفداران رضاخان هم شرايط را به گونهاي رقم زدند که در غياب مدرس، رأيگيري براي رئيسالوزرايي رضاخان انجام شد و سرانجام نمايندگان با 92 رأي رضاخان را به عنوان رياست کابينه تعيين کردند.43
چون رضاخان افکار علما و جامعه اسلامي را مخالف خود ميديد، به حکومت نظامي و اختناق سياسي ادامه داد و افراد مبارز را توقيف و تبعيد کرد. به همين دليل در هفتم مرداد 1303 به محض آنکه مجلس به رياست پيرنيا تشکيل شد، مدرس در نطقي بعد از مقدمهاي به افشاي جنايات و خلافهايي پرداخت که عمال رضاخان مرتکب شده بودند و در خاتمه، موضوع استيضاح او را مطرح کرد؛ اما چون نمايندگان مخالف رضاخان از مصونيت و امنيت لازم برخوردار نبودند و مدرس موضوع استيضاح را به زمان مناسبتري موکول کرد.44
در نهم آبان 1304 نمايندگان فرمايشي مجلس ماده واحدهاي را تصويب کردند که بر اساس آن احمدشاه قاجار از سلطنت خلع و حکومت تا زمان تشکيل مجلس مؤسسان به رضاخان واگذار شد. مدرس در مخالفت با اين حيله شوم فرياد زد: «اخطار قانوني دارم.» نايب رئيس وقت مجلس (تديّن) گفت: «مادهاش را بفرماييد.» مدرس با خشم و غضب گفت: «مادهاش اين است که خلاف قانون اساسي است و نميتوان آن را طرح کرد. اگر يکصدهزار رأي هم بدهيد، مغاير قانون است.» اما نمايندگان به هشدارهاي مدرس اعتنا نکردند و او را والاحضرت رضاخان ناميدند. نمايندگان مجلس مؤسسان که با اعمال نفوذ و زور سرنيزه انتخاب شده بودند، او را به عنوان رضاشاه بر سرنوشت مسلمانان ايران حاکم کردند. بعدازظهر نهم آبان 1304 سقوط قاجاريه با شليک چندين توپ اعلام شد و در 25 آذر همان سال رضاخان به مجلس آمد و رسماً خود را شاه ايران خواند و در چهارم ارديبهشت 1305 در کاخ گلستان تاجگذاري کرد.45
ترور، تبعيد و شهادت
بهرغم آنکه رضاخان و طرفدارانش با تهديد و ارعاب و گاهي تطميع ميکوشيدند نامزدهاي مورد نظر خودشان را روانه مجلس کنند، عدهاي چون آيتالله مدرس و برخي از افراد مورد اعتماد مردم در اين دوره به عنوان نماينده برگزيده شدند. مدرس بعد از شروع کار مجلس با اعتبارنامه وکلاي سفارشي به مخالفت برخاست و گفت که: «در اين انتخابات هم حکومت نظامي بود و هم انتخابکننده نظامي بوده است!»
مدرس اگرچه در دوره ششم تحت فشارهاي شديدي قرار داشت و کمتر به مجلس ميرفت، اما همچنان به افشاي کارنامه سياه رضاخان ادامه ميداد. مخالفان هنگامي که ديدند فرياد حقطلبي اين مجتهد وارسته خاموش نميشود، تصميم گرفتند او را خاموش کنند و در هفتم آبان 1305 موقعي که مدرس براي تدريس، از منزلش عازم مدرسه سپهسالار بود، مورد هدف عدهاي تروريست قرار گرفت. اين نقشه نافرجام ماند و مدرس فقط جراحت برداشت. او بعد از بهبود در يازدهم دي 1305 در مجلس حاضر شد و تنهايي و ترور و تهديد نتوانست در عزم راسخش خللي ايجاد کند.46
انتخابات دوره هفتم ضمن اينکه کاملا فرمايشي بو، در هنگام برگزاري آن هم رأي دهندگان تحت فشار بودند. حاميان مدرس در حبس و تبعيد به سر ميبردند. دستاندرکاران حتي صندوقها و آرا را عوض کردند و اوضاع بهگونهاي رقم خورد که حتي يک رأي هم به نام مدرس که محبوب اهالي تهران بود، از صندوقها بيرون نيامد و او از راه يافتن به اين دوره مجلس شوراي ملي محروم شد!47
رضاخان که قادر نبود مدرس را از راه خدعه و ارعاب به ستوه آورد، دستور بازداشت و دستگيري او را صادر کرد و در 16 مهر 1307 سرتيپ درگاهي ـ رئيس شهرباني تهران ـ به اتفاق چند نيروي مسلح به منزل مدرس يورش بردند و بعد از ضرب و شتم وي و مجروح کردن اعضاي خانوادهاش، او را دستگير و روانه خراسان نمودند و در قلعه خواف زنداني کردند. نه سال بعد وي را به کاشمر انتقال دادند و در حوالي غروب 27 رمضانالمبارک 1358، مطابق 10 آذر 1316 ميرزا کاظم جهانسوزي ـ افسر شهرباني ـ به اتفاق دو نفر مأمور ديگر مدرس را با زبان روزه مسموم کردند و او را هنگام اقامه نماز به شهادت رساندند.48
پيکر آن پارساي پرهيزگار و پايدار را در کاشمر دفن کردند و مزارش چندين بار مرمت و بازسازي شد تا آنکه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، امام خميني(ره) در حکمي توليت وقت آستان قدس رضوي را موظف کردند تا بر مقبره آن فقيه فرزانه، بارگاهي شکوهمند احداث کند. در بخشي از فرمان امام آمده بود: «ملت ما مرهون خدمات و فداکاريهاي اوست. اينک که [مدرس] با سربلندي از بين ما رفته است، بر ماست که مزار شريف و دور افتادة او را تعمير و احيا نماييم.»49 مقام معظم رهبري حضرت آيتالله خامنهاي در ششم فروردين 1367، در مراسم افتتاح آرامگاه شهيد مدرس فرمودند: «حدود سي سال پيش کسي نميدانست مدرس که بود و براي چه در شهر غربت به دست مزدوران [رژيم پهلوي] شهيد شد؛ ولي امروز نورافشاني خورشيد انقلاب در اين جهان، چهرة مدرس را روشن کرد. مدرس کسي بود که با هوشياري از اسلام دفاع ميکرد و زماني که او در به در شهرها و دهات خراسان بود، کسي فکر نميکرد که روزي به عنوان امامزادهاي براي عاشقان خدا دربيايد.»50
پينوشتها:
41- مقالات و مقولاتي درباره مدرس، مرکز پژوهشهاي مجلس، ص145، مأخذ قبل، ص390-391.
42- همان، ص145-146.
43- پنجاه و پنج، علي دشتي، ص121؛ مدرس ماه مجلس، ص139.
44ـ مدرس در پنج دوره تقنينيه مجلس شوراي ملي، ج2، ص68ـ70؛ تاريخ معاصر ايران از ديدگاه امام خميني، ص84-85، مقالات و مقولاتي درباره مدرس، ص260.
45- مدرس قهرمان آزادي، ج2، 739؛ بازيگران عصر طلايي، ص160.
46ـ مدرس قهرمان آزادي، ج2، 739.
47- همان، ج2، ص780، مدرس شهيد نابغة ملي ايران، علي مدرسي، ص365-370، مدرس در تاريخ و تصوير، محمد گلبن، ص104-105، مدرس ماه مجلس، ص185-190.
48- مدرس، بنياد تاريخ انقلاب اسلامي، ج2، ص27، صحيفه نور، ج19، ص196.
49ـ تاريخ معاصر از ديدگاه امام خميني، ص154.
50ـ چهار ساله دوم (گزارشي از دومين دوره رياست جمهوري مقام معظم رهبري) ص287.
انتهای پیام